استاد دکتر کاظم شانه چی ، دریافت کننده اجازه از مرحوم فقیه سبزواری
مصاحبه کیهان فرهنگی با دکتر کاظم مدیرشانه چی استاد علم الحدیث
اشاره
حدیث که به آن سنت،خبر و اثر نیز میگویند عبارت است از قول،فعل یا تقریر پیامبر اسلام ص و ائمهء معصومین ع.حدیث بعد از قرآن مجید که استوانهء اساس و ناموس اعظم اسلام است،رکن دوم یا منبع دوم از چهار منبع یا ادک استنباط احکام را تشکیل میدهد.دو منبع دیگر نزد شیعه عقل و اجماع و نزد اهل سنت اجماع و قیاس است.حدیث، هم به عنوان شارح و مفسر احکام قرآن مجید و هم مستقلا به عنوان یک منبع ارشادی برای اخلاق و عبادات و معاملات،دستور العمل جامع زندگی مسلمانان است.
در زمان حیات حضرت رسول ص نیاز به جمع و تدوین حدیث محسوس نبود.پس از رحلت ایشان بعضی از صحابه به این توهم که ممکن است گردآوری احادیث توجه مؤمنان را به قرآن مجید کاهش دهد،حکم به منع جمع و تدوین احادیث دادند.بعضی دیگر از صحابه که دور اندیشتر بودند به این حکم گردن ننهادند و صحایفی از مجموعهء احادیث فراهم کردند که بعدها،یعنی بعد از رخصت جمع و تدوین حدیث،به کار آمد.در اوایل قرن دوم هجری در عصر و به امر عمر بن عبد العزیز رسما منع جمع و تدوین حدیث برداشته شد،و از نیمهء دوم این قرن جمع و ضبط احادیثی که غالبا سینه به سینه نقل شده بود،و یا بعضا در صحایفی ثبت شده بود آغاز گردید.در عالم تشیع هرگز فتوی در جمع و تدوین حدیث حاصل نشد، چه امیرالمؤمنین علی ع مجموعهای از احادیث نبوی فراهم ساخته بود که از او به سایر ائمه به ارث رسید،بویژه حضرت امام محمدباقر ع که این مجموعه به او رسیده بود با معاونت شاگردانش درضبط و جمع احادیث جهدی بلیغ به عمل آورد. اصول چهارصد گانهای که مبنای کتب حدیث شیعه شد،در واقع از عهد امیرالمؤمنین ع تا عهد حضرت امام حسن عسکری ع تدوین شده بود.
حدیث شامل دو شاخهء مهم است:نخست شناخت متن و موضوع حدیث از لحاظ مقتضیات الفاظ و مناسبت با افعال و احوال حضرت رسول ص و سایر معصومین ع که به درایت الحدیث یا داریه معروف است.دوم علم روایت یا علم اخبار و آثار یا علم اصول الحدیث است که موضوع آن مطالعه و تحقیق در کیفیت اتصال حدیث به معصوم و کیفیت سند و تحقیق در احوال راویان حدیث است که به این شعبهء فرعی معرفة الرجال یا رجال گفته میشود.
مجموعههای حدیث شیعه در اصل چهار کتاب ( کتب اربعه)است که بعدها جمع و تلفیقهای دیگر نیز از همانها به اضافهء کتب دیگر صورت گرفته است.کتب اربعه عبارتند از:کافی تدوین کلینی، من لا یحضره الفقیه تدوین ابن بابویه،تهذیب و استبصار هر دو تألیف شیخ طوسی.کتابهایی که بعدها توسط متأخرین تدوین شد عبارتند از:وافی تألیف ملا محسن فیض کاشانی،بحار الانوار تألیف محمدباقر مجلسی،وسائل الشیعه تألیف حر عاملی، و مستدرک الوسائل تألیف حاج میرزا حسین نوری.
مجموعههای مهم احادیث نبوی نزد اهل سنت عبارتند از صحاح سته(صحیح بخاری،صحیح مسلم، سنن ابن ماجه سنن ابیداود،جامع یا سنن ترمذی، سنن نسائی)موطاء مالک،و مسند احمد بن حنبل و کتب بعدی:مستدرک صحیحین تألیف حاکم نیشابوری،جامع الاصول تألیف ابن اثیر جزری،جامع المسانید ابن کثیر،جمع الجوامع سیوطی،و کنز العمالمتقی هندی و اخیرا التاج شیخ منصور علی ناصف.
به عبارت دیگر مجموعههای موثق احادیث نزد شیعه و سنی کمابیش به یک صد کتاب از قدیم و جدید برمیآید،و اگر شروح و حواشی و تلخیص آنها را هم در نظر بگیریم شاید به یک هزار کتاب بالغ شود.فقه همهء مذاهب اسلامی بر احادیث نبوی تکیه دارد،همچنین تفسیر و اخلاق و عرفان.نیمی بیشتر از تفاسیر مهم قرآن مجید تفسیر روائی(مبتنی بر روایت)یا«تفسیر بالماثور»است که برای شرح و تفسیر آیات قرآن اعم از آیات احکام یا آیات متشابه و آیات دیگر از احادیث نبوی استمداد میجوید.بر این مبانی است که اهمیت عظیم و اساسی حدیث در ساختمان فرهنگ و معارف اسلامی آشکار میگردد.خوشبختانه در سالهای اخیر،درس و دراست حدیث از حوزههای علمیه به دانشگاهها راه یافته است و آثار ازندهای به زبان فارسی و عربی و زبانهای اروپایی در حدیث شناسی و نقد و تاریخ حدیث و غیره انتشار یافته است.استاد دکتر کاظم مدیر شانهچی یکی از برجستهترین علمای حدیث شناس امروز ایران است که آنچه در حوزههای علمیه و نزد اساتید گرانقدر خود آموخته در دانشگاهها به زبان ساده در اختیار مشتاقان این علم نهاده است.استاد مدیر شانهچی در کتابشناسی و نسخه شناسی کتب معتبر حدیث شیعه و سنی نیز دستی توانا دارد و مجموعهء ارزشمندی از نسخههای خطی خود را که غالبا به علم الحدیث ارتباط داشته به دانشگاه مشهد اهداء نموده است.با تشکر از استاد مدیر شانهچی نظر خوانندگان ارجمند را به متن این گفتگو جلب میکنیم.
کیهان فرهنگی:استاد چنانچه موافق باشید، طبق روال معمول کیهان فرهنگی،این گفتگو را با شرح حال و آثار و ذکر اسامی اساتیدی که از محضرشان استفاده کردهاید،شروع کنیم.
استاد کاظم مدیر شانهچی: من حدود سال 1306 در مشهد متولد شدم و خانوادهام نیز از مشهد هستند،پدرم از تجار مشهد و مادرم از خانوادهای روحانی بودند.تحصیلات اولیه را در دبستان و دبیرستان گذراندم بعد رغبتی به علوم دینی پیدا کردم،متأسفانه آنوقت مدارس علوم دینی و حوزهء روحانیت تعطیل شده بود و فقط در مشهد دو مدرسه بود یکی به نام مدرسهء سلیمانخان که چند نفر از آقایان علما در آنجا تردد داشتند و دیگر مدرسهء خیراتخان که در این مدرسه چند نفری از بقایای طلاب مشغول تحصیل بودند و من در همین مدرسه به تحصیل ادبیات عرب پرداختم. کم کم توانستم بالاتر رفته از محضر مرحوم ادیب نیشابوری و مرحوم حاجی محقق نوقانی که از مدرسین ادبیات عرب در مشهد بودند،مطول را استفاده کنم و این اولین درس ادبیات نهایی پس از تعطیل دروس در حوزهء علمیه مشهد بود که به خواهش من و چند نفر از دوستانم از مرحوم ادیب و سپس از حاجی محقق در مشهد برقرار گردید.
درس شرح لمعه و قوانین را نزد مرحوم حاج میرزا احمد مدرس یزدی که از اکابر مدرسین مشهد بودند،خواندم.ایشان در حدود شصت سال تدریس سطوح فقه و اصول میفرمود و بعد در حوزهء علمیهء مشهد مرتبا صبح و عصر تدریس داشتند،گاهی چهار درس و گاهی پنج درس القا میکردند که در بعضی از این دروس حدود چهارصد نفر-البته وقتی که حوزهء مشهد رونق گرفت نه زمان تحصیل ما-حاضر میشدند. اینجاب دو کتاب مزبور را طبق معمول حوزهء خدمت ایشان که در درس لمعتین تخصص داشت خواندم ولی از آنجایی که کوشش بیشتری برای فراگرفتن دروس و علوم دینی داشتم بقایای این درس را که معمولا در دو سال باید خواند از محضر ایشان در تابستان و نیز نزد فرزند بزرگوار ایشان-که نمونهای از اخلاق بود و متأسفانه در حیات پدر درگذشت-و نزد دو نفر دیگر از افاضل حوزه فرا گرفتم.
بعد مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی که از مدرسین عالیقدر مشهد قبل از تعطیل حوزه بودند و به وسیلهء رضاشاه تبعید شده و در قزوین به سر میبردند،سفری به مشهد کردند و با توصیهء مرحوم آیت الله آمیرزا مهدی اصفهانی که از مجتهدین وارسته و زهاد مشهد بودند و شاگردان بزرگی تربیت کردند،خدمت حاج شیخ رفتیم و از ایشان تقاضای ماندن در مشهد و تجدید درس در حوزه را کردیم،ایاشن هم پذیرفتند و برای اولین مرحله دروس سطوح عالیه یعنی رسائل و مکاسب شیخ انصاری و کفایة الاصول را برای چند نفر از ما(که طلاب جدید حوزه محسوب میشدیم)و چند نفر از بقایای طلاب سابق تدریس کردند که اینجانب به هر سه درس ایشان-غیر از مقداری از اول کفایه که بعدا نزد مرحوم حاج میرزا علیاکبر نوفانی خواندم-حاضر میشدیم.بعد هم از محضر ایشان تقاضای درس خارج نمودیم که یکدوره اصول و چند بحث از فقه را از درس پر فیض آن مرحوم استفاده بردیم.دیگر از اساتید فقه و اصول(خارج)بنده به ترتیب:مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی است که از علمای وارسته و جامع معقول و منقول مشهد بودند که ما یکدوره اصول بر مبنای مرحوم نائینی و نظرات استاد حاج شیخ یعنی مرحوم آمیرزا مهدی اصفهانی و نیز مبحثی از فقه خارج را دیدیم.
دیگر مرحوم آیت الله آسید یونس اردبیلی که از مراجع تقلید و از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی صاحب کفایه بودند که مدتی از درس خارج فقه ایشان استفاده میکردم.
دیگر محروم حاج میرزا احمد خراسانی فرزند آخوند خراسانی صاحب کفایة الاصول بودند که یکدوره خارج کفایه را-که بسیار خوب تدریس میفرمودند-و چند مبحث از فقه را نزد ایشان خواندیم.
آخرین استاد ما مرحوم آیت الله حاج سید محمدهادی میلانی بودند که از مدرسین معروف عراق و ایران به شمار میرفتند و بر مباحث فلسفه و اصول تسلط داشتند.اینجانب یکدوره اصول خارج و چند مبحث فقه را از محضر پر فیض این استاد استفاده کردم.
قسمت فلسفه را که معمولا در حوزههای زمان ما و مخصوصا در مشهد به بوته فراموشی سپرده شده بود، در خدمت سه استاد بزرگوار گذراندم اول مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی-که ذکر خیرش گذشت-و در فلسفه از شاگردان مرحوم آقا بزرگ مشهدی معروف به شهیدی بودند،شرح اشارات خواجه نصیر الدین طوسی و مقداری از شرح هدایهء آخوند ملا صدرا و مقداری از اسفار-بخش الهیات به امعنی الاعم- را خواندم کلاس این درس که به اتفاق سه نفر از رفقا خدمت ایشان میرفتیم در خفا برگزار میشد،زیرا جو مشهد پذیرای درس علنی فلسفه نبود و اتفاقا خود آن مرحوم هم مخالف فلسه بودند و گاهی مواردی را در درس مورد اشکال و نقض قرار میدادند.
دوم،مرحوم حاج شیخ سیف الله ایسی که از اساتید فلسفهء مشهد و شاگردان مرحوم آقا بزرگ شهیدی بودند که اینجانب منفردا نزد ایشان سفر نفس اسفار را گذراندم.
سوم،مرحوم الهی قمشهای است که در تابستانها به مشهد میآمدند نزد ایشان قسمتی از شرح قیصری بر فصوص را خواندیم و به این کیفیت به مقدار لازم با علوم عقلی آشنایی حاصل شد.
کیهان فرهنگی:استاد لطفا بفرمایید کار تدریس را از چه زمانی آغاز کردید؟
استاد مدیر شانهچی:اینجانب از بدو تحصیلاتم در حوزه،تدریس هم میکردم،از جامع المقدماتو سیوطی و مغنی و بعد معالم و شرح لمعه و مکاسب که مخصوصا دو کتاب اخیر را چندین بار در حوزه مشهد تدریس کردهام.
این را نیز عرض کنم که پس از مهاجرت مرحوم آیت الله میلانی به مشهد و شروع به تدریس،که اینجانب نیز از محضرشان فیض میبردم،کم کم مورد عنایت آن مرحوم قرار گرفتم،معمولا طلاب تازه وارد درس ایشان که کاملا به اصطلاحات وارد نبودند از شاگردان قدیمیتر کمک میگرفتند،لذا جمعی از شاگردان درس فقه و اصول آن مرحوم از اینجانب تقاضا کردند که من درس ایشان را بعد از خاتمهء هر درس برای آنان بازگو کنم که این کار نیز حدود یکسال ادامه یافت.
