سبک آموزش در حوزه باید تغییر کند

 

سبک آموزش در حوزه باید تغییر کند

حجت الاسلام و المسلمین دکتر نصیری با بیان ضرورت پیش بینی فضای آموزشی مناسب برای طلاب بیان کرد: سبک آموزش ما دقیقا به سبک هزار سال قبل نزدیک است که یکی برود در مسجد کوفه، مدینه، مکه یا بصره کنار یک ستون بایستد درس بگوید، چهار نفر هم بنویسند. این برای عصر انفجار اطلاعات و رایانه و ماهواره مناسب نیست.

سال ۱۳۶۴ ازدواج کردم و خانه‌ای در مشهد تهیه کردم، وارد درس آزاد حوزه مشهد شدم. شب‌های شنبه دروس اخلاقی آیت‌الله فلسفی برگزار می‌شد. خصوصی در مباحث اخلاقی آیت‌الله میرزاجواد آقای تهرانی شرکت می‌کردم.

حضور در درس ادبیات استاد حجت هاشمی خراسانی

یکی از اساتیدی که بسیار از ایشان بهره بردم، آیت‌الله حجت هاشمی خراسانی بود. ما یک مدرس افغانی در قم داشتیم و یکی هم ایشان در مشهد.

معالم را که یک کتاب معتبر اصولی است از اول تا آخر پیش ایشان درس گرفتیم. ایشان رسمش این بود که از اول هم روایاتی که صاحب معالم (فرزند شهید ثانی) آورده بود شروع می‌کرد.

بخش اول معالم گزیده‌ای از روایات کتاب کافی و منابع دیگر در زمینه ارزش علم و آداب فراگیری علوم است.

اهتمام به شرکت در دروس آزاد حوزه

ما در همان دوره که از مدرسه منظم به دروس آزاد حوزه پیوستیم، به شرکت منظم در دروس اساتید و مباحثه خیلی اهمیت می‌دادیم. اصلا مباحثه مثل نماز واجب بود و حتی یک روز هم ترک نمی‌شد. با همه فشارهای مالیِ اوائل طلبگی، حضور در درس مهم بود. الان متاسفانه یک مقدار حضور طلاب در دروس کمرنگ شده است. خصوصا با این ابزارهای جدید مثل اینترنت و نرم افزار و … حالا بعضی‌ها به مزاح می‌‎گویند آیت‌الله‌های انواری. حضور در درس و ‌هم‌نفسی با استاد لازم است. اگر یک روز درس نمی‌رفتیم، احساس خسارت عجیبی داشتیم و این در حالی بود که در حوزه آن روز هیچ کنترلی نبود.
حضور در درس و ‌هم‌نفسی با استاد لازم است
مگر می‌شود یک روز درس استاد نرویم؟ چه کسی به ما می‌گفت. علاقه داشتیم. صبح و ظهر و شب می‌دویدیم فضای حوزه علمی بود. باید درس شرکت، یادداشت‌برداری و بعد مباحثه کنیم. تهیه شروح عربی و فارسی رسم هر طلبه بود باید مطالعه می‌کرد. این‌ها خیلی برای ما اثرگذار بود. در منطق بخشی از حاشیه ملاعبدالله را نیز پیش استاد حجت هاشمی خواندم. کتاب که تمام می‌شد آخر کتاب ما یادداشت می‌نوشت. یادداشت‌های ایشان با آن خط زیبا برای ما خاطره بود.
بخشی دیگر از منطق ملاعبدالله را پیش استاد صالحی خاوری خواندم. عموم اساتید ما کتب حوزوی را بیش از ده بار درس داده بودند، اما با این حال می‌گفتند برای تدریس گاه روزی شش ساعت مطالعه می‌کنیم. هم باسواد بودند و هم برای درس اهمیت قائل بودند. می خواهم بگویم که آنان هم از نظر علمی سرمایه‌دار بودند و هم سرمایه‌گذار. یعنی به مطالعات قبلی هم اعتنا نمی‌کردند و بحث‌هایشان را با تقریر جالب می‌گفتند و ما می‌نوشتیم. خیلی دقیق درس می‌دادند. الان در حوزه باید استادی داشته باشیم که هم سرمایه‌دار است (یعنی علمش خوب باشد) و هم سرمایه‌گذار و برای درس و بحثش ارزش قائل شود.

حضور در دروس اصول فقه استاد مصباح عاملی

کتاب اصول فقه که آن روزگار تازه در مشهد رایج شده بود را پیش استاد بزرگوارمان حاج آقای مصباح عاملی خواندیم. ایشان نماینده رهبری در نهضت سوادآموزی خراسان بودند. سید بزرگواری که انصافا مرد بسیار متواضع و متخلق بودند که اینک از سوی رهبری به عنوان مدیر حوزه علمیه خراسان منصوب شدند. خیلی دوست‌داشتنی و مهربان و صمیمی که ما این ارتباطمان را با ایشان حتی بعد از اصول فقه، در رسائل هم حفظ کردیم. خیلی به ایشان ارادت داشتم.

به قدری این درس را با شوق می‌خواندم که گفتم باید بر این کتاب شرحی بنویسم. از ساعت ۲ یا ۳ عصر تا ۱۱ شب را به این امر اختصاص دادم. یکی از آن اتاق‌ها برای خودم بود من می نشستم و مفصل، ‌شرح می‌نوشتم. متأسفانه خیلی از دفترهای من در جابه‌جایی منزل گم شد. حتی عبارت به عبارت ، توضیحات کامل را ارایه می کردم. چه زحمت مفصلی که متحمل شدم. این هم از الطاف الهی بود که ما در سال پنجم ششم طلبگی جرأت نوشتن پیدا کنیم و در حدی که شرح بنویسیم.

لمعتین و آیت الله فقیه سبزواری

درس لمعه را نزد یکی از بهترین استادها یعنی آیت‌الله آقاسیدجواد فقیه سبزواری بهره بردم. ایشان پسر آیت الله فقیه سبزواری معروف در مشهد بود. ایشان دقت زیاد و احاطه عجیبی به لمعه داشت.

به عکس درس‌های ادبیات که در مدرسه برگزار می‌شد، برای تلمذ لمعتین به حرم حضرت رضا (ع) می‌رفتیم. در صحن گوهرشاد، شبستانی بود معروف به شبستان سبزواری؛ چون ایشان آن‌جا نماز می‌خواند. بنابر این توفیق داشتم در جوار حرم امام رضا علیه‌السلام نزدیک به دو سال، هر روز لمعه بخوانم.

بخشی از جلد اول لمعه را عصرها خدمت آیت‌الله صالحی می‌خواندم. بسیار ساده‌زیست بود و در اوج تقوا و نزاهت روحی زندگی می‌کرد.

ورود به دانشگاه علوم اسلامی رضوی

‌سال ۱۳۶۷ وارد دانشگاه علوم اسلامی رضوی شدم. این دانشگاه که در واقع ترکیبی از نظام قدیم و جدید حوزه بود، سال ۶۳ تأسیس شده بود که اعلام کرد در دوره جدید می‌خواهیم از طلاب برای شرکت در درس و بحث ثبت‌نام کنیم. شرطش هم اتمام لمعتین بود. در امتحان کتبی و شفاهی شرکت کردم و قبول شدم.

از سال ۶۷ که وارد دانشگاه رضوی شدم تا سال ۷۷ که بیرون آمدم، یعنی حدود ده سال،‌ از بهترین و عالی‌ترین سطح حمایت معنوی، علمی و تا حدودی مادی این دانشگاه بهره‌مند شدم.
از صبح که می‌آمدم دانشگاه رضوی تا هشت یا ده شب آن‌جا بودم و شب دیر به منزل می‌رفتیم
خانه من در ردّه یعنی در واقع بیرون شهر بود. در یک کوچه گلی که حتی با اسب و گاری زباله‌های آن را بیرون می‌بردند. ماشین بسیار کم و مینی‌بوس‌هایی با ازدحام زیاد. ولی جذبه درس و بحث و شیرینی آن مرکز که آن‌قدر بالا بود که خانه یادمان می‌رفت. البته همت و حمایت همسر بسیار کارساز بود.

عموماً از صبح که می‌آمدم دانشگاه رضوی تا هشت یا ده شب آن‌جا بودم و شب دیر به منزل می‌رفتیم.

دانشگاه رضوی و دروس جنبی

در دانشگاه رضوی افزون بر دروس متداول حوزه، درس‌های دیگر هم بود. ما آن‌جا بحث‌های روانشناسی، جامعه‌شناسی، هیئت نجوم داشتیم که خیلی مفید بود. ما ۲۱ ساعت هئیت نجوم داشتیم. دکتر تقی عدالتی استاد هیأت نجوم بود.

یکی از درس‌ها مباحث کلامی و فلسفی بود. بدایه، نهایه و تجرید از مهم‌ترین کتاب‌هایی بود که خواندیم. منظومه، اسفار و شفا را نیز خودم پیگیری کردم. مدتی در درس آقاسیدجلال آشتیانی که در مدرسه امام صادق (ع) برگزار می‌شد شرکت می‌کردم.

فراگیری زبان عربی و انگلیسی

از برکات دیگر دانشگاه رضوی بحث زبان بود. در دانشگاه دو گروه عربی و انگلیسی داشت. دو سال در درس‌ زبان عربی شرکت کردم و زبان عربی ما کامل‌تر و تقویت شد. تاکنون ۵ کتاب از متون قدیم و جدید ترجمه کردم؛ مثل تاریخ الاسلام السیاسی و الثقافی که بیش از ۷۰۰ صفحه است. دو کتاب «صیانه القرآن من التحریف» و جلد پنجم «التمهید فی علوم القرآن» استاد معرفت و برخی دیگر از کتب را ترجمه کردم.

بعد به گروه زبان انگلیسی پیوستم. دوسالی که انگلیسی کار کردیم خیلی زحمت می‌کشیدیم، باید دو سال دیگر زبان انگلیسی را ادامه می‌دادیم که نمی‌دانم چه شد دپارتمان انگلیسی دانشگاه از هم پاشید.

الان گاهی در سفرهای خارج از کشور که می‌روم کم‌وبیش انگلیسی صحبت می‌کنم.

من معتقدم اگر طلبه‌ای یکی از زبان‌های بین‌المللی را بلد نباشد، کمیتش لنگ است؛ چه بخواهید تفهیم مطلب کند و چه این‌که طرف مقابل بخواهد مطلبی را به شما برساند. به خاطر همین بسیاری از مواهب علمی را از دست می‌دهید،

ضرورت پیش بینی فضای آموزشی مناسب برای طلاب

ورود به دانشگاه رضوی را برای خود تقدیر نورانی الهی تلقی می‌کنم و معتقدم که هماره حوزه به چنین فضاهای آموزشی نیاز دارد. می‌دانید که مدرسه امام خمینی(ره) (مرکز جهانی) مربوط به آستان قدس و برای حوزه بود که دادند به طلاب غیرایرانی. حدود ده سال قبل در برنامه‌ای که با واحد نخبگان حوزه ضبط کردیم، گفتم برای مرکز جهانی (که الان جامعه‌المصطفی است) و همه طلاب غیرایرانی احترام قائلم؛ اما امور طلاب را مورد غفلت قرار ندهیم. نگوییم طلبه به درس آزاد می‌رود دیگر کافی است. باید طلبه به یک مرکزی وصل شود که ضمن تأمین حجره، ناهار و دیگر امکانات، فعالیت‌های علمی او را نیز نظارت و کنترل کنند.
اگر طلبه‌ای یکی از زبان‌های بین‌المللی را بلد نباشد، کمیتش لنگ است
من تعجب می‌کنم چطور در حوزه به این توجه نمی‌شود؟! مگر می‌شود استاد و درس به طور کامل آزاد باشد و در مرکزی حداقل تا پایه دهم درس و بحث طلاب نظارت نشود و حمایت لازم علمی و معنوی از آنان تحقق نپذیرد! دو سه سال قبل معاونت آموزش حوزه خیلی تلاش کرد تا فعالیت طلاب بعد از پایه شش و حتی درس خارج را کنترل کنند، اما متأسفانه موافقت نشد و مشکلاتی به وجود آمد. ولی همچنان به ضرورت این روش معتقدم.
به یکی از مراجع معظم تقلید عرض کردم شما شهر حوزه تأسیس کنید. آن موقع مخصوصا در دولت آقای احمدی نژاد خیلی بودجه می‌دادند، که متأسفانه مدیران حوزه از این موقعیت استفاده نکردند.

احترام اساتید بزرگی که می‌خواهند در کنار حضرت معصومه (ع) درس خارج بگویند را نگه می‌داریم و تکلیف فضلای دروس خارج روشن است. اما طلاب پیش از ورود به دروس خارج باید تحت نظارت و کنترل قرار گیرند. مخصوصا از پایه ۷ تا ۵ سال اول خارج. بیایید یک مرکز درست کنید که تمام طلاب، وقتی صبح از خانه می‌آیند بدانند کجا دارند می‌روند. طلبه وقتی وارد این‌جا می‌شود می‌داند به کدام مدرس برود و نزد کدام استاد برود.
سبک آموزش ما دقیقا به سبک هزار سال قبل نزدیک است
نکته بسیار مهمی که بعدها نیز در دیدار رهبر معظم انقلاب اسلامی با حوزه مطرح شد و باز هم جدی گرفته نشد، حضور استاد تمام‌وقت بود. هویت علمی و مکان معنی‌دار است. شما الان مرکز جهانی را ببینید. بهترین فضلای حوزه جذب آن‌جا شده‌اند. بخش‌بندی کرده‌اند؛ قرآن، فلسفه، تفسیر، حدیث و… استاد در هفته ۷-۸ واحد تدریس می‌کند. بقیه اوقات در دفترش نشسته است و طلبه هر وقت خواست می‌تواند به او مراجعه کند و از استاد راهنمایی بگیرد. این روش در رشد علمی طلاب بسیار تاثیرگذار است. الان در حوزه کجا چنین امکانی برای طلبه وجود دارد؟ امکان ارتباط با کدام استادی فراهم است؟ استادان هم بندگان خدا از روی انگیزه‌های الهی-شخصی دارند کار می‌کنند. اساتید را حمایت کنید. در حال حاضر حوزه فضای اداری ندارد و پراکنده است. فضایی ندارد که استاد و کتابخانه در یک جا جمع باشد. متأسفانه این‌ها را رها کردیم. یعنی سبک آموزش ما دقیقا به سبک هزار سال قبل نزدیک است که یکی برود در مسجد کوفه، مدینه، مکه یا بصره کنار یک ستون بایستد درس بگوید، چهار نفر هم بنویسند. این برای عصر انفجار اطلاعات و رایانه و ماهواره مناسب نیست. من معتقدم از این جهت خیلی کوتاهی داریم. مخصوصا در این ده سال اخیر که چقدر بودجه ریخته شد به دست و دامان خیلی‌ها و خیلی از مراکز، اما چرا حوزه نجنبید و چرا برای خودش ساختمان نساخت و… همین جامعه المصطفی بهترین جاهای شهر را دارد و پشتوانه مالی درست کرده است.
شنیدم مرکز خواهران در این بخش خیلی موفق عمل کرده و امکانات زیادی را برای خود فراهم کرده است. الان همین مراکز و مؤسسات تأسیس شده است، از مؤسسه امام خمینی(ره) و پژوهشگاه حوزه و دانشگاه گرفته تا بقیه مراکز، ما خوشحالیم که این اتفاق افتاده است، اما حوزه آیا مکان نمی‌خواست؟ الان فضای اداری حوزه چقدر پراکنده و آشفته است. چقدر ما مشکل داریم. یک دارالشفا داریم و این همه کار را سپردیم به چند اتاق. این‌ها اشکالات کار ماست؛ چه در فضای مدیریتی، چه در فضای علمی و فرهنگی و خیلی چیزها. به هرحال من خواستم از مساله دانش‌افزایی وارد این مقوله شوم.

 

http://maref.ir/institute-news/4848/

میرزا موسی مجتهد سبزواری ، پدر " فقیه سبزواری " ، از شاگردان مبرّز میرزای شیرازی

 

بررسی اندیشه سیاسی میرزای‌شیرازی‌

زمانه سیاسی و زمینه‌های اجتماعی حیات میرزا

 

 فتح الله پریشان

میرزا محمد‌حسن حسینی‌شیرازی از علمای بزرگ و مؤثر قرن گذشته شیعه محسوب می‌شود. وی از آن ‌رو که در عمل سیاسی نیز وارد شد، اثر شگرفی در تاریخ ایران به‌جای گذاشت و جایگاه مهمی در سیر اندیشه سیاسی شیعه دارد. بنابراین پرداختن به اندیشه سیاسی وی ضروری به‌ نظر می‌رسد. هر چند نمی‌توان به شکل شفاف نظریه حکومت خاصی در اندیشه آیت‌الله شیرازی استخراج کرد، اما با جست‌وجو در اظهارنظرها و برخی نامه‌ها یا پاسخ‌ به استفتاء‌هایی که از وی به‌جای مانده است، می‌توان به شبه‌نظریه یا دیدگاهی که در غالب حوزه‌ها با اختیارات ولی‌فقیه معهود در روایات هماهنگی دارد، نائل شد. 

در سلسله مقالات این ستون همواره تلاش شده است با رویکرد توصیفی‌ـ تحلیلی و بر اساس نظریة بحران اسپریگنز دیدگاه علما و فقها در تحلیل و تجویز نظام مطلوب قدرت را درک کرد. در یک بررسی کلی، علما مشکل اصلی را غصب حق قدرت فقیه در طول زمان‌های گوناگون ذکر کرده‌اند و با نظریه‌پردازی متمادی در طول قرون که از رهگذر بازخوانی اندیشه سیاسی اسلام انجام شده، بازگشت قدرت به فقیه جامع شرایط و عمل وی در اداره جامعه بر اساس اسلام راه‌حل بحران دانسته شده است. به طور حتم برای رسیدن به آن باید در مقابل حکومت‌های فاسد داخلی و کشورهای استعماری حامی آنها ایستاد.

