پیشینه روستای " ایزی " سبزوار ، زادگاه آیة الله میرزا موسی فقیه سبزواری
پیشینه روستای " ایزی " سبزوار ، زادگاه آیة الله میرزا موسی فقیه سبزواری و آیة الله میرزا حسن سیادتی ، برادر زاده و شاگرد میرزا موسی ، با نگاهی به کتاب تاریخ بیهق ، نوشته علی بن زید بیهقی
(ايزى) بر وزن ديزى ، ديهى است در مشرق سبزوار بفاصلۀ نيم فرسنك و معروف است كه ابو بكر سبزوار كه مولوى حكايت او را در مثنوى ياد كرده و در مقام تمثيل گفته است
(سبزوار است اين جهان و مرد حق*
اندرين جا ضايع است و ممتحق)
از اين ديه بوده است.
ص 327
تاریخ بیهق
نویسنده:بیهقی، علی بن زید
مقدمه نویس:قزوینی، محمد
محقق:بهمنیار، احمد
ناشر:فروغی
محل نشر:تهران – ایران
سال نشر:۱۳۶۱
*****
باب در بيان بناى سبزوار و وقايع عظام كه اينجا ۵ افتاده است
بهمن الملك پادشاهى بود بزرگ،و او پسر اسفنديار بود،و صد و دوازده سال نوبت ۶ ملك او بود بر بسيط زمين،و او پادشاه اعظم ۷ بود،و ذات او صحيفۀ سياست و فهرس سخاوت بود،بروح ۸ نسيم او ارواح معطر بود و بفوح ۹ شميم عرف عرف او آثار اسلاف او از ملوك معنبر
ملك كان التاج فوق جبينهم تهلل الامساء و الاصباح
چنين سخره گردد زمين و زمان
كسى را كه دولت بود قهرمان
نسبه ۱۰بهمن بن اسفنديار بن گشتاسف بن لهراسب بن كروحى بن كى بنسد بن كى باشين بن كنانويه بن كيقباد بن باب بن بودكان بن مانى سراى بن
________________________________________
1) نص،و غير اين باشد.
2) نص،فريومد بود.
3) باشد.
4) نص،چون ديه بيشين.
5) و وقايعى كه آنجا
6) مدت.
7) و او پادشاهى معظم.
8) و بروح.
9) نص،و بفوج و در نب، و در تفوح.
10) در نب،بجاى اين كلمه(فصل)نوشته است.
نوذر بن منوچهر الملك ۱و اسمه عامر و يقال بنيمين بن يهودا بن يعقوب بن اسحاق ابن ابراهيم عليه السلام.و بهمناباد بيهق او بنا كرده است،و در روزگار او اين بهمناباد شهرى بزرگ بوده است.
پس اين بهمن را پسرى بوده است ۲ساسان نام و دخترى هماى نام، وى دختر خويش را بزنى كرد چنانكه در ملت مجوس جايز است،و اين دختر از وى بار گرفت،چون وفات بهمن نزديك آمد مدت حمل بنهايت وضع نرسيده بود، تاج بر شكم آن دختر نهاد و گفت ولى عهد من اين كودك است كه در قرار مكين مادر است،و تا كه وى از پوست بيرون آيد مادرش بمهمات ملك قيام مىنمايد.
گوهر اصل راه ننمايدگوهر تن همى بكار آيد
كه از آن مرد سرخ روى شودنامبردار و نامجوى شود
هر كجا جاى گرم و سرد بودپسر نيك پشت مرد بود
چون ساسان ديد كه پدرش جنينى را ۳بر وى اختيار كرد او برخاست و گوسفندكى چند خريد ۴و بناحيت بيهق آمد،و آنجا كه ساسان قاريز است كه ساسقاريز نويسند نزول كرد،و آن ۵كاريز بفرمود تا براندند.
هر چه آسان شود بحاصل كارباشد آغازهاى وى دشوار
پس گوسفندان اينجا آورد كه قصبۀ ساسان آباد است كه امروز سبزوار نويسند،*و اين قلعه بنا كرد ۶و اين كاريز كه در ميان شهر است براند و بزبان حال مىگفتاگر چه مرا قدر ازين برتر استكه گردون گردان مرا كهتر است
حديثى است اينرا درازا،دراز ۷دلم پر ز درد است و گرم و نياز ۸
________________________________________
1) نامهاى اين نسب بهمان شكل كه در(نص)نوشته بود بدون تنقيط و اصلاح قياسى ثبت شد، در(نب)بعض نامها بشكل ديگر نوشته شده و نوعا بايد دانست كه اين اسامى را در كتب تاريخ مخصوصا كتب عربى باشكال گوناگون ضبط كردهاند.در فارسنامه ابن البلخى كه نسبة صحيحتر است چنين نوشته:بهمن بن اسفنديار بن وشتاسب بن لهراسب بن فنوخى بن كيمنشر بن كيفاشين بن كنابيه بن كيقباد بن زاب بن نودكان بن مايسو بن نوذر بن منوچهر.(عت)
2) بود.