این نیز از سابق رسم بوده که مراجع تقلید جلسهء افتائیهای داشتهاند و معمولا در این جلسات مرسوم است بعضی فضلای حوزه و شاگردان مورد توجه استاد،در محضر وی جمع میشوند و استفتاآتی را که از ایشان در مسائل شرعی شده است مطرح و مدرک مینمایند، استاد نظرش را القا میکند شاگردان در قسمتی که با نظر استاد موافق نیستند به بحث و مذاکره میپردازند تا مسئله به اصطلاح حلاجی و مورد اتفاق قرار گیرد، اینجانب در شبهای ماه رمضان که معمولا دروس تعطیل بود از فیض حضور در این جلسات و شرکت در بحث استفاده میکردم.
به غیر از حضور در درس و شرکت در جلسات افتائیه،در اوقات دیگری هم که شرفیاب محضرشان میشدیم نوعا بحث علمی شروع میشد و در واقع مجلس درس آزادی تشکیل میگردید،به این کیفیت ما سه گونه از محضر ایشان استفاده میکردیم که این نوع اخیر تا پایان عمر پر برکت کلیهء اساتید ما برقرار بود.
این مجموع تحصیلات رسمی من در حوزه بود، ولی گاهی غیر مداوم از محضر سایر علما چه در چند سفر اینجانب به قم و چه ضمن مسافرت و توقف علمای بلاد در مشهد،از محضرشان استفاده میکردیم مثل مرحوم آمیرزا مهدی آشتیانی که حدود یکماه در درس خارج اصول ایشان شرکت کردم و درس مرحوم آیت الله رامهرمزی بهبهانی و درس آیت الله خوئی- ضمن سفر مشهد-که شبها در منزلشان القا میفرمودند.
در سال 1337 دانشکدهء الهیات در مشهد افتتاح شد،مرحوم دکتر فیاض که جزو فضلای اسبق حوزهء علمیه مشهد و در ادبیات فارسی و عربی صاحب نظر و کم نظیر بود،برای این مهم مأموریت یافت،ایشان شنیده بودند که میشود از بعضی مدرسین حوزه برای به راه انداختن دانشکده استفاده کرد که به دنبال این فکر به سراغ بنده و چند نفر از دوستانمان آمدند و برای تدریس در دانشکده دعوت کردند،اینجانب با استشاره از بعض اساتیدمان و امر و فتوای صریح مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی به لزوم مشارکت و دست اندر کار بودن در این سنگر علمی،عهدهدار تدریس فقه در دانشکدهء مزبور شدم که تا به حال نیز این کار ادامه دارد.
کیهان فرهنگی:استاد،اگر ممکن است اشارهای هم به دروسی که در آن زمان تدریس میشد بفرمائید.
استاد مدیر شانهچی:یکی از دروس آنجا علم الحدیث بود و دیگر تاریخ اسلام و سوم تاریخ ادیان که در اسن سه رشته دانشکده استاد نداشت لذا قرعهء فال را به نام بنده زدند،اینجانب برای درس علم الحدیث و تاریخ ادیان جزوه تهیه کردم که بعدا علم الحدیث به صورت کتابی انتشار یافت و جزوهء تاریخ ادیان به واسطهء تعطیل مؤسسهء وعظ و تبلیغ ناتمام ماند و انتشار نیافت و اما تاریخ اسلام را،اینجانب از تاریخ اسلام مرحوم دکتر فیاض تدریس میکردم که تاریخ مفیدی است منتهی چون کمبودهایی در این کتاب مشاهده میشد من از خارج جبران میکردم و در نتیجه یادداشتهای مربوطه بیشتر از متن مزبور گردید، که اگر خداوند توفیق عنایت فرماید قصد دارم تاریخ اسلام را-که به عقیدهء اینجانب هنوز به عنوان کتاب درسی جای آن خالی است-بنویسم.البته مدعا این نیست،کتابی را که من بنویسم جامع الاطراف و کامل و بیعیب خواهد بود،ولی ممکن است تا تألیف کتابی کامل-که به عقیدهء من باید توسط هیئتی نوشته شود- کمبودی را که در زمینهء کتاب درسی تاریخ اسلام داریم جبران کند،چنانکه کتاب درایه و علم الحدیث-با نواقصی که دارد-این موقعیت را یافته است.ضمنا یکی از آرزوهای اینجانب آن بود که آثار فقهی و حدیثی متقدمان شیعه از بوتهء نسیان خارج و انتشار یابد هر چند که قبلا تعدادی از آثار قدما چاپ شده بود که در زمان ما نیز بعضی چاپ تحقیقی شده و بعضی به گونهء افست تجدید چاپ شده و میشود،ولی در آن زمان به فکر چاپ آثار منتشر نشده نبودند،من خدمت آیت اللّه میلانی عرض کردم،مقتضی است هیئتی تشکیل شود که آثار علمای شیعه را به طرز شایسته و تحقیقی انتشار دهند،ایشان به واسطهء گرفتاریهایی که داشتند موضوع را احاله به خود اینجانب فرمودند که به دلیل عدم امکانات مالی این کار عملی نشد ولی من برای اولین بار کتاب شرح جمل العلم و العمل سید مرتضی را که شاگردش،ابن براج نوشته بود با مقابلهء چند نسخه تصحیح کردم و برای آن مقدمهای نوشتم که در دانشگاه مشهد چاپ شد.ضمنا مقالات مختلفی نیز در مجله «آستان قدس»یا در مجله«دانشکدهء الهیات» مینوشتم که تا کنون حدود 40 مقاله شده است.از جمله کتابهایی که کمبودش احساس میشد،کتابی مستند و در عین حال به فارسی و ساده در تفسیر آیات مربوط به احکام عملی اسلامی بود،زیرا تفسیر آیات الاحکام جزو دروس دانشکده قرار داشت ولی متأسفانه کتابی برای تدریس آن وجود نداشت و معمولا از کتاب آیات الاحکام فاضل مقداد،تدریس میشد و این کار مشکلاتی داشت که از آنجمله مباحث دشوار ادبی،و دیگر عربی بودن کتاب بود که دانشجویان به هیچکدام آشنایی لازم را نداشته و در نتیجه نمیتوانستند مطالب کتاب را بفهمند و ضمنا پیشرفت درس هم کم بود،روی این زمینه بنده به فکر افتادم که کتابی در تفسیر آیات الاحکام بنویسم و خوشبختانه این کار انجام شد،منتهی چون کتاب احکام القرآن قطب راوندی از علمای سدهء ششم(متوفای 576 هجری)اخیرا انتشار یافت،دلم میخواست که این کتاب شریف را نیز ملاحظه و مطالب مهم آن را به کتاب خود ضمیمه کنم.ضمنا به مانند دریاه که اقوال علمای اهل سنت را نیز در موارد اختلاف در پاورقی آورده بودم،در این اثر هم با مراجعه به کتب احکام القرآن تألیف علمای اهل سنت،موارد مزبور را با ذکر دلیل طرفین بیآورم که این کار به واسطهء مشاغلی که دارم تمام نشده است.
دیگر از دروسی که در دانشکدهء الهیات واحد درسی دارد و متأسفانه برای آن نیز کتابی تعیین نشده تاریخ فقه است که معمولا از ادوار فقه مرحوم آمیرزا محمود شهابی-استاد اسبق دانشگاه تهران- تدریس میشد،کتاب مزبور،کتاب پر محتوایی است که مؤلف محترم در جمع مطالب زحماتی را متقبل شده ولی متأسفانه کتاب کلاسی نیست،احکام نازله در مکه و مدینه را مشروحا بیان داشته ولی نسبت به ادوار دیگر و نیز تاریخ فقه مذاهب اسلامی از شیعه و اباضیه دروزو بعض مذاهب فقهی که از بین رفته،چیزی بیان نفرمودهاند.آن مرحوم جلد دومی نیز برای ادوار فقه نوشتهاند که رسما ترجمهء آیات مربوط به احکام است با توضیح مختصری از آیات الاحکام اردبیلی،جلد سومی هم در اواخر عمرشان مرقوم داشتند که آنهم راجع بهتاریخ فقه نیست،این بود که من به فکر افتادم کتابی برای تدریس به طور اختصار و در عین حال مستند، بنویسم.در این زمینه در بعضی کشورهای اسلامی از قبیل مصر کتابهای متعددی نوشته شده است ولی متأسفانه در آنها تاریخ فقه شیعه بازگو نگردیده یا بدان سبب که کتب فقه شیعه را در دست نداشتهاند یا به جهات دیگر،به هر حال تاریخ فقه شیعه ناشناخته مانده، از سایر مذاهب اسلامی هم مثل زیدیه و اسماعیلیه و خوارج جز اسمی،اثری نیست.
بنده در این تاریخ فقه که با عنایت الهی تقریبا تمام شده است،فقه مذاهب مختلفه را در حال حاضر،از قبیل شیعه که چند فرقه میشوند:(زیدیه،امامیه، اسماعیلیه)که هر کدام فقه مدون و ویژهای دارند و نیز فقه اباضیه-از فرق موجود خوارج-را در این مختصر متعرض شدهام که ان شاء الله پس از بررسی مجدد مهیای چاپ است.
دیگر از کارهای ابنجانی تألیف فهرست مخطوطات کتابخانههای مشهد مقدس است که قسمتی را به تهایی و بخشی را با همکاری حجت الاسلام آقای حاج شیخ عبد الله نورانی که فعلا در دانشگاه تهران تدریس میفرمایند،انجام داده و در دو جلد چاپ شده است.
اخیرا نیز به منظور عرضهء بعض مخطوطات نفیس کتابخانهء آستان رضوی و با صلاحدید ادارهء محترم انتشارات آستان قدس،40 حدیث نبوی از جامی را که به خط زیبای میرحسین مشهدی نوشته شده بود،از منابع اصلی استخراج و با مقدمهای،شامل تاریخ اربعین نویسی منشور و منظوم در اسلام،انتشار دادم،و پیرو آن 40 حدیث از امیرالمؤمنین را که شاعری دیگر به نظم آورده بود و با خط میر محمود نیشابوری در کتابخانه نگهداری میشد،به سبک اربعین جامی و با مقدمهای در تدوین و نظم آثار مولا ع به چاپ رسانیدم و باز به مناسبت تشکیل کنگرهء حضرت رضا در مشهد، 40 حدیث کوتاه از سخنان آن حضرت را انتخاب،و با شرح حال نوینی که گوشههایی از تاریخنامهء آن حضرت را روشن میساخت،تدوین نمودم که توسط انتشارات آستان قدس نشر گردید.
این بود قسمت مهم کارهای انجام شده،البته چند اثر مختصر دیگر نیز دارم که بعضا ناتمام است و چاپ نشده مانند اختصار ابن خلکان و فرهنگنامهای در وفیات دانشمندان اسلامی که اگر تمام شود بسیار راه گشا خواهد بود.نیز تاریخچه منطق(که اولین اثر بنده است و قبل از ورود اینجانب در دانشکده انتشار یافته)و رسالهای در استصحاب،و رسالهای در مبانی فقه،و غیره و همچنین حواشی بر کفایه و مکاسب شیخ.
کیهان فرهنگی:استاد،آن تاریخ اسلام را که فرمودید به صورت جزوه بوده آیا منتشر شده است؟
استاد مدیرشانهچی:خیر،زیرا اینجانب چنانکه عرض کردم کتاب تاریخ اسلام مرحوم دکتر فیاض را تدریس میکردم منتهی در این کتاب مدارک و منابع، جز در بعض موارد که شادروان استاد مینوی در پاورقی یادداشت کرده بودند،آورده نشده بود،اماکن جغرافیایی و اعلام از لحاظ ضبط و شناسایی نامعلوم بود،لذا اینجانب منابع را از تواریخ دست اول و معتبر مدرکیابی نموده و در ذیل آوردهام،نیز ضبط اماکن و موقعیت آنها را از کتب جغرافیا استخراج و توضیح دادهام،اعلام را مشخص کرده و قضایا را که در بعضی مدارک به تفصیل بیشتری آمده است یادآور شدهام. مثلا ایشان مطلبی را از سیرهء ابن هشام یا تاریخ طبری نقل کردهاند ولی همان مطلب در تاریخ یعقوبی یا مروج الذهب مسعودی یا دیگر تواریخ دست اول، مبسوطتر و با توضیح بیشتری آمده،یا در بعضی منابع نکات مهم تاریخی آمده که ایشان متعرض نشدهاند، اینها را بنده مدرکیابی کرده و در ذیل کتابم یا در دو دفتر که به همین منظور ترتیب داده بودم،ثبت کردهام که مجموعا بیش از خود کتاب تاریخ اسلام آن مرحوم است.
