تصویری قدیمی از کوی طلاب مشهد

 

 

تصویری از گذشته های کوی طلاب مشهد که به همت مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری بیش از دو هزار و پانصد قطعه زمین به فضلا و طلاب واگذار شد

روند شکل گیری کوی طلاب مشهد ، یادگار مرحوم آیة الله میرزا حسین فقیه سبزواری

 

 

روند شکل گیری کوی طلاب مشهد ،

یادگار مرحوم آیة الله میرزا حسین فقیه سبزواری

گزارشی از مریم قاسمی - شهر آرا

 

پژوهش و تدوین :

سید محمد فقیه سبزواری

دانلود فایل

مسجد آیة الله فقیه سبزواری ، مسجد‌ی ‌که‌‌ همراه ‌مردم‌ طلاب‌ ‌است

 

مسجد آیة الله فقیه سبزواری ،

مسجد‌ی ‌که‌‌ همراه ‌مردم‌ طلاب‌ ‌است

 

حجت الاسلام امامی پور و حاج آقا زرندی دو نفری هستند که بعد از فوت آيت ا... فقيه سبزواری، يكی از قديمی ترين مساجد منطقه ما را بنا کردند .

قاسم فتحی- زندگي در جوار علما برکتي است که نصيب هر کسي نمي شود و اين همنشيني تا مدت هاي مديدي روح انسان جستجوگر را تحت تاثير خود قرار مي دهد. زندگی در کنار اين بزرگوار، شيرين ترين خاطره ای است که قديمی ترهای اين محل هنوز آن را به ياد دارند

آيت ا... فقيه سبزواري رحمة الله علیه از مراجع عالي قدر جهان تشيع بود که سال1325 يا قبل تر از آن از نجف به مشهد مقدس آمد. او سال1340مقدمات ساخت يكي از بزرگ ترين حوزه هاي علميه آن زمان را فراهم کرد. وي با اين کار محله کوی طلاب را نيز احداث نمود .

 وقتی چند تا روستا كوی طلاب شد

ماجرای ساخت مسجد آیت ا... فقيه سبزواری، ارتباط نزدیکی با تاسيس کوی طلاب دارد. هرچند که برخی بر این تصورند که خود آیت ا...سبزواری کلنگ مسجد را زده بود ، ماجرا ازاین قراراست که آیت ا...فقيه سبزواری اواخر دهه30 با تملک اراضی امروز کوی طلاب که در مالکيت آستان قدس رضوی بود، همه این زمين ها را وقف طلاب و همچنين مدرسه علميه کرد.

طلبه ها نيز با در اختيارگرفتن زمين ها اقدام به ساخت منازل خود در آن جا کردند و به این ترتيب بود که زمين های کشاورزي جای خود را به منازل مسکونی طلاب داد و کم کم چند روستا که در این بين قرار داشت، شکل یک محله واحد را به خود گرفت .

 

 

اجل، مهلت احداث مسجد را نداد

امروزبا دونفرازکساني که ازهمان روزهای ا ول ساخت این مسجد تا کنون که سال ها اززمان می گذرد ، به عنوان خدمت گذاران مسجد فقيه سبزواری شناخته می شوند، هم کلام شده ایم.

 حاج آقا زرندی، مؤسس مسجد در رابطه با تاسيس این مکان مقدس می گوید :

آیت ا...سبزواری حدود دوسال بعد از این که کلنگ مدرسه علميه را زد، فوت کرد و از زمين هایی که از آستان قدس گرفته بود، فقط زمينی 600متری باقی مانده بود که گویی قصد داشت مسجدی برآن بنا کند، اما اجل مهلت این کاررابه او نداد .

 اوادامه می دهد:

من مطمئن بودم این زمين براي بنای مسجد نگهداشته شده وبه همين دليل وقف نشده بود؛ بنابراین فعاليت خودرابراي بنای مسجد آغاز کردم .

ترسیدیم زمین را از دست بدهیم

حاج آقاامامي پوربرادرحاج آقازرندی (امامی پورنام فاميلی اش راتغيير داده است) که اکنون امام جماعت مسجد است ، تدریس درحوزه علميه را نيز از زمان تاسيس مسجد تاکنون به عهده دارد وفعاليت هاي مسجد را هم مدیریت مي کند.

وي نيز می گوید: درواقع من و برادر بزرگ ترم متوجه شده بودیم که شخص یا اشخاصي مي خواهند این زمين رابه تصرف خودشان در بياورند. بنابراین برادرم درخواست احداث مسجد دراین مکان رابه آستانقدس دادکه متاسفانه قبول نکردند واینکار مدتي به تعویق افتاد .

ازسویي ما نگران بودیم که به خاطرنبود اسناد کافي بعد از فوت آیت ا... سبزواري ، زمين را ازدست بدهيم . بالاخره با لطف خداوند آقاي حکيمي نامي که ازعلماي نامدارآن دوره بود ، توانست کمي از نفوذ خودش درآستانقدس استفاده کند و مسئولان رامجاب کند که باید تا دیرنشده دراین محل ، مسجدي ساخته شود.