همین نگاه و چارچوب فرصت تحلیل مناسبی برای بررسی زندگی و زمانه میرزای‌شیرازی صاحب فتوای تنباکو در اختیار مخاطب می‌گذارد. میرزای شیرازی فردی منزوی و دور از اجتماع نبود و تنها به انباشت علوم حوزوی بدون ثمر برای زندگی مردم نمی‌اندیشید. مروری بر فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی سیدمحمدحسن حسینی شیرازی ابعاد سیاسی و اجتماعی شخصیت وی را بیشتر نشان می‌دهد. 

یکی از مهم‌ترین حوادثی که در ایام زعامت او رخ داد، نهضت تحریم تنباکو بود. پس از اعطای امتیاز انحصار توتون و تنباکو به شرکت رژی در چهار شهر ایران، مردم به پیشتازی چهار نفر از شاگردان میرزای‌شیرازی دست به اعتراضات گسترده‌ای زدند. در تهران شیخ‌فضل‌الله نوری، در اصفهان آقانجفی اصفهانی، در شیراز سیدعلی‌اکبر فال‌اسیری و در تبریز میرزا جواد از رهبران این جریان بودند.۱ حکم تاریخی او در معاهده انحصار تنباکو در زمان ناصرالدین‌شاه چنان مردم را به صحنه کشاند که شاه قاجار، مجبور به فسخ قرارداد تنباکو شد.۲ با صدور این حکم، مردم مبارزه سیاسی علیه قرارداد استعماری مذکور را یک وظیفه شرعی دانسته و به مخالفت شدید پرداختند، به ‌طوری که ناصرالدین‌شاه مجبور شد با پرداخت غرامت، این قرارداد ننگین را فسخ کند.۳ حکم تاریخی تحریم از سوی میرزای‌شیرازی از سامرا صادر شد. متن حکم به این شرح است: «بسم‌الله‌الرحمن الرحیم الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان‌ـ علیه‌السلام‌ـ است. حرره الاقل محمدحسن الحسینی»۴.

امام خمینی(ره) که بعدها توانستند با استفاده از میراث فکری و مبارزاتی میرزای شیرازی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام اسلامی را رقم بزنند، از این اقدام میرزا این‌گونه تعبیر کرده‌اند: «همان نصف سطر میرزای‌شیرازی‌ـ رضوان‌الله تعالی علیه‌ـ مملکت ما را از توی حلقوم خارجی‌ها بیرون کشید.»۵

البته، تلاش مبارزاتی میرزای‌شیرازی تنها به ایران معطوف و منحصر نمی‌شود. دفاع از شیعیان مظلوم افغانستان در سال ۱۳۰۹ هجری قمری۶، ایجاد وحدت تشیع در سال ۱۳۱۱ قمری۷، تربیت و اعزام مبلّغان ویژه برای مناطق حساس و زیر سلطه نظیر هند، کشمیر، افغانستان، قفقاز و عراق، جلوگیری از تجاوز به حقوق مسلمانان عالم، جلوگیری از خرید زمین‌های شهر طوس از سوی سرسپردگان، فرستادن نماینده خود به مناطق حساس ایران همانند سیدمصطفی موسوی‌خمینی، حامی، مدافع و راهنمای استاد به استناد علامه حسین محدث نوری بنیانگذار عقل‌گرایی شیعه در فرهنگ اسلامی ایران، آموزش نسل بنیانگذاران و رهبران «مشروطه مشروعه» همانند شیخ‌فضل‌الله نوری، آقانجفی اصفهانی و همچنین میرزا در تربیت شاگردانی همانند عبدالکریم حائری یزدی (بنیانگذار حوزه علمیه قم) و میرزا جواد ملکی تبریزی که دو نسل از رهبران انقلاب اسلامی ایران را آموزش دادند و تربیت شاگردان برجسته‌ای نظیر؛ شیخ‌فضل‌الله نوری، میرزاحسین نوری، سیداسماعیل صدر، سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی صاحب عروه‌الوثقی و بنیانگذار مدرسه سیدیزدی مشهورترین و بزرگ‌ترین مدرسه دینی در نجف، میرزاموسی مجتهد‌سبزواری پدر «فقیه سبزواری»، میرزا محمدتقی شیرازی از مراجع تقلید شیعه و معروف به میرزای دوم که فتوای جهاد در عراق را صادر کرد، سیدحسین قاضی‌طباطبایی‌تبریزی پدر سیدعلی قاضی‌طباطبایی، میرزاحسین نائینی، سیدمحمدعلی شهرستانی، سیدعلی‌اکبر فال‌اسیری، محمدکاظم خراسانی، سیدحسین طباطبایی‌قمی و میرزامحمدعلی مجتهد کمره‌ای که هر یک ستاره‌های آسمان فقه و علوم حوزوی در عصر و زمانه خود بودند، از دیگر آثار و برکات زندگی میرزای شیرازی است که باید مورد توجه قرار گیرد. 

منابع:

۱ـ شیخ حسن کربلایی، تاریخ دخانیه، به همت رسول جعفریان، ص ۱۰۸‌ـ ۱۰۴.

۲ـ شرح حال رجال ایران، ج۱، ص۳۳۸ 

۳ـ شیخ حسن کربلایی، پیشین، ص ۱۷۳‌ـ ۱۷۲.

۴ـ سیدمصلح‌الدین مهدوی، بیان سبل الهدایه فی ذکراعقاب صاحب الهدایه (این کتاب با نام زندگی‌نامه آیت‌الله العظمی آقانجفی اصفهانی در سال ۱۳۹۰ تجدید چاپ شده است)، صفحه ۹۲ .

۵ـ صحیفه نور، ج ۹، ص ۱۱۹. 

۶ـ در مشروطه چه گذشت؟، جلد اول، چاپ اول ۱۳۸۹، مؤسسه فرهنگی‌ـ هنری قدرولایت، صفحه ۶۳۸.

۷ـ همان، ص۶۳۷.

https://basirat.ir/fa/publication/print/797/9391

مرحوم حاج شیخ رمضانعلی قوچانی هنگام رحلت و مشاهدات او

 


مرحوم حاج شیخ رمضانعلی قوچانی هنگام رحلت و مشاهدات او

 

حجة الاسلام حاج شیخ غلامرضا اسدی ، امام جمعه سابق بشرویه ، مؤلف محترم گلستان معارف نوشته است:      

حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید محمد صادق فقیه سبزواری ، فرزند مرحوم حاج میرزا حسین سبزواری مشافهةً برای حقیر نقل فرمودند  که  آقای حاج رمضانعلی قوچانی که از علمای بزرگوار مشهد و در مسجد جامع گوهرشاد امام جماعت بود، وقت مرگشان فرا رسید .

 پدرم مرحوم (آیت الله حاج میرزا حسین سبزواری) به اتفاق برادر بزرگوارم مرحوم آیت الله حاج سید زین العابدین به عنوان عیادت به خانه آن مرحوم شرفیاب شدند ، در هنگام  سکرات ، غشوه ای شبیه به حالت خواب به ایشان دست داد که بعد به حالت عادی برگشتند شروع کردند به گریه کردن، پدرم فرمودند آقای حاج شیخ رمضانعلی ، قلب شما سرشار از ولایت اهل بیت علیهم السلام می باشد و از مؤمنین حقیقی می باشید پس چرا گریه می کنید ؟

فرمودند: آقای سبزواری صحرای محشر را مجسم دیدم، بهشت را مشاهده کردم که درهای آن باز است و از هر دری گروهی وارد بهشت می شوند ، صف ها بسته شده و افراد پشت سر هم داخل بهشت می شوند و من هم متوجه شدم که باید بروم به صف علما یعنی صفی که در آن صف ، شیخ مفید ، شیخ صدوق ، شیخ طوسی ، شیخ کلینی ، سید مرتضی ، سید رضی ، خواجه نصیرالدین طوسی ،علامه حلی ، شهید اول ، شهید ثانی ، مرحوم مجلسی ، سید بحرالعلوم ، آقا میرزا حسن شیرازی و . . . قرار دارند .

لذا رفتم در آخر صف ایستادم اما دیدم صف طولانی است و باید خیلی  معطل شوم نظر کردم به دری از درهای دیگر بهشت  دیدم آنجا معطلی ندارد مثل برق لامع افراد داخل بهشت می شوند. دویدم به جانب آن در که داخل شوم گفتند: لطفا شما وارد شوید به صف خود زیرا که این در متعلق است به ذاکرین حضرت اباعبدالله الحسین و روضه خوانها و نوحه خوان ها ، من همانجا گریه کردم و به فکر افتادم که ای کاش در دنیا لا اقل یک مرتبه روضه امام حسین علیه السلام  را می خواندم تا در شمار روضه خوانها قرار می گرفتم ناگاه دیدم که در همان عرصه محشر مرحوم خلد آشیان آقای اعتماد سرابی (1) که از روضه خوانهای معتبر شهر مشهد بود پیدا شد، سوار بر اسبی فرمودند: آقای شیخ رمضانعلی بیا برای من روضه بخوان .  گفتم: کو منبر؟  کو مستمع ؟  فورا از اسب پیاده شد و فرمود: سوار شو این به جای منبر و من هم مستمع، من همانجا روضه ای خواندم گمانم فرمودند: روضه باب الحوائج حضرت ابوالفضل علیه السلام بود.

آنگاه شیخ گریه کرد و گفت: گریه من برای این است که ای کاش در دنیا اقلا چند مجلس روضه می خواندم.

1 – در مدرسه دودر ، مرحوم آیة الله کفایی خراسانی ، همه ساله در ایام عاشورا ، از صبح تا ظهر مجلس روضه خوانی منعقد می کردند و اکثر خطبا و وعاظ نامی شهر در آن جا منبر می رفتند که یکی از آن روضه خوان ها ، سید جلیل القدر مرحوم آقای اعتماد سرابی بود

 

منبع :

گلستان معارف تالیف غلامرضا اسدی ، سه جلد در یک جلد ، صفحه 700

ناشر : بقیة العتره

سال 1386

محافل انس با قران کریم در مسجد آیة الله فقیه سبزواری ، کوی طلاب مشهد

 

 

محافل انس با قران کریم در مسجد آیة الله فقیه سبزواری ، کوی طلاب مشهد

نماز میت بر پیکر حضرات آیات فقیه سبزواری و مسلمی کاشانی توسط مرجع عالیقدر آیت الله العظمی شبیری زنجا

 

 

 

نماز میت بر پیکر حضرات آیات فقیه سبزواری و مسلمی کاشانی

توسط مرجع عالیقدر آیت الله العظمی شبیری زنجانی "مد ظله"
 

اول مرداد 1396

https://www.instagram.com/p/BVpaV2VAcCd/

 

آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

 

آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

مدرسه‌ي محمدیه سبزوار اثر ملي شد ايوان و ايوانچه‌هاي اين بنا ديدني است

 

مدرسه‌ي محمدیه سبزوار اثر ملي شد ايوان و ايوانچه‌هاي اين بنا ديدني است

مدرسه محمدیه در خيابان افسر واقع در شمال غربي ميدان كارگر و در مجاورت بناهايي همچون كاروانسراي فرامرزخان قرار دارد كه در فهرست آثار ملي ثبت شد.

سيدرضا حسيني ـ مسؤول روابط عمومي اداره ميراث فرهنگي و گردشگري سبزوار ـ در گفت‌وگو با خبرنگار ايسنا با بيان اين مطلب افزود: ورودي قبلي مدرسه از ضلع غربي بود كه امروزه در شمال شرقي بنا واقع شده و با دالاني حدود ‌11 متري به صحن مدرسه مي‌رسد.

وي تصريح كرد: پلان كلي بنا مستطيلي شكل مي‌باشد و ايوان اصلي در ضلع شمالي بنا با ارتفاع ‌2/8 متر و در كنار ايوان سه ايوانچه قرار دارد. او افزود: در ضلع شرقي و غربي نيز ‌5 ايوانچه قرار دارد و در ثبت ايوانچه‌ها پنجره‌هايي به ابعاد ‌2×5 متر قرار دارد كه محل زندگ طلبه‌ها مي‌باشد و قوس‌هاي موجود در بنا همگي از نوع جناغي هستند و تزئينات موجود در بنا از نوع آجر كاري خصه و آراسته مي‌باشد.

حسيني خاطرنشان كرد: كف صحن مدرسه آجر فرش شده و در وسط صحن حوض آب دايره‌اي شكل و چهار باغچه در چهارطرف آن قرار دارد. وي تصريح كرد: مالكيت اين بنا به صورت وقفي است و واقف آن حاج محمد عنبرستاني اين مدرسه را وقف طلاب علوم ديني كرده است و باني مدرسه حاج ميرزا حسين فقيه سبزواري است و توليت اين بناهم اكنون نيز در دست خانواده فقيه سبزواري مي‌باشد و در حال حاضر از اين بنا به عنوان مهد قرآن استفاده مي‌شود.

وي افزود: قدمت اين بنا به اواخر دوره قاجاريه و اوايل دوره پهلوي مي‌رسدو مدرسه محمدیه اخيرا شماره ‌7484 در فهرست آثار ملي كشور به ثبت رسيده است. انتهاي پيام

ایسنا 

خاطرات مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری از واقعه گوهرشاد به عنوان شاهد عینی

خاطرات مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری از واقعه گوهرشاد به عنوان شاهد عینی

 


قضيه اتحاد شکل و قيام گوهرشاد

 حادثه ديگر اتحاد شکل بود که در فروردين 1348 (قمري‌) حکم ازطرف رضا شاه شد بر اين که بايد تمامي اهل ايران متحد الشکل باشند. به اين معني که کت وشلوار داشته باشند و عمامه به کلي نباشد مگر عده‌اي  که از شهرباني جواز داشته باشند و جواز هم داده نمي‌شود مگر به کساني که مجتهد باشند. و انقلابي عظيم رخ داد و بالاخره مردم‌ متحد الشکل شدند که هر کس عمامه داشت بدون جواز يا قبا و عبا داشت‌، آجان او را جلب به‌ شهرباني مي‌کرد و عمامه او را بر مي‌داشت و قباي او را قيچي مي‌کرد.

مدتي بدين منوال بود تا در سنه 1352 قمري حکم شد که بايد کلاه بين المللي پوشيده‌ شود که عبارت از کلاه دوره بود و مردم همگي اطاعت کرده و پوشيدند، مگر مشهد که قيام کرده و مخالفت‌. و خلاصه قضيه آن که‌، عده‌اي با هم شرکت کردند و معلوم نشد که محرک‌ آنها کيست و بهلول فرزند آقا شيخ نظام گنابادي که در سبزوار ساکن بود و حقير نزد او مقداري مطوّل خوانده‌ام و آن بهلول شخص فوق العاده بود و در سن بيست و پنج سالگي يا بيشتر و يک سر در حرکت بود، گاهي مکه بود که در سنه 1353 که حقير مکه مشرف شدم،  او را در مني ديدم و شبها منبر مي ‌رفت و حافظه عجيبي داشت و منبر عوامي عجيبي داشت که ‌هر شهري که مي ‌رفت مردم اقبال زيادي به او داشتند و همان سال مکه با هم در يک ماشين‌ بوديم‌، لکن چون او را شخص فوق العاده مي ‌دانستم‌، هميشه در پرهيز بودم و چندان نزديک‌ خود نمي ‌گذاشتم بيايد. تا آن که آمد سبزوار و يک شب نزد والد و والده خود بود.

پس از آن به مشهد آمده و به طرف تربت حيدريه رفت و به  فاصله چند روزي او را به ‌مشهد آورده و به منبر بالا بردند و تحريک آنها نمود که ايها الناس مي‌خواهند حجاب را اززنها بگيرند. خورده خورده، هيجاني در مردم پيدا شد و کم ‌کم مبلغين مشهد مثل حاجي شيخ مهدي و حاجي محقق و حاجي شيخ مرتضي عبد گاهي و بقيه مبلغين منبر رفته و تهييج مردم‌ کرده تا بالاخره روز جمعه قشون اطراف صحن را گرفته و در دم بست پايين خيابان‌، قشون ‌جلوگيري از مردم نموده و مردم مخالفت کرده و دو نفر از مردم کشته شده و اين قضيه بيشترباعت تهييج مردم شد تا آن که به کلي دکاکين تعطيل و ادارات بسته و ازدحام زيادي در مسجد جامع شد.

حقير و مرحوم آية‌ الله آقا حاجي شيخ علي اکبر نهاوندي چون مي‌دانستيم که قضيه عادي‌ نيست‌، لذا گاهي در منزلي از منازل دوستان پنهان بوديم‌، لکن چون عموم علما در مسجد بودند مثل حاجي مرتضي آشتياني‌، آقا شيخ حسن پايين خياباني‌، آقا سيد يونس اردبيلي و تمامي ائمه جماعت قريب سي نفر جمع شده بودند، لذا ناچار با يکديگر رفتيم به مسجد. لکن آثار عذاب هويدا بود.

غبار فلک را گرفته و هوا قرمز شده و مردم همه مضطرب ولا ينقطع از دهات و اطراف جمعيت با چوب و چماق به طرف شهر آمده و شهرت دادند که علما حکم جهاد دادند تا آن که در مسجد ديگر جاي پا نبود. حقير با آقاي نهاوندي که به ‌مسجد وارد شديم‌، ملاحظه کرديم که علما همگي در ايوان مقصوره جمع و بهلول هم منبررفته و مردم را تشويق مي‌کند که بروند به طرف لشکر و لشکر را متصرف شوند و لشکر هم عازم شده که اگر مردم حمله به طرف آنها بکنند توپ و مسلسل بسته و همگي را بکشند.