اخیرا هم روی نیازی که به کتاب تاریخ اسلام،به عنوان کتابی درسی،احساس میشود،گفته شد در این زمینه کتابی در تاریخ اسلام به سبک کلاسیک بنویسم، چه اینکه کتاب دکتر فیاض هم که بسیار خوب و مختصر نوشته،نواقصی دارد که علاوه بر اختصار بینهایت،در بعضی موارد مهم تاریخی خالی از اشتباه هم نیست،و در بعضی جاها در بیان مطلب نیز قصور شده،مثلا با ردیف کردن جنگها و سریهءهای رسول اکرم و سنوات ازدواجهای پیغمبر،به نظر میرسد که حضرت رسول پس از هجرت به مدینه کارش یا جنگ بوده و یا ازدواجهای مکرر،و این برای دانشجو ایجاد شبهه میکند که آیا شخصی با چنین خصوصیات شایسته نبوت است؟در صورتی که جنگهای پیغمبر همه برای رفع موانع از سر راه پیشرفت اسلام بوده و جنبهء تدافعی داشته نه تهاجمی آنهم با اقل تلفات،و حتی با قریش که سرسختترین دشمنان اسلام بودند،پیغمبر بر خلاف میل اصحابش مدتها به صلح برگذار فرمود تا آنان صلح را نقض کردند و پیغمبر مجبور شد با فتح مکه،آن محل مقدس را برای مسلمین و همهء زایران خانهء خدا آزاد فرماید.همینطور در موضوع ازدواجهای پیغمبر میدانیم که آن حضرت تا سن پنجاه سالگی فقط یک همسر داشت آنهم همسری که سنین عمرش لا اقل پانزده سال بیشتر از آن حضرت بوده و با توجه به پیری زودرسی که در زنهای عربستان مشاهده میشود، پیغمبر چندین سال را با زنی که سنش از شصت سال میگذشت گذراند(چون سن خدیجه هنگام درگذشت، شصت و پنج سال بوده)
بنابراین ازدواجهای پیغمبر که نوعا پس از مهاجرت به مدینه بوده است یقینا انگیزهای غیر از اطفای شهوت و غرایز جنسی داشته آنهم با زنانی که بیشترشان بیوه و بزرگسال و حتی بعضی فاقد جاذبه بودهاند.
بعضی قضایای بعد از پیغمبر نیز طوری که واقع تاریخ است بازگو نشده،این نقائص و مانند آن را در تاریخهای درسی کشورهای اسلامی مانند محاضرات تاریخ الامم الاسلامیه خضری وتاریخ سیاسی دکتر حسن هم میبینیم.
بهاین جهت معتقدم باید کتاب تاریخ اسلام مخصوص تدریس تهیه شود،البته باید این کار توسط هیئتی انجام شود ولی از آنجا که کارهای دسته جمعی در ایران کمتر سابقه دارد،اگر توفیق نصیبم شود قصد دارم یادداشتهای تاریخی را به صورت کتابی مدون در آورم.ولی تا چه مقدار در این کار موفق باشم بسته به فضاوت خوانندگان است،زیرا یک زمانی که اینجانب در دانشگاه مشهد تدریس تاریخ اسلام داشتم و مرحوم دکتر آیتی در الهیات تهران همین درس را آنهم از تاریخ اسلام دکتر فیاض تدریس میکرد،ضمن سفری که به تهران رفتم روزی در منزل آن مرحوم دعوت داشتم،صحبت از تاریخ اسلام شد ایشان تاریخ اسلام فیاض را که مشحون از یادداشتهای شخصیشان بود ارائه فرمودند و من تقاضا کردم شما با این اطلاعات مبسوط خوب است کتابی در این زمینه مرقوم فرمایید ولی بعدا که یادداشتهای ایشان به صورت تاریخی منتشر شد،گر چه از لحاظ تتبع و تحقیق واقعا شاهکاری محسوب میشود،ولی متأسفانه کتاب درسی نیست، زیرا فقط قسمتی از تاریخ رسول اکرم ص است آن هم در حدود هفتصد صفحه،بنابراین هم ناتمام است و هم مفصل.باری صحبت از مشاغل اینجانب که مانع از انجام این کار و سایر کارهای نیمه تمامم بوده است، شده اجمالا اینجانب اضافه بر کارهای درسی دانشکده یکی دو سال است که در بنیاد پژوهشهای اسلامی-که به همت جناب آقای طبسی تولیت محترم آستان قدس در خراسان افتتاح گردیده-نیز عهدهدار سرپرستی گروه حدیث هستم،و ناچام به کارهای این گروه از تعیین پروژههای تحقیقاتی و بررسی کار افراد گروه و شوراهای متشکله نظارت داشته باشم این است که مجال کافی برای دیگر کارها نمانده است،مگر خداوند توفیق عنایت فرماید که اغتنام فرصتی نموده و لا اقل آنچه را ناتمام یادر مراحل جمع مدارک انجام دادهام،به صورت مدون درآورم.
کیهان فرهنگی:استاد در زمینهء برنامههای گروه حدیث در بنیاد پژوهشهای اسلامی،و به اصطلاح حرکتی که در این مؤسسه آغاز شده،و موضوعاتی که در نظر دارید در زمینهء حدیث انجام دهید و اموری که باید مورد پژوهش قرار بگیرد و در مورد آنها کاری انجام بشود،توضیح بفرمایید.
استاد مدیر شانهچی:در عالم حدیث که از اهم علوم اسلامی است کمبودهایی وجود دارد که اینجانب از سابق حس میکردم،در سفری که به مصر داشتم در برخوردی با چند نفر از علمای آنجا صحبت از فقه شیعه و انفتاح باب اجتهاد در فقه امامیه به میان آمد،اشکالی به فقه شیعه وارد کردند که من به اجمال جواب دادم،و آن این بود که فقه باید به مصدر و منبع کتاب و سنت مبتنی باشد،زیرا تنها این دو منبع مورد پذیرش تمام مذاهب اسلامی است،در فقه شیعه آیات احکام به عنوان مدرک قرار میگیرد ولی به احادیث نبویه توجه ندارند، بنابراین فقه شیعه بر کتاب و سنت که مورد اتفاق مسلمین است،مبتنی نیست،و گر چه شیعه به روایات اهل بیت در فقه تمسک میکند ولی چون قانونگذار و مشرع فقط پیغمبر است-که با مبدأ وحی ارتباط داشته-قول دیگران ولو از اهل البیت باشند فتوایشخصی و نظریهء خصوصی آنان تلقی میشود،مانند نظرات سایر فقهای مذاهب اسلامی،جواب این بود که، اولا احادیث شیعه که توسط اهل بیت به پیغمبر میرسد شاید به اندازهء احادیث فقهیهء شما باشد.چه احادیثی که توسط ائمهء شیعه مسندا از پیغمبر نقل شده یا احادیثی که بدون سند و مرسلا از آن حضرت نقل فرمودهاند و اما سایر احادیث ما که از امامان شیعه بدون استناد به پیغمبر نقل شده،باز هم در شمار احادیث مرسله از پیغمبر است زیرا ائمهء ما مکرر فرمودهاند:آنچه را ما میگوییم قول جدمان رسول خدا است.بنابراین حضرت صادق که بیشتر احادیث ما از آن جناب است،یا با سند از پدرانشان از پیغمبر نقل نمودهاند که جای حرف نیست و یا به طور مرسل با ذکر مرسل عنه به طور خصوص یا به طور عموم(که گفتهء خود را قول پیغمبر معرفی کردهاند)در این قسمت نیز مجال بحث نیست،زیرا حضرت صادق و سایر ائمهء ما در کتب رجال اهل سنت توثیق شدهاند.
و شما میتوانید به میزان الاعتدال ذهبی و لسان المیزان ابن حجر عسقلانی و دیگر کتب معتبر رجال اهل سنت مراجعه فرمایید،و نزد محققین مسلم است که اگر ناقل حدیث مرسل جز از ثقات،نقل حدیث ننماید و خود نیز ثقه باشد،چنین حدیثی-گر چه مرسل و یا مقطوع السند باشد-حجت است،مانند مرسلات سعید بن مسیب که نزد تمام فقهای اهل سنت مورد قبول است.
در این خصوص به فکر افتادم که احادیث نبویهای را که در کتب حدیث امامیه است استخراج و تدوین کنم.این کار را در دانشکده شروع کردم ولی دیدم که این کار یکنفر نیست خصوصا با فرصت کمی که اینجانب داشت،این بود که بعد از تأسیس بنیاد (به تصویر صفحه مراجعه شود) متن اجازه نامهء استاد مدیر شانهچی از مرحوم آیت الله مهدی الهی قمشهای
پژوهشهای اسلامی و تشکل گروه حدیث،اتمام این کار را به همکاران گروه مزبور واگذاشتم،نخست احادیث فقهیه را از وسائل الشیعه که مؤلف آن شیخ حر عاملی، خود از متخصصان فن حدیث بوده و از حدود 77 کتاب حدیث گردآورده است،استخراج کردیم و سپس احادیث نبویهء مستدرک الوسائل را نیز جمع و بدان ضمیمه نمودیم،و این مجموعه در حدود کتاب التاج(که جامع صحاح خمسهء اهل سنت است)احادیث نبویهء مسنده و مرسلهء امامیه را شامل میشود.
از کارهای دیگری که ما در بنیاد پژوهشهایاسلامی-با همکاران گروه حدیث-کردیم،نشر آثار حدیثی است که چاپ نشده است.زیرا گر چه جامعه محترم مدرسین حوزهء علمیهء قم،یا بعض افاضلی که در گوشه و کنار کشور هستند کتابهای متعددی را در حدیث یا فقه امامیه با روش علمی و تحقیقی جدید چاپ و نشر دادهاند-که خود کار بسیار بجا و شایستهای است-ولی ما به فکر افتادیم که آنچه از آثار مهم شیعه در حدیث و رجال چاپ نشده و انتشار نیافته،از زوایای کتابخانههای عمومی و شخصی بازیابی نموده و به گونهء تحقیقی منتشر کنیم.اولین اثری که در گروه حدیث بنیاد،مورد پژوهش قرار گرفت،کتاب هدایة الامه تألیف شیخ حر عاملی است که خود از اثر نفیس و جامع خویش،وسائل الشیعه اختصار نموده بدین معنی که احادیث مکرر وسائل و اسناد احادیث را حذف کرده و لب لباب اخباری را که در فقه مطرح است،در این مجموعه آورده است و مقدماتی نیز در مسائل مهم روائی به کتاب اضافه نموده که بسیار مفید است.
این کتاب که برای فقیه و کار استنباط احکام عملی از منابع روائی،بسیار کارگشا و در عین حال سهل التناول است،تا کنون چاپ نشده و برای اولین بار ما با پژوهش و تجسس در کتابخانهها،نسخ تمام مجلدات آن را که بعضی نزد مؤلف تصحیح و مقابله شده بود، جمعآوری و رونویسی کردیم و سپس با نسخ دیگر و احیانا با وسائل یا منابع اولیهء وسائل مقابله نموده، آمادهء انتشار کردیم.
بعضی کتب حدیث غیر از آنچه عرض شد،نیز در دست گروه حدیث بنیاد است که همه جنبهء ابتکاری و نوی دارند مثلا نهج البلاغه چنانکه ملاحظه فرمودهاید شام 3 قسم است:خطب،نامهها،کلمات قصار.
جمعآوری کلمات قصار را دیگران هم انجام دادهاند مانند جاحظ که صد کلمه از آن حضرت را گرد آورده و مانند آمدی که مجموعهء بزرگی از کلمات قصار مولا را در کتاب شریف غرر و درر گرد آورده است،چند نفر دیگر نیز این کار را کردهاند-که من مقدمهء 40 حدیث حضرت علی ع که ادارهء انتشارات آستان قدس نشر نموده نام آنان را آوردهام-
ما خواستیم مجموعهء کلمات قصار آن حضرت را که کاربردش از خطب و نامهها بیشتر است و میتواند در قالب نثر یا نظم هر جا به هر مناسبت القا شود،چه در خطابه و منبر و چه در درس و چه در مجامع،جمعآوری کنیم.این بود تمام کتابهایی را که در آن کلمات قصار امام نوشته شده بود از قبیل غرر و درر و نهج البلاغه و تحف العقول و بخش آخر شرح جدیدی بر نهج و قانون سخنان علی ع و غیره را مورد استفاده قرار دادیم و حتی از دو بخش دیگر نهج البلاغه آنچه را که قابل تقطیع بود و میتوانستیم به صورت جملهای مستقل درآوریم استخراج نمودیم که ان شاء الله پس از انتشار،موقعیت آن معلوم میشود.