هرطوربود با کمک فردی به نام حکيمی، توانستيم اجازه ساخت این مسجد را بگيریم وبه این ترتيب ساخت مسجد شروع شد که من هم درزمان احداث مسجد حضورداشتم.

قبض كمك های مردمی كه زمان احداث مسجد توسط حاج آقا زرندی چاپ شده بود

برای دریافت كمك قبض صادر كردیم

حاج آقا زرندی که رمز موفقيت و پيش رفت در ساخت این مسجد را حلال بودن پول مسجد بيان می کند ، می گوید: درزمان ساخت این بناهيچ پولي را بدون حساب وکتاب دریافت نمي کردم ونسبت به تهيه مخارج مسجد بسيار احساس وظيفه مي کردم که مبادا حتی یک ریال پول مشکل داربراي ساخت مسجد هزینه شود.

من در این راه فقط از کمک هاي مردمي استفاده مي کردم و به جاي آن قبضی را که برای کمک به مسجد با نام آقاي سبزواري چاپ کرده بودم، به کساني که براي احداث مسجد کمک مي کردند مي دادم.

مسجد بدون سقف

حاج آقا امامي پور همچنين از تمام شدن بودجه ساخت این مسجد در یک برهه از زمان تعریف می کند و می گوید: به خاطر همين حساسيت هاي برادرم، مسجد تا مدتي سقف نداشت ولي نماز در آن اقامه مي شد و برادرم براي مدتي امام جماعت مسجد بود.

 اوادامه می دهد: در حقيقت آن چه باعث پيش رفت این مسجد شد، رعایت جزئي ترین مسائل شرعي در تمام مراحل ساخت مسجد بود و همان طور که مي بينيد به واسطه همين کارها، خداوند چنان عظمتي به این مسجد داده که اکنون این مکان به عنوان مسجد نمونه شهر شناخته شده است.

نام و یاد آیت ا...فقیه سبزواری بر مسجد

حجت الاسلام امامي پورازاختلاف هاي موجود برسرانتخاب اسم این مسجد هم خاطراتي را بازگومي کند وادامه می دهد:

دیگربنا تکميل شده بود ومسجد نيازبه اسم داشت. هرکسي ازدوستان، اسمي را انتخاب می کرد و بعضي ها هم با پافشاري دنبال به کرسي نشاندن حرف خودشان بودند؛ اما با مشورت هایي که با بزرگان انجام دادیم ، تصميم گرفته شد که نام آیت ا... فقيه سبزواري رحمة الله علیه را روي مسجد بگذاریم. این نام گذاري به این دليل بود که ایشان خدمات زیادي براي پيشرفت این منطقه وبه ویژه براي مردم و طلاب انجام داده بودند وما مي خواستيم این گونه نام و یاد ایشان مانند پدري مهربان هميشه زنده بماند.

مسجد، بعد از انقلاب

صحبت هاي حاج آقا امامي پور و برادرش حاج آقا زرندی درباره خاطره های بعد از انقلاب هم شنيدني است:

بعد از پيروزي انقلاب ، ما و جمعي از دوستانمان به روستاهاي اطرف مشهد مي رفتيم و به روستا نشينان در شخم زدن زمين هایشان کمک مي کردیم. این تنها کاري بود که از دستمان بر مي آمد، چون همين روستایي ها بودند که در ساخت مسجد و خيلي از کارهاي دیگر، بدون منت به ما کمک مي کردند. بعضي اوقات هم مایحتاجشان را توسط خيّران تأمين مي کردیم.

حاج آقا زرندی ازپيش رفت مسجد درآن زمان مي گوید و ادامه مي دهد:

کم کم با لطف و عنایت خداوند در کنار مسجد، درمانگاه خيریه و حوزه علميه احداث شد و جالب است که بدانيد بيشتر این طرح ها هم زمان با 12بهمن سال57 شروع به کار کردند. بعد از چندي شوراي محلي تشکيل شد و این را هم با اطمينان مي گویم که اولين شوراي محلي از همين مسجد شروع به کار کرد.

یکی از مهم ترین پایگاه های اعزام به جبهه

امامي پور نيز با بيان خاطره اي از زمان دفاع مقدس ادامه مي دهد:

زمان جنگ تحميلی، مسجد یکی از مهم ترین نيروهای اعزام به جبهه در مشهد بود. او ادامه می دهد:

شهيد محقّق که اکنون پایگاه بسيج این مسجدبه نامش است، نيرو ها را سازماندهي مي کرد، آموزش مي داد و آماده اعزام مي کرد. خدا روح این شهيد را قرین رحمت کند....

