خاطرات مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری از واقعه گوهرشاد به عنوان شاهد عینی

خاطرات مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری از واقعه گوهرشاد به عنوان شاهد عینی

 


قضيه اتحاد شکل و قيام گوهرشاد

 حادثه ديگر اتحاد شکل بود که در فروردين 1348 (قمري‌) حکم ازطرف رضا شاه شد بر اين که بايد تمامي اهل ايران متحد الشکل باشند. به اين معني که کت وشلوار داشته باشند و عمامه به کلي نباشد مگر عده‌اي  که از شهرباني جواز داشته باشند و جواز هم داده نمي‌شود مگر به کساني که مجتهد باشند. و انقلابي عظيم رخ داد و بالاخره مردم‌ متحد الشکل شدند که هر کس عمامه داشت بدون جواز يا قبا و عبا داشت‌، آجان او را جلب به‌ شهرباني مي‌کرد و عمامه او را بر مي‌داشت و قباي او را قيچي مي‌کرد.

مدتي بدين منوال بود تا در سنه 1352 قمري حکم شد که بايد کلاه بين المللي پوشيده‌ شود که عبارت از کلاه دوره بود و مردم همگي اطاعت کرده و پوشيدند، مگر مشهد که قيام کرده و مخالفت‌. و خلاصه قضيه آن که‌، عده‌اي با هم شرکت کردند و معلوم نشد که محرک‌ آنها کيست و بهلول فرزند آقا شيخ نظام گنابادي که در سبزوار ساکن بود و حقير نزد او مقداري مطوّل خوانده‌ام و آن بهلول شخص فوق العاده بود و در سن بيست و پنج سالگي يا بيشتر و يک سر در حرکت بود، گاهي مکه بود که در سنه 1353 که حقير مکه مشرف شدم،  او را در مني ديدم و شبها منبر مي ‌رفت و حافظه عجيبي داشت و منبر عوامي عجيبي داشت که ‌هر شهري که مي ‌رفت مردم اقبال زيادي به او داشتند و همان سال مکه با هم در يک ماشين‌ بوديم‌، لکن چون او را شخص فوق العاده مي ‌دانستم‌، هميشه در پرهيز بودم و چندان نزديک‌ خود نمي ‌گذاشتم بيايد. تا آن که آمد سبزوار و يک شب نزد والد و والده خود بود.

پس از آن به مشهد آمده و به طرف تربت حيدريه رفت و به  فاصله چند روزي او را به ‌مشهد آورده و به منبر بالا بردند و تحريک آنها نمود که ايها الناس مي‌خواهند حجاب را اززنها بگيرند. خورده خورده، هيجاني در مردم پيدا شد و کم ‌کم مبلغين مشهد مثل حاجي شيخ مهدي و حاجي محقق و حاجي شيخ مرتضي عبد گاهي و بقيه مبلغين منبر رفته و تهييج مردم‌ کرده تا بالاخره روز جمعه قشون اطراف صحن را گرفته و در دم بست پايين خيابان‌، قشون ‌جلوگيري از مردم نموده و مردم مخالفت کرده و دو نفر از مردم کشته شده و اين قضيه بيشترباعت تهييج مردم شد تا آن که به کلي دکاکين تعطيل و ادارات بسته و ازدحام زيادي در مسجد جامع شد.

حقير و مرحوم آية‌ الله آقا حاجي شيخ علي اکبر نهاوندي چون مي‌دانستيم که قضيه عادي‌ نيست‌، لذا گاهي در منزلي از منازل دوستان پنهان بوديم‌، لکن چون عموم علما در مسجد بودند مثل حاجي مرتضي آشتياني‌، آقا شيخ حسن پايين خياباني‌، آقا سيد يونس اردبيلي و تمامي ائمه جماعت قريب سي نفر جمع شده بودند، لذا ناچار با يکديگر رفتيم به مسجد. لکن آثار عذاب هويدا بود.

غبار فلک را گرفته و هوا قرمز شده و مردم همه مضطرب ولا ينقطع از دهات و اطراف جمعيت با چوب و چماق به طرف شهر آمده و شهرت دادند که علما حکم جهاد دادند تا آن که در مسجد ديگر جاي پا نبود. حقير با آقاي نهاوندي که به ‌مسجد وارد شديم‌، ملاحظه کرديم که علما همگي در ايوان مقصوره جمع و بهلول هم منبررفته و مردم را تشويق مي‌کند که بروند به طرف لشکر و لشکر را متصرف شوند و لشکر هم عازم شده که اگر مردم حمله به طرف آنها بکنند توپ و مسلسل بسته و همگي را بکشند.

حقير جون اين وضع را ديدم‌، به آقاي نهاوندي گفتم که اوضاع خيلي بد شده‌، يا خود شما به منبر برويد و مردم را امر به سکوت کنيد و يا حقير مي ‌روم‌. فرمودند: قلب من ضعيف است ‌و نمي‌توانم‌. گفتم شما استخاره کنيد، چنانچه خوب باشد حقير منبر مي‌روم‌. استخاره کردند بسيار خوب بود، لذا حقير حرکت کردم و رفتم و بهلول را از منبر به پله دوم قرار دادم و مردم‌ همين که ديدند من به منبر رفتم، هجوم به طرف منبر نمودند و حقير با صداي رسا امر به‌ سکوت کردم‌. مردم همگي ساکت شدند کأن علي رؤوسهم الطير.

بعد از آن ابلاغ  کردم به ‌عموم آنها که ايهاالناس‌! اين هياهو نتيجه ندارد. اگر بنا داريد کار پيش برود، خوب است به ‌خود اعلي حضرت رضا شاه تلگراف کنيد. البته شاه شما مسلمان است و تقاضاي شما را قبول ‌خواهد کرد. از اين قبيل مواعظ زياد نمودم‌.

مثل اين که پسند عقلا شد و قبول عموم قرار گرفت‌. پس از آن از منبر پايين آمدم و حضور علما که مجتمع بودند آمدم و عرض کردم‌، ديگر نشستن شما در اين مکان صلاح ‌نيست‌، خوب است برويم به کشيک خانه مسجد و فکر چاره‌اي کنيم  که اين هياهو نتيجه‌خوبي ندارد.

قبول کردند و مجتمعا به کشيک خانه مسجد رفتيم و نتيجه گفتگوها بالاخره براين قرار گرفت که تلگرافي توسط آية‌ الله آقاي حاجي شيخ عبدالکريم حائري که در آن ايام ‌في الجمله مرجعيت داشت بکنند که ايشان به اعلي حضرت تلگراف کنند که او صرف نظر ازپوشيدن کلاه دوره‌دار بنمايد. حقير با اين تلگراف مخالف بودم و در آن تلگراف تهديد سختي نسبت به اعلي حضرت شده  بود. آنچه اصرار کردم براي تغيير تلگراف اثري نکرد و تمامي علما تلگراف را امضا نمودند و اين تلگراف که مخابره شد، آتش غيظ اعلي حضرت‌ افروخته شد و تلگرافي از شخص او صادر شد که يا متفرق شويد يا آن که با گلوله متفرق ‌خواهم کرد.

آقاي حاجي ميرزا احمد کفائي در لشکر بود و مسجد نيامده بود. از لشکر به حقير تلفن‌ کرد که قضيه وخيم شده و محتمل است که به ضرب گلوله مردم را متفرق کنند. هر چاره‌اي ‌داريد بکنيد و مردم را متفرق کنيد.

 لکن به قدري آتش غيظ  مردم مشتعل شده بود که کسي‌ قدرت نداشت که اسم اين معنا را ببرد. به همين نحو بود و نهاري مختصر حاضر شد و عموما خوردند. غروب شد. علما يکان يکان فرار کردند، چند نفري باقي ماند. يک ساعت از شب‌ گذشته ثانيا آقاي حاجي ميرزا احمد به حقير تلفن کرد که هر نحو هست مردم را متفرق کنيد که حکم شديد صادر شده که به هر نحو هست مردم را متفرق کنند و قشون هم با مسلسل دورتا دور مسجد را محاصره کردند.

در اين اثنا جمعي دور حقير را گرفتند که بايد منبر بروي و مردم را امر کني که متفرق‌ نشوند. حقير ملاحظه کردم که اگر منبر نروم خطر قتل دارم‌. در اين گفتگو بودم‌، يک وقت‌ ملاحظه کردم که حقير را روي دوش گرفته و به طرف ايوان مقصوره مي‌برند، خواهي‌ نخواهي منبر رفتم و بين محذورين گرفتار شدم‌.

 بالاخره بالاي منبر گفتم که من آلان تب دارم ‌و حال حرف زندن ندارم‌. فقط  مي‌توانم که ختم أمن يجيب المضطر را بخوانم‌. ختمي گرفتم ‌و روضه علي اصغر خواندم و از منبر پايين آمدم‌. لکن مخفي نباشد که در اثناي آن که مرا به ‌طرف منبر مي‌بردند، يک نفر ناشناس بال قباي مرا کشيد و گفت‌: به مردم بگو اگر مي‌خواهيد آسوده شويد پناهنده به قنصول خانه روس شويد و من گوش به حرف او ندادم‌.

به هر تقدير کوشش کردم در تفرقه مردم‌. و شايد نه قسمت از ده قسمت را متفرق کردم‌. و علمايي که باقي مانده بودند به دارالتوليه فرستادم که از جمله آقا شيخ مرتضي آشتياني‌، حاجي شيخ علي اکبر نهاوندي‌، آقاي ملايري‌، و چند نفر ديگر از علما. وقتي که تمامي را فرستادم‌، مسجد مقداري خلوت شده‌، عده‌اي بربري و زوار در مسجد باقي ماند و آن چه ‌شهري باقي بود به خانه خود رفتند. لکن باقي باز هم بودند تا در آخر خودم رفتم به دارالتوليه‌.

به مجرد ورود حقير، اسدي نيابت توليت وارد اتاق شد و آمد روي زمين نشست و دست خود را به دامن حقير زد که دستم به دامن تو. تو امروز شنيدم منبر رفتي و مردم را امر به‌آرامش کردي‌. حال هم چاره‌اي بکن که آستانه در خطر است و تمام زحمات من هدرمي‌شود. و همان قضيه توپ بندي روسها پيش خواهد آمد.

حقير گفتم‌: آنچه از دست من برآيد حاضرم و جان فدائي خواهم کرد و آستانه محفوظ بماند ولو حقير از بين بروم‌. بناي ‌مشورت شد. رأي بر اين قرار گرفت که دو نفر نزد استاندار بروند و از او کسب تکليف بنمايند. قرار به استخاره شد. نهاوندي استخاره کرد، آيت آمد: ان الملوک اذا دخلوا قرية ‌افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة‌.

رأي بر اين قرار گرفت که حقير با آقاي حاجي شيخ مرتضي آشتياني برويم نزد استاندار که در آن وقت پاکروان بود. درشکه حاضر شد و به اتفاق رفتيم، وارد استانداري شديم‌. پاکروان اتاق بالا بود و آن هنگام تقريبا ساعت شش از شب بود. آقاي آشتياني بدون هيچ گونه‌ توجهي از پله‌ها بالا رفت‌. اتفاق پاکروان با همسر خود در حجره نشسته بودند. يک مرتبه آقاي آشتياني پرده بلند کرده‌، همسر پاکروان از مملکت ايتاليا بود، وحشت مي‌کند و فرياد مي‌زند. آقاي آشتياني برگشت که به محلي که حقير بودم با من‌. پاکروان زياده عضب آلوده ‌مي‌شود و به تعجيل آمد حجره پايين‌. گفت: شما اين نصف شب آمده‌ايد چه کار داريد؟ آقاي‌آشتياني فرمودند: سه مطلب داريم‌:

 اول: آن که دستور بدهيد دسته سينه زن بيايند به بازار و صحن‌.

دوم : آن دستور بدهيد که مردم لباس فرنگي نپوشند و کلاه دوره ‌دار لباس کفر است‌.

سوم:  آن که حجاب از سر زنها برداشته نشود.

پاکروان با کمال تعرض گفت‌: مسأله سينه زدن خودتان با آقاي حاجي آقا حسين قمي‌ تقاضا کرديد که در صحن سينه بزنند و حال هم بروند در ايام عاشورا در صحن سينه بزنند. واما کلاه دوره ‌دار جهت حفظ از آفتاب ضرري ندارد. شما که کلاه پهلوي را قبول و دوره جلو را قبول کرديد، خوب (است‌) که دوره عقب را هم قبول کنيد و اين اجتماع را شما آورديد متفرق کنيد. و اما مسأله حجاب‌، اگر يک کلمه از پهلوي‌، شما مدرکي آورديد که حکم رفع ‌حجاب نموده هرچه بخواهيد به شما داده خواهد شد.

حقير ملاحظه کردم که آقاي آشتياني مثل اين که مطلب را گم کرده‌، رو به پاکروان کردم  و گفتم‌: دو عرض دارم‌. گفت‌: شما کيستيد؟ گفتم‌: من آقاي سبزواري‌. گفت‌: بسيار خوب‌، شنيده‌ام  شما به منبر رفتيد و مردم را امر به آرامش کرديد. گفتم‌: بلي‌. گفت‌: بگو.  گفتم‌: غرض‌از آمدن بنده و حضرت آشتياني از اين است که اين مردم اجتماعي کرده‌اند، با حق يا باطل‌. بايد به هر نحو هست آنها را قانع کرد تا متفرق شوند. جواب گفت‌: شما که اينها را جمع کرديد متفرق کنيد. جواب دادم که ما جمع نکرديم‌. گفت‌: شما براي چه مسجد آمديد؟ جواب دادم ‌براي اصلاح و شايد بتوانم نحوي کنم که خون ريزي نشود. گفت‌: بکنيد. جواب دادم راه فکر ما مسدود است‌. شما استاندار هستيد. گفت‌: فکري ندارم‌. من گفتم‌: يک راه داريم و آن‌، اين ‌است که صورت تلگرافي جعلي دروغ الان به من بدهيد که بروم مسجد و مردم را متفرق کنم‌. جواب داد: چه تلگراف باشد؟  گفتم‌: تلگراف آن که اعلي حضرت عفو کرده و شما مردم متفرق شويد. جواب داد که بد رأيي نيست‌.

اتفاق اسدي آمده بود و در حجره فوقاني با طهران به توسط بي سيم لشکر مشغول مذاکره ‌بود. پاکروان رفت حجره فوقاني نزد اسدي‌. فاصله نشد برگشت و گفت کار از دست من واسدي خارج شده و خود اعلي حضرت با لشکر مخابره مي‌کند که دستور داده که به هر نحو هست مردم را متفرقه کنيد و سه دقيقه ديگر وقت نداريم  و پاکروان به اسدي گفته بود که ‌فلاني رأي خوبي داد و به هر تقدير شد سه دقيقه گذشت که صداي مسلسل بلند شد و فرياد مردم به يا علي يا علي بلند شد به نحوي  که صدا به مسجد کاملا مي ‌رسيد.


قريب نيم ساعت ‌طول کشيد و صدا آرام شد و خورده خورده صبح طلوع کرد.


برگشتيم به دارالتوليه و از آنجا متفرق شديم و دو روز بود که به کلي صحن و مسجد و حرم بسته بود و معلوم نشد که چند نفرکشته شده و مردم متفرق شدند و دستور آمد که مسجد و صحن و حرم باز شود و سرتا سرشهر امن شد و قضيه کلاه هم بعد از چندي روزي عملي شد و بعد از چند روز شش نفر ازعلما را به طهران تحت الحفظ بردند: حاجي سيد هاشم نجف آبادي‌، حاجي شيخ حبيب ‌ملکي‌، آقا سيد زين العابدين سيستاني‌، شيخ آقا بزرگ شاهرودي حاجي شيخ هاشم قزويني و مدتي زندان قجر زنداني بودند و بعد مرخص شدند و آقا ميرزا يونس اردبيلي در نوقان ‌مخفي بود او را هم گرفتند و طهران بردند و مدتي در زندان بود. و بعد از بازرسيهاي زياد اسدي نيابت توليت محکوم به اعدام شد در شب 26 ماه مبارک رمضان 1354 بعد از طلوع ‌فجر. اين خلاصه حادثه مسجد

 

مشرق نیوز

 

مجموعه میراث اسلامی ایران ، جلد هفتم ، رساله سوم ، ص 71 ، احوال آیت الله میرزا حسین سبزواری به قلم خودش ، روایت مرحوم معلم حبیب آبادی ، به کوشش رسول جعفریان ، قم ، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی ، 1377

 

وقایع مسجد گوهرشاد و نقش حاج آقا حسین قمی

 

در گفت‌وگو با پژوهشگر دین و تاریخ بررسی شد؛

وقایع مسجد گوهرشاد و نقش حاج آقا حسین قمی

اگر قیام و نهضت مسجد گوهرشاد به دست بزرگانی چون حاج آقا حسین قمی یا میرزا محمد آقازاده تا پایان رهبری می‌شد، کمتر به خشونت کشیده می‌شد و مردم کمتر آسیب می‌دیدند. آن‌ها می‌توانستد جوری این حرکت بزرگ را اداره کنند که آسیب کمتری به نفوس مردم می‌رسید. 

به گزارش شبکه اجتهاد، آیت‌الله حاج آقا حسین طباطبائی قمی از مراجع وارسته‌ای است که از لحاظ علمی در جایگاه بالایی قرار دارد. نام او همیشه به عنوان رهبر قیام . . . . .

ادامه نوشته

مخالفت مرحوم آیة الله حاج آقا حسین قمی با بلوا و اغتشاش در قضیه اتحاد شکل و واقعه گوهرشاد

 

 

مخالفت مرحوم آیة الله حاج آقا حسین قمی

با بلوا و اغتشاش در قضیه اتحاد شکل و واقعه گوهرشاد

تیرماه 1314

 

بخشی از شرح حال مرحوم آیة الله قمی :

" قبل از حرکت ایشان ، چندین روز عموم طبقات مردم ، دور ایشان را می گیرند و درخواست می کنند که در مشهد بمانند تا مردم با اعتصاب عمومی انجام این تقاضارا بخواهند ولی معظم له قبول نمی کنند و می گویند من با شورش و بلوا مخالفم خود شخصا می روم و شاه را ملاقات می کنم به استدلال و نصیحت و اگر نشد با التماس و استدعا و تضرع از او می خواهم که به ضرر جامعه اسلامی و میهن است منصرف شود و اگر در این راه کشته هم شدم باکی ندارم . "

منبع :

مجله آیین اسلام ، دی ماه 1325 ، شماره 143

 

 

ریشه‌های یک پرونده سازی

 

ریشه‌های یک پرونده سازی

 رحیم روحبخش   

 

روز چهارم آذر 1314 محمدوليخان اسدي نايب التوليه آستان قدس رضوي ، از سوی حکومت رضاشاه مسبب قيام مردم در مسجد گوهرشاد مشهد تشخيص داده شد و دستگير و روانه زندان شد. وی در 28 همین ماه مجرم شناخته شد و فردای آن روز به جوخه اعدام سپرده شد. این در حالی بود که هیچ گونه سند و مدرک معتبری دال بر مجرم بودن وی در آن حادثه وجود نداشت.
وجود مرقد امام رضا(ع) و لزوم اداره سطح وسیع موقوفات آن ایجاب می کند نایب التولیه ای تولیت آنجا را برعهده بگیرد. این فرد معمولاً به طور مستقیم یا غیرمستقیم اداره مجموعه . . . . .

 

 

ادامه نوشته

قدیمی ترین گزارش جامع از واقعه مسجد گوهر شاد در تیرماه 1314

 

گزارش استاد محمد حسن ادیب هروی،

در کتاب حدیقة الرضویه ،

قدیمی ترین گزارش جامع

 

از :

واقعه مسجد گوهر شاد در تیرماه 1314

 

مرحوم استاد محمد حسن ادیب هروی ، در پاورقی صفحه 273 کتاب  "  الحدیقة الرضویه "  نوشته اند :

شب یک شنبه ، آقایان حاج شیخ مهدی واعظ ، شیخ مرتضی عیدگاهی و حاج میرزا حسین سبزواری ، پیش از وقوع واقعه مسجد ، منبر می روند . ملازم آقای سبزواری ، ابتدا به ایشان می گوید آقا منبر نروید . مردم آدم آقارا کتک می زنند که چرا این حرف را زد .

آقا منبر می رود . افتتاح سخن به آیه :   أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ   می نماید . کلمه ای چند نگفته ، یکی از اهالی منبر می آید با آقا سرگوشی می کند . ایشان روضه مختصری می خواند از منبر فرود می آیند .

*****

در رابطه با حادثه  تیرماه 1314 مسجد گوهرشاد ، گزارش ها ، مقاله ها و کتاب های متعدد و مختلفی منتشر شده است اما دو گزارش ، نزدیک ترین تاریخ ارائه را به واقعه دارند  .

یکی از نزدیک ترین گزارش ها به تاریخ وقوع حادثه گوهرشاد ، در باب هفتم کتاب " الحدیقة الرضویه " ، نوشته مرحوم استاد محمد حسن ادیب هروی آمده است . این کتاب ، سال 1327 شمسی ، یعنی 13 سال پس از حادثه ( هفتاد و یک سال پیش ) منتشر شده و موضوع آن ، تاریخ مشهد است .

عینا تصویر صفحات باب هفتم این کتاب ، پیرامون فاجعه گوهرشاد در تیرماه 1314 ، در این فایل منعکس شده است .

دومین گزارش ، در زندگی نامه خودنوشت مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری ارائه شده که در متن واقعه گوهرشاد  ، حاضر و ناظر و فعال بوده اند و به منظور پیشگیری از کشتار و خونریزی ،  منبر هم رفته اند . این گزارش ، در پایان همین فایل ، درج شده است .

 

دانلود فایل با فرمت word

دانلود فایل با فرمت pdf

 

تلگرام :

 

https://t.me/faghih_e_sabzevari/7290

https://t.me/faghih_e_sabzevari/7291

بهلول گنابادی نقش آفرین واقعه مسجد گوهرشاد

 

بهلول گنابادی نقش آفرین واقعه مسجد گوهرشاد

 

واقعه مسجد گوهرشاد در تاریخ تحولات معاصر به رویداد پراهمیت سیاسی ــ اعتقادی تبدیل شد و در حافظه تاریخی مردم ایران چنان جای گرفت که حدود چهل سال بعد به مثابه یکی از ارجاعات تاریخی انقلاب اسلامی مطرح می شد.مقاله پیش رو این واقعه تاریخی و سهم مرحوم شیخ بهلول، واعظ و خطیب سرشناس آن زمان، را در شکل گیری قیام خونین مسجد گوهرشاد مشهد شرح داده است.

 

به گزارش گنابادتایمز در آستانه ی واقعه مسجد گوهرشاد و نقش آفرینی شیخ بهلول گنابادی هستیم . به همین مناسبت مروری داریم بر آنچه 79 سال پیش اتفاق افتاده است.

واقعۀ مسجد گوهرشاد در تاریخ تحولات معاصر به رویداد پراهمیت سیاسی ــ اعتقادی تبدیل شد و در حافظۀ تاریخی مردم ایران چنان جای گرفت که . . . . .

ادامه نوشته

گزارش استاد محمد حسن ادیب هروی، از واقعه گوهرشاد در تیرماه 1314

 

گزارش استاد محمد حسن ادیب هروی،

در کتاب حدیقة الرضویه ،

قدیمی ترین گزارش جامع

 

از :

واقعه مسجد گوهر شاد در تیرماه 1314

 

مرحوم استاد محمد حسن ادیب هروی ، در پاورقی صفحه 273 کتاب  "  الحدیقة الرضویه "  نوشته اند :

شب یک شنبه ، آقایان حاج شیخ مهدی واعظ ، شیخ مرتضی عیدگاهی و حاج میرزا حسین سبزواری ، پیش از وقوع واقعه مسجد ، منبر می روند . ملازم آقای سبزواری ، ابتدا به ایشان می گوید آقا منبر نروید . مردم آدم آقارا کتک می زنند که چرا این حرف را زد .

آقا منبر می رود . افتتاح سخن به آیه :   أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ   می نماید . کلمه ای چند نگفته ، یکی از اهالی منبر می آید با آقا سرگوشی می کند . ایشان روضه مختصری می خواند از منبر فرود می آیند .

*****

در رابطه با حادثه  تیرماه 1314 مسجد گوهرشاد ، گزارش ها ، مقاله ها و کتاب های متعدد و مختلفی منتشر شده است اما دو گزارش ، نزدیک ترین تاریخ ارائه را به واقعه دارند  .

یکی از نزدیک ترین گزارش ها به تاریخ وقوع حادثه گوهرشاد ، در باب هفتم کتاب " الحدیقة الرضویه " ، نوشته مرحوم استاد محمد حسن ادیب هروی آمده است . این کتاب ، سال 1327 شمسی ، یعنی 13 سال پس از حادثه ( هفتاد سال پیش ) منتشر شده و موضوع آن ، تاریخ مشهد است .

عینا تصویر صفحات باب هفتم این کتاب ، پیرامون فاجعه گوهرشاد در تیرماه 1314 ، در این فایل منعکس شده است .

دومین گزارش ، در زندگی نامه خودنوشت مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری ارائه شده که در متن واقعه گوهرشاد  ، حاضر و ناظر و فعال بوده اند و به منظور پیشگیری از کشتار و خونریزی ،  منبر هم رفته اند . این گزارش ، در پایان همین فایل ، درج شده است .

سید محمد فقیه سبزواری

 

دانلود فایل با فرمت word

دانلود فایل با فرمت pdf

 

تلگرام :

https://t.me/faghih_e_sabzevari/7290

https://t.me/faghih_e_sabzevari/7291

 

آیة الله حاج شیخ ( محمدعلی )  آقابزرگ اشرفی شاهرودی ، همروزگار با مرحوم فقیه سبزواری

 

آیة الله حاج شیخ ( محمدعلی )  آقابزرگ اشرفی شاهرودی ،

همروزگار با مرحوم فقیه سبزواری

ولادت و خانواده

آیت­ الله­ حاج­ شیخ­ محمدعلی مشهور به حاج شیخ آقا بزرگ اشرفی شاهرودی در شعبان سال  ۱۳۰۷ قمری در خانواده ای اصیل و اهل علم واز مادری علویه، در روستای «پرو» (واقع در ۲۰ کیلومتری شمال شهرستان شاهرود) به دنیا آمد.

پدر بزرگوار ایشان عالمی متقی به نام «شیخ علینقی» بود که به تقاضای اهالی روستای «پرو» از وطن اصلی خود به نام «قلعه حاج محمدعلی» که بعداً به« قلعه آقا عبدالله» معروف شد، برای تعلیم و تربیت مردم، به آنجا مهاجرت کرد و به رسم علمای آن زمان ضمن انجام وظایف تعلیم و تربیت و اقامه نماز جماعت و مجالس وعظ و ارشاد، مانند سایر اهالی به کشاورزی اشتغال داشت.

پدر مرحوم شیخ علینقی  نیز عالمی عامل و شخصیتی بزرگوار و جامع به نام حاج شیخ محمدعلی بود که شاگرد برجسته مرحوم آیت الله حاج ملا عباس (ازشاگردان مرحوم صاحب جواهر) به شمار میرفت. او در بین مردم منطقه بسطام و اطراف آن نافذالکلمه و مورد احترام و تکریم بود و علاوه بر مرجعیت عامه دینی و دنیوی مردم، حوزه علمیه بسطام را رونق کاملی داد، به‌طوری که پس از مدتی این حوزه مرکز پرورش طلاب و فضلای عظام و مهاجرت تشنگان علم و فقاهت شد و مدرسه معروف این شهر به نام «مدرسه شاهرخیه»که از یادگارهای شاهرخ میرزا بود، مهد علمی بزرگی گردید و در نتیجه موقوفات مهمی برای طلاب  و مدرسین آن مدرسه، تحت رعایت و تولیت  مرحوم ملا عباس وقف گردید.

خاندان­ مرحوم­ آیت­ الله حاج شیخ آقا بزرگ اشرفی، نسلا بعد نسل همه ازاعلام روحانی و شخصیت های بزرگوار و مورد تحریم مردم مازندران، بسطام و شاهرود و نواحی آن بودند، که مرحوم حاج شیخ­ آقا­بزرگ­ در­یادداشتهای­ خود­تا هفت پشت از پدران و اجدادخود را که همه از روحانیون  بزرگوارو از مجتهدین والامقام بودند، نام میبرد.

تحصیلات و اساتید

آیت الله حاج شیخ آقا بزرگ اشرفی در سنین کودکی پدر را ازدست داد و مادر بافضلیتش تربیت جسمی و روحی او را برعهده گرفت. وی پس از فراگیری قران مجید وخواندن و نوشتن، برای تحصیل­ دروس­ حوزوی­ راهی شاهرود شد و در مدرسه علمیه دینیه «بازار» معروف به «مدرسه اسماعیلیه» بخشی ازمقدمات وسطوح را فراگرفت وهمزمان برای امرار معاش، روزهای تعطیل به کار و کسب مشغول گردید.

ایشان درسال1328قمری برای تکمیل تحصیلات حوزوی، عازم مشهد مقدس گردید و در مدرسه نواب مستقر شد و تا سال1340قمری باکوششی طاقت فرسا، مدارج علمی را طی کرد.

اودر این دوران دوازده ساله، علاوه بر حضور دردروس آیات عظام حاج‌آقاحسین قمی، حاج میرزا محمداقازاده و مرحوم اقابزرگ حکیم، خود به تدریس سطوح عالیه پرداخت؛ به طوری که بسیاری از فضلا و نخبگان مانند مرحوم حاج شیخ حسینعلی راشد از درس وی بهره مند شدند.

هجرت به نجف اشرف

حاج شیخ اقابزرگ اشرفی پس ازدواج با بانویی عابده و صالحه از بیت علم و تقوی در شاهرود، در سال1340قمری برای استفاده ازمحضر اساتید علم و فقاهت، راهی نجف اشرف شد و  به مدت دوازده سال در دروس خارج فقه و اصول آیات عظام آقا ضیاالدین عراقی، میرزای نائینی و حاج سید ابوالحسن اصفهانی شرکت کرد و تقریرات دروس اساتید خود را نوشت؛ به‌طوری‌که حتی یک درس در طول این دوازده سال ازایشان فوت نشد.  وی در این مدت به تدریس سطوح عالیه مخصوصاً مکاسب و کفایه الاصول مشغول شد و شاگردان بسیاری در حوزه نجف تربیت کرد.

بازگشت به ایران

حاج شیخ آقا بزرگ اشرفی در اثر بیماری و به امراساتیدش ناگزیر در سال ۱۳۵۳قمری عازم ایران شد و موقتا در شهر مشهدمقدس سکنی گزید. در این مدت، سیل مشتاقان علم به جانب ایشان روانه شد و به امر آیت الله العظمی قمی وآیت الله حاج میرزا محمد آقازاده،شروع به تدریس نمود و در مدت کوتاه جمعیت زیادی در درس ایشان حاضر شدند.

پس از مدتی با تقاضای علماوفضلای مشهد و اصرار زیاد واعظ شهیر مرحوم حاج شیخ غلامرضا یزدی طبسی و نوشتن نامه ها به مرجع عالیقدر زمان، مرحوم آیت الله العظمی حاج سید ابوالحسن اصفهانی بنا شد ایشان در مشهد مقدس بماند.

اما مدتی بعد، پس از فاجعه به توپ بستن مسجد گوهرشاد، ایشان که در این جریان حضور فعالی داشت، به همراه جمعی از علمای مشهد دستگیر و در تهران زندانی شدند  و سرانجام پس از چند ماه توقف در تهران هر یک از علمای مشهد به زادگاه خود یا شهری دیگر تبعید شد‌ند.

مرحوم آیت الله اشرفی نیز به شاهرود تبعید شد و با ورود ایشان به شاهرود، کم کم عظمت علمی آقا بزرگ موجب استقبال علما و مردم متدین شاهرود شد و ایشان شوهرت بسزایی در شهر شاهرود و بسطام و اطراف آن پیدا کرد.

وی با سرنگونی رضا شاه و باز شدن مدارس علوم دینی، سرپرستی حوزه علمیه شاهرود را به عهده گرفت و طلاب از هر سمت به طرف شاهرود روانه شدند و در مدت کوتاهی مدرسه علمیه بازار شاهرود، رونق بسیاری گرفت و نماز جماعت ایشان، با اینکه در محله قدیمی و کوچک شهر بود، پر جمعیت ترین نماز شهر گردید.

او در مسائل اجتماعی و سیاسی نیز نقش تاثیرگذاری ایفا نمود و همواره نسبت به رفع مشکلات مردم اهتمام و توجه داشت. همه امور شخصی اش،حتی خرید دو عدد نان و یک بسته سبزی را خود انجام می داد واز هرگونه استخدام خادم یا امرکردن به این و آن، سخت متنفر بود. و اگر مردم می خواستند برخی از امور شخصی خود را تصدی کنند، مانع می شد و خود شخصا تمام آن‌ها را انجام میداد.

 آثارعلمی و شاگردان

حاج‌آقا بزرگ اشرفی در مورد اقامت در شاهرود، اهتمام زیادی به حضور در مدرسه و تدریس ابتدایی ترین دروس سطح تا  درس خارج فقه داشت و در راه رونق حوزه و تربیت طلاب ،زحمات فراوانی را متحمل شود.

حضرات ­آیات­ و حجج اسلام وحید خراسانی، محمدرضا بخارایی، شیخ محمدرضا ترابی،  عندلیب سبزواری، شیخ حسینعلی راشد، شیخ عبدالرحیم فیض گنابادی، سید مرتضی موسوی، محمد ابراهیم جناتی، شهید حاج سید کاظم موسوی، شیخ علی اکبر قنبریان، شیخ علی اکبرالهی، شیخ جعفر اشرفی  و فرزندان آن مرحوم، شیخ مصطفی و شیخ مرتضی اشرفی ازشاگردان ایشان در حوزههای علمیه مشهد و شاهرود می باشند.

آقابزرگ در پاسخ به تقاضای مرحوم آیت الله حاج سید ابوالحسن اصفهانی، آیت الله بروجردی و نیز اعلام و بزرگان مشهد مقدس مبنی بر مهاجرت از شاهرود به یکی از اعتاب مقدسه نجف اشرف، قم و مشهد جهت زعامت و تدریس، گفته بود: «من یک عمر، ازکد یمین و عرق جبین زندگی خود را سپری کردم. دیگر نمی‌خواهم در اواخر عمر از وجوهات بیت المال ارتزاق کنم، یا تصدی مقام مرجعیت را با- مسئولیت سنگین آن در پیشگاه خداوند متعال- بنمایم»

از این عالم ربانی آثار و تألیفات  بسیاری در فقه و اصول باقی مانده است که با کوشش دو فرزند روحانی ایشان برخی از آن‌ها تحت عنوان «الروایع الفقیه» به زیور طبع آراسته‌شده است.

ارتحال

حاج‌آقا بزرگ اشرفی سرانجام پس از عمری تلاش در راه خدمت به مردم و تعظیم شعائر مذهبی و تعلیم عامه مردم با ایراد سخنرانی ها و خدمات اجتماعی مختلف سرانجام در سحرگاه اول شوال سال ۱۳۹۴ قمری دچار حمله قلبی شد و در اوایل شب جمعه دوم ماه شوال ۱۳۹۴ قمری برابر با مهر ماه سال ۱۳۵۳ شمسی در منزل شخصی خود، دار فانی را وداع گفت.

با ارتحال ایشان، شهر شاهرود یکپارچه تعطیل شد و صورت عزای عمومی به خود گرفت، و پیکر وی پس از یک تشییع جنازه باشکوه و تاریخی در مسجد زینبیه شاهرود به خاک سپرده شد.

مجالس ختم مرحوم حاج‌آقا بزرگ اشرفی تا چهلم وفاتش ادامه داش تو علاقه‌مندان از شهرهای مختلف ایران برای شرکت در مجالس ختم ایشان، حضور به هم رسانده و از طرف مراجع اعظام تقلید نجف اشرف، قم و مشهد علاوه بر تلگراف تسلیت و اقامه مجالس ترحیم، نمایندگانی به شاهرود اعزام شدند.

از این فقیه عالیقدر فرزند ذکور به نامهای حاج مجتبی اشرفی (فاضل و پرکار) و حضرات آیات حاج شیخ مصطفی اشرفی (مدرسه عالی دروس خارج در حوزه علمیه مشهد) و حاج شیخ مرتضی اشرفی (مدرس و سرپرست فعلی حوزه علمیه شاهرود) و چهار  دختر باقی مانده است.

http://www.shora-kh.com/pim/personel/366

 

دانلود فایل واقعه گوهرشاد به روایت مجله " شهرارا "

 

دانلود 

 

واقعه گوهر شاد ، تیرماه 1314

و

نقش مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

به عنوان شاهد واقعه و عنصر فعال در این حادثه

 

 

 

دانلود فایل واقعه گوهرشاد به روایت مجله " شهرارا "

نگاهی متفاوت به نقش حاج آقا حسین قمی ‌در تحولات اجتماعی و سیاسی ایران

 

 

نگاهی متفاوت به نقش حاج آقا حسین قمی ‌در تحولات اجتماعی و سیاسی ایران

 

 

استاد جلالی در گفتگو با «اجتهاد» مطرح کرد؛

نگاهی متفاوت به نقش حاج آقا حسین قمی ‌در تحولات اجتماعی و سیاسی ایران

 

اگر قیام و نهضت مسجد گوهرشاد به دست بزرگانی چون حاج آقا حسین قمی‌ یا میرزا محمد آقازاده تا پایان رهبری می‌شد، کمتر به خشونت کشیده می‌شد و مردم کمتر آسیب می‌دیدند. آنها می‌توانستد جوری این حرکت بزرگ را اداره کنند که آسیب کمتری به نفوس مردم می‌رسید.

 

به گزارش شبکه اجتهاد، آیت‌الله العظمی‌حاج آقا حسین طباطبائی قمی‌ از مراجع وارسته‎ای است كه از لحاظ علمی‌ در جایگاه بالایی قرار دارد. نام او همیشه به عنوان رهبر قیام علیه کشف حجاب رضاخان در مشهد یاد می‌شود و در مقاطع مختلف بخصوص در دوران خفقان رضاخانی با حضور در صحنه‎های مختلف سیاسی بخوبی نشان داد که مرجعیت شیعه هموراه عدالت خواه و ظلم ستیز بوده است. 
از این رو به مناسبت سالروز رحلت این فقیه اخلاق‌مدار، استاد غلامرضا جلالی دانش آموخته حوزه علمیه مشهد، معاون پژوهشی بنیاد پژوهش‌های اسلامی‌ و معاون سابق پژوهشی مركز اسناد انقلاب اسلامی‌ خراسان، در گفتگو با خبرنگار اجتهاد به تبیین و بررسی دوره‎های مختلف زندگی و ابعاد اخلاقی، سیاسی، مبارزاتی و علمی‌ آن مرجع و فقیه بزرگوار پرداخته است. متن کامل این گفتگو از منظر خوانندگان فرهیخته می‌گذرد.

اجتهاد- زندگی فقها و مراجع از جهات مختلف علمی، اجتماعی و سیاسی قابل بررسی است، در زندگی آیت‌الله حاج آقا حسین قمی‌‌ کدام وجه پررنگ‌تر بوده است؟
استاد جلالی- مرحوم آیت‌الله حاج آقا حسین قمی‌ یکی از بزرگترین شخصیت‌های علمی‌ و فقهی خراسان در اواخر قرن گذشته است و ایشان فوق العاده به مباحث حوزوی تسلط داشت و بیشتر متن‌های درسی را حفظ بود. متن را بدون مراجعه تدریس می‌کرد و از لحاظ حافظه بسیار قوی و استثنایی بود. آیت‌الله قمی‌ هم ‌نزد اساتید بزرگی درس خوانده بود و هم شاگردان بزرگی را تربیت کرد، به گونه‌ای که بعداز رحلت ایشان در خراسان شخصیت‌های پرآوازه‌ حوزه به نوعی از مکتب فقهی ایشان بهره برده بودند.
ایشان در گفتار خودش بسیار محتاط بود و با دقت کلمات را طوری بیان می‌کرد که از حد اعتدال و بیان واقعیت خارج نشود و اگر غلو می‌شد کلمات خود را آنقدر قید می‌زد تا مقصود خود را بدون زیادت و نقصان به مخاطب بیان کند.
در بحث بیت‌المال خیلی دقت داشت و کوچکترین خطایی در ذهن کسی نسبت به ایشان وجود نداشت. این همه نفوذ و موقعیت را ما در کمتر کسی سراغ داریم. ایشان از لحاظ اخلاقی و دقت در بحث علمی‌‌ و عملی اسوه بود. در بعد اجتماعی تاثیرات قابل توجهی داشت و قبل از آیت‌الله میلانی ایشان موثرترین فرد به همراه مرحوم آیت الله میرزا محمد آقازاده در جریانان حوزه مشهد در حد فاصله مشروطه و نهضت گوهرشاد تلقی می‌شود.

اجتهاد- نام میرزا محمد آقازاده کمتر به گوش رسیده ایشان هم جزو علمای مشهد بودند؟
استاد جلالی- بله، ميرزا محمد در سال 1325 هـ. ق و پس از به توپ بسته شدن مجلس بود كه به دستور پدر خود مرحوم آخوند ملا محمدکاظم خراسانی به مشهد وارد شد. همه مؤسسات دولتي و خصوصي و بازار به منظور تجليل از شخصيت ايشان تعطيل كردند و انبوه مردم شهر خود را آماده استقبال كردند. عده‌ای با مكاری و كجاوه تا نيشابور و عده‌ای تا شريف آباد و طرق رفتند و زنان از مزرعه گل ختمی تا صحن امام رضا (ع) بين استقبال كنندگان حضور داشتند.
آيت‌الله آقازاده پس از تشرف به آستان قدس رضوی (ع) به منزلی رفتند كه در كوچه سرحوضان پايين خيابان، از طرف حاج عبدالرحيم صراف و حاج مجلل التوليه و امين‌الشريه و حاج محمد جعفر يزدی كه همه از مبارزين برجسته شهر بودند، تهيه شده بود.
در حدفاصل 1285 تا 1314 شمسی قریب بر 30 سال، مرحوم آقازداه و آیت‌الله حاج آقا حسین قمی‌ در شمار گردانندگان فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خراسان شمرده می‌شوند. هرچند آن دو، دو سرنوشت متفاوتی داشتند. متفاوت از این نوع که مرحوم میرزا محمد خیلی در نهضت گوهرشاد دخالتی نکرده بود و البته مشورت‌های خردمندانه‌ای به مراجعین در آن جریان داده، ولی به خاطر عنادی که دستگاه سیاسی نسبت به نفوذ ایشان در خراسان داشت دستگیر شد و ماه‌ها شکنجه و نهایتا به شهادت رسید و حاج آقا حسین قمی‌ هرچند آغازگر حرکت بود و مواضع روشنی را در مقابل رضا شاه در مسئله کشف حجاب گرفت اما عملا بعد از مهاجرت به تهران که به قصد گفتگو با رضا شاه اتفاق افتاد و می‌خواست رضا شاه را متقاعد کند؛ مجبور شد ایران را ترک کند. در حقیقت واقعه گوهرشاد به عهده کسانی افتاد که آغازگر نبودند.

اجتهاد- پس سرآغاز قیام مسجد گوهرشاد در واقع آیت‌الله قمی‌ بوده است؟
استاد جلالی- گفتیم که آغازگر نهضت ایشان بودند، اخلاص و تقوا مرحوم حاج آقا حسین قمی‌‌ را قلباٌ قبول داریم و اینکه در خدمت مردم بود و با دولت‌های غربی در ایران معارضه می‌کرد و خیلی هم زحمت کشید و مروج آداب و احکام اسلامی‌ در بین مردم بود، ولی در عین حال خطاهایی هم بوجود آمد، مثلا اگر حاج آقا حسین قمی‌ می‌دانست با سفر ایشان به تهران، در مشهد چه پیش خواهد آمد، شاید ترچیح می‌داد که به تهران نرود.
ازنظر من مرحوم میرزا محمد آقازاده به لحاظ سیاسی پخته‌تر از مرحوم حاج آقا حسین قمی‌‌بود.
 در پرونده گوهرشاد که به عهده شهربانی بوده و امروزه در مرکز اسناد نگهداری می‌شود، تمایز دو دیدگاه مرحوم آقازاده و حاج آقا حسین بوسیله مامورین شهربانی‌ باز تاب یافته است. خفیه نویس شهربانی که با بیت مرحوم آقازداه ارتباط داشته، حرف‌های ایشان نسبت به حاج آقا حسین را شنیده و در سند دقیقی گزارش کرده است. این اسناد روایتگر تجلیل مرحوم آقازاده از حاج آقا حسین است، ولی مرحوم میرزا محمد آقازاده این نکته را نیز گفته است که "حاج آقا حسین آدم سریع التاثیری است". این عین عبارت مرحوم آقازداه است. تاثیرپذیر بودن از نظر مرحوم آقازاده فرد را به واکنش‌های تند و پیش بینی نشده می‌‌تواند بکشاند و این امر می‌تواند پیامدهای ناگواری داشته باشد.
اگر بخواهیم در واقعیت‌های آن زمان دقیق‌تر قرار بگیریم، بیشتر علما و روحانیون مشهد با شناخت خود از رضا خان و بر اساس آن تجربه و سنت‌ها، دوست نداشتند با او روبرو شوند؛ آنها می‌خواستند بگونه‌ای مسائل پیش رود که احترام مرجعیت نشکند و حوزه تخریب نشود و بتوانند در دراز مدت روی رضا خان تاثیر بگذارند. علمای برجسته حوزه احتیاط را بیشتر می‌پسندیدند. ولی آنچه ما از اسناد می‌فهمیم این است که قضایا طوری پیش می‌رود که زمام از دست حاج آقا حسین خارج می‌شود. ایشان به قصد متقاعد کردن رضا خان به تهران می‌رود، اما دیداری صورت نمی‌گیرد و ایشان مجبور می‌شود از ایران به عتبات برود، در نتیجه زمام امور به دست شیخ بهلول می‌افتد.

اجتهاد- علمای مشهد در نبود حاج آقا حسین قمی‌ در رابطه با قیام گوهرشاد چه نقشی داشتند؟
استاد جلالی- مسائل بیشتر با گردانندگی شیخ بهلول پیش ‌رفت. ایشان در عمل به کس دیگری اجازه دخالت نداد و دیدار علما با ایشان درگوهر شاد و درخواست برای عدم دخالت با موافقت او همراه نبود. ایشان می‌گفت مرجع من حاج آقا حسین قمی‌ است و شما مرجع من نیستید تا از شما پیروی کنم. این بود که نهضت گوهرشاد برای حوزه مشهد به قیمت بسیار سنگینی تمام شد. تمام حوزه خراسان و مشهد از هم متلاشی شد، علما بازداشت و برخی مجبور به مهاجرت شدند. مدارس به سرباز خانه و اسطبل تبدیل شد. مدرسه نواب با آن عظمت تبدیل به سرباز خانه شد. مرحوم میرزا محمد آقازاده، مرحوم سید یونس اردبیلی و مرحوم آیت‌الله سید عبدالله شیرازی، مرحوم علمی ‌‌و دیگر بزرگان بازداشت شدند.
در صورتی که قبل از این واقعه ما یکی از دوره‌های مشعشع تاریخ علم حوزه خراسان را در مشهد شاهد بودیم. ادبیات، علومی‌ چون فقه و فلسفه و عرفان در این حوزه تدریس می‌شد و دانشمندان بزرگی در هر رشته‌های در این حوزه حضور داشتند. اما بعد از جریان قیام گوهرشاد در تاریخ علمی‌ حوزه مشهد گسست ایجاد شد و جبرانش این گسست به این راحتی امکان پذیر نبود. بعد از چندین دهه مهاجرت مرحوم آیت‌الله میلانی، توانست برای بار دیگر حیات و حرکت را در دوره پهلوی دوم به حوزه مشهد باز گرداند.
اگر قرار بود این قضیه به صورت متعارف و منطقی حل شود شاید روشی را که مرحوم آقازده دنبال می‌کرد مخصوصا هنگامی‌ که حاج آقا حسین قمی ‌‌هم در ایران نبود، واقع بینانه‌تر بود و پی آمدهای منفی کمتری داشت. البته حاج آقا حسین در سال 1323 در زمان پهلوی دوم به مشهد برگشت و با استقبال علما و مردم مشهد مواجه شد. در آن زمان بخاطر برخی شرایطی که رژیم پهلوی با آن روبرو بود، مجبور شدبعضی از منویات حاج آقا حسین را اجرا کند. 

اجتهاد- به نظر شما پس رژیم رضا خان؛ در خلأ نبود آیت‌الله قمی ‌از فرصت استفاده کرده و باعث این وقایع وحشتناک شد؟
استاد جلالی- اگر روش مرحوم آقازاده دنبال می‌شد بحث به اینجا هم نمی‌کشید که حاج آقا حسین به تهران برود. ایشان این پیامد‌ها را پیش بینی می‌کرد.

اجتهاد- مرحوم آقازاده چه نظری داشت؟
استاد جلالی- آقازاده مشروطه را با تمام حجمش لمس کرده بود، سیاست انگلیس را می‌شناخت و در جریان مشروطه روش‌های انگلیس را در ایران شناسی کرده بود و نیاز داخلی را می‌دانست و ریشه‌های روی کار آمدن رضاخان را می‌شناخت به همین خاطر منتظر فرصت‌های مناسب‌تری بود. ایشان رژیم را در موقعیتی نمی‌دانست که بشود در آن تاثیر گذاشت. می‌گفت باید طوری پیش رفت و زمان را مدیریت کرد که پهلوی سوء استفاده نکند.
رژیم که از توانایی‌های آقازاده آگاه بود، از نبود حاج آقا حسین و آشفتگی که به وجود آمده بود، بهره برداری کرد و مستقیم رفت سراغ آقازاده و اسدی، درحالی که اصلا ایشان در نهضت دخالت نکرده بودند و از کسانی را قربانی گرفت که می‌توانستند مسائل را مدیریت کنند
چنین بود که قرائت مرحوم آقازاده از اوضاع مطرح نشد و در پس پرده‌ها باقی ماند، افراد که تحریک شده بودند اطراف بهلول را گرفتند. این قضیه از دست شخصیت‌های برجسته و جهان دیده حوزه خارج شد و طرفداران بهلول شخصیت‌های روحانی را به زور به مسجد می‌بردند. درگزارش مرحوم آیت‌الله فقیه سبزواری آمده است "من تمارض کردم با این حال مرا برداشتند و سوار بر گردنشان کردند و بردند بالای منبر گذاشتند و من که نمی‌توانست کاری انجام ده فقط به مردم دعا کردم ".
ما امروزه به عنوان کسانی به لحاظ تاریخی این نوع وقایع رابررسی می‌کنیم، نباید از کنار حوادث بی تفاوت بگزریم و فکر کنیم فقط نقل این حواث غرض ما را تامین می‌کند. ما باید از تاریخ درس بیاموزیم و از خود بپرسیم آیا تنها به همین روش مسائل می‌توانست اتفاق می‌افتاد؟ آیا راه‌های دیگری وجود نداشت؟ به نظر می‌رسد می‌‌شد طوری عمل کرد که یکپارچگی علما محفوظ می‌ماند تا رژیم نتواند به نفع خود بهره برداری کند و مردم را به کشتار برساند. و در پی آن صدها از نفر روحانیون خلع لباس شوند، تعداد زیادی به شهادت برسند و حوزه به تعطیلی کشیده شود.

اجتهاد- نقش رژیم پهلوی در این مسائل چقدر است؟
استاد جلالی- البته هیچ تردیدی نیست همه این جنایت‌ها را رژیم پهلوی درجهت سرسپردگی خود نسبت به جهان غرب انجام داد و تردیدی نیست که روحانیت منشا این قیام بود. و این قیام توانست چهره پهلوی را به مردم نشان دهد، با این حال اگر قیام به دست بزرگانی چون حاج آقا حسین قمی‌ یا میرزا محمد آقازاده تا پایان رهبری می‌شد، کمتر به خشونت کشیده می‌شد و مردم کمتر آسیب می‌دیدند. آنها می‌توانستدجوری این حرکت بزرگ را اداره کنند که آسیب کمتری به نفوس مردم می‌رسید. پس از سرکوبی این حرکت تمام عزاداری‌های مردم تعطیل و فسق و فجور در شهر زیاد شد. بعد از 6 سال ارتش سرخ نیز به مشهد آمد و به دین مردم اهانت می‌کرد. اگر این واقعه به این نحو اتفاق نمی‌افتاد، تحولات علمی ‌حوزه مشهد می‌توانست استمرار یابد و ما شاهد خیزش عظیم علمی ‌در حوزه می‌شدیم.

اجتهاد- در پایان اگر صحبتی پیرامون شخصیت مرحوم آیت‌الله حاج آقا حسین قمی‌ دارید بفرمائید.
استاد جلالی- حاج آقا حسین قمی‌ استادی شاگرد ساز بود و خیلی از شخصیت‌های علمی ‌تحت تاثیر شخصیت ایشان بودند و توانسته بود قبل از نهضت گوهرشاد از سال 1285 الی 1314 نزدیک 30 سال با حضور خودشان در حوزه تحولات زیادی را ایفا کنند و به حوزه مشهد سامان بخشد. این همیشه باید خاطرمان باشد. اساتید بعد از جریان نهضت گوهرشاد به دست شاگردان مرحوم حاج آقا حسین تربیت شدند و او توانست شخصیت‌‌های بزرگ حوزه مشهد را از جمله شیخ فاضل قفقازی، حاج آقا بزرگ اشرفی شاهرودی، شیخ مجتبی قزوینی، شیخ هاشم قزوینی، میرزا احمد مدرس یزدی و دیگر بزرگان را پرورش دهد.
 منبع: شبکه اجتهاد
 
 

مشهد پس از واقعه مسجد

 

نویسنده : توسی ، کارشناس و پژوهشگر تاریخ

 

مشهد پس از واقعه مسجد

 

صدور دستور برخورد

رئیس نظمیۀ مشــهد پس از این واقعه و در نخستین ساعات روز   22 تیر در گزارشی تلگرافی به نظمیۀ مرکز نحوۀ پایان بخشیدن به تحصن معترضان در مسجد گوهرشــاد را این گونه شــرح می دهد:

در غائلۀ مسجد، نواب احتشام با چند نفر از محرکین دستگیر. شیخ بهلول مفقود و معلوم نیست جزو مقتولین اســت یا مخفی شده. مأمورین در تجسس. از مأمورین آنچه تاکنون معلوم شــده یک نفر مجروح. راپرت جامع تر، معروض می گردد  .  خود فدوی با کلیه مأمورین حاضر به خدمت .

البته نظمیه یا همان شهربانی مرکز که از شاه دستور نابودی هرگونه مخالفتی را با خواسته های پهلوی اول دریافت کرده بود، این گزارش را کافی ندانسته و در دســتوری خواستار شدت عمل بیشــتر مأموران نظمیۀ شرق نسبت به عوامل ایجاد کنندۀ این حرکت و دستگیری و تبعید محرکان و مظنونان این واقعه می شود. در این دســتورالعمل تلگرافی قید شده بود:

به طوری که قبلا هم دستور داده شــده است، کلیه اشخاصی که محرک و مسبب قضیه و مظنون می باشــند بدون درنگ دستگیر، اشــخاصی که مهم و معروفیت دارند تحت الحفظ اعزام مرکز، ســایرین را به سمنان تبعید و تحویل نظمیه آنجا نمود. اسامی و هویت کلیه دستگیر و تبعیدشدگان را راپورت کنید.

 

بازداشت گستردۀ مردم

دقایقی بعد از رســیدن این امریه به مشــهد موج بازداشــت گستردۀ مردم آغاز می شود. این بازداشت به حدی گســترده بوده که قبل از غروب آفتاب بیش از هزار و هفتصد نفر از مردم مشهد دستگیر و به هنگ توپخانه منتقل می شوند. در روزهای بعد دوازده نفر از دستگیرشدگان که اغلب روحانیون شناخته شده ای چون آیات ســید یونس اردبیلی، سیدهاشم میردامادی، سیدزین العابدین سیستانی و سیدعبداله شیرازی بوده با هماهنگی پایتخت برای برگــزاری دادگاه نظامی به تهران منتقل شــدند. همچنین عده ای از بازداشت شدگان مطابق دستور ارسالی از مرکز برای گذراندن دوران تبعید به سمنان منتقل شدند. ســرانجام اینکه برای بازداشت تعدادی از فراریان از جمله شیخ محمدتقی بهلول نظمیۀ مشهد بر اساس دستور نظمیۀ مرکزعکس آنان را برای شناسایی و بازداشت به نقاط مختلف کشور ارسال کرد.