کیهان فرهنگی:استاد در زمینهء کتب اربعهء شیعه که خیلی معروف و مشخص است فکر نمیکنید با یک تحقیق و پژوهش جدی،اکثر این متون را از کتابخانههای مختلف جمعآوری کرده و به تصحیح و تحقیق تازه پرداخت؟
استاد مدیر شانهچی:مطلب خوبی را عنوان کردی،اتفاقا من کتابی در حدود دویست صفحه راجع به کتب اربعه نوشتهام که در آن از کارهای نخستین راویان حدیث و اصحاب ائمه و تاریخ مجموعهسازی حدیث،و استفاده از اصول چهارصد گانهای که اصحاب حضرت صادق گرد آوردهاند در مجموعههای قبل از کتب اربعه،و بحث در مصادر این چهار کتاب و انگیزهء نویسندگان آنها و کارهایی که بعدا نسبت به هر یک از کتب مزبور انجام شده است،و فرق این کتابها از لحاظ تنوع مطالب و گونهء تدوین هر یک،و بالاخره شروح و حواشی که برای توضیح مشکلات کتب مزبور تألیف شده،نوشتهام و در بخش آخر،نسخ ارزنده و مهم یک از این چهار کتاب را که بیشتر در کتابخانههای ایران است معرفی کردهام،زیرا متأسفانه در چاپهایی که از این کتب شده است و حتی چاپهای اخیر که با توجه به نسخ مصحح آن صورت گرفته،نسخههای قدیمی مقابله شده نزد اساتید فن مورد غفلت قرار گرفته،البته در چاپ اخیر من لا یحضره که توسط استاد علیاکبر غفاری انجام شده است،این نکات به مقداری که در سع یک محقق بوده انجام شده است ولی نظر من کار دسته جمعی است کهتوسط هیئتی از متخصصان باید صورت گیرد.لذا به منظور یاد شده،اینجانب نسخههایی را که در فهارس کتابخانهها دیده بودم،یا خودم در اختیار داشتم یا نزد اشخاصی که امکان اصول آن فراهم بود سراغ داشتم و از لحاظ قدمت یا قابلیت اعتماد مهم به نظرم رسید،در ذیل کتاب آوردم که جمعا حدود 200 نسخه شده است و همینطور که عرض کردم نسخی را معرفی کردهام که امکان بهرهگیری از آن میسر باشد و بدین لحاظ از معرفی نسخه کتابخانههای شخصی یا کتابخانههای عمومی که فاقد وسایل بهرهبرداری از نسخه است خودداری کردهام،تا در نتیجه امکان دسترسی و استفاده برای همه از آنها میسر باشد،و البته این سخن بدین معنی نیست که نسخ ارزندهء دیرگی از این کتب وجود ندارد یا دیگران اطلاع ندارند.زمانی که در مدرسهء نواب مشهد درس میخواندم،این مدرسه کتابخانهء جامعی داشت با حدود دو هزار نسخهء خطی و چند هزار کتاب چاپی مرغوب،کتب خطی کتابخانه بیشتر کتب نفیسی بود که از مدرسهء فاضلخان به مدرسهء نواب منتقل شده بود فاضلخان از امرا و رجال ثرومتند هندوستان در زمان سلاطین بابری هند و مقارن سلطنت پادشاهان صفوی ایران بوده که به ایران مهاجرت کرده بود مدرسهای در جوار آستان حضرت رض ساخته و برای آن، کتابخانهای با حدود 660 جلد کتاب نفیس خطی که بیشتر را از شبه قارهء هند آورده بود تشکیل داد،مدرسهء فاضلخان بعد از اینکه اطراف حرم مطهر رضوی را در زمان رضاشاه به صورت فلکه درآوردند خراب شد و در نتیجه کتابهای آنرا به مدرسهء نواب انتقال دادند و مرحوم حاج عماد تهرانی،فهرست نویس کتابخانهء آستان قدس نیز به دستور مرحوم اسدی فهرستی برای کتابها تنظیم نمود که چاپ شده است.
آن زمان مرحوم حاج میرزا علیاکبر نوقانی، تولیت مدرسه را داشتند و کار کتابخانه را به من موکول کردند که ضمن مرتب نمودن کتابها،برای مخطوطات چه کتب انتقالی از فاضلخان و چه کتابهای کتابخانهء خود مدرسه-فهرستی تهیه کردم که به تقاضای دوست دانشمندم جناب آقای دانش پژوه توسط انجمن آثار ملی چاپ شده.بعدا کار فهرست نویسی برای مدارس دیگر مشهد نیز به تقاضای انجمن مزبور توسط اینجانب انجام شده،کتابخانهء مسجد گوهرشاد را هم که حدود 3000 جلد کتاب خطی داشت به اتفاق حجت الاسلام آقای حاج شیخ عبد الله نورانی فهرست کردیم که آن نیز چاپ شد.
اشتغال به کار کتابهای خطی مرا وادار کرد که سفرهایی به سایر بلاد ایران و نیز به کشورهای خارج انجام دهم،سفری به دعوت انستیتوی شرق شناسی شوروی به 4 جمهوری شوروی(روسیه،آذرباجیان شوروی،ازبکستان،تاجیکستان)رفتم که کتابخانههای انستیتوی شرق شناسی لنینگراد و کتابخانهء عمومی آن شهر و کتابخانهء دانشگاه آنجا را بازدید کردم و از مخطوطات مهم آنجا فیش تهیه نمودم و همینطور از کتابخانههای باکو و تاشکند و دوشنبه.
تاشکند کتابخانه مفصلی داشت که کتب خطی را از مدارس قدیمی بخارا و سمرقند و سایر شهرها در آنجا جمعآوری و نگهداری کرده بودند.
همینطور دو سفر به مصر رفتم که از کتابخانهءجامع از هرو کتابخانهء عمومی قاهره-دارالکتب القومیه-و کتابخانهء مجمع المخطوطات العربیه،تا آنجا که وقت و فرصت اجازه میداد استفاده کردم.
کیهان فرهنگی:مناسب است راجع به سایر سفرهای علمی و بازدید از کتابخانهها نیز توضیحی بفرمایید.
استاد مدیر شانهچی:اینجانب یک سفر به مدت چهار ماه به ترکیه و سوریه و اردن و حجاز و مصر رفتم که ضمن آن از کتابخانهء ظاهریهء دمشق و کتابخانهء احمدیهء حلب و کتابخانهء مدینه منوره و کتابخانهء عارف (به تصویر صفحه مراجعه شود) حکمت در شهر مزبور و کتابخانههای اسلامبول که دارای محظوظات نفیس اسلامی است و در قونیه از کتابخانهء مرقد مولانا جلال الدین رومی،و کتابخانهء عمومی قونیه بازدید کردم.
سفری دیگر نیز به مدت سه ماه و نیم به مصر و سوریه و اردن و لبنان و حجاز و مراکش داشتم که علاوه بر کتابخانههای مشروحهء فوق،از کتابخانهء عمومی رباط و کتابخانهء دانشگاه رباط و کتابخانهء عمومی شهر مراکش و کتابخانهء مسجد فاس دیدن کردم،در بازگشت از کتابخانهء واتیکان در رم هم بازدید نمودم.
سر دیگری از طرف کتابخانهء آستان قدس برای بررسی و انتخاب نسخ کتابخانه اسکوریال به اسپانیا رفتم که در حدود یکماه کتب کتابخانهء مزبور را-که نسخ نفیسی در آنجا موجود است-بررسی و فیشبرداری نمودم.کتب مزبور باقیماندهء کتب اسلامی است که از حوادث گوناگون جان سالم به در برده و در این دژ مستحکم نگهداری میشود،و داستان جمعآوری و نگهداری آن در اسکوریال توسط فیلیپ پادشاه اسپانیا و ساختمان بنای معظم کلیسای اسکوریال بسیار جالب است.
باری سفر آخر من به کشور پاکستان بود که سال گذشته انجام شد و طی آن کتابخانههای کراچی و پیشاور و اسلامآباد و لاهور را بررسی و به مقدار میسور از نفایس آن فیشبرداری نمودم.به هر حال دیدن این مخازن کتب خطی و نسخههای ارزنده،در معرفی نسخههای دستنویس کتب اربعه کمک فراوانی نمود.
کیهان فرهنگی:استاد ظاهرا خود شما نیز کتب خطی نفیسی داشته یا دارید ممکن است در این زمینه توضیح بفرمایید.
استاد مدیر شانهچی:چنانکه عرض کردم اینجانب از اوان تحصیلات علوم دینی،بلکه از آغاز کودکی به کتاب علاقه داشتم و حتی در دوران مدرسه شبی نبود که چند ساعت را به خواندن کتاب نگذرانم. منتهی آن زمانها به مقتضای سن،کتب داستان را میخواندم و بعدها تبدیل به کتب تاریخ و علوم اسلامی شد.لذا با صرفهجویی در زندگی بخشی از درآمد محدود طلبگی را اختصاص به کتاب دادم،در اوایلتحصیلات من در حوزهء علمیه،کتاب خطی در مشهد فراوان و در واقع بیارش بود و حتی بعضی از صحافها (بواسطه گرانی کاغذ)از اوراق کتب خطی برای بدرقهء کتابها استفاده میکردند.
من از این فرصت استفاده کردم و حتی با گرفتن وام،کتابهایی را که در رشتهء کار و تحصیلات من بود خریداری میکردم.ضمن سفرها نیز از زوایای کتابفروشیها کتبی تهیه نمودم که جمعا حدود هفتصد جلد میشد.بعضی از این نسخهها بسیار نفیس و ارزنده بود،به عنوان مثال یکی از اساتید فیض کاشانی صاحب کتاب شریف وافی که جامع کتب اربعه است،شیخ محمد نوادهء شهد ثانی است که یکی از علمای مبرز فن حدیث بوده و شرحی بر استبصار مرقوم داشته، اینجانب نسخهای از استبصار در اختیار داشت که توسط ایشان مقابله و تصحیح و اجازه روایتی داده شده بود.من خود یکی دو مشکل در کتاب استبصار داشتم که با مراجعه به نسخهء مزبور حل شد و معلوم شد تمام نسخهء چاپی و حتی دو نسخهء دیگری که خود من از استبصار داشتم اشتباه بوده است.
نسخهء دیگری از استبصار داشتم که به خط مجلسی اول بلاغ و اجازه نویسی شده بود و در آخر اجازهء روایتی به مقابله کننده مرحمت کرده بود.همینطور کافی مقابله شده با دستخط بلاغ و اجازهء شیخ حر عاملی و من لا یحضره الفقیه با ابلاغ و اجازهء ملا محمدباقر سبزواری و غیره و غیره.
خوشبختانه من از همان اوایل،به این نکته برخورد کردم که این نوع کتب که نسخهء آن منحصر به فرد است توسط عالمی متخصص مقابله و تصحیح شده است(نه کتب تزئینی که شخصی در مقابل دستمزد برای شخصی نوشته)متعلق به فرد خاصی نیست و به اصطلاح،مؤلف یا مصحح رنج این کار را برای اینکه نسخهء کتابش در انحصار فلان ثروتمند یا وارثش آنهم غالبا بدون استفاده بماند،ننوشته است،بلکه این نوع کتابها متعلق به جامعهای است که نویسنده برای استفادهء آنان کتاب را پرداخته است.
کیهان فرهنگی:استاد راجع به کتب اربعه توضیحاتی فرمودید که مغتنم است ولی هدف،اصول اربعمائه خود که آیا تحقیقی شده است که این اصول، یعنی این چهارصد کتاب یا چهارصد رساله چه مقدار موجود است،و چند جلدش چاپ شده و آیا تحقیقی شده است که در کتابخانههای عالم نسخی غیر از آنچه موجود است،وجود دارد؟و اصولا چرا این منابع اولیه از بین رفته است؟
استاد مدیر شانهچی:این که نسخی غیر از تعداد اصول موجوده یافت شود،محتمل است،البته تحقیقاتی در این زمینه انجام شده ولی چون قسمتی از کتابخانههای بلاد اسلامی و غیر اسلامی فهرست نشده و
امکان وصول به نسخههای دستنویس کم است،نیاز به تحقیقات دامنهدار و وسیع دارد که باید با کمک دولت انجام شود.مثلا در کشور شیعه نشین یمن وجود نسخی از منابع حدیث شیعه بسیار محتمل است،در شبه قاره هند و پاکستان این احتمال زیاد است ولی متأسفانه قسمت مهمی از کتابخانههای علیگره و لکنهو و کلکته که مسلمان شیعه نشین بوده و هم اکنون نیز تعداد مسلمانان آنجا زیاد است فهرست نشده و حتی امکان وصول به بعضی کتابخانهها مشکل است.
و اما علت نابودی بخش مهمی از این اصول این بوده که بعد از نوشتن کتب اربعه که مؤلفین آن قسمت مهمی از این اصول را در دست داشتهاند و از آن در کتب اربعه فراوان استفاده شده،نیاز مبرمی به نسخهبرداری از منابع مزبور باقی نماند،زیرا با در دست داشتن کتب اربعه اصطلاح(چون که صد آمد نود هم پیش ماست)که علاوه کتابخانههای شخصی و عمومی که مرجع صاحبان کتب اربعه و محل نگهداری اصول اربعمائه بوده است پس اندکی بعد از تدوین کتب اربعه از بین رفت.
مثلا شیخ طوسی مقداری از این اصول را چه در کتابخانهء شخصی خود و چه در کتابخانهء استادش سید مرتضی در اختیار داشته،کتابخانهء شاپور بن اردشیر وزیر دانشمند بهاء الدولهء دیلمی که در محلهء شیعه نشین کرخ بوده است،دوازده هزار کتاب ا منابع علوم اسلامی داشته که مسلمان تعدادی از اول اربعمائه در آن بوده است.بنابراین شیخ طوسی و قبل از او شیخ صدوق که به عراق سفری ممتدی داشته و کلینی که زمان تألیف کتاب کافی در بغداد میزیسته،از این کتابخانه استفاده کردهاند.ولی کتابخانهء شیخ طوسی بر اثر فتنه و نزاع شیعه و سنی در بغداد به آتش کشیده شد و کتابخانهء سید مرتضی بعد از فوتش به فروش رفت، و قسمتی از نفایس نسخ آن به رسم هدیه به افراد و شخصیتها داده شد.کتابخانهء شاپور نیز دچار حریق گردید و اکثر کتب آن از بین رفت.
جهت سومی برای نابودی اصول مزبور از آغاز تدوین آن بوده است و آن موضوع اختناقی است که بر شیعه در عصر ائمه وارد میآمد،مثلا ابن ابیعمیر که خود از معتمدان روات شیعه است و بر اثر تمکن مالی تعداد زیادی از این اصول و سایر آثار علمی شیعه را استنساخ و نگهداری کرده بود چون به جرم تشیع به حبس افتاد، خواهرش کتب و نوشتههای او را در محلی دفن کرد که پس از استخلاص و مراجعه معلوم شد همه بر اثر رطوبت از بین رفته است.