 

http://shahraraonline.com/shahrara/news/neighborhoods/25f8dd37d2.pdf

نمایی از شهدای مسجد آیة الله فقیه سبزواری در کوی طلاب مشهد

 

نمایی از شهدای مسجد آیة الله فقیه سبزواری در کوی طلاب مشهد

 

عکس از شهرآرا

http://shahraraonline.com/shahrara/news/neighborhoods/45ee46db20.pdf

مسجد آیة الله فقیه سبزواری ، منشأ برکات بسیار

 
مسجد آیة الله فقیه سبزواری ، منشأ برکات بسیار
 
برخی از چهره‏های مطرح کشوری و بین‏ المللی ما از اولین پایگاه بسیج منطقه ما ظاهر شدند
 

ضیافت ستاره ‏ها

شهرآرا آنلاین: خیلی وقت‏ها برای پیدا کردن دليل اتفاقاتی که در اطرافمان مي‌افتد مسیر پر پیچ‌و‌خمی را طی می‏کنیم، به هر دری می‏زنیم و از هرگذرگاهی عبور می‏کنیم و وقتی دلیل همه آن‏ها را می‏فهمیم که تازه به ایستگاه اول رسیده‏ایم.

 کار ما در این گزارش دقیقا همین است که سراغ آدم‏ های معروف برویم روبه‌رویشان بنشینیم، دستمان را زیر چانه بگذاریم، چشم در چشمشان بیندازیم و به‏جای سوالات کلیشه ‏ای بپرسیم: از کجا شروع کردی؟ چطور شد که؟ از روز اول بگو؟ آن‏وقت اگر آن‌که مقابلت نشسته آدم روشنفکری باشد راحت‏تر می‏نشیند، صمیمانه و خودمانی خود را روی مبل رها می‏کند، نفس عمیقی می‏کشد و با حس شیرینی که از گذشته‏ ها می‏گیرد چند خط روی پیشانی‏اش می‏اندازد و می‏گوید: آن روزها در پایگاه...

می‏خواهیم درباره یک پایگاه بسیج حرف بزنیم پایگاهی که حکم ایستگاه اول را برای خیلی از چهره‏های مطرح شهر و کشورمان دارد. فکرش را بکنید خیلی از آدم‌های مطرح دوروبرمان از همین پایگاه کوچک در محله‏ ای قدیمی بلند شده‏اند؛ آن‏ها که حالا برای خودشان نام و نشانی دارند، بزرگ شدند و به جایی رسیدند اما این موضوع گزارش هرچقدر هم که به این آدم‏ها گره خورده باشد قرار نیست ما را از منشا رشدشان دور کند، آدم‏هایی كه شیرین‏ترین خاطره مشترکشان مربوط به پایگاه است.

پایگاه بسیج شهید محقق

پایگاه بسیج شهید محقق را خیلی‏ها می‏شناسند. مکان مقدسی که اگرچه در زمان جنگ سپری در مقابل تهاجم دشمن بود اما با آرام شدن اوضاع هم کار خود را به پایان نرساند و با تربیت نخبگان، قاریان و مسئولان در رده‏های مختلف رسالت خود را ادامه داده است. همان آينه تمام‌نما از تفسیری که امام از بسیج داشتند.

بر اساس تقوا

وقتی وارد ساختمان پایگاه که كنار مسجد است مي‌شوي، چند ثانیه ‏ای توقف می‏کنی، بی‌اختیار به یکی از دیوارهای ورودی تکیه می‏زنی و شنیده ‏هایت در مورد آدم‏های آنجا را یک‌بار دیگر از اول تا آخر مرور می‏کنی و با خود می‏گویی آیا همه آدم‏هایی که در موردشان شنیده‏ام از همین ساختمان کوچک بلند شده‏اند؟ شاید اصلا به دیوار و آجرهایی که روی هم چیده شده‏اند توجه نكني اما آن‏هایی که کودکی‏شان را در این مکان گذرانده‌اند نسبت به این دیوارها که جزوی از بنای مسجد است حس دیگری دارند.

اگر از تک‏تکشان بپرسی یک حرف می‏زنند از مسجدی که بنایش بر اساس تقواست؛ برخی می‏گویند که از بزرگ‌ترها شنیده‏اند همه خشت‏های مسجد آیت...فقیه سبزواری را با خاک مسجد گوهرشاد روی هم بنا کرده ‏اند مسجدی که تا قبل از فرمان امام هم پایگاه قدرتمندی براي جوان‏های محله بود و در حقیقت توانايي خوبی برای تشکیل پایگاه بسیج در خود داشت. شاید به خاطر آدم‏های متفاوتش بود و بنیان متفاوت آن.

گواه 100شهید

برای آشنایی با پایگاه بسیج باید سری هم به مسجد بزنی آن‏وقت است که چشمانت از دیدن بیش از 100قاب عکس شهید جان تا‏ز‏ه‏ای می‏گیرد، پاهایت تو را تا جلوی عکس‏ها می‏کشاند و تو بی‌آنکه بخواهی به پشت آن‏ها کشیده می‏شوی. بعد همه چیز رنگ زمین خاکی می‏گیرد و بچه ‏هایی با لباس‏های ورزشی 30، 40سال پيش که در حال بازی والیبال هستند و همه‏شان از دم 15، 16ساله‏اند. میانشان 20به بالا هم دیده می‏شود. ساک‏های ورزشی‏شان را کنار زمین پشت سیلوگندم رها کرده و والیبال بازی می‏کنند. آن‌ها بیشتر وقت‏ها اینجا جمع می‏شوند.