حقير جون اين وضع را ديدم‌، به آقاي نهاوندي گفتم که اوضاع خيلي بد شده‌، يا خود شما به منبر برويد و مردم را امر به سکوت کنيد و يا حقير مي ‌روم‌. فرمودند: قلب من ضعيف است ‌و نمي‌توانم‌. گفتم شما استخاره کنيد، چنانچه خوب باشد حقير منبر مي‌روم‌. استخاره کردند بسيار خوب بود، لذا حقير حرکت کردم و رفتم و بهلول را از منبر به پله دوم قرار دادم و مردم‌ همين که ديدند من به منبر رفتم، هجوم به طرف منبر نمودند و حقير با صداي رسا امر به‌ سکوت کردم‌. مردم همگي ساکت شدند کأن علي رؤوسهم الطير.

بعد از آن ابلاغ  کردم به ‌عموم آنها که ايهاالناس‌! اين هياهو نتيجه ندارد. اگر بنا داريد کار پيش برود، خوب است به ‌خود اعلي حضرت رضا شاه تلگراف کنيد. البته شاه شما مسلمان است و تقاضاي شما را قبول ‌خواهد کرد. از اين قبيل مواعظ زياد نمودم‌.

مثل اين که پسند عقلا شد و قبول عموم قرار گرفت‌. پس از آن از منبر پايين آمدم و حضور علما که مجتمع بودند آمدم و عرض کردم‌، ديگر نشستن شما در اين مکان صلاح ‌نيست‌، خوب است برويم به کشيک خانه مسجد و فکر چاره‌اي کنيم  که اين هياهو نتيجه‌خوبي ندارد.

قبول کردند و مجتمعا به کشيک خانه مسجد رفتيم و نتيجه گفتگوها بالاخره براين قرار گرفت که تلگرافي توسط آية‌ الله آقاي حاجي شيخ عبدالکريم حائري که در آن ايام ‌في الجمله مرجعيت داشت بکنند که ايشان به اعلي حضرت تلگراف کنند که او صرف نظر ازپوشيدن کلاه دوره‌دار بنمايد. حقير با اين تلگراف مخالف بودم و در آن تلگراف تهديد سختي نسبت به اعلي حضرت شده  بود. آنچه اصرار کردم براي تغيير تلگراف اثري نکرد و تمامي علما تلگراف را امضا نمودند و اين تلگراف که مخابره شد، آتش غيظ اعلي حضرت‌ افروخته شد و تلگرافي از شخص او صادر شد که يا متفرق شويد يا آن که با گلوله متفرق ‌خواهم کرد.

آقاي حاجي ميرزا احمد کفائي در لشکر بود و مسجد نيامده بود. از لشکر به حقير تلفن‌ کرد که قضيه وخيم شده و محتمل است که به ضرب گلوله مردم را متفرق کنند. هر چاره‌اي ‌داريد بکنيد و مردم را متفرق کنيد.

 لکن به قدري آتش غيظ  مردم مشتعل شده بود که کسي‌ قدرت نداشت که اسم اين معنا را ببرد. به همين نحو بود و نهاري مختصر حاضر شد و عموما خوردند. غروب شد. علما يکان يکان فرار کردند، چند نفري باقي ماند. يک ساعت از شب‌ گذشته ثانيا آقاي حاجي ميرزا احمد به حقير تلفن کرد که هر نحو هست مردم را متفرق کنيد که حکم شديد صادر شده که به هر نحو هست مردم را متفرق کنند و قشون هم با مسلسل دورتا دور مسجد را محاصره کردند.

در اين اثنا جمعي دور حقير را گرفتند که بايد منبر بروي و مردم را امر کني که متفرق‌ نشوند. حقير ملاحظه کردم که اگر منبر نروم خطر قتل دارم‌. در اين گفتگو بودم‌، يک وقت‌ ملاحظه کردم که حقير را روي دوش گرفته و به طرف ايوان مقصوره مي‌برند، خواهي‌ نخواهي منبر رفتم و بين محذورين گرفتار شدم‌.

 بالاخره بالاي منبر گفتم که من آلان تب دارم ‌و حال حرف زندن ندارم‌. فقط  مي‌توانم که ختم أمن يجيب المضطر را بخوانم‌. ختمي گرفتم ‌و روضه علي اصغر خواندم و از منبر پايين آمدم‌. لکن مخفي نباشد که در اثناي آن که مرا به ‌طرف منبر مي‌بردند، يک نفر ناشناس بال قباي مرا کشيد و گفت‌: به مردم بگو اگر مي‌خواهيد آسوده شويد پناهنده به قنصول خانه روس شويد و من گوش به حرف او ندادم‌.

به هر تقدير کوشش کردم در تفرقه مردم‌. و شايد نه قسمت از ده قسمت را متفرق کردم‌. و علمايي که باقي مانده بودند به دارالتوليه فرستادم که از جمله آقا شيخ مرتضي آشتياني‌، حاجي شيخ علي اکبر نهاوندي‌، آقاي ملايري‌، و چند نفر ديگر از علما. وقتي که تمامي را فرستادم‌، مسجد مقداري خلوت شده‌، عده‌اي بربري و زوار در مسجد باقي ماند و آن چه ‌شهري باقي بود به خانه خود رفتند. لکن باقي باز هم بودند تا در آخر خودم رفتم به دارالتوليه‌.

به مجرد ورود حقير، اسدي نيابت توليت وارد اتاق شد و آمد روي زمين نشست و دست خود را به دامن حقير زد که دستم به دامن تو. تو امروز شنيدم منبر رفتي و مردم را امر به‌آرامش کردي‌. حال هم چاره‌اي بکن که آستانه در خطر است و تمام زحمات من هدرمي‌شود. و همان قضيه توپ بندي روسها پيش خواهد آمد.

حقير گفتم‌: آنچه از دست من برآيد حاضرم و جان فدائي خواهم کرد و آستانه محفوظ بماند ولو حقير از بين بروم‌. بناي ‌مشورت شد. رأي بر اين قرار گرفت که دو نفر نزد استاندار بروند و از او کسب تکليف بنمايند. قرار به استخاره شد. نهاوندي استخاره کرد، آيت آمد: ان الملوک اذا دخلوا قرية ‌افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة‌.

رأي بر اين قرار گرفت که حقير با آقاي حاجي شيخ مرتضي آشتياني برويم نزد استاندار که در آن وقت پاکروان بود. درشکه حاضر شد و به اتفاق رفتيم، وارد استانداري شديم‌. پاکروان اتاق بالا بود و آن هنگام تقريبا ساعت شش از شب بود. آقاي آشتياني بدون هيچ گونه‌ توجهي از پله‌ها بالا رفت‌. اتفاق پاکروان با همسر خود در حجره نشسته بودند. يک مرتبه آقاي آشتياني پرده بلند کرده‌، همسر پاکروان از مملکت ايتاليا بود، وحشت مي‌کند و فرياد مي‌زند. آقاي آشتياني برگشت که به محلي که حقير بودم با من‌. پاکروان زياده عضب آلوده ‌مي‌شود و به تعجيل آمد حجره پايين‌. گفت: شما اين نصف شب آمده‌ايد چه کار داريد؟ آقاي‌آشتياني فرمودند: سه مطلب داريم‌:

 اول: آن که دستور بدهيد دسته سينه زن بيايند به بازار و صحن‌.

دوم : آن دستور بدهيد که مردم لباس فرنگي نپوشند و کلاه دوره ‌دار لباس کفر است‌.

سوم:  آن که حجاب از سر زنها برداشته نشود.

پاکروان با کمال تعرض گفت‌: مسأله سينه زدن خودتان با آقاي حاجي آقا حسين قمي‌ تقاضا کرديد که در صحن سينه بزنند و حال هم بروند در ايام عاشورا در صحن سينه بزنند. واما کلاه دوره ‌دار جهت حفظ از آفتاب ضرري ندارد. شما که کلاه پهلوي را قبول و دوره جلو را قبول کرديد، خوب (است‌) که دوره عقب را هم قبول کنيد و اين اجتماع را شما آورديد متفرق کنيد. و اما مسأله حجاب‌، اگر يک کلمه از پهلوي‌، شما مدرکي آورديد که حکم رفع ‌حجاب نموده هرچه بخواهيد به شما داده خواهد شد.

حقير ملاحظه کردم که آقاي آشتياني مثل اين که مطلب را گم کرده‌، رو به پاکروان کردم  و گفتم‌: دو عرض دارم‌. گفت‌: شما کيستيد؟ گفتم‌: من آقاي سبزواري‌. گفت‌: بسيار خوب‌، شنيده‌ام  شما به منبر رفتيد و مردم را امر به آرامش کرديد. گفتم‌: بلي‌. گفت‌: بگو.  گفتم‌: غرض‌از آمدن بنده و حضرت آشتياني از اين است که اين مردم اجتماعي کرده‌اند، با حق يا باطل‌. بايد به هر نحو هست آنها را قانع کرد تا متفرق شوند. جواب گفت‌: شما که اينها را جمع کرديد متفرق کنيد. جواب دادم که ما جمع نکرديم‌. گفت‌: شما براي چه مسجد آمديد؟ جواب دادم ‌براي اصلاح و شايد بتوانم نحوي کنم که خون ريزي نشود. گفت‌: بکنيد. جواب دادم راه فکر ما مسدود است‌. شما استاندار هستيد. گفت‌: فکري ندارم‌. من گفتم‌: يک راه داريم و آن‌، اين ‌است که صورت تلگرافي جعلي دروغ الان به من بدهيد که بروم مسجد و مردم را متفرق کنم‌. جواب داد: چه تلگراف باشد؟  گفتم‌: تلگراف آن که اعلي حضرت عفو کرده و شما مردم متفرق شويد. جواب داد که بد رأيي نيست‌.

اتفاق اسدي آمده بود و در حجره فوقاني با طهران به توسط بي سيم لشکر مشغول مذاکره ‌بود. پاکروان رفت حجره فوقاني نزد اسدي‌. فاصله نشد برگشت و گفت کار از دست من واسدي خارج شده و خود اعلي حضرت با لشکر مخابره مي‌کند که دستور داده که به هر نحو هست مردم را متفرقه کنيد و سه دقيقه ديگر وقت نداريم  و پاکروان به اسدي گفته بود که ‌فلاني رأي خوبي داد و به هر تقدير شد سه دقيقه گذشت که صداي مسلسل بلند شد و فرياد مردم به يا علي يا علي بلند شد به نحوي  که صدا به مسجد کاملا مي ‌رسيد.


قريب نيم ساعت ‌طول کشيد و صدا آرام شد و خورده خورده صبح طلوع کرد.


برگشتيم به دارالتوليه و از آنجا متفرق شديم و دو روز بود که به کلي صحن و مسجد و حرم بسته بود و معلوم نشد که چند نفرکشته شده و مردم متفرق شدند و دستور آمد که مسجد و صحن و حرم باز شود و سرتا سرشهر امن شد و قضيه کلاه هم بعد از چندي روزي عملي شد و بعد از چند روز شش نفر ازعلما را به طهران تحت الحفظ بردند: حاجي سيد هاشم نجف آبادي‌، حاجي شيخ حبيب ‌ملکي‌، آقا سيد زين العابدين سيستاني‌، شيخ آقا بزرگ شاهرودي حاجي شيخ هاشم قزويني و مدتي زندان قجر زنداني بودند و بعد مرخص شدند و آقا ميرزا يونس اردبيلي در نوقان ‌مخفي بود او را هم گرفتند و طهران بردند و مدتي در زندان بود. و بعد از بازرسيهاي زياد اسدي نيابت توليت محکوم به اعدام شد در شب 26 ماه مبارک رمضان 1354 بعد از طلوع ‌فجر. اين خلاصه حادثه مسجد

 

مشرق نیوز

 

مجموعه میراث اسلامی ایران ، جلد هفتم ، رساله سوم ، ص 71 ، احوال آیت الله میرزا حسین سبزواری به قلم خودش ، روایت مرحوم معلم حبیب آبادی ، به کوشش رسول جعفریان ، قم ، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی ، 1377

 

تصویری از مزار آیه الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در حرم رضوی

 

تصویری از مزار آیه الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در حرم رضوی

تصویری از مزار آیه الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

در حرم رضوی

وقایع مسجد گوهرشاد و نقش حاج آقا حسین قمی

 

در گفت‌وگو با پژوهشگر دین و تاریخ بررسی شد؛

وقایع مسجد گوهرشاد و نقش حاج آقا حسین قمی

اگر قیام و نهضت مسجد گوهرشاد به دست بزرگانی چون حاج آقا حسین قمی یا میرزا محمد آقازاده تا پایان رهبری می‌شد، کمتر به خشونت کشیده می‌شد و مردم کمتر آسیب می‌دیدند. آن‌ها می‌توانستد جوری این حرکت بزرگ را اداره کنند که آسیب کمتری به نفوس مردم می‌رسید. 

به گزارش شبکه اجتهاد، آیت‌الله حاج آقا حسین طباطبائی قمی از مراجع وارسته‌ای است که از لحاظ علمی در جایگاه بالایی قرار دارد. نام او همیشه به عنوان رهبر قیام . . . . .

ادامه نوشته

مخالفت مرحوم آیة الله حاج آقا حسین قمی با بلوا و اغتشاش در قضیه اتحاد شکل و واقعه گوهرشاد

 

 

مخالفت مرحوم آیة الله حاج آقا حسین قمی

با بلوا و اغتشاش در قضیه اتحاد شکل و واقعه گوهرشاد

تیرماه 1314

 

بخشی از شرح حال مرحوم آیة الله قمی :

" قبل از حرکت ایشان ، چندین روز عموم طبقات مردم ، دور ایشان را می گیرند و درخواست می کنند که در مشهد بمانند تا مردم با اعتصاب عمومی انجام این تقاضارا بخواهند ولی معظم له قبول نمی کنند و می گویند من با شورش و بلوا مخالفم خود شخصا می روم و شاه را ملاقات می کنم به استدلال و نصیحت و اگر نشد با التماس و استدعا و تضرع از او می خواهم که به ضرر جامعه اسلامی و میهن است منصرف شود و اگر در این راه کشته هم شدم باکی ندارم . "

منبع :

مجله آیین اسلام ، دی ماه 1325 ، شماره 143

 

 

آیت‌الله‌ «حسینی شاهرودی» دعوت حق را لبیک گفت

آیت‌الله‌ «حسینی شاهرودی» دعوت حق را لبیک گفت + زندگی نامه

گروه استان‌ها ــ آیت‌الله‌ سید محمد حسینی شاهرودی مرجع تقلید شیعیان لحظاتی قبل دعوت حق را لبیک گفت.

  • ۱۶ تير ۱۳۹۸ - ۱۷:۴۶ 

آیت‌الله‌ «حسینی شاهرودی» دعوت حق را لبیک گفت + زندگی نامه

به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، آیت الله سید محمد حسینی شاهرودی مرجع تقلید شیعیان لحظاتی پیش دعوت حق را لبیک گفت.

این مرجع بزرگ جهان تشیع فرزند آیت‌الله‌ سید محمود حسینی شاهرودی مرجع شیعیان بود که به‌دلیل بیماری مدتی در بیمارستان تهران بستری بود و در سن 94سالگی دعوت حق را لبیک گفت.

مراسم تشیع و تدفین این عالم بزرگ جهان تشیع اعلام می‌شود.

نگاهی به زندگی نامه پربرکت حضرت آیت الله سید محمد شاهرودی

ادامه نوشته

ریشه‌های یک پرونده سازی

 

ریشه‌های یک پرونده سازی

 رحیم روحبخش   

 

روز چهارم آذر 1314 محمدوليخان اسدي نايب التوليه آستان قدس رضوي ، از سوی حکومت رضاشاه مسبب قيام مردم در مسجد گوهرشاد مشهد تشخيص داده شد و دستگير و روانه زندان شد. وی در 28 همین ماه مجرم شناخته شد و فردای آن روز به جوخه اعدام سپرده شد. این در حالی بود که هیچ گونه سند و مدرک معتبری دال بر مجرم بودن وی در آن حادثه وجود نداشت.
وجود مرقد امام رضا(ع) و لزوم اداره سطح وسیع موقوفات آن ایجاب می کند نایب التولیه ای تولیت آنجا را برعهده بگیرد. این فرد معمولاً به طور مستقیم یا غیرمستقیم اداره مجموعه . . . . .

 

 

ادامه نوشته

قدیمی ترین گزارش جامع از واقعه مسجد گوهر شاد در تیرماه 1314

 

گزارش استاد محمد حسن ادیب هروی،

در کتاب حدیقة الرضویه ،

قدیمی ترین گزارش جامع

 

از :

واقعه مسجد گوهر شاد در تیرماه 1314

 

مرحوم استاد محمد حسن ادیب هروی ، در پاورقی صفحه 273 کتاب  "  الحدیقة الرضویه "  نوشته اند :

شب یک شنبه ، آقایان حاج شیخ مهدی واعظ ، شیخ مرتضی عیدگاهی و حاج میرزا حسین سبزواری ، پیش از وقوع واقعه مسجد ، منبر می روند . ملازم آقای سبزواری ، ابتدا به ایشان می گوید آقا منبر نروید . مردم آدم آقارا کتک می زنند که چرا این حرف را زد .

آقا منبر می رود . افتتاح سخن به آیه :   أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ   می نماید . کلمه ای چند نگفته ، یکی از اهالی منبر می آید با آقا سرگوشی می کند . ایشان روضه مختصری می خواند از منبر فرود می آیند .

*****

در رابطه با حادثه  تیرماه 1314 مسجد گوهرشاد ، گزارش ها ، مقاله ها و کتاب های متعدد و مختلفی منتشر شده است اما دو گزارش ، نزدیک ترین تاریخ ارائه را به واقعه دارند  .