 

نخستین واکنش رسمی

پس از انجام تمام این اعمال و درحالی که جوّی از رعب و وحشــت نه تنها مشهد، بلکه تمامی خراسان و شرق کشور را فراگرفته بود، دولت به دستورشاه نخستین و تنها اعلامیه خود دربارۀ حوادث مسجد گوهرشاد را صادرکرد. متن این اطلاعیه که تاریخ 24تیریعنی ســه روز پس از وقوع قتل عام تاریخی مســجد گوهرشــاد و امضای محمود جم، وزیر داخله یا کشور آن زمان بر پایین آن حک شده بود، به شرح ذیل بود:

اعلامیه

بر طبق راپورت واصله از ایالت خراســان، شب نوزدهم، شیخ بهلول نامی تحت تعقیب نیز واقع شده که سوء سوابق او از شرارت و فساد معلوم بود، در مشهد مقدس جمعی از عوام ساده لوح را در مسجد به عنوان موعظه دعوت کرده و دو سه روز این عمل را مداومت داده و اراذل و اوباش را دور خود جمع و عنوان کلاه و لباس را پیش کشــیده، یاوه سرایی ها نموده، کار را به هتاکی رسانید. مامورین انتظامات خواستند بدوا او را با ملایمت و نصیحت از این رفتار و گفتگوهای خلاف و مفســد ت آمیز باز دارند. مساعی آن ها ثمری نبخشــید و بیم اختلال نظم رفته و مردم از این جهت اظهار نگرانی نمودند. مأمــوران انتظامی درصدد تفرقۀ آن هــا برآمدند. مقاومت نموده مأمورین نظمیه را مورد حمله قرار دادند و بعضی از آن ها را مجروح و مقتول نمودنــد. مأمورین ناچار از نظامیان اســتمداد کردند. اشــرار با آن ها هم ستیز نموده و آلات ضرب و قتل که همراه داشتند، به کار بردند. نظامیان هم مجبور شدند با استعمال اسلحۀ گرم حفظ نظم را به آن ها الزام نمایند.

در نتیجه اراذل و اوباش که باعث این بی نظمی شده بودند، بعضی گرفتار و بعضی متفرق شــدند و لیکن متأسفانه شیخ بهلول که این مفسده را برپا کرده بود، موفق به فرار شد. امنیت و انتظام کامال برقرار گردید. فعال نظمیه مشغول تعقیب قضیه و کشف حقایق می باشد.

وزارت داخله محمود جم – 23 / 4 / 1314

 

پایان کار

متــن بالا تنها اشــاره ای بود کــه روزنامه هــای آن زمان به وقایع مســجد گوهرشــاد کردند. متنی که در آن سعی شــده بود تا تنها شیخ محمد تقی بهلول عامل وقوع این فاجعه معرفی شود. امری که نشریات وقت چه آن ها که در پایتخت منتشــر می شدند و چه نشریات خراســان به دلیل سانسورگســتردۀ حاکم مجبور به تأیید آن شده و هرکدام پس از چاپ اطلاعیه بالا مطالبی در مذمت حرکت اوباش در مسجد گوهرشاد چاپ کردند. البته این پنهان کاری دیرزمانی ادامه پیدا نکرد و با انتشار اخبار مربوط به محاکمۀ روحانیون بازداشــتی منتقل شــده به تهــران و اعلام رأی دادگاه آن ها، بسیاری از ناگفته ها بیان شــد. ناگفته نماند که پس از این کشتار فجیع و بازداشت های گسترده متعاقب آن، حوزۀ علمیۀ مشهد تعطیل و تعدادی از مدارس دینی تخریب شد. همچنین شهر به طور کامل در اختیار قزاقان قرار گرفت و تــا مدت ها مقررات محدودیت عبورومرور در آن اعمال شــد، به نحوی که داشتن گذرنامه از شهربانی لازمه ورود و خروج به مشهد بود.

رضاخان همچنین تغییرات مهم پس از آرامش نســبی مشــهد در ســطح رؤســای ادارات مشــهد و آســتان قــدس رضــوی انجام داد. ســرهنگ حســینقلی خان بیات از ریاســت شــهربانی مشــهد معزول شد. رؤسای ادارات و سرکشــیک آســتان قدس رضوی نیز برکنار شــدند و امور آستانه به طور موقت به محمدعلی شوشتری، نمایندۀ مخصوص رضاخان سپرده شد. محمدولی خان اسدی نیز پس از مدتی در 28آذر 1314 اعدام شد. اما فتح ا... پاکروان که بی تردید حتی فراتر از دستورات رضاخان نیز عمل کرده بود، در ســمت خود استانداری خراســان باقی ماند. سرلشکر ایرج مطبوعی، فرماندۀ لشکر شرق نیز وضعیتی مشابه پاکروان داشت.

سرانجام اینکه هرچند به رغم تمام سانسور اعمال شده از سوی دولت، خبر وقوع این کشــتار بلافاصله از طریق زائران در سراسر کشور پخش شد اما فضای دیکتاتوری حاکم در کشور و نظامی شدن جوّ اغلب شهرهای بزرگ پس از این واقعه باعث شد تا آن گونه که باید و شاید، مردم دربرابر این حادثۀ مهم از خود واکنش نشان نداده و سکوت پیشه کنند.

 

پانوشت:

آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ش بازیابی 422 ، ص 27.

آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ش بازیابی 422 ، ص 37.

روزنامۀ اطلاعات چهارشنبه 2۵ تیر 1314سال دهم شماره 2۵3۶.

 

منابع:

حدیقه الرضویه، محمدحسن ادیب هروی، مشهد، چاپخانۀ خراسان،1326

تاریخ معاصر مشهد، ج اول، دکتر یوسف متولی حقیقی، 1392، مرکز پژوهش های شورای اسلامی شهرمشهد.

واقعۀ مشهد، جعفر درانی )بهار و تابستان 1382(، فصلنامۀ یاد، شماره های70-۶7، سال 18.

قیام گوهرشاد، سینا واحد، تهران، وزارت ارشاد.

تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات ، چاپ اول،1378.

آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ش بازیابی 422

چهرۀ پرفروغ از مشعلداران اسلام و فقاهت و انقلاب ، تهیه و تنظیم دفتر مدرسۀ علمیۀ امام امیرالمومنین)ع(، چاپ اول، 13۶4.

قیام مسجد گوهرشاد به روایت اسناد و خاطرات، تدوین داود قاسم پور، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، 138۶.

روزنامۀ اطلاعات  

 

منبع :

هفـته نامه محلی مرد م مشهد ، شماره 243 ، پنجشنبه  22  تیرماه  1396

 

علمای مجاز به استفاده از عمامه ، پس از واقعه گوهر شاد

 

علمای مجاز به استفاده از عمامه ، پس از واقعه گوهر شاد

 

در گفتگو با ‌حجت الاسلام و المسلمین میرزا عبدالرضا کفایی؛

 

البته بعد از قضیه مسجد گوهرشاد و توقیف مرحوم آقازاده، حوزه خراسان منحل شد و فقط برای چهار مجتهد طراز اول مشهد اجازه عمامه صادر شد: مرحوم پدرم، مرحوم شیخ مرتضی آشتیانی، شیخ علی‌اکبر نهاوندی و میرزا حسین سبزواری که مرحوم پدرم پیغام دادند که اگر بنا است میرزا مهدی اصفهانی هم بی‌عمامه باشد من هم عمامه نخواهم گذاشت که بر اساس پیغام پدرم، برای ایشان هم اجازه صادر شد. 

 

پسران آخوند خراسانی پس از پدر

 

در سالگرد ارتحال فرزند بزرگ مرحوم آخوند خراسانی پای سخن حجةالاسلام و المسلمین میرزا عبدالرضا کفایی فرزند مرحوم آیت‌الله میرزا احمد کفایی و نوه پسری آخوند ملامحمد کاظم خراسانی نشستیم. موضوع سخن، زندگی و اخلاق مرحوم میرزا مهدی آقازاده خراسانی، پسر ارشد مرحوم آخوند خراسانی بود اما بحث ما به همین مناسبت به دو پسر دیگر مرحوم آخوند خراسانی یعنی میرزا احمد کفائی و میرزا محمد آقازاده پسر بزرگ مرحوم آخوند نیز کشیده شد و نکات شنیدنی‌‌ از زندگی این سه فرزند آخوند مطرح گردید. آنچه در ادامه می‌آید مشروح این گفتگو است.

 

Muhammad-Aqazadeh1A

 

مرحوم میرزا مهدی پسر بزرگ مرحوم آخوند خراسانی در جریان مشروطه میرزا مهدی کمک بسیاری به ایشان کردند. این همراهی به چه شکل بود؟

دو نفر از فرزندان ایشان یعنی مرحوم میرزا مهدی فرزند بزرگ آخوند و دوم مرحوم میرزا احمد پسر سوم مرحوم آخوند، والد من؛ چون مرحوم میرزا محمد مشهور به آقا زاده در اوائل سال ۱۳۲۵هـ.ق به قصد زیارت مشهد مقدس مشرف شدند، علمای خراسان اجازه ندادند ایشان بازگردند و نامه‌ای خدمت مرحوم آخوند نوشتند که حوزه مشهد برای زعامت، به ایشان محتاج است و اجازه بدهید که ایشان در مشهد اقامت کنند و حوزه خراسان از برکات علمی ایشان بهره‌مند شود. مرحوم آخوند هم امر را به خود ایشان محوّل کردند و لذا ایشان از اوائل سال ۱۳۲۵ در مشهد متوطّن شد و البته ایشان جریان نهضت مشروطیت را در خراسان هدایت کرد.

اما هدایت جریان مشروطیت در حوزه نجف بر محوریت مرحوم آخوند و معاضدت دو تن دیگر از مراجع یعنی مرحوم خلیلی تهرانی و مرحوم شیخ عبدالله مازندرانی بود. در این جریان در نجف فرزند اول یعنی مرحوم میرزا مهدی و فرزند سوم یعنی مرحوم میرزا احمد معاضد و همراه پدر بودند. این همراهی مرحوم میرزا مهدی و میرزا احمد به صورت ابلاغ دستورهای مرحوم آخوند برای علمای ایران، برای خان‌ها و متعیّنین استان‌های ایران که مقلّد مرحوم آخوند بودند که در نهضت مشروطیت حضور فعال داشته باشند. خط و مرز فعالیت‌ آنها از طرف مرحوم آخوند تعیین می‌شد و این تعیین در مقام عمل بر دوش این دو فرزند آخوند بود. تلگراف‌های مفصّل و نامه‌های زیادی از سوی بیت مرحوم آخوند برای علمای اصفهان، آذربایجان و سایر بلاد ارسال می‌شد و این ابلاغ تنظیم می‌شد. خان‌های محلی و رؤسای عشایر ایران که مقلد مرحوم آخوند بودند در پیشروی جریان مشروطیت نقش فعالی بر عهده داشتند و مرحوم آخوند به وسیله این دو فرزندشان برای تشویق این افراد به دخالت در جریان نهضت مشروطیت اقدام می‌نمودند.

آقا نجفی قوچانی چند جا اسم از میرزا مهدی برده است و البته اسم از مرحوم پدر شما هم به میان می‌آورد. ولی در مورد مرحوم میرزا مهدی از روایت‌های آقا نجفی هم کاملا مشخص است که کارهای اجرایی بیت آخوند به دست ایشان است. آقا نجفی در صفحه ۳۴۲ کتابش نقل می‌کند در جریان انتخاب حجره در مدرسه آخوند، که به دستور شخص آخوند بوده است، آقا نجفی حجره دنجی را انتخاب می‌کند اما میرزا مهدی به وی می‌گوید که این حجره جای خوبی نیست و می‌توانی حجره بهتری که دید خوبی هم داشته باشد انتخاب کنی. آقا نجفی هم به فرزند آخوند می‌گوید که تو اهل درس و بحث نیستی و من این حجره را برای درس خواندن می‌خواهم. میرزا مهدی هم می‌پذیرد و صریحا می‌گوید که «ولو من زیاد درس نخواندم و از طلبگی ممنوع شدم…». چه شد که مرحوم میرزا مهدی از درس خواندن باز ماند؟

ایشان در جوانی و زمانی که مشغول تحصیل در حد سطوح بودند، بر ایشان یک سکته مغزی عارض شد و اطبای آن زمان ادامه تحصیل را برای ایشان ممنوع کردند و به مرحوم آخوند عرض کرده بودند که ادامه تحصیل، احتمال تکرّر سکته را زیاد می‌کند. لذا مرحوم آخوند ادامه تحصیل را برای ایشان تحریم کردند و ایشان به کارهای اجتماعی مشغول بود. اما در مسائل اجتماعی بیت مرحوم آخوند نقش اول با ایشان بود. معروف این است که مرحوم آخوند، هر یک از این سه خصیصه خودش را به یکی از فرزندانش به ارث گذاشت: اخلاقش را برای میرزا مهدی، علمش را برای میرزا محمد و تقوایش را برای میرزا احمد. میرزا مهدی با اینکه شخصیت علمی در حوزه نجف نداشت اما از نظر رفتار و شخصیت اجتماعی، یک شخصیت درجه اول محسوب می‌شد. آقای شیخ محمد سمامی برای من نقل کرد که در زمان مرجعیت مرحوم نائینی و زعامت مطلق آقای سید ابوالحسن اصفهانی فاتحه‌ای در نجف برگزار شد. ایشان نقل می‌کرد که وقتی آقای نائینی وارد شد بخشی از حاضران مجلس به احترام ایشان بلند شدند؛ وقتی مرحوم آقا سید ابوالحسن وارد شد، بخش دیگری از مجلس بلند شدند و بخش دیگری نشسته بودند اما وقتی میرزا مهدی پسر بزرگ مرحوم آخوند وارد شد، تمام حضار مجلس از جا بلند شدند. رفتار ایشان به گونه‌ای بود که تشییع مرحوم سید محمدکاظم یزدی که زعیم مخالفین مشرب و مسلک مرحوم آخوند بود، متصدّی‌اش مرحوم عموی ما بود.

شخصیت ایشان غیر از مسأله انتساب به بیت آخوند مدیون خلقیات و نحوه رفتار اجتماعی خود ایشان بوده است. در حوزه نجف معروف بود که نظریات مشورتی مرحوم میرزا مهدی در تحکیم مرجعیت مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی نقش اساسی داشت. که در آن زمان مرحوم نائینی فقط مرجع خواص بود و مرجع أعلی مرحوم آقا سید ابوالحسن بود. در آن مرجعیت گسترده ایشان نظرهای مشورتی میرزا مهدی دخالت تام داشت و معروف این است که آقا سید ابوالحسن در مسائل مهم با آقا میرزا مهدی مشورت می‌کرد.

مرحوم میرزا مهدی چند بار به ایران آمدند؟

مرحوم میرزا مهدی سه سفر به ایران آمدند. تولد ایشان در سال ۱۲۹۲هـ.ق بوده است.  یک سفر ایشان به ایران در سال ۱۳۱۸ هـ.ق یعنی در سن ۲۶ سالگی بوده است. در آن زمان زعامت حوزه خراسان با مرحوم سید محمد شهیدی خراسانی، برادر بزرگ مرحوم حاج میرزا حبیب‌الله شهیدی خراسانی بود که ایشان جدّ امّی من بودند. در این سفر به فرمان مرحوم میرزا محمدباقر شهیدی خراسانی استقبال بسیار مفصل و مجللی از مرحوم میرزا مهدی شد. چون مرحوم سید محمد باقر شهیدی علاوه بر سوابقی که با مرحوم آخوند در مشهد داشتند، با ایشان در درس میرزای شیرازی هم‌دوره بودند و لذا در زمان مرحوم آخوند، ایشان از علمای مشهور مروّج آخوند خراسانی بودند.

سفر دوم ایشان در ۱۳۴۸هـ.ق بود که در آن سال، مرحوم میرزا محمد آقازاده در مشهد متوطّن بود و هم زعامت حوزه در آن عصر بر دوش ایشان بود و هم مرحوم والد من، مرحوم آقا میرزا احمد که از سال ۱۳۴۱هـ.ق به وسیله انگلیس‌ها به ایران تبعید شد و ایشان از اوائل سال ۱۳۴۲هـ.ق در مشهد بودند. و لذا در سفر دوم مرحوم میرزا مهدی ایشان در خراسان بودند و به تدریس در حوزه اشتغال داشتند.

سفر سوم ایشان به ایران که آخرین سفر ایشان بود، در ۱۳۶۴هـ.ق برابر با ۱۳۲۴هـ.ش بود که ایشان در این سفر به قصد زیارت حضرت رضا(ع) عازم مشهد شدند که اما در تهران بیمار شدند و رحلت کردند. تصمیم داشتند که جنازه ایشان را به نجف ببرند و در کنار پدر دفن نمایند. مرحوم پدرم فرمودند چون آقای میرزا مهدی به قصد زیارت حضرت رضا(ع) به ایران آمده‌اند، وقتی زنده ایشان به محضر حضرت نرسید، جنازه ایشان به محضر حضرت برسد. از همین رو تشییع بسیار باشکوهی در تهران از ایشان به عمل آمد و در روز تشییع ایشان بازار تهران تعطیل کرد و علما و بازاری‌ها و رجال سیاسی در تشییع ایشان حاضر بودند. جنازه ایشان شهر به شهر تا مشهد تشییع شد  و در مشهد نیز پس از تشییعی که سابقا و لاحقا در خراسان سابقه نداشت و نظیری برایش نقل نشده است، ایشان در پایین پای حضرت رضا(ع) در رواق دارالسعادة دفن شدند. البته این مسأله عمدتا به لحاظ این بود که آن دوره اوج زعامت مرحوم پدرم در حوزه مشهد و در اوج مبارزه ایشان با توده‌ای‌ها بود. و لذا خراسانی‌ها برای اظهار شعائر مذهبی و اظهار قدرت در برابر فعالیت توده‌ای‌های چپ‌گرا با اهتمام ویژه‌ای در این مراسم کردند. در تشییع ایشان فشار جمعیت به حدی بود که همه درهای صحن‌های حرم مطهر را بستند. نقل کرده‌اند که غیر از جمعیت خود شهر، ۸۴ هیأت مذهبی خراسان در اطراف عماری حامل جنازه ایشان عزاداری می‌کردند.

ظاهرا ایشان در جریان بازگشت علمای تبعیدی به عراق مؤثر بودند و جایی نقل شده بود که ارتباط ایشان با ملک فیصل باعث فیصله یافتن قضیه اخراج علما از نجف و بازگشت‌شان به نجف شد.

بازگشت آقایان علما به عراق دو بخش داشت. یک بخش آن مربوط به اقدام و فعالیت دولت ایران بود. آن زمان در ایران، عصر انتقال سلطنت از خاندان قاجار به پهلوی بود. هر دو گروه سعی داشتند با اظهار خدمت به مرجعیت و روحانیت تشیع محبوبیت خودشان را بین توده مردم تحکیم کنند و لذا هر دو فریق برای بازگشت علما و مراجع به نجف و رفع این تبعید و حصر اقدام می‌کردند. بخش ایران این مسأله بر عهده مرحوم پدر من بود؛ یعنی دو مرجع بزرگ شیعه مرحوم نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی که در رأس تبعیدی‌ها بودند هر دو متفقا از مرحوم پدرم خواستند که ایشان بین علما و دولت ایران نقش وساطت داشته باشد. یعنی پیام‌های علما به دولت و پاسخ آنها به آقایان مراجع به وساطت مرحوم پدرم صورت بگیرد و همین‌طور هم شد. تدیّن و رضا تجدّد از طرف دولت مأمور ابلاغ پیام به مرحوم پدرم شده بودند و مرحوم پدرم هم پیام‌ها را برای این دو مرجع ایصال می‌کردند و ایشان بعد از نظرهای مشورتی که با پدرم داشتند، پدرم آن دو نفر را احضار می‌کردند و جواب مراجع را ابلاغ می‌کردند و آنها هم به دولت می‌رساندند. اقدامات عمده دولت ایران بود که با بازگشت علما و مراجع نجف به آن سرعت موافقت شد. پس از اعلام موافقت دولت عراق با بازگشت آقایان به نجف، عموی من مرحوم میرزا مهدی به تقاضای علمای تبعیدی مأموریت پیدا کردند که به عراق بروند و مقدمات بازگشت علما و مراجع در خاک عراق را فراهم کنند که این بازگشت همراه با تجلیل و احترام عمومی باشد. لذا ایشان به بغداد رفتند و با ملاقاتی که با فیصل داشتند زمینه این کار را فراهم کردند.

آن طور که نقل شده، مرحوم پدر شما علیرغم انتقاداتی که پس از خرداد ۴۲ به ایشان می‌شد ارتباط گرمی با دربار پهلوی داشتند. این ارتباط ایشان به دلیل همین فعالیت‌ها برای بازگشت علما به نجف بود یا دلیل دیگری داشت؟

باید بگوییم که شروع این داستان از اینجا بود. مرحوم پدرم بر اساس تشخیص اجتهادی‌شان بود که با دولت مماشات می‌کردند. من در رابطه با ارتباط پدرم با دولت وقت، جمله‌ای را از خود ایشان و جمله‌ای را از آقای خمینی نقل می‌کنم. یکی از آقایان مشهد در محضر ایشان به ایشان عرض کرد که توده مردم و بازاری‌ها و عده‌ای از معمّمین، از رابطه شما با دولت راضی نیستند و انتقاد می‌کنند که چرا شما به شاه حسن ظن دارید و با دربار حسن رابطه دارید؟! ایشان در جواب فرمودند من چه حسن ظنی به شاه دارم که این خانواده برادر من را کشته‌اند؛ آن هم برادری مثل حاج میرزا محمد آقازاده. ولکن تجربه سیاسی بعد از حوادث شهریور ۱۳۲۰ به من ثابت کرد که در ایران هر وقت حکومت مرکزی تضعیف می‌شود، توده‌ای ها پر و بال می‌گیرند و با کمک‌های مالی و تبلیغی شوروی که از قدیم الایام چشم طمع به خاک ایران دارد میدان‌دار صحنه سیاسی ایران می‌شود و در آن صورت ایمانی برای مردم ایران که مرکز تشیّع و خانه اهل بیت است باقی نمی‌گذارند و نهایتا این خانه‌ را از دست صاحب خانه بیرون خواهند کشید. من هم برای حفظ اعتقادات دینی مردم و هم برای رفع گرفتاری‌ این مردم است که با اینها مماشات می‌کنم وگرنه من حسن ظنی به اینها ندارم که برادر کشته آنها هستم. غیر از این نقل قول، مرحوم سید ابراهیم شبیری زنجانی برادر آیت‌الله آقای سید موسی شبیری زنجانی نقل قولی برای من کردند که من این مسأله را در مقاله‌ای که به مناسبت کنگره آخوند نوشته‌ام هم ذکر نموده‌ام. ایشان برای خود من نقل کرد و من بی‌واسطه از ایشان نقل می‌کنم که گفتند: من و جمعی از دوستان که از شاگردان آقای خمینی بودیم خدمت ایشان نشسته بودیم. صحبت از علمایی شد که در نهضت ۱۵ خرداد ۴۲ با آقای خمینی همراهی نکردند و با شاه و دربار حسن رابطه داشتند. ما یکی یکی می‌گفتیم و انتقاد می‌‌کردیم ولی آقای خمینی ساکت بودند و گوش می‌کردند تا اینکه صحبت از مرحوم حاج میرزا احمد کفایی شد؛ اینجا آقای خمینی سکوت را شکستند و گفتند: «حساب آقای حاج میرزا احمد کفایی را از بقیه افرادی که با دربار در ارتباط بودند جدا کنید. ایشان بر اساس اجتهاد و تشخیص‌شان برای تقویت حوزه‌ها و رفع نیاز مردم با دربار مماشات می‌کنند نه به جهت مصالح شخصی.»

شروع رابطه مرحوم پدرم با سلسله پدرم در همین واقعه تبعید اتفاق افتاد. ولکن بعد از آنکه آقایان قرار شد به عراق بازگردند انگلیس‌ها فقط با برگشت پدرم موافقت نکردند و آن هم به دلیل شدت مبارزات ایشان در نهضت استقلال عراق علیه سلطه انگلیس‌ها به فتوای میرزا محمدتقی شیرازی(ره) بود. مرحوم پدرم فرمودند من در آن زمان از طرف علمای تهران مثل میرزا یحیی امام جمعه خوئی و میر سید محمد بهبهانی که از شاگردان پدر و دوستان خود من بودند، دعوت به اقامت در تهران شدم. ولکن من دیدم جریان انتقال سیاسی حکومت در بین است و هر دو گروه هم از من به عنوان فرزند مرحوم آخوند، مؤسس مشروطیت انتظار همراهی دارند و مساعدت با هیچ‌یک از اینها به مصلحت روحانیت نیست؛ لذا تصمیم به توطّن در مشهد گرفتم و در مشهد اقامت کردم.

جریان تبعید و قتل میرزا محمد آقازاده فرزند دوم آخوند خراسانی در زمان رضاشاه که اشاره کردید چه بوده است؟

بعد از واقعه مسجد گوهرشاد با آن جو تندی که در ایران حاکم شد، رضا شاه درصدد برآمد از جوّ ارعابی موجود که اسدی تیرباران شده بود و عده زیادی از علمای خراسان دستگیر، زندانی و تبعید شده بودند، برای انجام بقیه نیت‌های ضد مذهبی که داشت استفاده کند. البته می‌دانید که مرحوم آقازاده در جریان واقعه گوهرشاد دخالتی نداشت و ایشان در مشهد نبودند بلکه در «کج‌درخت» در ملک ییلاقی مرحوم بایگی، یکی از ارادتمندان‌شان بودند.

رضا شاه یکی از موانع بزرگ اجرای نیت‌های ضد مذهبی‌اش وجود روحانیون بود و برجسته‌ترین شخصیت روحانی خراسان هم مرحوم آقازاده بود. از همین رو رضا شاه نماینده‌ای خدمت مرحوم آقازاده فرستاد با یک استفتاء کتبی و یک پیام شفاهی؛ استفتاء کتبی این بود که آیا به نظر شما ستر وجه و کفّین واجب است یا از حجاب شرعی مستثنا است؟ پیام شفاهی هم این بود که اگر حضرت آیت‌الله به این استفتاء جواب مثبت بدهند و کشف وجه و کفّین را جایز بدانند تمام مراتب و مناصب و مقامات ایشان کماکان محفوظ خواهد بود و به امر شاه، دولت همچنان که در گذشته بوده، باز هم مطیع اوامر ایشان خواهد بود. مرحوم آقازاده در پاسخ فرموده بود: به اتفاق نظر جمیع علما و فقهای موجود در همه حوزه‌های علمیه من مجتهدم و کسی در اجتهاد من شک ندارد. بنابراین من در احکام شرع تابع تشخیص خودم هستم و تشخیص من از ادله این است که وجه و کفین از حجاب شرعی مستثنا نیست و من سترش را واجب می‌دانم. و اما در باب وعده‌هایی که از جانب شاه می‌دهید بدانید که من سال‌های طولانی بر اساس شخصیت خودم ریاست کردم و بیش از آنکه در من هوای ریاست بود خدا به من ریاست داد. ریاستی که عطیه شاه باشد و قائم به اراده او، پشیزی برای من نمی‌ارزد. وقتی ایشان این جواب را داد مشغول صحبت علمی با اصحاب و شاگردان خودش شد که در آنجا حاضر بودند. هر چه شخص پیغام آورنده به ایشان اصرار کرد که آقا این پیام تند است؛ ممکن است تبعات بدی برای شما داشته باشد و حتی ممکن است به قیمت جان شما تمام شود، تغییری در پیام بدهید؛ اما نقل کردند که ایشان حتی حاضر نشد رویش را به طرف پیام آورنده بکند. پیام آورنده هم که از توجه آقازاده و از تجدید نظر در رأیش مأیوس شده بود خداحافظی کرد و رفت. چند شب بعد در آخر شب که تنها مرحوم پدرم در منزل آقازاده بودند و با هم مشغول صحبت بودند مأمورین شهربانی به منزل ایشان ریختند و ایشان را بازداشت کردند و حتی مجال خداحافظی به ایشان ندادند و برای اینکه در مشهد بلوایی به وجود نیاید ایشان را شبانه از راه کویر یزد به طبس منتقل کردند و منزل و اوراق و اسناد را هم تفتیش کردند.

مرحوم آقازاده سه ماه در طبس در محبس بود و بعد پنهانی ایشان را به محبس شهربانی منتقل کردند. یکی از مأموران شهربانی که از ارادتمندان ایشان بود به طور پنهانی این مسأله را به منزل دایی من مرحوم سید طاهر شهیدی خراسانی خبر داده بود. از آن روز مرحوم پدرم تقاضای ملاقات کرد و اول هم رئیس شهربانی این مسأله را انکار کرده بود ولی بعد قبول کرده بودند که فقط مرحوم پدرم و فرزندان ایشان مجاز به ملاقات باشند. این دوره حبس ایشان زمان زیادی طول نکشید که منتقل به زندان قصر در تهران شدند. روز آخری که می‌خواستند ایشان را منتقل کنند تقاضای وداع با شش نفر از شاگردان برجسته خودشان را کردند که همین‌طور هم شد. چهار نفرشان را می‌دانم: مرحوم شیخ هاشم قزوینی، شیخ محمد کاظم مهدوی دامغانی و آقای شیخ محمود حلبی و نفر چهارم هم مرحوم شیخ محمد باقر محسنی ملایری بوده‌اند. مرحوم آقای محسنی نقل می‌کرد که مرحوم آقازاده سرهنگ نوری را که بعدها هم به مقام سپهبدی رسید و بعد از انقلاب هم بود، استنطاق می‌کرد و می‌گفت: «سرهنگ نوری! بین دو مفهوم تفاوت بشوید! مفهوم مخالف بودن و مفهوم مخالفت کردن. من با شاه مخالف بودم و هستم به خاطر اینکه خلاف نصوص قرآن عمل کرده است ولی با شاه مخالفتی نکردم.»

مرحوم پدرم هم نقل فرمودند که یک روز عصر خدمت مرحوم آقازاده رفتم و دیدم ایشان خیلی بشّاش و متبسّم است. ایشان گفتند امروز خیلی حال انکسار و دل شکستگی برای من به وجود آمده بود و با خداوند در دلم نجوا می‌کردم که چه شد که سرانجام زندگی من به اینجا منتهی شد؟ در همان حال به قرآن تفأل زدم و این آیه شریفه آمد که «انّا فتحنا لک فتحا مبینا، لیغفر لک الله ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر و یتمّ نعمته علیک و یهدیک صراطا مستقیما» دلم اطمینان پیدا کرد که مصلحت من در این جریان بود و لذا با آرامش خاطر این مصائب را تحمل می‌کنم و حتی اگر مرگ پایان این کار باشد برای من گوارا است.

مرحوم آقازاده را از مشهد به زندان قصر منتقل کردند.  یکی از مشاهیر اعیان خراسان که در واقعه مسجد گوهرشاد گرفتار شده بود و به او به شرط این دروغ وعده آزادی داده شده بود، شهادت داد که مرحوم آقازاده فرموده است و من شنیده‌ام که اگر رضاشاه اسدی را تیرباران نکرده بود، اسدی رضاشاه را از سلطنت ساقط می‌کرد؛ و این را دلیل بر توطئه‌ای علیه سلطنت رضاشاه گرفتند و اینکه آقازاده از این توطئه مطّلع بوده است. یک جریان ساختگی هم سر هم کردند که آقازاده قصد داشته است به وسیله اسدی بلوایی در خراسان به پا کند و خراسان را از حکومت مرکزی جدا کند و مدرس را از کاشمر به مشهد بیاورند و اعلام جمهوری کنند؛ که تمام اینها سرتاپا دروغ بود. لذا آقازاده را محکوم به اعدام کردند. در اینجا تلگراف بسیار محکم و تندی از مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی برای رضاشاه آمد و یک تلگراف هم از طرف ملک قاضی پادشاه عراق، پسر فیصل اول و پدر فیصل دوم ارسال شد که او هم ظاهرا به واسطه مرحوم آقا میرزا مهدی که در عراق بودند و متنفّذ بودند، مطلع شده بود. این دو تلگراف سبب شد که رضا شاه حکم اعدام را به حبس مادام‌العمر در منزل در تهران تبدیل کرد. لذا ایشان در خیابان ایران فعلی که آن موقع به خیابان عین‌الدوله معروف بود، در منزلی که برایشان تهیه شده بود، تحت نظر بودند و هیچکس حق رفت وآمد با ایشان را نداشت مگر بستگان درجه اول یعنی برادر و فرزندان. این وضعیت ادامه داشت تا اینکه در ۱۳ ذی‌القعده ۱۳۱۶هـ.ش مرحوم آقازاده احساس کسالت می‌کنند؛ یعنی زمانی که ایشان ۶۲ قمری و ۶۰ سال شمسی سن‌شان بود. چون رفت وآمد با ایشان ممنوع بود ناگزیر فرزندان ایشان به مأمورین مراقب اطلاع داده بودند که ایشان کسالت دارند. آن زمان سرپاس مختاری رئیس شهربانی بود و او هم با دربار تماس گرفته بود و آنها پزشک احمدی، جلاد معروف را به بالین ایشان فرستادند. آنطور که آقازاده ایشان برای من تعریف کردند، پزشک احمدی ایشان را معاینه‌ای کرد و پس از آن، از کیف دستی‌اش آمپولی درآورد به ایشان تزریق کرد و رفت؛ دو ساعت بعد هم ایشان مرحوم شد.

به مأمورین مراقب اطلاع دادند. همچنین به عموی من میرزا حسن کفائی که در تهران بود و ایشان هم به سه نفر از علمای طراز اول تهران اطلاع داد که از دوستان مرحوم آقا محمد آقازاده بودند و گاهی با کسب اجازه از شهربانی دقائقی به دیدار ایشان می‌آمدند، یعنی مرحوم سید محمد بهبهانی، مرحوم سید محمد امام جمعه تهران و مرحوم حاج میرزا یحیی امام‌جمعه خوئی. این افراد به همراه عموی من حسن کفائی و پسر ایشان علی نجفی و شاهزاده محمد هاشم میرزا شیخ‌الرئیس افسر که نماینده مجلس و رئیس کتابخانه مجلس و رئیس انجمن ادبی ایران بود و پسر بزرگ مرحوم آقازاده داماد ایشان بود؛ این شش نفر جنازه مرحوم آقازاده را تشییع کردند و با ماشین به حضرت عبدالعظیم حسنی بردند و بعد از طواف و نماز ایشان را در کنار حاج ملاعلی کنی دفن کردند. من هیچ‌یک از حاضرین در این مراسم را ملاقات نکردم و برای من نقل نکردند ولی مشهور این است و من علی المشهور می‌گویم که می‌گویند وقتی می‌خواستند نماز بر جنازه ایشان را بخوانند سیدی پیدا شد که از آن شش نفر تقاضا کرد او بر جنازه نماز بخواند و او امامت کرد.

مرحوم پدرم قصد داشتند در منزل مرحوم آقازاده در مشهد  فاتحه‌ای خانوادگی بگیرند. البته بعد از قضیه مسجد گوهرشاد و توقیف مرحوم آقازاده، حوزه خراسان منحل شد و فقط برای چهار مجتهد طراز اول مشهد اجازه عمامه صادر شد: مرحوم پدرم، مرحوم شیخ مرتضی آشتیانی، شیخ علی‌اکبر نهاوندی و میرزا حسین سبزواری که مرحوم پدرم پیغام دادند که اگر بنا است میرزا مهدی اصفهانی هم بی‌عمامه باشد من هم عمامه نخواهم گذاشت که بر اساس پیغام پدرم، برای ایشان هم اجازه صادر شد. در این شرایط مرحوم پدرم تصمیم به برگزاری یک فاتحه خانوادگی گرفتند که مأمورین شهربانی ریختند و خانه را حصر کردند و حتی اجازه ندادند در سطح افراد خانواده فاتحه برگزار شود. در سال ۱۳۲۰ یعنی پس از  سقوط  رضاشاه از سلطنت اولین فاتحه‌ای که در مشهد بعد از آن جریانات برگزار شد فاتحه مرحوم آقازاده بود که حوزه مشهد و بازار تعطیل شد و این مراسم چهار سال پس از فوت ایشان می‌شد.

فرزندان آخوند بعد از ایشان مشی اصلاحی پدر را ادامه دادند. حتی در جریان تأسیس مدرسه علوی در نجف، با وجود مخالفت علنی برخی از علما وطلاب، چه مرحوم میرزا مهدی و چه مرحوم پدر شما بسیار فعال بودند.

دیدگاه مرحوم آخوند دیدگاه مساعدی به این مسائل بود. مرحوم آخوند معتقد بودند نمی‌توان جلوی تمدنی که از غرب به شرق می‌آید را گرفت بلکه باید آن را کانالیزه کرد و نتایج مثبتش را گرفت و از آن بهره برد و آن را از عناصر نامطلوب پالایش نمود. لذا با تأسیس مدارس جدید، علیرغم آنکه در آن زمان نوع روحانیون مخالف بودند، ایشان موافق تشکیل این مدارس بود. لذا مرحوم میرزا مهدی و مرحوم پدرم در تأسیس و دوام این مؤسسات نقش داشتند. همین دیدگاه را پدرم در ایران داشت و من خودم بارها از ایشان شنیده بودم که روحانیون اشتباه کردند که با جریان تمدن غرب مخالفت کردند؛ این پیشرفتی بود که در عالم بشریت به وجود آمد و می‌بایست عناصر مثبتش را می‌گرفتند و خودشان متصدّی ابلاغ آن به نسل جوان می‌شدند که از عناصر نامطلوب آن را تصفیه می‌کردند که روحانیت این کار را نکرد و با عناصر نامطلوب آغشته شد و جوانان تحت تأثیر این عناصر نامطلوب هم قرار گرفتند. سرّ دخالت این آقایان در مسائل سیاسی اجتماعی هم این بود که معتقد بودند وظیفه روحانیون تنها بیان احکام نیست و روحانی باید در کنار مردم باشد و با مشکلات‌شان آشنا باشد و در راه رفع و حل این مشکلات از راه دین بکوشد.

پس یعنی آن مسأله‌ای که در افواه مطرح هست که مشروطه به نتیجه نرسید، در پسران آخوند مؤثر نبود و ایشان راه پدر را ادامه دادند.

متأسفانه در زمان ما دو مسأله با همدیگر از طرف مورخین خلط می‌شود و من فقط بعضی افراد را دیده‌ام که متوجه این مسأله هستند. یکی مسأله، بررسی یک مکتب فکری است و دیگر بررسی عملکرد کسانی است که به آن مکتب وابسته و به منشور آن معتقدند. عملکرد افراد هیچ‌وقت نمی‌تواند ملاک خوبی یا بدی یک مکتب باشد. و الا اگر چنین باشد و بگوییم که چون بعد از چند سال مشروطیت با کودتای استبدادی و استعماری رضاشاه و سید ضیاء طباطبایی وارونه شد و از دل مشروطیت یک حکومت استبدادی بیرون آمد پس مکتب مشروطیت چیز بدی است؛ با این منطق دین اسلام بیشتر باید محکوم شود! زیرا پس از رحلت پیامبر با سقیفه بنی‌ساعده اسلام برای همیشه تا قیام حضرت ولی عصر(سلام‌الله علیه) از مسیر اصلی خودش منحرف شد. آیا در مورد دین اسلام چنین سخنی درست است؟ و آیا عملکرد اصحاب پیامبر که بر خلاف وصیت پیامبر در غدیر خم و قبل و بعد از آن عمل کردند، باعث از بین رفتن قداست اسلام می‌شود؟

کدام عقلی مکتب مشروطیت را نفی می‌کند؟ مشروطیت به این معنا که یک حاکم مستبد مطلق، مسلط بر اعراض و نوامیس و اموال مسلمین نباشد، بلکه یک جمع فرهیخته‌ به انتخاب اکثریت ملّت از صلحای امّت  با نظارت روحانیت نظارت کنند. مسأله‌ای که هم موافق عقل است و هم موافق شرع و هم موافق وجدان. مع ذلک متأسفانه قضاوت‌ها به شدت احساسی و عجولانه است. برخی افراد مسلّمات تاریخ را زیر پا می‌گذارند و در تاریخ به دنبال ایده‌های خودشان هستند. مثلا کسی که با تاریخ سر و کار دارد کوچکترین تردیدی در این مسأله ندارد که علت حرکت مرحوم آخوند و سایر علمایی که از نجف، کربلا، کاظمین و سامرا برای حرکت به ایران با ایشان اظهار همراهی کردند، دفاع از مرزهای ایران در مقابل تجاوز روس بود. تلگراف مرحوم آخوند به رئیس مجلس موجود است؛ اعلام دفاع مرحوم آخوند خطاب به ملّت ایران موجود است. اعلامی که در نجف شد و مبادلات نامه‌ای و تلگرافی بین خود علمای عراق هم هست؛ مع ذلک برخی نوشته‌اند که مرحوم آخوند برای تغییر رژیم ایران از مشروطیت به حکومت غیر مشروطه قصد حرکت به ایران را داشت و استناد ایشان به قول کسی است که معلوم الحال و مسلّم الکذب نزد مورّخین است و می‌گویند مرحوم آخوند گفته است ما سرکه انداختیم و شراب شد حال می‌خواهم به ایران بروم تا خمره‌اش را بشکنم. در صورتی که این جمله از سید محمد طباطبایی است. محمدعلی شاه ایشان را به مشهد تبعید کرده بود که محمدعلی شاه سقوط کرد و طباطبایی از مشهد به سمت تهران برگشت. وقتی به سبزوار رسید خبر اعدام شیخ فضل الله نوری(ره) را به ایشان دادند. آنجا ایشان این جمله را گفت که ما سرکه انداختیم و شراب شد. متأسفانه این تحریف‌ها ممکن است در تاریخ بماند و چهره تاریخ را برای آیندگان مشوّش کند.

 

http://mobahesat.ir/7322

 

بازخوانی زمینه ها و روند قیام گوهرشاد

 

بازخوانی زمینه ها و روند قیام گوهرشاد

 

 

بازخوانی زمینه ها و روند قیام گوهرشاد

 

قیام گوهرشاد را می توان تقابل روحانیت مشهد با مظاهر بی دینی و مذهب زدایی رضاخان تفسیر کرد با تثبیت پایه های سلطنت پهلوی, رضاخان که قدرت مطلقه را در دست داشت سعی کرد با پیاده کردن آنچه که او خود پیشرفت و تعالی جامعه می خواند از دول اروپایی و غربی عقب نماند

قیام گوهرشاد را می‌توان تقابل روحانیت مشهد با مظاهر بی‌دینی و مذهب زدایی رضاخان تفسیر کرد. با تثبیت پایه های سلطنت پهلوی، رضاخان که قدرت مطلقه را در دست داشت سعی کرد با پیاده کردن آنچه که او خود پیشرفت و تعالی جامعه می‌خواند از دول اروپایی و غربی عقب نماند. وی آغاز ترقی مردم ایران را در ظاهر شدن زنان در جامعه و بی حجابی آنها دانست و پس از سفری که به ترکیه داشت، سعی کرد با تمسک به دوستانش(کمال آتاتورک و امان الله خان پادشاه افغانستان) در این راه گام بردارد. چنانچه مهدی قلی خان هدایت در کتاب خاطرات و خطرات، کشف حجاب در ایران را سوغات آنکارا می‌داند.

اجرای کشف حجاب در ایران که مردم پایبند به مذهب و سنتهای دینی بودند موجی از مخالفت را به همراه داشت. انتشار خبر برپایی جشن شیراز و ضرب و شتم حسام الدین فال اسیری از علمای آنجا و همچنین تبعید دو تن از روحانیون تبریز، آیت الله حسین قمی مرجع خطه خراسان را بر آن داشت تا جهت ممانعت از اجرایی شدن کشف حجاب در ایران به تهران عزیمت و با شخص رضاخان ملاقات کند.

محاصره شدن ایشان در باغ سراج الملک شهرری، باعث ناراحتی بیت ایشان و مردم مشهد گردید. ورود شیخ محمد تقی بهلول به مشهد و اطلاع یافتن او از وقایع باعث شد تا طی سخنانی در حرم رضوی مردم را به حمایت از آیت الله قمی فراخواند. سخنان او هر چند باعث شد تا برای مدت زمان کوتاهی در یکی از اتاقهای حرم زندانی گردد اما مردم به خروش آمده در اقدامی وی را آزاد ساختند و او هم آنها را به گسترش تحصن فراخواند.

اولین یورش ماموران نظامی صبح جمعه مورخه ۱۹/۴/۱۳۱۴ش بوقوع پیوست زمانی که ماموران با محاصره کردن مسجد گوهرشاد مانع از ورود مردم به داخل مسجد شدند. هر چند به ادعای خود بهلول، او طی ملاقات با عده ای از دولتیان و روحانیون مشهد به توافق نسبی رسیدند اما در عمل کاری از پیش نرفت. کشتار اولیه مردم هشت تن از علما را بر آن داشت تا طی تلگرافی به رضاشاه از او بخواهند تا با عدم اجرای کشف حجاب به این غائله خاتمه دهد، اما او بی اعتنا به این مساله مجوز ورود سربازان به حرم و حتی تیراندازی بسوی مردم را صادر کرد.

با عقیم ماندن رایزنیهای آیات عظام شیخ مرتضی آشتیانی، حسین فقیه سبزواری و نهاوندی با مقامات دولتی، یورش نظامیان به متحصنین حرم رضوی در روز یکشنبه ۲۱/۴/۱۳۱۴ش بوقوع می پیوندد. در نتیجه این حمله مقاومت مردم بی دفاع درهم شکسته، تعداد زیادی زخمی و کشته می‌گردند.

با پایان یافتن قیام گوهرشاد، رژیم طی عملیاتی تعداد زیادی از علما و افراد دخیل را بازداشت، عده‌ای متواری و عده‌ای هم تبعید می‌گردند.

در مقاله پیش رو سعی شده تا با ریشه‌یابی زمینه های قیام، روند حوادث اتفاق افتاده مورد بازخوانی قرار گیرد.

 

● مقدمات کشف حجاب در ایران

جهت بررسی قیام گوهرشاد بایست ابتدا نگاهی اجمالی به زمینه‌های پیدایش کشف حجاب در زمان پهلوی اول داشته و آنگاه مراحل وقوع این جریان را که منجر به قیام مسجد گوهرشاد شد، مورد بررسی قرار دهیم.

با استقرار پایه‌های سلطنت پهلوی رضاخان مدرنیته‌کردن و پیشرفت کشور را سرلوحه کارش قرار داده و پیشرفت غرب را به اشتباه در ورود زنان به جامعه و هرزگی آنان جست و لذا تمام سعی و تلاش خود را در این راه به کار برد. اما وی از یک مساله در ایران فراموش کرده بود و آن هویت دینی و مذهبی مردم ایران و عدم سنخیت پیاده شدن افکار مغشوش وی در بین مردم جامعه ایران بود. پیش از این دو همسایه ایران یعنی افغانستان و ترکیه در این راه گام برداشته بودند و تا اندازه‌ای هم موفق شده بودند. امان‌الله‌خان پادشاه افغانستان و مصطفی کمال‌آتاتورک سعی کردند با برداشتن حجاب از زنان در اروپایی مآب‌کردن مملکت خود گام بردارند و کشور افغانستان اولین کشور اسلامی بود که اقدام به کشف حجاب از بانوان کرد.

پادشاه افغانستان پس از مسافرتی به اروپا، در ۱۳۰۶ ه.ش در بازگشت به کشورش، به ایران آمد و با خانواده خود که لباسها و کلاه‌های اروپایی پوشیده بودند در محافل رسمی ظاهرگشت.« امیر افغانستان که برای گردش اروپا رفته است و خیلی پذیرایی شایان در همه جا از ایشان نمودند به ایران هم خواهند آمد ....به قدر سی نفر مرد و زن افغانی همراه ایشان هستند. زنها تماما رو باز هستند در تمام مهمانی‌ها ملکه را همراه خودش برده است شاه و سویت تماما لباس اروپایی و کلاه‌های اروپایی داشتند» در نقلی این هیأت توسط رضاشاه به ایران دعوت شده بود تا پس از گردش آنها در ایران بازتاب بی‌حجابی آنها را در سطح کشور بسنجد و در صورت عدم اعتراض جامعه ایران به این مساله، آن را بزودی در ایران پیاده سازد و در غیر این صورت، بی‌حجابی پادشاه افغانستان و هیات همراه او را امری شخصی قلمداد کرده، خود را بیگناه جلوه دهد.

از سویی دیگر رضاخان پس از سفری‌که به ترکیه داشت، ظواهر غربی را که آتاتورک در کشور پیاده کرده بود، از نزدیک مشاهده و بسیارتحت تاثیر قرار گرفت بطوری طی نطقی در ترکیه، اظهار امیدواری کرد با رفع خرافات مذهبی درکشور، ایران هم بتواند چون ترکیه مراحل ترقی را بپیماید.« به واسطه برداشتن خرافات مذهبی در مدت سلطنت من امیدواریم که هر دو ملت بعد از این با هم با یک روح صمیمیت متقابل دست در دست داده منازل سعادت و ترقی را طی خواهند کرد.» پس از این مسافرت بود که رضاخان در مسیر تأسی صرف و تشبیه به اروپایی شدن بیش از پیش مصمم تر شد، چنانچه طی نطقی دیگر در موقع شرفیابی وکلای مجلس شورای ملی، در جواب یکی از وکلا که ایران را مترقی‌تر از ترکیه دانست، این چنین بیان‌کرد:« من ترکیه را دیدم در چهار دیوار زینت و صفای طبیعی بساط خودنمایی شما می‌خواهید به این اظهار نگذارید ایران جلو برود، کوشش من این است که ایران در طریق ترقی و قبول تمدن جدید وارد کنم ....» پس از این قضایا بود که رضاخان متحول شد چنانچه پس از مشاهده دستجات منظم دختر و پسری که در ترکیه از مقابل او رژه رفتند، چون به ایران بازگشت دستور داد که دختران و پسران در مراسم رژه‌ها شرکت کنند و جهت تشویق محصلین در امور پیشاهنگی، ریاست آنرا برعهده ولیعهد ‌گذارد.

در اغلب اوقات او از کشف حجاب و آزادی زنان سخن رانده چنانچه روزی هیأت دولت را احضار و بیان ‌کرد:« ما باید صورتاً و سنتاً غربی بشویم و باید در قدم اول کلاه‌ها تبدیل به شاپو بشود و پس فردا که افتتاح مجلس شورا است همه باید با شاپو حاضر شوند و در مجالس کلاه را به عادت غربیها باید بردارند و نیز باید شروع به رفع حجاب زنها نمود و چون برای عامه مردم دفعتاً مشکل است اقدام نمایند شما وزراء و معاونین باید پیش قدم بشوید ...» در همین راستا طی دستوری به علی اصغر حکمت، وزیر فرهنگ دستور ‌داد تا در مدارس دخترانه، معلمان و دختران بدون حجاب ظاهر گردند و در صورت امتناع از ورود آنها به مدارس جلوگیری کنند.

برهمین اساس است که مهدی قلی هدایت کشف حجاب را سوغات آنکارا می‌داند.

رضاخان در تصمیم خود قاطع بود، اما جهت سنجش افکار عمومی مردم بخصوص طیف مذهبی جامعه، قبل از کشف حجاب دست به اقداماتی زد. ابتدا ممنوعیت پوشیدن لباس روحانیت و بساط لباس متحدالشکل و کلاه پهلوی مطرح شد چنانچه تنها عده معدودی از علما جواز پوشیدن لباس را داشتند. پس از مدتی کلاه یک لبه یا همان کلاه پهلوی که استفاده از آن در سطح جامعه متداول بود منسوخ و طی دستوری اعلام شد که مردان بایست از کلاه شاپو که تمام لبه بود، استفاده کنند. البته رضاشاه جهت اطمینان دست به اقدام زیرکانه‌ای زد چنانچه تبدیل کلاه پهلوی به کلاه شاپو را جهت حفظ کارگران از گرمای آفتاب اعلام کرد و طی نامه‌ای به وزارت داخله دستور اجرای آنرا صادر کرد. این جایگزینی کلاه هم از سوغاتی‌های ترکیه بود چرا که ترکها پس از تغییر رژیم، کلاه فینه را تبدیل به شاپو کرده بودند.

دلایل رضاشاه در انجام کلیه این اقدامات، این بودکه نبایست بین ایرانیها با اروپائیان هیچگونه اختلافی باشد و آنها بدانند که تفاوت بین ایرانیان و اروپائیان جز همین کلاه و لباس چیزی نیست. حاج مهدی قلی هدایت بیان می‌کند که« در ملاقات روزی شاه کلاه مرا برداشت و گفت حالا این چطور است؟گفتم فی الجمله از آفتاب و باران حفظ می‌کند اما آن کلاه که داشتیم اسمش بهتر بود. آشفته چند قدمی حرکت فرمودند گفتند آخر من می‌خواهم همرنگ شویم تا ما را مسخره نکنند»

 

● اولین اعتراضات به کشف‌حجاب در کشور

برگزاری جشن شیراز با حضور علی اصغر حکمت در ۱۳ فروردین ۱۳۱۴ه.ش و پایکوبی تعدادی از دختران بی‌حجاب در این جشن نگرانی علما و طیف مذهبی را بدنبال داشت. در اولین اقدام حسام الدین فال اسیری از علمای شیراز به برگزاری چنین مراسمی اعتراض کرده و آن را از مظاهر بی‌دینی در جامعه دانست. اعتراض او باعث شد تا بلافاصله زندانی ‌گردد.  

بی‌حرمتی به یک عالم دینی و حبس وی، موجی از اعتراضات را در کشور بویژه در حوزه‌های علمیه قم، مشهد و تبریز در پی داشت. در تبریز دو مرجع عالیقدر، سید ابوالحسن انگجی و میرزا صادق آقا به تغییر لباس و کلاه شاپو اعتراض و به سمنان تبعید ‌گردیدند. اما از جمله مکانهایی که کشف حجاب باعث اعتراضات شدید شد، شهر مقدس مشهد بود که منجر به قیام مسجد گوهرشاد شد.«در مشهد هم که دستور تغییر لباس رسیده بود و خبر جشن شیراز و گرفتاری فال اسیری و تبعید دو نفر از علماء تبریز منعکس گردیده بود، غوغایی برپا کرده و مراجع روحانی را سخت ناراحت نمود. جلساتی برای بحث و گفتگو درباره تغییر لباس و سختگیریهایی که در باره معممین به موقع اجرا گذارده بودند تشکیل می‌گردد. در این جلسات که آیت الله حاج آقا حسین قمی و آیت الله سید یونس اردبیلی و آقازاده فرزند آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و جمعی دیگر از علما و مدرسین درجه اول مشهد شرکت‌ داشتند مسئله تغییر لباس مطرح و اظهار عقیده می‌کنند که دنباله تغییر لباس به برداشتن حجاب منتهی خواهد گردید و باید با شدت از آن جلوگیری نمایند.»

تا این زمان برخی از علما معتقد بودند که کارهای صورت گرفته بدون اطلاع شاه بوده و ایشان مخالف این اعمال ضد دینی بوده و هستند، اما علی اصغر حکمت طی نطقی در میدان جلالیه تهران با حضور رئیس الوزراء (ذکاء الملک) بطور آشکار اعلام می‌کند که گمان مردم مبنی بر عدم آگاهی رضاشاه از جشن شیراز و خود سرانه بودن این حادثه اشتباه محض است. در این نطق حکمت وقوع این حادثه را مستقما بدستور شخص رضاشاه می داند.