در عین حال هیچگونه استبعادی نیست که در بعضی کتابخانهها نسخه یا نسخی از آنچه مفقود به حساب میآید پیدا شود.من جمله خود من نسخهای که حاوی چهارده اصل از این اصول بود،در دست داشتم ولی چهارده اصل و دو اصل دیگر ظاهرا توسط مرحوم شیخ محمد سامرهای کهاز علمای محدثین بزرگ نجف بودهاند جمعآوری و استنساخ شده و از روی نسخهء مزبور در تهران به چاپ رسیده و مجددا در قم افست شده است که قهرا آنچه من داشتم نسخهای از آنچه منتشر شده، بوده است منتهی شاید قدیمیتر از دستنویس مرحوم سامرهای.به هر حال این نسخه را من ایام تلمذم در محضر آیت الله میلانی به آن بزرگوار تقدیم کردم که به احتمال قوی ضمن کتابهای آن مرحوم که به آقازادهشان منتقل گردید،موجود باشد.
انتخابی از چهارده اصل از ای اصول را فقیه بزرگوار شیعی،ابن ادریس حلی در آخر کتاب سرائر آورده است که چند اصل از این اصول جزو همین شانزده اصل چاپ شده است و چند اصل دیگر مجزا نشر نشده بود که ما در بنیاد پژوهشهای اسلامی آنرا با نسخهء قدیمی سرائر-که حدود ششصد و اندی نوشته شده بود و در کتابخانهء آستان قدس رضوی وجود داشت-مقابله و مهیای نشر کردهایم.
کیهان فرهنگی:آیا بقیه این اصول را ضمن پژوهشی که در کتابخانهها داشتهاید یافتهاید؟
استاد مدیر شانهچی:متأسفانه در کتابخانههایی که ما بررسی کردیم جز چند اصل پیدا نکردیم و اما این چند اصل هم نیاز به تجدید شناسایی دارد منتهی نام این اصول را تا موقعی که اطمینان از آن حاصل نشود و به چاپ نرسد نمیتوانم عرض کنم چون عدهای سودجود که خود اهل تتبع نیستند تا به موضوع تازهای که شخص یا عدهای متحمل زحمات فراوان برای وصول و تحقیق آن شدهاند،برخورد میکنند کار را به صورت (به تصویر صفحه مراجعه شود) شکسته بسته انتشار میدهند که عرضهء ثانوی آن،ولو به گونهء تحقیقی باشد،دیگر کار تازهای محسوب نمیشود.
آنچه عرض شد بدین معنی نیست که این تتبع تام بوده یا امکان وصول به نسخه تازهای از یک یا چند اصل دیگر نیست بلکه میبایست برای این کار کتابخانههای یمن-که گر چه مردم این کشور اکثر زیدی مذهباند و اصول اربعمائه از حضرت صادق و ائمه بعدی است ولی چون شاگردان آن حضرت منحصر به پیروان آن جناب نبوده و از سایر فرق نیز از محضرش استفاده کردهاند، بعید نیست بعضی اصول در این کتابخانهها موجود باشد-یا کتابخانههای بحرین و جنوب عربستان (بلاد احساء یالعساء)که شیعه نشین بوده و هستند و کتابخانههای شیعهء قاره را بررسی دقیق نمود.
کیهان فرهنگی:استاد راجع به اجازاتتان مختصری بفرمایید.
استاد مدیر شانهچی:من در زمان تحصیل به فکر کسب اجازه یا مدرکی برای خود از شخصیتهای علمی که بسیاری را در مشهد یا سایر بلاد درک نموده و مشمول عنایشتان قرار میگرفتم،نبودم ولی از چند نفر اساتیدم که مؤانست بیشتری بین ما برقرار بود-چون در حوزههای علمیه شاگرد و استاد نوعا از حسن رابطه و ارتباط مریدی مرادی و بالاخره محبت و علاقه ابوت و بنوت معنوی برخوردارند-اجازهء روایتی یا اجتهاد دارم:یکی از مرحوم حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی بود که در چند سفر که به مشهد تشریف آوردهاند و اینجانب از فیض محضرشان خوشهچینی مینمود،مرحمت فرمودند و دیگر اجازهای است از مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی که ذکر خیرشان گذشت و آن مرحوم خیلی به من لطف داشتند و حتی بنده با اینکه چند سال آخر عمرشان دیگر به درس ایشان نمیرفتم ولی رابطهء ارادت حقیر و مرحمت ایشان تا آخرین روز حیات پر برکتشان ادامه داشت.دیگر اجازهای از مرحوم آمیرزا مهدی الهی قمشهای که معمولا در سفرهای مداوم تابستانی به حجرهء اینجانب در مدرسهء نواب تشریف میآوردند و بخشی از کارهای علمیشان را در همینحجره تمام فرمودند و چنانکه عرض کردم اینجانب مقداری از شرح فصوص قیصری را خدمت ایشان خواندم.
دیگر اجازهای است از مرحوم حاج میرزا حسین سبزواری که از مراجع تقلید و مدرسین حوزهء علمیه خراسان بودند اینجانب گر چه به فیض دروس ایشان نایل نبودم ولی آن مرحوم خاصه در اواخر عنایتی به بنده داشتند .
دیگر اجازهای است از مولانا ابو العباس عرمانی شیخ مشایخ مغرب و استاد فقه و حدیث دارالحدیث حسنی رباط که در سفر مراکش با آن حضرت مؤانستی حاصل شد و در فارس(مرکز قدیمی مغرب)میهمان ایشان بودیم وی علاوه بر تخصص در حدیث و فقه،در ادبیات عرب نیز استاد بود و بسیار مرد وارسته و خلیقی بود.
اجازهای نیز از امام مسجد حلب داشتم که ایشان نیز ضمن چند روزی که در این شهر زیبا و پر نعمت بودم از بذل عنایت و پذیرایی در منزل-با آنکه بنده در هتل سکونت داشتم-کوتاهی نفرمود.
کیهان فرهنگی:شما اگر مطلبی دارید که مناسب باشد و توجه همگان را به علم حدیث حلب نماید،بفرمایید تا ما نیز کمکی در این زمینه کرده باشیم.
استاد مدیر شانهچی:تذکر بسیار مناسبی است، زیرا حدیث از علوم اولیهء اسلام بلکه اساس همهء علوم اسلمی بوده است.بعلاوه که به اتفاق تمام مذاهب اسلامی حدیث یکی از دو رکن اساسی فقه کلیهء مذاهب اسلامی است و فقه هم نزد تمام مذاهب،مهمترین علم از علوم اسلامی به شمار میرود.
بنابراین مدرک و مصدر اصلی فقه-که چنین منزلتی پیش مسلمین دارد-کتاب و سنت است،و این دو از دیر زمان یعنی از صدر اسلام مورد توجه دانشمندان اسلامی بوده است و چنانکه احمد امین مینویسد حدیث ما در همهء علوم اسلامی از تفسیر و قرائت و سیره و فقه و اصول و غیره بوده است،عرفا و نحویان و ادبا نخست حدیث میآموختند چنانکه اکثر فقها یا عرفایی که در قرون اولیه بودهاند ابتدا حدیث را از مشایخ اخذ میکردند و بعد به فقه و سیر و سلوک میپرداختند.
حتی نسبت به بعضی ائمه فقه که نوشتهاند به حدیث توجهی نداشته و قیاس و استحسان را بر حدیث ترجیح میدادهاند مستندی ندارد بلکه هم ایشان مسندی دارد که پیروانش از فتاوای او و استخراجات شاگردانش جمع کردهاند که حدود بیش از 1000 حدیث است.
از شافعی نیز مأثور است که میگفت هر کجا از من فتوایی یافتید که حدیثی در مورد آن،مخالف مضمون آن باشد،بدانید که فتوای من مضمون همان حدیث است.
مقام امام مالک و امام احمد بن حنبل کهدو تن دیگر از صاحبان مذاهب اربعهء اهل سنتاند نسبت به حدیث و اهتمام این دو بر احادیث نبویه بلکه آثار صحابه بر کس مخفی نیست،چه اولین کتابی که در حدیث رسول اکرم ص از متقدمان مانده است موطأ مالک است و مهمترین و جامعترین کتاب حدیثی که از اهل سنت در دست داریم مسند اابن حنبل است که حتی طبری، مقام ابن حنبل را منحصر در حدیث میدانست و با آنکه ابن حنبل پیشوای فقهی مذهبی است وی را محدث نه فقیه میشمرد.عارفان صدر اسلام نیز در اهتمام به امر حدیث و سماع از مشایخ و قرائت کتب حدیث نزد محدقان بزرگ دست کمی از فقها نداشتهاند و کتب تذکرهء عرفا،نام مشایخ حدیث هر عارفی را ثبت کردهاند که معمولا در زوایا و خانقاهها قرائت حدیث معمول بوده و حتی در ازمنهء بعد هم استمرار داشته. چنانکه تحدیث و اخذ از مشایخ،معمولا در مساجد انجام میشده و بعدها که مدارسی برای آموزش فقه و کلام علوم اسلامی ساخته و پرداخته شد،حدیث نیز در آنجا دروس رسمی بوده است.
و حتی از قرن ششم به بعد مدارسی برای درس حدیث و قرائت کتب حدیث نزد مشایخ ساخته شد که از آن جمله مدرسهء اشرفیه در دمشق است که ابن صلاح مهرزوری مدتها در این مدرسه به تدریس علوم حدیث مشغول بوده است و کتاب خود در علم الحدیث را که به مقدمهء ابن صلاح مشهور است و مشروحی بر آن نوشته شده در همین مدرسه بر شاگردان القا میکرده است. اهتمام علمای شیعه از صدر اسلام و دوران ائمهء اهل بیت بعد از آن نیز نسبت به حدیث اگر بیشتر از برادران اهل سنت نباشد،کمتر هم نبوده و ما در اصحاب ائمه به نام کسانی برخورد میکنیم که مینویسند 30000 حدیث از حفظ بودهاند و جهت مهم آن ترغیب و تحریض ائمه بر اخذ و نشر حدیث است که حضرت میفرمود: حدیث تصبیه بن صادق خیر لک مما طلعت علیه الشمس این اهتمام را میتوان از کتب حدیثی که نزد مشایخ قرائت شده و استاد با دستخط بلاغ صحت نسخه را تضمین نموده استکشاف کرد.چنانکه خود اینجانب از این نسخهها تعدادی در دست داشته و مراجعهء به کتابخانهء استان قدس در مشهد یا کتابخانهء آیت الله مرعشی در قم گویای این اهتمام است.بر اثر این کوشش حوزههای تدریس حدیث در عرض فقه و حتی مقدم بر سایر علوم،مورد اهتمام دانش پژوهشان قرار گرفت.
در همین مشهد شیخ حر عاملی حدود چهل سال به بحث و تدریس و تدوین حدیث اشتغال داشته و همزمان وی ملا احمد تونی و ملا محمد مؤمن سبزواری و ملا عبد الله تونی و جمعی دیگر نیز به تدریس حدیث اشتغال داشته.در اصفهان با وجود مجلسی اول و علامه مجلسی و شیخ لطف الله و سید نعمت الله جزایری و دیگران، حدیث در صدر علوم اسلامی قرار داشت و این مسلم بود که تا فقیه حدیث نداند و نزد استاد احادیث مربوطه را صحیحا فرا نگیرد نمیتواند فتوی دهد چون یک کلمه پس و پیش حدیث یا تغییر آن که متأسفانه در نسخه خطی و حتی در کتب چاپی فراوان است موجب تغییر حکم میگردد.
از اواسط دورهء قاجار به واسطهء آرامش نسبی، علوم و معاف اسلامی در ایران پا گرفت منتهی تدریس تفسیر و حدیث از رسمیت افتاد و حتی فلسفه و ریاضی و طب بیشتر در مدارس علمیه از حدیث تدریس میشد. با تأسیس دانشگاهها طب و ریاضیات مرکزیت خود را از حوزه جدا کرد فلسفه هم رونق سابق را نداشت و کم کم حوزه منحصر به تدریس فقه و اصول گردید.
خوشبختانه با توجهی که از طرف زعیم شیعه مرحوم آیت الله بروجردی نسبت به حدیث شد کم کم حدیث به عنوان علمی رواج پیدا کرد چنانکه تفسیر نیز به واسطه تدریس در حوزه علمیهء تهران به وسیلهء مرحوم شعرانی و در حوزهء علمیهء قم به وسیلهء مرحوم علامهء طباطبایی و در مشهد توسط آیت الله آمیرزا جواد آقا تهرانی جای خود را باز کرد ولی هنوز درس رسمی حوزه نیست.
در پایان باید عرض کنم که تنها مراجعه به این کتب ما را مستغنی از فرا گرفتن حدیث از مشایخ و اساتید فن و تدریس رسمی آن در حوزه مستغنی نمیکند،برای مثال،استاد غفاری که من لا یحضره الفقیه را تصحیح و مقابله و انتشار داده،میگفتند:من رفتم خدمت آقای میلانی و حدود متجاوز از چهل پنجاه جای من لا یحضره الفقیه را نشان دادم که در نسخههای چاپی اشتباه و غلط ثبت شده بود عرض کردم شما چطور میتوانید طبق حدیثی که در نسخههای چاپی است فتوی بدهید و ایشان تصدیق فرمودند.
و حتی به نظر من نه تنها صحت حدیث برای استنادبه حکم الهی باید مورد اهتمام فقیه قرار گیرد بلکه خطبای ما،نویسندگان ما،که احیانا به حدیث استشهاد میکنند باید حدیث را از استاد فرا گیرند تا اشتباهاتی که فراوان در القا یا ثبت حدیث د کتب میبینیم تکرار نشود ان شاء الله.