یکی از نزدیک ترین گزارش ها به تاریخ وقوع حادثه گوهرشاد ، در باب هفتم کتاب " الحدیقة الرضویه " ، نوشته مرحوم استاد محمد حسن ادیب هروی آمده است . این کتاب ، سال 1327 شمسی ، یعنی 13 سال پس از حادثه ( هفتاد و یک سال پیش ) منتشر شده و موضوع آن ، تاریخ مشهد است .

عینا تصویر صفحات باب هفتم این کتاب ، پیرامون فاجعه گوهرشاد در تیرماه 1314 ، در این فایل منعکس شده است .

دومین گزارش ، در زندگی نامه خودنوشت مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری ارائه شده که در متن واقعه گوهرشاد  ، حاضر و ناظر و فعال بوده اند و به منظور پیشگیری از کشتار و خونریزی ،  منبر هم رفته اند . این گزارش ، در پایان همین فایل ، درج شده است .

 

دانلود فایل با فرمت word

دانلود فایل با فرمت pdf

 

تلگرام :

 

https://t.me/faghih_e_sabzevari/7290

https://t.me/faghih_e_sabzevari/7291

بهلول گنابادی نقش آفرین واقعه مسجد گوهرشاد

 

بهلول گنابادی نقش آفرین واقعه مسجد گوهرشاد

 

واقعه مسجد گوهرشاد در تاریخ تحولات معاصر به رویداد پراهمیت سیاسی ــ اعتقادی تبدیل شد و در حافظه تاریخی مردم ایران چنان جای گرفت که حدود چهل سال بعد به مثابه یکی از ارجاعات تاریخی انقلاب اسلامی مطرح می شد.مقاله پیش رو این واقعه تاریخی و سهم مرحوم شیخ بهلول، واعظ و خطیب سرشناس آن زمان، را در شکل گیری قیام خونین مسجد گوهرشاد مشهد شرح داده است.

 

به گزارش گنابادتایمز در آستانه ی واقعه مسجد گوهرشاد و نقش آفرینی شیخ بهلول گنابادی هستیم . به همین مناسبت مروری داریم بر آنچه 79 سال پیش اتفاق افتاده است.

واقعۀ مسجد گوهرشاد در تاریخ تحولات معاصر به رویداد پراهمیت سیاسی ــ اعتقادی تبدیل شد و در حافظۀ تاریخی مردم ایران چنان جای گرفت که . . . . .

ادامه نوشته

تقابل اسناد و خاطرات در قیام مسجد گوهرشاد

 

تقابل اسناد و خاطرات در قیام مسجد گوهرشاد

 

 

از میان انبوه مصاحبه ‏هایی که راجع به تاریخ معاصر در مدیریت اسناد آستان قدس رضوی انجام شده است یکی از مداخل مورد بحث در پاره‏ای از مصاحبه‏ها ‏قیام مسجد گوهر شاد است. راویان مختلفی راجع به این قیام خاطراتی را بیان داشته‏اند و به صورت پراکنده از این قیام یاد کرده‏اند. هرچند این موضوع طرحی مستقل بود که هم بخش تاریخ شفاهی مدیریت اسناد آستان قدس رضوی به آن پرداخته و هم شعبه منحل شده .........

ادامه نوشته

قیام گوهرشاد در تیرماه 1314 به روایت شاهدان عینی و گزارش مرحوم آیة الله فقیه سبزواری

 

 

قیام گوهرشاد در تیرماه 1314 به روایت شاهدان عینی

و گزارش مرحوم آیة الله فقیه سبزواری

بخش اول

 

 

قیام گوهرشاد در تیرماه 1314 به روایت شاهدان عینی

و گزارش مرحوم آیة الله فقیه سبزواری

بخش دوم

 

 

حضور فعال مرحوم فقیه سبزواری در نهضت خراسان

 

 

حضور فعال مرحوم فقیه سبزواری در نهضت خراسان

 

 

 

 

 

روایت تسنیم از عالم‌ جلیل‌القدری که کارگشای‌ مشکلات مردم بود

 

روایت تسنیم از عالم‌ جلیل‌القدری که کارگشای‌ مشکلات مردم بود

آیت‌الله حاج میرزا حسین سبزواری مشهور به «فقیه سبزواری» چهره‌ای نا آشنا در میان مردم است که اهتمام زیادی به کارگشایی و حل مشکلات مومنین و به ویژه طلاب و فضلای حوزه علمیه داشت.

روایت تسنیم از عالم‌ جلیل‌القدری که کارگشای‌ مشکلات مردم بود

به گزارش خبرگزاری تسنیم از مشهد مقدس، آیت‌الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری رحمه الله علیه یکی از مراجع عالیقدر شیعه و فقهای بزرگ مقیم مشهد بود.این عالم ربانی حدود 40 سال به تدریس خارج فقه و اصول در حوزه علمیه مشهد پرداخت و شاگردان و فضلای زیادی را تربیت نمود.وی علاوه بر تدریس فقه و اصول خدمات زیادی به مردم و حوزه علمیه مشهد و سبزوار کرد. این عالم جلیل‌القدر اهتمام زیادی به کارگشایی و حل مشکلات مومنین و بالاخص طلاب و فضلای حوزه علمیه داشت.

تولد :

آیت‌الله فقیه سبزواری در سال 1309 هق در سامرا در بیت علم و زهد و تقوا و فقاهت متولد شد.

خاندان علمی :

پدر ایشان :

آیت‌الله میرزا موسی سبزواری پدر آیت الله میرزا حسین فقیه سبزواری بود که از فقهای بزرگوار و متقی شیعه در سبزوار بود. ایشان در سبزوار در سال 1262 ه‌.ق متولد شد.تحصیلات ابتدایی را در سبزوار فرا گرفت و سپس به مدت 18 سال در حوزه علمیه مشهد به تحصیل پرداخت انگاه به سبزوار رفت و ازدواج نمود و 2 سال در انجا اقامت نمود سپس در سال 1300 هق به سامرا رفت و سالها از درس خارج  فقه و اصول حضرات آیات میرزای بزرگ شیرازی ، سید اسماعیل صدر، سید محمد طباطبایی اصفهانی معروف به سید محمد فشارکی استفاده کرد.

در سال 1312 ه ق میرزای شیرازی فوت کرد و آیت‌الله میرزا موسی سبزواری به مدت 4 سال از درس میرزا محمد تقی شیرازی استفاده نمود در سال 1318 به نجف رفت و از درس خارج آخوند خراسانی به مدت 4 سال استفاده نمود و از ایشان به دریافت اجازه اجتهاد نائل آمد .در سال 1322 هق ایت الله میرزا محمد تقی شیرازی به درخواست مردم سبزوار ایشان را به سبزوار اعزام کرد. آیت‌الله سید موسی سبزواری در انجا اولین نفری بود که کفایه الاصول. اخوند خراسانی را در حوزه علمیه سبزوار معرفی نموده و به تدریس ان پرداخت.ایشان در سبزوار زعامت حوزه علمیه انجا را برعهده گرفت و به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت‌.

آیت‌الله سید موسی سبزواری در سال 1300 ه‌.ق ازدواج نمود و صاحب 5 فرزند شد‌. 3 فرزند دختر و 2 فرزند پسر‌‌

 پسر اول ایشان آیت‌الله میرزا مهدی فقاهتی‌ ‌در سال 1305 ه ق در سامرا متولد شد‌. در سال 1318 ه.‌ق. به همراه پدر به نجف رفت و 4 سال در آنجا اقامت کرد و ادبیات عرب را در آنجا فرا گرفت. در سال  1322 به همراه پدر به سبزوار آمد و سطوح فقه و اصول را نزد پدر و سایر اساتید فرا گرفت آنگاه سالها در درس خارج پدر شرکت نموده به درجه اجتهاد نائل آمد‌. اجتهاد ایشان مورد تایید پدر قرار گرفت‌. آیت‌الله میرزا مهدی فقاهتی در سال 1362 ه.ق در سبزوار وفات کرد و در کنار پدر به خاک سپرده شد از وی دو فرزند روحانی به نام‌های حجج اسلام آقایان حاج سید محمد تقی فقاهتی و حاج سید ابوالفضل فقاهتی به یادگار ماندند‌.

پسر دوم ایشان مرجع عالیقدر ایت‌الله میرزا حسین فقیه سبزواری بود. ایشان نیز سال‌ها در درس خارج پدر شرکت کرد و در حال حاضر در صدد بیان شخصیت علمی و معنوی ایشان هستم.

تحصیلات حوزوی آیت‌الله فقیه سبزواری :

ایشان در سال 1309 ه ق در سامرا متولد شد. 9 ساله بود که در سال 1318 ه ق به همراه پدر به نجف رفت و 4 سال اقامت نمود درسال 1322 ه ق به همراه پدر به سبزوار رفت و به تحصیل پرداخت‌.

 در سن 17 سالگی در سال 1326 ه ق به حوزه علمیه مشهد آمد .در مشهد ادبیات عرب را نزد ادیب عبدالجواد ادیب نیشابوری و  سطوح فقه واصول را نزد حضرات ایات : میرزا محمد باقر مدرس رضوی .شیخ حسن برسی تکمیل نمود.سپس در سال 1331 ه ق به سبزوار رفت و چند سالی از درس خارج پدر و حضرات آیات حاج میرزا حسین ( ظاهرا علوی سبزواری ) که از شاگردان برجسته میرزای بزرگ شیرازی بود و میرزا اسماعیل مجتهد  بهره گرفت. همچنین در این مدت از درس فلسفه میرزا اسماعیل معروف به افتخارالحکما که از شاگردان برجسته حاج ملا هادی سبزواری بود بهره برد .

در سال 1336 هق پدر ایشان در گذشت و آیت الله فقیه سبزواری برای ایشان در سبزوار آرامگاهی بنا نمود که مورد زیارت مردم سبزوار واقع شده است . آیت الله فقه سبزواری پس از رحلت پدر در سال 1336 ه ق  به سفارش پدر به نجف رفت و ادامه تحصیل داد .در انجا درحدود 2 سال از درس خارج آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی استفاده کرد. همچنین در درس خارج فقه واصول ایات عظام میرزای نایینی .شریعت اصفهانی .سید ابوالحسن اصفهانی .اقا ضیا عراقی وسید محمد فیروز آبادی حاضر شد و پس از چند سال تحصیل به درجه عالیه اجتهاد نایل امد .

وی در نجف دو دوره  در درس خارج اصول  میرزای نایینی شرکت نمود و این درس را با ایت الله شیخ محمد علی کاظمینی صاحب فواید الاصول  (مقرر درس میرزای نایینی ) مباحثه می نمود. آیت الله فقیه سبزواری یک دوره کامل اصول میرزای نائینی را نوشت . اما چون رفیق هم مباحثه اش کاظمینی زودتر از او تقریراتش را چاپ کرد به احترام وی از چاپ تقریرات خود خودداری نمود .

درس خارج فقه میرزای نایینی را نیز با آیت الله سید محمود شاهرودی مباحثه می نمود.

همچنین سالها در درس خارج فقه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی شرکت نمود . آیت الله فقیه سبزواری درس خارج فقه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی را نیز تقریر نمود ولی به چاپ نرساند .

آیت الله فقیه سبزواری در مدت اقامت در نجف ضمن تحصیل درس خارج سالها به تدریس کتاب کفایه الاصول آخوند خراسانی به زبان عربی از حفظ پرداخت و شاگردان زیادی را تربیت نمود که از جمله آنها مرجع عالیقدر مرحوم آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی می باشد .

این عالم بزرگوار در نجف به فقیه سبزواری معروف گشت و از حضرات آیات عظام: میرزای نایینی ، سید ابوالحسن اصفهانی ، آقا ضیاءالدین عراقی ، شیخ عبدالکریم حائری یزدی  و .... به دریافت اجازه اجتهاد نایل امد.

اقامت در مشهد :

تدریس خارج :

آیت الله فقیه سبزواری در سال 1347 ه ق معادل 1307 ه ش ابتدا به سبزوار وارد شد و پس از سه ماه آنجا را ترک و در مشهد اقامت نمود.

از سال 1347 ه ق تا سال 1386 ه ق در حدود 40 سال به تدریس خارج پرداخت و شاگردان و فضلای زیادی را تربیت نمود. شاگردان ایشان را بین 300 تا 400 نفر ذکر نموده اند. برخی از انها به دریافت اجازه اجتهاد از ایشان نایل شدند از جمله فرزندش ایت الله سید جواد فقیه سبزواری و ادیب حجت هاشمی که اجازه اجتهاد متجزی از استاد دریافت نمود. همچنین حضرات آیات و حجج اسلام آقایان حاج شیخ کاظم شانه چی ، حاج شیخ جعفر زاهدی جوراب چی و سید عبدالحسین رضایی نیشابوری به دریافت اجازه اجتهاد از ایشان نائل گردیدند .

تدریس فلسفه:

آیت‌الله فقیه سبزواری علاوه بر فقه و اصول به تدریس فلسفه نیز مشغول بود .

از حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد روحانی شنیدم که من و حضرات ایات حاج  اقا سید محمود مجتهدی و حاج شیخ محمد رضا مهدوی دامغانی به صورت خصوصی شرح منظومه را نزد ایشاح در مسجد. گوهرشاد فرا گرفتیم..

استاد ادیب حجت هاشمی در کتاب مراه الحجه که شرح حال زندگانی خود و اساتید خویش است در ذکر استاد خود فقیه سبزواری می نویسد : من سالها در درس فقه اصول و فلسفه ایشان حاضر گردیدم و نهج البلاغه را نیز بطور خصوصی از ایشان آموختم .

ویژگی‌های علمی و معنوی :

ایت الله فقیه سبزواری فقیهی بزرگ و جامع معقول و منقول بود .ایشان در عین مراتب بالای علمی .بسیار متواضع .خوش اخلاق .گرم و گیرا و مهربان بود و سعی و اهتمام زیادی در خدمت به مردم و طلاب داشت.کوی طلاب مشهد.غسالخانه.باغ رضوان مشهد و... آرامگاه پدرش آیت الله میرزا موسی سبزواری ،  مدرسه علمیه محمدیه سبزوار از جمله خدمات مردمی ایشان بود.

همچنین در سال 1331 ه ش در مشهد سیل شدید آمد که باعث تخریب بسیاری از خانه های مردم شد آیت الله فقیه سبزواری برای افراد فقیر و بی بضاعت که توان ساخت خانه و تعمیر آن نداشتند خانه هایی را بنا نمود . این خانه ها در منطقه خیابان نخریسی و خواجه ربیع مشهد واقع گردید .

مساجد زیادی نیز در مشهد در مناطق مختلف این شهر توسط این عالم ربانی بنا شد‌.

اقامه جماعت :

آیت الله فقیه سبزواری در هنگام اقامت در مشهد در حدود 40 سال در مسجد گوهرشاد به اقامه جماعت اشتغال داشت . در نماز جماعت ایشان جمعیت زیادی شرکت می نمودند و حسن نماز جماعت ایشان آن بود که نماز را به سرعت خوانده تا کسبه بازار زودتر در محل کسب خود حاضر گردند .

وعظ و خطابه :

آیت الله فقیه سبزواری در ماه مبارک رمضان در مسجد گوهرشاد هر سال سخنرانی می نمود ایشان با بیان فصیح و قابل فهم برای عموم مردم به وعظ و خطابه می پرداخت که موافق و مخالف در مجلس سخنرانی حاضر می گردیدند . ادیب حجت هاشمی 90 سخنرانی ایشان را نوشته و ثبت کرده است .

ازدواج و فرزندان :

در سال 1331 ه ق آیت الله فقیه سبزواری با صبیه مکرمه آیت الله میرزا حسین صدرالعلما ازدواج نمود و 13 فرزند پسر و دختر برای ایشان حاصل شد . در این میان 4 فرزند پسر ایشان طلبه گردیده و دروس حوزوی را انتخاب کردند که به ترتیب سن عبارتند از:

 1- آیت الله سید زین العابدین فقیه سبزواری : ایشان سالها از درس خارج پدر استفاده نمود و پس از رحلت پدر خویش درس خارج ایشان را ادامه داد و به جای پدر در مسجد گوهرشاد به اقامه جماعت پرداخت .

2- آیت الله سید محمد باقر فقیه سبزواری

3- آیت لله سید جواد فقیه سبزواری : ایشان سالها از درس خارج پدر استفاده نموده و به درجه اجتهاد نائل آمد . اجتهاد ایشان به تایید پدر رسید .

4- آیت الله سید محمد صادق فقیه سبزواری : که در مشهد و قم به تحصیل دروس حوزوی پرداخت .

در حال حاضر 4 فرزند آیت الله فقیه سبزواری همگی به رحمت خدا رفته اند .

آثار و تالیفات :

از آیت الله فقیه سبزواری آثار و تالیفاتی به یادگار مانده است :

1- تقریرات درس اصول آیت الله میرزای نائینی

2- تقریرات درس خارج فقه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

3- هدایه الانام : توضیح المسائل آیت‌الله فقیه سبزواری

4- مناسک حج

وفات :

این عالم ربانی در 24 شوال 1386 ه ق شب شهادت امام صادق علیه السلام در مشهد در گذشت و در روز شهادت امام صادق علیه السلام  پس از تشییع با شکوه در باغ رضوان که خود ساخته بود و در حال حاضر در محدوده حرم مطهر امام رضا علیه السلام  نزدیک قبر شیخ طبرسی است به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/ش

خبرگراری تسنیم

دهم تیرماه ، سالروز رحلت آیة الله محمد کاظم دامغانی

 

دهم تیرماه ، سالروز رحلت آیة الله محمد کاظم دامغانی ،

از علمای همروزگار مرحوم فقیه سبزواری

 

از راست ، نفر چهارم مرحوم آیة الله محمد کاظم دامغانی و نفر پنجم ، آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری

مختصری از زندگی نامه به نقل از پایگاه شورای عالی حوزه علمیه خراسان

ولادت و تحصیلات

آیت الله حاج شیخ محمدکاظم مهدوی دامغانی در جمادی‌الاولی سال 1316 قمری در روستای شمس‌آباد دامغان دیده به جهان گشود. پدرش آخوند ملا علی اکبر، از متقیان عصر خود بود که پس از تحصیل سطوح علوم حوزوی در مشهد به دامغان برگشت و به ترویج احکام الهی پرداخت.