این اظهارت و وقوع این حوادث درکشور پس از درج در مطبوعات در سطح شهر مشهد هم انتشار یافت. آیت الله سید عبدالله شیرازی که در این زمان در مشهد حضور داشته و از نزدیک شاهد وقایع بوده است، بیان می‌کند که چون روزنامه حاوی درج این مطالب به مشهد برای آیت الله حسین قمی ارسال شد. ایشان پس از مطالعه این اخبار و جریانات طی سخنانی گریه کرده، اینطور بیان می‌کنند که« خلاصه اسلام فدائی می‌خواهد و من حاضرم فدا شوم»

پس از این حوادث بود که علمای مشهد همه روزه در مسجد گوهرشاد تجمع می‌کنند تا با تبادل نظر و گفتگو مانع از اجرای سیاستهای ضد دینی رضاخان گردند.«علمای آن زمان خیلی زیاد بودند مثل مرحوم آقازاده پسرآخوند خراسانی و شیخ حسن کاشانی و شیخ حسن برسی، اینها همه مرجعیت داشتند و بخصوص مرحوم قمی رساله‌شان پخش بود. مرحوم آقازاده مقامشان از همه بالاتر بود، در حدود۶۰ سال سن داشتند و پسر دوم آخوند خراسانی بودند بعد از ایشان حاج میرزا احمد بود....اینها هر روز جمع می‌شدند در مسجد گوهرشاد هر روز یکنفر سخنرانی می‌کرد»

در همین راستا آیت الله قمی جهت مقابله با اجرای کشف حجاب حجج الاسلام غلامرضا طبسی و شمس طهرانی را احضار کرده، از آنها ‌خواست تا از علما دعوت کنند، در منزل ایشان تجمع نمایند. در این جلسه، آیت الله قمی از آنها می‌خواهد تا با همراه شدن آنها با وی و عزیمت به تهران از رضاشاه تقاضا کنند تا از کشف حجاب صرفنظرکند. تعلل این عده از علما، مانع از تصمیم آیت الله قمی نمی‌گردد، بطوری که پس از اندک زمانی ایشان تصمیم ‌می‌گیرند با فرزندان خود جهت ملاقات با رضاشاه به تهران مسافرت کنند.

 

● مهاجرت آیت الله حسین قمی به تهران

درباره مهاجرت آیت الله قمی به تهران اقوال گوناگونی گفته شده است. صاحب حدیقه الرضویه می نویسد:«مرحوم آیت الله قمی با اینکه فوق العاده متاثر در اجراء احکام شرعی بود، در عین حال به هیچ وجه حاضر نبود بر خلاف امنیت رفتاری کند و یا اظهاری نماید که منجر به آشوب گردد. به بیان و نصایح مراجعین را اسکات می‌نمود تا آنکه شخصا اقدام نماید بلکه اعلیحضرت شاهنشاه فقید و مرکز تجدید نظر دستور فرمایند. بدین مناسبت آقایان پاکروان «استاندار» و اسدی «نایب التولیه» را در دارالضیافه آستان قدس ملاقات و اظهار فرمود: من مناسب نمی‌دانم فعلا در مشهد این امر اجرا شود مردم را مخالف موضوع دیده و فهمیده‌ام شما دو نفر به شاه عرض کنید چرا می‌خواهید ما را مستهلک در تنصّر فرمایند مگر لباس دیگر نمی‌توان درست نمود و پوشید؟ آن دو نفر در جواب اظهار داشتند ما نمی‌توانیم و جرأت هم نمی‌کنیم این مطلب را به شاه گزارش کنیم، چاره‌ای نیست باید امر مبارک به موقع اجرا گذارده شود.» اما عذر و بهانه تراشی استاندار و نایب التولیه باعث شد تا ایشان به فکر ملاقات با شاه بیفتد.

و یا اینکه آیت الله شیرازی که در این زمان در مشهد مقیم بوده است، ادعا می‌کند که روزی در جلسه‌ای که در منزل آیت الله قمی به همین مناسبت برقرار بوده، به ایشان گفته است، که شاه گوشش از این تلگرافها پر بوده پس شما باید جهت موثر واقع شدن اعتراض خود به تهران مسافرت و قضیه عدم اجرای کشف حجاب را از شاه خواستار شوید. لذا ایشان هم این پیشنهاد را پذیرفته و در عزیمت بر تهران مصمم شده‌اند. در هرحال این مباحث که آیا چه عللی آیت الله قمی را برآن داشته تا به تهران سفر کند و یا اینکه این فکر ابتدا از سوی چه کسی پیشنهاد شده، از ارزش اقدام ایشان به هیچ عنوان نمی‌کاهد.

آیت الله جهت مذاکره با رضاخان به همراه دو فرزندش حاج مهدی و حاج حسن به تهران سفر کرد. قبل از حرکت، از ایشان درباره نحوه عملکرد و اینکه در ملاقات با شاه چه خواهد کرد سوال شد و ایشان در جواب بیان کردند:« اول اصرار و التماس می‌کنم که از برنامه‌های ضددینی و اسلامی خود دست بردارد و اگر موافقت نکرد دست او را می‌بوسم و اگر باز هم موافقت نکرد خفه‌اش می‌کنم» ایشان در تصمیم خود قاطع بود بطوریکه قبل از عزیمتش به تهران درحوزه تدریس خود بیان کرد که اگر جلوگیری از این عمل خلاف مذهب، منوط به کشته شدن ده هزار نفر که در راس آنها خودش هم باشد قرار گیرد باز هم ارزش دارد.

آیت الله قمی پیش از حرکت جهت تاثیرگذار بودن اقدامش از سید عبدالله شیرازی می‌خواهند تا جهت تاثیر گذاری بیشتر عزیمتش به تهران، تلگرافهایی برای مردم شیراز و اصفهان ارسال کنند تا ضمن آگاه ساختن آنها را از حرکت خود، به هنگام ورودش به تهران، از او تجلیل کنند و لذا از نظر روانی هم به هدف وی کمک کنند. سانسور تلگرافها در این زمان، شیرازی را مجبور ساخت به ناچار نامه‌هایی در این باب به علمای این دو شهر ارسال کند. هرچند اقدامات علمای دو شهر مذکور در حمایت از آیت الله قمی زمانی صورت یافت که حادثه گوهرشاد اتفاق افتاده بود.

پس از حرکت آیت الله قمی از مشهد تجار، اصناف و طبقات مختلف با ارسال تلگرافی به شاه، حمایت خود را از مرجعشان اعلام می دارند:« در این موقع که حضرت حجت الاسلام آقای قمی عازم و قصد دارند ذات شاهانه را به مسایلی که مورد نظر است متوجه دارند استدعای اصغای مطالب ایشان را که زبان حال عموم مسلمین و اهالی خراسان است داریم»

با ورود آیت الله قمی به تهران، ایشان در باغ سراج الملک شهرری اقامت ‌کرد. با آگاهی یافتن علما و مردم تهران سیل جمعیت جهت دیدار و ملاقات با ایشان به سوی اقامتگاه ایشان سرازیر گردید. این امر باعث نگرانی رژیم شده، لذا باغ را محاصره و از ملاقات مردم با وی جلوگیری به عمل آورد و حتی به اطرافیان او اجازه بیرون رفتن هم نمی‌داد. آقای فقیه یکی از اسباط مرحوم حاج آقا احمد قمی برادر آیت الله قمی بیان می‌کند که در مدت اقامت یکماهه ایشان در باغ از جمله کارهای وی تدریس به سه نفر از همراهانش بوده است. در این مدت عده‌ای از علما به آیت الله عبدالکریم حائری پیشنهاد کردند که اقدامی در این راستا انجام دهد. لذا هر چند در آغاز جواب منفی داد اما پس از مذاکره شیخ محمدتقی اشرافی با ایشان، وی طی تلگرافی تند به دولت، اقدامات آنها را خلاف احکام مسلم اسلام و قانون اساسی دانست.

از سویی دیگر رضاخان که حضور و فعالیت آیت الله قمی در تهران را باعث بیداری توده‌های مردم می دانست، محمود جم، نخست وزیر خود را خدمت ایشان فرستاد تا درباره علت آمدن آیت الله قمی به تهران با او مذاکره نماید. آیت الله قمی با فرستاده رضاخان بسیار سرد برخورد کرد لذا ترفندهای رژیم جهت بازگرداندن قمی به مشهد ناکام ماند.

درهرحال با وجود آنکه آیت الله قمی از جایگاه ویژه‌ای میان علما برخوردار بود و مرجع تقلید بیشتر مردم خطه خراسان ایشان بودند با این وجود از حرکت و موقعیت ایشان چندان استفاده نگردید و ایشان پس از اقامت یکماهه، در اوایل جمادی الاولی ۱۳۵۴ه.ق به عتبات تبعید گردیدند.

 

● عملکرد روحانیون مشهد پس از مهاجرت آیت الله قمی به تهران

بدنبال سفر آیت الله قمی به تهران، علمای مشهد تصمیم گرفتند تا با تشکیل جلساتی پیرامون مسایل و اوضاع سیاسی کشور با یکدیگر به تبادل نظر بپردازند. در این راستا آیت الله شیرازی ضمن تماس با دیگر علمای مشهد از جمله محمدآقا زاده، سید یونس اردبیلی، آشتیانی، نهاوندی، حاج آقا بزرگ شاهرودی، حاج سیدهاشم نجف آبادی، شیخ هاشم قزوینی و سید علی سیستانی توافق می‌کنند تا این جلسات بطور مدام در منزل سید یونس اردبیلی برگزارگردد. از سویی دیگر با اطلاع یافتن مردم از محاصره شدن قمی در تهران، جوش و خروش بیشتری در مشهد بوجود آمد، بطوریکه اجتماعات مردم در اطراف مراجع و خطبا بیشتر گردید. تجمّع مردم در منزل اردبیلی و کمبود جا باعث شد که گاه این اعتراضات به مسجد گوهرشاد هم منتقل‌گردد. در این اعتصابات گویندگان مذهبی در تحصن مسجد گوهرشاد از جمله شیخ مهدی واعظ، شیخ عباس علی محقق، شیخ علی اکبر مدقق و شیخ محمد قوچانی هم با سخنان خود مردم را تحریک می‌کنند.

 

● ورود شیخ محمد تقی بهلول به مشهد و آغاز درگیری مردم با رژیم

شیخ تقی پسر نظام الدین معروف به بهلول که در این زمان در شهرستان فردوس بودند پس از سخنرانی و تحریک مردم علیه رژیم از سوی شهربانی محل مورد تعقیب قرار گرفته و ضمن فرار از آنجا به مشهد وارد می‌شوند. درباره ورود وی به مشهد اقوال گوناگونی وجود دارد در نقلی او به دعوت علما به مشهد وارد شد و در نقلی دیگرگفته شده اسدی نایب التولیه، جهت فهماندن این مساله به رضاخان که اجرای کشف حجاب هنوز در مشهد به صلاح نیست از بهلول دعوت کرد به مشهد بیاید. اما بهلول خود مدعی است که پس از ملاقات با یکی از افرادی که از مشهد به قائن برگشته بود پس از اطلاع یافتن از قضایای به وقوع پیوسته، به مشهد آمده است.

بهلول عصر روز چهارشنبه، ۱۷ تیر ماه ۱۳۱۴ به مشهد وارد و پس از مراجعه به منزل آیت الله قمی از محاصره ایشان در شهر ری اطلاع یافت. او سپس به حرم امام رضا(ع) آمد و پس از سخنانی کوتاه دستگیر و در اتاقی محبوس گردید. با اطلاع یافتن نواب احتشام رضوی از خدام حرم که تا حدودی در وعظ هم دستی داشت، به یکباره کلاه پهلوی را از سر برداشته ضمن پاره کردن آن، مردم را به رها ساختن بهلول از چنگ مأمورین فرا می‌خواند.

با آزاد شدن بهلول از چنگ دولتیان، وی طی سخنانی مردم را به آرامش دعوت کرده، بیان می‌کند: «من گفتم شما نبایست اینگونه عمل کنید بلکه اگر نزد رئیس شهربانی و یا استاندار رفته و خواهش می‌کردید که من را آزاد سازد، اینگونه می‌شد اما کار از کار گذشته و ما نباید نرمی نشان دهیم باید پایمردی کرده و مقاومت کنیم یا حاج آقا حسین قمی را از زندان آزاد کرده و احکام اسلامی را جاری کنیم یا همه کشته شویم» او در این سخنرانی از مردم خواست به خانه‌های خود رفته، ضمن فراهم کردن مایحتاج خانواده‌هایشان برای یک هفته و یا بیشتر، با اسلحه به مسجد بازگردند. در همین سخنرانی بود که بهلول از مردم دعوت کرد تا شب جمعه در مسجد گرد هم آیند.

در شب جمعه اتفاق خاصی نمی‌افتد چنانچه بهلول در ایوان مصّلی صحن نو منبر رفته و با کمک نواب احتشام رضوی سخنرانی می‌کند و در ضمن به ایرج مطبوعی فرمانده لشکر مشهد که قصد مذاکره با او را دارد جواب رد می‌دهد. با اذان صبح روز جمعه (۱۹/۴/۱۳۱۴ش) نظامیان مسجد گوهرشاد را محاصره و از پیوستن مردمی که قصد ورود به مسجد را داشتند، جلوگیری به عمل می‌آورند. این مساله باعث درگیری بین مردم و مأمورین و لذا کشته و زخمی شدن تعدادی می‌گردد. درباره کشته‌شدگان حادثه اقوال مختلفی وجود دارد. در نقلی ۴۰ نفر مجروح و ۱۵ نفر مقتول و در نقلی دیگر ۸ کشته و ۲۰ نفر مجروح می‌گردند. براساس گزارشی که به اسدی دادند مقتولین و مجروحین را ۱۵۰ تن اعلام کردند. بنا به اظهار بهلول پس از حمله مأمورین به مردم ۲۲ نفر کشته و ۶۷ نفر زخمی شدند و در عین حال آنها هم تعداد تفنگ از سربازان به غنیمت گرفتند. بهلول در ادامه می افزاید که خیانت احتشام رضوی که مسئول مراقبت از یکی از درهای مسجد گوهرشاد بوده است، باعث ورود سربازان به داخل مسجد و قتل عام مردم گردیده است.

 

● مذاکره عده‌ ای از دولتیان و روحانیون با بهلول

اوضاع متشنج مشهد همچنان ادامه می‌یابد. پس از گذشت مدتی به بهلول خبر می‌دهند هیاتی مرکب از هشت نفر از جانب حکومت قصد ملاقات با ایشان را دارند. بهلول ملاقات با آنها را پذیرفته، خود درباره مذاکرات صورت گرفته و سخنانی که بین آنها رد و بدل شده، چنین اظهار می‌کند: «نزد هیأتی که در آن اتاق منتظر بودند رفتم. چهار نفر آنان روحانی و بقیه کلاه به سر بودند. یکی از روحانیون، فرزند بزرگ مرحوم آخوند خراسانی بود. دیگری شیخ مرتضی آشتیانی و دو نفر دیگر شان را نمی‌شناختم. فکر می‌کنم از علمای تهران و حامی رضاشاه بودند. اما آن چهار نفر دیگر به ترتیب اسدی، پاکروان، سرهنگ نوایی و سرلشکری که فرمانده نیروی ارتش خراسان بود، ولی اسم او را نمی‌دانستم....» بهلول می‌افزاید که آقازاده پسر آخوند اقدامات او را به خاطر برهم زدن آرامش و امنیت تخطئه کرده و دیگران هم سخنان او را تأیید و از او خواسته‌اند تا به اینگونه اقدامات پایان بخشد. بهلول در خاطرات خود به توافق خود و رژیم اشاره، بیان می‌دارد که با رژیم در موارد ذیل به توافق رسیده است:

«۱) مسجد و اطراف آن در اختیار ما باشد و هیچ یک از عوامل رژیم بدون اجازه ما وارد این محوطه نشوند.

۲) ما در امور شهر دخالت نکنیم، آنها نیز کسی از طرفداران ما را بازداشت نکنند.

۳) نیروهای ما بتوانند برای انجام امور شخصی با آزادی کامل البته بدون سلاح تردد نمایند.

۴) نیروهای ما به ادارات دولتی وارد نشوند.

۵) اجازه دهند کشته ها را دفن کرده و مجروحین را پانسمان کنیم.»

 

● تلگراف علما به رضا شاه و دستور وی مبنی بر سرکوب مردم

در این زمان دیگر علمای مشهد که شاهد حمله نظامیان به حرم و مسجد گوهرشاد و قتل عام مردم بودند، درصدد چاره جویی برآمدند. لذا هشت تن از آنها از جمله: سید یونس اردبیلی، شیخ هاشم قزوینی، سید هاشم نجف‌آبادی، سید عبدالله شیرازی، سید علی اکبرخوئی، حاج میرزا حبیب ملکی، سید علی سیستانی، شیخ آقا بزرگ شاهرودی و شیخ مرتضی آشتیانی، طی تلگرافی به رضاشاه و شرح وقایع اتفاق افتاده در مشهد، از او خواستار توقف بی‌حجابی می‌گردند.

رضاشاه بی تفاوت به اخبار مشهد به مأموران نظامی دستور داد تا مردم و جماعت متحصن در حرم امام رضا(ع) را متفرّق سازند. پس از پاسخ ایرج مطبوعی فرمانده لشکر مشهد به رضاخان مبنی بر حفظ آرامش و به‌کار بردن سیاست جهت تفرّق مردم، رضاخان سرتیپ البرز را به مشهد فرستاده، به او دستور می‌دهد تا سربازان وارد صحن حرم شده در صورت لزوم تیراندازی هم نمایند. روز شنبه سرگردی از سوی رژیم جهت مذاکره با بهلول به مسجد گوهرشاد ‌آمده، ضمن مذاکره با بهلول به توافق نمی‌رسند و متحصنین همچنان بر خواسته‌های خود اصرار می‌ورزند. خواسته‌های آنها عبارت بود از:

۱) وصول خبر از حاج حسین قمی که چندی پیش به تهران رفته بود.

۲) مراجعت شیخ غلامرضا طبسی و شمس نیشابوری به مشهد که توسط شهربانی به نیشابور تبعید شده بودند. از عصر روز شنبه حوادث در مشهد اوج می‌گیرد و چند دسته از مردم روستاهای نزدیک مشهد با سلاح‌های سرد از قبیل بیل، تبر، داس و .... به یاری مردم مشهد می‌شتابند. به نقلی آنها توسط اسدی به مشهد آورده می شوند اما صدرالاشراف در خاطرت خود این مسئله را تکذیب کرده است. پس از ختم شدن کار بدین جا، بعضی از علمای مشهد جهت جلوگیری از قتل عام و خونریزی در حرم به تکاپو می‌افتند. شیخ مرتضی آشتیانی نزد اسدی رفته و ضمن گفتگو با او، از وی می‌خواهد که اوضاع با آرامش خاتمه یابد. آیت الله حسین فقیه سبزواری و نهاوندی هم در همان شب یکشنبه نزد پاکروان رفته و از او می‌خواهند تا اقدامات لازم را جهت بازگرداندن آرامش به شهر انجام دهد. در این دیدار آنها قول می‌دهند تا مردم را به سرعت متفرق سازند. هرچند پاکروان سخنان آنها را نمی‌پذیرد. اما اسدی که از دستور کشتار مردم توسط رضاخان آگاه بود در پی ملاقات آشتیانی با او، درصد برآمد که از قتل عام مردم جلوگیری بعمل آورد، لذا به دروغ به علمای متحصن در حرم پیغام می‌فرستد که پاسخ تلگراف آنها به رضاخان از مرکز رسیده و بدین ترتیب تعدادی از آنها را به دارالتولیه می‌کشاند تا بلکه اوضاع آرام گردد.

با وجود این تمهیدات، نظامیان صبح یکشنبه مورخه ۲۱ تیرماه ۱۳۱۴ه.ش با یورش به متحصنین در حرم به سرکوب آنها می‌پردازند لذا پس از مدتی مقاومت مردم در مقابل تجهیزات نیروهای رژیم شکسته و آنها قتل و عام می‌گردند. با شروع حمله و کشتار جمعی از مردم، بهلول به همراه تعدادی از همراهان خود از دری که به سوی بازار راه داشته خارج و پس از استراحت کوتاهی در منزل یکی از اشخاص، بصورت پیاده از مرز به سوی افغانستان خارج می‌گردد. ‌

 

● تعداد کشته و زخمی شدگان قیام گوهرشاد

عمق فاجعه بسیار شدید بود، بطوریکه اجساد کشته‌ها و زخمی‌ها را با کامیونهای بزرگ از شهر خارج و در گودال بزرگی دفن کردند و حتی بعضی بدین ترتیب زنده به گور شدند. بعضی از منابع تعداد مقتولین و مجروحین را بالغ بر ۸۵۰ نفر ذکر کرده، شدت کشتار را به حدی دانسته‌اند که چون مأموران نمی‌توانستند درمدت زمان کوتاهی خونها را از روی دیوارها پاک کنند لذا بالاجبار آجرها را کنده و بجای آن با آجرهای کوچکی آنرا بازسازی کرده اند. سید محمد علی شوشتری که خود ناظر وقایع بوده تعداد کشته‌ها را ۱۶۷۰ نفر ذکر می‌کند. شوشتری بیان می‌کند که آقای دیهیمی ریاست مالی مشهد از قول کربلائی تقی، تحصیلدار مالیات نقل کرده که چون دیهیمی از کربلائی تقی از تعداد مقتولین سوال نموده است، او در جواب گفته:« از عده مستحضر نشدم ولی کامیون و اتومبیل‌هایی که جنازه را حمل می‌کرد شمرده یادداشت کردم تعداد ۵۶ کامیون بود که در اغلب این کامیونها صدای ناله‌های زخمی‌ها هم شنیده می‌شد که التماس می‌نمودند برای رضای خدا ما زنده‌ایم»

 

● دستگیری عاملین قیام

با سرکوبی متحصنین در مسجد گوهرشاد، دستگیری مسببان قیام آغاز شد و رژیم نزدیک به ۱۱۰۰ نفر را دستگیر کرد و چون علما را عاملین اصلی قیام می‌دانستند، در وهله اول شروع به بازداشت آنها کردند. بعضی از علما از جمله محمد تقی بهلول، شیخ مهدی واعظ، شیخ محمد علی اردبیلی و شیخ علی اکبر مدقق خراسانی موفق به فرارگشتند، اما با این حال عده‌ زیادی هم بازداشت شدند. اسامی دستگیر شدگان مطابق آنچه در کتاب حدیقه الرضویه ذکر گردیده از این قرار است: میرزا علی اکبر خویی، میرزا مسیح شاه چراغی، حاج شیخ عباس علی محقق، شیخ محمد صاحب الزمانی، شیخ اسماعیل تائب، کاتب خاقان، شیخ حسین اردبیلی، نواب احتشام و حاج شیخ احمد بهار بودند. مولف کتاب قیام گوهرشاد، روحانیونی را که در نهضت خراسان شرکت داشته و بازداشت گردیده‌اند و یا خود را مخفی ساخته و در موقعیت مناسب ایران را به سوی نجف ترک کرده‌اند، ۳۳ نفر ذکرکرده است. در این میان تعدادی از علما چون میرزا محمد آقازاده، شیخ هاشم قزوینی، سید هاشم نجف آبادی، سید یونس اردبیلی و... هم تبعید شدند.«یکی از نتایج نهضت این شد که همه کسانی را که در جریان نهضت طومارهایی را امضاء کرده بودند مثل مرحوم شیخ هاشم قزوینی و مرحوم شیخ هاشم نجف آبادی...را تبعید کردند یا به زندان فرستادند. مرحوم آقازاده را بعد از مدتی به یزد تبعید کردند، بعد بردند تهران تا آخر همانجا بود که گفته می‌شد او را به شهادت رساندند. مرحوم شیخ هاشم را به قزوین تبعید کردند.»

پس از قیام گوهرشاد رضاخان محدودیتهای زیادی را برای علما بوجود آورد بطوری که بعضی از علما بارها به تهران فراخوانده شده و مورد بازجویی قرار گرفتند و یا با اجیرکردن افرادی زندگی شخصی آنها زیر نظر قرار داده می‌شد. تبلیغات منفی رژیم پهلوی برای منزوی کردن علما و روحانیت حتی افراد عادی جامعه را هم تحت تاثیر قرارداده بود چنانچه شیخ هاشم قزوینی در خاطرات خود درباره جو نامساعد جامعه و نگاه منفی آنها به قشر روحانیت پس از قیام گوهرشاد این چنین بیان می‌کند.« یک موقع که ما را باز احضار کردند تهران با اهانت افسرها روبرو شدم چند روزی در تهران بودم بعد من را رها کردند، بنا شد برگردم به مشهد، وقتی خواستم برگردم هر گاراژی که رفتم من بلیط نمی دادند، می گفتند ما به شیخ بلیط نمی دهیم. ماشین مان خراب می‌شود.

آخرین بار به یک گاراژ دیگری رفتم و به او گفتم آقا ماشین برای مشهد دارید؟ اول گفت بله داریم ولی به شما نمی دهیم. من عبایم را کشیدم سرم داشتم می رفتم یک دفعه دلش سوخت صدا زد گفت بیا آقا شیخ بیا می دانم که ماشین مان خراب می شود، ولی دیگر دلم سوخت. من بلیط گرفتم رفتم داخل ماشین تا چشم افراد به من افتاد دیدم همه شروع کردند با هم پچ پچ کردن که این آخوند را آوردند سوار ماشین می‌شود و ماشین خراب خواهد شد... این زخم زبانها و این ناهنجاریها الی ما شاء الله بود.»

با سرکوبی قیام گوهرشاد و دستگیری عاملین قیام، محمود جم وزیر داخله طی صدور اعلامیه‌ای بهلول را طغیانگر و عامل این ناامنی دانسته، از متحصنین به مشتی اراذل و اوباش یاد می‌کند که تحت تاثیر سخنان شیخ بهلول قرار گرفته‌ و ابتدا آنها به سوی ماموران حمله و ماموران مجبور به استفاده از اسلحه شده‌اند.

به این ترتیب قیام گوهرشاد به پایان رسید و در مرحله‌‌ای دیگر علما و روحانیت مشهد وظیفه خود را ایفا کردند. بی‌شک رهبری این قیام را روحانیت برعهده داشتند چنانچه امام بارها در سخنرانی‌های خود چون از قیام گوهرشاد یاد می‌کند عاملان این قیام بر ضد رژیم را سلسله جلیله علما از جمله آیات عظام سید یونس اردبیلی، حاج حسین قمی و محمد آقازاده ‌دانسته، از آنها به نیکی یاد می‌کند.

 

● سخن پایانی

هرچند مدت زمان زیادی از قیام مسجد گوهرشاد نگذشت که با شدیدترین وجه ممکن سرکوب شد اما در مجموع این حرکت نتایج مثبتی را به همراه داشت. با اجرای کشف حجاب در ایران هرچند علمای شهرهای شیراز و تبریز هم واکنش نشان دادند اما بیشترین اعتراضات به این مساله از سوی روحانیت بیدار مشهد صورت گرفت که طی قیام گوهرشاد تبلور یافت.

عزیمت آیت الله حسین قمی که دارای مقلد بسیار در خراسان بودند به تهران، ابتکار عملی بود که اگر تعلل بعضی از روحانیت نبود و از سویی برنامه ریزی صحیحی صورت می‌گرفت، می‌توانست بهتر مورد استفاده قرار گیرد، اما با این وجود خالی از فایده هم نبود. آیت‌الله قمی هر چند در تهران موفق به مذاکره با رضاخان نگردید، ولی با گذشت هشت سال از حادثه، با ورود به ایران در سال ۱۳۲۲ش با تصویب مواد پنجگانه پیشنهادی ایشان توسط دولت علی سهیلی توانست بی حجابی را رسما ملغی سازد.

در واقع قیام گوهرشاد تقابل روحانیت با سلطنت پهلوی و نشان از بیداری و همیشه در صحنه بودن آنها داشت و نارضایتی مردم از اجرای سیاستهای ضددینی حکومت پهلوی را آشکار ساخت چنانچه در کتب اسنادی موجود در این باره شاهد مخالفتهای مردم با این مساله هستیم.

حسن شمس آبادی

 

منابع و مآخذ:

الف: کتب

۱. ادیب هروی، محمد حسن، حدیقه الرضویه، مشهد، شرکت چاپخانه خراسان، طبع اول، ۱۳۲۷ ه.ش، ص۲۸۲.

۲. ...........................................، تاریخ پیدایش مشروطیت ایران، مشهد، شرکت چاپخانه خراسان، ۱۳۳۱، ص۴۶۴.

۳. اسعد بختیاری، جعفرقلی‌خان، خاطرات، به کوشش ایرج افشار، تهران، اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۷۸، صص ۲۲۲و۲۱۷.

۴. بهلول، محمد تقی، خاطرات سیاسی بهلول، ترجمه علی اصغر کیمیایی، مشهد، موسسه حضرت صاحب الزمان (عج)، چاپ دوم، ص ۸۷.

۵. تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول،۱۳۷۸، ص۵۶.

۶. چهره پر فروغ از مشعلداران اسلام و فقاهت و انقلاب، تهیه و تنظیم دفتر مدرسه علمیه امام امیر المومنین(ع)، چاپ اول، ۱۳۶۴، ص۷۸.

۷. حاجیانی دشتی، عباس، عنصر فضیلت و تقوی حضرت آیت الله العظمی قمی، بی‌جا، مفید، چاپ اول، ۱۳۷۲، ص۴۳.

۸. ربانی خلخالی، علی، شهدای روحانیت شیعه در یک صد سال اخیر، قم، مکتب الحسین (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۲ ه.ق، ص۱۷۲.

۹. صحیفه امام، مجلدات۴،۷، ۸، ۹،۱۵، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ سوم، ۱۳۷۹.

۱۰. صدر(صدر الاشراف)، محسن، خاطرات صدر الاشراف، بی جا، وحید، چاپ اول، ۱۳۶۴، ص۳۰۲.

۱۱. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول، تهران، اطلاعات، ۱۳۶۶، صص۶۹ و ۷۰.

۱۲. فقیه آزادگان: یادنامه فقیه وارسته، مدرس فرزانه مرحوم آیه الله حاج هاشم قزوینی(م۱۳۳۹ش)، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، ۱۳۸۷.

۱۳. مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج ۶، تهران، انتشارات علمی، چاپ اول، ۱۳۷۴، صص۱۷۲ و ۱۷۳.

۱۴. واحد، سینا، قیام گوهرشاد، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ چهارم، ۱۳۶۶، ص۱۴۲.

۱۵. واقعه خراسان، به کوشش مسعود کوهستانی نژاد، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۵، صص۳و۴.

۱۶. هدایت(مخبر السلطنه)، حاج مهدی قلی، خاطرات و خطرات، تهران، زوار، چاپ پنجم ، ۱۳۷۵، ص۴۰۴.

ب: مصاحبه‌ها:

۱۷. آرشیو تاریخ شفاهی آستان قدس رضوی، مصاحبه با غلامعلی فخعلی، شماره پرونده۲۸۲، ص۲.

۱۸. همان آرشیو، مصاحبه با حاج مهدی سعید مدقق، شماره پرونده۱۸۲، نوار شماره ۴۵۱.

۱۹. همان آرشیو، مصاحبه با سید میرزا حسن صالحی، شماره اموالی۲۱۷، صص۶۱ و ۶۲.

 

http://www.aftabir.com/articles/view/politics/plitical_history/c1c1273488951_goharshad_p1.php/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF-%D9%82%DB%8C%D8%A7%D9%85-%DA%AF%D9%88%D9%87%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%AF

 

قیام گوهرشاد و شکاف حاکمیت

 

 

قیام گوهرشاد و شکاف حاکمیت

 

در این استان پهناور وجود مرقد امام رضا(ع) و لزوم اداره سطح وسیع موقوفات آن ایجاب می کند نایب التولیه یی از جانب شاه تولیت آنجا را برعهده بگیرد. این فرد معمولاً به طور مستقیم یا غیرمستقیم اداره مجموعه نهادها و عناصری از قبیل ادارات آستانه، زمین های موقوفه، مدارس دینی، تشکل های مذهبی، هیات های عزاداری، حوزه علمیه، علما، وعاظ، طلاب و... را بر عهده می گرفت. مجموعه این عوامل کانون قدرت بزرگی ایجاد می کرد که غالباً با قدرت رسمی دولت در استان یعنی والی (استاندار) و تمامی نهادهای تحت اختیار او اعم از نیروهای کشوری و لشگری اصطکاک پیدا می کرد. 
به تعبیر دیگر این دو قدرت موازی در رقابتی آشکار و پنهان با یکدیگر به مبارزه پرداخته و سعی می کردند یکی بر دیگری نفوذ یا غلبه یابد. علت بنیادی این چالش صرف نظر از روحیات متولیان امر، غالباً به دلیل تداخل حوزه کاری و فعالیت های اقتصادی، اجتماعی سیاسی و... همدیگر بود. در این میان همیشه عناصر فرصت طلبی نیز در کمین بودند که به این تحرکات دامن زده و در پی بهره برداری باشند. نکته درخور توجه اینکه هر دو فردی هم که در راس دو کانون قدرت مذکور قرار می گرفتند، توسط خود شاه انتخاب می شدند. به نظر می رسد شاهان پهلوی نیز با انتخاب گزینه های خاص، تعمداً به رقابت آن دو دامن می زدند زیرا آنان با نظارت غیرمستقیم بر حوزه فعالیت های یکدیگر، زمینه کنترل و سلطه بیش از پیش مرکز بر خراسان را فراهم می کردند. 
در این راستا سعایت از رقیب نزد هیات حاکمه امری متداول بود. این فرآیند به تدریج دو کانون قدرت مذکور را به دو پایگاه توطئه علیه همدیگر تبدیل می کرد به گونه یی که هر یک از آنها، با ارسال گزارش های جعلی به مرکز سعی می کردند ضمن جلب نظر موافق شاه و سایر ارکان مرکز، موقعیت رقیب را تضعیف کرده و در نهایت او را زیر سلطه خود درآورد. در برخی مواقع که دامنه این چالش گسترش می یافت و اداره امور استان مختل می شد شاهان پهلوی معمولاً یک فرد را به عنوان استاندار و نایب التولیه انتخاب می کردند. از آن جمله می توان به انتخاب فتح الله پاکروان بعد از قیام گوهرشاد در دوره رضاشاه و همچنین انتخاب پیرنیا و به خصوص عبدالعظیم ولیان در اواخر دوره محمدرضاشاه اشاره کرد. به قول سعدی شیرازی؛ دو درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. با توجه به این زمینه، ماجرای مسجد گوهرشاد در سال 1314 قابل تامل بیشتری است.

1- نایب التولیه آستان قدس رضوی در آستانه قیام؛ محمدولی خان اسدی، نایب التولیه آستان قدس رضوی از سوی محمدرضا شاه، طی 9 سال (1314-1305) احراز این سمت، توجه ویژه شاه را نیز جلب کرده بود. او در 1257 شمسی در بیرجند تولد یافت و در دستگاه حاکم وقت محلی یعنی محمدابراهیم خان شوکت الملک امیر قائنات و پدر امیراسد الله علم مشغول به کار شد. در آغاز امور آبادی های امیر را بر عهده گرفت اما مدتی بعد پیشکاری او ارتقا یافت. چند سال بعد وقتی در پی کودتای سوم اسفند 1299، کلنل محمدتقی خان پسیان فرمانده وقت ژاندارمری خراسان- از تن دادن به کودتاگران سر باز زد، اسدی از جانب امیر قائن ماموریت یافت تا با نامبرده مذاکره کند. هر چند این مذاکرات با شکست مواجه شد، ولی شهرت پیشکار امیر را در سطح کشور به دنبال آورد به گونه یی که احمدشاه به پیشنهاد امیر او را از لقب مصباح دیوان به مصباح السلطنه مفتخر ساخت. آخرین سمت مصباح السلطنه در این زمان، انتصاب به مقام نایب الحکومه قائنات بود زیرا مدتی بعد او با حمایت امیر، به عنوان نماینده سیستان و زاهدان به مجلس شورای ملی دوره چهارم راه یافت که این مقام را در دوره های پنجم و ششم نیز حفظ کرد. 
محمدولی خان در تمام این ادوار به عنوان یکی از نمایندگان طرفدار رضاخان عمل می کرد به گونه یی که بعد از تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی، رضاشاه او را به «نیابت تولیت آستان قدس رضوی» انتخاب کرد. او نیز نمایندگی مجلس ششم را کنار گذاشت و با لقب جدید مصباح التولیه به خراسان عزیمت کرد. او طی چند سال فعالیت موفق شد میزان درآمد آستانه را از 250 هزار تومان در سال 1305 به یک میلیون تومان در سال 1313 افزایش دهد. شاه در همین سال در حضور جمعی، این گونه از اسدی تجلیل به عمل آورد؛ اگر من دو نفر نوکر مثل اسدی داشتم ایران را آباد می کردم. (واقعه گوهرشاد به روایت دیگر، به کوشش سیما رائین، ص15) او حتی در جریان برگزاری مراسم جشن هزاره فردوسی مهر 1313  در مشهد پا را نیز از این فراتر گذاشت و در حضور مقامات ارشد خراسان به استاندار وقت خاطرنشان کرد؛ «من به واسطه علاقه مفرطی که به خراسان و مشهد دارم اسدی را در اینجا باقی می گذارم و الا ایشان شاغل مشاغل بزرگ تری بودند.» (واقعه خراسان، به کوشش مسعود کوهستانی نژاد، ص169) 
به جرات اسدی را می توان از زمره کارگزاران برکشیده نسل اول و سنت گرایی عصر رضاشاه تلقی کرد که آنان کم و بیش طی یک دهه تحولی در اداره کشور ایجاد کردند، اما غالب آنان همچون فروغی، داور، اسدی و دیگران قربانی خود شاه شدند.

2- والیان خراسان در آستانه قیام؛ اما رقبای اسدی در این مقطع در خراسان چه کسانی بودند. بررسی عزل و نصب والیان ایالات در این مدت نشان می دهد همگی آنان در راس رقبای جدی اسدی محسوب می شدند. برای اختصار وضعیت سه والی متاخر این دوره مورد بررسی قرار می گیرد. اولین آنها محمود جم بود که از همان بدو والی گری نتوانست با اسدی کنار بیاید و ناچار از مرکز احضار شد. اما برخلاف انتظار اسدی، جم به عنوان وزیر کشور کابینه فروغی(1314-1312) منصوب و دبیر اعظم فرج الله بهرامی را به استانداری خراسان انتخاب کرد. روحیه والی جدید که طرفدار تجدد بود، اصولاً با اسدی سنت گرا نمی ساخت. اما چون از حمایت مرکز و به خصوص جم برخوردار بود، اسدی تا مدت ها نتوانست در رقابت با او کامیاب شود تا اینکه مراسم جشن هزاره فردوسی- مهر 1313 این فرصت را به دست آورد که از او نزد رضاشاه سعایت کند و به مقصود خود نائل آید. در آستانه این مراسم، شاه به برنامه ریزی بهرامی در خصوص کیفیت مراسم سخت اعتراض کرد و ضمن فحاشی به او دستور عزل وی را صادر کرد. در جریان این مراسم سایر مقامات ارشد و وابسته به بهرامی در خراسان در حالتی از اضطراب و نگرانی به سر می برند که مبادا اسدی با آنان نیز همان کند که با بهرامی کرده است. (همان، ص 170)

والی جدید فتح الله پاکروان بود. سوابق وی از کفالت وزیر امور خارجه در کابینه مهدی قلی خان هدایت در سال های 1307-1306 و سپس سفیر ایران در کشورهای شوروی و ایتالیا حکایت می کند. پاکروان از همان بدو فعالیت حاضر نشد طوق اطاعت اسدی را بر گردن بگیرد. از این رو رقابتی سخت بین آن دو شروع و روزبه روز تشدید شد. این اختلاف در ماجرای اتحاد شکل لباس و تغییر کلاه پهلوی به شکل آشکاری بروز یافت به گونه یی که برخی آن را عامل اصلی قیام مسجد گوهرشاد تلقی کرده اند.

3- از اختلاف تا توطئه؛ بررسی رویکرد اسدی نشان می دهد وی در ماجرای اتحاد شکل لباس و به خصوص تغییر کلاه- که رضاشاه در پی سفر ترکیه دستور تغییر کلاه پهلوی به کلاه شاپو(فرنگی) - را صادر کرد سیاستی مصلحت جویانه در پیش گرفت. او با شناختی که از روحیات مردم و طبقات فرادست خراسان داشت، معتقد بود برای احتراز از هرگونه پیشامدی، بهتر است قانون مذکور در مشهد به تدریج اجرا و در آغاز نیز امر اجبار از آن برداشته شود. 
او به فراست دریافته بود که در غیر این صورت توده های مومنین مذهبی مشهد به تبعیت از علما و به خصوص آیت الله العظمی حسین قمی که به ندرت برخلاف علمای برجسته مشهد، با برنامه های هیات حاکمه همراهی می کرد به مقابله با این قانون برخاسته و اجرای آن را با مشکل مواجه می سازند. او حتی این شهامت را نیز به خرج داد که این نظرش را به شاه منتقل کند اما متقابلاً پاکروان صریحاً به شاه نوشت به شرط اینکه مردم از سوی نایب التولیه تحریک نشوند، او توان اجرای قانون مذکور را در خراسان دارد. شاه نظر والی خود را پذیرفت. در برخی از منابع به این اختلاف نظر اشاره شده است. آیت الله مروارید- از علمای برجسته وقت مشهد در خاطراتش ضمن اشاره به دودستگی در میان مقامات ارشد خراسان نقل می کند؛ «یک دسته از مقامات شهر پیرو افکار پاکروان بودند اما اسدی نایب التولیه که یک جنبه های غمثبتف در او بود، موافق با این امر نبود و می گفت صلاح نیست.» (قیام گوهرشاد، به کوشش سینا واحد 1361، ص 151) همچنین محمدعلی شوشتری خفیه نویس رضاشاه در خراسان نیز که در این مقطع از افراد متنفذ دولتی محسوب می شد در خاطرات خود به گفت وگویی چهارنفره میان اسدی و پاکروان به علاوه خود شوشتری و دکتر شیخ (احیاءالدوله) شهردار مشهد در آستانه سفر اعتراض آمیز آیت الله قمی به تهران برای گفت وگو با شاه اشاره کرد و نقل می کند پاکروان با اطلاع از قصد سفر قمی با استهزا، به روحانیت وقعی اظهار کرد؛ «اینها شعور و عقل ندارند.» اسدی جواب داد؛ «آقای قمی در ردیف علمای عادی نیست. چون مرجع تقلید است. مقلدین از او کسب تکلیف می کنند، چاره یی ندارد، چه باید بکند. من هم که نایب التولیه هستم از نظر احترام آستانه و رعایت خدام و مردم کسب تکلیف از مرکز کرده و اجازه خواسته ام اجرای امر را به تدریج نمایم. یعنی در هر کشیک اعضای آن کشیک را تبدیل لباس دهم که پس از پنج روز خاتمه می یابد.» شوشتری اضافه می کند؛ «این بیان ساده اسدی جلب توجه پاکروان را نمود به طوری که من و دکتر شیخ این معنی را متوجه شدیم و در همانجا مثل آنکه به من الهام شد بیان اسدی ممکن است بهانه به دست پاکروان داده و مفسده ایجاد سازد.»وی تصریح می کند؛ بعدها برخی اقاریر پاکروان و کسب اطلاع از مخابره بعضی تلگرافات برایم مسلم شد این تصور درست بوده است و از آن جمله است تلگراف رمزی که پاکروان برای شاه به این مضمون مخابره کرده بود. «در اجرای امر مبارک ملوکانه به تغییر کلاه کوتاهی نشده، مستدعی است امر مبارک شرف صدور یابد که کارکنان آستانه هم لااقل همراهی و مساعدت کنند و آنها هم به عذر نرسیدن دستور از مرکز اجرای امر مبارک را به تاخیر نیندازند.» نامبرده همین امر را زمینه قیام گوهرشاد ذکر کرده است. «از اینجا غاختلاف آن دوف مقدمات انقلاب مشهد شروع شد.» (خاطرات سیاسی محمدعلی شوشتری، ص42)

4- علما، قربانی توطئه؛ جنبه قابل تامل این نظریه بر این اصل استوار است که چون اسدی از یک سو بیش از پیش از سوی هیات حاکمه و شخص رضاشاه تحت فشار قرار گرفت و از سوی دیگر می خواست طبق مصالح و مقتضیات محلی مشهد عمل کند برای این منظور به علما متوسل شد و از جمله آیت الله قمی را به مرکز گسیل نمود تا بلکه بتواند شاه را وادار سازد از تصمیم خود در مورد مشهد تجدیدنظر نماید و چون قمی در مرکز موفق به دیدار با شاه و مذاکره با او نشد درنتیجه نقشه اسدی ناکام ماند و او بلافاصله بهلول و احتشام رضوی را به صحنه آورد تا بتواند از راه دیگری شرایط بحرانی مشهد را به اطلاع شاه برساند و او را وادار سازد تا تصمیم خود به اجرای قانون مذکور در مشهد را به تاخیر بیندازد اما چون با سرکوب خونین قیام گوهرشاد، این تیر اسدی نیز به سنگ خورد، حال نوبت رقبای او که از مدت ها پیش در کمین نشسته و نظاره گر بودند، رسید. آنان فرصت را غنیمت شمرده و زمینه را برای سعایت از او فراهم دیدند، لذا بلافاصله دست به کار شده و با مخابره تلگرافاتی، ذهنیت شاه را از او برگرداندند. نکته جالب توجه اینکه در برخی از خاطرات علما و روحانیون برجسته وقت این جنبه از مساله قیام گوهرشاد مورد توجه قرار گرفته است. از آن جمله حجت الاسلام علی محمد نجات از زمره علمای دستگیر شده در قیام گوهرشاد مشهد، در خاطرات خود نقل می کند؛ هنگامی که از مرکز برای اسدی دستوری آمد که کشف حجاب غاتحاد شکل لباس و نیز کلاهف بکن. و عذر آورد؛ «اینجا ارض مقدس است، مرکز علم است، نمی شود اینجا را تغییر داد.» وی در ادامه اضافه می کند؛ اسدی تا سه بار در مقابل این دستور مقاومت کرد اما در نهایت؛ «رفت خدمت آقای قمی». چون این برنامه نیز سر نگرفت؛ «اسدی نواب احتشام رضوی را با اینکه جزء آستانه بود غوسیله یی قرار داد و از طریق اوف انگیزه یی درست کرد که او برود توی مسجد گوهرشاد و آن انقلاب را راه بیندازد.» نجات همچنین درباره بهلول خاطرنشان می سازد؛ «اسدی شبانه بهلول را خواست» فردای آن روز بهلول به منبر رفت او در آخرین بخش از اظهاراتش درباره ساز و کار این توطئه تاکید می کند؛ «حتی نقل می کردند اسدی دستور داده بود که غتمام اجاره داران املاک آستانه که در روستاهای اطراف مشهد بودند فهم بیانیه غو در قیام مسجد گوهرشاد شرکت جویندف اما محرمانه.» (قیام گوهرشاد، ص 87) 
از جمله علمای دیگری هم که در راستای همین نظریه به اظهارنظر پرداخته، شیخ غلامحسین مصباح الهدی یکی دیگر از علمای وقت مشهد است. وی ضمن اشاره به اختلاف اسدی با پاکروان خاطرنشان می سازد؛ «اسدی برای اینکه به رضاخان بفهماند سخن او غدرباره لزوم اجرای تدریجی قانون اتحاد شکل لباس و تغییر کلاهف درست تر است با بهلول تماس می گیرد و به او می گوید پاکروان می خواهد چنین کاری بکند غقانون مذکور را اجرا کندف و بر تو که یک مسلمان هستی شایسته است ساکت ننشینی و بالاخره با این حرف های غتحریک آمیزف او را وارد کرده که به سخنرانی بپردازد.» در پایان تصریح می کند؛ «بهلول خود آدمی نبوده که به چنین کاری دست بزند.» (همان، ص 251) 
چنین به نظر می رسد که در پرتو این فضا بهلول واعظ تبدیل به یک افسانه شد و داستان های شیرینی درباره زندگی او در میان عوام بر سر زبان ها افتاد و بعضاً برخی از عناصر مقدس مآب نیز کراماتی به او نسبت داده و بدین ترتیب اصل ماجرا تحت الشعاع «اسطوره بهلول» قرار گرفت.

5- بهلول از نگاهی دیگر؛ پرواضح است که بهلول به اتهام ایراد سخنرانی های تند در مسجد گوهرشاد و زمینه سازی برای قیام گوهرشاد مورد نکوهش علمای وقت مشهد قرار نمی گیرد بلکه چون وقوع قیام مذکور بهانه لازم به هیات حاکمه برای دستگیری، بازداشت و تبعید و بعضاً به شهادت رساندن جمع زیادی از علما داد. و همین امر جایگاه و مرتبه حوزه علمیه مشهد را تنزل داد و در واقع ضربه نهایی این واقعه را روحانیت چشید، این است که بعد از چند دهه از آن واقعه آنان نمی توانند از گناه بهلول در این خصوص بگذرند. آیت الله شیخ ابوالحسن شیرازی امام جمعه وقت مشهد در زمان مصاحبه (سال 1362) به صراحت به همین نکته اشاره کرده و خاطرنشان می سازد؛ «نقشه های سیاست ممکن است او را وسیله یی کرده باشد که غاز طریق تحریک اوف بتوانند روحانیت را سرکوب کنند. شیرازی که در آن زمان طلبه یی بیش نبود در بعد از انقلاب با تامل بسیار درباره بهلول سخن گفته و به صورت استفهامی سوال می کند؛ «نمی دانم بهلول را چطور فرارش دادند که دستگیر نشد؟» مجدداً سوال دیگری مطرح می کند؛ «چطور در شب های نخست منبرهای او هیچ کس مانع او نمی شد و جلوی او را باز گذاشتند تا هر چه دلش می خواست گفت و هیچ عکس العملی نسبت به این منبر رفتن و بدگویی ها و صحبت ها نمی شد و یک مرتبه آن کشتار غسرکوب قیامف را راه انداختند؟»
وی سپس با ابراز شگفتی بیشتر ادامه می دهد؛ «غچطور شدف که بعد از چندین سال که آمد1 غدستگاه امنیتیف از او ناراحت نبودند و او هم خیلی غبا حکومتف مخالفت نداشته» و در پایان نتیجه می گیرد؛ «تقریباً حالت سازش از او مشاهده شده است.» (همان، ص 11) 
همین نظر را نیز آیت الله العظمی سیدعبدالله شیرازی که در زمان مصاحبه (1362) قدرت بلامنازع و مرجع تقلید و متنفذ خراسان است ابراز داشته و ضمن اینکه در اظهاراتش جایگاه چندانی برای بهلول قائل نشده2 از اینکه او ««بدون اجازه علما منبر رفته» سخن به گلایه می گشاید» (همان، ص 125) 
به جز علما برخی دیگر از سایر اقشار نیز در این باره اظهارنظر کرده اند، حسین آستانه پرست (دبیر علوم دینی) در مشهد نیز به اقدامات پشت پرده اسدی در تحریک بهلول اشاره کرد و می افزاید؛ «چون شیخ بهلول را ماموران شهربانی دستگیر کردند و موقتاً در کشیکخانه حرم بازداشت کردند اسدی به محض اطلاع نواب احتشام رضوی  از عوامل آستانه  را به کمک شیخ فرستاد تا او را آزاد کند و آن دو به کمک یکدیگر یک شلوغی راه بیندازند تا شاه از این امر غاجرای فوری قانونف منصرف شود.» (همان، ص 189)

نتیجه گیری
پیامد اصلی این نظریه این است که بهلول هر چند خود با اقدامات هیات حاکمه مخالف بود ولی حضور و نقش آفرینی او در قیام گوهرشاد با تحریک اسدی صورت گرفت. به تعبیر دیگر اسدی به دلیل نفوذ و قدرت فائقه یی که در خراسان داشت با این ترفند قصد داشت پای علما را به صحنه قیام بکشاند- ماجرای عزیمت گروه هایی از متحصنان به منازل علما و آوردن اجباری آنان به جمع تحصن کنندگان در مسجد گوهرشاد- و برخی علما نیز به رغم میل باطنی به این ماجرا کشیده شدند زیرا به دلیل مقاومت رضاشاه و عدم عقب نشینی او از موضع خود اسدی نتوانست به مقصود خود نائل آید. اینجا است که حال علما باید نوک پیکان حمله خود را متوجه اسدی کنند که سلسله جنبان اصلی این توطئه بود. بهلول که خود وسیله و ابزاری بیش نبود ولی چنین به نظر می رسد که علما بهلول را به دلیل اینکه دانسته و آگاهانه در این توطئه شرکت جسته مورد نکوهش قرار می دهند. حجت الاسلام میرمحمدحسین حسینی اصفهانی از علمای وقت مشهد که در جریان قیام دستگیر و بیش از سه سال زندانی شد هرگاه در خاطراتش به نام بهلول می رسد از او با عنوان «بهلول کذایی» سخن می گوید. او در بخشی از این خاطرات نقل می کند؛ «برحسب تصادف بهلول کذایی پیدایش شد در مشهد... بهلول کذایی رفت مسجد گوهرشاد در روی آن منبر کذایی...» سپس فضای حاکم بر عوام پای میز او را این گونه ترسیم می کند وقتی که بهلول سخنرانی می کرد؛ «بعضی دعا می خواندند، بعضی چرت می زدند، بعضی می خوابیدند و بعضی به نماز و مناجات مشغول بودند.» (همان، ص 104) 
آخرین اظهارنظرهای مربوط به نقش بهلول به حسینعلی ذوالفقاری کلمگانی، پاسبانی که در جریان قیام گوهرشاد حضور داشت، اختصاص می یابد. وی پای توطئه در این ماجرا را تا آنجا می کشاند که خاطرنشان می سازد؛ «محمدولی خان اسدی غدر این ماجراف دویست تومان به بهلول داده بود» و در ادامه حتی تصریح می کند؛ «راننده اسدی شیخ بهلول را به مرز افغانستان رساند.» (همان، ص 199) 
این نظریه را چنین می توان تحلیل کرد که بعد از سرکوب قیام گوهرشاد و فرار بهلول به افغانستان، مخالفان اسدی استاندار و سایر مقامات امنیتی استان چنان تبلیغات گسترده یی علیه اسدی به راه انداختند که نه تنها موفق به برانداختن او از عرصه قدرت و حتی اعدام او شدند بلکه سایه سنگین این تبلیغات که مطمع نظر نظام حاکم نیز بود طی چند دهه در اذهان و افکار عمومی اقشار مختلف مردم مشهد باقی ماند. گفتنی است بعد از اعدام اسدی، پاکروان با حفظ سمت تولیت آستانه را نیز بر عهده گرفت.

پی نوشت ها؛ 
1- گفتنی است بهلول بعد از سه دهه و نیم زندگی در کشورهای افغانستان، مصر و عراق در اواخر دهه 40 و در جریان اخراج ایرانیان مقیم عراق به کشور بازگشت. ضمناً در آرشیو سازمان اسناد ملی ایران گزارشی مبنی بر درخواست دولت افغانستان جهت مراجعت بهلول به ایران وجود دارد که دولت ایران «از نقطه نظر سیاست داخلی کشور» با آن موافقت نکرده. رک به علی کریمیان، پیامدهای واقعه گوهرشاد در اسناد نویافته، فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره 22-21، سند شماره 38، ص 181
2- ناگفته نماند که بهلول قریب به 33سال بعد از فرار و زندانی در افغانستان و مدتی اقامت در مصر، در سال 1347 شمسی در سفر از مصر به عراق به منزل آیت الله شیرازی در نجف وارد شد. در همان ایام علی دوانی به اتفاق دو تن دیگر از روحانیون به سراغ بهلول رفتند و از او شرح قیام مسجد گوهرشاد را (از زبان خودش) خواستار شدند که بهلول در حد دو صفحه چکیده زندگینامه پرماجرای خود را برای آنان بیان کرد و دوانی نیز آن مطالب را در کتابش نقل کرد. رک به نهضت روحانیون ایران، ج 1 و 2 (در یک جلد) صص 416-414.