اسفندیاری تازه از جبهه آمده و با همان لباس از راه می‏رسد، وسایلش را رها می‏کند و قاطی بچه‏ها می‏شود. بچه‏های این تیم به این چیزها عادت دارند به هم‌تیمی‏هایشان که هنوز از راه نرسیده قرارهای دوستانه را فراموش نمی‏کنند. بعد از بازی وقت جلسه است و شهید محقق هم که مرخصی آمده منتظر بچه‏ هاست.

حالا خیلی از آن بچه ‏ها به شهادت رسيده‌اند، عكس شده‌اند و روی دیوار جای گرفته ‏اند تا گواهی باشند بر ادعای آنان که می‏گویند این پایگاه بیشترین شهید در میان پایگاه‏های بسیج را داده است. اما این علاوه بر افتخاری که پایگاه به ارمغان آورده بود یک هشدار هم بود.

انقلاب علمی بعد از جنگ

یکی دوتا از بچه‏ها که در این مدت درسشان را هم تمام کرده بودند این هشدار را جدی‏تر گرفتند و به تقویت بنیه علمی پایگاه پرداختند. از نظر آنان بچه‏ ها بعد از جنگ باید ادامه تحصیل می‏دادند و به مدارج بالای علمی می‏رسیدند. شاید در آن زمان هیچ‏کدامشان به پست‏های دولتی یا بین‌المللی فکر نمی‏کردند اما تلاش هر روزه‏شان در تحصیل، قطب علمی بزرگی در محله طلاب به‌وجود آورد تا جایی که هر روز آوازه بلند شدن چهره‏ای از این محله، مسجد و پایگاه مي‌پيچيد.

همایشی به بهانه دیدار

هفته دفاع مقدس بهترین بهانه برای جمع شدن برو‌بچه‏ های محله است. همایشی که با نام شهید محقق نامگذاری شده و همه بچه‏ ها از نخبه و قاری و مسئول گرفته تا چهره ‏های سپاهی و سرداران در این جلسه گرد‌هم می‏آیند. حتی آن‏ها به هم قول داده‏اند همدیگر را آقای مهندس، دکتر و‌... صدا نزنند و با صميمیت سال‏های گذشته با هم دیدار داشته باشند. مهم‌ترین اتفاقی که در این گردهمایی می‏افتد بازگویی خاطرات است که با فکر قبلی و هدف مشخص یعنی زنده‌نگه داشتن خاطرات انجام می‏شود.

برای نسل جدید

محمدزاده یکی از مسئولان پیشین پایگاه بسیج شهید محقق و از بنیان‌گذاران پایگاه در مورد شکاف میان نسل‏ها و ضرورت از میان برداشتن آن می‏گوید: اگرچه تقویت بنیه علمی در برهه‌ای از زمان توانست چهره‌های ماندگاری از پایگاه نشان دهد اما آنچه در حال حاضر ضرورت دارد پیوند بین نسل جدید با سه نسل پیش از خود است. جلسات اخوتی که بچه‌های قدیم بنیانش را گذاشته بودند در این مرحله هم جواب می‌داد. حالا بچه‌های نسل چهارم انقلاب هر هفته در مسجد جمع می‌شوند، آن‏ها در این همایش‌ها از هر دری سخن می‌گویند، کاری که بچه‌های قدیم هم می‏کردند معرفی کانون بهانه‏ای است تا با چند تا از این چهره‏ ها به گفتگو بنشینیم.

کوچک‌ترین عضو پایگاه هستم

پسر شهید ‌محقق‌باشی و در پایتخت تنها مانده باشی؟! مگر رزمنده‏های فرمانده محقق می‏گذراند؟ آن‏هایی که روزگاری حلقه درس شهادتش بودند، باحرف‏هایش برای خود هدف تعریف کردند، جبهه رفتند و کلی خاطرات با هم دوره کردند. مگر آن‏ها می‏گذارند این غربت را احساس کنی. اما برای رفقای 40‌سال پیش پدر که هنوز با عکس‏های سیاه و سفید آن روزها زنده‏اند و زندگی می‏کنند خبرگرفتن از تو یک آرامش روحی برای خودشان هم هست. تو خیلی وقت‌ها برایشان مثل پدرت هستی، پدری که بنیان پایگاهی ماندگار را گذاشت و با خیالی آسوده از آنچه وظیفه خود می‏دید رفت.

بیشترین خاطرات علی محقق از پدر مربوط به روزهایی می‏شود که دستش را می‏گرفت و او را برای نماز به مسجد آیت‏ا... فقیه‌سبزواری می‏برد. او در زمان زنده بودن پدر همراه همیشگی‏اش بود، همه لحظه‏هایش را با او سپري می‏کرد و از اینکه پسر چنین مردی بود به خود می‌بالید. علی که از همان سال‏های کودکی تا الان بسیجی بوده صحبت كردن از پایگاه بسیج شهید محقق را با وجود سادگی پیچیده می‏داند.