آیت الله شیخ محمد کاظم دامغانی در کودکی پدر و مادر خود را از دست داد و علی رغم دشواری های زندگی به کسب دانش روی آورد و تا سن دوازده‌سالگی، قرآن و مقداری از صرف و نحو مقدماتی را در مدرسه مطلب خان دامغان فراگرفت. او به همراه کاروانی با پای پیاده به مشهد مقدس مشرف گردید تا در تا در جوار مرقد ملکوتی حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام به ادامه تحصیلات خود بپردازد.

وی در مدرسه دو درب ساکن شد و ادبیات عرب، منطق و حکمت قدیم را نزد میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری و فاضل بسطامی آموخت.

ایشان سطوح را از محضر آیات سید جعفر شهرستانی، شیخ محمد نهاوندی ،شیخ حسن برسی و شیخ محمد قوچانی فراگرفت و سپس در دروس خارج آیت الله حاج میرزا محمد آقازاده کفائی (فرزند ارشد آخوند خراسانی) به مدت سیزده سال، آیت الله میرزا مهدی غروی اصفهانی (مؤسس مکتب تفکیک) به مدت ده سال و همچنین آیت الله حاج‌آقا حسین قمی و آیت الله حاج شیخ موسی خوانساری (صاحب حاشیه مکاسب) شرکت کرد و به درجه رفیع اجتهاد نائل آمد.

هجرت به نجف اشرف

آیت الله دامغانی در سال 1352 قمری به نجف اشرف مشرف شد و از دروس اساتید بنام نجف مانند آیات عظام میرزای نائینی، آقا ضیاءالدین عراقی و حاج سید ابوالحسن اصفهانی کسب فیض نمود و پس از طی مراتب علمی، مفتخر به اجازه اجتهاد از سوی  اساتید گردید.

ایشان علاوه بر اجازه اجتهاد، اجازاتی در نقل حدیث و امور حسبیه از آیات عظام سید حسین طباطبایی قمی، سید محمد حجت کوه کمری، شیخ آقا بزرگ تهرانی، شیخ محمد صالح حائری مازندانی، سید محمود شاهررودی و برخی دیگر از بزرگان ، دریافت نمود و پس از مدتی به مشهد مقدس بازگشت.

مرحوم آیت الله دامغانی در کنار تحصیل و تحقیق ، به تدریس در حوزه علمیه نیز پرداخت و شاگردان بسیاری تربیت کرد. وی علاوه بر تدریس سطوح عالیه و درس خارج فقه و اصول، به برپایی جلسات تفسیر و اخلاق نیز اهتمام ورزید و به همین خاطر، شب های پنج شنبه جلساتی را جهت گروهی از طلاب برگزار می کرد.

ویژگی های اخلاقی

رهبر معظم انقلاب درباره ایشان فرمودند: «آقای حاج شیخ کاظم دامغانی در میان عناصر حوزه به فضل اشتهار داشتند.» همچنین آیت الله خامنه ای در سخنان خود در جمع مردم دامغان، ضمن تجلیل از ایشان بیان کردند:

«در مشهد هم مرحوم آیت الله دامغانی از مدرسان معروف مشهد و شخصیت برجسته ای در زمان جوانی ما بود.»

سجایای اخلاقی، صراحت لهجه، اجتناب از هر گونه تظاهر و ارادت به خاندان اهل بیت علیه السلام از صفات برجسته روحی  مرحوم آیت الله دامغانی بود.

آیت الله دامغانی از سال 1336 تا 1356 قمری به تدریس اشتغال داشت و پس‌ازآنکه عارضه خونریزی مغزی منجر به فلج شدن ایشان گردید، وی به توصیه پزشکان کمتر در مدارس و اجتماعات حاضر می شد، ولی حلقه تدریس او با حضور برخی از فضلا در منزلش تشکیل شد و تا یک سال قبل از فوتش نیز ادامه داشت.

ارتحال

سرانجام این عالم ربانی و عاشق خاندان عصمت و رسالت، در ماه شعبان سال 1401 قمری مصادف با تیر ماه سال 1360 شمسی دار فانی را وداع گفت و پس از تشییع با شکوهی ، در «دارالزهد» حرم مطهر رضوی به خاک سپرده شد.

از ایشان آثار و تألیفاتی مانند تقریرات فقه و اصول برخی اساتیدشان باقی مانده است که تاکنون  چاپ نشده و از وی تنها، مقدمه ای بر کتاب «معارف القرآن یا حجه البالغه» شیخ عبدالله یزدی ، منتشر شده است.

از اقدامات اجتماعی این عالم ربانی نیز، می توان به مرمت مسجد جامع دامغان در سال 1381 قمری اشاره نمود.

http://www.shorakh.com/pim/personel/351

ذكـر جميل مرحوم آيت االله آقاي حاج شـيخ ابوالقاسم خزعلي أطاب الله ثراه

( مرحوم آیة الله محمد کاظم دامغانی ، آیة الله میرزا احمد کفایی و آیة الله میرزا حسین فقیه سبزواری ، از مؤسسین حوزه علمیه مشهد بعد از شهریور 1320 )

 

ذكـر جميل مرحوم آيت االله آقاي حاج شـيخ ابوالقاسم خزعلي أطاب الله ثراه

 دكتر احمد مهدوي دامغاني

انّا لله و انّا الیه راجعون . ربّ اغفر و ارحم وانت خیرالرّاحمین

خداوند رحمان منّان مرحوم مغفور جنّت مکان فقیه عفیف شریف راشد متعصب در صيانت حريم مقدس ولايت علوي و زاهد  متقشّف آيت الله آقاي حاج شيخ ابوالقاسم خزعلي رحمة الله عليه را از درياي رحمت و مغفرت خود شاداب گرداناد و روح پاك او را با محمد و آل محمد عليهم السلام محشور فرماياد.

 دقيقا هشتاد و سه سال پيش در اول مهر ماه 1311 ابوالقاسم خزعلي و اين فقير حقير كه هر دو هم  محله بوديم با هم آشنا شديم . او و اين بنده اين امتياز  را داشتيم كه چون قرآن مجيد را به درستي نزد معلمّه ياد گرفته بوديم و دو سه تا منظومه هاي عاميانه مثل «توپ ّ بندي» و «عاقّ والدين» را نيز خوانده و برخي ابيات آن را در حفظ داشـــتيم و مختصر خطّي هم مي نوشتيم از همان روز به كلاس دوم برويم .

 در آن روز مرحوم مجيدي فياض ( 1 ) مدير آن دبستان وساطت مرحوم شيخ حسين قطب محدثي تويه درواري را كه معلم كلاس هاي اول و دوم و سوم بود، درباره ما دو نفر پذيرفت و اجازه داد كه در كلاس دوم، دوره ي دبستان را آغاز كنيم. او از اين حقير و دانش آموز ديگري كه او نيز قرآن مجيد را خوانده بود و نامش هادي نجفيان بود (كه خدا كند زنده باشد) يك سال مسن تر بود. هر سه بر ميزي كه گنجايش سه نفر را داشت تا آخرآن سال تحصيلي پهلوي يكديگر مي نشستيم .     = و ياليت ايّام الصبّی رواجعا =

در تمام مدت پنج سال تحصيلي در آن دبستان ما سه نفر بيشتر از آن كه با ديگر دانش آموزان (اين اصطلاح دبستان و دانش آموز بعدها وضع و رايج شد) بايد عرض مي كردم با ديگر شاگردان آن مدرسه مأنوس و محشور باشيم، با يكديگر الفت و انس داشتيم.

در تمام آن سال ها اگر روزي... طباطبائي (پسر خیّاط مشهور مشهد در آن ايام) كه صدايي رسا و خوش داشت و پس از آن كه زنگ زده مي  شد و شاگردان هر كلاس به صف واحدي مي ايستادند عرض سلام و بندگي به آستان مقدس حضرت ثامن الائمّه عليه و علي آبائه السلام را با همان «سلام» مشهور:

«الّلهم صلّ علي عليّ بن موسي الرّضا المرتضی الامام التقیّ النقیّ و حجّتك علي مَن فوق َ الارض و من تحت الثّري...» الخ را مي كردند غايب بود يا تأخير داشت، اين ابوالقاسم خزعلي بود كه آن سلام را عرض مي كرد و همه شاگردان عرض سلام او را كه ـ اللهم ّ صلي علي ـ تكرار مي  كردند: «اللهم ّ صلي علي» «علي بن موسي ّ الرضا المرتضي» «علي بن موسي الر ّضا المرتضي...»... الخ...

پنج سال گذشت و هر دو مدرسه را به پايان رسانيديم. پس از تعطيلات اين ناچيز در دبيرستان ابن يمين كه مدرسه اي ملي سه كلاسه و مرحوم شازده قاسم بهادري مدير آن و مرحوم مغفور محمد تقي شريعتي رحمة الله عليه (استاد شريعتي بعدي) ناظم آن بودند، از آن جا كه من بنده در امتحانات آخر سال ششم  «اول شاگرد» شده بودم اولا ً و باز به معرفی مرحوم شريعتي كه از شاگردان سطح مرحوم والدم بود ثانيا ، بدون پرداخت شهريه ، ثبت نام كرد.  ولي ابوالقاسم خزعلي تحصيلش را در دبيرستاني ادامه نداد و به مناسباتي به كار در يك كارگاه فلزكاري ادامه داد ولي رفت و آمد و ملاقات هاي مختصر ابوالقاســـم و اين حقير قطع نشـــد و گاه و بيگاه، همديگر را مي ديديم يا در صحن كهنه مقدس ساعتي باهم مي نشستيم ولي مي دانستم كه ابوالقاسم آقا در هيأت مذهبي «تُپل  محله» عضويت دارد و شب هايي كه آن هيأت مجلس دارد در آن مجالس شركت مي كند و يك نوع درس مي خواند في المثل رساله ي آقاي آقاسيد ابوالحسن اصفهاني را يا «حيات القلوب» مرحوم مجلسي را و امثال آن و خلاصه آن كه كماكان به تحصيل علم و معرفت ادامه مي دهد...

شهريور بيست شد و بساط ديكتاتوري رضاشاه و سختگيري و خشونت اعوان و انصار او ؛ و نظميّه چي هاي خراســـان درنورديده شـــد و كار دين و تعليمات ديني و اسلامي دوباره رونق گرفت و از جمله «جلسات تفسير قرآن» در بعضي از مساجد يا خانه هاي  متد ينين برقرار شد (برحسب مراتب مفسّر و  روحاني اداره كننده مجلس و مستمعان آن) و يكي از اين مجالس را مرحوم مغفور آقاي آشيخ محمود كلباسي اصفهاني رحمة الله عليه ـ برادرزاده مرحوم  مغفور آيت االله حاج شـــيخ محمدرضا كلباسي ( 2 ) أطاب الله ثراه - تكفل مي كرد و آن مجلـــس در منزل خود آن مرحوم در ميدان «تُپل ّ محله» مرتّبا برقرار مي بود و ابوالقاسم آقا در آن مجلس سمتي داشت يعني پيش از تفسير آقاي كلباسي مقداري از قرآن مجيد تلاوت مي كرد.

و من بنده نيز به امر مرحوم والدم(ره) شب هاي جمعه در آن شركت مي كردم و در همان سال 1320 بود كه من بنده سه كلاس دبيرستان ابن يمين را تمام كرده بودم و آغاز به تحصيل عربیّت و مقدمات علوم مذهبي، و مرحوم ابوالقاسم خزعلي نيز به هدايت و اعانت همان مرحوم آقاي آشـــيخ محمود كلباســـي  نيز همان سعادت را يافته بود و در بعضي مقدمات مثل «شرح تصريف» يا «سيوطي» تقريبا ِ به موازات هم بوديم ولي آقاي خزعلي ديگر كت و شلوار نمي پوشيد و با قبائي بلند و شب كلاه بود

درســـت يادم نيســـت كه اواخر سال 1321 بود يا اوايل سال 1322 كه يك روز مرحوم آقاي كلباسي به همراهي «ابوالقاسم آقا خزعلي» به «مدرسه دودر » كه مرحوم والدم در آن سال هاي بعد از واقعه شهريور كه به جد و جهد به كمك مرحومان مغفوران آقايان حاج ميرزااحمد كفائي، حاج ميرزاحسين فقيه سبزواري و دو سه نفر ديگر در مقام نوسازي و تجديد حوزه مباركه علميّه مشهد شيّدالله اركانها بود آمدند و مرحوم كلباسي يك قطعه «ململ سفيد و يك طاقه عبا » به پدرم داد و از او خواست آشيخ ابوالقاسم را «معمّم» سازد و مرحوم پدرم با خوشحالي فراوان و دعاي خير بسيار براي مزيد سعادت و توفيق آشيخ ابوالقاسم خودش عمامه را پيچيد و آن را بر سر آشيخ ابوالقاسم خزعلي گذاشـــت. و از اين كه من بنده از درك چنان افتخار محرومم و تغيير لباس نمي دهم گرد اندوهي بر صورتش نشست. خداي آن هر سه مرد عزيز را بيامرزاد

***

در همان ســـال و ســـال بعد در دروس ادبي و مقدمات فقه و اصول با مرحوم آيت الله آقاي خزعلي رحمة الله عليه همدرس بوديم. في المثل در درس مغني و مطول يا در شـــرح لمعه يا در شـــرح شمسيه از محضر انور مرحوم آقاي اديب نيشابوري يا حاج ميرزا احمد مدرس يزدي يا آشيخ محمد روحاني معروف به استاد استفاده و استفاضه مي كرديم.

***

 دقيقا يادم نيســـت كه در ســـال 22 يا 23 بود كه آقاي آشيخ ابوالقاسم خزعلي با صبيّه محترمه مرحوم حاج شيخ محمود كلباسي رحمة الله عليهما ازدواج كرد و باز مرحوم والدم رحمة الله عليه بود كه صيغه عقد نكاح آن دو وجود شـــريف را اجرا فرمود و به نظرم ميان مراســـم عقد و عروسي چيزي  نگذشت كه مقرر شد به رسم معمول مشهد در هنگام عروسي، شب خاندان داماد و دوستانشـــان به «دنبال عروس» بروند و عروس را از خانه پدري به خانه شوهر بياورند والله اكبر كه آن شب را پس از بيش از هفتاد سال دقيقا به خاطر دارم كه عده اي كه ده پانزده نفري بوديم در خدمت مرحوم والدم به منزل مرحوم آقاي كلباسي در همان «تُپل ّ محله» رفتيم و اطاق پذيرايي مرحوم كلباسي را به مناسبت آن كه طبق يك رسم عاميانه معمول بود كه براي ميمنت و شگون هركس مي تواند يك چيزي في المثل آئينه كوچك دستي يا قيچي يا بشقاب يا ساعت روميزي و امثال آن را از خانه عروس بردارد يا بربايد؟! و بـــه منـــزل داماد ببرد و من بنده بخوبي به ياد دارم كه يك آئينه اي كه قاب فلزي ســـپيدي داشـــت و در حد يك كتاب كوچك بود برداشتم و به منزل آقاي خزعلي آوردم!!!

***

من بنده مهر ماه سال 1324 براي تحصيلات دانشگاهي به طهران آمدم (به شرحي كه در مقاله يادبود مرحوم استاد علامه فروزانفر رحمة الله عليه نگاشته ام)   ولي هر وقت مشهد مشرف مي شدم ديداري با آقاي خزعلي داشتم و او را به مراتب برتر و بهتر و نيز متعصب تر و متقشّف تر مي يافتم. مجاهدات و مساعي جميله ي او در راه اعلاء كلمه  ي حق  و تعلق خاطرش به رهبر معظم راحل انقلاب رضوان الله تعالي عليه بر اهل اطلاع پوشيده نيست و همه مي دانيم كه در اين راه چقدر حبس و زجر و تبعيد را تحمل كرد پس از آن صدمات که مقرر شده بود آن مرد شريف وارسته را از مشهد تبعيد كنند مرحوم والدم از مرحوم آيت الله آقاي حاج ميرزا احمد كفائي رحمة الله عليه خواست كه از آبروي عظيم خود استفاده كند و ترتيبي دهد كه آقاي خزعلي را به «دامغان» تبعيد كنند و آن مرحوم چنين كرد و مرحوم پدرم آقاي خزعلي را به مرحوم مبرور آقاي حاج ميرزاآقا ترابي رحمه الله تعالي مجتهد اعلم آن شهر و چند نفر از سرشناسان مهمان نواز دامغان سپرد و آقاي خزعلي در مدتي كه در دامغان تشريف داشت جذب قلوب بسياري از اهالي دامغان را كرد و اقامتش در آنجا و افاضاتش در آن شهر تحمل تبعيد را بر ايشان آسان ساخت.

***

پس از آنكه از «اوين» آزاد شدم براي عتبه بوسي ولي نعمت اعظم حضرت رضا صلوات الله عليه به مشهد مشرف شدم. در پايين پاي مبارك در اداي نماز زيـــارت بـــودم كه مرحوم آيت الله خزعلي نيز براي اداي نماز زيارت از عتبه مطهره خارج شـــد و چون حقير را در حال نماز مشـــاهده فرموده بود آمد و پهلوي من به نماز ايستاد . نمازمان كه تمام شد، به نحو تعر ّض و گله گزاري از اين حقير فرمود كجايي و چه مي كني و چرا پيش ما نمي آيي عرض كردم اي آقا من هفته ي گذشته از اوين آزاد شده ام و به تعجب و با استفهامي انكاري از من پرسيد مگر تو زنداني بودي گفتم مگر تو (با همين ضمير مفرد) خبر  نداشتي؟ برخاست و رو به قبر مطهر كرد و گفت قسم به حضرت رضا كه خبر نداشتم و من چون هميشه او را صادق و مردي عادل و به تمام معني كلمه پرهيزكار مي شناختم فرمايشش را پذيرفتم و قريب نيم ساعتي همان جا نشستيم و گُل گفتيم و گل شنيديم ـ خداش بيامرزاد.  