حضور فعال مرحوم فقیه سبزواری در واقعه گوهرشاد

 

حضور فعال مرحوم فقیه سبزواری در واقعه گوهرشاد

 

نهضت خراسان

 

تقدیم به آستان مقدس علی بن موسی الرّضا(علیه السلام)

 

امید که آن بینای حقایق و آن نور خدا در تاریکیهای زمین‌1ما را مشمول لطف و شفاعت خود گرداند.انشاء الله

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

و لقد ارسلنا موسی بآتینا آن اخرج قوم من الظّلمات الی النّور و ذکّر هم بایّام اللّه‌ انّ فی ذلک لآیات لکلّ صبّار شکور

 

2.

 

در گذرگاه حرکت جوامع بشری و بویژه در تاریخ پر حماسه و خونبار اسلام‌ راستین،روزهایی پدیدار گشته است که پیروان حقیقت در نهایت مظلومیت و استضعاف‌ با دستهایی تهی و امکانات اندک،در مقابل پیروان سراپا مسلح و به ظاهر توانمند باطل‌ قد مردانگی برافراشته،و در مصافی نابرابر آوای توحید و حق‌طلبی سرداده‌اند.

 

در منطق وحی،این هنگامه‌های درخشان ایثار و شهادت،صرفنظر از پیروزی یا شکست ظاهری،تجلی نور علیه ظلمت و مصداقی بر«ایام الله»است.

 

آگاهی از«ایام الله»و فراز و نشیبهای آن برای هر انسانی به خصوص رهروان اسلام‌ ناب محمدی(صلی اللّه علیه و آله و سلّم)ه رایحهء دلپذیر شکوفایی انقلاب اسلامی را استشمام کرده و رسالت حفظ و تداوم این نعمت الهی را بر دوش دارند،هشداری‌ ضروری و آموزنده است.

«و ذکّر فانّ الّذکری تنفع المؤمنین

 

3»تاریخ معاصر ایران شاهد (1)....یا نوار...فی ظلمات الارض...فرازی از دعای بالای آنحضرت.

 

(2).سورهء مبارکه ابراهیم-آیهء 5.

 

(3).سورهء شریفهء زاریات-آیهء 55.

 

نمونه‌های بارزی از«ایام اللّه»است.

 

حرکت توفنده روحانیت و مردم خراسان در تیرماه 1314 نیز از این موارد است.

 

حرکتی که ابعاد متعددی از خروج از ظلمت بسوی نور را در خود داشت.

 

همانند مقابله با تهاجم فرهنگی غرب،ایستادگی در برابر طاغوت،دفاع از احکام‌ اللّه،حمایت از مراجع تقلید و روحانیت و ایثار و شهادت‌طلبی.دسترسی مرکز اسناد انقلاب اسلامی به اسناد مرتبط با این وقایع،ما را موظف به بازگویی و ارائه آنها می‌کند.اما تکمیل بحث و آشکار نمودن عمیقتر واقعیات،توجه به دیگر نوشته‌های‌ تاریخی،به ویژه روایت ناظران و شاهدان عینی ماجرا را نیز طلب می‌کند.هدف این‌ نوشتار(با عنایت خداوند سبحان)ارائهء نمایی از«ایام اللّه»نهضت 1314 خراسان بر اساس مآخذ سه‌گانه فوق است.انشا اللّه.

 

مقدمه-نظری به شرایط سیاسی اجتماعی دوران نهضت

 

ناکامی انقلاب مشروطیت در حل مصائب گستردهء کشور،انحرافات،فساد و خودباختگی دربار زبون قاجار و هرج ومرج ناشی از دخالت بیگانگان در دوران جنگ‌ جهانی اول،موج قیامهای اسلامی-مردمی را در گوشه و کنار ایران غارتزده‌ برانگیخت.

 

گسترش و باروری این قیامها در کنار انقلاب نوپای روسیه،زنگ خطری جدی‌ برای استعمارگران انگلیسی محسوب می‌شد.

 

بنابراین تداوم حضور نامشروع آنان در صحنهء ایران،اقتداری افزونتر از گذشته را طلب می‌کرد.

 

اما کسب چنین اقتداری با توجه به تلفات یک میلیونی انگلستان در جنگ جهانی‌ اول و خیزش ضد استعماری ملتهای دربند،با حضور مستقیم سیای نظامی میّسر نبود.

 

پس می‌بایست را حل نوین و پیچیده‌تری انتخاب شود.

 

این راهبرد جدید در ایجاد حکومتی وابسته و خودکامه منظور گشت،حکومتی که‌ نه تنها به مقابله با قیامها و جریانهای مردمی-اسلامی بشتابند،بلکه زمینهء پیاده کردن‌ دیگر خواسته‌های استعمارگران و استمرار غارت منابع کشور را نیز فراهم آورد*.

 

(رژیم خود فروخته رضا خان با سرکوب نهضتهای مردمی،کمک به تهاجم فرهنگی،تن در دادن به استمرار افزونتر غارت منابع نفت با امضاء قرارداد 1312 که حتی از قرارداد دارسی نیز زیان‌بخشتر و خفت‌آورتر بوده‌1و...به اهداف فوق جامهء عمل پوشانید.)

 

مؤلفان غربی نیز به انتخاب این راهبرد جدید از طرف انگلستان تصریح کرده‌اند.از جمله«هاس»می‌نویسد:

 

«همین‌که روشن شد تصرف ایران و تبدیل آن به یکی از اقمار انگلستان شدنی‌ نیست،بر آن شدند که با تحکیم ایران همچون دولتی مستقل به رهبری حکومتی گوش به‌ فرمان از منابع آنها بهتر دفاع شود2».

 

در راستای دستیابی به اهداف همین راهبرد است که مأموران آشکار و نهان‌ انگلیس،همچون«اردشیر.جی.ریپورتر»و«آیرون ساید»،یک نظامی قزاق را که‌ قلدری و خشونتش با حکومت خودگامه،بیسوادی و نادانیش با پذیرش فرهنگ منحط و بی‌محتوای غرب،آزمندی و جاه‌طلبیش با نوکری و انقیاد و الحاد و دون صفتیش با هجوم به اسلام و روحانیت تناسب داشت،طی ترفندهای گوناگون و آموزشهای ویژه بر اریکه سلطنت نشاندند.

 

و در کمال تأسف مقاومت آزاد مردانی همچون شهید مدرس نیز به علل گوناگون از جمله کمبود آگاهی و انسجام عمومی،فقدان وحدت،دوری روحانیت از صحنه، سرخوردگی از عدم موفقیت موردنظر در انقلاب مشروطیت و...نتوانست روند استقرار این خودکامگی وابسته را متوقف سازد.

 

اما انگلیس نیک می‌دانست که در منطقه قدرت بالقوه و سخت تهدیدکننده‌ای علیه‌ او آرمیده است که در صورت بیداری انرژی عظیمی را آزاد کرده و طومار حیات هر متجاوزی را درهم خواهد نوردید.

 

این نیروی عظیم الهی چیزی جز اسلام ناب و پاسداران آن یعنی روحانیت مبارزه نبود.

 

بدین جهت،استکبار غرب تهاجم فرهنگی گسترده‌ای را طرحریزی و با دست رضا خان و دستیارانش به اجرا می‌گذارد.3

 

(1).گذشته چراغ راه آینده است،ص،22 تا 37.

 

(2).تاریخ سیاسی معاصر ایران،سید جلال الدین مدنی،جلد اول،ص 97.

 

(3).وجوه بارزی از موارد فوق در تعلیمات«اردشیر.جی.ریپورتر»به«رضا خان»به چشم میخورد.

 

(ظهرو و سقوط سلطنت پهلوی ص 148 تا 159).

 

رئوس عمده این تهاجم زیانبار بدینقرار است:

 

1)به انزوا کشانیدن و نابودی روحانیت

 

2)یورش همه جانبه به اعتقادات و ارزشهای اسلامی

 

3)جایگزینی فرهنگ غربی و باستانگرایی بی‌محتوای ایرانی به جای فرهنگ‌ اسلامی‌1.

 

4)تبلیغ و جایگزین«ملی‌گرایی افراطی»به عنوان یک ایدئولوژی‌2به جای اسلام.

 

5)گماردن و فعّال کردن نخبگان وابسته و غربزده‌3.

 

6)رواج فرهنگ فساد و فحشاء.

 

7)ایجاد اختلاف و تفرقه بین پویندگان علم و آحاد مردم از طریق گوناگون

 

بنابراین ملاحظه می‌کنیم که نوک تیز پیکان یورش فرهنگی متوجه ریشه‌کن کردن‌ اسلام،نابودی روحانیت،ایجاد تفرقه و دوگانگی بین مسلمانان،جدا کردن آنها از سابقه تاریخی درخشان اسلامی،رواج فرهنگ غربی و شکستن روح هرگونه مقاومتی‌ است.

 

امام خمینی(رضوان اللّه تعالی علیه)روند خائنانهء اسلام ستیزی رضا خان را چنین‌ توضیح می‌دهند:

 

«...رضا خان که آمد،این با دست انگلیس‌ها آمد که بعد انگلیسها هم خودشان‌ اقرار کردند این را،که ما این را آوردیم،در رادیو دهلی،در جنگ عمومی و چون از ما تخلف کرد حالا داریم می‌بریمش،بردندش آنجا که باید ببرند،ابتدا هم با حربهء اسلام‌ آمد،حربهء اسلام را بر ضد اسلام،...تا اینکه حکومتش مستقر شد،شروع کرد به آن‌ (1)و(2).برای بحث جامعتر به زندگینامه سیاسی امام خمینی،ص 45 تا 62 مراجعه شود.

 

(3).کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی با توضیح اینکه امپریالیستها ابتدا نهال فرهنگ ویژه در مغزها نشاندند تا فضای مساعدی برای غارت و تسلط فراهم شود...دست‌چین،جذب«نخبگان»بومی و پرورش آنان را با روح‌ فرهنگ غربی از مهمترین اهرم‌های سیطره استعمار و نواستعمار بر کشورهای آسیا،افریقا و امریکای لاتین‌ [می‌داند].

 

سپس اضافه می‌نماید[که‌]در بررسی تاریخ نفوذ نواستعمار غرب در ایران،این مکانیسم سلطه را به صورت‌ پرورش انبوهی از«رجال سیاسی»و«نخبگان فرهنگی»غربگرا و خودباخته می‌یابیم به«رجال»و«نخبگانی»که‌ در مکتب میرزا ملکم خان‌ها و«فراموشخانهء»او الفبای سیاست را آموختند...

 

کتاب مزبور سپس به نقش«مدرسه علوم سیاسی»تأسیس شده در سال 1317 قمری که با مدرسینی چون‌ «اردشیر.جی‌ریپورتر»به پرورش برجسته‌ترین مهره‌های انگلیس و آمریکا که در رژیم پهلوی‌[به‌]کارگزاران‌ درجه اول سیاسی و فرهنگی کشور بدل شدند.اشاره می‌کند.

 

ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ص،138.

 

چیزهایی که به او،حال یا تعلیم شده بود یا خودش مثلا می‌خواست،تعلیم شده بود، یک مقداریش هم از آتاتورک گرفت.با حربهء الحاد خودش پیش آمد و اول چیزی را که‌ در نظر گرفت این بود که آثار اسلام را در ایران از بین ببرد،آثار اسلام را چطور باید از بین ببرد یکی اینکه،این‌که همه ملت به آن توجه دارند این را ببرد از دست،از دستشان‌ بگیرد،این مجالسی که مجالس روضهء سید الشهداء بود که پیش ملّت آنقدر اهمیت دارد و آنقدر مربی هست و آنقدر تربیت کرده است مردم را،این را از دستشان بگیرد تمام‌ روضه‌های ایران را قدغن کرد،در هیچ جای ایران یک کسی نمی‌توانست یک روضه‌ای‌ که چند نفر محدود حتی باشند نمی‌توانستند که یک چنین مجلسی درست کنند،...در همین قم که خوب مرکز روحانیت بود آن وقت و حال،در همین قم مجلس روضه‌ نبود،اگر بود بین الطلوعین تمام باید بشود قبل از اذان صبح یک عدهّ کمی،چهار تا، پنج تا،ده تا،می‌رفتند و یک صحبتی می‌کردند و یک ذکر مصیبتی می‌کردند و اول اذان‌ با یک قدری بعد از اذان باید متفرق بشوند،انها هم حتی مفتشینی که آنها داشتند و اشخاصی که دنبال اینها بودند جاسوس‌هاشان اطلاع می‌دادند این را هم تمام می‌کرد.

 

و از آن بالاتر که اساس را تقریبا بهم می‌زد این بود که روحانیت را از بین ببرد، شروع کرد راجع به مخالفت با روحانیت و اینکه عمامه‌های روحانیون را بردارند و کسی حق ندارد عمامه داشته باشد،حتی بعضی‌شان می‌گفتند که در تمام ایران بیش از شش نفر نباید عمامه داشته باشند و اینرا هم دروغ می‌گفتند اصلا نمی‌خواستند باشد و عمدهء نظر این بود که روحانیت را دیده بودند آنهایی که احتمالا این را وادار به این امور می‌کردند،دیده بودند لا اقل این صد سال را درست دیده بودند که هر وقت که بنا بود یک شکستی به ملّت بیاید،روحانیت جلویش را می‌گرفت،دیده بودند که در مثلا عراق که انگلیسی‌ها عراق را آنوقت تقریبا گرفته بودند،آن روحانی بزرگ مرحوم آقا میرزا محمد تقی جلویش را گرفت و از ایشان گرفت عراق را،استقلال عراق را او می‌گرفت از آنها،و بازدیده بودند که قبل از او میرزای شیرازی با یک کلمه ایران را نجات داد از دست انگلیسی‌ها،و مزاحم را می‌دیدند.که همین روحانیون هستند و اگر چنانچه بخواهند آن چیزهایی که آنها می‌خواستند و علاوه‌براین شرق را بازار کنند برای‌ خودشان،از آن طرف مخازنشان را ببرند و از آن طرف با صورت دیگر بازار درست کنند

 

و هرچه دارند به این بازار صرف کنند...می‌دیدند که روحانیت اگر زنده باشد...این‌ مزاحم است،از این جهت روحانیت را با تمام قوا کوبیدند...تمام خطباء را در سرتاسر ایران زبانشان را بستند و تمام علماء را در سرتاسر ایران زبانشان را بستند...1».

 

بنابراین رضا خان در راستای دستور،میل و نهضت غرب،در پی تحکیم قدرت‌ خودکامهء خویش،تهاجم بی‌امانی را علیه روحانیت و مبانی اعتقادی ارزشی اسلام آغاز می‌کند.مبارزهء آشکار با روحانیت از گرفتن حق قضاوت از روحانیین در سال 1305 شروع و با تضییقات و آزار و اذیت زیاد و خلع لباس و ممنوعیت برپایی عزاداری‌ انسانساز و ظالم و ستیزسالار شهیدان ادامه پیدا می‌کند.

 

سخت‌گیریها و فشارهای رژیم در مقابله با روحانیت بحّدی است،که بنابر یک‌ آمار تعداد طلاب حوزه‌های علمیه طی شانزده سال منتهی به 1320 از 5984 به 784 نفر تقلیل پیدا می‌کند2.

 

تهاجم به مبانی ارزشی نیز تهاجمی گسترده و بس زهرآگین است که بیان آن تحقیق‌ خاص و جامعی را می‌طلبد،و حجاب‌زدایی و تغییر اجباری کلاه و لباس هم بعنوان‌ عوامل اصلی بروز نهضت خراسان،از ابعاد مهم این تهاجم شوم است.حجاب به بیان‌ مقام معظم رهبری حضرت آیة ا...خامنه‌ای،یک مسئله فرعی و جزئی نیست بلکه‌ بسیار مسئله مهمی است‌3.و به قول فانون حجاب«دژ نفوذناپذیر جامعه اسلامی» است.

 

حجاب‌زدایی،تزریق فرهنگ مادّی،ستایش«تن»به جای«روح و کمالات‌ انسانی»،لذّت‌طلبی و خودمحوری به جای خداخواهی و خدامحوری،بی‌بندوباری‌ و لجام گسیختگی به جای«عفاف»و نجابت،فروپاشی و ریزش بنیاد خانواده به جای‌ ارج نهادن و تحکیم آن،هرزه‌گری و هرزه‌گرایی به جای آرام گرفتن و تعلق به خانواده و مصرف‌زدگی،اسراف و تجمل‌گرایی را به جای قناعت و ساده‌زیستی بهمراه دارد.

 

این اثرات کافی است تا حجاب‌زدایی روح غیرت و مردانگی و ارادهء مقاومت و مبارزه را در افراد جامعه به ویژه جوانان درهم شکند و در نتیجه سلطه و چپاول‌ (1).صحیفهء نور،جلد 11،ص 125.

 

(2).تاریخ نوین ایران،م.س.ایوانف به نقل از زندگینامهء سیاسی امام خمینی،ص 77.

 

(3).از بیانات معظم له به تاریخ 14/1/69،چشمه نور،ص 287.

 

استعمارگران استمرار یابد.

 

علاوه بر آن مصرف‌زدگی حاصل از حجاب‌زدایی،بازار فروش مناسبی را نیز برای سوداگران غربی فراهم می‌آورد.

 

به لحاظ آثار یاد شده است که حجاب‌زدایی از نخستین مواد«دستور کار»تهاجم‌ فرهنگی رضا خان است.اما«حجاب زدائی»در ایران به علّت تمایل فطری بانوان بر حجاب،وجوب شرعی آن و ریشهء عمیق اعتقادی و سنتّی آن در عموم خانواده‌ها، دشوار بلکه ناممکن بود.لذا مأموریت رضا خان،پس از خروج از پوستهء خوش خط و خال تظاهر به اسلام،بصورت حرکتی خزنده و شیطانی در نوروز 1306 جلوه‌گر شد.

 

حضرت آیة ا...اراکی(رحمة ا...علیه)حرکت ننگین مزبور را چنین توضیح‌ می‌دهند:«...شب عید نوروزی که جمعیت زیادی به حرم آمده بودند.طاغوت اوّل به‌ زنش سفارش کرده بود که با سر برهنه در یکی از بقعه‌هایی که دربش به ایوان آئینه باز می‌شود بنشیند.

 

مرحوم آقای ناظم تهرانی که همیشه در حوزهء حاج شیخ محمد تقی بافقی حاضر می‌شد،وقتی شنید چنین اتفاقی افتاده...از وسط جمعیت شروع کرد به تحقیر آن زن که‌ چرا با سر برهنه آمده است.آن زن هم به طاغوت اوّل گفت که چنین اتفاقی افتاده است.

 

او هم با عصبانیت با توپ سمت قم حرکت کرد تا همه را و حوزه را به توپ‌ ببندد1...»لکن نارضایتی عمومی مردم که در فتاوای مجتهدین مانند سید ابو الحسن‌ تنکابنی در وجوب حجاب‌2و تحصّن تعداد کثیری از روحانیون برجسته اصفهان به‌ زعامت حاج آقا نورا...در قم نمودار گردید.با اضافهء سرنگونی امان ا...خان‌3

 

(1)أروزنامهء جمهوری اسلامی،14/9/72.

 

(2).برای آشنایی با مفاد فتوای ایشان به حجاب و کشف حجاب در ایران،ص 106 مراجعه شود.

 

(3).امان ا...خان نیز همان آتاتوک و رضا خان با سر سپردگی فکری سیاسی خود به غرب،پس از بازگشت از سفر خود به اروپا،تصمیم به اجرای راهبرد خائنانه اسلام‌زدائی که از طرف استعمارگران غربی طرحریزی شده است‌ می‌گیرد و به این منظور ابتدا برای تضعیف روحانیت طی حکمی ملاّیی را مشروط به داشتن شهادت‌نامه می‌کند و سپس امر به حجاب‌زدائی می‌کند.لکن روحانیت و مردم غیور افغانستان در مقابل این تهاجم عقیدتی فرهنگی‌ خانمان برانداز آرام نگرفته و بلافاصله روحانیت افغانستان امان ا...خان را تکفیر کرده و مردم دست به قیام‌ گسترده‌ای می‌زنند.شدت و گسترهء قیام بحدّی است که وی ناچار می‌شود در زمان بسیار اندکی از سلطنت استعفا دهد(24 دیماه 1307.آقابگوف در کتاب(گ.پ.او)عملکرد امان ا...خان را چنین توضیح می‌دهد:

 

«...امان ا...خان پس از بازگشت به کابل فورا اعضای جرگه(مجلس ملی)را به تشکیل جلسه دعوت کرد تا برنامهء اصلاعات مملکت را به شکل اروپایی که توسط جراید اعلام کرده بود،به رأی جرگه بگذارد...امان... خان به نمایندگان جرگه تکلیف کرده که لباس اروپایی بپوشند و بدون معطلی تمام قوانین لازم را برای اجرای

 

در افغانستان که او نیز گام در راه مبارزه با روحانیت و حجاب نهاده بود بعنوان‌ عواملی عمده،رژیم را به عقب‌نشینی واداشت.امّا بدیهی بود که نه رضا خان و نه‌ اربابان غربی او به هیچوجه حجاب‌زدائی را که رکنی اساسی از تهاجم فرهنگ و ضربهء شدیدی بر اسلام و ملمین محسوب می‌شد به بوته فراموشی نمی‌سپردند.و مجددا 7 سال بعد هنگامیکه مجلس و دولت و رسانه‌ها و مطبوعات،به نهادهای کاملا مطیع و دست نشانده تبدیل،روحانیت متعهد و بیدار همچون شهید مدرس از صحنه رانده شده‌ و خفقان رژیم استبدادی به نهایت خود رسیده،دگرگونی لباس و حجاب‌زدائی‌ بصورت امری اجباری در دستور کار دولت قرار می‌گیرد.

 

صدر الاشراف وزیر دادگستری وقت‌[شهریور 1312 تا مهر 1315]،روند این‌ تهاجم دوباره را چنین توضیح می‌دهد:«رضا شاه بعد از مسافرت ترکیه در اغلب‌ اوقات...از رفع حجاب زنها و آزادی آنها صحبت و تشویق می‌کرد.

 

تا اوایل خرداد 1314 یکروز هیأت دولت را احضار کرد و گفت:ما باید صورتا، سنتا غربی بشویم و باید در قدم اوّل کلاهها تبدیل و شاپو بشود و پس فردا که افتتاح‌ مجلس شورا است همه باید با شاپو حاضر شوند و در مجالس کلاه را به عادت غربی‌ها باید بردارند،و نیز باید شروع به رفع حجاب زنها نمود و چون برای عامّهء مردم دفعتا مشکل است اقدام کنند،شما وزراء و معاونین باید پیشقدم بشوید و هفته‌ای یک شب با خانمهای خود در کلوب ایران...مجتمع شوید...

 

و به حکمت وزیر فرهنگ دستور داد که در مدارس زنانه معلمات و دخترها باید بدون حجاب باشند و اگر زن یا دختری امتناع کرد او را در مدارس راه ندهند(!)و امر داد زنهایی که مایل به خدمت،از قبیل ماشین‌نویسی باشند در ادارات بپذیرند...

 

همین‌که چند روزی گذشت و دستور به حکام ولایات و استاندارها صادر شد که‌ ترک حجاب را با تشویق و زور ترویج و به هر بهانه ممکن است ترتیب مجالس عمومی‌ فراهم کنند و طبقات درجه اول مردم را دعوت کنند که با خانمهای خودشان در آن‌ ق-اصلاحات طبق متد کشورهای غربی به تصویب برسانند.عکس العمل در برابر خواسته‌های امیر بصورت شورش‌ همگانی قبایل جنوب تظاهر کرد و این قبایل بر ضد امیری که هنوز نمی‌دانست چگونه مرزهای آنانرا در مقابل‌ هجوم حفظ کند ولی آمادهء دگرگون کردن پایه‌های زندگی و اصول مذهبیشان بود قیام نمودند...»

 

تاریخ‌ بیست ساله،جلد 5،حسین مکی،ص 18.

 

مجالس حاضر شوند تا تدریجا امر متعارف شود.»

 

در پی اجرای همین دستور العمل است که فریاد اعتراض و مخالفت روحانیون و مردم در گوشه و کنار کشور طنین‌افکن می‌شود و در اوج این مقابله حماسه خونین قیام‌ مسجد گوهرشاد شکل می‌گیرد.

 

نخستین موج مقابله با حرکات شیطانی فوق از شیراز آغاز می‌شود و سپس به‌ شهرهای دیگر گسترش می‌یابد.

 

شرح این واقعه چنین است:

 

«چند ماه قبل از قیام مردم مشهد یعنی در یکی از شبهای جمعهء ماه ذیحجهء سال‌ 1353 قمری برابر سال 1313 خورشیدی وزیر معارف(میرزا علی اصغر خان حکمیت) مسافرتی به شیراز می‌کند و به مناسبتی مجلس جشنی که از پیش تدارک آن دیده شده بود برپا می‌کنند که عدهء زیادی از طبقات مردم در آن جشن شرکت نموده بودند.پس از ایراد سخنرانیها و نمایش،در خاتمهء آن عده‌ای از دوشیزگان بر روی صحنه(سن)نمایان‌ می‌شوند و ناگهان نقاب از چهره‌برمی‌گیرند و ارکستر آهنگ رقص می‌نوازد و دختران‌ به پای کوبی می‌پردازند.

 

در این هنگام عده‌ای بعنوان اعتراض از آنجا خارج می‌شوند.

 

روز بعد این خبر در شهر مانند بمبی صدا می‌کند و موجب سروصدای مردم‌ می‌شود و عدهء زیادی از مردم در مسجد وکیل اجتماع می‌نمایند.سید حسام الدین فالی‌ که از علماء و روحانیو منتفذ شیراز بود به منبر می‌رود و سخت اعتراض می‌کند و اعمال جشن را تقبیح و محکوم می‌نماید.خبر جنبش شیراز و تعطیل بازار به تهران‌ می‌رسد،لاجرم دستور گرفتاری سید حسام الدین صادر و او را زندانی می‌کنند.

 

خبرگرفتاری فالی به حوزهء علمیهء قم و مشهد و تبریز می‌رسد.در تبریز دو مرجع‌ مورد توجه یکی آیت الله سید ابو الحسن انگجی و دیگری آیت الله آقا میرزا صادق آقا دربارهء تغییر لباس و کلاه شاپو اعتراض می‌کنند.از تهران دستور تعقیب داده می‌شود که‌ آن دو نفر توقیف و به سمنان تبعید می‌گردند.

 

در مشهد هم که دستور تغییر لباس رسیده بود و خبر جشن شیراز و گرفتاری فالی و تبعید دو نفر از علما تبریز منعکس گردیده بود غوغایی بر پا می‌کند،و مراجع روحانی را سخت ناراحت نموده جلساتی برای بحث و گفتگو دربارهء تغییر لباس و سخت‌گیریهائی که دربارهء معلمین بموقع اجرا گذارده بودند تشکیل می‌گردد.در این جلسات که آیت الله جاج آقا حسین قمی و آیت الله سید یونس اردبیلی و آقازاده فرزند آیت الله آخوند ملا محمد کاظم خراسانی(صاحب کفایه)و جمعی دیگر از علما و مدرسین درجهء اول مشهد شرکت داشتند مسئلهء تغییر لباس مطرح و اظهار عقیده‌ می‌کنند که دنبالهء تغییر لباس به برداشتن حجاب منتهی خواهد گردید و باید با شدت از آن جلوگیری نمایند1...»

 

«حجت الاسلام و المسلمین علی محمد نجات»نیز که خود در صحنهء حاضر و جزء دستگیر شدگان است،نقش بارز و تعیین‌کننده روحانیت و چگونگی نضج گرفتن‌ حرکت الهی و مردمی قیام مسجد گوهرشاد را چنین توصیف می‌کند2:

 

«چندی قبل از موضوع مسجد،صحبت کشف حجاب بود و چادر برداری،آنوقت‌ علماء باهم مشورتهایی کردند که منتهی شد به اینکه همهء علماء بطور متفق در مسجد گوهرشاد جمع شوند و مردم را هم جمع کنند و هر روز یکی از علماء سخنرانی‌ کنند راجع به این موضوع.

 

علمای آن زمان خیلی زیاد بودند مثل مرحوم آقازاده پسر آخوند خراسانی و شیخ‌ حسن کاشانی و شیخ حسن برسی،اینها همه مرجعیت داشتند و بخصوص مرحوم قمی‌ رساله‌شان پخش بود.مرحوم آقازاده مقامشان از همه بالاتر بود،در حدود 60 سال سن‌ داشتند و پسر دوم آخوند خراسانی بودند.

 

بعد از ایشان حاج میرزا احمد بود و دو سه سال قبل مرحوم شد.اینها هر روز جمع‌ می‌شدند در مسجد گوهرشاد،روزی یک نفر سخنرانی می‌کرد3»

 

بدینسان با مقدماتی که بیان گردید روزهای نیمه دوم تیرماه 1314،شهر مشهد شاهد حرکت امواج توفندهء امّت اسلامی به رهبری روحانیت متعهد و آگاه بود.فریاد اعتراض نسبت به رژیم رضاخان در قالب تظاهرات،به شعار،سخنرانی و ارسال‌ تلگراف،طنین‌افکن می‌گردد و حماسهء خونین مسجد گوهرشاد بعنوان مصداقی دیگر بر آیهء کریمهء بای ذنب قتلت؟بر اوراق تاریخ رقم می‌خورد.

 

(1).تاریخ بست ساله،جلد ششم،حسین مکی،ص 252.

 

(2).این مطلب در سال 1359 بیان شده است.

 

(3).قیام گوهرشاد،ص 86.

 

و اما شب‌پرستان کافر کیش چگونه جرئت نمودند در صاحت مقدس رضوی که‌ همواره پناهگاه مظلومین و محرومین بلکه ملجا چهارپایان و پرندگان بوده است،دست‌ به چنین جنایت غیر متصّور و شوم و مستوجب عذاب بزنند؟

 

این حکایتی است که از زبان شاهدان ماجرا،مورخین و روایت اسناد آنرا پی‌گیریم.

 

1)قیام مسجد گوهرشاد به روایت یاران نهضت

 

افراد بسیاری خود مستقیما در نهضت حضور داشته‌اند و طی مصاحبه‌ها و نوشتارها یا سخنرانیها مشاهدات عینی خود را بیان کرده‌اند.اینان راویان بحق قیام‌ مسجد گوهرشاد هستند،در حدّ وسع این نوشتار فقط به چند نمونه از این روایات اشاره‌ می‌نمایئم:

 

الف-قسمتی از بیانات آیة ا...حسن شیرازی(امام جمعهء محترم مشهد پس از پیروزی انقلاب اسلامی):

 

«...وقتی قضیهء مسجد پیش آمد آقای شیخ علی اکبر نهاوندی فرستاد که حالا ما باید دخالت کنیم و دیگر نباید کنار نشست.قبل از آن شب بهلول وارد شد.مجلس او را آقایان بودند من هم بودم.سحر روز چهارشنبه‌1بود ظاهرا،صبح رفتیم بروم منزل‌ آقای سید هاشم نجف آبادی چون حوزهء علما آنجا بود.

 

مرحوم آقای شیخ مهدی واعظ هم بود که شبها بنا شد بعد از حرکت آقای قمی ما همه جمع شویم در دار السیاده و ایشان منبر بروند.دو شب هم منبر رفتند.وقتی صبح‌ وارد شدم گفتند اول نظامنامه کلاه را هم در جلسه خودتان بخوانید.آخر کلاه فرنگی هم‌ یکمرتبه درست شد و سابقه نداشت،امشب هم بهلول وارد شده اگر او برود منبر بهتر می‌تواند مردم را تهییج کند.من ورقه را برداشتم دیدم امضای وزیر داخله بود.

 

شرایط این کلاه این است که ریش‌ها باید تراشیده باشد و لباسها یکرنگ باشد.... فردای آن روز[بهلول‌]منبر در صحن نو رفته بود بدون اجازهء علما پای منبر جمعیت زیاد شده بود.

 

(1).مطابق 18/4/1314.

 

دولت از همان صحن نو در خیابان تهران جلوگیری کرده بود از ورود مردم و شلیک کرده بودند و خلاصه مردم و اهل علم و جوانهای نوغانی پیش برده بودند.

 

ولی چند نفر کشت شده بود و باعث شده بود بازار بسته بشود و هیجان مردم زیادتر بشود.مسجد گوهرشاد جمعیت زیادتر شد و صحن هم همینطور.ما تلگرافی کردیم‌ برای شاه که تقریبا نوشته این بود که در اثر کثرت مقتولین در صحن مقدس و ورود گلوله‌ها بر ایوان مطهره و بقعهء منوره ازدحام مردم زیادتر و اینجانبان را از منازل بیرون‌ آورده‌اند و فعلا در مسجد گوهرشاد هستیم،و موقوف شدن این مطلب آمدن تلگراف از آیت ا...حائری(فکر می‌کردیم ایشان هم در جریان داخل بوده‌اند)و آیت ا...قمی و موقوف شدن بی‌حجابی و کلاه پهلوی...

 

این تلگراف را چند نفر امضا کردند که حقیر چهارمین نفر بودم...بعد از این... اسدی‌[فرستاد]پیش آقایان که تشریف بیاورید در دار التولیه جواب تلگراف... آمده است.

 

مرحوم آقای شیخ علی اکبر با مرحوم آقای شیخ مرتضی رحمة ا...علیه اول رفتند. بعد فرستادند یکی‌یکی همه را بردند در دار التولیه و همه را اسدی برد بعنوان اینکه بیایید جواب تلگراف آمده است!

 

هنگامه بود،صحنیین و مسجد خیلی شلوغ بود،راهبند بود.یکی‌یکی اینها را بردند ولی مرا نبردند.من تعجب کردم،بعد معلوم شد که بجای من...سید عبدا... پسر آقای ملایری را برده بودند...

 

ما با خودمان فکر می‌کردیم و می‌گفتیم آقایان،اگر هوا روشن شد و مسجد را نگرفتند ما غالب شده‌ایم و الا خیر.متصلا از کمیسری و نظمیه تلفن می‌شد که چقدر اشخاص در مسجد هستند؟چقدر در کشیکخانه هستند؟و از این سئوالات می‌کردند.

 

اینها هم جواب می‌دادند خیلی جمعیت است.یادم هست چراغها را هم خاموش‌ کرده بودند.یک مرتبه قریب اذان صبح بود که دروازهء خیابان تهران‌[را]شکستند. جوانهای نوغانی که درها را بسته بودند حمله کردند به آنجا یا الله و یا علی کردند.

 

آنها از بالا شلیک کردند و درهای دیگر هم تدریجا شکسته شد که جریان مفصل‌ است.از همهء درها قشون وارد شد،حتی در شیخ که پهلوی کشیکخانه بود که ما در آن‌ بودیم.اول تماشا می‌کردم که شاید مردم مثل آنروز صبح غالب بشوند،دیدم نه وضع بد است،حرکت کردم و هفده نفر[طلبه‌]هم در اطراف من بودند...تاریک هم بود، گلوله مثل باران می‌آمد مردم به این طرف و آنطرف فرار می‌کردند و یا علی و یا الله‌ می‌کردند و فریاد می‌زدند.

 

یک ساعت و نیم،دو ساعت،فقط سر و صدا این بود...همین‌طور شصت تیر خالی می‌کردند و مردم فرار می‌کردند و به دار السیاده می‌رفتند و جای خود را عوض‌ می‌کردند و نظامی‌ها هم پشت سر.من از آنجا آمده،خدا کمک کرد و رفتیم پایین، یک گفت اینجا در رو دارد.وارد شدم دیدم...بعضی مردم گلوله خورده‌اند و بعضی‌ در حال فرارند.در این بین اول صبح شد...هوا که یک کمی روشن شد همهء ما را حرکت دادند و صداها هم ساکت شده بود.یعنی دولت غلبه کرد.لذا ما جزو اسرا بودیم،چون دسته‌دسته مردمی را که قایم شده بودند می‌بردند.ما هم چهل تا پنجاه نفر بودیم که می‌بردنمان و من وسط مردم حرکت می‌کردم عبایم را می‌گرفتم رویم...تا اینکه رسیدیم به تأمینات...مامورها می‌آمدند دست و صورت خود را می‌شستند...

یکی از آنها که نمی‌دانست من چه کسی هستم،به من گفت:

 

واقعا شما نمی‌دانید دیشب ما چه کردیم؟از روسها بدتر کردیم!کاری ما کردیم که‌ روسها نکردند.عین همین جمله را گفت:«دیشب ما کاری کردیم که روسها نکردند.»

ب-شیخ محمد تقی بهلول مخالف سرسخت رژیم رضاخانی که مدتها علیه آن‌ رژیم به اقدامات افشاگرانه دست زده است،مشاهدات خود را از ایام قیام مسجد گوهرشاد چنین بیان می‌دارد:

«شب پنجشنبه بود که بنده داخل مشهد شدم و به منزل آیة ا...قمی رفتم.

زن آقا به من گفت که آقا برای دیدن شاه و منصرف کردن او از رفع حجاب و نشر کلاه به اختیار خود به تهران رفته‌اند،ولی شاه به آقا وقت ملاقات نداد و آقا در یک باغ‌ تحت مراقبت قرار گرفته‌اند و به شهربانی مشهد هم دستور داده‌اند طرفداران مهم آقا را بگیرند،و آقای شیخ غلامرضای طبسی واعظ مشهور مشهد را با جمعی از وعاظ بزرگ‌ گرفته‌اند و تراهم می‌خواهند بگیرند...صبح بعد از اندکی فکر تصمیم گرفتم...روز جمعه به تهران بروم و به هر وسیله شده با آقا ملاقات کنم...

چون می‌ترسیدم مرا بگیرند تصمیم گرفتم که آنروز تا شام از صحن و حرم خارج‌ نشوم.ساعت 2 بعر از ظهر پنجشنبه یکنفر پلیس مخفی آمد و گفت:شما را شهربانی خواسته،بنده به فکر مخالفت نیفتادم و حرکت کردم که با او بروم،چند نفر که آن پلیس‌ را با لباس شخصی شناختند،پیش آمدند...گفتند:حق نداری کسی را از صحن جلب‌ کنی.

نزاع بین آنها آغاز شد،...چند نفر از خدام حرم میانجی شدند مرا در یک حجره جا دادند...تا غروب پشت شیشه ایستادم...آوازه پیچید در شهر مشهد که شیخ را در صحن کهنه محبوس کرده‌اند...چون این واقعه روز نوزدهم تیر بود و هوا گرم بود... همینکه آفتاب از زمین و دیوارها بر طرف شد...چنان جمعیتی به صحن آمدند که جای‌ خالی نماند...

در این حال شخصی ملبس به لباس پهلوی و کلاه شاپو داخل حجره شد گفت... من نواب احتشام رضوی...سرکشیک پنجم آستانه هستم،تا یک ماه قبل معمم بودم‌ ...امر صادر شد که خدام حرم یا باید کلاهی شوند و یا اخراج شوند.بنده برای اینکه بر طرف نشوم کلاهی شدم ولی خیال می‌کردم که فقط یک کلاه است و نمی‌دانستم که‌ دنبال این کلاه،چه کلاه‌ها سر مردم گذاشته می‌شود...الان می‌خواهم گناه گذشته‌ را تلافی کنم و خود را پیش خدا و جدّم روسفید سازم...این را گفت و از حجره بیرون‌ رفت.

من نفهمیدم که او می‌خواهد چه کند و اگر می‌فهمیدم نمی‌گذاشتم،چون‌که‌ نمی‌خواستم در این‌جا و در این وقت به جنگ گرم داخل شوم.نواب احتشام همین‌که‌ به وسط صحن رسید کلاه خود را برداشت و به دست خود گرفت و بلند کرد و فریاد کرد:

این مردم بی‌غیرت چهار هزار نفر هستید چرا از چهار پلیس می‌ترسید حمله کنید و شیخ را آزاد سازید...[سپس‌]کلاه خود را بر زمین زد و زیر پا مالید و فریاد زد یا حسین،و بر حجره حمله کرد و مردم همراه او هجوم آوردند،چهار نفر پلیس گم‌ شدند...مردم مرا روی دست گرفته با سلام و صلوات از صحن کهنه بودند و در مسجد گوهر شاد در ایوان مقصوره بالای منبر صاحب الزمانی گذاشتند.رئیس اطلاعات‌ شهربانی خود را به من رساند و گفت آقا منبر نروید که ممنوع است.مردم بر سرش‌ ریختند و او را با کتک زدن به صورت فجیعی از مسجد بیرون کردند.

فریادهای مرگ بر شاه،زنده باد اسلام،مرده باد کفر،بر بهایی لعنت و امثال این کلمات،مساجد و صحن را می‌لرزاند،...بعد از چند نفر ریش سفید از بین مردم برخاستند...و مردم را به سکوت و استماع واداشتند.

بنده...گفتم:برادرها،خوب کاری نکردید که نظم را برهم زدید،ما این را نمی‌خواستیم،لازم بود شما به جای این کار شورش و بی‌نظمی،علاقلانه و به آرامی‌ پیش استاندارد یا رئیس شهربانی می‌رفتید و آزادی مرا می‌خواستید...اکنون ما هر قدر پیش مامورین دولت عجز و کوچکی نشان دهیم،دولت ظالم و جانی از ما دست‌ برداشتنی نیست...لهذا وظیفهء ما این است که کمرها را محکم بسته و دست از جان‌ شسته برای جهاد دینی حاضر شویم...

 

دولتی‌ها در آن شب متعرض ما نشدند...هنوز آفتاب طلوع نکرده بود که فلکه را نظامی‌ها اشغال کردند...

بین سربازها و کسانی که می‌خواستند از اطراف به صحن و حرم و مسجد بیایند جنگ جاری شد،سربازها با سرنیزه و قنداق تفنگ،و مردم با هر چیزی که در دست‌ داشتند به جنگ پرداختند،جمعی از درشکه‌چی‌های شهر...درشکه‌ها را از صحرا پر سنگ می‌کردند و به فلکه می‌آورند و مردم آن سنگها را گرفته و بر سر نظامیها می‌کوفتند.سربازها مجبور به استعمال تفنگ شدند در لحظه اول که امر شلیک داده شد یک افسر نظامی برای اینکه نمی‌خواست با ما بجنگد،خود را به گلوله کشت و یک افسر دیگر به دست یک سرباز کشته شد.

فرماندهء لشکر از خوف انقلاب نظامی دست از جنگ برداشت و فرمان داد که‌ سربازها به مرکز خود برگردند...بعضی سربازهای مومن عمدا تفنگهای خود را می‌انداختند که طرفداران ما بردارند،ولی بعضی از مردم جاهل خود آنها را هدف قرار می‌دادند...اگر در همین ساعت ما سربازها را تعقیب و بر مرکز آنها حمله می‌کردیم‌ اسلحه‌های مهم به دست می‌آمد و سربازهای زیادی به ما می‌پیوستند و ممکن بود که‌ غالب شویم.

بعد از نماز ظهر،اول کاری که بنده انجام دادم،دفن مرده‌ها و رسیدگی به‌ زخمی‌ها بود،جنگ روز جمعه 22 کشته و 67 رخمی به جا گذاشته بود،14 نفر از کشته‌ها طرفدار[ما]و 8 نفر نظامی بودند.

روز شنبه از صبح تا شام در تمام کوچه‌ها و خیابانهای مشهد تظاهرات و شعارها به طرفداری از ما و مخالفت دولت جاری بود و عصر شنبه چند دسته از مردم بربری و دهات اطراف مشهد با بیل و تبر و داس و قمه و شمشیر به یاری ما آمدند و چند نفر از آنها تفنگچه و فشنگ هم داشتند،اینها خبر دادند که فردا اول طلوع آفتاب دسته‌های بزرگ‌ مسلح و مجهز از دهات دورتر به یاری ما خواهند آمد و هم خبر رسید که در قوچان و تربت حیدره و نیشابور مردم برای یاری ما سلح و مجهز می‌شوند.

دولتی‌ها از این اخبار سخت هراسان شدند و تصمیم گرفتند که یک آن زودتر به این‌ نهضت خاتمه دهند...

ساعت 12 شب یکشنبه(22/4/1314)خبر رسید که دولتی‌ها برای یک جنگ‌ بزرگ کاملا آماده شده‌اند تمام سربازان شیعه و متدین را از صحنه جنگ بیرون‌ کرده‌اند...و دور تا دور شهر مشهد را برای جلوگیری از آمدن مردم جنگی از بیرون، سنگربندی کرده‌اند و طیاره‌های جنگی را...مجهز کرده...و توپ‌ها و مسلسل‌ها را در نقاطی که بر حرم و صحن و مسجد مسلط است،تمرکز داده‌اند...

خلاصه حمله بزرگ دولتی‌ها...نیم ساعت قبل از اذان صبح...شروع شد و طرفداران ما با اسلحه‌های ناقص خود مقاومتی را که در تاریخ سابقه ندارد از خود نشان‌ دادند1...

نهضت خراسان به روایت اسناد

پروندهء قیام مسجد گوهرشاد حاوی اسناد و گزارشهای مهمی از وقایع روزهای‌ نهضت 1314 خراسان است.

اکنون ماجرای این قیام خونبار مردمی اسلامی را براساس مفاد برخی از این اسناد پی می‌گیریم.

 

2 تلگراف ذیل در حساسترین روز نهضت یعنی 21/4/1314 از مشهد به تهران‌ مخابره شده است:

 

1)فوری است تشکیلات نظمیه-عظف 7561

 

وضعیت امروز به قرار زیر است‌[:]

 

(1).خاطرات سیاسی بهلول ص-80.

در مسجد قریب به ده دوازده هزار جمعیت موجود،بهلول و واعظی از رفقایش‌ مردم از تهییج می‌کنند بیشتر دکاکین بسته است عده‌ای از طلاب امروز صبح کسبه بازار را تشویق می‌کردند که دکالین خود را باز نکنند.

در سایر نقاط شهر خبر تازه نیست و امنیت برقرار،اقدامات دیروز همان بود که‌ عرض شد به این معنی که پس از زد و خورد دیروز صبح اقدامات روی نصایح بوده زیرا اقدامات جدّی باید در صحن و مسجد به عمل آید و آن هم منوط به استعمال قوای نظامی‌ و اسلحه و وارد آوردن تلفات زیاد و هر قدر هم زودتر این غائله خاتمه پیدا کند بهتر خواهد بود.بسته به صدور امر مرکز است‌1.

 

2)تشکیلات نظمیه-تعقیب 1810

یوم قبل آشتیانی پیغام داده بود که عده‌ای از اهالی تقاضا دارند من صحن بروم‌[،]از طرف والی و فرمانده جواب داده شد رفتن شما صلاح نیست،امروز مشار الیه با جمعی به مسجد رفته و همین قسم ملاها یکی بعد دیگری به مسجد داخل می‌شوند از کسبه و تجار هم به آنها ملحق شده و مسجد را دارند مفروش می‌کنند.

مجتمعین توسط متولی مسجد برای والی و فرمانده پیغام فرستاد استدعا کرده‌اند هشت نفر نماینده از طبقات موجوده علما،تجار[و]اصناف نزد والی و فرمانده آمده‌ مستدعیات خود را به عرض برسانند اجازه دارند یا نه‌[؟]

و قریب دویست نفر زن در حرم بتدریج مجتمع شده مشغول نوحه‌سرایی هستند آنجه امروز استنباط می‌شد و علما با این پیش آمد موافق می‌شوند...[ناخوانا]و دور نیست با علمای سایر ولایات و ایالات رابطه پیدا نمایند،مکاتبات و تلگرافات آنان‌ تحت سانسور،لیکن مسافرین از هر طبقه و از هر شهر در ایاب و ذهاب‌2.به محض‌ ارسال تلگرافهای فوق به تهران،دستور حمله به متحصنین و سرکوب نهضت صادر می‌شود:

 

خیلی فوری مشهد-رئیس نظمیه مشخصات کشف نماید 1815

 

اگرچه اوامر...شاهنشاه...به فرماندهء برای دستگیری کلیه اشخاص مفسده‌جو ولو از هر طبقه باشند شرفصدور یافته و ابلاغ گردیده است ولی البته عامل اصلی برای‌ (1).مرکز اسناد اسلامی،پروندهء 29/702،ص/4.

 

(2).مرکز اسناد اسلامی،پروندهء 29/702 ص،5.

 

عملیات شما مامورین شما باشند و امشب در موقعی که تردد موقوف و جمعیت‌ متحصنین هم تقلیل یافته است غفلتا عده کافی هرچه بیشتر بهتر با فرم و لباس سویل از قوای دژبان-آژان-صاحب منصب و گسیل مامورین سویل،افسر و سرباز غفلتا به‌ مسجد وارد و کلیه متحرکین اعم از علما و تجار و کسبه و غیره را آنا دستگیر و بدون‌ درنگ از مسجد یا صحن خارج و بسرعت به سمت طرق و هرچه دورتر بهتر تحت الحفظ اعزام و همچنین هرکس را در خارج آستانه و مسجد تا به حال تشخیص‌ داده‌اید در این امر مداخله دارد آنها را هم دستگیر و همین عمل را دربارهء آنها اجرا دارید. باید عملیات شما تا قبل از اجرا،فوق العاده در پرده و مستور بوده که متحصنین آگاهی‌ حاصل نکنند و در اجرای امر نهایت فداکاری از طرف شما و مأمورین باید به عمل آید و از هیچ چیز و هیچ کس ترس و بیم نداشته لیاقت و فعالیت خود را در انجام وظایف‌ محوله بروز دهید.مامورین باید مسلح بوده ولی در صحن و آستانه استعمال اسلحه گرم‌ نکرده در موضع احتیاج سرنیزه و امثال آن را به کار برده و بعد از دستگیری اشخاص فوق، جمعیت را هم فورا از صحن و مسجد و نقاط دیگری که تجمع کرده‌اند خارج نموده و بعد هم هیچکس را نگذارید داخل شود و بعد از اجرای امر برای جلوگیری اشخاص به‌ صحن و مسجد هر اقدام شدیدی که لازم است بکنید ه غائله تجدید نشود.

اگرچه آشتیانی به عنوان خدمتگزاری داخل آنها شده است ولی احتیاط را نباید از دست بدهید و اگر آنشب از مسجد خارج نشده و جزو متحصنین قرار گرفت مشار الیه‌ هم باید جزو دستگیر شدگان باشد ولی اگر با معیت فرمانده و والی اقدام نمایند که‌ مشار الیه امشب با جمعیتی که جدیدا با او رفته‌اند خارج شده به عنوان اینکه صبح‌ مراجعت خواهد کرد بهتر و عملیات شما به واسطه تقلیل جمعیت؟؟؟خواهد شد ولی عدم خروج آن نباید مانع اقدامات شما باشد حتی خود او هم باید دستگیر شود(!)و راپرت فداکاری شما را در اجرای امر منتظرم-جواز مسافرت به خارج هم فعلا به‌ مسافرین ندهید و از نزدیکترین نظمیه‌ها کمک بخواهید ولی این کمک برای عملیات‌ امشب شما نسیت برای این است که بعدا قوای بیشتری داشته باشید1.

ساعت 5 بعد ظهر رئیس شهربانی مشهد آمادگی قوای نظامی و انتظامی را برای‌ (1).مرکز اسناد انقلاب اسلامی-پروندهء 29/702-ص 7.

 

سرکوب متحصنین اعلام می‌کند:

 

2)تشکیلات نظمیه تعقیب 1817-الساعه پنج عصر برحسب امر فرمانده محترم‌ لشکر،اطراف صحن و مسجد به وسیله قوای نظامی و پلیس محصور گردید-

بیات‌1

اما شرح کاملتر نهضت خراسان را بهتر است در گزارش حجت الاسلام‌ سید محمد مرعشی قزوینی معروف به بحر العلوم و گزارش رئیس شهربانی مشهد دنبال‌ کنیم.

حجت الاسلام مرعشی قزوینی علی رغم اینکه در باز داشت و تحت فشار گزارش‌ خود را نوشته به مطالب دقق و در خور توجهی اشاره نموده است.قسمت عمده‌ای از گزارش ایشان به این قرار است:

پایه و مایهء هیجان اهل مشهد

«اولین کیکی(ککی)که بکلاه خلق مشهد افتاد از این شد که دولت کارکنان خود را امر فرمود که کلاه را مبدل کرده و در محلی مناسب مردانه و زنانه انجمن شوند،قسمت‌ دوم بتاخیر افتاد و کلاه اگرچه عملی شد ولی بعضی از خانه تا اداره و از اداره تا به خانه‌ کلاه خود را به دست گرفته و در اداره بسر می‌نهادند و اگرچه در این دو قسمت ابدا مقصر نبوده‌اند زیرا تاخیر انجمن به لحاظ عدم استقرار محلی بود که مشهد سوای نقاط دیگر است و برهنگی سر هم مستند بحرارت هوا و

غیره بود ولی اهالی به خیال خود حدس زدند که آقایان تمایلی باطنا به این دو قسمت ندارند لذا قدری جری شده و بیچاره‌های ساده‌[آیة الله‌]قمی را به سمت مرکز حرکت دادند و چنین گمان کردند که‌ پس از رفتن ایشان شهر برهم می‌خورد و چون خبری نشد لذا جمعی گرد آمده تلگراف‌ عاجزانه‌ای...نمودند جواب آمد آنها را توقیف کرده سخت محرک را معلوم کنند[!] تجار توقیف شدند ولی دو نفر از آنها از معروفین اهل منبر بود امر شد از مشهد بروند یکی علنا گفت نمی‌روم ناخوش دارم دیگری وعدهء رفتن داد ولی هیچک نرفتند و به کار خود مشغول شدند تعقیب نشدند نمی‌دانم چرا(چرای آنرا از نظمیه بخواهید).

این پیش آمد قدری مایه اطمینان همراهی معنوی کارکنان دولت در نظر خلق شده.

(1).همان،ص 11.

جوانی شبها در مسجد گوهرشاد به منبر رفته قریب هزار نفر در پای منبرش گرد می‌آمدند اگرچه سخن از کلاه و غیره نمی‌راند ولی منبرش متعارفی نبود چون قدری شور شد، نظمیه از باب اسقاط تکلیف او را جلب به کمیسری کرد ولی چه شد نمی‌دانم همین قدر دیده شد که به فاصله یک شب باز به منبر برآمد در این اثنا آخوند ملا بهلول پیدا شده شب‌ پنجشنبه 9 ربیع الثانی را در مسجد به منبر رفته حرفی نزد فقط مردم را برای شب جمعه‌ وعده گرفت و صبح پنجشنبه بعضی از نقاط که روضه‌خوانی رفته بود و مردم را به آمدن‌ شب ترغیب کرد،بعد از ظهر آن روز خبر رسید که بهلول را گرفتند معلوم شد یک نفر آژان به ریاست شریف‌زاده آجدان،او را از حرم گرفته برده در کشیک خانهء صحن عتیق‌ توقیف کرده‌اند.

در هر صورت مردم ریختند بهلول را از کشیک‌خانه بردند کسی هم متعرض آنها نشد،بدین بهانه که با رجاله نمی‌توان طرف شد،او را در منبر مسجد بر زمین‌ گذاشتند دو سه نفر از...هم مشربان بهلول دست به دست داده قال و قیلی از باب کلاه و غیره به راه انداختند،چون شب جمعه و درهای حرم و غیره باز بود،تقریبا دویست‌ نفری یا قدری بیشتر در مسجد به خواب رفتند بهلول نیز سنگر را از دست نداد تا صبح‌ شد.

صبح جمعه که روز دهم و روز توپ بندی روسها بود خلق بر سیبل عادت همه ساله‌ ریختند به صحن و مسجد که مشغول عزاداری شوند منتها بلحاظ منبر بهلول جمعیت‌ بیشتر متوجه وی شده و این در وقتی بود که بهلول از مسجد به صحن جدید که وسعتش‌ بیشتر بوده منتقل شده بود بست پایین خیابان هم جمعیت پر شده ولی اقداماتی نداشتند فقاط قال و قیل راه افتاده بود،در این بین اطراف صحن را در فلکه آژان و سواره و پیاده‌ سرباز که در تحت نفوذ نظمیه بود احاطه کردند.و هرکه می‌خواست داخل صحن یا بست شود ممانعت کردند چون قدری...مردم صدمه دیدند بعضی از جوانان...با سربازها معارضه کردند که چرا مردم را ممانعت می‌کنید آنها هم جواب سخت دادند.