3) جنين را.
4) او گوسفند چند بخريد.
5) و اين.
6) سا.
7) نص و نب،دراز دراز.
8) و گداز(و گرم بضم اول بمعنى اندوه است)
نه راه است ۱پيدا و نه رهنما
ىنشستند زاغان بجاى هماى
پس بحدود يوزكند تركستان رفت كه آن را اوزجند خوانند و آنجا ۲ديهى بنا كرد كه آن را سبزار ۳خوانند،و اصل آن هم ساسان آباد است و امروز معمور و مسكون است،و در تركستان دو ديه در جوار ساسان آباد بنا كرد،يكى را نام راز نهاد و يكى را نام ايزى چنانكه اينجا در بيهق نهاده بود.
و عقب از ساسان بن بهمن مهر بود و مهر هرمز و به آفريد،و گويند اين ۴بقعت ساسان بن بهمن نكرد بلكه ساسان بن بابك بن ساسان بن مهر بن ساسان بن بهمن اسفنديار كرد،و اللّه اعلم.
و خسروجرد و خسروآباد بى خلاف ملك كيخسرو بن سياوخش بن كيكاوس ۵بنا كرده است.و بلاشاباد را بلاش بن فيروز عم نوشروان ۶، (و اللّه اعلم ۷).
و اين ناحيت بنهاد برسم لشگر كه تعبيه كنند،ربع جلين و آن حدود چون مقدمۀ لشگر بنهاد،و ربع زميج و خواشد چون ميمنه،و ربع طبس و آن حدود چون ميسره،و سبزوار تا خسروجرد چون قلب لشگر، ۸و از خسروجرد تا باسدآباد بر شكل ساقۀ لشگر،ازين باشد كه آن را پاى ناحيت خوانند،و زبان حال مىگفت
كار نادان و كار دانا نيست حكم كردن بر آنكه پيدا نيست
خون دل خوردن و درو مردنبه كه با نا كسى جهان خوردن
و در سنۀ خمس و خمسين و خمسمايه از حدود يوز كند دانشمندان رسيدند روى بزيارت كعبه نهاده،بعضى از ايزى وديه رازوديه ساسانآباد يوزكند بودند و بر من تفاسير ۹خواندند و اجازت احاديث ۱۰ستدند.
________________________________________
1) نص،نه راهى است.
2) سا.
3) نب،سانزوار.
4) كه اين.
5) نص و نب،كيكاووس.
6) نوشيروان.
7) سا.
8) چون قلب
9) و تفاسير بر من.
10) حديث.
فصل [امارت ساسان]
پس مردمان زبان بعيب اين ساسان نشر كردن و دناءت همت او را شرح دادن دراز كردند ۱،و پدر در وى از طريق فراست ديده بود كه او مستعد پادشاهى نيست.
نگه كن تو آن شاخ و آن بيخ رانگه دار آن عهد و تاريخ را
پدر گفت ساسان ز من دور باشهميشه سيه روى و رنحور باش
دگر گونه شد روز و برگشت كارسيه گشت بر وى همه روزگار
جهان يكسره بر دلش سرد شدوزين حال جانش پر از درد شد
كنون من جهان را عمارت كنمبرين گوسفندان امارت كنم
چنين است رسم سراى فريبكه دارد پس هر فرازى نشيب
اميد من از ملك بر باد شدكجا دشمن از حال من شاد شد
اگر مرگ بودى بر آسودمىازين ۲رنج بسيار بر سودمى ۳
و الى يومنا هذا هر فرومايه را كه عيب و سرزنش كنند ساسى خوانند،و گدايان را ساسى و ساسانى گويند،
سزد ار گم شود در آتش و خاكآن پسر كز پدر ندارد باك
و از اولاد اين ساسان ملوك عجم خاستند،و ايشان را ملوك ديگر سرزنش كردندى،و ايشان را فرزندان ساسان شبان خواندندى،و عجب نيست كه بدين ادبار صورت دولت ساسان مسخ گشت، و قوم محاسن او محو كردند،پدرش هلاك شد ۴و روزش را شب آمد،و اكاسره ظلمه بودهاند مگر نوشروان، ۵و در عهد اكاسره هيچ رعيت زهره نداشتى كه طعامى نيكو و لذيذ پختى يا جامۀ پاكيزه دوختى يا فرزند را علم و ادب آموختى يا ستورى گرانمايه [داشتى،و پيغامبر۶عهد ايشان عليه السلام گفت الهى لم آتيت الا كاسرة ما
________________________________________
1) گرفتند.
2) وزين.