کیهان فرهنگی:سؤال را به این شکل مطرح میکنیم،که چرا حدیث خوانی و مطالعه و شرح و بحث در اطراف نثر و معانی حدیث،در جنب حدیث شناسی و درایت و روایت،در حوزههای علمیه و دانشگاهها باب نشده است و برای تأسیس این درس و بهرهمندی بیشتر از آن چه رهنمودهایی دارید؟
استاد مدیر شانهچی:عرض کنم که علم حدیث همتای فقه و تفسیر و سایر علوم اسلامی،تقریبا از بدو پیدایش این علوم و تجزیهء این علوم،اول در مساجد جریان داشته و بعد مدارسی برای این کار تأسیس شده حتی بعضی از سلاطین،مدارسی مخصوص آموزش فقه و آموزش حدیث تأسیس کردند.مثلا مدرسهء اشرفیه که به وسیلهء اشرف قایتبای در سوریه احداث شد،به خاطر همین تدریس و آموزش حدیث و مخصوص محدثین و پخش حدیث بوده است.در مدارس عمومی هم فقه مذاهب اربعه برای شیعه تدریس میشده و عکس آن هم صادق است،دلیلش هم این است که کتابهایی که در شیعه و اهل سنت داریم،میبینیم که پیش استاد مقابله شده است و این مقابلهها،نسخههایش ارتباط پیدا میکند به زمان مؤلف،مثلا من نسخهای از موطأ مالک را در یک کتابخانهء شخصی در مغرب دیدم که مربوط میشد به سنهء سیصد و خردهای که این کتاب پیش استاد مقابله شده بود.بههمین ترتیب ما کتابهای حدیث شیعه را که نگاه میکنیم،که نسخش را البته در همین کتب اربعه که عرض کردم نوشته و در آنجا تعدادی از این نسخ معرفی شده.خود من یک نسخه کتاب کافی داشتم که به خط شیخ حر عاملی صاحب کتاب وسائل الشیعه است که میدانید 20 جلد وسائل الشیعه تألیف ایشان است،و آن کتاب کافی را، ایشان تصحیح کرده بودند و پیش ایشان قرائت شده بود و به آن کسی که این را خدمتشان خوانده بود، اجازه داده بودند.هم چنین نسخهای از استبصار شیخ طوسی داشتم که پیش مجلسی اول مقابله شده و قرائت (به تصویر صفحه مراجعه شود) شده بود و ایشان اجازه داده بودند و همین طور نسخهای از من لا یحضره الفقیه داشتم که پیش ملا محمدباقر سبزواری قرائت شده بود و ایشان اجازه داده بودند و نسخهء دیگری از استبصار نزد من موجود بود که پیش شمس الدین نوادهء شهید ثانی که پسر صاحب معالم باشد،قرائت و مقابله شده بود.منظور من این است که این امر مروسوم بوده و در همین مشهد در زمان صفویه،یعنی تقریبا از اوایل دورهء صفویه حوزهء حدیث وجود داشته و اختصاص به مشهد نداشته است، در اصفهان و قزوین هم به همین منوال بوده است مثلاملا خلیل قزوینی در زوین حوزهء تدریس حدیث داشته، در شیراز سید ماجد بحرانی حوزهء حدیث برقرار کرده بود که فیض کاشانی برای تلمذ حدیث پیش ایشان میرفت و در مشهد نیز شیخ حر عاملی پس از اینکه از جبل عامل آمد و در اینجا توطن اختیار کرد،به تدریس حدیث پرداخت.غیر از ایشان دو برادر بودند به نامهای ملا احمد تونی و ملا عبد الله تونی که هر دو از بزرگان علمای شیعه هستند،ملا عبد الله حاشیهای بر شرح لمعه دارد که در همین شرح لمعههای متداول هم منعکس شده و کتابهای دیگری هم از ایشان موجود است.من کتابهایی را که پیش ملا احمد مقابله شده است و ایشان اجازه دادهاند،دیدهام.باز،ملا محمدباقر سبزواری بوده که مدفن ایشان نزدیک مقبرهء شیخ حر عاملی در صحن کهنه واقع شده است و ایشان حدیث تدریس میکردند و مجلس درس حدیث داشتند منظور من این است که مجالس درس حدیث وجود داشته است.
بعد از انقراض دولت صفویه،در تمام علوم رکودی پیدا شد و افغانها مسلط شدند و حوزههای علمیه از هم پاشیده شد که بعدها کم کم روی نیازی که مردم به فقه و اصول داشتند،حوزههای مخصوص این دروس دایر شد چون فقه مبتلا به تمام مردم است و اصول هم مبتنی علیه فقه است گریزی از تدریس این دروس نبود و هم چنان در حوزهها تدریس میشد،اما موضوع قرآن و حدیث تقریبا فراموش شد.در عصر اخیرا با اقتباس از اهل سنت،موضوع تفسیر باز در حوزهها رواج پیدا کرد که در همین رابطه مرحوم علامه طباطبائی در قم تفسیر تدریس میفرمودند و عدهای از فضلا در محضر ایشان گرد میآمدند،و همین طور در اینجا جناب آقای میرزا جواد تهرانی که از علمای بزرگ هستند و شخصی وارسته و شریفند،تفسیر تدریس میفرمودند و به این ترتیب تفسیر مقداری نضج گرفت و کسانی در این علم کتباهایی نوشتند که در رأس اینها تفسیر المیزان آقای طباطبائی است و هم چنین تراجم تفاسیر به علم آمد.
اما در قسمت حدیث این کار انجام نشد که البته این نقص است.ما دو نوع تفسیر داریم،یکی تفسیر عقلی است و دیگری تفسیر نقلی.تفسیر نقلی خواه و ناخواه مبتنی بر حدیث است کما اینکه فقه ما اصلا بنایش بر حدیث است چون بیشتر احکام ما مستندش حدیث است و لو اینکه ما مستند احکاممان را میگوییم کتاب و سنت و عقل و اجماع،ولی در واقع،شیعه آنجاهایی که از اجماع صحبت میشود زیاد اعتنا نمیکند چون تحصیل اجماع خیلی مشکل است و به دست آوردن اتفاق نظر تمام فقها خالی از اشکال نیست،اصل اجماع را شیعه بدین خاطر قبول دارد که قول امام را کشف بکند و کشف قول امام از آرای علما در احکام مشکل است و دلایل عقلی هم محدود است شیعه فقط به ملازمات احکام قائل است اصول جهارگانه هم عبارتند از:استصحاب و برائت و تخییر و احتیاط که اینها هم باز دلیل روایی دارد.پس بنابراین مدرک احکام شیعه، کتاب و سنت است.
ما راجع به احکام بیشتر از 500 آیه نداریم که قسمتی از اینها مکررات است و با توجه به اینکه مثلا در فقه مرحوم شهید اول کتابی نوشتهاند به نام الفیه یعنی هزار مسئله را طرح کردهاند که ایشان تازه در اینجا استقصای جمعی مسائل صلات را نکرهاند. 50 کتاب در فقه داریم و شما حساب کنید که چه مقدار احکام فقهیه داریم،تازه با اینکه عرض کردم که شهید آن استقصاآت را نکرده بنابراین 500 آیه که قسمتی از آن هم مکررات است،بازگوی تمام این احکام نیست و راهگشای ما نمیتواند باشد.فقه ما مبتنی بر حدیث است کما اینکه بیشتر فقه اهل سنت هم مبتنی بر حدیث است.توجه دارید با این ابتنائی که فقه ما بر حدیث دارد،شایستهء اعمال نظر است و باید حدیث تدریس شود،خاصه احادیثی را که در کتب فقهیه منعکس کردهاند،و گاهی قسمتی از این حدیث وجود دارد،و اگر چنانچه صدر و ذیل این حدیث در کتاب ملاحظه شود،به طور کلی تغییری در حکم پیدا میشود،جهات دیگری هم وجود دارد مثلا در احادیث،اگر کلمهای پس و پیش شود یا شکل قرائت به طرز دیگری باشد یا افتاده باشد و یا در سلسلهء سند مثلا سقطی واقع شود، در نتیجه این حدیث از درجهء اعتبار ساقط خواهد شد و به خاطر همین موضوع بوده که در سابق معمولا کتابهای حدیث را پیش استاد میخواندند و استاد هم پیش استاد دیگرش و همین طور ادامه پیدا میکرد تا میرسید به آن کسی که حدیث را تدوین کرده بود و سرانجام میرسید به امام.مثلا شیخ طوسی که دو کتاب از کتب اربعهء ما را تدوین کرده،در کتاب فهرست سلسلهء سند خوش را به اصحاب و اصول چهارصد گانه و دیگرانی که از ائمه مستقیما روایت کردهاند،میرساند.
همین طور شیخ نجاشی در کتاب رجال سلسلهء سند خویش را ذکر میکند و اینکه من این کتاب را از کی شنیدم و او از کی و...تا مثلا رسید به فلان صحابهء امام و او از امام تلقی کرده،بنابراین در سابق به این شکل بوده است ولی متأسفانه در حوزههای علمیه این رسم متروک شده که امیدواریم به یاری خدا به این قسمت توجهی دوباره مبذول شود.وقتی که من درایه را نوشته بودم جناب آقای شبیری زنجانی آن را در حوزهء قم تدریس میفرمودند که الان هم در دانشگاه نظری درایه تدریس میشود و خود من پارسال تدریس آن را به عهده داشتم و امسال دو سه کنفرانس راجع به درایه داشتم منتهی چون دیگر وقت ایفا نمیکرد،گفتم که کس دیگری این تدریس را به عهده بگیرد،بنابراین درایه الان هم وارد دانشگاهها شده و هم در حوزهها تدریس میشود،اما حدیث هنوز جا باز نکرده که مثلا مثل تفسیر،خود و شرحش را بخوانند که باز هم امیدواریم این کار در آتی معمول شود.
کیهان فرهنگی:ببخشید استاد،فرمودید نسخهای از موطأ مالک؟
استاد مدیر شانهچی:بله،موطأتقریبا اولین کتاب حدیثی است که به ما رسیده،یعنی در سدهء دوم هجری نوشتن حدیث رواج پیدا کرد که در آن زمان عمر بن عبد العزیز به والی مدینه دستور داد که احادیث پیغمبر ص را بنویس که میترسم احادیث پیغمبر ص از میان برود،ایشان این کار را شاید شروع کرده باشند و لیکن کسانی که نامزد این کار بودند اسامیشان برای ما مجهول است با شروع حدیث نویسی عدهای در شهرها و بلاد اسلامی به نوشتن حدیث پرداختند ولی کتابهایی در این زمینهء به خصوص در دست ما نیست.از جملهء این کتابهای قدیمی همین موطأ مالک است.
کیهان فرهنگی:برای تحقق وحدت فریقین، در عالم علم الحدیث چه کاری میتوان کرد آیا میتوان فی المثل مجموعهای از احادیث متفق علیه شیعه و سنیرا گرد آورد،در صورت امکان چه مشکلات و چه محسناتی در بر خواهد داشت؟
استاد مدیر شانهچی:اتفاقا سؤال بسیار به جایی است و این یکی از آن اقداماتی است که الان به آن نیاز داریم علی الخصوص در وضع فعلی مسلمین که میبینیم به انحای مختلف میخواهند اختلافاتی بین شیعه و سنی بیندازند مخصوصا اینکه اختلافاتی هم در سابق داشتهاند،منتها ما در این برهه نیاز بیشتری به وحدت بین فرق اسلامی داریم،خوشبختانه مقداری از اینکار در زمان مرحوم آیت الله بروجردی به وسیلهء آقای شیخ محمدتقی قمی که از شاگردان مرحوم حاج شیخ عبد الکریم قمی بودند،انجام شد که ایشان این کار را در مصر شروع کردند و به اصطلاح دارالتقریب بنا نهادند و تا حدودی مذاهب اسلامی به هم نزدیک شدند و مجلهء «دارالتقریب»هم انشتار مییافت که حاوی مقالات مختلفی در فقه شیعه و فقه مذاهب اربعه و مذاهب دیگر اسلامی مثلا در روز و امثال اینها بود از جمله مسائلی که برای بنده مطرح بوده یکی این است که چرا اهل سنت از احادیث شیعه استفاده نکنند و متقابلا شیعه از احادیث اهل سنت بهره نبرند؟البته میبینیم شیعه در سوابق کتب فقهی،به روایات اهل سنت خیلی استشهاد داشته اما از زمان شهید ثانی،فقه شیعه منحصر شد به مدرک اخبار و احادیث وارده از ائمه. البته ما نیاز چندانی به احادیث اهل سنت نداریم چون نوع این احادیث در کتب حدیث ما منعکس است و چیز زایدی است اما اهل سنت نیاز بیشتری به احادیث صادره از ائمهء ما دارند.