جوانان قدری سنگ و پاره آجر که در صحن برای اصلاح محلی که نمی‌دانم‌ موجود بود به دست گرفته به حضرات پرتاب کردند ظاهرا چند نفر مجروح شد که‌ ناگهان صدای شصت تیر از فلکه محاذی ایوان و قبر مطهر بلند شد از قرار معلوم سه‌ نوار فشنگ به مصرف رسید،شصت و دو نفر از قرار گفته رئیس کمیسری مجروح و مقتول شد و ظاهرا بیشتر از این عده مقتول و بقیه هم مردند یا زنده ماندند نمی‌دانم. چون اینکار در روز جمعه مطابق توپ‌بندی روس آن هم نسبت به خلق بی‌طرف و خالی‌ از اسلحه و چوب و چماق صادر شد.حقیقتا یک مرتبه مردم به هیچان آمدند و اولیای‌ مقتولین مخصوصا زنها صداها به فریاد بلند کردند شهر یک دفعه منقلب شد و تا شب‌ هیاهوی عجیبی بود و مقتولین یک دسته از پیرمردها و جوانها و چند بچه سید و چند نفری زوّار بود.حال در چنین روز به امر که بومباردمان کرده جمعی را مقتول و در ایوان‌ و اطراف آن را صدمه زدند و ظاهرا چهارده گلوله به گنبد(امام علی بن موسی الرضا علیه السلام)خورد،هیچکس ندانست این معما را حل کند(البته نظمیه و روسای پا در رکاب قشون بهتر از همه بحل آن قادرند)

...نگارنده تا چاشت روزشنبه(روز بعد از واقعه فوق)از خانه بیرو نیامده و مشغول مطالعه بودم.که صدای قال و قیل بلند شد مرا[نیز]بلند کرده بردند دیدم به غیر بنده همه کس از علما حاضر است نمی‌دانم محرک که شده که تا علما را حاضر نکنید کار شما قوّت نمی‌گیرد این بود که به خانه هر عالمی یک دسته صد نفری یا بیشتر روانه‌ شده...

در هر صورت انجمن علما خیلی بزرگ و مایهء قوت قلب...شد،حتی آن‌ آخوندهای گوشه‌نشین که دو نفر...مرید داشتند با زور و هیاهو به مسجد حاضر شدند...فتنه بالا گرفت و هجوم مردم به مسجد زیاد شد و در حقیقت قوت تازه‌ای‌ گرفتند.ناگهان چند نفر مرکب از عمامه‌ای و کلاه صورت تلگرافی که به امضای‌ جمعی که قبل از دعاگو آمده بودند رسانیده آوردند مقابل دستهء تازه که به امضا برسانند و ظن غالب...این است که تلگراف از جانب طرفداران‌[آیة الله‌]آقای قمی عنوان شده بود و اهل علم شاید جمعی که هواخواه آقا بودند به میل امضا کرده...معلوم شد ملخص آن‌ درخواست مراجعت دادن‌[آیة الله‌]آقای قمی است.

در آن اثنا چادری دارای دو دیرک در مدت سی دقیقه در مسجد پیرزن برپا شد نمی‌دانم محرک که بود ولی دیرک‌هایی را از راه دور جوانها حمل داده بود...چیزی‌ نگذشت که حمالها یا جوانها نمی‌دانم قالیهای سنگینی را آورده به اسم تجار و اصناف‌ بعضی از شبستانها را فرش کردند...

...در این بین دسته دسته زنها موکنان و مویه‌کنان می‌آمدند و چه کلمات دلخراشی می‌گفتند چه عرض کنم که نوشتنی نیست همین قدر بدانید که قهرا تمام خلق گریه‌ می‌کردند.

بعد از ظهر یک مرتبه صدای قال و قیل عظیمی پیدا شد معلوم شد تقریبا سیصد نفر از دهات حضرتی و غیر حضرتی و تقریبا صد نفر هم بربری با چماقهای بلند وارد مسجد شدند...جوانها که حضرات را دیدند یکی‌یکی رفتند هرکس چوب و چماق تحصیل‌ کرده برگشت،جمعی رفتند جاروبهای فراشی مسجد را برداشته سرش را کندند و دسته‌ آنها به دست گرفتند...

دو سه ساعت به غروب ماندن خبر آمد که زنها قریب دو هزار نفر می‌روند تلگرافخانه دست بدامن ریش سفیدهای علما شدیم آقای نهاوندی رفت آنها را برگردانید...

 

بالجمله تا عصر جوش و خروش در کار بود و بهلول هم با یک پیراهن و زیر جامه‌ آنقدر دادزده بود که صدایش گرفته،چون عصر رسید مردم آمدند و علمایی که دست‌ منبر داشتند یک‌یک...به منبر فرستادند مانند حاج میراز حسین سبزواری و غیره.عصر آقای حجت الاسلام آشتیانی به آقای اسدی با تلفن صحبت کرد بالاخره قرار شد جمعی‌ از علما برای مذاکره بروند منزل آقای اسدی این بود مردم دست از آنها برداشتند عمده‌ رفتند و چند نفر...ماندند گفتند جای علما خالی نباید بماند در این بین منبر خالی ماند چشمشان به دعاگو افتاد.

دو نفر سید جوان،بنده را برداشته تحویل جمعیت دادند...بنده...قدری صحبت‌ از اسلام کرد گفتم چماق بازی را کنار گذارده تا آقایان جواب بیاورند و از منبر بزیر آمدم...بالجمله چون از منبر به زیر آمدم.چیزی نگذشت که درهای مسجد را در داخل‌ بسته و پشت هر دری جمعی چماقدار نشستند...

به مقدسات عالم قسم اگر علما را بر می‌گردانیدند به مسجد و جمع می‌شدند پای‌ منبر یک نفر مثل‌[حجت الاسلام شیخ علی اکبر]آشتیانی...و می‌گفت مذاکره با آقای‌ امیر لشگر تمام شد و بنا شد که فردااعاده‌[آیة الله‌]آقای قمی را استدعا کنند...یا مضمون دیگری که مشتمل بود بر اعاده آقای قمی بود زیرا که منتشر شده بود که آقا در طهران توقیف است در هر صورت اینکار را نکردند بلکه،اهل علم را هم گول زده آقایان‌ را به اسم مذاکره بردند و آنقدر وقت را گذرانیدند که کار از کار گذشت حال چرا اینکار را نکردند که به مسالمت قضیه خاتمه می‌یافت‌[؟](جواب را...آقایان با ید بدهند)و اگر اینکار را هم نمی‌کردند همانطور که درها بسته بود عقب تمام آنها نظامی می‌نشانیدند صبح هرکه می‌خواست در را باز کند آنها به سر نیزه تهدید می‌کردند و تا عصر یا به اضافهء یکشب آنها را محصور می‌داشتند از گرسنگی تماما چماقها را انداخته تسلیم می‌شدند [!]اینکار را هم نکردند چرا؟(آنها باید جواب تهیه کنند)

غرض ساعت شش‌1که رسید صدای کلنگ از دو طرف با هیاهوی نظامی بلند شد در عرض چند دقیقه درهای مسجد را خورد کرده و ریختند به داخل مسجد،مردم از هر طرف فرار کردند از عقب درها آماج

گلوله شدند بقیه هم در مسجد و دچار تیرباران‌ بودند دعاگو خود را بکناری کشیده پنهان شدم قریب نیم ساعت مشغول بودند چند نفر از آژانها و سربازها بضرب چماق مجروح شدند یکی دو نفر جراحت سخت یافتند... چیزی که دیده شد زمین مسجد مالامال خون بود حالا گلوله‌ها با ایوان و در دیوار چه‌ کرده بود نمی‌دانم عدد مقتولین را هم ندانستیم‌2همین قدر آژانها می‌گفتند که مقتولین‌ روز سابق بیشتر بوده است...

(1).قبلا در بیانات آیة ا...حسن شیرازی و شیخ بهلول زمان هجوم پس از نیمه و نزدیک اذان صبح ذکر شد.بنابر این شاید مقصود 6 ساعت بعد از غروب باشد چون برخی هجوم را نیمه شب ذکر نموده‌اند.

 

(2).مرکز اسناد انقلاب اسلامی-پروندهء 29/702 صفحهء 16.

 

پایان مقاله

 

منبع  :

 

مجله پانزده خرداد ؛  دوره اول، تابستان و پاییز 1376 - شماره 26 و 27 (از صفحه 205 تا 227)

 

واقعه مسجد گوهرشاد و پیامدهای آن برای حوزه علمیه مشهد

 

واقعه مسجد گوهرشاد و پیامدهای آن برای حوزه علمیه مشهد

 


حال با عنایت به این چارچوب نظری و تاریخی، ماهیت قیام مسجد گوهرشاد و پیامد آن برای حوزه علمیه مشهد مورد بازکاوی قرار می­گیرد.

1- نایب­التولیه آستان قدس رضوی در آستانه قیام:

محمدولی خان اسدی، نایب­التولیه آستان قدس رضوی از سوی رضاشاه، طی 9 سال (1314-1305) احراز این سمت نه تنها محبوبیت و نفوذ اجتماعی بالایی در استان به دست آورد، بلکه توجه ویژه شاه را نیز جلب کرد. او در سال 1257 شمسی در بیرجند تولد یافت، هوش و کاردانی فوق­العاده­اش، وی را به دستگاه حاکم وقت محلی، یعنی محمدابراهیم­خان­شوکت­الملک امیر قائنات و پدر امیر اسدالله علم سوق داد. در آغاز امور آبادی­های امیر را به عهده گرفت، اما مدتی بعد به پیشکاری او ارتقا یافت. چند سال بعد وقتی در پی کودتای سوم اسفند 1299، کلنل محمدتقی خان پسیان، فرمانده وقت ژاندارمری خراسان، از همراهی با کودتاگران سرباز زد، اسدی از جانب امیر قائن، مأموریت یافت تا با نامبرده مذاکره کند، هر چند این مذاکرات با شکست مواجه شد، ولی شهرت پیشکار امیر را در سطح کشور به دنبال آورد، به گونه­ای که احمدشاه به پیشنهاد امیر، او را از لقب مصباح دیوان به لقب مصباح­السلطنه مفتخر ساخت. آخرین سمت مصباح­السلطنه در این زمان، انتصاب مقام نایب­الحکومه قائنات بود زیرا مدتی بعد او با حمایت امیر به عنوان نماینده سیستان و زاهدان به مجلس شورای ملی- دوره چهارم- راه یافت، که این مقام را در دوره پنجم و ششم نیز حفظ کرد.

محمدولی خان در تمام این ادوار، به عنوان یکی از نمایندگان طرفدار رضاخان عمل کرد، به گونه­ای که بعد از تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی، رضاشاه او را به نیابت تولیت آستان قدس رضوی انتخاب کرد. او نیز نمایندگی مجلس ششم را کنار گذاشت و با لقب جدید مصباح­التولیه به خراسان عزیمت نمود. تلاش­های او در عمران و آبادی املاک آستانه و ازدیاد درآمد موقوفات و ایجاد نظم و نسق در امور، تحولی شگرف در منطقه ایجاد کرد. سندی در آرشیو اسنادآستان قدس رضوی حاکی از تهیه دستور­العملی از سوی ایشان در سال 1306 در خصوص رعایت انضباط اداری در آستانه و لزوم قاطعیت در برخورد با متخلفین می­باشد.[1] او طی چند سال فعالیت موفق شد میزان درآمد آستانه را از 250هزار تومان در سال 1305 به یک میلیون تومان در سال 1313 افزایش دهد، این پشتکار و کامیابی چنان شوق شاه را برانگیخت که در همین سال او در حضور جمعی این گونه از اسدی تجلیل به عمل آورد: «اگر من دو نفر نوکر مثل اسدی داشتم، ایران را آباد می­کردم»[2]، او حتی در جریان برگزاری مراسم جشن هزاره فردوسی-مهر 1313- در مشهد پا را از این فراتر گذاشت و در حضور مقامات ارشد خراسان به استاندار وقت خاطرنشان نمود:«من به واسطه علاقه مفرطی که به خراسان و مشهد دارم، اسدی را در این جا باقی می­گذارم والا ایشان شاغل مشاغل بزرگتری بودند»[3] اما این قدرت و شوکت دیری نپایید و حسد و کینه دیگران و از جمله والی خراسان را برانگیخت. به جرأت می­توان اسدی را از زمره کارگزاران برکشیده نسل اول و سنت­گرای عصر رضاشاهی تلقی کرد که آنان کم و بیش طی یک دهه تحولی شگرف در اداره کشور ایجاد کردند، اما غالب آنان همچون: فروغی، داور، تیمورتاش و دیگران قربانی خود شاه گردیدند.

 

2- والیان خراسان در آستانه قیام:

اما رقبای اسدی در این مقطع در خراسان چه کسانی بودند؟ بررسی عزل و نصب والیان ایالت در این مدت نشان می دهد که همگی آنان در رأس رقبای جدی او محسوب می­شدند. برای اختصار، وضعیت سه والی متأخر این دوره مورد بررسی قرار می­گیرد. اولین آنان محمود جم بود که از همان بدو والی­گری نتوانست با اسدی کنار بیاید و به ناچار از مرکز احضار شد اما بر خلاف انتظار اسدی، جم به عنوان وزیر کشور کابینه فروغی(1314-1312) منصوب شد و دبیر اعظم فرج­الله بهرامی را به استانداری خراسان انتخاب کرد. روحیه والی جدید که طرفدار تجدد بود، اصولا با اسدی سنت­گرا نمی­ساخت. اما چون از مرکز و به خصوص از طرف جم حمایت می­شد، اسدی تا مدت­ها نتوانست در رقابت با او کامیاب شود. تا اینکه در مراسم جشن هزاره فردوسی(مهر 1313) این فرصت را به دست آورد که از او در نزد شاه سعایت کند و به مقصود خود نائل آید. در آستانه این مراسم رضاشاه به برنامه­ریزی بهرامی در خصوص کیفیت مراسم سخت اعتراض کرد و ضمن فحاشی به او دستور عزل وی را صادر کرد[4].

والی جدید فتح الله پاکروان بود. عمده سوابق وی از کفالت وزیر امور خارجه در کابینه مهدی قلی خان هدایت در سالهای 1307-1306 و سپس سفیر ایران در کشور شوروی و ایتالیا حکایت می­کند. پاکروان از همان بدو فعالیت، به رقابت با اسدی پرداخت. این اختلاف در ماجرای اتحاد شکل لباس و تغییر کلاه پهلوی بیشتر شد به گونه­ای که برخی آن را عامل اصلی قیام مسجد گوهرشاد تلقی کردند.

 

3- از اختلاف تا توطئه:

بررسی رویکرد اسدی نشان می­دهد که وی در ماجرای اتحاد شکل لباس و به خصوص تغییر کلاه –که رضاشاه در پی سفر به ترکیه دستور تغییر کلاه پهلوی به کلاه شاپو(فرنگی) را صادر کرد- سیاستی مصلحت­جویانه در پیش گرفت. او با شناختی که از روحیات مردم و توده­های خراسان داشت معتقد بود که برای احتراز از هر گونه پیشآمدی بهتر است که قانون مذکور در مشهد به تدریج اجرا گردد و در آغاز امر اجبار از آن برداشته شود، او به فراست دریافته بود که در غیر این صورت مؤمنین مذهبی مشهد به تبعیت از علما و به خصوص آیت الله العظمی حسین قمی –که به ندرت بر خلاف علمای برجسته مشهد، با برنامه­های هیات حاکمه همراهی می کرد- به مقابله با این قانون برخاسته و اجرای آن را با مشکل مواجه سازند. او حتی این شهامت را نیز به خرج داد که این نظرش را به شاه منتقل کند. اما متقابلاً پاکروان، صریحاً به شاه نوشت که به شرط این که مردم از سوی نایب­التولیه تحریک نشوند، او توان اجرای قانون مذکور را در خراسان دارد. شاه نظر والی خود را پذیرفت. آیت الله مروارید از علمای برجسته وقت مشهد نیز در خاطراتش ضمن اشاره به دودستگی در میان مقامات ارشد خراسان، نقل می­کند: «یک دسته از مقامات شهر پیرو افکار پاکروان بودند اما اسدی نایب­التولیه که یک جنبه­هایی]مثبت[ در او بود، موافق با این امر نبود و می­گفت صلاح نیست»[5]

همچنین محمد علی شوشتری خفیه­نویس رضاشاه نیز که دراین مقطع از افراد متنفذ دولتی محسوب می­شد در خاطرات خود به گفتگوی چهار نفره میان اسدی و پاکروان به علاوه خود شوشتری و دکتر شیخ (احیاءالدوله )شهردار مشهد در آستانه سفر اعتراض­آمیز آیت الله قمی به تهران برای گفتگو با شاه اشاره کرده و نقل می­کند: پاکروان با اطلاع از قصد سفر قمی به تهران با استهزاء روحانیت و قمی اظهار نمود:«اینها شعور ندارند.» اسدی جواب داد: «آقای قمی در ردیف علمای عادی نیست،چون مرجع تقلید است؛مقلدین از او کسب تکلیف می کنند، چاره­ای ندارد، چه باید بکند. من هم که نایب­التولیه هستم از نظر احترام آستانه و رعایت خدام و مردم کسب تکلیف از مرکز نموده و اجازه خواسته­ام اجرای امر را به تدریج نمایم. یعنی در هر کشیک اعضای آن کشیک را تبدیل لباس دهم که پس از پنج روز خاتمه می­یابد» شوشتری اضافه می کند: «این بیان ساده اسدی جلب توجه پاکروان را نمود به طوری که من و دکتر شیخ این معنی را متوجه شدیم و در همان جا مثل آن که به من الهام شد بیان اسدی ممکن است بهانه به دست پاکروان داده و مفسده ایجاد سازد.» وی تصریح می­کند: بعدها برخی اقاریر پاکروان وکسب اطلاع از مخابره بعضی تلگرافات برایم مسلم شد که این تصور درست بوده است و از آن جمله تلگراف رمزی که پاکروان برای شاه به این مضمون مخابره کرده بود: «در اجرای امر مبارک ملوکانه به تغییر کلاه کوتاهی نشده، مستدعی است امر مبارک شرف صدور یابد که کارکنان آستانه هم لااقل همراهی ومساعدت کنند و آنها هم به عذر نرسیدن دستور از مرکز، اجرای امر مبارک را به تأخیر نیندازند» نامبرده همین نکته را زمینه قیام گوهرشاد ذکر کرده است: «از اینجا [اختلاف آن دو ]مقدمات انقلاب مشهد شروع شد.»[6]

 

4-علما، قربانی توطئه:

جنبه قابل تأمل این نظریه بر این اصل استوار است که چون اسدی از یک سو بیش از پیش از سوی هیأت حاکمه و شخص رضاشاه تحت فشار قرار گرفت و از سوی دیگر می­خواست طبق مصالح و مقتضیات محلی مشهد عمل کند، برای این منظور به علما متوسل شد و از جمله آیت الله قمی را به مرکز گسیل نمود تا بلکه بتواند شاه را وادار سازد از تصمیم خود در مورد مشهد تجدید نظر نماید و چون قمی در مرکز موفق به دیدار با شاه و مذاکره با او نگردید، در نتیجه نقشه اسدی ناکام ماند و او بلافاصله، بهلول و احتشام رضوی را به صحنه آورد تا بتواند از راه دیگری شرایط بحرانی مشهد را به استظهار شاه برساند و او را وادار سازد تا تصمیم خود به اجرای قانون مذکور در مشهد را به تأخیر اندازد. و چون با سرکوب خونین قیام گوهرشاد، این تیر اسدی نیز به سنگ خورد، حال نوبت رقبای او که از مدت ها پیش در کمین نشسته و نظاره گر بودند رسید، آنان فرصت را غنیمت شمرده و زمینه را برای سعایت از او فراهم دیدند، لذا بلافاصله دست به کار شده و با مخابره تلگرافی، ذهنیت شاه را از او برگرداندند. نکته جالب توجه این که در برخی از خاطرات علما و روحانیون برجسته وقت، این جنبه از مسأله قیام گوهرشاد مورد توجه قرار گرفته است. از آن جمله حجت الاسلام علی محمد نجات از زمره علمای دستگیر شده در قیام گوهرشاد مشهد، در خاطرات خود نقل می کند: «هنگامی که از مرکز برای اسدی دستوری آمد که کشف حجاب ] اتحاد شکل لباس و تغییر کلاه[ بکن او عذر آورد: این جا ارض مقدس است، مرکز علم است، نمی­شود این جا را تغییر داد» وی در ادامه اضافه می کند؛ اسدی تا سه بار در مقابل این دستور مقاومت کرد اما در نهایت: «رفت خدمت آقای قمی». چون این برنامه نیز سر نگرفت: «اسدی نواب احتشام رضوی را با این که جزو آستانه بود] وسیله­ای قرار داد و از طریق او[ انگیزه­ای درست کرد که او برود توی مسجد گوهرشاد و آن انقلاب را راه بیاندازد» نجات همچنین درباره بهلول خاطر نشان می­سازد: «اسدی شبانه بهلول را خواست» فردای آن روز بهلول به منبر رفت» او در آخرین بخش از اظهاراتش درباره ساز و کار این توطئه تأکید می­کند که: «حتی نقل می کردند که اسدی دستور داده بود که آنها ]تمام اجاره داران املاک آستانه که در روستاهای اطراف مشهد بودند[ هم بیایند] و در قیام مسجد گوهرشاد شرکت جویند[ اما محرمانه»[7] از جمله علمای دیگری هم که در راستای همین نظریه به اظهار نظر پرداخته، شیخ غلامحسین مصباح­الهدی- یکی دیگر از علمای وقت مشهد- می­باشد. وی ضمن اشاره به اختلاف اسدی با پاکروان، خاطرنشان می­سازد: «اسدی برای این که به رضاخان بفهماند که سخن او ]درباره لزوم اجرای تدریجی قانون اتحاد شکل لباس و کلاه[ درست­تر است با بهلول تماس می­گیرد و به او می­گوید پاکروان می­خواهد چنین کاری بکند]قانون مذکور را اجرا کند[ و بر تو که یک مسلمان هستی شایسته است ساکت ننشینی و بالاخره با این حرف­های تحریک­آمیز او را وادار کرد که به سخنرانی بپردازد» در پایان تصریح می کند: «بهلول خود آدمی نبوده که دانسته به چنین کاری دست بزند»[8] چنین به نظر می­رسد که در پرتو این فضا، بهلول واعظ تبدیل به یک افسانه شده و داستان­های شیرینی درباره زندگی او در میان عوام بر سر زبان­ها افتاد و بعضاً برخی از عناصر مقدس­مآب نیز کراماتی به او نسبت داده و بدین ترتیب اصل ماجرا تحت­الشعاع «اسطوره بهلول» قرار گرفت.

 

5- بهلول از نگاهی دیگر:

پرواضح است که بهلول به اتهام ایراد سخنرانی­های تند در مسجد گوهرشاد و زمینه­سازی برای قیام مورد نکوهش علمای وقت مشهد قرار نمی­گیرد بلکه چون در پی وقوع قیام مذکور، بهانه لازم به هیأت حاکمه برای دستگیری، بازداشت و تبعید و بعضاً به شهادت رساندن جمع زیادی از علما داده و همچنین جایگاه و مرتبه حوزه علمیه مشهد را تنزل داد و در واقع ضربه نهایی این واقعه را روحانیت چشید، این است که بعد از چند دهه از آن واقعه، آنان نمی­توانند از گناه بهلول در این خصوص بگذرند. آیت الله شیخ ابوالحسن شیرازی، امام جمعه وقت مشهد در زمان مصاحبه(سال 1362) به صراحت به همین نکته اشاره کرده و خاطرنشان می­سازد: «نقشه­های سیاست ممکن است او را وسیله­ای کرده باشد که]از طریق تحریک او[ بتوانند روحانیت را سرکوب کنند. شیرازی که در آن زمان طلبه­ای بیش نبود در بعد از انقلاب با تأمل بسیار درباره بهلول سخن گفته و به صورت استفهامی سؤال می کند: نمیدانم بهلول را چطور فرارش دادند که دستگیر نشد؟» مجدداً سؤال دیگری مطرح می­کند که: «چطور در شبهای نخست منبرهای او، هیچ کس مانع او نمی­شد و جلوی او را باز گذاشتند، تا هر چه دلش می­خواست گفت و هیچ عکس­العملی نسبت به این منبر رفتن و بدگویی­ها و صحبت­ها نمی­شد و یک مرتبه آن کشتار]سرکوب قیام[ را راه انداختند؟» وی سپس با ابراز شگفتی بیشتر ادامه می­دهد: «]چطور شد[ که بعد از چندین سال که آمد]دستگاه امنیتی[ از او ناراحت نبودند و او هم خیلی]با حکومت[ مخالفت نداشته» و در پایان نتیجه می­گیرد که: «تقریباً حالت سازش از او مشاهده شده است».[9]

همین نظر را نیز آیت الله العظمی سید عبدالله شیرازی که در زمان مصاحبه(1362) قدرت بلامنازع و مرجع تقلید و متنفذ خراسان بود، ابراز داشته و ضمن اینکه در اظهاراتش جایگاه چندانی برای بهلول قائل نشده، از این که او: «بدون اجازه علما منبر رفته»، سخن به گلایه می­گشاید.[10]

به جز علما برخی دیگر از سایر اقشار نیز در این­باره اظهار نظر نموده­اند، حسین آستانه پرست «دبیر علوم دینی» در مشهد هم به اقدامات پشت پرده اسدی در تحریک بهلول اشاره کرده و می­افزاید: «چون شیخ بهلول را مأموران شهربانی دستگیر کرده و موقتاً در کشیک­خانه حرم بازداشت نمودند، اسدی به محض اطلاع، نواب احتشام رضوی -از عوامل آستانه- را به کمک شیخ فرستاد تا او را آزاد کند و آن دو به کمک یکدیگر یک شلوغی راه بیاندازند تا شاه از این امر]اجرای فوری قانون[ منصرف شود».[11]

 

نتیجه گیری

پیامد اصلی این نظریه این است که بهلول هر چند خود با اقدامات هیأت حاکمه مخالف بود ولی حضور و نقش­آفرینی او در قیام گوهرشاد با تبانی اسدی صورت گرفت. به تعبیر دیگر اسدی به دلیل نفوذ و قدرت فائقه­ای که در خراسان داشت با این ترفند قصد داشت پای علما را به صحنه قیام بکشاند -ماجرای عزیمت گروه­هایی از متحصنین به منازل علما و آوردن اجباری آنان به جمع تحصن­کنندگان در مسجد گوهرشاد- و علما نیز علی­رغم میل باطنی به این دام افتادند: زیرا به دلیل مقاومت رضاشاه و عدم عقب نشینی او از موضع خود، اسدی نتوانست به مقصود خود نائل آید. این جاست که علما می­بایست نوک پیکان حمله خود را متوجه اسدی کنند که سلسله­جنبان اصلی این توطئه بود. چرا که بهلول وسیله و ابزاری بیش نبود. ولی چنین به نظر می­رسد که علما بهلول را به دلیل این که دانسته و آگاهانه در این توطئه شرکت جسته مورد نکوهش قرار می­دهند. حجت الاسلام میر محمد حسین حسینی اصفهانی از علمای وقت مشهد که در جریان قیام دستگیر و بیش از سه سال زندانی گردید هر گاه در خاطراتش به نام بهلول می­رسد از او با عنوان «بهلول کذایی» سخن می­گوید. او در بخشی از این خاطراتش نقل می­کند: «بر حسب تصادف بهلول کذایی پیدایش شد در مشهد... بهلول کذایی رفت مسجد گوهرشاد بر روی آن منبر کذایی» سپس فضای حاکم بر عوام پای منبر او را این گونه ترسیم می­کند، وقتی که بهلول سخنرانی می­کرد: «بعضی دعا می­خواندند، بعضی چرت می­زدند، بعضی می­خوابیدند، بعضی به نماز و مناجات مشغول بودند».[12]

آخرین اظهار نظرهای مربوط به نقش بهلول به حسینعلی ذوالفقاری گلمکانی، پاسبانی که در جریان قیام گوهرشاد حضور داشت، اختصاص می­یابد. وی پای توطئه در این ماجرا را تا آنجا می کشاند که مدعی است: «محمدولی خان اسدی]در این ماجرا[ دویست تومان به بهلول داده بود» و در ادامه حتی تصریح می کند: «راننده اسدی شیخ بهلول را به مرز افغانستان رساند».[13]

این نظریه را چنین می­توان تحلیل کرد که بعد از سرکوب قیام گوهرشاد و فرار بهلول به افغانستان، مخالفان اسدی -استاندار و سایر مقامات امنیتی استان- چنان تبلیغات گسترده­ای علیه اسدی به راه انداختند که نه تنها موفق به برانداختن او از عرصه قدرت و حتی اعدام او شدند بلکه سایه سنگین این تبلیغات که مطمح نظر نظام حاکم نیز بود طی چند دهه در اذهان و افکار عمومی اقشار مختلف مردم مشهد باقی ماند. گفتنی است که بعد از اعدام اسدی پاکروان با حفظ سمت، تولیت آستانه را نیز به عهده گرفت.

در پایان گفتنی است که رژیم به بهانه قیام گوهرشاد، علمای مشهد را پراکنده ساخت و مسجد گوهرشاد را بست و از تداوم فعالیت حوزه علمیه آن شهر نیز جلوگیری به عمل آورد. مدارس دینی نواب و باقریه را به اداره فرهنگ واگذار کردند و مدرسه عباس­قلی خان را به محل نگهداری گدایان اختصاص دادند و مدرسه میرزاجعفر نیز در اختیار آستان قدس قرار گرفت.[14] تا این که بعد از شهریور 20 و سقوط رضاشاه آیت الله میرزااحمد کفایی مدارس دینی را از دولت تحویل گرفت و آنها را مدیریت نموده و به تدریج سایر علما را برای تدریس فرا خواند و مجدداً حوزه علمیه مشهد از رکود خارج شد و احیا گردید.

پایان


[1] - آرشیو اسناد آستان قدس رضوی، شماره سند 64574.

[2] - واقعه ی گوهرشاد به روایت دیگر: از مجموعه اسناد چاپ نشده روانشاد اسماعیل رائین، به کوشش سیما رائین، نشر رائین، تهران، 1379، صص 20-15.

 

[3] - واقعه ی خراسان، به کوشش مسعود کوهستانی نژاد، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1375، صص 170-169.

 

[4] - همان، ص 170.

 

[5] - سینا واحد، قیام گوهرشاد، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1361، ص 151.

 

6- خاطرات سیاسی محمد علی شوشتری ،به کوشش غلامحسین میرزا صالح ،تهران ،کویر ،1379،ص 42

 

[7] - قیام گوهرشاد، پیشین، ص87.

 

[8] - همان، 251.

 

[9] - همان، ص 11. گفتنی است که بهلول بعد از سه دهه و نمی زندگی در کشورهای افغانستان، مصر و عراق در اواخر دهه 40 و در جریان اخراج ایرانیان مقیم عراق به کشور بازگشت. ضمناً در آرشیو سازمان اسناد ملی ایران گزارشی بر درخواست دولت افغانستان، جهت مراجعت بهلول به ایران وجود دارد که دولت ایران«از نقطه نظر سیاست داخلی کشور» با آن موافقت نکرد. ر ک به: علی کریمیان، پیامدهای واقعه گوهرشاد در اسناد نویافته، فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره 22-21، سند شماره 38، ص 181.

 

[10] - قیام گوهرشاد، ص 125.

 

[11] - همان، ص 189.

 

[12] - همان، ص 104.

 

[13] - همان، ص199.

 

[14] - ر.ک به: مدرس صالح، نکوداشت نیم قرن تکاپوی علمی آیت الله سید میرزاحسن صالحی، به کوشش گروهی از نویسندگان، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1385، ص 56.

 

http://rafieemh.blogfa.com/post-63.aspx

 

تقابل اسناد و خاطرات در قیام مسجد گوهرشاد

 


تقابل اسناد و خاطرات در قیام مسجد گوهرشاد

 

از میان انبوه مصاحبه‏هایی که راجع به تاریخ معاصر در مدیریت اسناد آستان قدس رضوی انجام شده است یکی از مداخل مورد بحث در پاره‏ای از مصاحبه‏ها ‏قیام مسجد گوهر شاد است. راویان مختلفی راجع به این قیام خاطراتی را بیان داشته‏اند و به صورت پراکنده از این قیام یاد کرده‏اند. هرچند این موضوع طرحی مستقل بود که هم بخش تاریخ شفاهی مدیریت اسناد آستان قدس رضوی به آن پرداخته و هم شعبه منحل شده مرکز اسناد انقلاب اسلامی مشهد مصاحبه‏های مفصلی در این زمینه انجام داده‏اند. در واقع این مصاحبه‏ها سال‏ها بعد از قیام خونین مسجد گوهرشاد انجام شده است و روایتگران یا شاهدان اصلی موضوع نبوده‏اند و یا اینکه به لحاظ گذشت زمان طولانی از واقعه خاطره درحافظه کم رنگ شده بود. ولی اهمیت این موضوع موجب شده تا بازتاب حادثه به صورت شفاهی چندنسل بعد هم در میان خانواده‏های مشهدی انعکاس داشته باشد.
روایت قیام مسجد گوهرشاد انعکاس خفقانی است که بعد از این حادثه در شهر مشهد پدید‏ می‏آید، سانسور مطبوعات و فشارهای حکومت تا جایی است که کمتر نوشته‏ای راجع به این موضوع تا قبل از شهریور1320 وجود دارد. عدم پرداختن به موضوع در زمان واقعه موجب شده تا منابعی که بعدها به رشته تحریر در‏ می‏آیند بیشتر محتوای احساسی و مبهم به خود گیرند. در لابلای اسناد و خاطرات موجود هرآنچه بیشتر نمود پیدا کرده است اصل ماجرا است و تحلیل‏های متفاوت از موضوع بعد از انتشار اسناد شکل گرفته‏اند.
در مواردی روایت‏های شفاهی این قیام در رمان‏هایی همچون «پاریس پاریس» آقای تشکری و «جاده جنگ» انوری انعکاس داشته است که واکاوی و بررسی دقیقی را‏ می‏طلبد. هرچند مطالب رمان «پاریس پاریس» در صدد القای قصه‏ای جدید از قیام گوهرشاد است که اسناد به آن اشاره ندارند و به عبارتی زایش‏های فکری نویسنده در خلق داستانی نه چندان مستند، موفق نبوده است وخواننده با مرور آن به روایتی جدید و غیرمستند آگاهی پیدا‏ می‏کند.
با اینکه خاطرات گردانندگان قیام منتشر شده است ولی در مواردی تحلیل‏های منتشر شده در نخستین مقالات، پژوهشگران را با زمینه‏های جدیدی از قیام آشنا‏ می‏کند که کمتر در خاطرات منعکس شده‏اند. به طوری که درباره بهلول در ‏شماره‏های 434 تا 444 مجله تهران مصور درسال 1330 مقاله ‏با عنوان «پنجه خون‏آلود انتلیجنس سرویس» به قلم آشنا برای اولین بار پرده از یک راز مهم سیاسی، قتل داور وزیر مالیه و اسدی نایب التولیه آستان قدس رضوی، برمی‏دارد. تقابل اسناد و خاطرات قیام خونین مسجد گوهرشاد قابل تامل است. هر کدام درصدد ارائه اطلاعات جدید بوده ولی در یک نکته مشترک‏ هستند و آن ابهام در آمار کشتار و مکان تدفین شهدای گوهرشاد است.
قیام مسجد گوهرشاد در ‏زمان خود یکی از اتفاقات مهم است زیرا در دوره رضاشاه با توجه به برخوردهای شدید با هر گونه تحصن در شهر مشهد، این قیام به وقوع‏ می‏پیوندد و منشاء برخی از تحولات‏ می‏شود.
باروی کار آمدن رضاشاه عصر تجدد و نوگرایی هم با شتاب شروع‏ می‏شود. زیرا او مدعی بود وقتی مردم لباس متحدالشکل به پوشند، کلاه پهلوی بر سرگذارند و نسبت به تقیدات دینی سست شوند متمدن خواهند شد. هر چند که وی فکر تجدد مآبی را از اوایل سلطنت(1) خود درسر‏ می‏پروراند و متحدالشکل کردن البسه در سال 1307، ماجرای حضور خانواده پهلوی در حرم حضرت معصومه (س) و مخالفت مرحوم شیخ محمد بافقی در سال 1306 و نوع پوشش اعضای خانواده شاه و دیگر اقدامات اوموید این واقعیت بود ولی سفر ترکیه این تلقی را تقویت کرد.
مسئله کشف حجاب و برخورد با افرادی که حجاب را رعایت‏ می‏کردند در تمام ایران از سال 1314 به شدت اجرا‏ می‏شد. مخبرالسلطنه هدایت رئیس‏الوزراء رضاشاه در مورد تغییر لباس با تمسخر می‏نویسد: «17دی 1314 روز ورود به صحنه تمدن است. مملکت را آوازه تمدن و ترقی فراگرفته است. مسرورم که‏ می‏بینم خانم‏ها در نتیجه معرفت به وضعیت خود آشنایی یافته‏اند، نصف قوای مملکت بیکار بود، به حساب نمی آمد، اینک داخل جماعت شده‏اند.(2) مبارزه با کشف حجاب در اکثر نقاط وجود داشت ولی تبلور این قیام در مشهد بود ‏و به قول نویسنده‏ای در مشهد غیرت زیاد بود.(3) داستان قیام مسجد گوهرشاد از آنجا شدت‏ می‏گیرد که پس از برگزاری جلسات مخفیانه روحانیون مشهد تصمیم ‏گرفته‏ می‏شود که آیت‏الله حاج حسین قمی به تهران برود و مستقیماً با رضاشاه وارد مذاکره شود ولی آقای قمی را در باغ سراج‏الملک توقیف و ممنوع‏الملاقات‏ می‏کنند(4) انتشار این واقعه در مشهد موجب خشم دوستداران آیت‏الله قمی شده و حوادث مسجد گوهرشاد به وقوع‏ می‏پیوندد. تا جایی که سرکوب قیام مردم مشهد و کشتار متحصنین مسجد گوهرشاد بزرگترین جنایت عصر پهلوی اول به حساب‏ می‏آید.(5)
مهمترین منابع منتشر شده در موضوع قیام را‏ می‏توان در سه محور کتاب‏ها، اسناد و خاطرات تقسیم‏بندی نمود.

الف: کتاب‏ها
1- حدیقة الرضویه؛ نوشته محمدحسن بن محمدتقی خراسانی هروی، کتاب مزبور در سال 1326 توسط شرکت چاپخانه مشهد به چاپ رسیده. در ‏حقیقت این کتاب از بسیاری جهات مهم است نخست اینکه زمانی نگارش شده ‏که چند سالی از قیام نگذشته است. دوم اینکه خود نویسنده از شاهدان قیام ‏بوده است.
2- ‏قیام گوهرشاد؛ به کوشش سینا واحد. این کتاب در سال 1361 توسط اتشارات وزارت ارشاد اسلامی منتشر شده است. در این کتاب نویسنده در دو بخش کلی به مسائل پیرامون واقعه گوهرشاد پرداخته است. بخش اول به شرح و تحلیل وقایع مسجد گوهرشاد‏ می‏پردازد و بخش دوم گفتگو با 20 نفر از افرادی است که یا در جریان واقعه گوهرشاد حضور داشته‏اند و در واقع از شاهدین عینی ماجرا‏ هستند و یا آنکه دیگران برای آنها وقایع مسجد گوهرشاد را نقل کرده‏اند.
3- واقعه خراسان؛ به كوشش مسعوى كوهستاني‏نژاد، این کتاب در سال 1375 در تیراژ 3300 نسخه و 194 صفحه توسط انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی به چاپ رسیده است. واقعه خراسان در دو بخش تدوین شده بخش اول(6) آن اختصاص به مصاحبه خبرنگار هفته نامه پرچم با آقای نواب احتشام رضوی است که وی به 22 سئوال در ارتباط با واقعه مسجد گوهرشاد پاسخ داده است و بخش دوم(7) خاطرات یک افسر در جریان واقعه مسجد گوهرشاد است.
4- ضربه دوازدهم؛ تالیف محمدجواد ميري و سعيد کريمياین کتاب به همت سازمان فرهنگي تفريحي شهرداري مشهد در سال ‎۱۳۸۷منتشر شده است.
5- مسجد گوهرشاد و وقايع مهم آن؛ تاليف ابراهيم زنگنه جدیدترین اثری است که به صورت خلاصه به موضوع قیام مسجد گوهرشاد پرداخته است این اثر در سال 1390 توسط انتشارات خورشید شرق در مشهد منتشر شده است.
6- کشف حجاب از کشف حجاب؛ مجموعه مقالات همايش بزرگداشت قيام مسجد گوهرشاد؛ انتشارات آهنگ قلم مشهد در سال 1388 چاپ نموده است.
7- اعجوبه قرن؛ مجموعه مقالات برگزيده همايش ملي بهلول شگفتي روزگار؛ انتشارات سخن گستر مشهد در سال1390 منتشر نموده است.
ب: اسناد
اهمیت اسناد به این جهت است که حتی به جزئیات واقعه گوهرشاد هم اشاره دارند به عنوان نمونه یکی از افرادی که پس از واقعه گوهرشاد در معرض اتهام قرار گرفت محمدولی‏خان اسدی است در مطالعه اسناد منتشرشده در این موضوع کاملاً نکات مبهم روشن خواهند شد اسدی در وصیتنامه‏اش اشاره(8) به این دارد که بی‏گناه و قربانی یک توطئه است و حتی این واقعیت در اسناد آمده است که شکنجه باعث شده که حرف‏های غیر واقعی بزند.
در ارزیابی اسناد واقعه گوهرشاد در ارتباط با محاکمه اسدی به این شناخت‏ می‏رسیم که حتی بتوانیم تمام افرادی که وی را محاکمه کرده(9) و یا کسی که حکم اعدام را اجرا نموده و پزشکی که صحت مرگ اسدی را تایید کرده است بشناسیم.
1- واقعه کشف حجاب: اسناد منتشر نشده از واقعه کشف حجاب در عصر رضاخان؛ به کوشش مرتضی جعفری این کتاب توسط سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی در سال 1371 منتشر شد.دراین مجموعه تعداد 226 سند در موضوع کشف حجاب مربوط به اکثر استان‏های کشور آمده است اکثر این اسناد در قالب تلگراف و اعلامیه‏ها از وزارت داخله و وزارت جنگ صادر شده اند.
2- واقعه گوهر شاد به روایت دیگر از مجموعه اسناد چاپ نشده روان شاد اسماعیل رائین؛ به کوشش سیما رائین در سال 1379 چاپ شده است. کتاب مزبور در واقع به بررسی شخصیت‏هایی‏ می‏پردازد که در جریان قیام گوهرشاد نقش داشته‏اند. تکیه‏گاه اصلی این ‏پژوهش اسناد ‏منتشرنشده از قیام ‏گوهرشاد ‏است ‏به خصوص اسنادی که به ‏محاکمه اسدی اشاره دارند.
3- قيام مسجد گوهرشاد به روايت اسناد؛ تدوين داود قاسم‌پور این کتاب توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامي در سال ‎۱۳۸۶منتشر شده است.
4- بهلول گنابادی به روایت اسناد؛ تالیف دکتر محمد ذبیحی، این کتاب در زمستان 1389توسط انتشارات آیین احمد در قم چاپ شده است.
ج: خاطرات
از جمله منابع مهم در بررسی وشناخت قیام مسجد گوهرشاد خاطرات‏ هستند. اهمیت خاطره‏نگاری در تاریخ معاصر تا آنجاست که این گونه نوشته‏ها در ردیف منابع دست اول در کنار پژوهش‏های تاریخی قرار‏ می‏گیرند. در ارتباط ‏با قیام مسجد گوهرشاد با کمبود خاطره روبرو نیستیم، هرچند تعدادی از این خاطرات تاکنون چاپ شده‏اند ولی تعداد کثیری هم در آرشیوهای تاریخ شفاهی قرار دارند.
بررسی خاطرات سیاسی بهلول(10) بعنوان برجسته ترین فردی که رهبری ‏قیام مسجد گوهرشاد را داشته است از بسیاری جهات ما را با واقعیت‏های این قیام آشنا‏ می‏سازد. آنچه در خاطرات به آن‏ می‏رسیم ترسیم ابعاد واقعه از زبان رهبران قیام است بنابراین اگر کوچکترین کتمان یا دروغ‏پردازی در جریان باشد کاملاً مشخص است. نکته اساسی در ‏خاطره نگاری زمان نگارش یا بیان خاطرات است. به عبارتی بهتر، زمان بیان خاطرات در ارتباط با قیام گوهر شاد چه وقتی است؟ آنچه قابل ذکر است و اعتبار خاطرات را تا حدی کم‏ می‏کند گذشت زمان زیاد از وقوع قیام است. رهبر قیام گوهرشاد به واسطه اینکه بعد از گذشت سال ها ازماجرا لب به سخن گشوده است، بسیاری از ناگفته‏های قیام مزبور را فراموش کرده است. اگر نگاهی موشکافانه به خاطرات بهلول داشته باشیم باید گفت: یکی از نقایص خاطرات سیاسی بهلول این است که از زندگینامه و پیشینه خانوادگی وی مطلبی بیان نشده است. وی علت بیان نکردن خاطراتش را حاکمیت پهلوی می‏داند(11) و معتقد است که اگرچه درباره قیام گوهرشاد بسیاری از نویسندگان متناسب با اطلاعاتی که در این باره داشته‏اند، سخنی گفته‏اند، اما هیچ یک از آن نوشته‏ها همه حقایق را بیان نکرده است. زیرا بعد از فرار این جانب به افغانستان و دستگیر شدنم در آنجا، رضاشاه پهلوی و همکارانش فکر‏ می‏کردند من در حادثه گوهرشاد فوت کرده‏ام.
در خاطرات بهلول ضد و نقیض‏گویی به مراتب وجود دارد، پس از آنکه نواب احتشام با بهلول ملاقات کرد و بیرون رفت بهلول‏ می‏نویسد: من از تصمیم او با خبر نبودم وگرنه اجازه چنین کاری را به او نمی‏دادم زیرا در آن هنگام، خواهان ورود به جنگ مسلحانه و یا آماده کردن مقدمات آن نبودم. هدف من از تحریک احساسات مردم آن بود که عوامل حکومت از نیروی مردمی ترسیده و مرا آزاد کنند. من به فکر جنگ مسلحانه نبودم، زیرا مرجع تقلیدم آیت‏الله‏العظمی اصفهانی به من دستور داده بود با جنگ سرد بر دشمن پیروز شوم.(12) در ادامه مبارزه بهلول در مسجد گوهرشاد بر عکس این قضیه اتفاق‏ می‏افتد و پس از این که بر روی منبر مسجد گوهرشاد قرار‏ می‏گیرد، چنین ادامه‏ می‏دهد: «... بعد از کتک زدن به رئیس اطلاعات، آنها به ما حمله خواهند کرد و هیچ راهی برای اصلاح نیست. راهی جز جنگ(13) نداریم ...»
بهلول در خاطراتش با اشاره به خیانت نواب احتشام به وی دارد: «همچنین اگر نبود خیانت احتشام رضوی چه بسا مقاومت ادامه‏ می‏یافت.... نواب احتشام رضوی(14) این شخص خائن که فرماندهی در ورودی اصلی را به او داده بودم به نیروهای تحت فرماندهی‏اش‏ می‏گوید: شیخ بهلول و یاران او دیوانه هستند، من الآن‏ می‏روم شما نیز بروید دنبال زندگی تان.»
از دیگر شخصیتهای موثر در قیام مسجد گوهر شاد نواب احتشام رضوی است. آن گونه که نواب‏ می‏گوید :«قسم‏ می‏خورم که در قسمت ورود من به نهضت(15) مشهد کوچکترین مداخله یا مذاکره یا تحریکی از طرف مرحوم اسدی نبود»
نواب ‏احتشام رضوی در جریان قیام گوهرشاد یکی از همراهان اصلی بهلول بود. پس از اینکه نواب احتشام رضوی به نمایندگی جمعیت با رئیس قشون مطبوعی مذاکره کرد، نزد بهلول‏ می‏رود و‏ می‏گوید: «باید مردم را به آرامش دعوت کنیم.» بهلول‏ می‏گوید: «آرامش و سکون جامعه کاری است غلط، باید آتش را تیز تر کرد واین فتنه را تعمیم داد.... اگر کلمه‏ای از آنچه گفتی با مردم حرف بزنی ترا تکذیب و تکفیر‏ می‏کنیم. این انقلاب به هر قیمتی هست ولو خرابی مسجد وآستانه و قتل عام مشهد باید توسعه یابد»(16) در جایی دیگر از خاطرات نواب راجع به بهلول آمده است: «حالا‏ می‏فهمم شما عنصری آشوب‏طلب و فتنه‏جو هستید، و همان طور که در همه جا فتنه کرده و فرار کرده‏اید در این جا هم‏ می‏خواهید مردم را در بحبوهه خطر گزارده و فرار کنید.» خانم سکینه نواب رضوی در ارتباط بابهلول گفته: «بهلول آمده بود برای اینکه دست نشانده خارجی‏ها بود و به او گفته بودند که بیاید شلوغ کند»(17) قضاوت در ‏ارتباط بهلول را برخی از خاطرات طوری نوشته‏اند که نیاز ‏به تامل ودقت بیشتری دارد. بهلول ممکن بود یک کلاه پهلوی سرش گذاشته و یک کت و شلوار پوشیده بوده و آن هم شب تاریک و شلوغ راحت‏ می‏توانسته این کار را بکند. بهلول فرار کرد و به اسدی چسباندند که اسدی بهلول را فراری داده و در صدد این معنی بوده است که خطه‏ای خراسان را از ایران جدا کند.(18) یا فردی مشاهداتش را در ارتباط با مسجد گوهر شاد چنین نوشته : «...خلاصه آمدم دیدم چند نفر داش و قلدر، بهلول را روی دوش گرفته‏اند و‏ می‏برند به طرف منبر(19)، بنابراین پس از سرکوب قیام اکثر خاطره نویس‏ها تقصیر را به گردن بهلول انداخته‏اند.(20)
از دیگر کتاب‏های مهم خاطرات سياسي محمدعلي شوشتري، خفيه‌نويس رضاشاه پهلوي است. شوشتری در سال1314 بازرس در آستان قدس بوده و مشاهدات خود را نوشته است. این خاطرات به اهتمام غلامحسين ميرزاصالح در سال 1379 توسط انتشارات کویر منتشر شده است.
هریک از منابع منتشر شده اعم از خاطرات و اسناد و کتاب‏های تحقیقی به نوعی حادثه قیام مسجد گوهرشاد انعکاس داده‏اند. اسناد مرجع مهمی در این ارتباط‏ هستند و در واقع تقابل خاطرات و اسناد در برخی از موارد مداخل جدیدی از قیام ایجاد کرده‏اند که واکاوی جدی آنها انتشار اسناد و خاطرات بیشتر‏ می‏طلبد.


پانویس‏ها:
1. جعفری، مرتضی. واقعه کشف حجاب، اسناد منتشر نشده از واقعه کشف حجاب در عصر رضاخان. به اهتمام مرتضي جعفري، صغري اسماعيل‌زاده، معصومه فرشچي. تهران: سازمان مدارک فرهنگي انقلاب اسلامي، موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگي، ‎۱۳۷۱.ص21
2. جعفری، مرتضی. واقعه کشف حجاب.ص22
3. واقعه عاشوراي ثالث يا انقلاب خونين ثاني مشهد مقدس در دهم ماه ربيع‌الثاني مطابق هشتم ديماه. تهران: بی‏نا،1331. ص6
4. حسینی معینی، سید عباس. روحانیون اصل محکم. بی جا: بی نا، بی تا. ص22
5. كوهستاني نژاد، مسعود. واقعه خراسان. تهران: سازمان تبليغات اسلامي، حوزه هنري، ‎۱۳۷۵. ص1
6. کوهستانی نژاد، مسعود. واقعه خراسان ص19تا97
7. کوهستانی نژاد، مسعود. واقعه خراسان. ص101تا179
8. رائین، سیما. واقعه گوهرشاد به روایت دیگر. تهران: رائین. 1379. ص235
9. کارقضاوت پرونده اسدی توسط 1-سرهنگ حبیب الله قادری 2- سرهنگ دوم رضا افشار قاسملو 3- سرگرد ابوالقاسم داورپناه
5- سرگرد محسن آیرم انجام شده است. اجرا کنندگان حکم توسط رزاقی سرکلانترشهربانی شرق، تقی بردبارمدیر زندان، ستوان دوم غفوری منش محکمه دیوان حرب زمان جنگ و سروان عبدالله رجایی فرمانده پیاده نظام تیر باران - رائین، سیما. واقعه گوهرشاد به روایت دیگر. ص227و239
10. جهت اطلاع از خاطرات بهلول بنگرید به: خاطرات سیاسی بهلول. ترجمه عربی، عبدالعظیم مهتدی بحرانی. برگردان فارسی، علی‏اصغر کیمیایی. قم: اسوه. 1380
11. خاطرات سیاسی بهلول. ص45
12. خاطرات سیاسی بهلول. ص93و94
13. خاطرات سیاسی بهلول. ص97
14. خاطرات سیاسی بهلول. صفحات 116-117-118
15. کوهستانی نژاد، مسعود. واقعه خراسان. ص58
16. کوهستانی نژاد، مسعود. واقعه خراسان. ص72-71
17. واحد، سینا. قیام گوهر شاد. ص245
18. واحد، سینا. قیام گوهر شاد. ص112
19. مصاحبه با حاج غلامعلی نخلعی به نقل از سینا. قیام گوهرشاد. ص179
20. گفتگو با سیدعبدالله شیرازی .... در نظمیه مأمورها‏ می‏آمدند و دست و صورت خود را‏ می‏شستند، چون از جنگ فارغ شده بودند .یکی از آنها که نمی‏دانست من چه کسی هستم به من گفت: واقعاً شما نمی‏دانید ما چه کردیم از روس‏ها بدتر کردیم کاری که ما کردیم روس‏ها نکردند..... همه‏اش تقصیر این ریش بزی بهلول است. به نقل از سینا واحد. قیام گوهرشاد. ص127

غلامرضا آذری خاکستر

 

 http://ohwm.ir/show.php?id=1838

 

نهضت خراسان

 

نهضت خراسان

 

تقدیم به آستان مقدس علی بن موسی الرّضا(علیه السلام)

 

امید که آن بینای حقایق و آن نور خدا در تاریکیهای زمین‌1ما را مشمول لطف و شفاعت خود گرداند.انشاء الله

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

و لقد ارسلنا موسی بآتینا آن اخرج قوم من الظّلمات الی النّور و ذکّر هم بایّام اللّه‌ انّ فی ذلک لآیات لکلّ صبّار شکور

2.

 

در گذرگاه حرکت جوامع بشری و بویژه در تاریخ پر حماسه و خونبار اسلام‌ راستین،روزهایی پدیدار گشته است که پیروان حقیقت در نهایت مظلومیت و استضعاف‌ با دستهایی تهی و امکانات اندک،در مقابل پیروان سراپا مسلح و به ظاهر توانمند باطل‌ قد مردانگی برافراشته،و در مصافی نابرابر آوای توحید و حق‌طلبی سرداده‌اند.

 

در منطق وحی،این هنگامه‌های درخشان ایثار و شهادت،صرفنظر از پیروزی یا شکست ظاهری،تجلی نور علیه ظلمت و مصداقی بر«ایام الله»است.

 

آگاهی از«ایام الله»و فراز و نشیبهای آن برای هر انسانی به خصوص رهروان اسلام‌ ناب محمدی(صلی اللّه علیه و آله و سلّم)ه رایحهء دلپذیر شکوفایی انقلاب اسلامی را استشمام کرده و رسالت حفظ و تداوم این نعمت الهی را بر دوش دارند،هشداری‌ ضروری و آموزنده است.

 

«و ذکّر فانّ الّذکری تنفع المؤمنین

3»تاریخ معاصر ایران شاهد (1)....یا نوار...فی ظلمات الارض...فرازی از دعای بالای آنحضرت.

 

(2).سورهء مبارکه ابراهیم-آیهء 5.

 

(3).سورهء شریفهء زاریات-آیهء 55.

 

نمونه‌های بارزی از«ایام اللّه»است.