برای او که مدرک کارشناسی‌ارشد روابط بین‏الملل دارد درک روابط به ظاهر ساده این پایگاه بسیج سخت‌تر از آن است که بشود در مورد آن تئوری ارائه داد. اما دوست دارد به بیانی ساده کمی از آدم‏های آن مکان صحبت کند: آن‏ها به معنای واقعی با هم رفیق بودند اما مدیریتي قوی در سازمان‌دهی پایگاه حتی بعد از جنگ داشتند. آن‏ها برای خود کلاس‏های کنکور می‏گذاشتند، یکدیگر را تشویق می‏کردند تا از مقطع کارشناسی بگذرند و تحصیلاتشان را تکمیل کنند. آن‏ها حتی برای بازگو کردن خاطراتشان هم سازمانی تشکیل دادند و در جلساتشات این خاطرات را زنده نگه می‏دارند که به نظر من فراتر از روابطی است که ما تصور می‏کنیم.

محقق اکنون به طور رسمی در واحد مرکزی خبر تهران فعالیت می‏کند و یکی از آدم‏هایی است که وقتی پدرش شهید شد همه بچه‏ های کانون و هم‏دوره‌های پدر برایش پدری کردند تا فرد موفقی باشد. او تعریف می‏کند: در دوران تحصیل دوستان پدرم به مدرسه‌ ام مي‌آمدند مثلا سید‌هادی طباطبایی که اکنون معاون دادستان دادگاه انقلاب مشهد است به مدرسه‌ام می‌آمد و از درس‏هایم می پرسید یا دکتر سیدی که همیشه پیگیر نمراتم بود، البته این فقط در مورد من نبود و این فضا برای همه بچه ‏ها وجود داشت، برای همین هم چهره‏ های برجسته ‏ای از آن پایگاه کوچک ظاهر شدند، چهره ‏هاي بزرگی که من کوچک‌ترین آن‏ها هستم.

علی با وجود اینکه مثل همه پسرها آرزو داشت‌ خلبان شود از کودکی به کارهای خبری هم علاقه‌مند بود‌ و حتی دفترچه ‏ای داشت‌ که اخبار را به صورت طنز می‏نوشت‌ و در جمع می‏خواند. او دهه فجر هر سال در مدرسه مجری‌گری مي‌کرد و در دانشگاه به صورت حرفه ‏ای در نشریات کار می‏کرد. علي هيچ‌وقت فكر نمي‌كرد به طور جدی وارد کار خبرنگاری شود تا اینکه بعد از اتمام تحصیلات کارشناسی ‏اش در رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران و قبولی در مقطع کارشناسی‌ارشد مشغول اين كار شد. او در دوران دانشگاه جزو کسانی بود که نشریه آرمان بسیج را راه انداختند و همراه سید نظام الدین موسوی در آن قلم می‏زد با این حال او به دليل علاقه به سینما فعالیت‏هایی در کنار جواد شمقدری در این حوزه داشت و بعد از آن مدتی در روزنامه کیهان مشغول به کار شد‌. فعالیت در مرکز نظارت و ارزیابی خبر و شبکه چهار خبر در بین سال‏های 80تا 84 اتفاق افتاد و از آن به بعد حضور او در واحد مرکزی خبر ثابت شد. اما هیچ‌کدام از این مشغله‌ها باعث نشد سالی چند بار در مشهد حاضر نشود. گذشته از زمان‏هایی که علی گاه‌و‌بی‏گاه هوای مشهد و محله طلاب را می‏کند همایش سالیانه‏ ای که به یاد شهید محقق برگزار می‏شود و همچنین روز عاشورا تا خاطره دوران کودکی که در محله طلاب سپری كرد هر سال برایش تکرار شود. اگرچه به نظر او محله طلاب تغییرات زیادی به لحاظ ظاهری کرده اما آدم‏های مخلص این محله هنوز هستند. علی خیلی دوست دارد بگوید طلاب محله مومنان است و از اخلاص آن‏ها در خدمت به انقلاب حرف‌های زیادی دارد.

علی که باز تاکید می‏کند در بین آدم‏های پایگاه بسیج کوچک‌ترینشان است می‏گوید: اگر موفقیتی هم داشته باشم اول مرهون پدر شهیدم و بعد پایگاه بسیجی هستم که اکنون به نام پدرم ثبت شده است.

بعد از جنگ پایه را بر بنیه علمی گذاشتیم

فکر می‏کردیم با آدمی از آن تیپ مدیرهای پرمشغله که وقت سرخاراندن هم ندارند و برای دادن وقت مصاحبه چندروز باید با مسئول دفترش سروکله بزنیم روبه‌رو هستیم، اما وقتی موبایل شخصی‏اش را جواب می‏دهد و به خاطر ما چند قرارش را لغو می‏کند قصه طور دیگری رقم می‏خورد. بازگو کردن خاطرات پایگاه برای او مهم‌تر و جذاب‌تر از قرارهای کاری است. دکتر سیدی راحت‌تر از آنچه انتظار داشتیم به استقبالمان می‏آید. شاید همین برخوردش هم بود که باعث شد اولین سوال ما به این شکل مطرح شود؛ این همه چهره، چطور؟

جواب این سوال را خیلی ساده می‏داند: خیلی ساده برای اینکه ما از ابتدا بسیج شده بودیم و پایگاه بسیج تشکیل داده بودیم. بسیج برای ما فقط در زمان جنگ نبود بلكه بعد جنگ نيز کارهای علمی و فرهنگی مي‌کردیم. تصمیم گرفتیم روی بنیه علمی بچه‌ها کار کنیم. این‌طور که معلوم است مسجد اولین و مهم‌ترین نقطه اشتراکشان است همان جایی که کودکی‌شان را پشت سرگذاشتند.

