خاطرات علامه حس زاده آملی از استاد الهی قمشهای
* یـادی و خاطرهای از استاد الهی قمشهای
( از شاگردان مرحوم فقیه سبزواری )
توضیح :
از آمل ، یکی از ارادتمندان مرحوم الهی قمشه ای ، بنام آقای رجبعلی انوری پور ، از حضرت علامه آیة الله حسن زاده آملی که از شاگردان مرحوم الهی بوده اند ، در خواست می کند شرح حال مرحوم الهی را بنویسند .
آقای انوری پور ، نامه علامه حسن زاده ، محتوی خاطراتشان را برای مجله وزین وحید می فرستند که در مهرماه 1355 ، در این مجله ، درج و منتشر می شود .
یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فـادخلی فـی عـبادی و ادخلی جنتی
من مرغ باغ عالم قدسم الهیا
زان آشیان بگلشن رضوانم آروزست
لطف جناب دوسـت موجب تسلی خاطر و تشفی دل گردید
آری ،
لطف از تو و بو ز مشک و نور از خورشید
رسمی اسـت قدیم و عادتی معهود اسـت
مـرقومه ای که نفحات انس شقائق کلماتش مشام روح را معطر ساخت، و انوار ازهار حدائقش حدقهء دیدگان را منور زیارت شد.نوشتهای که مشتمل بر انواع تفضل و اکرام بود و رقیمهای که حاکی از وفور ایمان و خلوص اعـتقاد کتب اللّه تعالی علیکم الرحمة و جزاکم خیرا
یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان
باشد کزان میانه یکی کارگر شود
بحکم الارواح جنود مجندة که دوست ما را با اسـتاد گـرامی الهی قمشهای اعلی اللّه تعالی درجاته الفت در غیب ارادت بیریب بود، و نیز تذکره اولیاء اللّه سبب جلای آینه دل و نزول برکات است از مرحوم الهی سخن بگوییم :
آن بزرگوار بنام مهدی و به لقب محیی الدیـن بـود و در اشعارش الهی تخلص میکرد.در تحت مراقبت پدری عالم بیدار بنام ملا ابو الحسن تربیت شد.اصلا از سادات بحرین و از بیت علم و عرفان و زهد و تقوی بود نیاکانش در زمان نادر شاه از بـحرین بـه قمشه (شهرضای فعلی) آمدند و در آنجا مقیم شدند لذا به الهی قمشه ای شهرت داشت.
بارها به این بنده می فرمود که من اصلا از سادات بحرینم ولی چون در کسوت متعارف فعلی که اختصاص به شیخ دارد ، ساخته شدم ، از تبدیل عمامه سفید به سیاه خودداری می کنم .
این چند نکته را در شرح حـالش در مـقدمه نـغمه ء عشاق صفحه 367 آورده است:
مـن آن رخـشنده شـمعم کآتش عشق
مرا دل سوزد و پروانه را پر
الهی طبع و مهدی نام و در عشق
لقب گردید محیی الدین مقرر
پدر دانشوری بد بـو الحـسن نام
چو شیخ خارقان جانش منور
نبردی گر سبق در شهرت عشق
کجا زان بو الحسن بوده اسـت کـمتر
سـرشتی بود او را نیک خویی
الهی بود ویرا پاک گوهر
تو گویی در ازل بگرفته تعلیم
صـفا و زهـد و تـقوای ابا ذر
نیاکان بودم از سادات بحرین
ز حفاظ قران قراء دفتر
زمانه خواندشان در شهر قمشه
بـدور نـادر آن مـرد دلاور
پس از طی مراحل مقدماتی بادراک محاضر و مجالس درس و بحث اساتید بزرگی چون مرحوم عارف آقا شـیخ اسـد اللّه یزدی، و مرحوم ملا محمد علی معروف به حاجی فاضل ، و مرحوم محمد هادی فـرزانه قـمشهای و غـیر هم قدس اللّه تعالی اسرار هم توفیق یافت و از آن خرمن های فیض الهی توشه برداشت و سرمایهء عـلمی گـرد آورد و بر اثر استعداد فطری از سرمایهء علمی خود کسب بسزا و تجارت شایانی کرد کـه تـفسیر و تـرجمه قرآن کریم ، و نیز ترجمه و تفسیر صحیفه سجادیه ، و ترجمهء مفاتیح الجنان،و ترجمه و تفسیر چند خطبه و کـلمات قـصار سید الوصیین و برهان الموحدین و امام العالمین علی امیر المومنین(ع)بنظم و نثر، و نـیز تـفسیر ابـو الفتوح رازی و تعلیقات برآن، و نیز ترجمه و شرح فصوص معلم ثانی فارابی، و نیز حکمت الهی عـام و خـاص، و نـیز نغمهء الهی و نغمهء عشاق که هریک از این مؤلفات عشر مکرر بطبع رسـیده اسـت، و نیز شاگردانی که تربیت کرده است از برکات آن تجارت است .