 

حرکت توفنده روحانیت و مردم خراسان در تیرماه 1314 نیز از این موارد است. حرکتی که ابعاد متعددی از خروج از ظلمت بسوی نور را در خود داشت.

 

همانند مقابله با تهاجم فرهنگی غرب،ایستادگی در برابر طاغوت،دفاع از احکام‌ اللّه،حمایت از مراجع تقلید و روحانیت و ایثار و شهادت‌طلبی.دسترسی مرکز اسناد انقلاب اسلامی به اسناد مرتبط با این وقایع،ما را موظف به بازگویی و ارائه آنها می‌کند.اما تکمیل بحث و آشکار نمودن عمیقتر واقعیات،توجه به دیگر نوشته‌های‌ تاریخی،به ویژه روایت ناظران و شاهدان عینی ماجرا را نیز طلب می‌کند.هدف این‌ نوشتار(با عنایت خداوند سبحان)ارائهء نمایی از«ایام اللّه»نهضت 1314 خراسان بر اساس مآخذ سه‌گانه فوق است.انشا اللّه.

 

مقدمه-نظری به شرایط سیاسی اجتماعی دوران نهضت

 

ناکامی انقلاب مشروطیت در حل مصائب گستردهء کشور،انحرافات،فساد و خودباختگی دربار زبون قاجار و هرج ومرج ناشی از دخالت بیگانگان در دوران جنگ‌ جهانی اول،موج قیامهای اسلامی-مردمی را در گوشه و کنار ایران غارتزده‌ برانگیخت.

 

گسترش و باروری این قیامها در کنار انقلاب نوپای روسیه،زنگ خطری جدی‌ برای استعمارگران انگلیسی محسوب می‌شد.

 

بنابراین تداوم حضور نامشروع آنان در صحنهء ایران،اقتداری افزونتر از گذشته را طلب می‌کرد.

 

اما کسب چنین اقتداری با توجه به تلفات یک میلیونی انگلستان در جنگ جهانی‌ اول و خیزش ضد استعماری ملتهای دربند،با حضور مستقیم سیای نظامی میّسر نبود.

 

پس می‌بایست را حل نوین و پیچیده‌تری انتخاب شود.

 

این راهبرد جدید در ایجاد حکومتی وابسته و خودکامه منظور گشت،حکومتی که‌ نه تنها به مقابله با قیامها و جریانهای مردمی-اسلامی بشتابند،بلکه زمینهء پیاده کردن‌ دیگر خواسته‌های استعمارگران و استمرار غارت منابع کشور را نیز فراهم آورد*.

 

(رژیم خود فروخته رضا خان با سرکوب نهضتهای مردمی،کمک به تهاجم فرهنگی،تن در دادن به استمرار افزونتر غارت منابع نفت با امضاء قرارداد 1312 که حتی از قرارداد دارسی نیز زیان‌بخشتر و خفت‌آورتر بوده‌1و...به اهداف فوق جامهء عمل پوشانید.)

 

مؤلفان غربی نیز به انتخاب این راهبرد جدید از طرف انگلستان تصریح کرده‌اند.از جمله«هاس»می‌نویسد:

 

«همین‌که روشن شد تصرف ایران و تبدیل آن به یکی از اقمار انگلستان شدنی‌ نیست،بر آن شدند که با تحکیم ایران همچون دولتی مستقل به رهبری حکومتی گوش به‌ فرمان از منابع آنها بهتر دفاع شود2».

 

در راستای دستیابی به اهداف همین راهبرد است که مأموران آشکار و نهان‌  انگلیس،همچون«اردشیر.جی.ریپورتر»و«آیرون ساید»،یک نظامی قزاق را که‌ قلدری و خشونتش با حکومت خودگامه،بیسوادی و نادانیش با پذیرش فرهنگ منحط و بی‌محتوای غرب،آزمندی و جاه‌طلبیش با نوکری و انقیاد و الحاد و دون صفتیش با هجوم به اسلام و روحانیت تناسب داشت،طی ترفندهای گوناگون و آموزشهای ویژه بر اریکه سلطنت نشاندند.

 

و در کمال تأسف مقاومت آزاد مردانی همچون شهید مدرس نیز به علل گوناگون از جمله کمبود آگاهی و انسجام عمومی،فقدان وحدت،دوری روحانیت از صحنه، سرخوردگی از عدم موفقیت موردنظر در انقلاب مشروطیت و...نتوانست روند استقرار این خودکامگی وابسته را متوقف سازد.

 

اما انگلیس نیک می‌دانست که در منطقه قدرت بالقوه و سخت تهدیدکننده‌ای علیه‌ او آرمیده است که در صورت بیداری انرژی عظیمی را آزاد کرده و طومار حیات هر متجاوزی را درهم خواهد نوردید.

 

این نیروی عظیم الهی چیزی جز اسلام ناب و پاسداران آن یعنی روحانیت مبارزه نبود.

 

بدین جهت،استکبار غرب تهاجم فرهنگی گسترده‌ای را طرحریزی و با دست رضا خان و دستیارانش به اجرا می‌گذارد.3

 

(1).گذشته چراغ راه آینده است،ص،22 تا 37.

 

(2).تاریخ سیاسی معاصر ایران،سید جلال الدین مدنی،جلد اول،ص 97.

 

(3).وجوه بارزی از موارد فوق در تعلیمات«اردشیر.جی.ریپورتر»به«رضا خان»به چشم میخورد.

 

(ظهرو و سقوط سلطنت پهلوی ص 148 تا 159).

 

رئوس عمده این تهاجم زیانبار بدینقرار است:

 

1)به انزوا کشانیدن و نابودی روحانیت

 

2)یورش همه جانبه به اعتقادات و ارزشهای اسلامی

 

3)جایگزینی فرهنگ غربی و باستانگرایی بی‌محتوای ایرانی به جای فرهنگ‌ اسلامی‌1.

 

4)تبلیغ و جایگزین«ملی‌گرایی افراطی»به عنوان یک ایدئولوژی‌2به جای اسلام.

 

5)گماردن و فعّال کردن نخبگان وابسته و غربزده‌3.

 

6)رواج فرهنگ فساد و فحشاء.

 

7)ایجاد اختلاف و تفرقه بین پویندگان علم و آحاد مردم از طریق گوناگون

 

بنابراین ملاحظه می‌کنیم که نوک تیز پیکان یورش فرهنگی متوجه ریشه‌کن کردن‌ اسلام،نابودی روحانیت،ایجاد تفرقه و دوگانگی بین مسلمانان،جدا کردن آنها از سابقه تاریخی درخشان اسلامی،رواج فرهنگ غربی و شکستن روح هرگونه مقاومتی‌ است.

 

امام خمینی(رضوان اللّه تعالی علیه)روند خائنانهء اسلام ستیزی رضا خان را چنین‌ توضیح می‌دهند:

 

«...رضا خان که آمد،این با دست انگلیس‌ها آمد که بعد انگلیسها هم خودشان‌ اقرار کردند این را،که ما این را آوردیم،در رادیو دهلی،در جنگ عمومی و چون از ما تخلف کرد حالا داریم می‌بریمش،بردندش آنجا که باید ببرند،ابتدا هم با حربهء اسلام‌ آمد،حربهء اسلام را بر ضد اسلام،...تا اینکه حکومتش مستقر شد،شروع کرد به آن‌ (1)و(2).برای بحث جامعتر به زندگینامه سیاسی امام خمینی،ص 45 تا 62 مراجعه شود.

 

(3).کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی با توضیح اینکه امپریالیستها ابتدا نهال فرهنگ ویژه در مغزها نشاندند تا فضای مساعدی برای غارت و تسلط فراهم شود...دست‌چین،جذب«نخبگان»بومی و پرورش آنان را با روح‌ فرهنگ غربی از مهمترین اهرم‌های سیطره استعمار و نواستعمار بر کشورهای آسیا،افریقا و امریکای لاتین‌ [می‌داند].

 

سپس اضافه می‌نماید[که‌]در بررسی تاریخ نفوذ نواستعمار غرب در ایران،این مکانیسم سلطه را به صورت‌ پرورش انبوهی از«رجال سیاسی»و«نخبگان فرهنگی»غربگرا و خودباخته می‌یابیم به«رجال»و«نخبگانی»که‌ در مکتب میرزا ملکم خان‌ها و«فراموشخانهء»او الفبای سیاست را آموختند...

 

کتاب مزبور سپس به نقش«مدرسه علوم سیاسی»تأسیس شده در سال 1317 قمری که با مدرسینی چون‌ «اردشیر.جی‌ریپورتر»به پرورش برجسته‌ترین مهره‌های انگلیس و آمریکا که در رژیم پهلوی‌[به‌]کارگزاران‌ درجه اول سیاسی و فرهنگی کشور بدل شدند.اشاره می‌کند.

 

ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ص،138.

 

چیزهایی که به او،حال یا تعلیم شده بود یا خودش مثلا می‌خواست،تعلیم شده بود، یک مقداریش هم از آتاتورک گرفت.با حربهء الحاد خودش پیش آمد و اول چیزی را که‌ در نظر گرفت این بود که آثار اسلام را در ایران از بین ببرد،آثار اسلام را چطور باید از بین ببرد یکی اینکه،این‌که همه ملت به آن توجه دارند این را ببرد از دست،از دستشان‌ بگیرد،این مجالسی که مجالس روضهء سید الشهداء بود که پیش ملّت آنقدر اهمیت دارد و آنقدر مربی هست و آنقدر تربیت کرده است مردم را،این را از دستشان بگیرد تمام‌ روضه‌های ایران را قدغن کرد،در هیچ جای ایران یک کسی نمی‌توانست یک روضه‌ای‌ که چند نفر محدود حتی باشند نمی‌توانستند که یک چنین مجلسی درست کنند،...در همین قم که خوب مرکز روحانیت بود آن وقت و حال،در همین قم مجلس روضه‌ نبود،اگر بود بین الطلوعین تمام باید بشود قبل از اذان صبح یک عدهّ کمی،چهار تا، پنج تا،ده تا،می‌رفتند و یک صحبتی می‌کردند و یک ذکر مصیبتی می‌کردند و اول اذان‌ با یک قدری بعد از اذان باید متفرق بشوند،انها هم حتی مفتشینی که آنها داشتند و اشخاصی که دنبال اینها بودند جاسوس‌هاشان اطلاع می‌دادند این را هم تمام می‌کرد.

 

و از آن بالاتر که اساس را تقریبا بهم می‌زد این بود که روحانیت را از بین ببرد، شروع کرد راجع به مخالفت با روحانیت و اینکه عمامه‌های روحانیون را بردارند و کسی حق ندارد عمامه داشته باشد،حتی بعضی‌شان می‌گفتند که در تمام ایران بیش از شش نفر نباید عمامه داشته باشند و اینرا هم دروغ می‌گفتند اصلا نمی‌خواستند باشد و عمدهء نظر این بود که روحانیت را دیده بودند آنهایی که احتمالا این را وادار به این امور می‌کردند،دیده بودند لا اقل این صد سال را درست دیده بودند که هر وقت که بنا بود یک شکستی به ملّت بیاید،روحانیت جلویش را می‌گرفت،دیده بودند که در مثلا عراق که انگلیسی‌ها عراق را آنوقت تقریبا گرفته بودند،آن روحانی بزرگ مرحوم آقا میرزا محمد تقی جلویش را گرفت و از ایشان گرفت عراق را،استقلال عراق را او می‌گرفت از آنها،و بازدیده بودند که قبل از او میرزای شیرازی با یک کلمه ایران را نجات داد از دست انگلیسی‌ها،و مزاحم را می‌دیدند.که همین روحانیون هستند و اگر چنانچه بخواهند آن چیزهایی که آنها می‌خواستند و علاوه‌براین شرق را بازار کنند برای‌ خودشان،از آن طرف مخازنشان را ببرند و از آن طرف با صورت دیگر بازار درست کنند و هرچه دارند به این بازار صرف کنند...می‌دیدند که روحانیت اگر زنده باشد...این‌ مزاحم است،از این جهت روحانیت را با تمام قوا کوبیدند...تمام خطباء را در سرتاسر ایران زبانشان را بستند و تمام علماء را در سرتاسر ایران زبانشان را بستند...1».

 

بنابراین رضا خان در راستای دستور،میل و نهضت غرب،در پی تحکیم قدرت‌ خودکامهء خویش،تهاجم بی‌امانی را علیه روحانیت و مبانی اعتقادی ارزشی اسلام آغاز می‌کند.مبارزهء آشکار با روحانیت از گرفتن حق قضاوت از روحانیین در سال 1305 شروع و با تضییقات و آزار و اذیت زیاد و خلع لباس و ممنوعیت برپایی عزاداری‌ انسانساز و ظالم و ستیزسالار شهیدان ادامه پیدا می‌کند.

 

سخت‌گیریها و فشارهای رژیم در مقابله با روحانیت بحّدی است،که بنابر یک‌ آمار تعداد طلاب حوزه‌های علمیه طی شانزده سال منتهی به 1320 از 5984 به 784 نفر تقلیل پیدا می‌کند2.

 

تهاجم به مبانی ارزشی نیز تهاجمی گسترده و بس زهرآگین است که بیان آن تحقیق‌ خاص و جامعی را می‌طلبد،و حجاب‌زدایی و تغییر اجباری کلاه و لباس هم بعنوان‌ عوامل اصلی بروز نهضت خراسان،از ابعاد مهم این تهاجم شوم است.حجاب به بیان‌ مقام معظم رهبری حضرت آیة ا...خامنه‌ای،یک مسئله فرعی و جزئی نیست بلکه‌ بسیار مسئله مهمی است‌3.و به قول فانون حجاب«دژ نفوذناپذیر جامعه اسلامی» است.

 

حجاب‌زدایی،تزریق فرهنگ مادّی،ستایش«تن»به جای«روح و کمالات‌ انسانی»،لذّت‌طلبی و خودمحوری به جای خداخواهی و خدامحوری،بی‌بندوباری‌ و لجام گسیختگی به جای«عفاف»و نجابت،فروپاشی و ریزش بنیاد خانواده به جای‌ ارج نهادن و تحکیم آن،هرزه‌گری و هرزه‌گرایی به جای آرام گرفتن و تعلق به خانواده و مصرف‌زدگی،اسراف و تجمل‌گرایی را به جای قناعت و ساده‌زیستی بهمراه دارد.

 

این اثرات کافی است تا حجاب‌زدایی روح غیرت و مردانگی و ارادهء مقاومت و مبارزه را در افراد جامعه به ویژه جوانان درهم شکند و در نتیجه سلطه و چپاول‌ (1).صحیفهء نور،جلد 11،ص 125.

 

(2).تاریخ نوین ایران،م.س.ایوانف به نقل از زندگینامهء سیاسی امام خمینی،ص 77.

 

(3).از بیانات معظم له به تاریخ 14/1/69،چشمه نور،ص 287.

 

استعمارگران استمرار یابد.

 

علاوه بر آن مصرف‌زدگی حاصل از حجاب‌زدایی،بازار فروش مناسبی را نیز برای سوداگران غربی فراهم می‌آورد.

 

به لحاظ آثار یاد شده است که حجاب‌زدایی از نخستین مواد«دستور کار»تهاجم‌ فرهنگی رضا خان است.اما«حجاب زدائی»در ایران به علّت تمایل فطری بانوان بر حجاب،وجوب شرعی آن و ریشهء عمیق اعتقادی و سنتّی آن در عموم خانواده‌ها، دشوار بلکه ناممکن بود.لذا مأموریت رضا خان،پس از خروج از پوستهء خوش خط و خال تظاهر به اسلام،بصورت حرکتی خزنده و شیطانی در نوروز 1306 جلوه‌گر شد.

 

حضرت آیة ا...اراکی(رحمة ا...علیه)حرکت ننگین مزبور را چنین توضیح‌ می‌دهند:«...شب عید نوروزی که جمعیت زیادی به حرم آمده بودند.طاغوت اوّل به‌ زنش سفارش کرده بود که با سر برهنه در یکی از بقعه‌هایی که دربش به ایوان آئینه باز می‌شود بنشیند.

 

مرحوم آقای ناظم تهرانی که همیشه در حوزهء حاج شیخ محمد تقی بافقی حاضر می‌شد،وقتی شنید چنین اتفاقی افتاده...از وسط جمعیت شروع کرد به تحقیر آن زن که‌ چرا با سر برهنه آمده است.آن زن هم به طاغوت اوّل گفت که چنین اتفاقی افتاده است.

 

او هم با عصبانیت با توپ سمت قم حرکت کرد تا همه را و حوزه را به توپ‌ ببندد1...»لکن نارضایتی عمومی مردم که در فتاوای مجتهدین مانند سید ابو الحسن‌ تنکابنی در وجوب حجاب‌2و تحصّن تعداد کثیری از روحانیون برجسته اصفهان به‌ زعامت حاج آقا نورا...در قم نمودار گردید.با اضافهء سرنگونی امان ا...خان‌3

 

(1)أروزنامهء جمهوری اسلامی،14/9/72.

 

(2).برای آشنایی با مفاد فتوای ایشان به حجاب و کشف حجاب در ایران،ص 106 مراجعه شود.

 

(3).امان ا...خان نیز همان آتاتوک و رضا خان با سر سپردگی فکری سیاسی خود به غرب،پس از بازگشت از سفر خود به اروپا،تصمیم به اجرای راهبرد خائنانه اسلام‌زدائی که از طرف استعمارگران غربی طرحریزی شده است‌ می‌گیرد و به این منظور ابتدا برای تضعیف روحانیت طی حکمی ملاّیی را مشروط به داشتن شهادت‌نامه می‌کند و سپس امر به حجاب‌زدائی می‌کند.لکن روحانیت و مردم غیور افغانستان در مقابل این تهاجم عقیدتی فرهنگی‌ خانمان برانداز آرام نگرفته و بلافاصله روحانیت افغانستان امان ا...خان را تکفیر کرده و مردم دست به قیام‌ گسترده‌ای می‌زنند.شدت و گسترهء قیام بحدّی است که وی ناچار می‌شود در زمان بسیار اندکی از سلطنت استعفا دهد(24 دیماه 1307.آقابگوف در کتاب(گ.پ.او)عملکرد امان ا...خان را چنین توضیح می‌دهد:

 

«...امان ا...خان پس از بازگشت به کابل فورا اعضای جرگه(مجلس ملی)را به تشکیل جلسه دعوت کرد تا برنامهء اصلاعات مملکت را به شکل اروپایی که توسط جراید اعلام کرده بود،به رأی جرگه بگذارد...امان... خان به نمایندگان جرگه تکلیف کرده که لباس اروپایی بپوشند و بدون معطلی تمام قوانین لازم را برای اجرای در افغانستان که او نیز گام در راه مبارزه با روحانیت و حجاب نهاده بود بعنوان‌ عواملی عمده،رژیم را به عقب‌نشینی واداشت.امّا بدیهی بود که نه رضا خان و نه‌ اربابان غربی او به هیچوجه حجاب‌زدائی را که رکنی اساسی از تهاجم فرهنگ و ضربهء شدیدی بر اسلام و ملمین محسوب می‌شد به بوته فراموشی نمی‌سپردند.و مجددا 7 سال بعد هنگامیکه مجلس و دولت و رسانه‌ها و مطبوعات،به نهادهای کاملا مطیع و دست نشانده تبدیل،روحانیت متعهد و بیدار همچون شهید مدرس از صحنه رانده شده‌ و خفقان رژیم استبدادی به نهایت خود رسیده،دگرگونی لباس و حجاب‌زدائی‌ بصورت امری اجباری در دستور کار دولت قرار می‌گیرد.

 

صدر الاشراف وزیر دادگستری وقت‌[شهریور 1312 تا مهر 1315]،روند این‌ تهاجم دوباره را چنین توضیح می‌دهد:«رضا شاه بعد از مسافرت ترکیه در اغلب‌ اوقات...از رفع حجاب زنها و آزادی آنها صحبت و تشویق می‌کرد.

 

تا اوایل خرداد 1314 یکروز هیأت دولت را احضار کرد و گفت:ما باید صورتا، سنتا غربی بشویم و باید در قدم اوّل کلاهها تبدیل و شاپو بشود و پس فردا که افتتاح‌ مجلس شورا است همه باید با شاپو حاضر شوند و در مجالس کلاه را به عادت غربی‌ها باید بردارند،و نیز باید شروع به رفع حجاب زنها نمود و چون برای عامّهء مردم دفعتا مشکل است اقدام کنند،شما وزراء و معاونین باید پیشقدم بشوید و هفته‌ای یک شب با خانمهای خود در کلوب ایران...مجتمع شوید...

 

و به حکمت وزیر فرهنگ دستور داد که در مدارس زنانه معلمات و دخترها باید بدون حجاب باشند و اگر زن یا دختری امتناع کرد او را در مدارس راه ندهند(!)و امر داد زنهایی که مایل به خدمت،از قبیل ماشین‌نویسی باشند در ادارات بپذیرند...

 

همین‌که چند روزی گذشت و دستور به حکام ولایات و استاندارها صادر شد که‌ ترک حجاب را با تشویق و زور ترویج و به هر بهانه ممکن است ترتیب مجالس عمومی‌ فراهم کنند و طبقات درجه اول مردم را دعوت کنند که با خانمهای خودشان در آن‌ ق-اصلاحات طبق متد کشورهای غربی به تصویب برسانند.عکس العمل در برابر خواسته‌های امیر بصورت شورش‌ همگانی قبایل جنوب تظاهر کرد و این قبایل بر ضد امیری که هنوز نمی‌دانست چگونه مرزهای آنانرا در مقابل‌ هجوم حفظ کند ولی آمادهء دگرگون کردن پایه‌های زندگی و اصول مذهبیشان بود قیام نمودند...»تاریخ‌ بیست ساله،جلد 5،حسین مکی،ص 18.

 

مجالس حاضر شوند تا تدریجا امر متعارف شود.»

 

در پی اجرای همین دستور العمل است که فریاد اعتراض و مخالفت روحانیون و مردم در گوشه و کنار کشور طنین‌افکن می‌شود و در اوج این مقابله حماسه خونین قیام‌ مسجد گوهرشاد شکل می‌گیرد.

 

نخستین موج مقابله با حرکات شیطانی فوق از شیراز آغاز می‌شود و سپس به‌ شهرهای دیگر گسترش می‌یابد.

 

شرح این واقعه چنین است:

 

«چند ماه قبل از قیام مردم مشهد یعنی در یکی از شبهای جمعهء ماه ذیحجهء سال‌ 1353 قمری برابر سال 1313 خورشیدی وزیر معارف(میرزا علی اصغر خان حکمیت) مسافرتی به شیراز می‌کند و به مناسبتی مجلس جشنی که از پیش تدارک آن دیده شده بود برپا می‌کنند که عدهء زیادی از طبقات مردم در آن جشن شرکت نموده بودند.پس از ایراد سخنرانیها و نمایش،در خاتمهء آن عده‌ای از دوشیزگان بر روی صحنه(سن)نمایان‌ می‌شوند و ناگهان نقاب از چهره‌برمی‌گیرند و ارکستر آهنگ رقص می‌نوازد و دختران‌ به پای کوبی می‌پردازند.

 

در این هنگام عده‌ای بعنوان اعتراض از آنجا خارج می‌شوند.

 

روز بعد این خبر در شهر مانند بمبی صدا می‌کند و موجب سروصدای مردم‌ می‌شود و عدهء زیادی از مردم در مسجد وکیل اجتماع می‌نمایند.سید حسام الدین فالی‌ که از علماء و روحانیو منتفذ شیراز بود به منبر می‌رود و سخت اعتراض می‌کند و اعمال جشن را تقبیح و محکوم می‌نماید.خبر جنبش شیراز و تعطیل بازار به تهران‌ می‌رسد،لاجرم دستور گرفتاری سید حسام الدین صادر و او را زندانی می‌کنند.

 

خبرگرفتاری فالی به حوزهء علمیهء قم و مشهد و تبریز می‌رسد.در تبریز دو مرجع‌ مورد توجه یکی آیت الله سید ابو الحسن انگجی و دیگری آیت الله آقا میرزا صادق آقا دربارهء تغییر لباس و کلاه شاپو اعتراض می‌کنند.از تهران دستور تعقیب داده می‌شود که‌ آن دو نفر توقیف و به سمنان تبعید می‌گردند.

 

در مشهد هم که دستور تغییر لباس رسیده بود و خبر جشن شیراز و گرفتاری فالی و تبعید دو نفر از علما تبریز منعکس گردیده بود غوغایی بر پا می‌کند،و مراجع روحانی را سخت ناراحت نموده جلساتی برای بحث و گفتگو دربارهء تغییر لباس و سخت‌گیریهائی که دربارهء معلمین بموقع اجرا گذارده بودند تشکیل می‌گردد.در این جلسات که آیت الله جاج آقا حسین قمی و آیت الله سید یونس اردبیلی و آقازاده فرزند آیت الله آخوند ملا محمد کاظم خراسانی(صاحب کفایه)و جمعی دیگر از علما و مدرسین درجهء اول مشهد شرکت داشتند مسئلهء تغییر لباس مطرح و اظهار عقیده‌ می‌کنند که دنبالهء تغییر لباس به برداشتن حجاب منتهی خواهد گردید و باید با شدت از آن جلوگیری نمایند1...»

 

«حجت الاسلام و المسلمین علی محمد نجات»نیز که خود در صحنهء حاضر و جزء دستگیر شدگان است،نقش بارز و تعیین‌کننده روحانیت و چگونگی نضج گرفتن‌ حرکت الهی و مردمی قیام مسجد گوهرشاد را چنین توصیف می‌کند2:

 

«چندی قبل از موضوع مسجد،صحبت کشف حجاب بود و چادر برداری،آنوقت‌ علماء باهم مشورتهایی کردند که منتهی شد به اینکه همهء علماء بطور متفق در مسجد گوهرشاد جمع شوند و مردم را هم جمع کنند و هر روز یکی از علماء سخنرانی‌ کنند راجع به این موضوع.

 

علمای آن زمان خیلی زیاد بودند مثل مرحوم آقازاده پسر آخوند خراسانی و شیخ‌ حسن کاشانی و شیخ حسن برسی،اینها همه مرجعیت داشتند و بخصوص مرحوم قمی‌ رساله‌شان پخش بود.مرحوم آقازاده مقامشان از همه بالاتر بود،در حدود 60 سال سن‌ داشتند و پسر دوم آخوند خراسانی بودند.

 

بعد از ایشان حاج میرزا احمد بود و دو سه سال قبل مرحوم شد.اینها هر روز جمع‌ می‌شدند در مسجد گوهرشاد،روزی کنفر سخنرانی می‌کرد3»

 

بدینسان با مقدماتی که بیان گردید روزهای نیمه دوم تیرماه 1314،شهر مشهد شاهد حرکت امواج توفندهء امّت اسلامی به رهبری روحانیت متعهد و آگاه بود.فریاد اعتراض نسبت به رژیم رضاخان در قالب تظاهرات،به شعار،سخنرانی و ارسال‌ تلگراف،طنین‌افکن می‌گردد و حماسهء خونین مسجد گوهرشاد بعنوان مصداقی دیگر بر آیهء کریمهء بای ذنب قتلت؟بر اوراق تاریخ رقم می‌خورد.

 

(1).تاریخ بست ساله،جلد ششم،حسین مکی،ص 252.

 

(2).این مطلب در سال 1359 بیان شده است.

 

(3).قیام گوهرشاد،ص 86.

 

و اما شب‌پرستان کافر کیش چگونه جرئت نمودند در صاحت مقدس رضوی که‌ همواره پناهگاه مظلومین و محرومین بلکه ملجا چهارپایان و پرندگان بوده است،دست‌ به چنین جنایت غیر متصّور و شوم و مستوجب عذاب بزنند؟

 

این حکایتی است که از زبان شاهدان ماجرا،مورخین و روایت اسناد آنرا پی‌گیریم.

 

1)قیام مسجد گوهرشاد به روایت یاران نهضت

افراد بسیاری خود مستقیما در نهضت حضور داشته‌اند و طی مصاحبه‌ها و نوشتارها یا سخنرانیها مشاهدات عینی خود را بیان کرده‌اند.اینان راویان بحق قیام‌ مسجد گوهرشاد هستند،در حدّ وسع این نوشتار فقط به چند نمونه از این روایات اشاره‌ می‌نمایئم:

 

الف-قسمتی از بیانات آیة ا...حسن شیرازی(امام جمعهء محترم مشهد پس از پیروزی انقلاب اسلامی):

 

«...وقتی قضیهء مسجد پیش آمد آقای شیخ علی اکبر نهاوندی فرستاد که حالا ما باید دخالت کنیم و دیگر نباید کنار نشست.قبل از آن شب بهلول وارد شد.مجلس او را آقایان بودند من هم بودم.سحر روز چهارشنبه‌1بود ظاهرا،صبح رفتیم بروم منزل‌ آقای سید هاشم نجف آبادی چون حوزهء علما آنجا بود.

 

مرحوم آقای شیخ مهدی واعظ هم بود که شبها بنا شد بعد از حرکت آقای قمی ما همه جمع شویم در دار السیاده و ایشان منبر بروند.دو شب هم منبر رفتند.وقتی صبح‌ وارد شدم گفتند اول نظامنامه کلاه را هم در جلسه خودتان بخوانید.آخر کلاه فرنگی هم‌ یکمرتبه درست شد و سابقه نداشت،امشب هم بهلول وارد شده اگر او برود منبر بهتر می‌تواند مردم را تهییج کند.من ورقه را برداشتم دیدم امضای وزیر داخله بود.

 

شرایط این کلاه این است که ریش‌ها باید تراشیده باشد و لباسها یکرنگ باشد.... فردای آن روز[بهلول‌]منبر در صحن نو رفته بود بدون اجازهء علما پای منبر جمعیت زیاد شده بود.

 

(1).مطابق 18/4/1314.

 

دولت از همان صحن نو در خیابان تهران جلوگیری کرده بود از ورود مردم و شلیک کرده بودند و خلاصه مردم و اهل علم و جوانهای نوغانی پیش برده بودند.

 

ولی چند نفر کشت شده بود و باعث شده بود بازار بسته بشود و هیجان مردم زیادتر بشود.مسجد گوهرشاد جمعیت زیادتر شد و صحن هم همینطور.ما تلگرافی کردیم‌ برای شاه که تقریبا نوشته این بود که در اثر کثرت مقتولین در صحن مقدس و ورود گلوله‌ها بر ایوان مطهره و بقعهء منوره ازدحام مردم زیادتر و اینجانبان را از منازل بیرون‌ آورده‌اند و فعلا در مسجد گوهرشاد هستیم،و موقوف شدن این مطلب آمدن تلگراف از آیت ا...حائری(فکر می‌کردیم ایشان هم در جریان داخل بوده‌اند)و آیت ا...قمی و موقوف شدن بی‌حجابی و کلاه پهلوی...

 

این تلگراف را چند نفر امضا کردند که حقیر چهارمین نفر بودم...بعد از این... اسدی‌[فرستاد]پیش آقایان که تشریف بیاورید در دار التولیه جواب تلگراف... آمده است.

 

مرحوم آقای شیخ علی اکبر با مرحوم آقای شیخ مرتضی رحمة ا...علیه اول رفتند. بعد فرستادند یکی‌یکی همه را بردند در دار التولیه و همه را اسدی برد بعنوان اینکه بیایید جواب تلگراف آمده است!

 

هنگامه بود،صحنیین و مسجد خیلی شلوغ بود،راهبند بود.یکی‌یکی اینها را بردند ولی مرا نبردند.من تعجب کردم،بعد معلوم شد که بجای من...سید عبدا... پسر آقای ملایری را برده بودند...

 

ما با خودمان فکر می‌کردیم و می‌گفتیم آقایان،اگر هوا روشن شد و مسجد را نگرفتند ما غالب شده‌ایم و الا خیر.متصلا از کمیسری و نظمیه تلفن می‌شد که چقدر اشخاص در مسجد هستند؟چقدر در کشیکخانه هستند؟و از این سئوالات می‌کردند.

 

اینها هم جواب می‌دادند خیلی جمعیت است.یادم هست چراغها را هم خاموش‌ کرده بودند.یک مرتبه قریب اذان صبح بود که دروازهء خیابان تهران‌[را]شکستند. جوانهای نوغانی که درها را بسته بودند حمله کردند به آنجا یا الله و یا علی کردند.

 

آنها از بالا شلیک کردند و درهای دیگر هم تدریجا شکسته شد که جریان مفصل‌ است.از همهء درها قشون وارد شد،حتی در شیخ که پهلوی کشیکخانه بود که ما در آن‌ بودیم.اول تماشا می‌کردم که شاید مردم مثل آنروز صبح غالب بشوند،دیدم نه وضع بد است،حرکت کردم و هفده نفر[طلبه‌]هم در اطراف من بودند...تاریک هم بود، گلوله مثل باران می‌آمد مردم به این طرف و آنطرف فرار می‌کردند و یا علی و یا الله‌ می‌کردند و فریاد می‌زدند.

 

یک ساعت و نیم،دو ساعت،فقط سر و صدا این بود...همین‌طور شصت تیر خالی می‌کردند و مردم فرار می‌کردند و به دار السیاده می‌رفتند و جای خود را عوض‌ می‌کردند و نظامی‌ها هم پشت سر.من از آنجا آمده،خدا کمک کرد و رفتیم پایین، یک گفت اینجا در رو دارد.وارد شدم دیدم...بعضی مردم گلوله خورده‌اند و بعضی‌ در حال فرارند.در این بین اول صبح شد...هوا که یک کمی روشن شد همهء ما را حرکت دادند و صداها هم ساکت شده بود.یعنی دولت غلبه کرد.لذا ما جزو اسرا بودیم،چون دسته‌دسته مردمی را که قایم شده بودند می‌بردند.ما هم چهل تا پنجاه نفر بودیم که می‌بردنمان و من وسط مردم حرکت می‌کردم عبایم را می‌گرفتم رویم...تا اینکه رسیدیم به تأمینات...مامورها می‌آمدند دست و صورت خود را می‌شستند...

 

یکی از آنها که نمی‌دانست من چه کسی هستم،به من گفت:

 

واقعا شما نمی‌دانید دیشب ما چه کردیم؟از روسها بدتر کردیم!کاری ما کردیم که‌ روسها نکردند.عین همین جمله را گفت:«دیشب ما کاری کردیم که روسها نکردند.»

 

ب-شیخ محمد تقی بهلول مخالف سرسخت رژیم رضاخانی که مدتها علیه آن‌ رژیم به اقدامات افشاگرانه دست زده است،مشاهدات خود را از ایام قیام مسجد گوهرشاد چنین بیان می‌دارد:

 

«شب پنجشنبه بود که بنده داخل مشهد شدم و به منزل آیة ا...قمی رفتم.

 

زن آقا به من گفت که آقا برای دیدن شاه و منصرف کردن او از رفع حجاب و نشر کلاه به اختیار خود به تهران رفته‌اند،ولی شاه به آقا وقت ملاقات نداد و آقا در یک باغ‌ تحت مراقبت قرار گرفته‌اند و به شهربانی مشهد هم دستور داده‌اند طرفداران مهم آقا را بگیرند،و آقای شیخ غلامرضای طبسی واعظ مشهور مشهد را با جمعی از وعاظ بزرگ‌ گرفته‌اند و تراهم می‌خواهند بگیرند...صبح بعد از اندکی فکر تصمیم گرفتم...روز جمعه به تهران بروم و به هر وسیله شده با آقا ملاقات کنم...

 

چون می‌ترسیدم مرا بگیرند تصمیم گرفتم که آنروز تا شام از صحن و حرم خارج‌ نشوم.ساعت 2 بعر از ظهر پنجشنبه یکنفر پلیس مخفی آمد و گفت:شما را شهربانی

 

خواسته،بنده به فکر مخالفت نیفتادم و حرکت کردم که با او بروم،چند نفر که آن پلیس‌ را با لباس شخصی شناختند،پیش آمدند...گفتند:حق نداری کسی را از صحن جلب‌ کنی.

 

نزاع بین آنها آغاز شد،...چند نفر از خدام حرم میانجی شدند مرا در یک حجره جا دادند...تا غروب پشت شیشه ایستادم...آوازه پیچید در شهر مشهد که شیخ را در صحن کهنه محبوس کرده‌اند...چون این واقعه روز نوزدهم تیر بود و هوا گرم بود... همینکه آفتاب از زمین و دیوارها بر طرف شد...چنان جمعیتی به صحن آمدند که جای‌ خالی نماند...

 

در این حال شخصی ملبس به لباس پهلوی و کلاه شاپو داخل حجره شد گفت... من نواب احتشام رضوی...سرکشیک پنجم آستانه هستم،تا یک ماه قبل معمم بودم‌ ...امر صادر شد که خدام حرم یا باید کلاهی شوند و یا اخراج شوند.بنده برای اینکه بر طرف نشوم کلاهی شدم ولی خیال می‌کردم که فقط یک کلاه است و نمی‌دانستم که‌ دنبال این کلاه،چه کلاه‌ها سر مردم گذاشته می‌شود...الان می‌خواهم گناه گذشته‌ را تلافی کنم و خود را پیش خدا و جدّم روسفید سازم...این را گفت و از حجره بیرون‌ رفت.

 

من نفهمیدم که او می‌خواهد چه کند و اگر می‌فهمیدم نمی‌گذاشتم،چون‌که‌ نمی‌خواستم در این‌جا و در این وقت به جنگ گرم داخل شوم.نواب احتشام همین‌که‌ به وسط صحن رسید کلاه خود را برداشت و به دست خود گرفت و بلند کرد و فریاد کرد:

 

این مردم بی‌غیرت چهار هزار نفر هستید چرا از چهار پلیس می‌ترسید حمله کنید و شیخ را آزاد سازید...[سپس‌]کلاه خود را بر زمین زد و زیر پا مالید و فریاد زد یا حسین،و بر حجره حمله کرد و مردم همراه او هجوم آوردند،چهار نفر پلیس گم‌ شدند...مردم مرا روی دست گرفته با سلام و صلوات از صحن کهنه بودند و در مسجد گوهر شاد در ایوان مقصوره بالای منبر صاحب الزمانی گذاشتند.رئیس اطلاعات‌ شهربانی خود را به من رساند و گفت آقا منبر نروید که ممنوع است.مردم بر سرش‌ ریختند و او را با کتک زدن به صورت فجیعی از مسجد بیرون کردند.

 

فریادهای مرگ بر شاه،زنده باد اسلام،مرده باد کفر،بر بهایی لعنت و امثال این کلمات،مساجد و صحن را می‌لرزاند،...بعد از چند نفر ریش سفید از بین مردم برخاستند...و مردم را به سکوت و استماع واداشتند.

 

بنده...گفتم:برادرها،خوب کاری نکردید که نظم را برهم زدید،ما این را نمی‌خواستیم،لازم بود شما به جای این کار شورش و بی‌نظمی،علاقلانه و به آرامی‌ پیش استاندارد یا رئیس شهربانی می‌رفتید و آزادی مرا می‌خواستید...اکنون ما هر قدر پیش مامورین دولت عجز و کوچکی نشان دهیم،دولت ظالم و جانی از ما دست‌ برداشتنی نیست...لهذا وظیفهء ما این است که کمرها را محکم بسته و دست از جان‌ شسته برای جهاد دینی حاضر شویم...

 

دولتی‌ها در آن شب متعرض ما نشدند...هنوز آفتاب طلوع نکرده بود که فلکه را نظامی‌ها اشغال کردند...

 

دولتی‌ها در آن شب متعرض ما نشدند...هنوز آفتاب طلوع نکرده بود که فلکه را نظامی‌ها اشغال کردند...

 

بین سربازها و کسانی که می‌خواستند از اطراف به صحن و حرم و مسجد بیایند جنگ جاری شد،سربازها با سرنیزه و قنداق تفنگ،و مردم با هر چیزی که در دست‌ داشتند به جنگ پرداختند،جمعی از درشکه‌چی‌های شهر...درشکه‌ها را از صحرا پر سنگ می‌کردند و به فلکه می‌آورند و مردم آن سنگها را گرفته و بر سر نظامیها می‌کوفتند.سربازها مجبور به استعمال تفنگ شدند در لحظه اول که امر شلیک داده شد یک افسر نظامی برای اینکه نمی‌خواست با ما بجنگد،خود را به گلوله کشت و یک افسر دیگر به دست یک سرباز کشته شد.

 

فرماندهء لشکر از خوف انقلاب نظامی دست از جنگ برداشت و فرمان داد که‌ سربازها به مرکز خود برگردند...بعضی سربازهای مومن عمدا تفنگهای خود را می‌انداختند که طرفداران ما بردارند،ولی بعضی از مردم جاهل خود آنها را هدف قرار می‌دادند...اگر در همین ساعت ما سربازها را تعقیب و بر مرکز آنها حمله می‌کردیم‌ اسلحه‌های مهم به دست می‌آمد و سربازهای زیادی به ما می‌پیوستند و ممکن بود که‌ غالب شویم.

 

بعد از نماز ظهر،اول کاری که بنده انجام دادم،دفن مرده‌ها و رسیدگی به‌ زخمی‌ها بود،جنگ روز جمعه 22 کشته و 67 رخمی به جا گذاشته بود،14 نفر از کشته‌ها طرفدار[ما]و 8 نفر نظامی بودند.

 

روز شنبه از صبح تا شام در تمام کوچه‌ها و خیابانهای مشهد تظاهرات و شعارها به طرفداری از ما و مخالفت دولت جاری بود و عصر شنبه چند دسته از مردم بربری و دهات اطراف مشهد با بیل و تبر و داس و قمه و شمشیر به یاری ما آمدند و چند نفر از آنها تفنگچه و فشنگ هم داشتند،اینها خبر دادند که فردا اول طلوع آفتاب دسته‌های بزرگ‌ مسلح و مجهز از دهات دورتر به یاری ما خواهند آمد و هم خبر رسید که در قوچان و تربت حیدره و نیشابور مردم برای یاری ما سلح و مجهز می‌شوند.

 

دولتی‌ها از این اخبار سخت هراسان شدند و تصمیم گرفتند که یک آن زودتر به این‌ نهضت خاتمه دهند...

 

ساعت 12 شب یکشنبه(22/4/1314)خبر رسید که دولتی‌ها برای یک جنگ‌ بزرگ کاملا آماده شده‌اند تمام سربازان شیعه و متدین را از صحنه جنگ بیرون‌ کرده‌اند...و دور تا دور شهر مشهد را برای جلوگیری از آمدن مردم جنگی از بیرون، سنگربندی کرده‌اند و طیاره‌های جنگی را...مجهز کرده...و توپ‌ها و مسلسل‌ها را در نقاطی که بر حرم و صحن و مسجد مسلط است،تمرکز داده‌اند...

 

خلاصه حمله بزرگ دولتی‌ها...نیم ساعت قبل از اذان صبح...شروع شد و طرفداران ما با اسلحه‌های ناقص خود مقاومتی را که در تاریخ سابقه ندارد از خود نشان‌ دادند1...

 

نهضت خراسان به روایت اسناد

پروندهء قیام مسجد گوهرشاد حاوی اسناد و گزارشهای مهمی از وقایع روزهای‌ نهضت 1314 خراسان است.

 

اکنون ماجرای این قیام خونبار مردمی اسلامی را براساس مفاد برخی از این اسناد پی می‌گیریم.

 

2 تلگراف ذیل در حساسترین روز نهضت یعنی 21/4/1314 از مشهد به تهران‌ مخابره شده است:

 

1)فوری است تشکیلات نظمیه-عظف 7561

 

وضعیت امروز به قرار زیر است‌[:]

 

(1).خاطرات سیاسی بهلول ص-80.

 

در مسجد قریب به ده دوازده هزار جمعیت موجود،بهلول و واعظی از رفقایش‌ مردم از تهییج می‌کنند بیشتر دکاکین بسته است عده‌ای از طلاب امروز صبح کسبه بازار را تشویق می‌کردند که دکالین خود را باز نکنند.

 

در سایر نقاط شهر خبر تازه نیست و امنیت برقرار،اقدامات دیروز همان بود که‌ عرض شد به این معنی که پس از زد و خورد دیروز صبح اقدامات روی نصایح بوده زیرا اقدامات جدّی باید در صحن و مسجد به عمل آید و آن هم منوط به استعمال قوای نظامی‌ و اسلحه و وارد آوردن تلفات زیاد و هر قدر هم زودتر این غائله خاتمه پیدا کند بهتر خواهد بود.بسته به صدور امر مرکز است‌1.

 

2)تشکیلات نظمیه-تعقیب 1810

 

یوم قبل آشتیانی پیغام داده بود که عده‌ای از اهالی تقاضا دارند من صحن بروم‌[،]از طرف والی و فرمانده جواب داده شد رفتن شما صلاح نیست،امروز مشار الیه با جمعی به مسجد رفته و همین قسم ملاها یکی بعد دیگری به مسجد داخل می‌شوند از کسبه و تجار هم به آنها ملحق شده و مسجد را دارند مفروش می‌کنند.

 

مجتمعین توسط متولی مسجد برای والی و فرمانده پیغام فرستاد استدعا کرده‌اند هشت نفر نماینده از طبقات موجوده علما،تجار[و]اصناف نزد والی و فرمانده آمده‌ مستدعیات خود را به عرض برسانند اجازه دارند یا نه‌[؟]

 

و قریب دویست نفر زن در حرم بتدریج مجتمع شده مشغول نوحه‌سرایی هستند آنجه امروز استنباط می‌شد و علما با این پیش آمد موافق می‌شوند...[ناخوانا]و دور نیست با علمای سایر ولایات و ایالات رابطه پیدا نمایند،مکاتبات و تلگرافات آنان‌ تحت سانسور،لیکن مسافرین از هر طبقه و از هر شهر در ایاب و ذهاب‌2.به محض‌ ارسال تلگرافهای فوق به تهران،دستور حمله به متحصنین و سرکوب نهضت صادر می‌شود:

 

خیلی فوری مشهد-رئیس نظمیه مشخصات کشف نماید 1815

 

اگرچه اوامر...شاهنشاه...به فرماندهء برای دستگیری کلیه اشخاص مفسده‌جو ولو از هر طبقه باشند شرفصدور یافته و ابلاغ گردیده است ولی البته عامل اصلی برای‌ (1).مرکز اسناد اسلامی،پروندهء 29/702،ص/4.

 

(2).مرکز اسناد اسلامی،پروندهء 29/702 ص،5.

 

عملیات شما مامورین شما باشند و امشب در موقعی که تردد موقوف و جمعیت‌ متحصنین هم تقلیل یافته است غفلتا عده کافی هرچه بیشتر بهتر با فرم و لباس سویل از قوای دژبان-آژان-صاحب منصب و گسیل مامورین سویل،افسر و سرباز غفلتا به‌ مسجد وارد و کلیه متحرکین اعم از علما و تجار و کسبه و غیره را آنا دستگیر و بدون‌ درنگ از مسجد یا صحن خارج و بسرعت به سمت طرق و هرچه دورتر بهتر تحت الحفظ اعزام و همچنین هرکس را در خارج آستانه و مسجد تا به حال تشخیص‌ داده‌اید در این امر مداخله دارد آنها را هم دستگیر و همین عمل را دربارهء آنها اجرا دارید. باید عملیات شما تا قبل از اجرا،فوق العاده در پرده و مستور بوده که متحصنین آگاهی‌ حاصل نکنند و در اجرای امر نهایت فداکاری از طرف شما و مأمورین باید به عمل آید و از هیچ چیز و هیچ کس ترس و بیم نداشته لیاقت و فعالیت خود را در انجام وظایف‌ محوله بروز دهید.مامورین باید مسلح بوده ولی در صحن و آستانه استعمال اسلحه گرم‌ نکرده در موضع احتیاج سرنیزه و امثال آن را به کار برده و بعد از دستگیری اشخاص فوق، جمعیت را هم فورا از صحن و مسجد و نقاط دیگری که تجمع کرده‌اند خارج نموده و بعد هم هیچکس را نگذارید داخل شود و بعد از اجرای امر برای جلوگیری اشخاص به‌ صحن و مسجد هر اقدام شدیدی که لازم است بکنید ه غائله تجدید نشود.

 

اگرچه آشتیانی به عنوان خدمتگزاری داخل آنها شده است ولی احتیاط را نباید از دست بدهید و اگر آنشب از مسجد خارج نشده و جزو متحصنین قرار گرفت مشار الیه‌ هم باید جزو دستگیر شدگان باشد ولی اگر با معیت فرمانده و والی اقدام نمایند که‌ مشار الیه امشب با جمعیتی که جدیدا با او رفته‌اند خارج شده به عنوان اینکه صبح‌ مراجعت خواهد کرد بهتر و عملیات شما به واسطه تقلیل جمعیت؟؟؟خواهد شد ولی عدم خروج آن نباید مانع اقدامات شما باشد حتی خود او هم باید دستگیر شود(!)و راپرت فداکاری شما را در اجرای امر منتظرم-جواز مسافرت به خارج هم فعلا به‌ مسافرین ندهید و از نزدیکترین نظمیه‌ها کمک بخواهید ولی این کمک برای عملیات‌ امشب شما نسیت برای این است که بعدا قوای بیشتری داشته باشید1.

 

ساعت 5 بعد ظهر رئیس شهربانی مشهد آمادگی قوای نظامی و انتظامی را برای‌ (1).مرکز اسناد انقلاب اسلامی-پروندهء 29/702-ص 7.

 

سرکوب متحصنین اعلام می‌کند:

 

2)تشکیلات نظمیه تعقیب 1817-الساعه پنج عصر برحسب امر فرمانده محترم‌ لشکر،اطراف صحن و مسجد به وسیله قوای نظامی و پلیس محصور گردید-

 

بیات‌1

 

اما شرح کاملتر نهضت خراسان را بهتر است در گزارش حجت الاسلام‌ سید محمد مرعشی قزوینی معروف به بحر العلوم و گزارش رئیس شهربانی مشهد دنبال‌ کنیم.

 

حجت الاسلام مرعشی قزوینی علی رغم اینکه در باز داشت و تحت فشار گزارش‌ خود را نوشته به مطالب دقق و در خور توجهی اشاره نموده است.قسمت عمده‌ای از گزارش ایشان به این قرار است:

 

پایه و مایهء هیجان اهل مشهد

«اولین کیکی(ککی)که بکلاه خلق مشهد افتاد از این شد که دولت کارکنان خود را امر فرمود که کلاه را مبدل کرده و در محلی مناسب مردانه و زنانه انجمن شوند،قسمت‌ دوم بتاخیر افتاد و کلاه اگرچه عملی شد ولی بعضی از خانه تا اداره و از اداره تا به خانه‌ کلاه خود را به دست گرفته و در اداره بسر می‌نهادند و اگرچه در این دو قسمت ابدا مقصر نبوده‌اند زیرا تاخیر انجمن به لحاظ عدم استقرار محلی بود که مشهد سوای نقاط دیگر است و برهنگی سر هم مستند بحرارت هوا و غیره بود ولی اهالی به خیال خود حدس زدند که آقایان تمایلی باطنا به این دو قسمت ندارند لذا قدری جری شده و بیچاره‌های ساده‌[آیة الله‌]قمی را به سمت مرکز حرکت دادند و چنین گمان کردند که‌ پس از رفتن ایشان شهر برهم می‌خورد و چون خبری نشد لذا جمعی گرد آمده تلگراف‌ عاجزانه‌ای...نمودند جواب آمد آنها را توقیف کرده سخت محرک را معلوم کنند[!] تجار توقیف شدند ولی دو نفر از آنها از معروفین اهل منبر بود امر شد از مشهد بروند یکی علنا گفت نمی‌روم ناخوش دارم دیگری وعدهء رفتن داد ولی هیچک نرفتند و به کار خود مشغول شدند تعقیب نشدند نمی‌دانم چرا(چرای آنرا از نظمیه بخواهید).

 

این پیش آمد قدری مایه اطمینان همراهی معنوی کارکنان دولت در نظر خلق شده.

 

(1).همان،ص 11.

 

جوانی شبها در مسجد گوهرشاد به منبر رفته قریب هزار نفر در پای منبرش گرد می‌آمدند اگرچه سخن از کلاه و غیره نمی‌راند ولی منبرش متعارفی نبود چون قدری شور شد، نظمیه از باب اسقاط تکلیف او را جلب به کمیسری کرد ولی چه شد نمی‌دانم همین قدر دیده شد که به فاصله یک شب باز به منبر برآمد در این اثنا آخوند ملا بهلول پیدا شده شب‌ پنجشنبه 9 ربیع الثانی را در مسجد به منبر رفته حرفی نزد فقط مردم را برای شب جمعه‌ وعده گرفت و صبح پنجشنبه بعضی از نقاط که روضه‌خوانی رفته بود و مردم را به آمدن‌ شب ترغیب کرد،بعد از ظهر آن روز خبر رسید که بهلول را گرفتند معلوم شد یک نفر آژان به ریاست شریف‌زاده آجدان،او را از حرم گرفته برده در کشیک خانهء صحن عتیق‌ توقیف کرده‌اند.

 

در هر صورت مردم ریختند بهلول را از کشیک‌خانه بردند کسی هم متعرض آنها نشد،بدین بهانه که با رجاله نمی‌توان طرف شد،او را در منبر مسجد بر زمین‌ گذاشتند دو سه نفر از...هم مشربان بهلول دست به دست داده قال و قیلی از باب کلاه و غیره به راه انداختند،چون شب جمعه و درهای حرم و غیره باز بود،تقریبا دویست‌ نفری یا قدری بیشتر در مسجد به خواب رفتند بهلول نیز سنگر را از دست نداد تا صبح‌ شد.

 

صبح جمعه که روز دهم و روز توپ بندی روسها بود خلق بر سیبل عادت همه ساله‌ ریختند به صحن و مسجد که مشغول عزاداری شوند منتها بلحاظ منبر بهلول جمعیت‌ بیشتر متوجه وی شده و این در وقتی بود که بهلول از مسجد به صحن جدید که وسعتش‌ بیشتر بوده منتقل شده بود بست پایین خیابان هم جمعیت پر شده ولی اقداماتی نداشتند فقاط قال و قیل راه افتاده بود،در این بین اطراف صحن را در فلکه آژان و سواره و پیاده‌ سرباز که در تحت نفوذ نظمیه بود احاطه کردند.و هرکه می‌خواست داخل صحن یا بست شود ممانعت کردند چون قدری...مردم صدمه دیدند بعضی از جوانان...با سربازها معارضه کردند که چرا مردم را ممانعت می‌کنید آنها هم جواب سخت دادند.

 

جوانان قدری سنگ و پاره آجر که در صحن برای اصلاح محلی که نمی‌دانم‌ موجود بود به دست گرفته به حضرات پرتاب کردند ظاهرا چند نفر مجروح شد که‌ ناگهان صدای شصت تیر از فلکه محاذی ایوان و قبر مطهر بلند شد از قرار معلوم سه‌ نوار فشنگ به مصرف رسید،شصت و دو نفر از قرار گفته رئیس کمیسری مجروح و مقتول شد و ظاهرا بیشتر از این عده مقتول و بقیه هم مردند یا زنده ماندند نمی‌دانم. چون اینکار در روز جمعه مطابق توپ‌بندی روس آن هم نسبت به خلق بی‌طرف و خالی‌ از اسلحه و چوب و چماق صادر شد.حقیقتا یک مرتبه مردم به هیچان آمدند و اولیای‌ مقتولین مخصوصا زنها صداها به فریاد بلند کردند شهر یک دفعه منقلب شد و تا شب‌ هیاهوی عجیبی بود و مقتولین یک دسته از پیرمردها و جوانها و چند بچه سید و چند نفری زوّار بود.حال در چنین روز به امر که بومباردمان کرده جمعی را مقتول و در ایوان‌ و اطراف آن را صدمه زدند و ظاهرا چهارده گلوله به گنبد(امام علی بن موسی الرضا علیه السلام)خورد،هیچکس ندانست این معما را حل کند(البته نظمیه و روسای پا در رکاب قشون بهتر از همه بحل آن قادرند)

 

...نگارنده تا چاشت روزشنبه(روز بعد از واقعه فوق)از خانه بیرو نیامده و مشغول مطالعه بودم.که صدای قال و قیل بلند شد مرا[نیز]بلند کرده بردند دیدم به غیر بنده همه کس از علما حاضر است نمی‌دانم محرک که شده که تا علما را حاضر نکنید کار شما قوّت نمی‌گیرد این بود که به خانه هر عالمی یک دسته صد نفری یا بیشتر روانه‌ شده...