درکش برای ما سخت است، همان حال و هوایی که کنجکاوی ما را تحریک می‏کند برای آن‏ها زندگی و خاطرات روزهای بچگی‌شان است. به خاطر همین هم احساس راحتی می‌کنند‌. قضیه «تو مو بینی و من پیچش مو» است. این‌ها پیچش مو را می‌بینند و برای اینکه در ماجرایی قرار بگیرند لازم نیست از اول تا آخرش را به هم توضیح دهند. وقتی از دکتر سیدی می‏پرسم از یادآوری این خاطرات چه احساسی به شما دست می‏دهد، از حس پیچیده‌ای حرف می‌زند که گویی فقط خودشان می‏توانند آن را درک کنند و می‏گوید: جریان یادآوری خاطرات و دیدارهای ما همان جریان خندیدن به شماره جک‌هاست. ما آن‌قدر با این خاطرات زندگی می‏کنیم که هیچ‌وقت اجازه ندادیم شلوغی زندگی و مشغله‌های روزمره ما را از هم جدا کند. تعریف می‏کند: همین‌قدر به شما بگویم که ما آن‌قدر در مسجد بودیم که گاه خادم مسجد که پیرمردی كر و لال بود برای انجام کارهای مسجد ما را بیرون می انداخت. با این حال ما همیشه در مسجد حضور داشتیم.

 بعد از جنگ به درس پرداختیم

اسم درس که می‏آید آدم ناخودآگاه یاد کلاس و مدرسه می‌افتد. کلاس و مدرسه هم که تعریف و ويژگي‌هاي خودش را دارد. دکتر سیدی درباره انقلاب علمی که توسط این پایگاه در محله به‌وجود آمد تعریف دیگری دارد‌. او می‌گوید: وقتی جنگ تمام شد پایه را بر بنیه علمی گذاشتیم مثلا خود من که اولین دانشجو و فارغ‌التحصیل دانشگاه در بین بچه ها بودم با کمک بقیه دوستان شروع به ترغیب بچه ‏ها به درس خواندن کردیم. حتی بچه‏ هایی که مدرك کارشناسی خود را دریافت می‏کردند را تشویق می‏کردیم كه ادامه تحصیل دهند و در مقطع کارشناسی نمانند. این با همان همدلی و صمیميتی که بین بچه ‏ها بود پیش رفت تا آنجا که همه آن‏ها به مدارج بالای علمی رسیدند و بيشترشان دارای سمت‌های شهری، استانی و کشوری هستند.

نویسنده: مریم قاسمی

http://shahraraonline.ir/final/site/news-content.php/7634?id=7634

 

منطقه طلّاب مشهد: مرکز دنیا

 

منطقه طلّاب مشهد: مرکز دنیا

مهدیه جهانگیر—اهالی منطقه طلاب می گویند: “چه جزو بدترین مردم باشی یا بهترین آنها، اگر اهل طلاب باشی، معروف خواهی شد!”طلاب کلمه ای عربیست و به معنی دانشجو است. منطقه طلاب از قدیمی ترین و معروف ترین محله های مشهد است که توسط آیت الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری برای دانشجویان دروس مذهبی که در شهر سکونت داشتند، بنا شد. با این حال، بعدها، بسیاری از مردم عادی کم کم شروع به آمدن به این منطقه و زندگی در آنجا کردند.

محله های قدیمی در شهرهای ایران، مناطق مهمی هستند زیرا که هسته جامعه ایران را شکل می دهند. این محله ها در

 واقع مناطقی هستند که می توان در آنها فرهنگ اصیل ایرانی و هنجارهای اجتماعی را مشاهده و مطالعه کرد. هیچکدام از کسانی که در مناطق مدرن و مجلل زندگی می کنند نمی تواند معنی زندگی در این محله ها را بفهمند چرا که در زندگی شلوغ شهریشان، تعاملات انسانی کمتری دارند و رابطه شان با غریبه ها سردتر است. اما در مناطق قدیمی، افراد در میان مردم بزرگ می شوند و رشد میابند، محیطی که حقیقی و کمی خشن تر است؛ در زندگی روزانه شان با مفاهیمی چون رفاقت و دشمنی، همسایگی و محله و پچ پچهای همسایگان، شجاعت و بزدلی، فقر و ثروت، عشق و پشیمانی روبرو شده و خو گرفته اند.