شبهای جمعه جلسهء تفسیر داشت جمعی از خـصیصین از آن محضر مبارک خصوصی بهره میگرفتند و این بنده نیبز افتخار شرکت داشت .
در احیای مـعارف حـقه کوشا بود گاه به تفسیر و گاه بـه تـحریر و گـاه به تدریس .
سبحان اللّه از اول تا آخر کـلیات دیـوانش و در همهء تألیفاتش یک کلمه لغو نمییابی. دیوانش از فاتحه تا خاتمه شور و نوا و سـوز و گـداز است .
خدا گواه است کـه مـحضرش نیز هـمچنین بـود. بـیش از ده سال با او حشر داشتم یک کـلمه نـاروا و یک حرف ناسزا و یک جمله بیهوده از او نشنیدم چه گریهها و زاری ها از او دیدهام و چـه انـدرزها از او به یادگار دارم و چه خاطرات و چه حـالات و چه و چه .
کلمهء فـحش او خـواهر نامرد بود.می فرمود خواهر نـامردها چـه میکنند. و یا فلان خواهر نامرد چه گفت. بارها با تبسم می فرمود فحش مـن خـواهر نامرد است. و این بنده جـز تـلفظ بـه این لفظ فـحش هـیچ فحشی درباره کسی از او نـشنیدم .
مـی فرمودند بعد از مرگ ما تألیفات و اشعار ما قدر و قیمت پیدا میکند، با صوفی مآبی هایی کـه دسـت آویز اغراض شخصی گروهی شده است مـخالف بـود و میفرمود ایـن بـوق عـلیشاهها و موپرست ها بازار دین را بـهم زدند.در قانون شیخ الرئیس دست داشت و در تهران آنرا تدریس میکرد .
طبعش بسیار لطیف بود از طـلعت دیـوانش فروغ ان من الشعر لحکمة ساطع اسـت، و از طـلاقت بـیانش شـروق ان مـن البیان لسحرا طـالع نـازکی اشعارش خود برهان ناطق است، و تقریظ مرحوم ملک الشعرای بهار که در ابتدای نغمه عشاق ثبت اسـت شـاهدی صـادق.
این بنده گویندهای را از معاصرین نمیشناسد که آنـهمه مـضامین رفـیع حـکمت و مـعانی مـنبع عرفان را باین سبک روان به رشتهء نظم کشیده باشد لذا با هیچیک از دواوین معاصرین جز بدیوان درج در رحقائق الهی خونکرده است.
دقیقههای معانیش در سواد حروف
چو در سیاهی شب روشـنی پروین بود
و خود از طراوت گفتار نغزش لذت میبرد که میفرمود :
سخن مدعیان نغز و لطیف است ولی
غیر شعر تو الهی دل ما نگشاید
و میفرمود:
نظم چون آب روان افشاند بر خاک شما
دل هوای آتـشین لعـل سخن گوی شما
(این شعر یکی از ابیاتی است که در ستایش استادش حکیم آقا بزرگ فرموده است)
و میفرمود:
گفتم الهی در غزل موجی ز سلطان ازل
کان شه بچشم مرحمت بنوازد و بخشد صـله
بـخلوت شب و بیداری و سحر و گفتگوی با ماه و ستارگان بسیار انس داشت و قسمت اعظم غزلیاتش در این موضوع است.