 

در هر صورت انجمن علما خیلی بزرگ و مایهء قوت قلب...شد،حتی آن‌ آخوندهای گوشه‌نشین که دو نفر...مرید داشتند با زور و هیاهو به مسجد حاضر شدند...فتنه بالا گرفت و هجوم مردم به مسجد زیاد شد و در حقیقت قوت تازه‌ای‌ گرفتند.ناگهان چند نفر مرکب از عمامه‌ای و کلاه صورت تلگرافی که به امضای‌ جمعی که قبل از دعاگو آمده بودند رسانیده آوردند مقابل دستهء تازه که به امضا برسانند و ظن غالب...این است که تلگراف از جانب طرفداران‌[آیة الله‌]آقای قمی عنوان شده بود و اهل علم شاید جمعی که هواخواه آقا بودند به میل امضا کرده...معلوم شد ملخص آن‌ درخواست مراجعت دادن‌[آیة الله‌]آقای قمی است.

 

در آن اثنا چادری دارای دو دیرک در مدت سی دقیقه در مسجد پیرزن برپا شد نمی‌دانم محرک که بود ولی دیرک‌هایی را از راه دور جوانها حمل داده بود...چیزی‌ نگذشت که حمالها یا جوانها نمی‌دانم قالیهای سنگینی را آورده به اسم تجار و اصناف‌ بعضی از شبستانها را فرش کردند...

 

...در این بین دسته دسته زنها موکنان و مویه‌کنان می‌آمدند و چه کلمات دلخراشی می‌گفتند چه عرض کنم که نوشتنی نیست همین قدر بدانید که قهرا تمام خلق گریه‌ می‌کردند.

 

بعد از ظهر یک مرتبه صدای قال و قیل عظیمی پیدا شد معلوم شد تقریبا سیصد نفر از دهات حضرتی و غیر حضرتی و تقریبا صد نفر هم بربری با چماقهای بلند وارد مسجد شدند...جوانها که حضرات را دیدند یکی‌یکی رفتند هرکس چوب و چماق تحصیل‌ کرده برگشت،جمعی رفتند جاروبهای فراشی مسجد را برداشته سرش را کندند و دسته‌ آنها به دست گرفتند...

 

دو سه ساعت به غروب ماندن خبر آمد که زنها قریب دو هزار نفر می‌روند تلگرافخانه دست بدامن ریش سفیدهای علما شدیم آقای نهاوندی رفت آنها را برگردانید...

 

بالجمله تا عصر جوش و خروش در کار بود و بهلول هم با یک پیراهن و زیر جامه‌ آنقدر دادزده بود که صدایش گرفته،چون عصر رسید مردم آمدند و علمایی که دست‌ منبر داشتند یک‌یک...به منبر فرستادند مانند حاج میراز حسین سبزواری و غیره.عصر آقای حجت الاسلام آشتیانی به آقای اسدی با تلفن صحبت کرد بالاخره قرار شد جمعی‌ از علما برای مذاکره بروند منزل آقای اسدی این بود مردم دست از آنها برداشتند عمده‌ رفتند و چند نفر...ماندند گفتند جای علما خالی نباید بماند در این بین منبر خالی ماند چشمشان به دعاگو افتاد.

 

دو نفر سید جوان،بنده را برداشته تحویل جمعیت دادند...بنده...قدری صحبت‌ از اسلام کرد گفتم چماق بازی را کنار گذارده تا آقایان جواب بیاورند و از منبر بزیر آمدم...بالجمله چون از منبر به زیر آمدم.چیزی نگذشت که درهای مسجد را در داخل‌ بسته و پشت هر دری جمعی چماقدار نشستند...

 

به مقدسات عالم قسم اگر علما را بر می‌گردانیدند به مسجد و جمع می‌شدند پای‌ منبر یک نفر مثل‌[حجت الاسلام شیخ علی اکبر]آشتیانی...و می‌گفت مذاکره با آقای‌ امیر لشگر تمام شد و بنا شد که فردااعاده‌[آیة الله‌]آقای قمی را استدعا کنند...یا مضمون دیگری که مشتمل بود بر اعاده آقای قمی بود زیرا که منتشر شده بود که آقا در طهران توقیف است در هر صورت اینکار را نکردند بلکه،اهل علم را هم گول زده آقایان‌ را به اسم مذاکره بردند و آنقدر وقت را گذرانیدند که کار از کار گذشت حال چرا اینکار

 

را نکردند که به مسالمت قضیه خاتمه می‌یافت‌[؟](جواب را...آقایان با ید بدهند)و اگر اینکار را هم نمی‌کردند همانطور که درها بسته بود عقب تمام آنها نظامی می‌نشانیدند صبح هرکه می‌خواست در را باز کند آنها به سر نیزه تهدید می‌کردند و تا عصر یا به اضافهء یکشب آنها را محصور می‌داشتند از گرسنگی تماما چماقها را انداخته تسلیم می‌شدند [!]اینکار را هم نکردند چرا؟(آنها باید جواب تهیه کنند)

 

غرض ساعت شش‌1که رسید صدای کلنگ از دو طرف با هیاهوی نظامی بلند شد در عرض چند دقیقه درهای مسجد را خورد کرده و ریختند به داخل مسجد،مردم از هر طرف فرار کردند از عقب درها آماج گلوله شدند بقیه هم در مسجد و دچار تیرباران‌ بودند دعاگو خود را بکناری کشیده پنهان شدم قریب نیم ساعت مشغول بودند چند نفر از آژانها و سربازها بضرب چماق مجروح شدند یکی دو نفر جراحت سخت یافتند... چیزی که دیده شد زمین مسجد مالامال خون بود حالا گلوله‌ها با ایوان و در دیوار چه‌ کرده بود نمی‌دانم عدد مقتولین را هم ندانستیم‌2همین قدر آژانها می‌گفتند که مقتولین‌ روز سابق بیشتر بوده است...

 

(1).قبلا در بیانات آیة ا...حسن شیرازی و شیخ بهلول زمان هجوم پس از نیمه و نزدیک اذان صبح ذکر شد.بنابر این شاید مقصود 6 ساعت بعد از غروب باشد چون برخی هجوم را نیمه شب ذکر نموده‌اند.

 

(2).مرکز اسناد انقلاب اسلامی-پروندهء 29/702 صفحهء 16.

 

منبع :

 

مجله 15 خرداد ، دوره اول ، تابستان و پاییز 1376 ، شماره 26 و 27 ، صفحه 25

حضور مرحوم آیة الله فقیه سبزواری در حادثه گوهرشاد

 

قیام گوهرشاد به روایت شاهدان عینی

 

===

 

 

بارگاه مقدس و ملکوتی حضرت علی بن موسی الرضا(ع) در طول تاریخ چندین مرتبه مورد تاخت و تاز یاغیان از خدا بی‌خبر قرارگرفته است که هر دفعه لطف لایزالی حضرت حق، حافظ و نگهبان این مکان مقدس بوده و در مدت زمان کوتاهی معجزه الهی برضد متجاوزان رخ داده است که از شرح آن اجتناب می‏کنیم.


از جمله حوادث تاریخی که در کنار این مضجع نورانی در تاریخ یک صد سال گذشته خراسان ثبت شده است، واقعه تلخ و خونین معروف به « قیام گوهرشاد » است که این بار دست خون آشام استکبار از آستین رضاخان و یاران از خدا بی‌خبرش درآمد و مسجد و حرم به دریای خون تبدیل شد، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نویسندگان و تاریخ نگاران سراغ شاهدان آن قیام خونین رفته و هر یک به نوبه خود تلاش نمودند که این قیام را از زوایای مختلف مورد مداقه و تجدید نظر قرار دهند تا زوایای تاریک آن برای ثبت حقیقی آن در تاریخ بر همگان عیان گردد.در همین راستا، مرکز اسناد انقلاب اسلامی شعبه خراسان نیز به سراغ تعدادی از شاهدان و ناظران و مطلعین و حاضران در آن قیام و جریانات قبل و بعد از آن رفته و گفت و شنودهایی را انجام داده که به طور مفصل در مرکز اسناد انقلاب اسلامی موجود است،اما از آنجایی که این جریان به دلائل مختلفی از قبیل سانسور شدید مطبوعاتی و خبری از طرف رژیم دیکتاتوری رضاخان و جو اختناق حاکم بر آن زمان در هاله ای از ابهام باقی مانده است، بر آن شدیم بدون تحلیل و پیش داوری و قضاوت قسمتهایی از مصاحبه‌های انجام شده را به طور مسلسل تاریخی به صورت گزارش گونه ای در اختیار خوانندگان محترم قرار دهیم تا انشاءا... در مسیر حرکتمان برای تبیین زوایای تاریک این جریان از نظرات واطلاعات خوانندگان گرامی نیز بهره مند باشیم.در نقل مطالب رعایت امانت گردیده و فقط در برخی موارد جملات به علت از هم گسیختگی گفتار مصاحبه شونده ویراستاری شده و در برخی موارد نیز به علت حفظ مصالح مصاحبه شونده و مرکز اسناد و شروطی که مصاحبه شونده داشته است، از ذکر نام خودداری کرده‌ایم و از طرفی به علت مرادف بودن خیلی از گفته‌ها از نقل آن از زبان گویندگان مختلف اجتناب شده است و سعی شده در حد اغنای خواننده مطالب ذکر شود.

آیت ا... حاج آقا حسین فقیه سبزواری در دستخطی تحت عنوان (و اما الحوادث الواقعه فی عصرنا) می‏نویسد: در سنه 1353 ‍‍‍‍‌ه.ق حکم شد که باید کلاه بین المللی پوشیده شود که عبارت از کلاه دوره دار بود و مردم بلاد اطاعت کرده پوشیدند،مگر مشهد که قیام کرد و مخالفت کرد.
حجت الاسلام والمسلمین حاج اسماعیل تهرانی از ناظران قیام گوهرشاد- سال1314 شمسی - می‏گوید: یک شکل بودن لباس، مقدمه کشف حجاب بود، اول کلاه آمد،بعد لباس متحدالشکل آمد، حتی خود من را به خاطر داشتن لباس روحانیت دستگیر کردند و بردند به کلانتری و برای من جریمه بریدند و بعد از اخذ جریمه رها کردند.
مرحوم حاج عباس چراغچی از حاضران در قیام گوهرشاد می‏گوید: موقعی که اتحاد شکل لباس شد، علی اکبر دربانباشی به خدام حرم امر کرد که کلاه پهلوی بر سر بگذارند،بعد از آنکه خدام کلاه پهلوی بر سر گذاشتند مردم برای دیدن کلاه پهلوی به حرم می‏آمدند.آیت ا... قمی (حاج آقا حسین) و علماء در برابر این امر مقاومت کردند.در نتیجه آیت ا... قمی (حاج آقا حسین) برای اعتراض راهی تهران شدند.
شیخ محمد تقی بهلول در خاطرات خود می‏نویسد: شب شنبه بودکه داخل مشهد شدم و به منزل آیت ا... حاج آقا حسین قمی(ره) رفتم و حال آقا را پرسیدم...... بنده شب را در منزل یکی از دوستان خوابیدم و صبح بعد از اندکی فکر تصمیم گرفتم روز پنج شنبه و شب جمعه در مشهد باشم و روز جمعه به تهران بروم و به هر وسیله شده با آقا مرحوم آیت ا... حاج آقا حسین قمی (ره) ملاقات کنم و هر امری که دارند اجرا کنم ...... داخل حرم یک نفر پلیس مخفی با لباس شخصی پیش من آمد و آهسته به گوش من گفت شما را شهربانی خواسته بنده به فکر مخالفت نیفتادم و حرکت کردم که با او بروم و چند نفر مشهدی،که آن پلیس را با لباس شخصی شناختند پیش آمدند، از او پرسیدند که شیخ را کجا می‏بری؟گفت: شهربانی خواسته.گفتند:حق نداری کسی را از صحن جلب کنی...... چند نفر از خدام حرم میانجی شدند که بنده به شهربانی نروم و آزاد هم نگردم.در یک حجره صحن تحت مراقبت پلیس بمانم و رئیس شهربانی بیاید و در همان صحن کار خود را با من فیصله کند ...... آن روز تا غروب پشت شیشه ایستادم، مردم دسته دسته می‏آمدند و مرا تماشا می‏کردند و می‏رفتند، پلیس‌ها به ملایمت و گاهی با خشونت و گاهی با آب پاشی مردم را متفرق می‏کردند و باز دسته دیگر می‏آمدند ...... پلیس به آنها (مردم) می‏گفت: آقا جان بروید شما که الان به شیخ کاری ندارید مقصود شما این است که شیخ شب در مسجد منبر برود،من به شما قول می‏دهم که این مقصود حاصل می‏شود! بنده فوراً در شیشه را باز کردم و به مردم گفتم: راست می‏گوید،بروید بنده زندانی شده‌ام شما که زندانی نیستید،همهمه زیاد شد!
آقای حاج سید محمود سلیمانی از شاهدان قیام گوهرشاد می‏گوید:بهلول چند شب منبر می‏رفت بعد حکم شد که بهلول را بگیرند،بعد از بازداشت او را در آسایشگاه خدام نگه‌داشتند مردم در آسایشگاه تجمع کردند، بهلول پنجره را باز کرد و گفت:مردم بروید.کاری از شما ساخته نیست،مردم کم کم زیاد شدند.هجوم مردم از تمام اطراف در حرم زیاد شد، قریب به هزار نفر در حرم جمع شدند، سپس بهلول را از آن اتاق خارج کردند و او را روی شانه‌های خود گذاشتند و به صحن نو (آزادی فعلی) آوردند و در ایوان طلا روی یک منبر کوچک گذاشتند.
شیخ محمد تقی بهلول در خاطرات خود می‏گوید:همین که آفتاب از زمین و دیوارها برطرف شد و صحن را سایه گرفت، چنان جمعیتی به صحن آمدند که جای خالی نماند صحن کهنه (صحن انقلاب فعلی) و حجره‌ها و غرفه‌های اطراف صحن حتی پشت بام‌ها از مرد و زن پر شده بود و همه متوجه حجره بنده بودند...... عصر که شد حرم مملو از جمعیت شد تا اینکه احتشام رضوی آمد و من را دید و بیرون آمد و کلاه پهلوی که بر سر داشت، به زمین زد و فریاد زد مردم چرا ایستاده اید؟ بعد من را بیرون آوردند و جریان قیام گوهرشاد آغازش اینجا بود ...... من اگر می‏دانستم احتشام رضوی می‏خواهد مردم را تهییج کند تا مرا آزاد کنند، جلوگیری می‏کردم، زیرا به نظر من هنوز وقت قیام بر ضد رضا شاه نرسیده بود، چون هدف من این بود که اگر قیامی بخواهد صورت بگیرد و مؤثر باشد، باید سراسری باشد و لذا من قبلاً برای رسیدن به این هدف، به اکثر شهرهای ایران مسافرت می‏کردم و مردم را هوشیار می‏کردم،فقط به آذربایجان و مازندران که می‏شد، روی نیروهای مردمی که از آنجاها مسلح شوند حساب کرد نرفته بودم،و قصدم این بود که به آنجاها هم بروم بعداً یک نیروی مسلح تشکیل بدهم و مبارزه مسلحانه را آغاز کنم، ولی آن عمل احتشام رضوی تمام نقشه‌های من را به هم ریخت و ناچار شدم که از همین جا آغاز کنم!
حاج سید محمود سلیمانی از شاهدان قیام گوهرشاد می‏گوید:نواب احتشام از مسؤولان آستانه بود، فوری عبای مشکی روی شانه انداخت و کلاه پهلوی را پاره کرد و عمامه سبز پیچید و پایین منبر نشست تمام مردم هم از چهار طرف وارد صحن می‎شدند و کل صحن پر از جمعیت شد.
یکی دیگر از شاهدان قیام گوهرشاد در خاطرات خود می‏گوید:
2 یا 3 قدم عقبتر از من کسی بود، گفتند این سرکشیک حرم است، آمد روی پله منبر ایستاد و به بهلول گفت: ساکت باش! مردم خیال کردند آمده بهلول را پایین بیاورد، کلاهش را از سرش برداشت و نشانی که مربوط به آستان قدس رضوی بود از کلاه خود کند و بوسید و به لباسش زد و کلاه را محکم به زمین زد و گفت: من این کلاه را بر سر نمی‏گذارم و قیام مردم اوج گرفت تا نیمه شب جمعیت عده ای رفتند و بازگشتند.
شیخ محمد تقی بهلول در خاطرات خود می‏گوید: نواب احتشام همین که به وسط صحن رسید کلاه خود را از سر برداشت و به دست گرفت و بلند کرد و فریاد زد ای مردم بی‌غیرت! چهار هزار نفر هستید،چرا از چهار پلیس می‏ترسید؟ حمله کنید و شیخ را آزاد سازید،نابود باد آن کس که این کلاه بی‌غیرتی را سر ما گذاشت،لعنت به این کلاه این را گفت و کلاه خود را بر زمین زد و زیر پا مالید و فریاد زد یا حسین و به حجره حمله کرد و مردم همراه او هجوم آوردند.

وقایع بعد از بردن بهلول از حجره خدام به صحن نو (آزادی فعلی )
یکی از شاهدان قیام گوهرشاد می‏گوید:سرکشیک مسجد مولوی آمد، بهلول را از منبر پایین بیاورد مردم او را زیر کتک گرفتند و می‏زدند من هم خواستم او را بزنم،اما آنقدر او را زده بودند که یکی گفت مرده است، بعد بردند به مریض خانه که خوب شد و به مقامات بالایی رسید.
شیخ محمد تقی بهلول در خاطرات خود می‏گوید:رئیس اطلاعات شهربانی در پیش منبر خود را به من رساند و گفت: منبر نروید که ممنوع است و مردم بر سرش ریختند و او را با کتک زدن به صورت فجیعی از مسجد بیرون کردند،نمی‏دانم کشته شد یا زنده ماند.
آقای حاج موسی رحمت جو ازخاندان معظم شهداء و از ناظران قیام گوهرشاد می‏گوید:شب (جمعه) منبر را بردند به مسجد گوهرشاد و جمعیت مسجد همه مشهدی بودند و یا زوار،هنوز از اطراف مردم نرسیده بودند،گاهی بهلول منبر می‏رفت و گاهی احتشام.
آقای حاج غلامعلی فخلعی کفشدارمسجدگوهرشاد و ازشاهدان قیام مسجد می‏گوید: بهلول شب (جمعه) بالای منبر می‏گفت: آقا امام حسین «علیه السلام» اصحابش را جمع کرد و گفت: اینها با من کار دارند و با شما کاری ندارند. بهلول گفت: من هم همینطور هستم اینها با من کار دارند،با شما کاری ندارند بعد بال قبایش را به صورتش کشید و گفت هرکس می‏خواهد برود،برود. مردم شروع کردند به گریه کردن،نواب احتشام هم گفت: خیر ما هستیم جایی نمی‏رویم، ما با تو هستیم...... ساعت 2یا3 شب بود از کفشداری برای تجدید وضو خارج شدم، دیدم بهلول در مسجد بالای منبر نشسته و احتشام رضوی در پله سوم منبر نشسته بود......
نبرد اول
آقای حاج غلامعلی فخلعی می‏گوید: صبح جمعه بود که متوجه شدم سربازها می‏خواهند بیایند برای دستگیری بهلول،از علاقه ای که به بهلول داشتم، ذکری را از مرحوم آقا میرزا مهدی آموخته بودم که برای حفظ او خواندم،خدا حفظش کند.
...... صبح حمله شروع شد (19/4/1314 روز جمعه) تا اینکه نزدیک طلوع آفتاب خبر دادند از بیرون صدایی نمی‏آید، رفتند از پشت بام خبر گرفتند،دیدند سربازها همه رفته اند، ما آمدیم بیرون آمدم پایین خیابان دیدم تعدادی جنازه هست، نزدیک 32 یا 33 نفر کشته شده بود، رفتیم کوچه‌های اطراف و جنازه‌ها را آوردیم و کنار همدیگر گذاشتیم.
آقای حاج موسی رحمت جو از شاهدان قیام گوهرشاد می‏گوید: یک روز صبح بنده می‏خواستم کار بروم،آن زمان در پادگان‌های ارتش شاگرد بنا بودم، در کوچه سیاه آب پایین خیابان دیدم مردم جمع شده‌اند گفتم چه خبر است؟ گفتند آمده‌اند شیخ بهلول را ببرند. فرمانده و سربازها را با سنگ می‏زدند و خود من هم جزو مردم بودم، به فلکه حرم که رسیدیم،از بالا خیابان و طبرسی نیز مردم هجوم آوردند سربازها به مردم تیراندازی کردند،تعدادی از مردم کشته شدند، حتی یک رفیق من به نام یوسف در همان روزکشته شد و در این درگیری حدوداً 35 نفر کشته شدند.
بهلول در خاطرات خود می‏گوید: (صبح جمعه) در این وقت یک نفر داخل مسجد شد و به ما گفت: آقایان من از طرف استاندار آمده ام، به شما می‏گویم متفرق شوید و اگر درخواستهایی از دولت دارید، استاندار پیش بست بالا ایستاده است، بیایید و عرض کنید. بنده به او گفتم: ما جمع نشده ایم برای اینکه به حرف استاندار متفرق شویم،زود از اینجا برو که نمی‏خواهیم به تو صدمه برسد.
آقای حاج سیدمحمود سلیمانی ازخدام حرم و از حاضران درقیام مسجد درباره آمارکشتار برخورد اول می‏گوید:ابتدا در روز (جمعه) سربازها در اطراف فلکه آب تیراندازی هوایی کردند مردم خونشان به جوش آمد بعدکه دیدند مردم متفرق نمی‏شوند، روبه‌روی مردم تیراندازی کردندکه 20 الی 25 نفرکشته شدندکه تعدادی از زوار جزوکشته‌ها بودندکه من برخی ازکشته شدگان را دیدم.
حجت الاسلام حاج اسماعیل تهرانی از ناظران قیام مسجد می‏گوید: در خیابان تهران، تقریباً یک گردان نظامی آماده بودند، بهلول آن موقع در صحن منبر بود، اجتماعات مردم زیاد بود، من داخل صحن شدم، حدود 11 یا 12 نفر کشته شده بودند. من خودم 4 جنازه را داخل صحن دیدم که رو به قبله خوابانیده بودند، من یک جنازه را نگاه کردم که ببینم می‏شناسم یا خیر، اولی و دومی را نگاه کردم، سومی را که نگاه کردم دیدم نصف سر و صورتش از بین رفته بود، من ضعف کردم و نتوانستم جنازه چهارمی را نگاه کنم ...... این روز مصادف با روز به توپ بستن حرم مطهر توسط روسها بود.
بهلول در خاطرات خود می‏گوید: جنگ اول 22 کشته و 67 زخمی به جا گذاشته بود، چهار نفر از کشته‌ها طرفدار بنده و هشت نفر نظامی بودند.

اتفاقی غیر منتظره
آقای حاج سید محمود سلیمانی از ناظران در قیام مسجد می‏گوید:بعد از کشتار اول، بهلول را از منبر بلند کردند و نواب احتشام در همین موقع افتاد و ما خیال کردیم او تیر خورده است، او را بردند کنار ضریح و دکمه هایش را باز کردند و فهمیدیم که غش کرده، بهلول را روی منبر صاحب الزمان روی پله آخر قرار دادند.
آقای حاج غلامعلی فخلعی می‏گوید: احتشام رضوی بعد از کشتار روز جمعه صبح غش کرد.
شیخ محمد تقی بهلول در خاطرات خود می‏گوید:نواب احتشام رضوی که اول مهیج انقلاب بود و شب جمعه همان ساعت که من خوابیده بودم، با دولتی‌ها تماس گرفته بود و به آنها وعده داده بود که در مواقع مهم با آنها یاری کند، آنها هم به او وعده داده بودند که تولیت آستانه را به او بدهند ...... سربازها به پادگان عقب نشینی کردند ...... بهترین موقعی که ما می‏توانستیم بر نظامیان غالب شویم، موقعی بود که سربازها برای اولین مرتبه به پادگان عقب نشینی کردند، اگر ما به آنها حمله می‏کردیم، حتماً پیروز می‏شدیم، اتفاقی غیر منتظره رخ داد و آن این بود که احتشام رضوی که شبانه با دولتی‌ها سازش کرده بود و به آنها قول همکاری داده بود، وقتی که سربازها به پادگان رفتند و مردم به مسجد آمدند، نواب احتشام خودش را به غش مصنوعی زد و به زمین افتاد و ... ذهنم از صدور فرمان حمله به پادگان پرت شد و این را بعداً فهمیدم که آن غش مصنوعی بوده است ...... هنوز پنج دقیقه از غش کردن نواب احتشام نگذشته بود .... یک هیأت هشت نفری از طرف دولت آمد، برای مذاکره صلح ..... بنده به آن حجره که تعیین شده بود رفتم، هشت نفر در آن حجره نشسته بودند، چهار نفر معمم و چهار نفر کلاهی، چهار نفر معمم یکی آقازاده پسر بزرگ آخوند ملا کاظم خراسانی بود، دوم شیخ مرتضی آشتیانی و دو نفر دیگر را نشناختم. احتمال می‏دهم از علمای طرفدار شاه در تهران بودند. چهار کلاهی یکی اسدی متولی آستانه، دوم پاکروان استاندار خراسان، سوم سرهنگ نوایی (در آن تاریخ در خراسان نبوده و در آذربایجان مسؤولیت داشته) رئیس شهربانی مشهد، چهارم فرمانده لشکر مشهد که اسمش را نمی‏دانم ..... هیأت صلح قول داد آیت ا... حاج آقا حسین قمی (ره) تا روز یکشنبه به مشهد خواهد آمد ما یک روز صلح کردیم و مضمون قرارداد چند ماده بود 1- تا روز یکشنبه صلح برقرار باشد، 2- سربازها مسلح حق دخول به حرم را ندارند ولی برای زیارت غیرمسلح می‏توانند بروند، 3- شهر دراختیار سربازهاست، ولی حق تعرض به مردم را ندارند، 4- حاج آقا حسین قمی (ره) تا روزیکشنبه باید به مشهد بیایند که این موارد مورد توافق قرار گرفت. من به آقازاده گفتم حاج آقا حسین که آمد، صلاح ما در دست اوست، هرچه او بفرماید، همان خواهیم نمود.
آیت ا... حاج آقا حسین فقیه سبزواری در خاطرات خود می‏نویسد:بعد از برخورد اول (روز جمعه) همه مغازه‌ها تعطیل و ادارات بسته شد و ازدحام زیادی در مسجد جامع شد.
یکی دیگر از شاهدان قیام گوهرشاد می‏گوید:بعد از کشتار اول (روز جمعه) مجدداً مردم بهلول را سر دست گرفتند و آوردند به مسجد گوهر شاد و بهلول را روی منبر امام زمان قرار دادند، جمعیت مسجد رو به فزونی رفت. سماور بزرگی آوردند خیلی بزرگ بود، بردند به مسجد پیرزن (محل فعلی حوض مسجد گوهرشاد) و چادر کشیدند و نان و ماست و خوراکی می‏آوردند و از مردم پذیرایی می‏شد.
آقای حاج سید محمود سلیمانی می‏گوید: عده ای از مردم در مدت حضور مردم درمسجد فرش‌های خود را به صورت امانت به مسجد آورده بودند که بعد از ختم ماجرای مسجد می‏ترسیدند بروند و فرش‌های خود را ببرند چون سربازها هرکس را اطراف مسجد می‏دیدند، دستگیر می‏کردند.
مرحوم حاج عباس چراغچی از حاضران درقیام مسجد می‏گوید:کسانی که به حمایت بهلول آمده بودند، چهار شاخ به دست گرفته بودند و کتل به دست داشتند و دم نوحه خوانی داشتند که: حضرت صاحب زمان برس به فریادمان رفت ناموس زدست برس به فریادمان.
شیخ محمد تقی بهلول در خاطرات خود می‏گوید:عصر روز شنبه گروهی از مردم اطراف مشهد، با بیل و تبر و داس و قمه و شمشیر به یاری ما آمدند و چند نفر از آنها تفنگچه و فشنگ هم داشتند. اینها به بنده خبر دادندکه فردا طلوع آفتاب دسته‌های بزرگ مسلح و مجهز از دهات دورتر به یاری خواهند آمد و هم خبر رسیدکه درقوچان وتربت حیدریه و نیشابور مردم برای یاری ما مسلح ومجهز می‏شوند.
آقای حاج غلامعلی فخلعی از حاضران در قیام مسجد می‏گوید: عده ای از فرهاد گرد و روستاهای اطراف فریمان با چوب و داس آمدند.
آقای حاج محمود سلیمانی می‏گوید:مردم از اطراف و روستاها با هر وسیله که داشتند، مانند چوب – چهارشاخ و داس و ... وارد شهر می‏شدند که البته در بین آنها شایع شده بود که اعلام جهاد شده است و من خودم سه شب در حرم بودم.
بهلول در خاطرات خود می‏گوید:روز قبل از ماجرا بعداز ظهر روستاییان که برای کمک به ما حرکت کرده بودند، در دسته‌های مختلف وارد مشهد شدند و این موجب وحشت مأموران شد، فوراً تلگرافی به تهران زده بودند، جواب آمده بود که به هر قیمتی شده، مسجد را بازپس بگیرید.
آقای حاج سید محمود سلیمانی و حاج غلامعلی فخلعی می‏گویند:مردم می‏رفتند به منزل علماء و آنها را به مسجد می‏آوردند.
مرحوم عبدالرضا غنیان می‏گوید:علماء در شبستان آقای قمی تجمع کرده بودند، روحانیون برای تغذیه مردم اقدام کردند و خودشان به مردم چای و نان و پنیر می‏دادند، غذای علماء نیز همان نان و پنیر بود و سروصدای مسجد دربیرون پیچید مردم دهات به عنوان اینکه حکم جهاد صادرشده، یکدیگر را خبر می‏کردند و با همان ابزار خود با بیل و کلنگ و داس و چهارشاخ، راهی مسجد گوهرشاد می‏شدند.
آیت ا... حاج آقا حسین فقیه سبزواری (ره) در خاطرات خود می‏نویسد:خبر داده بودند که علماء حکم جهاد داده‌اند تا اینکه مسجد دیگر جای پا نبود و حقیر با آقای نهاوندی به مسجد وارد شدیم ملاحظه کردیم که علماء همه در ایوان مقصوره جمع شده‌اند و بهلول منبر رفته و مردم را تشویق می‏کند که بروند به طرف لشکر و لشکر را متصرف شوند و لشکر نیز عازم شده بود که اگر مردم حمله به طرف آنها بکنند، توپ بسته و همگی را بکشند ...... بنای مشورت شد. قرار شد دو نفر نزد استاندار بروند و از او کسب تکلیف کنند. قرار استخاره شد، آقای نهاوندی استخاره کرد آیه (ان الملوک ........) آمد، قرار شد حقیر با آقای شیخ مرتضی آشتیانی برویم که استاندار در آن وقت پاکروان بود.

لحظات پراضطراب
آیت ا... حاج آقا حسین فقیه سبزواری در خاطرات خود می‏نویسد: ( شب یکشنبه) جمعی دور حقیر را گرفتند که باید منبر بروی و مردم را امرکنید که متفرق شوند، حقیر ملاحظه کردم که اگر منبر نروم، خطر قتل دارم. در این گفت‌وگو بودم که یک وقتی ملاحظه کردم که حقیر را روی دوش گرفته و به طرف ایوان مقصوره می‏برند، خواهی نخواهی منبر رفتم و بین محذورین گرفتار شدم، بالاخره بالای منبر گفتم که من الان تب دارم و حال حرف زدن ندارم، فقط می‏توانم که امن یجیب...بخوانم، تصمیمی گرفتم و روضه علی اصغر خواندم، واز منبر پایین آمدم، هنگامی که مرا به طرف منبر می‏بردند، یک نفر ناشناس قبای مرا کشید و گفت به مردم بگو، اگر می‏خواهند آسوده بشوند، پناهنده سفارتخانه روس شوند و من گوش به حرف او ندادم و سعی کردم مردم را متفرق کنم.
وی در ادامه می‏نویسد:بعد از منبر به دارالتولیه رفتیم به محض ورودم اسدی نیابت تولیت وارد اتاق شد و آمد روی زمین نشست و خواهش کرد که چاره‌ای کنم.... با علمایی که در مسجد بودند به کشیک خانه رفتیم و نتیجه گفت‌وگو بالاخره بر این قرار گرفت که تلگرافی توسط آیت ا... آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری که در آن زمان فی الجمله مرجعیت داشت بکنند که ایشان به (شاه) تلگراف کنند، او صرف نظر از پوشیدن کلاه دوره دار بنماید. من با این تلگراف مخالفت نمودم و در آن تلگراف تهدید سختی نسبت به (شاه) شده بود، آنچه اصرار کردم برای تغییر تلگراف اثر نکرد و تمامی علماء تلگراف را امضاء کردند و این تلگراف که مخابره شد، تلگرافی از طرف شاه صادر شد که یا متفرق شوند یا اینکه با گلوله آنان را متفرق خواهم کرد.

پلیس مخفی در میان جمعیت
بهلول در خاطرات خود می‏گوید:بعد از نماز مغرب و عشاء خبر آوردند اسدی 70 یا 80 خادم را لباس روحانی پوشانیده و بعضی از سادات هستند می‏خواهند قرآن به دست وارد جمعیت شوند و بهلول را دستگیر کنند و چون عمامه به سر دارند و قرآن به دست مردم مزاحم آنها نخواهند شد واز طرف دیگر بعضی جزء سادات هستند ... و بالای منبر رفتم وگفتم: «آن قرآن هایی که عمروعاص بر سر نیزه کرد تا لشکر علی علیه السلام را متفرق سازد آن قرآنها را امشب می‏خواهند برای شما بیاورند، اگر شما همانند لشکر علی علیه السلام خواهید کرد بروید به خانه‌های خود، من هم می‏روم شهربانی و خودم را تسلیم می‏کنم» یک نفر بلند شد و اسلحه را به دست گرفت و گفت ای مردم من «حسن اردکانی نژاد نوغانی» هستم که نصف مردم مشهد من را می‏شناسند، من از طرف خود به شما قول می‏دهم ما با قرآن آنها و سیدهایشان و عمامه هایشان کاری نداریم، هرکس به شما حمله کند، ما با او جنگ خواهیم کرد، مردم نیز او را تایید کردند، وقتی اسدی فهمید، از فرستادن آن افراد منصرف شد.
آقای حاج غلامعلی فخلعی در خاطرات خود می‏گوید:اسدی 10 نفر از دربانها را مأمور کرده بود که نیمه شب بیایند و بهلول را دستگیر کنند و اینکه بهلول می‏گوید 70 نفر از خدام را اسدی با لباس روحانیت و قرآن به دست فرستاده و آمد مرا دستگیر کنند. دروغ است، فقط ده نفر خادم بود که وقتی وارد مسجد شدند، کلاه هایشان را زیر بغل هایشان گرفتند، اما مردم متوجه شدند آنها نیز فرار کردند.
مرحوم عبدالرضا غنیان از شاهدان قیام گوهرشاد می‏گوید: حاجی مدقق، رئیس اطلاعات شهربانی با لباس شخصی بین مردم قدم می‏زد و البته تعداد دیگری از مأموران اطلاعات شهربانی هم با همین وضع در میان مردم بودند.

 

قیام گوهرشاد به روایت شاهدان عینی

 

--

 

 

بخش دوم و پایانی - واقعه سرکوب خونین قیام مردم متدین مشهد علیه کشف حجاب در مسجد گوهرشاد ودر کنار بارگاه امن امام رضا (ع) در سال 1314شمسی، لکه ننگی بر دامن رژیم منحوس پهلوی است که از زوایای مختلف قابل بررسی است.

 

در شماره پیشین ضمن بررسی این واقعه و با نقل قول از شاهدان عینی آن ماجرا که در متون مختلف درج یا نقل شده است، پرداختیم. در ادامه، زوایای دیگری از حجاب‌ستیزی خاندان سلطنت در زمان پهلوی را که در واقعه گوهرشاد متجلی شد، را بازگو می‌کنیم.

آقای حاج غلامعلی فخلعی در بخش دیگری از سخنان خود می‌گوید: 60 یا 70 نفر مفتش از طرف شهربانی در میان مردم بودند که یک پاسبان اهل اصفهان بود که من او را می‏شناختم. گفت: 70 نفر هستیم که اینها مأموریت داشتند که مردم را تحریک کنند.
آقای یوسف خرازی از ناظران قیام مسجد و خادمان حرم می‏گوید: روز قبل از شب ماجرا، قشون نظامی حرم را محاصره کردند البته قبل از وقوع ماجرا به جمعیت اعلام کردند که بروید و متفرق بشوید، مردم متفرق نشدند، نصف شب بود که تیراندازی شروع شد. برخی از مردم در جوی فاضلاب پناه گرفتند که آنها نیز به قتل رسیده بودند، من دیدم که آنها را از میان جوی فاضلاب بیرون می‏کشند و جمعیت مسجد نزدیک به هزار نفر بود.
مرحوم حاج عباس چراغچی می‏گوید: مرحوم علی اکبر دربانباشی مرتب به تلگراف خانه و پیش اسدی در رفت و آمد بود، همراه او بودم، در خیابان کلاه پهلوی بر سر می‏گذاشت و در حرم کلاهش را عوض می‏کرد، دفعه آخر که رفت و برگشت گفت: عباس امشب برو به خانه ات، رفقایت را هم بگو بروند! اینجا نمان، ولی من گوش نکردم و آن شب را در مسجد ماندم.
مرحوم آیت ا... حاج آقا حسین سبزواری در خاطرات خود می‏نویسد: ( شب واقعه گوهرشاد) رفتیم (مرحوم سبزواری و مرحوم آشتیانی) وارد استانداری شدیم، پاکروان در اتاق بالا بود و عقربه ساعت شش از شب بود آقای آشتیانی بدون هیچ‌گونه توجهی از پله‌ها بالا رفت، اتفاقاً پاکروان با همسر خود در حجره نشسته بود، یک مرتبه آقای آشتیانی پرده را بلند کرد همسر پاکروان ایتالیایی بود، وحشت می‏کند و فریادی زد آقا برگشت پایین، حقیر پایین بودم، پاکروان زیاد غضب آلوده می‏شود با عجله آمد حجره پایین، گفت این نصف شب آمده‌اید چکار دارید آقای آشتیانی فرمودند، چند مطلب دارم: 1- آنکه دستور بدهید دسته سینه زنی بیایند به بازار و صحن، 2- دستور بدهید مردم لباس فرنگی نپوشند وکلاه دوره دار لباس کفر است، 3- اینکه حجاب از سر زنها برداشته نشود. پاکروان گفت: موضوع سینه زنی را تقاضاکردید(قبلاً) توسط حاج آقا حسین قمی وحال درایام عاشورا می‏برند و در صحن سینه می‏زنند و اما کلاه، شما روی جلو را قبول کردید خوب روی عقب را هم قبول کنید (منظور کلاه پهلوی تبدیل به کلاه دوره دار بشود) و این اجتماع که آورده اید متفرق کنید (اجتماع مسجد گوهرشاد) و اما مسأله حجاب دیگر یک کلمه و مدرکی آوردید که حکم به رفع حجاب نموده هرچه بخواهید به شما داده خواهد شد!؟
حقیر (آیت ا... سبزواری) رو به پاکروان کردم و گفتم: عرض دارم، گفت شما کیستید؟ گفتم من آقای سبزواری هستم گفت: بسیارخوب! شنیدم شما منبر رفتید و مردم را امر به آرامش کردید، گفت، بگو: گفتم: غرض از آمدن بنده و حضرت آقای آشتیانی این است که این مردم اجتماع کرده‌اند حق و باطل باید به هرنحو است آنها را قانع کرد تا متفرق شوند، جواب داد: اینها را جمع کردید متفرق کنید؟ جواب دادم ما جمع نکردیم، گفت، شما برای چه به مسجد آمدید؟ جواب دادم برای اصلاح گفت: بکنید، جواب دادم راه ماها بسته است شما استاندار هستید، گفت: فکری ندارم من گفتم: یک راه داریم و آن این است که صورت تلگراف جعلی به من بدهید که به مسجد بروم و مردم را متفرق کنم! جواب داد چه تلگراف باشد؟ گفتم: آنکه (شاه) عفو کرده شما مردم متفرق شوید در این موقع پاکروان رفت حجره بالاتر، اسدی هم آمده بود، بعد از لحظه ای برگشت و گفت کار از دست من و اسدی خارج شده و اعلیحضرت (شاه) تلگراف مخابره کرده، دستور داده به هر نحو مردم را متفرق کنید و سه دقیقه دیگر وقت نداریم، به هر تقدیر سه دقیقه گذشت که صدای مسلسل بلند شد، فریاد مردم به یاعلی یاعلی بلند شد و قریب نیم ساعت طول کشید و صداها آرام شدند ...... غروب شد (عصر شنبه) علما رفتند چند نفری باقی ماندند، یک ساعت از شب گذشته، مجدداً آقای حاجی میرزا احمد به حقیر تلفن کرد که به هر نحو است مردم را متفرق کنید که حکم تشدید صادر شده که به هر نحو است مردم را متفرق کنند و قشون با مسلسل دور مسجد را محاصره کرده بودند..... به قدری آتش غیظ مردم مشتعل شده بود که کسی جرأت نداشت که اسم آن (صلح) معنی را ببرد.
آقای حاج موسی رحمت جو از ناظران قیام مسجد می‏گوید: نیمه شب (یکشنبه) بود، سه مرتبه صدای یاعلی بلند شد، سپس تیربارها شروع به کار کردند، همانند اینکه گندم را به تابه می‏ریزند، صدای تیربارها می‏آمد.
آقای حاج حسین انتظاری از خاندان شهداء می‏گوید: روز (شنبه) بهلول روی منبر بود و سخنرانی می‏کرد. همان روز یک پاسبان که آدم خوبی بود و ما را می‏شناخت آمد و گفت: بچه‌ها بلند شوید و بروید! امشب شلوغ می‏شود، ما رفتیم نصف شب بود که رگبارمسلسل‌ها شروع به کارکرد؛ کشته هاوزخمی هارا با هم دفن می‏کردند.
روز بعد (روز بعد از کشتار اول یعنی شنبه) خواستم سرکار بروم. دم درمدرسه فردوسی دیدم لشکر با موزیک حرکت می‏کند، من با آنها برگشتم دم موزه حرم رسیدیم، هوا گرم بود برخی تیربارها را با قاطر حمل می‏کردند، بعد آنها را با طناب روی پشت بامها کشیدند و در بام‌های مسلط به مسجد کار گذاشتند و مردم دسته دسته از بیرون شهر با داس و چهارشاخ وارد شهر می‏شدند.
آقای حاج سید محمود سلیمانی از خدام حرم مطهر می‏گوید: برادرم آمد و گفت امشب نباید در حرم بمانی. من گفتم: من اینجا می‏مانم، برادرم گفت: پس بیا با هم تا فلکه آب برویم، وقتی رفتیم، دیدم تمامی خیابانها و فلکه را پیاده نظام گرفته و در میان جوی‌ها و روی شیروانی ها، نظامی‌ها نشسته‌اند و همه مسلح هستند؛ برادرم گفت: اگر می‏خواهی نیایی، نیا، اما اگر یک مسلسل سبک روی سردر مسجد بگذارند همه شما را می‏کشند، من با برادرم رفتم خانه، نیمه شب یک مرتبه شنیدم صدای یازهرا و واعلیا بلند شد. بعد از آن هم صدای رگبار مسلسل‌ها آغاز شد.
بهلول در خاطرات سیاسی خود می‏گوید: ساعت 12 شب، یکشنبه خبر رسید که دولتی‌ها برای یک جنگ بزرگ کاملاً آماده شده اند، تمام سربازان شیعه ومتدین را از صحنه جنگ بیرون کرده‌اند وسربازان(غیرشیعه)ویهودی و بهایی وزردشتی وشیعه‌های بی‌علاقه به مذهب را آماده جنگ ساخته‌اند و دورتادورشهر را برای جلوگیری ازآمدن مردم جنگی ازبیرون سنگربندی کرده‌اند و طیاره‌های جنگ رادر فرودگاه با بمب مجهزکرده و برای پرواز بمباران آماده ساخته اندوتوپ‌ها و مسلسل‌ها را در نقاطی که به حرم وصحن مسجدمسلط است تمرکزداده‌اند و قصد دارند که نزدیک صبح به مسجد حمله کنند.
آقای حاج موسی رحمت جو می‏گوید: یک مسلسل روی بانک سپه که درکوچه ((دربند علی خان)) بود کار گذاشته بودند، من با چشم خودم دیدم که مسلسل‌ها را روی پشت بام‌ها کار گذاشته اند، اما خبری از توپ و هواپیما نبود.
آیت ا... حاج سید جواد فقیه سبزواری به نقل ازآیت ا... فقیه سبزواری (ره) می‏گوید: از تهران از خود شاه دستور آمد درصورتی که مردم متفرق نشوند، مسجد را قبضه کنید، بعد از وصول این تلگراف افرادی که در مسجد بودند، به رگبار بسته شدند.
بهلول در خاطرات سیاسی خود می‏گوید: به فراهم کردن دفاع مشغول شدم در هرکادری از درهای مسجد یک دسته از اطرافیان خود را فرستادم که بیدار و آماده مدافعه و سه تفنگ و تفنگچه و چند قطار فشنگ در اختیار هردسته گذاشتم و برای هردسته فرماندهی از کسانی که بر آنها اعتماد داشتم انتخاب کردم.
مرحوم عبدالرضا غنیان می‏گوید: از جمله سخنان بهلول این بود که می‏گفت: نه ما با شاه مخالفیم و نه با هیچکس، مملکتمون و میهنمون را هم دوست داریم، ولی ما مسلمانیم، ما بی‌حجابی را نمی‏خواهیم ـ آیه قرآن را می‏خواند و می‏گفت، ما بر ضد قرآن کار نمی‏کنیم، حاضر نیستیم زن و بچه و خواهرمان را عریان کنیم ـ و همچنین به دولت تذکر می‏داد که حاج آقا حسین قمی را آزاد کند.
مردم هم گریه می‏کردند و می‏گفتند: یاعلی ـ یاصاحب الزمان ـ وروضه می‏خواندند ـ به تاریخ اشاره می‏کردندبه مجاهدتهای حضرت زینب (س) اشاره می‏کردند و به مجاهدتهای حضرت زهرا و خواستار اجرای قوانین دینی در ایران بودند.
حجت الاسلام والمسلمین حاج اسماعیل تهرانی در مورد حضور علما می‏گوید: عده ای از علمای برجسته در قیام مسجد حضور داشتند مثل حاج شیخ علی اکبر نهاوندی ـ حاج شیخ مرتضی آشتیانی ـ حاج آقا حسین سبزواری و... که البته اسدی درشب کشتار آنها را از میان جمعیت مردم خارج کرد تا صدمه نبینند.
آقای حیدررحیم پور، درباره حضورسربازان غیرمسلمان درکشتارآن شب می‏گوید: آقای عابدزاده (حاج اصغر عابدزاده از متدینین معروف مشهد) 20 سال بعد از واقعه گوهرشاد این قضیه را برای من نقل کرد که من (عابدزاده) سرباز بودم، ما را توی هنگ نگه داشتند و زندانی کردند، سربازهای یهود (یهودی) را از تهران آوردند و برای حمله به گوهرشاد بردند.
بهلول درباره ساعت شروع حمله می‏گوید: حمله بزرگ دولتی‌ها چنانکه پیش بینی شده بود، نیم ساعت قبل از اذان صبح با تفنگ و توپ و مسلسل‌ها شروع شد.
مرحوم عباس چراغچی، از حاضران درشب قیام می‏گوید: علی اکبر دربانباشی، بهلول را برد به کفشداری مسجد گوهرشاد تا او را راضی کند که مردم متفرق شوند. بهلول راضی نشد. من شب رفتم (شب واقعه) در کمرپوش کفشداری مسجد گوهرشاد پنهان شدم، ابتدا درب طرف بازار بزرگ را شکستند. بعد درب قبله را شکستند و بعد درب پایین پای حضرت را شکستند، مسلسل‌ها شروع به کارکردند و این حمله از تمام جوانب صورت گرفت، هم از بالا و هم از پایین.
آقای حاج غلامعلی فخلعی کفشدار مسجد می‏گوید: ساعت 2 یا 3 از شب گذشته بود تلفن زنگ زد، از صدایش فهمیدم که پاکروان است گفت: جمعیت مسجد چقدر است گفتم، در حدود 500 یا 600 نفر؛ آقای آشتیانی گفت: که بود؟ گفتم: نمی‏دانم اما مقدار جمعیت را پرسید. بعد از نیم ساعت 2 مرتبه زنگ زد پرسید: چقدر جمعیت هست، من فهمیدم منظورش چیست؟ گفتم 7 یا 8 هزارنفر گفت: توکه نیم ساعت قبل گفتی 500 یا 600 نفر حال چگونه شده گفتم جمعیت تازه آمده‌اند بعد فهمیدم اوضاع از چه قرار است، رفتم به خانه، نزدیک صبح بود که صدای تیر بلند شد.
مرحوم حاج عباس چراغچی از حاضران در قیام می‏گوید: جمعیت مسجد علی علی می‏گفتند ـ سربازها با کفش و پوتین و مسلسل وارد مسجد شدند.
یکی دیگر از شاهدان قیام مسجد می‏گوید: شبانه تیراندازی و کشتارشروع شدکه تعداد زیادی کشته شدند، تمام جنازه‌ها که چند هزار نفر بودند، زنده و مرده را به کامیونهای ارتش می‏ریختند و می‏بردند و گودالی در پایین خیابان و آنجا دفن می‏کردند.
حجت الاسلام حاج عبدالحسین دستغیب (پسرعموی شهید محراب) می‏گوید: موقعی که تیراندازی شروع شد، من و شیخ نجات و بحرالعلوم رفتیم به پشتک مسجد گوهرشاد و آنجا پنهان شدیم، می‏شنیدیم تعدادی را که می‏گفتند ما زنده هستیم، ما را نبرید ولی آنها را با کشته‌ها می‏بردند.
آقای برات تیموری از خدام حرم مطهر می‏گوید: 2 نفرکه از روستای ما سرباز بودند و 2 نفر از آنها نیزتیرخورده بودندویکی نقل می‏کرد (البته ایشان حالا مرده است) آن شب من و یکی سرباز دیگر پشت تیربار بودیم، من تیراندازی نمی‏کردم به رفیقم گفتم تیراندازی نکن، آنها خواهر و برادران ما هستند و او گوش نداد و تیراندازی می‏کرد، حتی دیدم بچه ای را که در بغل مادرش بود به رگبار بست و مادر و فرزند را کشت. زخمی‌ها فریاد می‏زدند، کسی به فریادشان نمی‏رسید، کشته و زنده را با هم دفن می‏کردند، آنها حتی به سربازهای زخمی هم رحم نمی‏کردند، آنها را نیز همراه با کشته‌ها دفن می‏کردند، ولی من توانستم فرار کنم.
مرحوم حاج عباس چراغچی می‏گوید: برخی از مردم مقاومت می‏کردند و مأموران را مورد حمله قرار می‏دادند.
آقای حاج سید محمود سلیمانی در خاطرات خود می‏گوید: تمام اهل مسجد کسانی که مانده بودند کشته شدند اما عده ای از میان نهر آب فرار کردند. هیچ‌کس ازکسانی که درمسجد بودند، زنده نماندند،سربازها هیچ رحم نداشتند.
آقای حاج حسین انتظاری می‏گوید: عده ای از مردم از راه آبهای حرم فرارکرده بودند، حتی یکی از رفقای من از راه آبها فرار کرده بود و شب را دریک مسافرخانه مانده بود و صبح به خانه آمد.
آقای عبدالرضا غنیان به نقل از یکی از مجروحان حادثه مسجد می‏گوید: بعداز آنکه من تیر خوردم، بهترین راه را برای نجات خودم این دیدم که مثل مرده‌ها خودم را روی زمین بیندازم تا با من کاری نداشته باشند، سربازها برای جمع آوری غنایم درمیان جنازه‌ها می‏گشتند،کفش ـ لباس ـ ساعت، انگشترو... را به یغما می‏بردند ـ خیلی بی‌رحم بودند ـ وقتی بالای سر من رسیدند یکی گفت: مرده، دیگری گفت: نه زنده است. برای امتحان با سرنیزه به پهلوی من زدند، که من فریاد زدم، خواستم بلند شوم، که با قنداق اسلحه بر سرم زدند که افتادم ـ بنا به گفته آقای غنیان بعداز7 ماه این مجروح در بیمارستان چشم بازکرد (جریان نجات این مجروح مفصل می‏باشد) .
حجت الاسلام دستغیب (پسرعموی شهید محراب) می‏گوید: یک ساعت به طلوع فجر مانده بود، صاحب منصبها آمدند کشیک خانه سؤال کردند کسی نمانده؟ خدام گفتند: سه نفر آن بالا هستند، من بودم و شیخ نجات و بحرالعلوم، ما را پایین آوردند و ما را بردند. اما احتیاط می‏کردیم که پا روی کشته‌ها نگذاریم، ما را بردند به یک جا موقع نماز رسید اجازه خواستیم برویم مسجد نماز بخوانیم، نگذاشتند، بعد ما را بردند به محبس انفرادی و زندانی کردند.
حجت الاسلام حاج اسماعیل تهرانی می‏گوید: بهلول درمسجدتعدادی هوادار داشت، وقتی تیراندازی شروع شده بود، بهلول ازمنبرپایین نیامده بود هوادارانش منبر را واژگون کرده بودند و بهلول افتاده بود، بعد از مسجد خارج کرده بودند.
بهلول می‏گوید: بعد از آنکه ما عقب نشینی کردیم، با چهار نفرکه همراه من بودند، وارد منزل زنی شدیم، وقتی او مرا شناخت، همان شبانه از پشت بام‌ها وکوچه‌ها مرا به طرف سیس آباد برد و از آنجا من از میان روستاها عبورکردم و درمدت 20 روز به مرز افغانستان رسیدم و از آنجا وارد افغانستان شدم! (خاطرات بهلول خیلی مفصل و قابل تأمل می‏باشد که در مقاله ای جداگانه مکتوب گردیده است)

محو آثار جنایات
مرحوم حاج عباس چراغچی می‏گوید: سمت درب قبله ماشین‌ها آماده بودند، جنازه‌ها را می‏بردند به طرف پایین خیابان، به یک گودال می‏ریختند، بالای رفهای (طاقهای) مسجد گوهرشاد بعضی پنهان شده بودند، اینها را با مسلسل به رگبار می‏بستند و آنها از بالای طاقها به زمین می‏افتادند.
آقای حاج سید محمود سلیمانی می‏گوید: صبح رفتم به طرف حرم، اما نگذاشتند داخل شوم، دیدم کشته‌ها را با گاری‌های 4 اسب و 2 ماشین حمل می‏کنند،زنده‌ها را با مرده‌ها دفن می‏کردند، چند گودال درکوهسنگی کنده بودند و 2 چاه در پایین خیابان که کشته‌ها را در آنجاها دفن می‏کردند و من هر جمعه می‏رفتم پایین خیابان و فاتحه می‏خواندم، حتی این اواخر محل قبر شهدای مسجد نمایان بود، جوی گودال ته نشین کرده بود.
آقای کفشدار می‏گوید: بعداز سه روزاز واقعه خونین مسجدگوهرشاد، درب مسجد گشوده شد و البته با وساطت میرزا احمدکفایی و بعداز 7 سال ازماجرای مسجد سنگ فرش مسجد عوض شد.
آقای عباس شاه مسعودی می‏گوید: بعداز ماجرای آن شب در مسجد گوهرشاد، (تیر ماه 1314) 2 الی 3 ماه آن‌گونه که من به خاطر دارم و شاید بیشتر درب مسجد بسته شد، برای تعمیر و پاک کردن و کربندی مسجد که با خونها نجس شده بود، سنگ فرش مسجد عوض شد، وقتی خاکهای زیر سنگها را برداشتند، خاکها آغشته به خون بود.آمارکشتار به نظر من بالای شش هزار نفر بود، چون داخل شبستان‌ها و ایوان‌ها پرازکشته بود وکشته‌ها را با زنده‌ها دفن می‏کردند، عده ای را درکوهسنگی و عده ای را در پایین خیابان که حالا بهداشت شده دفن کردند.
یکی دیگر از شاهدان قیام مسجد می‏گوید: نزدیک به 20 یا 25 سانتی متر خون در مسجد جمع شده بود و نزدیک به 6 یا 7 ماه مسجد بسته بود و تمام درهای مسجد را عوض کردند، حتی آجرهای مسجد عوض شد و تا یک متر خاک زیر سنگها را عوض کردند که آثاری از خون در مسجد باقی نماند. کاشی‌های مسجد که تیر خورده بودند را عوض کردند.
آیت ا... حاج آقا حسین فقیه سبزواری (ره) در خاطرات خود می‏نویسد: دو روز بود که کلیه صحن و مسجد حرم بسته بود و معلوم نشدکه چند نفر کشته شد و مردم متفرق شدند و دستور آمد مسجد و صحن وحرم باز شود و ائمه جماعات مسجد بروند و دکانها باز شود.
آقای حاج غلامعلی فخلعی در خاطرات خود می‏گوید: صبح آمدم، دیدم دور تا دور فلکه را سربازها گرفته اند، من رفتم بروم مسجد سرباز نگذاشت. صاحب منصب گفت: این باید برود ننگ شما را پاک کند، بعد من رفتم داخل مسجد، داخل ایوانها خون گرفته بود، بعضی جاها چادر زن‌ها بود البته تعدادی زن در شبستان نهاوندی روز قبل بودند و عده ای از زن‌ها نیز کشته شده بودند. خونها فرو رفته بود به زمین، ما مشغول تطهیر شدیم و من از آمارکشتار دقیقاً اطلاعی ندارم.
آقای حاج سید محمود سلیمانی در خاطرات خود می‏گوید: تا سه روز درب مسجد گوهرشاد را بسته بودند و داشتند آجرفرش و درهای شکسته مسجد را عوض می‏کردند بعد از سه روز که رفتم، دیدم آجرفرش عوض شده و درودیوار مسجد را شسته بودند.
آقای حاج موسی رحمت جو می‏گوید: صبح روز بعداز ماجرا می‌خواستم بروم حرم، تا 6 الی 7 روز درب مسجد بسته بود و آنچنان وضع اختناقی پیش آمده بودکه اگرکسی کشته شده بود، اقوامش جرأت نمی‏کردند بگویندکسی از ما کشته شده و جرأت نمی‏کردند مجلس فاتحه بگیرند.
حجت الاسلام حاج اسماعیل تهرانی می‏گوید: علت اینکه در مشهد دست به این اقدام زدند، (کشتارگوهرشاد) خواستند از تقدس مشهد استفاده کنند و از مردم ایران زهرچشم بگیرند تا بهتر و بدون مقاومت بتوانند نقشه خود را عمل کنند و صد درصد چنین بود.
یکی از شاهدان قیام مسجد درباره حل مسأله مسجد می‏گوید: مسأله مسجد را دولتیان می‏توانستند با آسانی حل کنند، می‏توانستند مسجد را محاصره کنند، کسانی که بیرون هستند را نگذارند داخل شوند و آنهایی هم که در داخل بودند چون آذوقه کافی نداشتند، تسلیم می‏شدند و اینکه می‏بینیم دست به آن جنایت زدند، معلوم می‏شود خودشان قصدی داشتند، می‏خواستند کشتاری بشود تا در میان مردم ایجاد رعب و وحشت کنند.