در مسافرتی که به حجاز داشتم،روزی به مدرسهء علمیهء مدینه رفتم و با بعضی از اساتید آنجا و عدهای از دانشجویانی که از ریاض آمده بودند ملاقاتی کردم. مبنای صحبت بر این بود که فقه شیعه،فقه زندهای است.صرفنظر از اختلافاتی که بین شیعه و سنی موجود است فقه ما،فقه زندهای است که بر اصل اجتهاد است.اما فقه اهل سنت فقهی است که مبتنی بر اجتهاد کسانی است که هزار سال از زمان آنها گذشته و اگر چنانچه مبنای فقه بر حدیث باشد،در زمان ابوحنیفه (به تصویر صفحه مراجعه شود) و شافعی و امثالهم کتب صحاح سته تدوین نشده بوده الان ما بهترین چاپهای صحاح سته را در اختیار داریم با مجموعهء کلانی از احادیث نبویه،آیات احکام تدوین شده و تفاسیری هم برایشان نوشته شده از فریقین. همین طور علم اصول تنقیح شده،بنابراین ما چرا نیازی داشته باشیم به اینکه به کسانی که در هزار سال پیش میزیستهاند و مدارک قلیلی در اختیار داشتهاند، استناد کنیم.و با توجه به زنده بودن فقه شیعه،گفتند ما الان در مسائل اجتهاد میکنیم و نیازی هم نداریم که از سابقین تقلید کنیم.اشکالی که آنها گرفتند اینبود که فقه شیعه مبتنی بر احادیثی است که از حضرت صادق ع و حضرت باقر ع و سایر ائمه شما رسیده و چون اینها مشرع نیستند و خودشان هم مقنن نیستند بنابراین احادیثی که از ایشان رسیده باشد در حکم قو ابوحنیفه و امام شافعی و امام مالک میشود.در آنجا من مطلبی را بازگو کردم که اولا طبق فرمودهء خو پیغمبر ص که حدیثی متفق علیه شیعه و سنی است:« تارک فیکم الثقلین،کتاب الله و عترتی»عترت را ردیف قرآن،برای ما مشکلگشای مسائل دینی قرار دادند و در مورد احادیث حضرت صادق ع و حضرت باقر ع میبینیم در تمام کتب رجالیهء شما از میزان الاعتدال و لسان المیزان گرفته تا سایر کتب،ایشان را تزکیه کردهاند یعنی گفتهاند که اینها ثقه هستند بنابراین اگر احادیثی از ایشان صادر شده بر اساس گفته خودشان،که هر چه ما میگوییم از پیغمبرمان است و در واقع حدیث مرسل است-اگر مرسلش ثقه باشد-خواه ناخواه شما هم باید بپذیرید،و ما میبینیم که حضرت صادق ع مکررا فرمودهاند که هر چه من میگویم از جدمان رسول الله ص است.پس بنابراین احادیث ما در واقع احادیث پیغمبر ص است و دلیل هم این است که خیلی از احادیث را که تطبیق کردیم دیدم که عین همان حدیث و همان الفاظ در کتب شما هم آمده است.
برای این کار درصدد برآمدم که بیاییم و احادیث کتب اربعه و احادیثی را که در بقیهء کتب ما هست و از پیغمبر نقل شده از هم مجزا کنیم،این کار را من شروع کردم و چون در جریان کار متوجه شدم که به تنهایی نمیتوانم این کار را انجام بدهم،به تعویق افتاد و بعد که بنیاد پژوهشهای اسلامی دائر شد این مسئله را مطرح کردم و این کار را انجام دادند و چون ملاک کار بر احادیث فقهی بود از وسائل الشیعهء حر عاملی-که در حدود 90 کتاب در اختیارش بوده و از آنها استخراج میکرده-و همین طور حاجینوری-که از بحار و از سایر کتب استخراج کرده-احادیث نبویهاش را استخراج کردیم که این کار در بنیاد پژوهشهای اسلامی خاتمه پیدا کرده و فعلا مشغول نوشتن عناوینش هستیم.بعد از این مرحله جزو دستور کارمان است که بیاییم احادیث اهل سنت را که در این زمینه وارد شده همه را یک جا بیاوریم،منتها به طور اختصار و نوع احادیث مندرج در صحاح سته که کتاب التاج پنج صحیح را به اصطلاح جمع کردهاند،اینها را بیاوریم و با این احادیث نبویه که ما استخراج کردهایم در یک جا و به شکل مجموعهای واحد ارائه دهیم.احادیث نبوی شیعه و احادیث نبوی اهل سنت را،که این خیلی کارگشا خواهد بود،البته آنها از تجزیهء ما و احادیث نبوی که در کتب شیعه موجود است میتوانند استفاده کنند و همان مقدمهای که عرض کردم خود حضرت صادق ع فرموده است که احادیث ما،احادیث پیغمبر ص است و سلسله سندش را هم میرسانند،یعنی از پدرشان و آبایشان میرسانند به رسول ص خدا و آنجایی که سلسله سند نداشته.مرسل است،به اصطلاح مرسل نقه که باید ما بپذیریم،و این کار را که ما انجام بدهیم آنچه که نظر سرکار است ان شاء الله تعالی اعمال خواهد شد.بنابراین یکی از آمال ما این موضوع بوده که بتوانیم با این کار مسئلهء فقه را آسانتر کنیم.بسیاری از احادیث، خود مشکلگشای احادیث دیگر است اگر یکی از احادیث اهل سنت به طور اجمال آمده باشد،مثلا حدیثی از حضرت صادق ع آمده و مفصلتر و مشروحتر و با بیانی دیگر ذکر شده یا به عکس مثلا حدیثی مفصل در کتاب اهل سنت ممکن است حدیث مجملی از کتاب ما را روشن و تفسیر نماید.
بنابران خود این موضوع،موجب تقریب بیشتری میشود وقتی ببینیم که ما در مهمترین مدرک فقهیمان در واقع هماهنگی داریم،هر چند که ما در احادیث اختلاف کمی با هم داریم.
کیهان فرهنگی:دربارهء کتاب عظیم الشأن بحار الانوار مجلسی،بحثها و ارزیابیهای مختلفی جریان داشته و دارد،نظر حضرت عالی در این خصوص چیست؟آیا میتوان گزیدهء ملخص و مهذبی از آن فراهم کرد؟
استاد مدیر شانهچی:نویسندهء بحار خود در ابتدای کتابشان یادآوری کردهاند که هدف از نوشتن کتاب این است که احادیث متفرقهء امامیه را جمعآوری نمایم.بنابراین ایشان نظرشان جمعآوری احادیث بوده نه تهذیب و تنقیح و این کار را واگذار کردند به دیگران.یعنی هر کسی با هر سلیقهای که دارد میتواند این کار را انجام دهد.
پس ایشان یک مجموعهای از احادیث امامیه را جمعآوری کردهاند که البته در مواردی که مربوط به تواریخ ائمه و پیغمبران میشود از احادیث اهل سنت هم استفاده کردهاند.مثلا در جلد ششم بحار الانوار سابق-که حالا نمیدانم در چاپهای اخیر کدام جلد میشود-و در آن جلدی که مربوط هب علی ابن ابیطالب است که به نظرم جلد نهم میشود و در جلد یازدهم و دوازدهم و سیزدهم از احادیث اهل سنت استفاده کردهاند هم چنین در جلد چهاردهم بحار که راجع به السماء و العالم است باز احادیثی را که از طریق اهل سنت ذکر شده،آورده است.بنابراین مجموعهء حدیث مورد نظر ایشان بوده است نه اینکه تنقیح بکنند و شایسته است که عدهای صاحبنظر و متخصص فن، گزینشی از این احادیث به عمل بیاورند و آنهایی را که صحیح نیست یا مثلا فرض کنید اشکالاتی از لحاظ تطابق با علوم روز دارد و یا سندش،سند درستی نیست،حذف کنند.
کیهان فرهنگی:آیا ضروت یک طبع و تصحیح جدید از کتب اربعهء حدیث شیعه احساس نمیشود و امکان دارد یک معجم المفهرس سراسری همانند معجم المفهرسی که پیرامون الفاظ حدیث نبوی برای اهل سنت فراهم شده ترتیب داد؟در این زمینه چه کارهایی شده و چه کارهایی باید بشود؟
استاد مدیر شانهچی:سؤال بسیار به جایی است و شامل دو بخش میشود که یک بخش آن مربوط میشود به طبع منقحی از کتب اربعه که این کار تقریبا یک مقدارش انجام شده یعنی کتب اربعهء حدیث را چاپ منقحی کردهاند منتها قسمتی از چاپ کافی و تهذیب و استبصار و من لا یحضره الفقیه در نجف انجام شده و قسمتی هم در تهران،و نسخ مورد اطمینان در دسترشان بنوده و یا شاید شناسایی به موضوع نداشتهاند و مستعجلا انجام شده.من لا یحضره الفقیه به وسیلهء آقای غفاری ظاهرا از روی 9 نسخه مقابله شده و طبع منقحی در اختیار قارئین گذاشتهاند که با این وصف دیگر نیازی به تجدید چاپ این کتاب نیست.
در مورد آن سه کتاب دیگر که این نظر اعمال نشده،اگر چنانچه تجدید چاپ بشود بسیار به جاست و برای همین موضوع است که کتابشناسی کتب اربعهء حدیث شیعه را نوشتهام در حدود 200 نسخه از کتب اربعه را معرفی کردهام که ان شاء الله لجنهای یا هیئیت بتوانند از روی این نسخههای نفیس،البته نه اینکه هر یک از اینها را با 50 نسخه مقابله بکنند،بلکه گزینشی از میان اینها صورت بگیرد واصح و اقدم نسخهها را در اختیار داشته باشند که چاپ منقحی از این سه کتاب کافی و استبصار و تهذیب بشود که کار بسیار به جایی است.
در مورد سؤال دومی که مطرح کردید باید بگویم که خوشبختانه این کار از دیر زمانی در عالم تشیع شروع شده و فهرستی برای وسائل الشیعه توسط یکی از دوستان به نام آقای حاج سید جواد مصطفوی تنظیم شده که یک جلد آن در حدود 10-15 سال پیش به چاپ رسید و به عللی این چاپ به تأخیر افتاد تا اخیرایک جلد دیگرش چاپ شد.در خلال این مدت یکی دیگر از دوستان به نام آقای طبیبی-که در بنیاد پژوهشهای اسلامی مشغول کار هستند-طی 10 جلد، وسائل الشیعه را فهرست کردهاند که قرار است با ملاحظاتی که خود ایشان مجددا اعمال خواهند کرد، تجدید چاپ شود.
اما راجع به کتب اربعه،یکی از آقایانی که ظاهرا در قم هستند آمدهاند و مفتاح کتب اربعه درست کردهاند ولی این کار،کار منقح و شایستهای نیست هر چند که زحمت بسیار کشیدهاند ولی تا حدودی (به تصویر صفحه مراجعه شود) تطویل بلاطائل است که باید این کار مجددا انجام شود. و اگر چنانچه خود ایشان که حالا کتب دیگر را ملاحظه میکنند یا هیئت دیگری که میتوانند،این کار را انجام دهند که ما اقلا راجع به کتب اربعه،معجمی داشته باشیم و برای مراجعه به آن کتب تسهیلاتی فراهم شود.
کیهان فرهنگی:معجم لغات حدیث،در میان آثار قدما کمتر به چشم میخورد و از همه معروفتر مجمع البحرین است،اگر ایحانا آثار دیگر موجود است،اعم از چاپ شده یا مخطوط،ذکر بفرمایید و بعد اینکه،ضرورت تدوین یک معجم بزرگ لغات حدیث شیعه تا چه میزان است؟
استاد مدیر شانهچی:اتفاقا این موضوع را من همیشه در نظر داشتهام و شاید از دیر زمان این فکر همراه من بوده است،تا اینکه بنیاد پژوهشهای اسلامی دایر شد و به بنده پیشنهاد کردند که سرپرستی گروه حدیث را به عهده بگیرم و اولین کارم در این سمت پرداختن به همین موضوع بود.میدانیم در میان اهل سنت در خصوص لغات حدیث نبوی از دیر زمان یعنی از قرن دوم کتاب نوشته شده،از جلمه ابوعبید که همزمان هارون الرشید بوده و فراء و دیگران هم نوشتهاند و مرتب کم و زیاد شده و تنقیح و تهذیب شده تا بالأخره بهترین کتاب در یان زمینه توسط ابن اثیر نوشته شد،میدانیم کمه ابن اثیرها سه برادر بودند که یکی از آنها صاحب کامل التواریخ است و یکی هم مؤلف نهایه است که همین معجم بزرگ احادیث است و الان اسمش را به خاطر ندارم.مقصود این است که ایشان در حدیث تخصص داشته و برادر دیگر در ادب صاحب نظر بوده است که یکی از کتب اربعهء ادب عربی را مرقوم کردند، ایشان که فکر میکنم اسمش مجد الدین باشد کتاب نهایه را در حدیث،یعنی در لغات حدیث و غریب الحدیث نوشتهاند که این کار را به طور مستوفی انجام دادهاند تا جایی که هر کاری که بعدها در این رشته انجام شده بخوبی و کمال کار ایشان نبوده و اخیرا این کتاب افست شده و در ایران هم در دسترس است.
بنابراین شاید در حدود متجاوز از 50 الی 60 کتاب معروف از علمای معروف،در لغت حدیث اهل سنت تدوین شده که از اواخر قرن دوم شروع شده تازمان ابن اثیر که عرض کردم بهترین کتاب را ایشان نوشتهاند و تدوین کردهاند.
متأسفانه شیعه در این رشته کتابی نداشت تا اینکه طریحی که از علمای زمان صفویه بوده کتاب مجمع البحرین را به این منظور نوشت.اولا این کتاب اختصاص به غریب الحدیث ندارد و همانطور که از اسمش بر میآید منظور از«مجمع البحرین»دو بحر یعنی قرآن و حدیث است،بنابراین هم شامل لغات قرآن است و هم لغات حدیث.