بیا تا ساعتی در شام تاریک
ز اشک دیـده پیـماییم ساغر
بیا تا در دل شب بـا دل خـویش
سخن گوییم از آن پر ناز دلبر
در نغمهء الهی چهل و چهار بیت دربارهء شب آورده که چشم شب نشینان بساط قرب دوست بدان روشن میگردد مطلعش این است:
شـب آمـد شب رفیق دردمندان
شـب آمـد حریف مستمندان
شب آمد شب که نالد عاشق زار
گهی از دست دل گاهی ز دلدار
در این اواخر به قم مشرف شده بودند و به بنده افتخار خدمت دادند قضا را یکی از دوستان نیز مهمان بنده بود چـون صـبح فرا رسید آن دوست چه قدر از سحر الهی سخن گفت.
در اکثر تابستان ها به مشهد رضوی تشرف حاصل میکرد و میفرمود هروقت امام مرا خواسته میروم و هنوز بیدعوت نرفتم دعوتش اینکه مثلا خواب می بـینم در رواق و ایـوان آن حضرتم و از ایـنگونه خوابها و عبارتها که کارت دعوتم هست.
باری میفرمودند که سالی بمکه مشرف شدم باقتضای جنبهء بشری از دوری اهـل و عیال در اثر طول زمان بتشویش و خیال افتادم خوابی دیدم که در عـالم خـواب ایـن بیت بابا طاهر را برایم میخواندند
خوشا آنانکه اللّه یارشان بی
توکلت علی اللّه کارشان بی
در دیوان بابا طـاهر مـصراع دوم چنین است :
بحمد و قل هو اللّه کارشان بی
ولی باقتضای مقام بحمد و قل هو اللّهـ تـبدیل بـه توکلت علی اللّه شد.
به این بنده میفرمود شما خیر میبینید که نسبت به اساتید خود ایـن همه فروتنی و مهربانی دارید درس ما را بعد از نماز مغرب و عشا میفرمود که بتعبیر لطیفشان تـدریس ما بجای تعقیبات نـمازمان بـاشد.ما نیز نماز را با ایشان در منزلش میخواندیم و بآن بزرگوار اقتدا میکردیم اما نماز میخواند در قنوت گریهها میکرد گویا الان نغمهء الهیش را در حال قنوت میشنوم که با گردن کج و صوت حزین و آهـنگی جان فزا و دلربا همراه با دررغلطان قطرات اشک میگوید:
الهی و ربی من لی غیرک اسئله کشف ضری و النظر فی أمری سبحان اللّه
این روح فرشته خوی این عالم ربانی،این عارف صمدانی،این مفسر قرآن،ایـن صـاحب آنهمه بیانات عرشی، این دارای آنهمه اشک و آه و سوز و گداز،این چشم از زخارف دنیا پوشیده و دیده بدیدار لقاء اللّه دوخته،محسود یکی از آخوند نماها شد که شیخ بی مایه ای بود فقط بدنیازدگی و برای گرمی مـعرکه در مـیان تنی چند اشباه الرجال و لارجال زخم زبان بمانند الهی میزد.
مرحوم استاد قمشهای طعن آن حسود را برایم نقل کرد ولی خدای علیم شاهد است که با چه حال ابتهاج و تبسم و شـادمانگی حـکایت کرد و باز برای حسود دلسوزی میکرد و میفرمود که این خواهر نامردها دل به چه خوش کردهاند و براستی گفتار بلند جناب شیخ الرئیس تغمده اللّه تعالی برحمته که در مقامات العارفین اشارت فـرمود:
العـارف هـش بش بشام و کیف لایهش و هـوفرحان بـالحق در مـرحوم آقای استاد الهی قمشهای برایم بنحو کامل تجلی کرده است.و جناب آقای الهی درازای طعن آن شیخ حسود کاری که کرده این بـود کـه ایـن غزل را بسرود:
ایشیخ مزن طعنه به گفتار الهی
ذوقـی طـلب از جذبهء اشعار الهی
هر نکته که در نظم الهی است حدیثی است
از دفتر معشوق و ز انوار الهی
افروخته جان ز آتش عـشق اسـت عـجب نیست
روشندلی از شمع شرر بار الهی
هر مرغ زند نـغمهای از شوق در این باغ
آید بتفرج سوی گلزار الهی
گر طعنه زند صوفی و گر شیخ نرنجیم
غافل بود از مـخزن اسـرار الهـی
از مردم آزاده و ارباب صفا پرس
لطف سخن و طبع گهربار الهی
هر عـالم ربـانی و هر صوفی صافی است
پاک از حسد و شید بو یار الهی
راز دلم از نالهء جانسوز توان یافت
گر بـشوی آهـنگ دل زار الهـی
من ذره خورشید تو ایشاهد غیبم
با عشق تو افتاده سروکار الهی
البـته هـرکسی مـحسود این و آن نمیشود مگر شخصیت بارزی باشد این خود دلیل بر علو مقام مـحسودین اسـت در کـتاب شریف کافی حجة الاسلام کلینی اعلی اللّه تعالی مقامه دربارهء ائمه اطهار علیهم السلام بـابی اسـت بعنوان :
باب انهم المحسودون الذین ذکر هم اللّه تعالی.