آمارکشتار مسجد
حجت الاسلام حاج اسماعیل تهرانی می‏گوید: شنیدم که تعداد کشته شدگان خیلی زیاد بود، ولی حقیقتاً نمی‏دانم و یک تعدادی از افرادی که دفن شدند زنده بودند ـ صبح آن شب (یکشنبه) آمدم بیایم به مسجد که دیدم ممنوع کرده‌اند خود سرهنگ قادری (فرمانده هنگ) را دیدم که دم درمسجد ایستاده بود.
آیت ا... حاج سید جواد فقیه سبزواری می‏فرمایند: مرحوم آقا (آیت ا... حاج آقا حسین فقیه سبزواری) مدعی بودند حدود 720 نفر بیشتر در حادثه مسجد کشته نشدند.
مرحوم حاج عباس چراغچی می‏گوید: تعدادکشتاربالای هزار نفر بود،البته خیلی از مردم، درها که شکست فرارکردند و درحیاط‌های گندم آباد (طرف خیابان تهران) پنهان شده بودند. البته اگرزنده‌ها را روزبعد هم پیدا می‏کردند با سرنیزه و کلت می‏کشتند.
مرحوم عبدالرضا غنیان بنا بر شیوه‌های خود می‏گوید: تعداد 2 تا 3 هزار نفر بودند،مرحوم غنیان به نقل ازپیشخدمت دکتر معاضدی، رییس بیمارستان شاهرضا که آن زمان در بیمارستان بوده نقل می‏کند که دکتر گفت:تخت‌های اضافی را بیاورید، ما 70 تخت اضافه کردیم وقتی غائله گوهرشاد تمام شد، مجروحان را آوردند تا تختها پر شد بعد از آن تمام زنده ومرده راداخل چاه می‏ریختندکه حتی پسرمن جعفر که تیرخورده بود داخل یک ماشین بود که دکترگفت:همه مرده‌اند من دست به دامان دکتر شدم و جعفر را بیرون کشیدم و زنده بود.
آقای غنیان می‏افزاید: کشته‌ها و زخمی‌ها را به چاه‌ها درکوهسنگی می‏ریختند.

دستگیری و تبعید
حجت الاسلام مصباح الهدی می‏فرمایند: بعد از واقعه مسجد، عده ای تیرباران شدند و بعد از آن کسی جرأت نمی‏کرد علنی اظهار مخالفت بکند و اگر مخالفتی صورت می‏گرفت، به صورت غیرعلنی بود.
آیت ا... حاج آقا حسین فقیه سبزواری در خاطرات خود می‏نویسد: بعد از چند روز، شش نفر از علما را به تهران تحت الحفظ بردند، حاج سید هاشم نجف آبادی، حاجی ملکی، آقای سید زین العابدین سیستانی، شیخ آقا بزرگ شاهرودی، حاج شیخ هاشم قزوینی و... مدتی در زندان قجر زندانی بودند، بعد مرخص شدند و آقای سید یونس اردبیلی در نوغان مخفی بود او را گرفتند و به تهران بردند و مدتی در زندان بود.
مرحوم حاج عباس چراغچی می‏گوید: بعد از واقعه گوهرشاد، تعداد زیادی از خدمه آستان‌قدس را نیز دستگیرکرده بودند که دربانباشی مرا مأمورکرد که من بروم نزد سرهنگ قادری و بخواهم آنها را آزاد کنند. من رفتم نزد قادری او اجازه داد هرکس را که من می‏گویم، از خدمه هستند، آزاد کنند، من انتظام شاهرودی و حاج آقای دری مسأله گو را که حبس بودند را هم گفتم، آنها هم از خدمه هستند، آنها نیز آزاد شدند من تعداد زیادی را گفتم، از دربانهای حرم هستند که آزاد شدند تا به قدری که مأمورین مانع شدند.
وی در ادامه می‏افزاید: بعد از واقعه مسجد، تمام خدام و دربانها و فراش‌ها را اخراج کردند و اداره تشریفات را تأسیس کردند که تشکیلات جدیدی ردیف شد، اما برخی از افراد قدیمی را مجدداً پذیرش کردند، بعد از این مسأله کشف حجاب پیش آمد که پاسبان‌ها مزاحم زن‌های باحجاب می‏شدند.

استتار لکه ننگ 
مرحوم عبدالرضا غنیان می‏گوید: بعد از واقعه گوهرشاد، از طرف شهربانی و استانداری یک طوماری نوشتند که در مسجد گوهرشاد 7 نفر بیشترکشته نشده است و این را به امضای مردم می‏رساندند که برای رضاشاه بفرستند، ولی مردم مقاومت کردند و این طومار را امضاء نکردند و سرانجام این طومار هم درست نشد.
حاج غلامعلی فخلعی کفشدار مسجد می‏گوید: یک طومار آوردند من امضاء کنم که 2 یا 3 نفر در میان جمعیت خفه شده اند، من چون فهمیدم دروغ است، امضاء نکردم وگفتم: اینجا از تیر و تفنگ استفاده شده مگر می‏شود من دروغ امضاء کنم.

 

http://qudsonline.ir/news/58442/%D9%82%DB%8C%D8%A7%D9%85-%DA%AF%D9%88%D9%87%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%B9%DB%8C%D9%86%DB%8C

 

http://qudsonline.ir/news/58660/%D9%82%DB%8C%D8%A7%D9%85-%DA%AF%D9%88%D9%87%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%B9%DB%8C%D9%86%DB%8C

 

شيخ مرتضي آشتياني ، از عالمان همروزگار و هم جبهه مرحوم فقیه سبزواری

 

شيخ مرتضي آشتياني ، از عالمان همروزگار و هم جبهه مرحوم فقیه سبزواری

 فرزانه بابائي    

شيخ مرتضي آشتياني

آيت الله حاج شيخ مرتضي آشتياني معروف به آشتياني غروي فرزند ارشد ميرزا حسن آشتياني (مبارز سرشناس جنبش تنباكو) در سال 11280 قمري در تهران به دنيا آمد2. شيخ مرتضي سطوح مقدماتي تحصيلي را نزد پدر و ميرزا ابوالحسن جلوه فراگرفت.

در سال 1300 قمري جهت ادامه تحصيل به نجف سفر كرد و از محضر اساتيدي چون ميرزا حبيب الله رشتي، ملا محمد كاظم خراساني (آخوند خراساني) و شيخ عبدالحسين صالحي بهره گرفت.

در سال 1317 قمري به تهران بازگشت و  .......

ادامه نوشته

جریان تبعید و شهادت مرحوم میرزا محمد آقازاده خراسانی

 

میرزا محمد کفایی خراسانی

 

بعد از واقعه مسجد گوهرشاد با آن جو تندی که در ایران حاکم شد، رضا شاه درصدد برآمد از جوّ ارعابی موجود که اسدی تیرباران شده بود و عده زیادی از علمای خراسان دستگیر، زندانی و تبعید شده بودند، برای انجام بقیه نیت‌های ضد مذهبی که داشت استفاده کند. البته می‌دانید که مرحوم آقازاده در جریان واقعه گوهرشاد دخالتی نداشت و ایشان در مشهد نبودند بلکه در «کج‌درخت» در ملک ییلاقی مرحوم بایگی، یکی از ارادتمندان‌شان بودند.

رضا شاه یکی از موانع بزرگ اجرای نیت‌های ضد مذهبی‌اش وجود روحانیون بود و برجسته‌ترین شخصیت روحانی خراسان هم مرحوم آقازاده بود. از همین رو رضا شاه نماینده‌ای خدمت مرحوم آقازاده فرستاد با یک استفتاء کتبی و یک پیام شفاهی؛ استفتاء کتبی این بود که آیا به نظر شما ستر وجه و کفّین واجب است یا از حجاب شرعی مستثنا است؟ پیام شفاهی هم این بود که اگر حضرت آیت‌الله به این استفتاء جواب مثبت بدهند و کشف وجه و کفّین را جایز بدانند تمام مراتب و مناصب و مقامات ایشان کماکان محفوظ خواهد بود و به امر شاه، دولت همچنان که در گذشته بوده، باز هم مطیع اوامر ایشان خواهد بود.[1]

مرحوم آقازاده در پاسخ فرموده بود: به اتفاق نظر جمیع علما و فقهای موجود در همه حوزه‌های علمیه من مجتهدم و کسی در اجتهاد من شک ندارد. بنابراین من در احکام شرع تابع تشخیص خودم هستم و تشخیص من از ادله این است که وجه و کفین از حجاب شرعی مستثنا نیست و من سترش را واجب می‌دانم. و اما در باب وعده‌هایی که از جانب شاه می‌دهید بدانید که من سال‌های طولانی بر اساس شخصیت خودم ریاست کردم و بیش از آنکه در من هوای ریاست بود خدا به من ریاست داد. ریاستی که عطیه شاه باشد و قائم به اراده او، پشیزی برای من نمی‌ارزد.

وقتی ایشان این جواب را داد مشغول صحبت علمی با اصحاب و شاگردان خودش شد که در آنجا حاضر بودند. هر چه شخص پیغام آورنده به ایشان اصرار کرد که آقا این پیام تند است؛ ممکن است تبعات بدی برای شما داشته باشد و حتی ممکن است به قیمت جان شما تمام شود، تغییری در پیام بدهید؛ اما نقل کردند که ایشان حتی حاضر نشد رویش را به طرف پیام آورنده بکند. پیام آورنده هم که از توجه آقازاده و از تجدید نظر در رأیش مأیوس شده بود خداحافظی کرد و رفت.

چند شب بعد در آخر شب که تنها مرحوم پدرم [میرزا احمد کفایی] در منزل آقازاده بودند و با هم مشغول صحبت بودند مأمورین شهربانی به منزل ایشان ریختند و ایشان را بازداشت کردند و حتی مجال خداحافظی به ایشان ندادند و برای اینکه در مشهد بلوایی به وجود نیاید ایشان را شبانه از راه کویر یزد به طبس منتقل کردند و منزل و اوراق و اسناد را هم تفتیش کردند.

مرحوم آقازاده سه ماه در طبس در محبس بود و بعد پنهانی ایشان را به محبس شهربانی منتقل کردند. یکی از مأموران شهربانی که از ارادتمندان ایشان بود به طور پنهانی این مسأله را به منزل دایی من مرحوم سید طاهر شهیدی خراسانی خبر داده بود. از آن روز مرحوم پدرم تقاضای ملاقات کرد و اول هم رئیس شهربانی این مسأله را انکار کرده بود ولی بعد قبول کرده بودند که فقط مرحوم پدرم و فرزندان ایشان مجاز به ملاقات باشند. این دوره حبس ایشان زمان زیادی طول نکشید که منتقل به زندان قصر در تهران شدند.

روز آخری که می‌خواستند ایشان را منتقل کنند تقاضای وداع با شش نفر از شاگردان برجسته خودشان را کردند که همین‌طور هم شد. چهار نفرشان را می‌دانم: مرحوم شیخ هاشم قزوینی، شیخ محمد کاظم مهدوی دامغانی و آقای شیخ محمود حلبی و نفر چهارم هم مرحوم شیخ محمد باقر محسنی ملایری بوده‌اند. مرحوم آقای محسنی نقل می‌کرد که مرحوم آقازاده سرهنگ نوری را که بعدها هم به مقام سپهبدی رسید و بعد از انقلاب هم بود، استنطاق می‌کرد و می‌گفت: «سرهنگ نوری! بین دو مفهوم تفاوت بشوید! مفهوم مخالف بودن و مفهوم مخالفت کردن. من با شاه مخالف بودم و هستم به خاطر اینکه خلاف نصوص قرآن عمل کرده است ولی با شاه مخالفتی نکردم.»

مرحوم پدرم هم نقل فرمودند که یک روز عصر خدمت مرحوم آقازاده رفتم و دیدم ایشان خیلی بشّاش و متبسّم است. ایشان گفتند امروز خیلی حال انکسار و دل شکستگی برای من به وجود آمده بود و با خداوند در دلم نجوا می‌کردم که چه شد که سرانجام زندگی من به اینجا منتهی شد؟ در همان حال به قرآن تفأل زدم و این آیه شریفه آمد که «انّا فتحنا لک فتحا مبینا، لیغفر لک الله ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر و یتمّ نعمته علیک و یهدیک صراطا مستقیما» دلم اطمینان پیدا کرد که مصلحت من در این جریان بود و لذا با آرامش خاطر این مصائب را تحمل می‌کنم و حتی اگر مرگ پایان این کار باشد برای من گوارا است.

مرحوم آقازاده را از مشهد به زندان قصر منتقل کردند.  یکی از مشاهیر اعیان خراسان که در واقعه مسجد گوهرشاد گرفتار شده بود و به او به شرط این دروغ وعده آزادی داده شده بود، شهادت داد که مرحوم آقازاده فرموده است و من شنیده‌ام که اگر رضاشاه اسدی را تیرباران نکرده بود، اسدی رضاشاه را از سلطنت ساقط می‌کرد؛ و این را دلیل بر توطئه‌ای علیه سلطنت رضاشاه گرفتند و اینکه آقازاده از این توطئه مطّلع بوده است. یک جریان ساختگی هم سر هم کردند که آقازاده قصد داشته است به وسیله اسدی بلوایی در خراسان به پا کند و خراسان را از حکومت مرکزی جدا کند و مدرس را از کاشمر به مشهد بیاورند و اعلام جمهوری کنند؛ که تمام اینها سرتاپا دروغ بود.

لذا آقازاده را محکوم به اعدام کردند. در اینجا تلگراف بسیار محکم و تندی از مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی برای رضاشاه آمد و یک تلگراف هم از طرف ملک قاضی پادشاه عراق، پسر فیصل اول و پدر فیصل دوم ارسال شد که او هم ظاهرا به واسطه مرحوم آقا میرزا مهدی[کفائی] که در عراق بودند و متنفّذ بودند، مطلع شده بود. این دو تلگراف سبب شد که رضا شاه حکم اعدام را به حبس مادام‌العمر در منزل در تهران تبدیل کرد. لذا ایشان در خیابان ایران فعلی که آن موقع به خیابان عین‌الدوله معروف بود، در منزلی که برایشان تهیه شده بود، تحت نظر بودند و هیچکس حق رفت وآمد با ایشان را نداشت مگر بستگان درجه اول یعنی برادر و فرزندان.

این وضعیت ادامه داشت تا اینکه در ۱۳ ذی‌القعده ۱۳۱۶هـ.ش مرحوم آقازاده احساس کسالت می‌کنند؛ یعنی زمانی که ایشان ۶۲ قمری و ۶۰ سال شمسی سن‌شان بود. چون رفت وآمد با ایشان ممنوع بود ناگزیر فرزندان ایشان به مأمورین مراقب اطلاع داده بودند که ایشان کسالت دارند. آن زمان سرپاس مختاری رئیس شهربانی بود و او هم با دربار تماس گرفته بود و آنها پزشک احمدی، جلاد معروف را به بالین ایشان فرستادند. آنطور که آقازاده ایشان برای من تعریف کردند، پزشک احمدی ایشان را معامله‌ای کرد و پس از آن، از کیف دستی‌اش آمپولی درآورد به ایشان تزریق کرد و رفت؛ دو ساعت بعد هم ایشان مرحوم شد.

به مأمورین مراقب اطلاع دادند. همچنین به عموی من میرزا حسن کفائی که در تهران بود و ایشان هم به سه نفر از علمای طراز اول تهران اطلاع داد که از دوستان مرحوم آقا محمد آقازاده بودند و گاهی با کسب اجازه از شهربانی دقائقی به دیدار ایشان می‌آمدند، یعنی مرحوم سید محمد بهبهانی، مرحوم سید محمد امام جمعه تهران و مرحوم حاج میرزا یحیی امام‌جمعه خوئی. این افراد به همراه عموی من حسن کفائی و پسر ایشان علی نجفی و شاهزاده محمد هاشم میرزا شیخ‌الرئیس افسر که نماینده مجلس و رئیس کتابخانه مجلس و رئیس انجمن ادبی ایران بود و پسر بزرگ مرحوم آقازاده داماد ایشان بود؛ این شش نفر جنازه مرحوم آقازاده را تشییع کردند و با ماشین به حضرت عبدالعظیم حسنی بردند و بعد از طواف و نماز ایشان را در کنار حاج ملاعلی کنی دفن کردند. من هیچ‌یک از حاضرین در این مراسم را ملاقات نکردم و برای من نقل نکردند ولی مشهور این است و من علی المشهور می‌گویم که می‌گویند وقتی می‌خواستند نماز بر جنازه ایشان را بخوانند سیدی پیدا شد که از آن شش نفر تقاضا کرد او بر جنازه نماز بخواند و او امامت کرد.

مرحوم پدرم قصد داشتند در منزل مرحوم آقازاده در مشهد فاتحه‌ای خانوادگی بگیرند. البته بعد از قضیه مسجد گوهرشاد و توقیف مرحوم آقازاده، حوزه خراسان منحل شد و فقط برای چهار مجتهد طراز اول مشهد اجازه عمامه صادر شد: مرحوم پدرم، مرحوم شیخ مرتضی آشتیانی، شیخ علی‌اکبر نهاوندی و میرزا حسین سبزواری که مرحوم پدرم پیغام دادند که اگر بنا است میرزا مهدی اصفهانی هم بی‌عمامه باشد من هم عمامه نخواهم گذاشت که بر اساس پیغام پدرم، برای ایشان هم اجازه صادر شد. در این شرایط مرحوم پدرم تصمیم به برگزاری یک فاتحه خانوادگی گرفتند که مأمورین شهربانی ریختند و خانه را حصر کردند و حتی اجازه ندادند در سطح افراد خانواده فاتحه برگزار شود. در سال ۱۳۲۰ یعنی پس از  سقوط  رضاشاه از سلطنت اولین فاتحه‌ای که در مشهد بعد از آن جریانات برگزار شد فاتحه مرحوم آقازاده بود که حوزه مشهد و بازار تعطیل شد و این مراسم چهار سال پس از فوت ایشان می‌شد.

1. مرحوم آیت الله بهجت فرموده است: این باب بزرگی است که انسان عرفیات شرع و عناوین ثانویه را ملاحظه کند، و چنان نشود که از حقگویی او، مردم در باطل قرار گیرند . و جایی که مناسب نیست، نگوید ولو اصل مطلب حق باشد، به جهت وجود شرایط و مقتضیات وقت خودداری کند. شاید اخوک دینک فاحتط لدینک بما شئت (دین تو برادر تو است، پس برای دین خود، به هر صورت که امکان‏پذیر است، احتیاط کن.) این گونه موارد را هم شامل شود.
رضاخان پهلوی از علما خواست که فتوی دهند (وجه و کفین) مستثنی است و کشف آن دو مانعی ندارد، و علما حاضر نشدند، زیرا در زمان کشف حجاب معنای این فتوی کشف همه چیز بود؛ لذا علما حاضر شدند کشته شوند و این فتوی را امضا نکنند. در این گونه ابتلائات بزرگ به خدا پناه می‏بریم. (در محضر بهجت ج1)

حجت الاسلام میرزا عبدالرضا کفایی، مباحثات

 http://mobahesat.ir/7322

شفقنا

واقعه گوهرشاد؛ جواب هم‌صدایی مدنی مردم

 

واقعه گوهرشاد؛ جواب هم‌صدایی مدنی مردم

علی اشرف فتحی: شاید خیلی از شما فکر می کنید که کشتار مردم مشهد در مسجد گوهرشاد به دلیل اعتراض آنها به کشف حجاب بوده است. من هم تا همین دیروز، همین تصور رایج را بدیهی می پنداشتم و حتی به کتاب های دم دستی تاریخ هم رجوع نکرده بودم تا این تصور غلط را اصلاح کنم. حتی در نوشته ای که در آخرین شماره های روزنامه اعتماد ملی نوشته بودم، ضمن اشاره به همین تصور به بررسی تفاوت های موجود در موضع گیری حوزه قم و مشهد علیه مدرنیزاسیون رضا شاه پرداخته بودم.

دیروز که برای حل بعضی ابهام ها درباره قضیه گوهرشاد، مشغول جستجو در سایت ها بودم به مقاله ویکی پدیا درباره واقعه مسجد گوهرشاد مشهد برخوردم که دلیل دیگری را برای اعتراض مردم مشهد ذکر کرده بود. به منابع تاریخی هم که رجوع کردم، ادعای مقاله ویکی پدیا را تأیید می کردند که کشف حجاب شش ماه پس از واقعه گوهرشاد واقع شده است. واقعیت آن است که ۲۸ خرداد ۱۳۱۴ دولت محمد علی فروغی در یک بخشنامه مضحک و آمرانه که از تبعات سفر رضاشاه به ترکیه در ۱۲ خرداد ۱۳۱۳ بود، مردم ایران را ملزم کرد که از کلاه پهلوی (یک لبه) دست برداشته و کلاه بین المللی تمام لبه ای به اسم شاپو استفاده کنند. طبق این بخشنامه اگر یک کارمند دولتی از این دستور اطاعت نمی کرد باید قید شغلش را می زد! دو روز بعد نیز دولت بخشنامه دیگری ابلاغ کرد که طبق آن، مجالس ختم اموات فقط در مساجد معدودی که بلدیه (شهرداری) اجازه می داد باید برگزار می شد و استعمال چای، قهوه، قلیان و سیگار نیز در این مجالس ممنوع اعلام شد. (۱)

دستورات آمرانه دولت فروغی که به پشتوانه فکری و اجرایی شخص رضاشاه اعلام می شد طبیعی بود که بر مردم گران آید و در این میان، مشهدی ها پیشتاز اعتراض شدند. روز ۲۱ تیر ۱۳۱۴ عده زیادی از مردم مشهد تظاهرات پر جمعیتی علیه اجباری شدن کلاه شاپو و یکسان سازی لباس برگزار کردند و به مسجد گوهرشاد آمدند. در اجتماع مردم مشهد در گوهرشاد،مرحوم شیخ محمد تقی بهلول سخنان تندی علیه دولت ایراد کرد و خواهان مقاومت مردم شد. پاسخ حکومت به این اعتراض آرام و مدنی مردم مشهد، کشتار وحشیانه معترضین بود و طبق گفته منابع تاریخی، حدود دو هزار نفر در این فاجعه ملی کشته و زخمی شدند. (۲) همین که بدانیم این کشتار در اعتراض به قانون مضحک یکسان‌سازی لباس و کلاه بوده، می‌تواند نشانه قوی‌تری بر استبداد و خون‌ریز بودن حکومت پهلوی اول قلمداد شود.

مرحوم آیت الله دکتر مهدی حائری یزدی (فرزند آیت الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم) در گفتگویی که با پژوهشگران دانشگاه هاروارد در قالب «طرح تاریخ شفاهی ایران» داشته است در این باره می گوید:

« عده زیادی را زنده به گور کردند. به نظر من این یکی از گناهان نابخشودنی و تاریخی رضا شاه بود … من خودم از یکی ازمشهدی ها شنیدم که می گفت … رفتم به عنوان حمال، مرا استخدام کردند  … از زیر منبر افرادی که هنوز داشتند نفس می کشیدند آوردم بیرون که ببرند برای دفن.» (۳)

پاسخ کوبنده و غیر انسانی دولت به هم صدایی مدنی مردم مشهد علیه زورگویی مضحک حکومتی به همین جا ختم نشد. فردای آن روز عده ای از علما و روحانیون سرشناس مردم مشهد از جمله آیت الله العظمی سید یونس اردبیلی، آیت الله آقا زاده (فرزند آخوند خراسانی)، آیت الله العظمی سید عبدالله شیرازی، آیت الله آقا بزرگ شاهرودی، آیت الله شیخ هاشم قزوینی و تعدادی از واعظان برجسته شهر بازداشت و تبعید شدند. ۲۵ تیر ماه نیز سرهنگ بیات رییس نظمیه مشهد برکنار شد و رضا شاه گروهی را مأمور بررسی درباره دلایل این واقعه کرد. تحقیقات این گروه پرده از روحیه انتقادی نخست وزیر و سرپرست حرم امام رضا (ع) و همراهی آنها با منتقدین برداشت.

فرزند مؤسس حوزه علمیه قم درباره مخالفت محمد علی فروغی نخست وزیر قدرتمند رضا شاه با اقدامات زورگویانه او گفته است:

« پدرم تلگراف خیلی تندی به رضاشاه کرد از قم که این مسائلی که دارد واقع می شود بر خلاف مذهب است و خلاف مصالح خود ایران است … و من دیگر سکوت را جایز نمی دانم … یادم هست که آن را رضاشاه خودش جواب نداد. فروغی جواب داد به جای رضاشاه … چهار پنج صفحه بود جواب فروغی … یک مسائل عجیبی در آنجا تذکر داده بود … مرحوم فروغی گفته بود … این یک سلسله جریاناتی است که پس از بازگشت شاه از ترکیه، اراده سنیه ملوکانه تعلق گرفته که این کارها بشود. هرچه هم ما می گوییم و هر قدر هم بر خلاف مذهب یا خلاف مصلحت کشور باشد، بالاخره چون اراده سنیه تعلق گرفته، باید بشود …. آن وقت همه تعجب کردند که چطور فروغی با این آزادی، انتقاد کرده اراده سنیه را … یک یا دو هفته بعد از این تلگراف، فروغی از کار افتاد.» (۴)

از سوی دیگر هنگام بازرسی از خانه محمد ولی اسدی که نایب التولیه (سرپرست) حرم امام رضا (ع) و پدر دامادهای فروغی بود، کاغذی در میان نامه‌های اسدی به دست آمده بود که فروغی به طور دوستانه و خصوصی، در پاسخ نامهٔ اسدی ضمن شرح مطالبی دربارهٔ رضا شاه، این بیت مولوی را نقل کرده بود که:

در کف شیر نر خونخواره‌ای              غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟

این نامه را سرلشگر آیرم رییس کل شهربانی برای شاه تلگراف کرد. رضا شاه آن‌چنان از دست فروغی خشمگین شده بود که با فریاد از وی با عنوان «زن ریش‌دار» یاد کرد. (۵)

رضاشاه که از روحیه انتقادی فروغی (ذکاء الملک) برآشفته بود را حدود یک ماه قبل از اعلام کشف حجاب (۱۷ دی ۱۳۱۴) هم محمد علی اسدی را بازداشت و به دلیل حمایت تلویحی و تحریک مردم مشهد به اعتراض، در روز ۲۹ آذر اعدام کرد و هم فروغی را روز ۱۰ آذر ۱۳۱۴ برکنار و ۶ سال خانه نشین کرد. فروغی که اولین و آخرین نخست وزیر رضاشاه و اولین نخست وزیر محمدرضاشاه بود در میانه سلطنت رضاشاه نیز دو سال و اندی به نخست وزیری رسید و از چهره های درخشان فرهنگ، ادبیات و فلسفه ایران شمرده می شود.

واقعه گوهرشاد رضاشاه را هم سال ها از متحد قدرتمند و مشاور زیرکی چون محمد علی فروغی محروم کرد و هم سبب تیرگی روابط حسنه او با مرجعیت قم شد. شاه نه تنها زعیم حوزه علمیه قم را تحت کنترل قرار داد، بلکه با تبعید آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی به عراق و تبعید و بازداشت شمار دیگری از علمای بزرگ، پایان تلخی را برای روابط خود با قطب دینی ایران رقم زد.

عکسی که می بینید  جمعی از علمای تبعیدی مشهد را نشان می دهد که در تبعیدگاه خود در تهران دیده می شوند. در این عکس که در صفحه فیس بوک یکی از دوستان منتشر شده، این علما را می بینید:

کسانی که روی صندلی نشسته اند: از راست ۱- آیت الله زین العابدین سیستانی (که احتمالا عموی آیت الله العظمی سید علی سیستانی است) ۲- آیت الله سید علی اکبر خویی (پدر مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی) ۳-  آیت الله العظمی سید یونس اردبیلی از مراجع وقت حوزه مشهد و از شاگردان مهم آخوند ملا قربانعلی زنجانی ۴-  آیت الله سید هاشم میردامادی نجف آبادی پدربزرگ مادری آیت الله خامنه ای ۵- مرحوم سید محمد سیستانی

کسانی که روی زمین نشسته اند: از راست ۱-    سید العراقین ۲-  آیت الله آقا بزرگ شاهرودی ۳-  آیت الله شیخ هاشم قزوینی ۴- مرحوم عنایت که میزبان علمای تبعیدی مشهد بوده

پاورقی ها:

۱-      روزشمار تاریخ ایران، نوشته دکتر باقر عاقلی، ج ۱، ص ۲۸۶

۲-      همان، ص ۲۸۷

۳-      خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، ص ۷۱

۴-      همان، ص ۷۲

۵-      منابع در مقاله ویکی پدیا درباره واقعه گوهرشاد مشهد و نیز اینجا

 
 

درباره علی اشرف فتحی

21 تیر 1360 در زنجان زاده شدم. 17 شهریور سال بعد پدرم در کردستان شهید شد. 18 ساله بودم که پس از پایان مقطع پیش دانشگاهی به حوزه علمیه قم آمدم و اکنون در مقطع درس خارج مشغول به تحصیلم. تا خدا چه خواهد ...
این نوشته در تاریخحوزه ارسال و آخوند ملا قربانعلی زنجانیآیت الله ابوالقاسم خوییآیت الله خامنه ایآیت الله سید حسین قمیآیت الله سیستانیآیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدیآیت الله مهدی حائری یزدیآیت الله هاشم قزوینیآیت الله هاشم میردامادیحوزه علمیه قمحوزه علمیه مشهدرضاشاه پهلویکشف حجابمحمد علی فروغیمراجع تقلیدواقعه گوهرشاد برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

30 پاسخ به واقعه گوهرشاد؛ جواب هم‌صدایی مدنی مردم

  1. بهار می‌گوید:

    یه عمر در بی خبری سیر کردن هم …
    باید دید چرا در کتب تاریخی مدرسه ای ما عامل گوهرشاد را کشف حجاب ذکر کردن با عنایت به این که خیلی از مطالب ذکر شده در این کتاب های مثلا تاریخی شاید یه گوشه ای از حقیقت تاریخی باشه 👿

    [پاسخ]

  2. محسن کمالیان می‌گوید:

    سلام. تا جایی که میدانم، واقعه مسجد گوهرشاد در پی حصر آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی در باغ ملک شهر ری رخ داد. محور اعتراض مردم مشهد، برخورد حرمت شکنانه رژیم رضا شاه با آن مرجع فقید و همچنین پافشاری بر مطالبات آن بزرگوار بوده است …

    [پاسخ]

    علی اشرف فتحی پاسخ در تاريخ مرداد ۱۸ام, ۱۳۸۹ ۶:۲۴ ب.ظ:

    حصر و توقیف و تبعید حاج آقا حسین قمی بعد از واقعه گوهرشاد بود

    [پاسخ]

    محسن کمالیان پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۹:۴۷ ق.ظ:

    سلام مجدد. در برخی کتابهای تاریخ (از جمله «مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست»، محمد حسین منظور الاجداد، نشر شیرازه، ص ۲۳۰ و ۲۳۱) آمده است که مرحوم آیت الله قمی در دهم تیر ماه ۱۳۱۴ش به تهران عزیمت نمود و پس از رسیدن خبر حصر آن بزرگوار در باغ ملک شاه عبدالعظیم و بالاگرفتن اعتراض مردم مشهد به منظور نجات ایشان، کشتار اجتماع کنندگان در مسجد گوهرشاد در روز بیست و دوم همان ماه انجام شد. اگر این تاریخها دقیق نیست، ممنون میشوم که با ذکر آدرسی مستند من را از اشتباه در آورید.

    [پاسخ]

    علی اشرف فتحی پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۱۰:۵۰ ق.ظ:

    درست است. زمان قضیه گوهرشاد ایشان در تهران بوده برای انتقال مسالمت آمیز اعتراضات. ولی حرف در این است که اعتراض بر سر چه بوده؟ تا جایی که من بررسی کردم هنوز بحث کشف حجاب جدی نشده بوده و حتی حاج آقا حسین قمی قبل از عزیمت به تهران، در مباحثی که با والی خراسان و نایب التولیه داشته، از آنها خواسته رضاشاه را راضی کنند که یکسان سازی لباس به شکلی که رضاشاه می خواهد اجباری نشود. حتی بهلول هم در سخنرانی مسجد گوهرشاد نسبت به قضیه لباس و کلاه معترض بوده. بعد از کشتار وحشیانه مردم و بازداشت علمای مشهد، مرحوم قمی هم در تهران حصر و تبعید می شود.
    به هر حال من هم به بررسی های خودم و بحث با دوستان منتقد ادامه می دهم. خوشحال می شوم شما هم اگر منبع خاصی که مخالف مدعای این نوشته باشد ارائه کنید. مدعا این است که در قضیه گوهرشاد هنوز کسی نسبت به عزم شاه برای کشف حجاب آگاه نبوده و دی ماه همان سال همه مطلع اراده شاه می شوند. اعتراضات پیش از آن به قضیه یکسان سازی لباس و کلاه شکل گرفته

    محسن کمالیان پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۷:۰۵ ب.ظ:

    در مستند ساختن این مدعا که «واقعه‌ی مسجد گوهرشاد در پی حصر آیت‌الله العظمی حاج‌آقا حسین قمی در باغ ملک شهر ری رخ داد» و نه بعد از آن، مایل هستم به کتاب معتبر «عنصر فضیلت و تقوی؛ حضرت آیت‌الله العظمی قمی» نوشته‌ی عباس حاجیان دشتی و از منشورات سال ۱۳۷۲ انتشارات مفید (محلاتی) نیز استناد کنم:
    ۱- در صفحه‌ی ۵۱ این کتاب آمده است: «خبر محاصره‌ی باغ سراج‌الملک و زندانی شدن آقا و ممنوعیت رفت و آمد به حضورشان به زودی انتشار می‌یابد. این خبر که به مشهد می‌رسد، به دنبال آن مردم در مسجد گوهرشاد اجتماع می‌نمایند. دولت با مردم به ستیزه بر می‌خیزد که در نتیجه تعدادی کشته می‌شوند و تعدادی نیز دستگیر می‌شوند» …
    ۲- همچنین در صفحه‌ی ۵۲ این کتاب آمده است: «بالأخره خبر مسجد گوهرشاد به تهران می‌رسد. مأموران دولت خدمت آقا می‌رسند و عرض می‌کنند: شما مشهد را منقلب کردید. ایشان می‌فرمایند: من دیدم مشهد در حال انفجار است و تنها کسی‌که قابل بود با شاه ملاقات و مذاکره نماید، من بودم. برای مذاکره به تهران آمدم و شما مرا محبوس کردید. قهرا مردم خشمگین می‌گردند و انقلاب ایجاد می‌شود» …
    والله اعلم …

  3. دوما می‌گوید:

    محمدعلی فروغی را به خاطر اندیشه هایش بسیار دوست دارم.
    در مورد دستورش در مورد استفاده از کلاه هم نمی دانستم که بسیار برایم جالب بود.
    با سپاس

    [پاسخ]

    ا.و پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۱۰:۰۲ ق.ظ:

    سلام علیکم
    چه اندیشه هایی؟
    لطفا به کتاب های تاریخ شفاهی مراجعه کنید مصاحبه با محمود فروغی پسر ایشون.
    ایشون همون اندیشه های رضا خان رو داشته ولی تئوریزه بوده و به رویکرد کاملا غیر دینی نرم معتقد بوده

    [پاسخ]

    دوما پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۱۱:۳۲ ق.ظ:

    دو سال پیش در یکی از ضمیمه های روزنامه اعتماد به طور مختصر توضیحاتی در باب شخصیت فروغی نوشته شده بود که بسیار خواندنی بود.
    بسیار شخصیتی محافظه کار داشتند و به همین دلیل بعدا با خود رضاخان به مخالفت برخواستند که در نهایت منجر به کنار گذاشتن فروغی شد اما در پایان این خود رضاخان بود که در جهت حفظ سلطنت دست به دامن فروغی شد.
    منظورم از اندیشه هایش همان هوش و ذکاوت ایشان در امر سیاست بود که به مرور زمان از آن حالت رضاخانی فاصله گرفت.

    [پاسخ]

    ا.و پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۲:۵۰ ب.ظ:

    سلام
    من منظورم جهت گیری فرهنگی ایشونه
    سکوت ایشون دربرابر کارهای رضا خان و قدرت دوستی ایشون مراجعه کنید که ایشون چه کارهایی کرد که تیمورتاش از چشم رضا خان بیفته چه لابی بازی سیاسی به این کارا من ذکاوت نمی گم میگم حب قدرت از این کارایی که با تیمورتاش کرده هم باباش تو زمان قاجار هم خودش با کسای دیگه کرده حمایت اجنبی هم که خاندانی داشتن
    برای کسب اطلاعات به کتاب ۳ زن مسعود بهنود مراجعه کنید.
    این جماعت به خودشونم رحم نمی کنن(نمی کردن)
    والسلام

  4. عباس بصيري می‌گوید:

    واقعیت این است که قضیه کشف حجاب در واقعه گوهرشاد بی‌تأثیر هم نبود.
    درست است که دستور رسمی کشف حجاب در دی‌ماه سال ۱۳۱۴ صادر شد ولی از ماهها قبل از آن و حتی قبل از سفر رضاخان به ترکیه, شاه پهلوی و برخی از عمالش بطور مستقیم و غیرمستقیم خبر از این تصمیم (یا بهتر بگوییم علاقه) خود می‌دادند و برخی اقدامات عملی هم در گوشه و کنار شروع شده‌بود مانند کشف حجاب قمرالملوک‌وزیری در یک مراسم و نیز قضیه مشهور کشف حجاب خانواده شاه در حرم حضرت معصومه(س) نیز در همین راستا (در راستای آماده‌سازی ذهنی جامعه) انجام‌گرفت.
    بهرحال مجموع اقدامات ضددینی شاه (هرچند در آن ایام هنوز صورت عریان به‌ خود نگرفته‌بود) باعث تشویش و بی‌اعتمادی ذهن مردم و خصوصا روحانیون شد و سفر شاه به ترکیه و سوغاتهای آن سفر! (که در مقاله شما ذکر شده) نیز بعنوان محرک نهایی عمل کرد تا اعتراض مردم مشهد و کشتار وحشیانه گوهرشاد شکل گیرد.

    [پاسخ]

    علی اشرف فتحی پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۱۱:۰۵ ق.ظ:

    اگر از این منظر بخواهیم نگاه کنیم که باید به دوره قاجار برگردیم. مخالفت ها با حجاب از آن دوره شروع شد و حتی شعرهایی هم گفته شد. حتی میرزاده عشقی که به دست عوامل رضاشاه ترور شد منظومه کفن سیاه را علیه حجاب نوشته. بد حجابی خانواده شاه در قم هم به سال ها قبل از گوهرشاد (سال ۱۳۰۶) بر می گردد. درست است که زمینه ذهنی برای کشف حجاب وجود داشته ولی آیا می تواند قاطعانه گفت که این زمینه ها که از دو سه دهه قبل فراهم شده، عامل اصلی خیزش یکپارچه مشهدی ها شده؟ آن هم چند روز بعد از اعلام قانون یکسان سازی لباس؟

    [پاسخ]

    عباس بصيري پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۱۲:۲۴ ب.ظ:

    با سلام مجدد
    اگر کسی ”قاطعانه” گفته باشد که کشف حجاب ”عامل اصلی خیزش یکپارچه مشهدی ها شده” مسلما آن شخص من نبودم!! آنچه من گفتم این بود که زمینه‌های کشف حجاب در این واقعه ”بی‌تأثیر هم نبود”. بنظر من اگر زمینه کلی ناخشنودی و بی‌اعتمادی مردم به حکومت مرکزی بدلیل زمزمه‌های دین‌ستیزی شاه و نیز استبداد و ظلم رضاخانی نبود صرف یک بخشنامه درخصوص لباس یا کلاه (کما اینکه چند سال پیش از آن نیز همین کار در قالب اجباری شدن کلاه پهلوی انجام گرفته‌بود) نمی‌توانست سبب چنین اعتراض شدیدی شود.
    حتی شاید بتوان به این ”زمینه‌ها” مسایلی مانند اصل بی‌اعتمادی جامعه آنروز ایران به هرگونه زمزمه اصلاح و پیشرفت (عنوانی که به هر گونه اقدام در تبعیت از غرب اطلاق می‌شد) و یا مقاومت شدید متدینین و علمایی که حتی کت و شلوار را بعنوان مصداق تشبه به کفار تحریم می‌کردند و حتی سرخوردگی خواص (از معمم و مکلا) از شکست نهضت مشروطه و تبدیل آن به دیکتاتوری قزاقی و … را هم اضافه کرد.

    [پاسخ]

  5. rahmat می‌گوید:

    با سلام بسیار عالی بود اما شما صدور بخشنامه فروغی را ۲۸ تیر ۱۳۱۴ مدانید و اعتراض مردم مشهد را روز ۲۱تیر ۱۳۱۴  یعنی مردم قبل از صدور بخشنامه اعتراض کرده اند   فتامل یا اخی

    [پاسخ]

    علی اشرف فتحی پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۱۰:۵۵ ق.ظ:

    ممنون از تذکرتان. اشتباه لپی بود. :دی
    اصلاح شد

    [پاسخ]

  6. محسن می‌گوید:

    l می‌شود یک بار مطلبی در مورد انجمن حجتیه در حال حاضر بنویسید. چند تا از این اصلاح‌طلب ها چند سال است دارند خودشان را پاره افتاده می‌کنند که انقلاب دست حجتیه افتاده و حجتیه نظام را فلان کرده و از این حرف‌ها. شما که در قم هستید حجتیه‌ای دیده‌اید؟ دوباره فعالیتشان را شروع کرده‌اند؟

    یا حجتیه این‌ها مثل «دشمن» بعضی‌های دیگر است؟ از سنخ همان صهیونیسم جهانی و استکبار بین‌الملل و «لولو»! مقصودم این است که این هم یک حرف مفت است یا نه یک ارزشی دارد؟ حالا کم یا زیادش بماند.

    [پاسخ]

  7. ا.و می‌گوید:

    سلام علیکم
    لطفا منابع خودتون رو بگید ؟اگر امکان داره ؟
    چون من هم در گوشه و کنار اعتراضات به مساله تغییر شکل کلاه رو دیده بودم ولی به وسعت اعتراض به کشف حجاب نبوده باید دونست عوض کردن کلاه مقدمه ای بر کشف حجاب بوده وبه نظر می رسه این دیدگاه ها متناظر با حرف از سر تا پا باید غربی شویم (نقل به مضمون به نظرم حرف تقی زاده س)
    تو کتاب تاریخ شفاهی مصاحبه با محمود فروغی هم من ی چیزایی راجع به قصه گوهرشاد دیدم
    باتشکر از جواتون
    والسلام

    [پاسخ]

    علی اشرف فتحی پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۱۰:۵۳ ق.ظ:

    از قضا در میان مخالفان هم عده ای معتقد بوده اند که تغییر لباس مقدمه کشف حجاب است. ولی بحث بر سر این است که چنین تصوری همگانی شده بوده به گونه ای که زمینه اعتراض عظیم مردمی را فراهم آورد؟ و آیا مخالفین تغییر لباس از عزم جدی شاه برای کشف حجاب مطلع بوده اند یا نه؟

    [پاسخ]

    ا.و پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۱۱:۰۷ ق.ظ:

    با سلامی دوباره
    ۱٫با بقیه ی حرف های من موافقید؟
    ۲٫به نظر می رسد در خاطرات صدر الاشراف و کتاب خاطرات وخطرات و… این کار شروع حرکت به اصطلاح اصلاحات است ولی با به نظر تصریحی با توجه به مطالعات ناقص من وجود ندارد.
    ۳٫احتمالا این کارها نتیجه سخنان گوهر بار فوغی باشد(با توجه به خاطرات تاج الملوک)
    ممنون از اهتمام شما به شندیدن نظرات دیگران
    لطفا دوباره نظرتون رو در رابطه با پاسخ من بدید
    والسلام

    [پاسخ]

  8. غرام خجیر می‌گوید:

    خیلی برام جالب بود 

    . منم مثل همه فکر میکردم که واقعه مسجد گوهرشاد در اعتراض به کشف حجاب رخ داده در واقع کتابا و رسانه ها اینطوری میگن . برام جالبه که تا الان مثلا آقای معتضد هیچ اشاره ای به این مطلب نکرده اند. دیگه چه موضوعاتی که ما تو کتابای تاریخی خوندیم اینقدر با واقعیت تفاوت داره خدا داناتر است. یه مطلب دیگه اینکه استاد روش تحقیق ما میگفتند ویکی در تمام انواعش برای کار پژوهشی معتبر نیست. 😀

    [پاسخ]

  9. ش می‌گوید:

    آقای اشرف فتحی
    با سلام
    چندی پیش درخواستی از شما داشتم در مورد ذکر جزئیات تحصیلی یک طلبه از بدو ورود به مدارس دینی تا بالاترین سطح فقاهت دینی که به تفصل در چند پست قبل سوالم را برای شما شرح داده بودم
    وعده داده بودید که چندی بعد در پستی به این سوال خواهید پرداخت . از آنجایی که مدتهاست بدنبال جواب این سوالم و مدتها نیز به دنبال جواب به سایتهای پاسخ مسائل دینی از جمله درگاه مکاتبه داشتم و جواب قانع کننده ای نشنیدم ممنون خواهم شد در صورت امکان جواب سوالم را به نحو مقتضی پاسخ دهید و در صورت عدم امکان اطلاع دهید تا بگونه ای دیگر در جستجوی پاسخ بیایم

    [پاسخ]

    علی اشرف فتحی پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۱:۲۹ ب.ظ:

    سلام دوست عزیز
    هنوز سر قولمان هستیم. چشم

    [پاسخ]

  10. سعید می‌گوید:

    درگیری مردم و روحانی‌ها با رضاشاه درباره‌ی حجاب از سال‌ها قبل (مثلا نوروز ۱۳۰۶ یا ۱۳۰۷ که خانواده‌ی شاه با حجاب بد می‌روند حرم حضرت معصومه) آغاز شده است. دستور و فرمان درباره‌ی اجباری شدن کلاه شاپو و برداشتن چادر هم از چند سال قبل بارها تکرار شده است که آخریش (قبل از واقعه‌ی گوهرشاد) بخش‌نامه‌ی دولت برای برداشتن چادر و بر سر گذاشتن کلاه‌شاپو در آغاز فروردین سال ۱۳۱۴ بوده است.
    به نظر می‌آید اظهار نظر پاکروان و اسدی هم ـ‌که در ویکی نقل شده‌ــ برای اجرای این دستور بوده است. در کتاب آقای عاقلی موضوع اعتراض منحصر شده است به اجباری شدن کلاه ــ‌که همان هم در ویکی آمده است‌ــ در حالی که دیگرانی چون اسکندر دلدم و فردوست اعتراض و نگرانی مردم از کشف حجاب را موجب قیام دانسته‌اند. البته بهلول دست‌گیری آیت‌الله قمی را هم از دلایل قیامش (یا دست کم جلوافتادنش) ذکر کرده است

    [پاسخ]

  11. mohsen می‌گوید:

    در واقعه تبعید مرحوم حاج آقا حسین قمی مرحوم حاج شیخ عبدالکریم علیرغم رضا خان به تمام علمای مسیر عبور ایشان تلگراف زده بودند تا در هر شهری که ایشان وارد میشوند استقبال شایانی از ایشان بعمل آید پدرم به نقل از آشیخ علی مهرجردی میگفت که مرحوم حاج شیخ تلگرافی به پدرم که از علمای قصر شیرین بود زد و پدرم استقبال گرمی را برای مرحوم حاج آقا حسین ترتیب دادند.

    [پاسخ]

  12. کیمی می‌گوید:

    راستش فکر نمی کنم مردم اون موقع شعورشون به اعتراض علیه یکسان سازی لباس و اینا می رسیده. وانگهی اون موقع تنوع لباس چندان نبوده و مردم کمابیش یک سان و شبیه لباس می پوشیدند.

    شاید به تحریک آخوندها فقط برای اعتراض به فرنگی بودن لباس بوده که اعتراض کردند.

    [پاسخ]

    ا.و پاسخ در تاريخ مرداد ۲۳ام, ۱۳۸۹ ۹:۵۲ ب.ظ:

    سلام علیکم
    لطفا تو بحث های تاریخی فکر نکنین مطالعه کنید چون همین بی مطالعه حرف زدن ها خیلی غائله ایجاد میکنه
    والسلام

    [پاسخ]

  13. alisosho می‌گوید:

    با سلام به برادر عزیز
    با اجازه شما در بعضی از مواقع من از مطالب جالب شما به همراه لینک استفاده میکنم گرچه من در سایت به دلایل محافظه کارانه ریشفیدان هنوز به مقامی 😯 نرسیده ام ولی به نیابت از دوستان از شما دعوت میکنم از لینک زیر که بحثی دوستانه در مورد فوق است دیدن فرمایید 😉 نفسم گرفت بس که رسمی حرف زدم
    http://web.iranamerica.com/forum/showthread.php?t=19215

    [پاسخ]

  14. فید وبلاگ شما را در فیدریدر سایت روزنامه نگار آزاد گذاشتم . زنده باشید

    [پاسخ]

  15. بازتاب: مرجعیت و شرایط مشروطه « تورجان

  16. رضا طهوری می‌گوید:

    بسمه تعالی

    با سلام و احترام

    یکی از علمایی که شاهد و فعال ماجرا و در صحنه بوده و پژوهشگران و مورخان ، به یادداشت های ایشان استناد می کنند ، مرحوم آیه الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری است .

    مرحوم علامه میرزا محمد علی معلم حبیب آبادی در کتاب مکارم الاثار که اختصاص به شرح حال علمای قرن سیزدهم و چهاردهم هجری قمری دارد ، شرح حال خود نوشت آن مرحوم را در تشرف به مشهد از معظم له دریافت و در کتاب مکارم الاثار منعکس کرده است .

    مرحوم آیه الله فقیه سبزواری ، در بخشی از شرح حال خود ، مفصلا به ماجرای واقعه گوهرشاد پرداخته و اقداماتی را که با علمای معاصر من جمله مرحوم آیه الله حاج شیخ مرتضی آشتیانی داشته مرقوم فرموده . جالب است دراین بیوگرافی که بخش های مختلفی دارد یک بخش را با عنوان ” قضیه اتحاد شکل و قیام گوهرشاد ” به واقعه گوهر شاد اختصاص داده و از عنوان ، پیداست که بحث بر سر اتحاد شکل بوده آن هم مربوط به کلاه مردان که گفتگویش را با پاکروان نقل کرده و بحث بر سر کشف حجاب نبوده .

    سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، عینا از کتاب مکارم الاثار ، واقعه را درج کرده و به اهمیت این یادداشت ها که توسط شاهد ماجرا و حاضر و فعال در صحنه نوشته شده تأکید دارد

    نشانی صفحه مربوط به واقعه گوهرشاد :

    http://www.irdc.ir/fa/content/4754/default.aspx

    از سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، قسمتی را که مربوط به گوهرشاد است ، نقل می کنم :

    قضیه اتحاد شکل و قیام گوهرشاد

    در ص ۸ س ۵ فرماید: حادثه دیگر اتحاد شکل بود که در فروردین ۱۳۴۸ (قمری‌) حکم ازطرف رضا شاه شد بر این که باید تمامی اهل ایران متحد الشکل باشند. به این معنی که کت وشلوار داشته باشند و عمامه به کلی نباشد مگر عده‌ای که از شهربانی جواز داشته باشند و جواز هم داده نمی‌شود مگر به کسانی که مجتهد باشند. و انقلابی عظیم رخ داد و بالاخره مردم‌ متحد الشکل شدند که هر کس عمامه داشت بدون جواز یا قبا و عبا داشت‌، آجان او را جلب به‌ شهربانی می‌کرد و عمامه او را بر می‌داشت و قبای او را قیچی می‌کرد.

    ادامه مطلب را درسایت مرکزاسناد انقلاب اسلامی مطالعه فرمایید

    کتاب تاریخ معاصر مشهد جلد اول از انقلاب مشروطیت تا شهریور ۱۳۲۰ تألیف دکتر یوسف متولی حقیقی که اخیرا منتشر شده ، به این واقعیت اذعان دارد .

    زندگی نامه مرحوم آیه الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری :

    http://faghihsabzevari.blogfa.com/

    مقاله مورخ شهیر آقای غلامرضا جلالی در مجله نگاه حوزه مرداد و شهریور ۱۳۷۵ شماره ۱۷ و ۱۸

    http://www.ensani.ir/storage/Files/20130120101437-9316-250.pdf

    سایت دانشنامه اسلامی :

    http://wiki.ahlolbait.com/%D9%81%D9%82%D9%8A%D9%87_%D8%B3%D8%A8%D8%B2%D9%88%D8%A7%D8%B1%DB%8C

  17.  

 

منبع  :

http://www.tourjan.com/?p=2718