قسمت معظم این لغات هم،لغات و احادیثی است که مربوط به کتابهای اهل سنت است و احادیث نبوی که در کتابهای آنهاست.قمستی هم از لغات حدیث شیعه هست،ولی این کار استقصا نشده است.بنابراین در بنیاد پژوهشهای اسلامی،اولین کاری که انجام شد همین بود که لغتنامهای از احادیث شیعه بنویسیم،برای این کار از کتب اربعه شروع کردیم و کافی را با شروحی که نوشته شده بود مثل شرح ملا خلیل قزوینی و شرح مجلسی-که اینها زحمت کشیده و لغاتش را استخراج کرده بودند-تمام لغات استخراج شده را از این کتابها بیرون کشیدیم و لغات استخراج نشده را از کتاب وافی فیض که مجموعهء کتب اربعه است استرخاج کردیم و هر مقدار نیز از این دو بزرگوار مغفول مانده بود-با توجه به اینکه ایشان به عربی آشنایی داشتند-چون ما منظور داشتیم که به شکلی همه فهم کار را ارائه دهیم، بنابراین از اول کتاب کافی تا آخر ملاحظه شد و از کتاب صحاح جوهری و لسان العرب ابن منظور و قاموس لغت استخراج کردیم.قسمت اعظم این کار انجام شده که ان شاء اللّه در آتیهء نزدیکی آن را به طور کامل عرضه خواهیم کرد.این کار قریب به اتمام است یعنی ما لغات وافی را تقریبا استخراج کردهایم،لغات من لا یحضره الفقیه را از شرح مجلسی اول بیرون آوردهایم و لغات کافی را از شرح مجلسی مرآت العقول استخراج کردهایم و همینطور لغات دیگر کتابها را، کار تقریبا تمام شده است.
کیهان فرهنگی:آیا میتوان از مشترکات کتب اربعه و بحار الانوار و وافی و وسائل الشیعه و مستدرک الوسائل که کتب چند گانهء حدیث شیعه هستند،یک متن جامع که فقط مشترکات را در برداشته باشد،تدوین کرد و اصولا این کار صلاح است یا خیر؟
استاد مدیر شانهچی:البته میشود،منتها میان این کتابها از نظر اعتبار و سندیت اختلاف وجود دارد، خوشبختانه راجع به احادیث فقهیه که بیشتر مورد عمل و نیاز است اینکار انجام شده،یعنی احادیث فقهیهء کتب اربعه را به انضمام کتابهای دیگری که مورد اعتماد شیعه بوده است،صاحب وسائل الشیعه جمعآوری کرده و مجلسی در بحار احادیث کتب اربعه را نیاورده که دلیلش را در اول کتاب ذکر میکند و میگوید چون کتب اربعه متداول بود و نسخههایش پیش مردم یافت میشد،خواستیم احادیث دیگر کتب را جمعآوری کنیم.این است که جز در مواردی نادر،کتب اربعه را نیاوردیم.احادیثی را که صاحب بحار در کتابش آورده مخصوصا در رشتهء فقه مختصر است.صاحب مستدرک الوسائل نسخههای اصلی این کتابها را که در اختیار مجلسی بوده،جمعآوری کرده و همینطور کتابهای دیگری را که به نظر مجلسی نرسیده بود،جمع کرده و احادیث فقهیه را به عنوان مستدرک الوسائل نوشته.بنابراین راجع به احادیث فقهیه تقریبا مجموعهای از کتب اربعه،بلکه از نوع کتب حدیث شیعه، ما در اختیار داریم که عبارتست از وسائل الشیعه با مستدرکش اما در مورد احادیثی که مربوط به اصول عقاید یا اخلاقیات است کاری انجام نشده است و همین مجموعهء بحار است و وافی،که اصول کافی را در جلد اول منعکس کرده ولی از کتابهای دیگر استفاده نکرده مگر بندرت.ولی این کار در کتابهای بحار انجام شده که خیلی از این احادیث نیاز به تنقیح دارد،یا به لحاظ سند یا به لحاظ بررسیهای علمی که امید میرود در آتیه کسانی از متخصصین فن بتوانند اینها را از لحاظ صحت و سقم بررسی کنند و بعد صاحب نظرانی هم باشند در رشتهء حدیث شناسی که اینها را از لحاظ سند ارزیابی کنند.
در مورد احادیثی که در اصول عقاید است افراد باید در موضوعات کلامی و فلسفی آشنایی کامل داشته باشند چون احادیثی هم در رشتههای دیگر هست مثلا فرض کنیم در همان جلد 14 که نامش برده شد«سماء و العالم»در آنجا تقریبا یک فلسفهء طبیعی بیان شده که از افلاک و ابرو آسمان و زمین و تمام مکونات و مخلوقات در آنجا بحث شده،همچنین در طب و غیره.متأسفانه همانطور که سرکار هم فرمودید در جایی که اصل حدیث در حوزهها تدریس نمیشود باید گفت که نوبت به اینکارها و این گونه امور نمیرسد.
کیهان فرهنگی:آیا میتوان و شایسته است که از بعضی یا از تمام کتب شیعه،فقط احادیث صحاح را استخراج و جمع و تدوین کرد و انتشار داد؟
استاد مدیر شانهچی:باید عرض کنم که در این کتب اربعهء ما که در ازمنهء قدیم تدوین شده،اصطلاح تنویع حدیث به چار قسم و اقسام فرعیهای که مترتب بر آنهاست(منظور از چهار قسم صحیح و حسن و موثق و ضعیف میباشد)،انواع فرعیه هم مثل مرسل و معنعن و معلل و امثال اینها،اصطلاحاتی هستند که از قرن دوم و سوم(در قرن دوم قسمتی از اینها در کتاب الام شافعی آمده است مثل حدیث مرسل و صحیح و ضعیف) متداول شده است و کم کم کتابهایی در این زمینه نوشته شده که اولین کتابی که در این خصوص در اختیار داریم و به طور مشروح بحث کرده مال را مهرمزی است که ایشان به نظرم در اواخر قرن سوم یا اوایل قرن چهارم میزیستهاند.
بعد حاکم نیشابوری است که مستدرک صحیحین را نوشته و همین طور کتابهای دیگری که در این موضوع نوشته شده است ولی وقتی شیعه در کتب اربعه احادیثشان را تدوین کردند این اصطلاح ملحوظشان نبود و دو جور حدیث داشتند،حدیث صحیح و غیر صحیح،منظورشان از حدیث صحیح، احادیثی است که مورد اعتماد بوده یعنی وثوق داشتند به صدورش از امام و معصوم،این وثوق و اعتماد به صدور از امام،قراینی داشته است پیش متقدمان،که این قراین را صاحب وافی در اوایل کتاب بازگو میکند و دیگران هم ذکر کردهاند مثل شیخ بهائی و غیره و این قراین این است که در یکی از اصول معتمدهء شیعه یعنی آن اصول چهارصد گانه که در زمان ائمه نوشتند شده که به نویسندهء بعضی از آنها اعتماد چندانی نیست و بعضی ازآنها هم مورد اعتماد بودهاند در بین متقدمین شیعه اگر در آن آمده باشد یا در دو اصل از اصول چهارصد گانه تکرار شده باشد یا در اصلی که بر امام عرضه شده باشد و امام صحه گذاشته باشد،مثل اصل حریز.مثلا کتاب حریز که حریز بن عبد الله سجستانی که از اصحاب حضرت صادق بوده،کتابی در حدیث نوشتهء دربارهء نماز و این کتاب از جمله کتب مورد اعتماد بوده علی الخصوص در اصل نماز،یکی از این قراین،کتابها و اصولی است که امام به صاحبان آنها اعتماد داشته و آنها را توصیه کرده است،مثلا از امام سؤال میشود که آقا در خانههای ما کتب بنی فضال زیاد یافت میشود، اینها را چکار کنیم-بنی فضال عدهای از علمای شیعه بودند در حجاز که اینها متأسفانه فطحی مذهب بودند یعنی بعد از حضرت صادق قائل به امامت عبد الله افطح فرزند بزرگ حضرت صادق بودند،البته فرزند بزرگترشان اسماعیل بود که در زمان حیات امام درگذشت.ایشان دومین فرزند ذکور حضرت بودند که ادعای امامت کرد و در خانه حضرت نشست و عدهای از مردم به این خیال که او امام است سؤالاتی کردند که (به تصویر صفحه مراجعه شود) ضمن آن متوجه شدند که صلاحیت لازم را ندارد این بود که برگشتند و در آن زمان بیشتر از 70 روز از عمرش باقی نبود ودرگذشت،عدهای از این فکر منصرف شدند اما عدهای از بزرگان شیعه همچنان بر این اعتماد و باور باقی ماندند که ما در قرن چهارم رجالی فطحیه داشتیم-امام عسکری در جواب سؤال مردم راجع به کتابهای بنی فضال جواب میدهند که:«خذوا مارووا، و ذروا مادروا»«آن چیزهایی را که روایت میکنند اخذ کنید و لیکن آرا و معتقدات آنها را قبول نکنید»بنابراین این کتابها مورد تصویب امام واقع شده بود.نتیجه اینمیشود که این قبیل قراین را در روایات صحی میگفتند و کتب اربعه بر این پایه مبتنی است و ما میبینیم مثلا شیخ صدوق در اول کتابش میگوید روایاتی را که در اینجا ذکر میکنم حجت بین من و خداست و من به آن فتوا میدهم.
یا در کتاب کافی مؤلف میگوید که از من تقاضا کردند یک کتاب وافی و کافی بنویسم راجع به احادیث و من هم این کتاب را جمعآوری کردم.بنابراین احادیثی که در کتب اربعه آمده به اصطلاح متقدمان شیعه همهاش صحیح است.منتها چیزی که هست،ما معصوم را فقط منحصر به یکعده خاص میدانیم میگوییم شخص عالم هر اندازه که در امور متخصص باشد باز هم ممکن است که اشتباه بکند و یا نسبت به افرادی خوشبین باشد،روی این اصل ما نمیگوییم که تمامی احادیثی که در کتب اربعه آمده همهاش صحیح واقعی است ولی به اصطلاح آنها،صحیح است.بنابراین اگر خواسته باشیم که طبق این اصطلاح که از زمان علامه در بین شیعه هم متداول شد-علت تداول این بود که شیخ بهائی متعرض میشود که چون بعد عهد پیدا شده نسبت به زمان ائمه،بنابراین ما نمیتوانیم آن قراین را که مورد قبول متقدمان بوده،ملاکعمل خود قرار بدهیم و برای اینکه تشخیص بدهیم این حدیث صحیح است یا نه مجبوریم اصطلاحات برادران اهل سنت را به کار ببریم-توجه دارید که نمیشود اصطلاح متقدمانی را که در هزار سال پیش بودهاند،امروز پیاده کنیم و ملاک قرار دهیم.بنابراین اگر ما خواسته باشیم که صحیح کافی یا صحیح من لا یحضره الفقیه و یا اخیار صحیح تهذیب و استبصار را جدا کنیم،باید قسمت اعظم این احادیث را کنار بگذاریم،چون اینها طبق این اصطلاح جدید ضعیف هستند یا مرسل یا مثلا فرض کنیم بعضی از رجالش در کتب رجالیهء ما ذکر نشدهاند یا اگر شدهاند مهمل است یا اصلا گفتهاند این شخص ضعیف است ولی در عین حال قراینی که راوی از مروی عنه نقل میکرده است مورد اعتمادش بوده و برای اینها هم صحیح تلقی میشده بنا نیست که هر کس که ضعیف است تمام حرفهایش دروغ باشد بنابراین ما اینکار را نسبت به کتب اربعه نمیتوانیم انجام بدهیم ولی جای این هست که لجنهای و هیئتی احادیث را چه احادیث فقهی و چه احادیث راجع به اخلاقیات و اصول اعتقادات را تجدید نظر بکنند و اینها را از جنبهء عقلی بررسی کنند،خود امامم دربارهء احادیثی که مخالف با عقل باشد،فرمودهاند ما نگفتهایم و اضافه کردهاند هر چه مخالف قرآن است اخذ نکنید.بنابراین بعضی احادیث هست که به حسب ظاهر مخالف با عقل است،اینها را باید جدا بکنیم که این کار در مورد کتب اربعه امکان پذیر است.صاحب معالم که پسر شهید ثانی باشد و جزو علمای متخصص در رشتهء حدیث و فقه هستند، احادیث صحاح و حسان را یعنی احادیث صحیح و حسن را در کتابی به نام منتقی الجمان جمعآوری کرده هر چند که تمام احادیث فقهی در اینجا جمع نشده ولی بهر حال کاری را شروع کرده و منتقی الجمان در دو جلد چاپ شده.ملاک کار متقدمان ما،یعنی صاحبان کتب اربعه این بوده که احادیث صحاح را جمع کنند،اما فقهای ما به غیر این احادیث صحاح و حسان هم استناد میکنند و در فقه عملا این مسئله را میبینیم مثل سیدن مرتضی که معروف است به احادیث آحاد عمل نمیکردند حتی اینها به احادیث فقهی کتب اربعه استناد میکردهاند.چون آنها را دارای قراینی میدیدند که دلالت میکرده بر صحت احادیث و تا زمان حاضر مورد استناد فقهای ما بوده است و ما اگر بخواهیم احادیث صحیح و حسان را اختیار بکنیم،باید قسمتی از فقهمان را بدون مدرک بدانیم.
کیهان فرهنگی:با تشکر از حضور استاد مدیر شانهچی که این گفتگو را با ما به انجام رساندند.
منبع :
مجله کیهان فرهنگی ، مردادماه 1366 ، شماره 41 ، صفحه 3