و در این باب کلینی باسنادش روایـت مـیکند عـن الکنانی قال سئلت ابا عبد اللّه علیه اسلام عن- قول اللّه عز و جل ام یـحسدون النـاس علی ما آتیهم اللّه من فضله فقال یا ابا الصباح نحن و اللّه الناس المحسودون(ص 124 ج 2 مـن الوافـی).
یـعنی ابو الصباح کنانی گفت از امام صادق(ع) پرسیدم اینکه خدای عز و جل فرمود:
آیا حسد مـیورزند مـردمی را بر آنچه که خدا از فضلش بایشان داده است؛این مردم کیانند؟
امام فرمود ای ابو الصـباح قـسم بـخدا آن مردم محسود ماییم.
دخانیات استعمال نمیکرد و میفرمود مشق خط من قلیان کشیدن من است هـروقت بـخواهم قـلیان بکشم مشق خط میکنم و بهمین جهت خطش زیبا شده بود و خشو مـینوشت و از مـیرخانی تعلیم خط میگرفت.
یکی از آثار مرحوم الهی قمشهای تصحیح دو بیتی های بابا طاهر عریان قدس سره اسـت کـه بقطع جیبی بطبع رسیده است و میفرمود:
همه دیوانها فدای گفتههای سنایی و مـولوی و نـظامی و سعدی و حافظ و جامی و همه فدای این یـک دو بـیت بـابا طاهر عریان:
خوشا آنان که اللّه یارشان بـی
بـه حمد و قل هو اللّه کارشان بی
خوشا آنان که دائم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بـی
در مـیان اساتیدش از مرحوم آقا بزرگ حـکیم قـدس سره بـسیار سـخن مـیآورد و بسیار نام آن بزرگوار را میبرد و از او کشف و کـرامت نـقل میکرد برخی از فرمایشاتش را دربارهء آن مرد عالیشأن نوشته دارم.و در غزلی او را ستوده که عـنوانش ایـن است:
غزل آفتاب عشق
این غـزل را در ستایش حضرت استاد خـود سـید اجل معلم الحکمة البرهانیة و الاشـراقیة- العـلمیة و العملیة آقای بزرگ خراسانی قدس سره العالی سرودهام
ای جمال دانش و دین پرتو روی شـما
آفـتاب عشق و ایمان تابد از کوی شـما
تـا آخـر(صفحهء 430 کلیات دیـوان الهـی)
چند تن از اساتید دیـگرش را در شـرح حالش نام برده صفحه 369 دیوانش که فرمود :
گهی ز انوار درس فقه و حکمت
از آن دانشوران عرش مـحضر
حـکیم آقا بزرگ نغز گفتار
بحکمت نـکته سـنج و ذوقپرور
فـقیه آقـا حـسین و شیخ عارف
هم از بـرسی و استادان دیگر
و مرحوم فرزانه را نیز در این بیت آورده
همان نصر اللّه و فرزانه استاد
بخلقان هادی شرع پیـمبر
مـیفرمود که انفاس قدسی استاد بزرگوار مـا مـرحوم آقـا بـزرگ رضـوان اللّه تعالی علیه آنـچنان در مـا اثر گذاشته بود که وقتی غنچهء گلی را مشاهده کردیم بطوری تجلیات حق جل و علی را در آن متجلی دیـدیم کـه مـیخواستیم آنرا سجده کنیم.