دوازده سيزده سال پيش يكي از آقازاده هاي ايشان در واشنگتن اقامت داشت و من بنده گاهي كه او را ملاقات مي كردم  توسطش به والد  معظمش سلام مي فرستادم و در يك ماه محرّمي بود (شايد دوازده يا يازده سال قبل) كه يك روز حضرت آيت الله خزعلي رحمة الله عليه از واشنگتن به من بنده تلفن فرمودند و من حيرت زده عرض كردم مگر شما آمريكا تشريف داريد؟ فرمود بلي و آدرس تو چيست كه مي خواهم يك روز پيش تو بيايم ـ معلوم است كه من بنده غريب مهجور چقدر خوشحال شدم. دو سه روز بعد حضرتش به همراهي جناب حجت الاسلام آسيد صادق آيت الله زاده شيرازي دامت ّعزته و عمره (نوه محترم مرحوم مغفور رضوان جايگاه آيت الله آقاي حاج سيد عبداالله شيرازي (رض) و فرزند مرحوم آيت الله آقاي حاج سيدباقر شيرازي(ره) مرا در فيلادلفيا ســـرافراز فرمودند و چندين ســـاعت در خدمتشان بودم و كسب فيض و آرامـــش كـــردم. خداش بيامرزاد ـ هيچگاه اين محبت و فقيرنوازي او را فراموش نمي كنم.

آخرين ديدار اين ناچيز با آن مرحوم روز شنبه ششم ارديبهشت سال 1393 برابر بيست و ششم جمادي الاخراي سال 1435 اتفاق افتاد.

اين فقير در نجف اشرف در پيش روي ضريح مقدس مشغول عرض زيارت وداع بودم (چون ساعتي بعد بايد براي مراجعت به آمريكا به فرودگاه مي رفتم) برادرم حاج حسينعلي كه در پشت سرم مشغول زيارت بود به شانه ام زد و صداي سلام و احوالپرسي اش را با كسي شنيدم ـ حال خضوعي كه داشتم به هم خورد برگشتم ديدم حضرت آيت الله خزعلي به روي صندلي چرخ داري نشسته است و دارد اذن دخول مي خواند ـ مقام مقتضي مكالمه ي فراواني نبود عرض كردم چطوريد آقاجان فرمود: همين جور كه مي بيني عرض كردم آقاجان صندلي چرخ دار من بنده بيرون حرم در صحن مطهر است و «عمتك مثلك»  يادي از سفرشان به فيلادلفيا فرمودند و ابراز مرحمتي و مختصر مكالمه اي فرمودند و شانه اش را بوسيدم و از او التماس دعا كردم: خداوند اينك او را در عليیّن به محضر مبارك حضرت مولي الموالي صلوات الله عليه مشرف ساخته باشد.و حال چه عرض كنم جز اينكه همان بيت عربي را كه  :

اذا ما  مات بعضك فأنّك بعضا

فانّ البعضَ من بعضِ قریب

ربّنا اغفر لنا ولاخواننا الذين سبقونا بالأيمان. والحمد لله ربّ العالمين و صلي االله علي سيدنا ّ محمد وآله الطاهرين.

 

پي نوشت :

. 1ـ برادر بزرگتر مرحوم مبرور استاد دكتر سيدعلي اكبر فياض رحمةاالله عليه

   2ـ از علما و فضلاي مشـــهور مشـــهد كه از اصفهان به مشهد مهاجرت فرموده بود و از ائمه جماعت مســـجد گوهرشـــاد بود و شب ها در ايوان مقصوره امامت مي كرد و شب هاي جمعه پس از نماز عشاء در همان ايوان، دعاي كميل را تلاوت مي كرد. رحمة الله عليه.

منبع :

Pdf  روزنامه اطلاعات ، 27 شهریور 1394 ، سال بیست و دوم ، شماره 4917

 

http://www.ettelaat.com/etbarchive/1996-2014/2015/09/18/P2.pdf

سید موسی سبزواری ، به قلم شیخ آقا بزرگ طهرانی

 

زندگی نامه تحصیلی مرحوم آیة الله میرزا موسی سبزواری ، پدر بزرگوار مرحوم آیة الله میرزا حسین فقیه سبزواری ، به نقل از کتاب " میرزای شیرازی " ترجمه حمید تیموری از کتاب " هدیّة الرازی الی الامام المجدّد الشیرازی " تألیف مرحوم شیخ آقا بزرگ طهرانی .

سید موسی سبزواری

فرزند سید محمد علی حسینی ، که در سنه سیصد و اندی به سامرا مشرف و تا هنگام رحلت آیة الله  بهره مند از درس ایشان بود . او هم چنین نزد علامه سید محمد اصفهانی  و سید صدر حضور می یافت .

بعد از وفات آیة الله هم چند سالی در درس سرور ما آیة الله میرزا محمد تقی شیرازی شرکت می کرد . سپس به سبزوار رفت و در آن جا مقبول القول و مورد اطاعت همگان و آبرومند و مورد اعتماد در اقامه جماعت و غیر آن بود .

پس از فوت در اول شعبان سال 1336 ، فرزند بزرگش سید مهدی قائم مقام پدر شد . فرزند دیگرش سید حسین نیز از فضلای مشغول به تحصیل علم در نجف نزد میرزا حسین نایینی می باشد .

فرزند برادرش میرزا حسن فرزند سید کاظم فرزند سید محمد علی هم به کسب علم اشتغال دارد و اخیرا با خانواده سرور ما علامه بزرگ شیخ اسماعیل محلاتی فرزند مولی محمد علی محلاتی نجفی وصلت نموده است .

منبع :

کتاب شرح زندگانی میرزای شیرازی

شیخ آقا بزرگ تهرانی

ترجمه حمید تیموری

انتشارات میقات

خرداد 1362

صفحه 168 ، ردیف 327

آیة الله میرزا حسین فقیه سبزواری

 

آیة الله میرزا حسین فقیه سبزواری

حاج میرزا حسین فقیه سبزواری و آیت الله سید علی اکبر خوئی  ( پدر آیت الله العظمی خوئی)

 

حاج میرزا حسین فقیه سبزواری و آیت الله سید علی اکبر خوئی [پدر آیت الله العظمی خوئی]   مشهد مقدس، بارگاه رضوی علیه السلام

آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری و آیت الله سید علی اکبر خوئی  ( پدر آیت الله العظمی خوئی)

آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

 

آیة الله میرزا حسین فقیه سبزواری

 

آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

 

مرکز بررسی اسناد تاریخی

http://historydocuments.ir/?page=show_album&id=1101

 

کتابشناسی خاطرات ایرانی

کتابشناسی خاطرات ایرانی

Published by majid on Wed, 03/18/2009 - 16:18

با آن که خاطره نگاري سياسي در تمدن ايراني سابقه اي کهن دارد و برخي از خاطره پژوهان غربي کتيبه هاي داريوش در بيستون را انقلابي بزرگ در شيوه خاطره نگاري در عهد باستان دانسته اند و با آن که خاطره نگاري سياسي از اوايل عهد ساساني به شهادت کتيبه هاي شاپور اول و نَرسه و کَرتير مؤبد از سرگرفته شد و با آن که در دوران اسلامي نيز وقايع نگاران رويدادهاي دوران خود را ثبت کرده و خاطرات پراکنده در ادب پارسي و در پاره اي از آثار ديوانيان و مورخان و علما به جا مانده است، اما از نيمه دوم قرن 19 و اوايل قرن حاضر است که خاطره نگاري سياسي و سفرنامهنويسي به عنوان نوع مشخص ادبي ظاهر مي شود و در دوران 70 ساله ميان انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامي مورد توجه قرار مي گيرد و پس از انقلاب رونق فزاينده مي يابد.

اگر خاطره نگاري را به دو نوع عمده سياسي و ادبي بخش کنيم خاطرات سياسي نوع اصلي خاطره نگاري درايران است. حال آن که خاطرات ادبي و فرهنگي، و به ويژه حديث نفس، بن مايه خاطره نگاري در مغرب زمين است. از همين روست که خاطرات غربي بيشتر مورد توجه در نقد ادبي است و خاطرات ايراني بيشتر مورد عنايت در تاريخ نگاري. نگاهي به توزيع فراواني کتابنامه خاطرات ايراني نشان مي دهد که بيش از سه چهارم کتاب هاي چاپ شده از نوع خاطرات سياسي است (52درصد از رجال ديواني و 22 درصد از رهبران و هواداران جنبش هاي سياسي) و تنها 14 درصد از کتاب ها از نوع خاطرات ادبي است و حدود 11 درصد ديگر به خاطرات زنان و اقليت هاي قومي و ديني تعلق دارد.
همان طور که جدول توزيع فراواني کتابنامه نشان مي دهد، کتابشناسي خاطرات ايراني را به 3 رده اصلي و 9 رده فرعي بخش کرده ايم. يکم، خاطرات رجال ديواني در سه دوره: عصرقاجاريه در قرن 19 و عصر مشروطه از 1900 تا 1920 و عصر پهلوي از 1921 تا 1978. بيش از نيمي از عناوين به اين نوع خاطرات تعلق دارد: عصر قاجاريه 8 درصد، عصر مشروطه 20 درصد و عصر پهلوي 24 درصد. رده دوم، خاطرات رهبران و کادرها و هواداران جنبش هاي سياسي است که حدود 22 درصد خاطرات را در برمي گيرند و کم و بيش هرکدام حدود 7 تا 9 درصد خاطرات را پديد آورده اند: خاطرات رهبران جنبش هاي چپ حدود 9 درصد، خاطرات رهبران نهضت ملي ايران حدود 7 درصد و خاطرات علما و رهبران نهضت هاي اسلامي نيزحدود 7 درصد. رده سوم از آن شخصيت هاي فرهنگي و اجتماعي است که حدود 23 درصد خاطرات را منتشر کرده اند: نويسندگان و فرهنگيان حدود 14 درصد، زنان حدود 3 درصد و آثار خاطره نگاران اقليت هاي قومي و ديني حدود 8 درصد.

توزيع فراواني خاطرات ايراني 

يکم. خاطرات رجال ديواني

1. عصر قاجاريه (در قرن 19). شمار 26 درصد 8/1
2. عصر مشروطه (از 1900 تا 1920) شمار 64 درصد 19/9 
عصر پهلوي (از 1921 تا 1978) شمار 77 درصد 24/0

جمع رده يکم شمار 167 درصد 52/0

دوم. خاطرات رهبران و هواداران جنبش هاي سياسي

4. جنبش هاي چپ شمار 30 درصد 9/3
5. نهضت ملي ايران شمار 22 درصد 6/8

6. نهضت اسلامي و علما شمار 21 درصد 6/5

جمع رده دوم شمار 73 درصد 22/6

سوم. خاطرات شخصيت هاي فرهنگي و اجتماعي
7. نويسندگان و فرهنگيان شمار 45 درصد 14/0

8. زنان شمار 9 درصد 2/8

9. اقليت هاي قومي و ديني شمار 27 درصد 8/4

جمع رده سوم شمار 81 درصد 25/2

جمع رده ها: شمار 321 درصد 100/0

چند توضيح درباره نحوه تنظيم اين کتابنامه ضروري است. يکي اين که ملاک انتخاب کتاب ها محتواي آنها بوده است و نه عنوان آنها. به عنوان نمونه کتاب خاطرات گذشته از محمدحسين ميمندي نژاد داستاني است خيالي و ربطي به خاطرات نويسنده ندارد حال آن که کتاب هاي تاريخ بيداري ايرانيان از ناظم الاسلام کرماني و مقدمات مشروطيتاز هاشم محيط مافي خاطرات نويسندگان آنها از جريان انقلاب مشروطه است و يا کتاب تاريخ مختصر احزاب سياسي حاوي خاطرات و تحليل هاي ملک الشعراء بهار از حوادث تاريخي از انقلاب مشروطه تا ظهور پهلوي است. ديگر اين که در چند مورد ملاک قرار دادن خاطره در يک بخش خاص موضوع خاطره بوده است و نه موقعيت نويسنده آن. از جمله خاطرات خليل عراقي از حوادث آذربايجان و يا خاطرات محمود دولت آبادي و محمود زند مقدم از بلوچستان که همگي در بخش 9 آمده اند. سرانجام اين که، به سبب تکرار حدود 40 عنوان در دو بخش از کتابنامه شمار کتاب هاي اين مجموعه کمتر از 220 عنوان است. از جمله خاطرات و خطرات حاج مخبرالسلطنه و يا شرح زندگاني من عبدالله مستوفي که در عصر قاجاريه و مشروطه و پهلوي تکرار شده است و يا زندگي طوفاني سيدحسن تقي زاده و يادداشت هاي دکتر قاسم غني که هم در عصر مشروطه و هم در عصر پهلوي آمده است.

موضوع ديگري که شايان توجه است رونق بازار خاطره نويسي و انتشار خاطرات در دوران پس از انقلاب است. شمار خاطراتي که دراين دوره کوتاه منتشر شده بر شمار همه خاطراتي که در يک قرن بيش از آن عرضه شده فزوني گرفته است. تا زمان انقلاب کتاب هاي خاطره کمتر از يکصد عنوان بود. حال آن که بعد از انقلاب شمار آن نزديک به 200 عنوان شده که اگر خاطرات جنگ و حدود34 خاطره در طرح تاريخ شفاهي دانشگاه هاروارد و تاريخ شفاهي بنياد مطالعات ايران را نيز بدان بيفزائيم شمار آنها به حدود 6 برابر خاطرات پيش از انقلاب مي رسد

.
شکوفائي خاطره نگاري در اين دوران به دو سبب بود: يکي علاقه روز افزون به تاريخ گذشته براي آگاهي از زواياي تاريک تاريخ به منظور يافتن پاسخ به اين پرسش که «چرا رژيم گذشته از هم پاشيد؟» و يا «چرا انقلاب پيروز شد؟» و يا اين که «چرا گروه هاي خاصي برنده انقلاب شدند؟»* سبب ديگر آزادي نسبي براي تدوين و انتشار خاطراتي بود که در دوران رژيم گذشته امکان انتشار آنها نبود. چنان که پيش از انقلاب 48 کتاب از رجال عصر مشروطه منتشر شده و بعد از انقلاب به 39 کتاب کاهش يافته حال آن که شمار خاطرات رجال عصر پهلوي از 26 خاطره به 49 خاطره فزوني گرفته است.
تمام خاطرات رهبران نهضت ملي ايران و سه چهارم خاطرات اسلامي و دو سوم خاطرات رهبران و کادرهاي جنبش هاي چپ نيز پس از انقلاب منتشر شده است. همين طور بيش از 70 درصد خاطرات فرهنگي و خاطرات اقليت ها که از همين دوره کوتاه انتشار يافته است. اگر خاطرات سياسي عصر قاجاريه و مشروطه را کنار بگذاريم تقريباً تمام خاطرات پر اهميت سياسي پس از انقلاب منتشر شده است. و از همه بالاتر اين که «ازکي آمده ايم و به کجا مي رويم؟»

کتابنامه خاطرات ايراني از چند سو از مجموعه کنوني فراتر مي رود. يکم، صدها خاطرات پراکنده که به صورت مقالات کوتاه و بلند در روزنامه ها و مجلات و نشريات ادواري مانند خاطرات وحيد، اطلاعات ماهانه، آينده، يغما، خواندني ها و ياد به چاپ رسيده است و جا دارد که کتابنامه جداگانه اي براي آنها تهيه شود. دوم، خاطراتي که در کتاب هاي تاريخي و آثار ادبي آمد و دراين مجموعه معرفي نشده اند جز دو مورد که به سبب اهميت خاطره و نيز حجم قابل ملاحظه آن در اين مجموعه آمده است: "خاطرات گلشائيان" در يادداشت هاي دکتر قاسم غني و " يادداشت هاي سپهسالار" در کتاب سپهسالار تنکابني. سوم، خاطراتي که در طرح تاريخ شفاهي مرکز مطالعات خاورميانه دانشگاه هاروارد و طرح تاريخ شفاهي بنياد مطالعات ايران فراهم آمده و به ترتيب شامل 126 مورد و 213 مورد مي شوند. چهارم، خاطرات جنگ که نياز به بررسي جداگانه دارد و در مجموعه حاضر نيامده است. پنجم، سفرنامه ها که اساساً در زمره خاطرات هستند و در اين کتابنامه نيامده اند.

اين کتابنامه دومين کتابنامه خاطرات ايراني است. اولين کتابنامه به همت احمد شعباني زير عنوان «کتابشناسي سرگذشتنامه هاي خود نگاشت و خاطرات ايراني» در زنده رود، فصلنامه فرهنگ، ادب و تاريخ، بهار 1374 که "ويژه خاطره نويسي" بود انتشار يافت. اين مجموعه حاوي مشخصات کامل کتابشنامي 226 خاطره ايراني و از جمله حدود 24 خاطره جنگ و چند سفرنامه است. چند کتاب نيز همچون 8 جلد از خاطرات غني و 3 جلد از خاطرات انور خامه اي و 5 جلد از خاطرات عبدالحسين مسعود انصاري جداگانه شمارش شده است. برخي از خاطرات که در اين کتابنامه آمده است از باب داستان هاي تخيلي است از جمله خاطرات گذشته اثر محمدحسين ميمندي نژاد و يا خاطرات نصرالله حکيم الهي که هم از نظر ادبي و هم از نظر خاطره نگاري بي ارزش به نظر مي رسند. برخي از خاطرات اين مجموعه نيز در دسترس نبودند تا از نظر خاطره نگاري بررسي شوند از جمله خاطرات حبيب (بهائي)، خاطرات من از محمدعلي مظفري، خاطراتي از جواد فومني، يا خاطرات کهن مردان خوزستان، یاخاطراتم، خاندانم از عزت الله بيات، يا زندگاني از مهدي داودي بدين ترتيب حدود 50 عنوان از کتابنامه زنده رود درمجموعه حاضر معرفي نشده و به جاي آن حدود 80 عنوان ديگر بدان افزون گرديده است. به هرحال کتابنامهزنده رود به عنوان مبناي کار در تهيه کتابنامه حاضر مورد استفاده قرار گرفته و زحمت مؤلف پژوهنده آن مشکور و فصل نقد برايشان مأجور است.