3) كذا و شايد چنين باشد:كزين رنج بسيار پر سودمى.
4) هلاك گشت.
5) نوشيروان.
6) و پيغمبر.
آتيتهم فاوحى اللّه تعالى اليه لانهم عمروا بلادى حتى عاش فيها عبادى،و ايشان عمارت عالم بغايت دوست داشتهاند،و نوشروان ۱بن كيقباد از ميان ايشان عادل بود، لذلك ۲[t-۱-۱۴۲-۱]قال النبي عليه السلام ولدت فى زمن الملك العادل نوشروان ۳،و از مدت ملك او نه سال گذشته بود كه مصطفى را عليه السلام ولادت بود.
و گفتهاند كه سبزوار را ساسويه بن شابور الملك بنا كرده است،و شاپور آن بود كه نيشابور بنا كرد،و اصل نام آن شهر بناشابور بود پس با و الف بيفكندند و الف بيا بدل كردند،بزبان پهلوى نى بنا بود[و]نيشابور يعنى بناى شاپور،و ساسان قاريز ساسو قاريز بوده است،و سبزوار در اصل ساسويه آباد بوده است،و گفتهاند پسر ۴ابن ساسويه يزدخسرو ۵بود كه خسروشير جوين و خسروآباد بيهق و خسروجرد بنا كرده است،و در نيشابور حاكم ۶نيشابور در قديم الايام از فرزندان ايشان بوده است،و هو الحاكم ابو الحسين بن محمد ۷بن محمد بن الحسن بن على بن السرى ۸بن يزد خسرو بن ساسويه بن شابور الملك،و له عقب بنيسابور،توفى الحاكم ابو الحسين بنيسابور فى رمضان سنة سبعين و ثلثمائة و هو ابن تسعين سنة،و اعقاب ايشان از معمران بودهاند،هيچ كس را عمر از نود سال كمتر نبوده است،و زيادت از صد سال عمر بسيار كس بود ازيشان.
و سبزوار شهرى بزرگ شد با انواع درخت ميوهدار و سايه بخش،پس مردمان اينرا سابزوار ۹نوشتند يعنى سازوار،چنانكه نيشابور را كه بشابور ملك باز خواندند از وضع بگردانيدند[و]نيشابور نوشتند چنانكه گفته آمد ۱۰و گفتند سبزوار كجنات تجرى من تحتها الانهار و عمارتها و بازارها و محلهاى سبزوار متصل گشت تا بديه ايزى از راه زورين ۱۱،و هنوز اطلال آن عمارت باقى است.
________________________________________
1) نوشيروان.
2) و لذلك.
3) انوشروان.
4) كه پسر.
5) نزد خسرو.
6) و حاكم.
7) ابو الحسين محمد.
8) السدى.
9) سانزوار.
10) چنانكه ياد كرده شد.
11) متصل گشت بديه ايزى بر راه روزن.
صفحه 39
تاریخ بیهق
نویسنده:بیهقی، علی بن زید
مقدمه نویس:قزوینی، محمد
محقق:بهمنیار، احمد
ناشر:فروغی
محل نشر:تهران – ایران
سال نشر:۱۳۶۱
*****
اول ۳اعلى الرستاق
و آن سنقريدر،و آمناباد،و بيهق،و احمدآباد منزل،و معاذ آباد ۴،و كروزد ۵،و نزلاباد،و آزاد منجير،و زياد آباد،و حديثه،و جلين، و حسيناباد،و باغن،و دلقند،و ايزى، ۶و بركه آباد،و ابكو، ۷و عبد اللّه آباد بوده است، صلاح آباد در افزود ۸و ديه سيدى در حدود دلقند هم محدث است،و گفتهاند كه ديه سنجريدر از ربع ريوند است.
3) ربع اول.
ص 35
تاریخ بیهق
نویسنده:بیهقی، علی بن زید
مقدمه نویس:قزوینی، محمد
محقق:بهمنیار، احمد
ناشر:فروغی
محل نشر:تهران – ایران
سال نشر:۱۳۶۱
*****
و از ناحيت بيهق از بزرگان خاستند،الوزير ابو العباس جعفر بن محمد خير كه وزير سامانيان بود،و اصل او از ديه ايزی بود،و اين اوقاف را كه ۱اسباب اجارتى خوانند وى وقف كرده است،بعضى ارباب وقف دارند فرزندان دختر وى فاطمه چون دلقند،و بعضى از آزاد منجير ۲،و بعضى از ديه باغن ۳،و بعضى در ديه راز.
ص 265
تاریخ بیهق
نویسنده:بیهقی، علی بن زید
مقدمه نویس:قزوینی، محمد
محقق:بهمنیار، احمد
ناشر:فروغی
محل نشر:تهران – ایران
سال نشر:۱۳۶۱