کتاب و کتابخانهای نداشت و بـسیاری از کـتاب هایش را در زمـان حـیاتش بـفروخت و خـود کتاب متحرک بود گفتار از خودش میجوشید.نسخهای از حکمت ابن کمونه داشت که مرحوم میرزا طاهر تنکابنی از ایشان ابتیاع کرد و اکنون در کتابخانهء مجلس تهران است.
بسیار قانع بـود ملبسش عادی و مسکنش عادیتر سقف خانهاش حصیر و چوب هیزمی بود و برق نکشیده بود و میفرمود برق را در پشتبام کشیدهام.
مرادش لامپهای گوناگون سقف مینای آسمان یعنی ستارگان بود.گوئیا مرحوم شوکت دربـارهء او فـرمود:
بسکه شد شهد قناعت فرش در کاشانهام
نیشکر گردد اگر پیچی حصیر خانهام
وقتی در مدرسهء مروی تهران ایشانرا ناهاری دعوت کردم با کمال گشاده رویی و آقایی پذیرفتند و این بنده بوضع طـلبگی نـاهاری در حجره تهیه کرده است،با چه بزرگواری ناهار میل کردند و دعای خیر در حق ما فرمودند که اکنون از تذکر آن صحنه منفعام.
فرزند برومندش دوسـت فـاضل بزرگوارم ثقة الاسلام نظام الدیـن الهـی سخت بضعف اعصاب مبتلا شده بود و هنوز هم گرفتار این بیماری است بطوری که پیرتر از پدرش شده است،مرحوم الهی او را تسلی میداد که فرزندم در خـرق ایـن سفینه مصلحتی است و داسـتان خـضر و موسی و سفینه را که در سوره کهف قرآن کریم آمده است برایش بازگو میفرمود.
وقتی یکی از اساتید بزرگوارم متع اللّه المسلمین بطول بقائه به این بنده میفرمود که به آمل نرو ضائع میشوی،مـرحوم الهـی فرمودند برو که اگر امثال شما حمایت دین را بعهده نگیرند مبادا.
مقامات و مناصب عاریت دنیوی که اگر فرضا آنها را وفا و ثبات و دوام باشد تالب گور بیش نیست در چشم توحید او ارزش پشیری نـداشت و مـیفرمود :
جهان کـشور من خدا شاه من
نداند جز این قلب آگاه من
در همه مدتی که با او حشر داشتم فـقط یکبار سخنی بظاهر تلخ و ناگوار و در معنی بسیار بسیار شیرین و گوارا بـه ایـن بـنده فرمود و واقعه اش این که یکی از شرکای درس در مجلس درس آن بزرگوار آهسته به من گفت من اشکالی بر این مطلب دارم.ایـن بـندهرو بجناب آقای الهی کرده است و عرض نمود که آقا این آقا اشکالی دارد در جـواب بـه بـنده فرموده است:مگر شما زبان آقا هستید؟چهقدر این جمله ادبم کرد و برایم کار رسید که هـنوز حلقهء گوشم میباشد.رحمة اللّه تعالی علیه
عقل دشنامم دهد من را ضیم
چـونکه فیضی بخشد ازفیاضیم
وقـتی در جـلسهء درس کف پایش را بوسیدم و خودش در ابتدا توجه نداشت بنده در کنارش دو زانو نشسته بودم و ایشان چهار زانو لذا توفیق بوسیدن کف پایش را یافتم بعد از بوسیدنم ناراحت شد و با من مواجه شد و فرمود آقـا چرا اینطور میکنی عرض کردم آقا حق شما بر من بسیار عظیم است نمیدانم چه کنم مگر به این تقبیل دلم تشفی یابد و آرام گیرد و خودم را لایق نمیبینم که دست مبارک شـما را بـبوسم و چون بدن مبارکش را بخاک میسپردیم پاهایش را این بنده در بغل گرفته بود و بیاد آن شب افتادم که کف پایش را بوسید خواستم در کنار تربتش تجدید عهد کنم ولی حضور مردم مانعم شد.