کتاب هاي مورد بررسي درکتابنامه حاضر برحسب موضوع طبقه بندي شده اند و به سبب تکرار برخي از کتاب ها در دو و يا سه رده، شمار کتاب هاي اين کتابنامه کمتر از شمار 301 عنواني است که در جدول توزيع فراواني آمده است. به عنوان نمونه خاطرات و خطرات حاج مخبرالسلطنه و شرح زندگاني من عبدالله مستوفي در سه دوره قاجاريه، مشروطه و پهلوي تکرار شده است و يا زندگي طوفاني سيدحسن تقي زاده و يادداشت هاي دکتر قاسم غني در عصرمشروطه و عصر پهلوي تکرار شده است. يا اين که خاطرات زنان نويسنده (مهشيد اميرشاهي و سيمين دانشور) هم در بخش خاطرات زنان و در بخش خاطرات نويسندگان تکرار شده است. اگر کتاب هاي تکراري را کنار بگذاريم شمار کتاب هاي اين مجموعه به حدود 270 عنوان مي رسد.
اين مجموعه تمام عناوين پراهميت خاطرات ايراني و 90 درصد خاطرات ديگر را که به صورت کتاب مستقل چاپ شده اند در بر مي گيرد. همچنين بايد افزود که غالب عناويني که دراين مجموعه معرفي شده است در گنجينه نفيس کتاب هاي فارسي دانشگاه پرينستون در دسترس پژوهندگان قرار دارد.

بررسي کلي محتواي اين کتابنامه و معرفي خاطرات برجسته همراه تحول تاريخي خاطره نگاري در ايران درمقاله "خاطرات ایرانی در گذشته و حال" در بخش دوم " ويژه نامه خاطرات" خواهد آمد.

احمد اشرف

 


 

1. خاطرات رجال عصر قاجاريه در قرن 19

- احتشام الدوله، خانلر ميرزا. جنگ ايران و انگليس درمحمره [کتابچه مرحوم خانلرميرزاي احتشام الدوله درباب جنگ ايران و انگليس در محمرّه]. تهران، چاپ دوّم، انتشارات پاپيروس، 2537. 80 ص.

- احتشام السلطنه، ميرزامحمودخان. خاطرات احتشام السلطنه. به کوشش و تحشيه محمد مهدي موسوي، و به اهتمام اسمعيل صارمي. تهران، انتشارات زوار، 1366. 770 ص.

- اردلان، امان الله. اولين قيام مقدس ملي درجنگ بين المللي اول يا خاطره هاي حسين سميعي (اديب السلطنه) و امان الله اردلان (حاج عزّالممالک). تهران، ابن سينا، 1332. (؟) ص.

- اعتماد السلطنه، محمدحسن. روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، وزير انطباعات در اواخر دوره ناصري: مربوط به سالهاي 1292 تا 1313 هجري قمري. با مقدمه و فهارس از ايرج افشار. تهران، اميرکبير، 1350. 39+1107 ص.

- امين الدوله، علي. خاطرات سياسي ميرزاعلي خان امين الدوله. به کوشش حافظ فرمانفرمائيان. تهران، کتابهاي ايران، 1341. 22+291+10 ص.
- تقي زاده، حسن. زندگي طوفاني: خاطرات سيد حسن تقي زاده. چاپ دوم، به انضمام اسناد، به کوشش ايرج افشار. تهران، 1372. 994 ص.

- جانزاده، علي. گردآورنده، خاطرات سياسي رجال ايران: از مشروطيت تا کودتاي 28 مرداد 1332. تهران، 1371. دو جلد، 1084 ص.

- خان ملک ساساني، احمد. يادبودهاي سفارت استانبول. تهران، انتشارات بابک، 1354. 332 ص.

- دنبلي، عبدالرزّاق مفتون. مآثر سلطانيه. با مقدمه و فهرست ها به اهتمام غلامحسين صدري افشاري. تهران، انتشارات ابن سينا، 1351. 20+ 429 ص.

- ديوان بيگي، رضا علي. سفر مهاجرت: ايران در نخستين جنگ جهاني. تهران، بي ناشر، 1351. 154 ص، مصور.

- رحيم زاده صفوي. اسرار سقوط احمد شاه؛ خاطرات رحيم زاده صفوي. به کوشش بهمن دهگان. تهران، بي ناشر، 1362. 315 ص .
- سديدالسلطنه کبابي، محمدعلي. بندرعباس و خليج فارس. تصحيح و مقدمه و فهارس از احمد اقتداري، به کوشش علي ستايش. تهران، دنياي کتاب، 1363. 780 ص.
- سياّح محلاتي، حاج محمّدعلي. خاطرات حاج سياح يا دوره خوف و وحشت. به کوشش حميد سياح و به تصحيح سيف الله گلکار. تهران، کتابخانه ابن سينا، 346. 640 ص.
- شيباني، بصيرالملک. روزنامه خاطرات بصيرالملک شيباني: 1306-1301. به کوشش ايرج افشار و محمد رسول درياگشت. تهران، دنياي کتاب، 1374. چهل و شش+745 ص.
- ظل السلطان، مسعود ميرزا. خاطرات ظل السلطان: سرگذشت مسعودي. به اهتمام و تصحيح حسين خديو جم. تهران، انتشارات اساطير، 1368. 2 جلد، 43+839 (ج 3، سفرنامه، 236 ص).
- عين السلطنه، قهرمان ميرزا. روزنامه خاطرات عين السلطنه، جلد اول، روزگار پادشاهي ناصرالدين شاه. به کوشش مسعود سالور و ايرج افشار. تهران، انتشارات اساطير، 1374. 973 ص.

- غفاري، محمدعلي (مصدق الدوله). خاطرات و اسناد محمدعلي غفاري، نايب اول پيشخدمت باشي (تاريخ غفاري). به کوشش منصوره اتحاديه (نظام مافي) و سيروس سعدونديان. تهران، نشر تاريخ ايران، 1361. شانزده+426 ص.

- فرصت، محمد نصربن جعفر. آثار عجم همراه با مقدمه و خاطرات زندگي مؤلف با فرمان ها و تصاوير منتشر نشده از فرصت. تهران، بامداد، 1362. (دوجلد در يک مجلد) 91+603 ص.

- قائم مقام فراهاني، عبدالمجيد. خاطرات ميرزا بزرگ قائم مقام فراهاني (شامل يادداشت ها و خاطرات و حکايات اخلاقي ميرزا بزرگ قائم مقام فراهاني). تهران، جلد اوّل، 1369. 310 ص.
- قزويني، محمدّ شفيع. قانون قزويني: انتفاد اوضاع اجتماعي ايران، دوره ناصري. تهران، ايرج افشار، 1370. 167 ص.
- کلانتر، ميرزا محمدبن ابوالقاسم. روزنامه ميرزا محمد کلانتر فارس (شامل وقايع قسمت هاي جنوبي ايران از سال 1142 تا 1199 هجري قمري). به اهتمام عباس اقبال آشتياني، با مقدمه و حواشي و فهارس. تهران، ضميمه سال دوم مجله يادگار، 1325. 127ص.
- معيرالممالک، دوستعلي خان، وقايع الزمان (خاطرات شکاريه). به کوشش خديجه نظام مافي. تهران، نشر تاريخ ايران، 1361. 262 ص.

- هدايت، مهديقلي (حاج مخبرالسلطنه) . ياد داشت هايي از زندگاني خصوصي ناصرالدين شاه، تهران، نشر تاريخ ايران، 1362. 200 ص.

- مقصودلو، حسينقلي (وکيل الدوله). مخابرات استرآباد. به کوشش ايرج افشار و محمدرسول درياگشت. تهران، نشر تاريخ ايران، 1363. ج 1، 521 ص.
- ملک آراء، عباس ميرزا. شرح حال عباس ميرزا ملک آراء (برادر ناصرالدين شاه) شامل قسمت مهمي از وقايع سلطنت اين پادشاه. به اهتمام عبدالحسين نوايي. تهران، انتشارات بابک، 1355. 319 ص.
- ممتحن الدوله شقاقي، ميرزامهدي خان. خاطرات ممتحن الدوله ( زندگي نامه ميرزا مهدي خان ممتحن الدوله شقاقي). به کوشش حسينقلي خان شقاقي. تهران، مؤسسه انتشارات اميرکبير، 1353. 397 ص.

- مير پنجه، سرهنگ اسماعيل. خاطرات اسارت، روزنامه سفر خوارزم و خيوه.. به کوشش صفاءالدين تبرّائيان. تهران، مؤسسه پژوهش ومطالعات فرهنگي، 1370. 176 ص، مصوّر.
- نظام السلطنه مافي، حسينقلي. خاطرات و اسناد حسينقلي خان نظام السلطنه مافي. به کوشش معصومه مافي، منصوره اتحاديه (نظام مافي)، سيروس سعدونديان، حميد رام پيشه، تهران، نشر تاريخ ايران، 1362. سه جلد،926 ص.

- وقايع اتفاقيه، مجموعه گزارش هاي خفيه نويسان انگليس در ولايات جنوبي ايران از سال 1291 تا 1322 قمري. به کوشش علي اکبر سعيدي سيرجاني. تهران، نشر نو، 1361. 795 ص.
- هدايت، مهدي قلي(حاج مخبرالسلطنه). خاطرات و خطرات: توشه از تاريخ شش پادشاه و گوشه از دوره زندگي من. تهران، شرکت چاپ رنگين، 1329. 648 ص.

 

2- خاطرات رجال عصر مشروطه: 1920-1900
 

- احتشام السلطنه، ميرزا محمودخان. خاطرات احتشام السلطنه. به کوشش و تحشيه محمدمهدي موسوي، به اهتمام اسمعيل صارمي. تهران، انتشارات زواّر، 1366. 770 ص.

- اعزاز نيک پي، عزيزالله. تقدير يا تدبير: خاطرات اعزاز نيک پي. تهران، کتابخانه ابنسينا، 1347. 259ص.

- اعظام قدسي، حسين. کتاب خاطرات من يا روشن شدن تاريخ صد ساله. دوجلد. تهران، انتشارات ابوريحان، 1349. 592+838 ص.
- امير بهادر، جعفرقلي خان. خاطرات سردار اسعد بختياري. به کوشش ايرج افشار. تهران، اساطير، 1372. 296 ص.
- بزرگ اميد، ابوالحسن. از ماست که برماست: محتوي خاطرات و مشاهدات. تهران، دنياي کتاب، چاپ دوّم، 1363. 322 ص، مصوّر.
- بهار، محمدتقي (ملک الشعراء). تاريخ مختصر احزاب سياسي، انقراض قاجاريه. تهران، ج 1، (بي ناشر)، 1323؛ ج 2، مؤسسه انتشارات اميرکبير، 1363. 22+382+417 ص.
- بهرامي، عبدالله. خاطرات عبدالله بهرامي از آخر سلطنت ناصرالدين شاه تا اول کودتا. تهران، بهرامي، 1344. 642 ص.

- تفرشي حسيني، سيد احمد. روزنامه انقلاب مشروطيت و انقلاب ايران (يادداشت هاي حاجي ميرزا سيد احمد تفرشي حسيني درسال هاي 1321 تا 1328 قمري به انضمام وقايع استبداد صغير از نويسنده اي گمنام). به کوشش ايرج افشار. تهران، مؤسسه انتشارات اميرکبير، 1351. 301 ص، مصوّر.
- پسنديده، مرتضي. خاطرات آيت الله پسنديده، به کوشش محمد جواد مرادي نيا. تهران، مؤسسه انتشارات سوره، بي تا. 153ص.
- جودت، حسين. يادبودهاي انقلاب گيلان و تاريخچه جمعيت فرهنگ رشت. بي جا، جودت، 1352. 288 ص .
- جورابچي، حاج محمدتقي. حرفي از هزاران کاندر عبارت آمد (وقايع تبريز و رشت، 1326-1330 هجري قمري). به کوشش منصوره اتحاديه (نظام مافي) و سيروس سعدونديان. تهران، نشرتاريخ ايران، 1363. 104 ص.

- ديوسالار، علي (سالار فاتح). فتح تهران و اردوي برق: بخشي از تاريخ مشروطيت. بي جا، بي ناشر، 1336. 138+15 ص.
- دانشور علوي، نورالله. تاريخ مشروطه ايران و جنبش وطن پرستان اصفهان و بختياري. با توضيحات و حواشي و مقدمه حسين سعادت نوري. تهران، کتابخانه دانش، 1335. 229 ص.
- دولت آبادي، علي محمد. خاطرات سيدعلي محمد دولت آبادي، ليدر اعتداليون. تهران، فردوسي و ايران و اسلام، 1362. 199ص.

- دولت آبادي، يحيي. تاريخ معاصر يا حيات يحيي. تهران، کتابفروشي ابن سينا، 1331-1328. چهار جلد، 359+358+369+447 ص.

- ديوان بيگي، رضا علي. سفر مهاجرت در نخستين جنگ جهاني. تهران، بي ناشر، 1351. 154 ص.

- رابينو. مشروطه گيلان از يادداشت هاي رابينو به انضمام وقايع مشهد در 1330 ه.ق. به کوشش محمد روشن. رشت، کتابفروشي طاعتي، 1352. 168 ص، مصوّر.

- سپهر، احمدعلي (مورخ الدوله)، ايران درجنگ بزرگ. تهران، انتشارات اديب، 1336. 561 ص.

- سپهر، عبدالحسين خان. مرآت الوقايع مظفري و يادداشت هاي ملک المورخين. با تصحيحات و توضيحات و مقدمه هاي دکتر عبدالحسين نوايي. تهران، انتشارات زرين، 1368. 32+380و20+ 372ص.

- سپهسالار تنکابني، محمد وليخان. "يادداشت هاي سپهسالار"، در اميرعبدالصمدخلعتبري. سپهسالار تنکابني. به اهتمام محمد تفضلي. تهران، مؤسسه انتشارات نوين، 1362. صص 367-221.
- سردار اسعد بختياري، جعفر قلي خان امير بهادر. خاطرات سردار اسعدبختياري. به کوشش ايراج افشار. تهران، انتشارات اساطير،1372. 296 ص.

- سردار ظفر بختياري. يادداشت ها و خاطرات، با مقدمه سيف الله وحيدنيا. تهران، يَساولي 1362. 331 ص.
- سيف پورفاطمي، نصرالله. آيينه عبرت: خاطرات و رويدادهاي تاريخ معاصر ايران،جلد اول تا سال 1312. لندن، نشر کتاب، 1368. 718 ص.
- شريف کاشاني، محمد مهدي. واقعات اتفاقيه در روزگار. به کوشش منصوره اتحاديه (نظام مافي) و سيروس سعدونديان. تهران، نشر تاريخ ايران، 1362. 3جلد، سي و يک +997 ص.

- شهري، جعفر. تاريخ اجتماعي تهران درقرن سيزدهم. تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، چاپ دوم، 1369. شش جلد، بيست وهشت+622+748+823+ 841+799+512 ص.

- شيخ الاسلام، ميرزا عبدالامير. دو سند از انقلاب مشروطه ايران. تهران، انتشارات توکا، 2536. 94 ص.

- صنعتي زاده کرماني، عبدالحسين. روزگاري که گذشت. تهران، کتابخانه سخن، 1346. 221 ص.
- ضميري، ميرزا اسدالله. يادداشت هاي ميرزا اسدالله ضميري. به کوشش برادران شکوهي. تبريز، نشر ابن سينا، 1336. 151 ص.

- طاهر زاده بهزاد، کريم. قيام آذربايجان در انقلاب مشروطيت ايران. تهران، چاپ دوم، اقبال، 1363. 522 ص.

- ظهيرالدوله، ميرزا علي (صفاعلي). خاطرات و اسناد ظهيرالدوله، ج 1: تاريخ صحيح بي دروغ، يادداشت هاي دوران حکومت همدان، مکاتبات و تلگراف هاي حکومت هاي گيلان و مازندران و کرمانشاه. به کوشش ايرج افشار. [تهران] ، انتشارات زرين، 1367. هشتادو چهار+645 ص، مصوّر.
- غني، قاسم. يادداشت هاي دکتر قاسم غني. لندن، سيروس غني، ج 1، 1359. 261 ص.
- فريدالملک همداني، محمدعلي. خاطرات فريد از 1291 تا 1334ه.ق.
گردآورنده مسعود فريد (قراگوزلو). تهران، انتشارات زوار، 1354. 524ص+ اسناد و تصاوير.

- فيروز، فيروزميرزا (نصرت الدوله). مجموعه مکاتبات، اسناد، خاطرات و آثار فيروز ميرزا فيروز (نصرت الدوله). به کوشش منصوره اتحاديه و سيروس سعدونديان. تهران، نشر تاريخ ايران، دو جلد 1370-1369. 18+262 ص+ اسناد و تصاوير، +19+496 ص+ اسناد و تصاوير.

- فتحي، نصرت الله. ديدار همرزم ستارخان. تهران، 1351. 316 ص.

- فخرائي، ابراهيم. سردار جنگل. تهران، سازمان انتشارات جاويدان، 1366. 559 ص.