بسیاری از افرادی که در طلاب زندگی می کنند، درآمد متوسطی دارند و فی الواقع در خیابان ها بزرگ می شوند. این مردم، آدمهای سخت کوشی هستند و به سختی کسب درآمد می کنند و به همین علت زندگی مجلل و آسوده ای ندارند. با این حال، بسیاری از مقامات رسمی، دانشمندان و فرهیختگان ایرانی اصالتا اهل این منطقه هستند. طلاب بیشترین تعداد شهدا را در طول جنگ ایران و عراق، از مشهد تقدیم کشور کرده است. یکی از اهالی سابق محله طلاب که منتقد فیلم و سینماست در مقاله اش اینطور می نویسد: “در طول جنگ ایران وعراق، هر دوشنبه و سه شنبه برای شهیدان مراسم تدفین برگزار می شد. در هر مراسم، حداقل یک یا دو تن از شهیدان از محله طلاب مشهد بودند، گویی طلاب خود به تنهایی برای متوقف کردن و ایستادن در برابر هر لشگری در دنیا کفایت می کرد.” با این حال، انواع مختلفی از آدمها را می توان در طلاب پیدا کرد. از روحانیون شناخته شده گرفته تا قاچاقچیان و فروشندگان مواد مخدر. این امر، طلاب را تبدیل به مجموعه ای از تناقضات کرده است. این منطقه از طرفی به خاطر ایستادگیهای مردم انقلابیش در برابر نظام پهلوی، و از طرفی دیگر به علت تظاهرات ضد دولتیشان در سال 1371، در طول دوره اول ریاست جمهوری رفسنجانی، که طی آن 6 نفر کشته و بسیاری زخمی شدند، مشهور است.

در بعضی قسمتهای طلاب، آتشخانه های آجری بسیاری دیده میشود که بسیار باشکوه هستند. برخی از آنها به دلیل پیشرفتهای شهری کاملا نابود شدند. یکی دیگر از مکانهای بسیار معروف طلاب را که نباید از قلم انداخت “بستنی دقت طلاب” است. حدود 70 سال پیش، فردی نوجوان، دستورالعملی سری برای درست کردن بستنی ابداع کرد و بستنی هایی را که بدین شیوه درست می کرد به مردم می فروخت. اسم این نوجوان، اصغر بود و از آن موقع به بعد به او “اصغر بستنی” می گفتند. حاج علی اصغر غفوری مقدم در منطقه ارگ زندگی می کرد.ولی همیشه چرخ بستنی فروشیش را به طلاب می آورد، و در آنجا بستنی می فروخت. برخی می گویند که او حتی دستور درست کردن این بستنی را برای پسرانش که شغل پدرشان را ادامه میدهند فاش نکرده است. ولی یکی از پسرانش طی مصاحبه ای بیان کرده که در واقع هیچ دستورالعمل و راز خاصی جز صداقت و روراستی با مشتریان و استفاده از مواد تازه پشت این موفقیت نیست.

زعفران قائن، گلاب قمصر، گردوی بیرجند، پسته رفسنجان و در نهایت هل مشهد، این بستنی سحرآمیز را تبدیل به جلوه ای از تمام ایران کرده است. اما برای اهالی طلاب، مزه این بستنی یادآور هزاران خاطره است. بستنی دقت بخشی از هویت طلاب است که اهالی اش به آن افتخار می کنند. یکی از اهالی می گوید: “طلاب مرکز دنیاست.” اگر طعم بستنی طلاب را چشیده باشید—مطمئنا—به این گفته ایمان خواهید آورد!

http://dreamofiran.com/fa/tollab-district-in-mashhad-the-center-of-the-world/

 

پای سخن برادر شهید سیدمجتبی شربتی؛

 


پای سخن برادر شهید سیدمجتبی شربتی؛


انقلابی و پرتکاپو
شهید سیدمجتبی شربتی، متولد 1344 و اهل منطقه طلاب مشهد بود. بسیار پرتکاپو بود، چنانکه در دوران نوجوانی در مسیر پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت می‌کرد و پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی عازم مناطق جنگی شد.
او یکی از نخستین دانشجویان دانشگاه علوم اسلامی رضوی بود که در اوج جوانی و قبل از اتمام تحصیل به درجه رفیع شهادت نائل شد.
به مناسبت برگزاری اولین یادواره شهدای آستان قدس رضوی در ششم آبان 1395، به سراغ خانواده این طلبه شهید می‌رویم و از زبان سیدغلامرضا شریفی(شربتی)، برادر بزرگترش، زندگی او را مرور می‌کنیم...

• در ابتدا از دوران نوجوانی شهید سیدمجتبی شربتی برای مخاطبان آستان نیوز بگویید.
وقتی سیدمجتبی پانزده شانزده ساله بود و در مدرسه المهدی نزدیک منزل‌مان تحصیل می‌کرد و به مسجد فقیه سبزواری می‌رفت. در آن زمان، جوانان انقلابی در مسجد فعالیت پررنگی داشتند و اطلاعیه‌ها و سخنان امام خمینی(ره) را منتشر می‌کردند. برادرم نیز با این گروه انقلابی در توزیع اعلامیه‌ها همکاری می‌کرد و همیشه بهترین گزینه برای رساندن نامه‌های منتشر شده امام(ره) بود.