چون بـدن مـرحوم الهی بخاک سپرده شد و هنوز لحد نچیده بودند جناب استاد علامه- طباطبائی تشریف آوردند و در کنار قبرش نشستند و دستمال در دست گرفتند و گریستند.
در شب پنجشنبه 27 اردیبهشت 1352 که دو شب از فوت آن بزرگوار گـذشته بـود در محضر پر فیض جناب استاد علامه طباطبائی بودیم که دورهای داشت.
جناب آقای طباطبائی فرمودند:
در این سال دو فرد روحانی که خیلی به روحانیت آنها ایمان داشتم از دست ایران بدر رفت یـکی مـرحوم آقـای آملی و دیگر مرحوم آقای قـمشهای بـارها در عـظمت شأن نهج البلاغة میفرمود:
برویم بهشت نهج البلاغه را خدمت امیر المؤمنین(ع) درس بخوانیم تا بفهمیم آنحضرت چه فرموده است همین فرمایشش را فـرزندش آقـا نـظام الدین سابق الذکر که بعد از مراسم روز هفت مـرحوم الهـی از کنار تربتش در وادی السلام بدر میآمدیم و خداحافظی میکردیم بما فرمود:
آقایم رفت خدمت امیر المؤمنین علیه السلام نهج البلاغة بـخواند.
در روز مـراسم هـفت نیز جناب آقای طباطبایی تشریف داشتند و تنی چند از روحانیون و مـردم حقشناس و وظیفهشناس قمشه در مراسم روز هفت شرکت داشتند و در قمشه نیز تجلیل بسیار شایان و بسزا کرده بودند.و از طرف جناب اسـتاد بـزرگوار حـضرت آقای علامه میرزا احمد آشتیانی در مسجد ارک تهران مجلس ترحیم بسیار سـنگین و مـجللی منعقد شده بود.
جنازهاش را بسیار ساده و بیهیاهو و بیتشریفات از تهران آوردند.آقای اراکی معروف قم دست آورد آسـتین مـرا گـرفت و پرسید این جنازه کیست که دارند میبرند گفتم مرحوم آقای قمشهای گـفت قـمشهای مـعروف که تفسیر قرآن نوشت گفتم آری گفت پس چرا وضع تشییع و تشریفات جنازهاش ایـنقدر سـاده بـود.
مرحوم الهی در روز آخر عمرش تدریس فرمود و درسش تا آخرین روز زندگی ترک نشده بود و در آنـروز سـر حال بود و هیچ آثار بیماری نداشت و چون شب فرا رسید که خیلی بـا شـب و سـحر انس و علاقه داشت داعی حق را لبیک گفت یعنی در شب سه شنبه دوازدهم ربیع الثانی هـزار و سـیصد و نود سه هجری قمری مطابق 25/3/1352 هجری شمسی مخاطب بخطاب یا ایتها النفس المـطمئنه ارجـعی الی ربـک راضیة مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی
و در فردای آن شب از تهران به قم جنازهاش حمل و در وادی السلام بـخاک سـپرده شد.و اللّه یدعوا الی دار السلام.لهم عند ربهم و هو ولیهم بما کانوا یـعلمون.انـا للّه و انـا الیه راجعون.این چند جمله که از خامهی نارسای این خام بتحریر افتاد در حقیقت نامهء سـر کـار ایـن بنده را بحرف آورد.
روی تو دیدم سخنم روی داد
ز آینه طوطی بسخن درفتاد
(*)از عالم محقق و عارف مدقق استاد حـسن حـسنزاده آمـلی که از دانشمندان سرشناس حوزه علمیه قم هستند تـوسط آقـای امین در شمارهء هشتم(شمارهء مسلسل 180)نامه ارجمند وحید مقالهای تحت عنوان«نگاهی عرفانی به هفت خوان رستم»چاپ شـده بـود کـه در کلامی مختصر شرحی دقیق و مختصر بر آن نگاشته بودند.اکنون نـامهای دیگر از آنجناب برای درج در ماهنامه وحید ارمغان میدارد که ترجمت احوال و خاطرهایست از حکیم متأله،الهی قمشهای که با یـکدنیا حـضور بـه مجله گرامی وحید ارسال گردد.آمل-رجبعلی انوریپور
منبع :
مجله وحید ، مهرماه 1355 ، شماره 196