• چگونه راهی جبهه و خط مقدم شد؟
از آنجایی که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در مسجد فقیه سبزواری، آموزش نظامی دیده بود، با آغاز دوران دفاع مقدس، در حالی که 17 سال بیشتر نداشت، در قالب داوطلب بسیجی به جبهه رفت و به صورت پی در پی در مناطق جنگی و عملیات‌های مختلف حاضر بود. فکر می‌کنم در زمان شهادتش حدود 40 ماه سابقه جبهه داشت.

• از عملیات‌هایی که برادر شهیدتان حضور داشت، خاطره‌ای به یاد دارید؟
در عملیات کربلای 4 که بسیاری از غواصان شهید شدند، سیدمجتبی نیز یکی از غواصان بود و تنها او و سه نفر از همرزمانش از این جمع زنده برگشتند. برادرم تعریف می‌کرد که طول شب را در بین شهدای غواص گذرانده است و نزدیکی‌های صبح از بین نیزارها توانسته بودند برگردند. زمانی که زنده برمی‌گردند متوجه می‌شوند نام‌شان در لیست شهدا است. او پس از این عملیات به مرخصی آمد و بسیار ناراحت بود.

• در چه عملیاتی و چگونه به درجه رفیع شهادت نائل شد؟
در اردیبهشت ماه 1366، در عملیات کربلای 10، در بانه کردستان در حالی که برای انجام شناسایی رفته بود، بر روی مین می‌رود و از ناحیه پا دچار خونریزی شدید می‌شود. صبح روز بعد، با آغاز عملیات، برادرم را پیدا می‌کنند که به شهادت رسیده است. سیدمجتبی در بخش اطلاعات و عملیات لشگر نصر فعالیت می‌کرد و از طریق برادران سپاهی به مادرم، خبر شهادتش را اطلاع دادند، زیرا پدرم قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1355 فوت کرده ‌بود.

• برادر شهیدتان چندمین فرزند خانواده بود؟
ما 2 خواهر و 5 برادر بودیم و سیدمجتبی کوچکترین فرزند خانواده بود. به بیانی دیگر، عزیز دل مادرم بود. حتی مرحوم مادرم که در سال 1378 از دنیا رفتند، برایش یکی از دخترهای فامیل را هم در نظر گرفته بودند تا زمانی که برگشت، به طور رسمی بروند خواستگاری، اما قسمت نشد.

• از خصوصیات بارز رفتاری سیدمجتبی شربتی نیز بگویید.
برادرم جوان فعال، پرتلاش و پرکاری بود. همچنین بسیار منظم و مؤدب بود. ارتباط صمیمانه و بامحبتی با فامیل، دوستان و همسایه‌ها داشت و بسیار خوش برخورد بود. به یاد دارم پرتحرک بود، به طور مثال زمانی که نوجوان بود، مسیر خانه تا مدرسه المهدی را می‌دوید.

• اهل کتاب و کتابخوانی هم بود؟
طلبه جوانی بود که به درسش هم اهمیت می‌داد. در دوران دفاع مقدس هم به دانشگاه علوم اسلامی رضوی می‌رفت و هم به خدمت مقدس در جبهه‌های حق علیه باطل می‌پرداخت. سال دوم دانشگاه بود که به شهادت رسید.

• برادر شهیدتان در وصیت‌نامه خود بر روی چه موضوعاتی تأکید کرده است؟
در ابتدا باید بگویم وصیت‌نامه سیدمجتبی کم‌نظیر بود، به طوری که در همه نهادها از سپاه، بسیج و بنیاد شهید گرفته تا حوزه علمیه و دانشگاه علوم اسلامی رضوی، از روی آن رونوشت تهیه کردند. حتی ما الان نسخه اصلی وصیت‌نامه را نداریم. در روز مراسم تشییع برادرم، روضه‌خوان مراسم به جای صحبت‌های معمول، فقط وصیت‌نامه سیدمجتبی را برای حاضران خواند و همه را تحت تأثیر قرار داد. او در وصیت‌نامه‌اش به جوانان هم سن و سالش سفارش کرده است که قدر مکان مقدسی که در آن زندگی می‌کنند را بدانند و از فرصت‌های موجود برای ادامه تحصیل استفاده کنند. همچنین تمام تلاش خود را برای خدمت به مردم و کشورشان به کار بندند.

• به نظر شما برپایی نخستین یادواره شهدای آستان قدس رضوی و زنده کردن یاد و خاطره شهدای دوران دفاع مقدس چه تأثیری در ترویج فرهنگ شهادت و ایثار در جامعه دارد؟
موفقیت‌های روزافزون ایران و امنیت و آرامشی که کشور در منطقه دارد، مرهون خون‌ پاک شهداست. بی‌شک برگزاری این مراسم در نگاه مردم تأثیرگذار است و بیانگر احترام و ارزشی است که شهدا در جامعه دارند. در این مجال، از دست‌اندرکاران این مراسم نیز سپاسگزارم.

تهیه و تنظیم: آرزو مستأجر حقیقی

https://news.aqr.ir/portal/home/?news/655708/659017/1051116/%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D9%88-%D9%BE%D8%B1%D8%AA%DA%A9%D8%A7%D9%BE%D9%88