- کاظمي، پرويز. خاطرات ناتمام دکتر پرويز کاظمي، به کوشش فرهاد کاظمي. نيويورک، فرهاد کاظمي، 1995. 157 ص.

- کحّال زاده، ميرزا ابوالقاسم خان. ديده ها و شنيده ها (خاطرات ميرزا ابوالقاسم خان کحّال زاده منشي سفارت امپراطوري آلمان در ايران در باره مشکلات ايران در جنگ بين الملل 1914-1918). به کوشش مرتضي کامران. تهران، نشر فرهنگ، 1363. 484 ص.

- کسروي، احمد. زندگاني من (دوره کامل). مقدمه يحيي ذکاء. واشنگتن، شرکت کتاب جهان، 1990. 343 ص.
- کوچکپور، صادق. نهضت جنگل و اوضاع فرهنگي و اجتماعي گيلان و قزوين. به کوشش سيد محمد تقي ميرابوالقاسمي. رشت، نشر گيلکان، 1369. دوازده+ 193 ص.
- گوهرخاي، محمد باقر (امجدالواعظين تهراني). گوشه اي از رويدادهاي انقلاب مشروطيت ايران. تهران، مرکز نشر سپهر، 2535. 154 ص.

- گيلک، محمدعلي. تاريخ انقلاب جنگل (به روايت شاهدان عيني). رشت، نشر گيلکان، 1371. 590 ص.
- مستوفي، عبدالله. شرح زندگاني من يا تاريخ اجتماعي و اداري دوره قاجاريه. تهران،کتابفروشي زوّار،سه جلد، 1341-1343. 7+569،10+548، 7+707 ص.

- مسعود انصاري، عبدالحسين. زندگاني من و نگاهي به تاريخ معاصر ايران و جهان. تهران، انتشارات ابن سينا، 1353-1349. 5 جلد: 364، 431، 328، 426، 322 ص.

- مجدالاسلام کرماني، احمد. تاريخ انقلاب مشروطيت ايران. مقدمه و تحشيه از محمود خليل پور. اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1347و 1351. دوجلد 543 ص.

- انحلال مجلس، فصلي از تاريخ انقلاب مشروطيت ايران. مقدمه و تحشيه محمود خليل پور. اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1351. 300 ص.

- مستشارالدوله، صادق. خاطرات و اسناد مستشارالدوله صادق، مجموعه يادداشت هاي تاريخي و اسناد سياسي. به کوشش ايرج افشار. مجموعه اول، تهران، انتشارات فردوسي، 1361. 344 ص.
- منصف، محمدعلي. امير شوکت الملک علم، اميرقائن. تهران، مؤسسه انتشارات امير کبير، 1354. 337 ص.

- نجفي قوچاني. سياحت شرق يا زندگينامه و سفرنامه آقا نجفي قوچاني به قلم خودش. به اهتمام و تصحيح ر. ع. شاکري. مشهد، چاپخانه طوس، 1351. 15+684 ص.
- ناصردفترروايي، ابراهيم. خاطرات و اسناد ناصردفترروايي: انقلاب مشروطيت، نهضت جنگل، دوره نا امني خلخال. به کوشش ايرج افشار و بهزاد رزاّقي. تهران، انتشارات فردوسي، 1363. 406 ص.

- ناظم الاسلام کرماني، تاريخ بيداري ايرانيان. 2 بخش، به اهتمام علي اکبر سعيدي سيرجاني. تهران، مؤسسه انتشارات آگاه، 1362. 700+617 ص، مصور.
- نظام السلطنه مافي، حسينقلي. خاطرات و اسناد حسينقلي خان نظام السلطنه مافي. به کوشش معصومه مافي، منصوره اتحاديه (نظام مافي)، سيروس سعدونديان، حميد رام پيشه، تهران، نشر تاريخ ايران، 1362. سه جلد، 926 ص.
- وحيدنيا، سيف الله. خاطرات و اسناد، شامل: نوشته ها و خاطرات مستند تاريخي و اسناد و عکس هاي معتبر و منحصر.تهران، انتشارات وحيد، 1364. 292 ص، مصوّر.

--------. خاطرات و اسناد: مجموعه اي از خاطرات خاطره نويسان نخبه و عکس ها و اسناد معتبر و منحصر. تهران، وحيد، 1367. 241 ص.

--------. خاطرات وحيد، شامل گوشه هايي از تاريخ معاصر ايران. تهران، وحيد، 1363. 2 جلد، 1290 ص.

- وحيدنيا، سيف الله، گردآورنده. خاطرات سياسي و تاريخي. تهران، انتشارات فردوسي و انتشارات ايران و اسلام، 1362. 482 ص.
- وکيل الدوله. اسناد مشروطه (گزارش هاي وکيل الدوله). گرد آوري ابراهيم صفائي. تهران، کتابفروشي سخن، 1348. 192 ص.

- همداني، نادعلي. پدرم ستارخان. تهران، انتشارات اشرفي، 1349. 113ص.
- يپرم خان. از انزلي تا تهران. به کوشش محمدحسين صديق. تهران، انتشارات بابک، 2536. 64 ص.
- يقيکيان، گريگور. شوروي و جنبش جنگل، يادداشت هاي يک شاهد عيني. به کوشش برزويه دهگان. تهران، مؤسسه انتشارات نوين، 1363. 582 ص.

 

3- خاطرات رجال عصر پهلوي

- ارسنجاني، حسن. يادداشت هاي سياسي در وقايع سي تير 1331. چاپ دوم، تهران، انتشارات هيرمند، 1366. 93 ص ، مصور.

- ابتهاج، ابوالحسن. خاطرات ابوالحسن ابتهاج. به کوشش عليرضا عروضي. لندن، ابتهاج، 1370. دو جلد، 900 ص، مصور.

- احمدي، اشرف. پنج سال درحضور شاهنشاه. تهران، بي ناشر، 1341. جلد اوّل، 133 ص.

- آدميت، تهمورس. گشتي برگذشته (خاطراتي ازسفيرکبير ايران در شوروي-آدميت) 1945-1965. تهران، شرکت کتاب سرا، 1368. 271 ص.

- آرامش، احمد. هفت سال در زندان آريامهر. زندگينامه و مقدمه از اسمعيل رائين. تهران، بنگاه ترجمه و نشرکتاب، 1358. 280 ص.
---------. خاطرات سياسي احمد آرامش. به کوشش غلامحسين ميرزاصالح. اصفهان، انتشارات جي، 1369. 339 ص، مصوّر.
- ارسنجاني، حسن. يادداشت هاي سياسي.در وقايع سي تير 1331. چاپ دوم، تهران، انتشارات هيرمند، 1366. 93ص، مصوّر.
- اسفندياري بختياري، ثريا. خاطرات ثريا. ترجمه موسي مجيدي. تهران، بي ناشر، بي تاريخ. ؟ ص.

---------، با همکاري لوئي والانتين. کاخ تنهايي. ترجمه امير هوشنگ کاوسي. تهران، البرز، 1370. 382 ص.

- البصري، علي. يادداشت هاي اعليحضرت رضا شاه کبير در زمان رياست الوزرايي و فرماندهي کل قوا. ترجمه شهرام کريملو. تهران، ستاد بزرگ ارتشتاران، 1351. 301 ص.

- الموتي، مصطفي. ايران در عصر پهلوي. لندن، 1373-1367. 16 جلد: جلد اول: شگفتي هاي زندگي رضا شاه. 447 ص، مصوّر؛
جلد دوم: رضاشاه در تبعيد. 431 ص، مصوّر؛
جلد سوم: بازيگران سياسي از مشروطيت تا بحران 57. 527 ص، مصوّر؛
جلد چهارم: پهلوي دوم در فراز و نشيب. 551 ص، مصوّر؛
جلد پنجم: بحران نفت و ترورهاي سياسي و مذهبي. 476 ص، مصوّر؛
جلد ششم: ملي شدن صنعت نفت و زندگي پُرماجراي مصدق. 485 ص، مصوّر؛
جلد هفتم: کودتا يا ضد کودتا و دور دوم سلطنت. 470 ص، مصوّر؛
جلد هشتم: سرنوشت سياست پيشگان و قربانيان نفت. 410 ص، مصوّر؛
جلد نهم: جنبش هاي کمونيستي و سوسياليستي درايران و سرنوشت رهبران حزب توده. 552 ص؛
جلد دهم: آريا مهر در اوج اقتدار. 536 ص، مصوّر؛
جلد يازدهم: جنگ قدرت در ايران و خاطراتي از دوران نخست وزيري : دکتر اقبال، شريف امامي، دکتر اميني و علم. 531 ص؛
جلد دوازدهم: دولت هاي حزبي و حزب هاي دولتي. يادمانده هايي از دولت حسنعلي منصور و اميرعباس هويدا. 535 ص، مصوّر؛
جلد سيزدهم: بحران در 57 و وقايع مهم دوران نخست وزيري : دکتر آموزگار،
مهندس شريف امامي و ارتشبد ازهاري 516 ص؛
جلدچهاردهم: آخرين روزهاي زندگي شاهشاهان وسرنوشت آخرين نخست وزير شاه. 564 ص، مصوّر؛
جلد پانزدهم: روزشمار تاريخ و وقايع مهم عصر پهلوي، 424 ص مصور.
جلد شانزدهم: خاطراتي از شاهان پهلوي و فهرست اسامي 15 جلد. 549ص، مصوّر.

- اعزاز نيک پي، عزيزالله. تقدير يا تدبير: خاطرات اعزاز نيک پي. تهران، کتابخانه ابن سينا، 1347. 259ص.
- اعظام قدسي، حسين. کتاب خاطرات من يا روشن شدن تاريخ صد ساله. دوجلد. تهران، انتشارات ابوريحان، 1349. 592+838 ص.
- امير احمدي، احمد. خاطرات نخستين سپهبد ايران. به کوشش غلامحسين زرگري نژاد. تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات و فرهنگي، 1373. 716 ص، مصور.

--------. اسناد نخستين سپهبد ايران. به کوشش سيروس سعدونديان. تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگي، 1373. 414 ص.

- اميرطهماسبي، عبدالله. تاريخ شاهنشاهي پهلوي. تهران، بي ناشر، 1305. 728 ص، مصوّر.

- اميرفيض. خاطرات و ماجراهاي وکيل دربار. تورانتو، امير فيض، بي تاريخ. 423 ص.

- اميني، علي. خاطرات علي اميني نخست وزير ايران (1340-41). ويرايش حبيب لاجوردي. کمبريج، طرح تاريخ شفاهي ايران، مرکز مطالعات خاورميانه دانشگاه هاروارد، 1995. 239 ص.
- انتظام، نصرالله. خاطرات نصرالله انتظام: شهريور 1320 از ديدگاه دربار. به کوشش محمدرضا عباسي و بهروز طيراني. تهران، انتشارات سازمان اسناد ملي ايران، 1371. بيست و يک +230 ص.

- ايران پناه، محمود. خاطرات وقايع نگاري يک پليس: سيري درتاريخ معاصر ايران از سال 1200 تا خرداد 1358. آمريکا (؟)، ايران پناه، 1991. 678 ص.

- بزرگمهر، اسفنديار. کاروان عمر: سرگذشت خود نوشت. لندن، بي ناشر، 1372. 423 ص.
- بيگلري، حيدرقلي. خاطرات يک سرباز. تهران، ستاد بزرگ، بررسي هاي تاريخي، 1350. 203 ص.

- پهلوي، اشرف. تسليم ناپذير. بي جا، بي ناشر، 1984. 231 ص.

- پهلوي، محمدرضا شاه. ماموريت براي وطنم. تهران، بنگاه ترجمه و نشرکتاب، 2535. 176 ص.

--------. پاسخ به تاريخ. بي جا، بي ناشر، بي تاريخ. 313 ص.

- پيرنيا، باقر. گذرعمر: يادي از گذشته ها. لوس انجلس، بي ناشر، 1365. 330+13 ص.

- ثابت، حبيب. سرگذشت حبيب ثابت ( به قلم خودشان). لوس انجلس، ايرج و هرمز ثابت، 1993. 291 ص.

- جهانباني، امان الله. خاطراتي از دوران درخشان رضا شاه، نبرد لشکريازي و ساري داش. تهران، بي ناشر، 1351. 288 ص.

- حکيم الهي، هدايت الله. با من به آرتش بيائيد: از نظام وظيفه تا افسري. تهران، بي ناشر، 1327. 155 ص.
- درخشاني، علي اکبر. خاطرات سرتيپ علي اکبر درخشاني از جنگ هاي گيلان و لرستان تا واقعه آذربايجان. واشنگتن، خانواده درخشاني، 1994. 565 ص.
- دشتي، علي. ايام مجلس 1315-1314. تهران، انتشارات اميرکبير، 1352. 300 ص.

- دشتي، علي. پنجاه وپنج. تهران، انتشارات اميرکبير، 1354. 250ص.

- دها، سيد حسين. يادداشت هاي عمر. لوس انجلس، شرکت چاپ و انتشارات اقبال، 1370-71. 4 جلد، 1184 ص.
- راجي، پرويز. خاطرات آخرين سفير شاه در لندن. لندن، بي ناشر، 1362. 346ص.

- رضا زاده شفق، صادق. خاطرات مجلس - دموکراسي چيست؟ تهران، روزنامه کيهان، 1334. 214 ص.

- رضاشاه در خاطرات سليمان بهبودي، شمس پهلوي، علي ايزدي. به اهتمام غلامحسين ميرزا صالح. تهران، طرح نو، 1372. دوازده+602 ص، مصوّر.
- رياحي، منوچهر. سراب زندگي: گوشه هاي مکتومي از تاريخ معاصر، زندگينامه منوچهر رياحي. تهران، انتشارات تهران، 1371. جلد اول، 584 ص.
- زنگنه، احمد. خاطراتي از مأموريت هاي من در آذربايجان (از شهريور1320 تا دي ماه 1325). تهران، انتشارات شرق، 1355. 185+ 6 ص.

- زهتاب فرد، رحيم. خاطرات در خاطرات. تهران، مؤسسه انتشاراتي ويستار، 1373. 447 ص، مصوّر.
- ساعد مراغه اي، محمد. خاطرات سياسي محمد ساعد مراغه اي. به کوشش باقر عاقلي. تهران، نشر نامک، 1373. 319 ص.

- ساوجبلاغي، اکبر. خاطراتي از رضا شاه کبير. تهران ، 1351. 284 ص.

-سررشته،سرهنگ حسنقلي. خاطرات من (يادداشت هاي دوره 1310-1334). تهران، سررشته، 1367. 140 ص.

- سنجر، فريدون. حاصل چهل سال خدمت (خاطراتي مجمل از پاره اي ناهنجاري تلخ درگذشته نيروي هوايي). تهران، پروين، 1370. 319 ص، مصور.

- سيف پورفاطمي، نصرالله. آيينه عبرت: خاطرات و رويدادهاي تاريخ معاصر ايران،جلد اول تا سال 1312. لندن، نشر کتاب، 1368. 718 ص.

- شاهرخ، کيخسرو. يادداشت هاي کيخسرو شاهرخ نماينده پيشين مجلس شوراي ملي((از دوره دوم تا يازدهم). به کوشش جهانگير اشيدري. تهران، 1355. 302ص.

- صدرالاشراف، محسن. خاطرات صدرالاشراف. تهران، انتشارات وحيد، 1364. 562ص.

- صفايي، ابراهيم. پنجاه خاطره از پنجاه سال. تهران، انتشارات جاويدان، 1371. 318 ص.

--------. خاطره هاي تاريخي. تهران، کتابسرا، 1368. 224 ص.

--------. رضا شاه کبير در آيينه خاطرات، به انضمام زندگينامه. پيشگفتار مهرداد پهلبد، مقدمه مهردادمزيّن. لوس انجلس، مزيّن ، 1365. 464 ص، مصور.
- صميمي، مينو. پشت پرده تخت طاووس. ترجمه حسين ابوترابيان. تهران، نشر اطلاعات، 1368. 276 ص.
- عاقلي، باقر. ذکاءالملک فروغي وشهريور1320. تهران، علمي، 1368، 343ص.
-------. خاطرات يک نخست وزير، دکتر احمد متين دفتري. تهران، چاپ دوم، 1371. 479 ص.

- عبده، جلال. چهل سال درصحنه قضايي، سياسي ، ديپلماسي ايران و جهان. ويرايش و تنظيم از مجيد تفرشي. تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1368. دوجلد، 1152 ص.

- عضد قاجار، ابونصر. بازنگري درتاريخ قاجاريه و روزگار آنان همراه با خاطرات نگارنده. بتزدا(مريلند)، کتابفروشي ايران، 1996. مصور، 534ص.

- علم، اميراسدالله. يادداشت هاي علم. ويرايش و مقدمه مشروحي در باره شاه و علم از علينقي عاليخاني. واشنگتن، کتابفروشي ايران، 1995-1992. جلد يکم: سال هاي 1348-1347؛ جلد دوم: سال هاي 1351-1349؛ جلد سوم: سال 1352، 413+424+ 378 ص.

- عضدقاجار، ابونصر. بازنگري در تاريخ قاجاريه و روزگار آنان همراه با خاطرات نگارنده، بتزدا (مريلند)، کتابفروشي ايران، 1996. 534 ص، مصوّر.

- غني، قاسم. يادداشت هاي دکتر قاسم غني، به کوشش سيروس غني. لندن، 1980-84 12جلد: ج. 4-1: 261+298+307+198،ج. 8-5:328+101+ 328+452، ج. 12-9: 831+748+652+464 ص.

- فرّخ، مهدي. خاطرات سياسي فرّخ. به اهتمام و تحرير پرويز لوشاني. تهران، انتشارات اميرکبير، 1347. 16+1027 ص.

- فردوست، حسين. خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست (جلد اول، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي). تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، انتشارات اطلاعات، 1369. 708 ص.

- قره باغي، عباس. حقايق در باره بحران ايران. بي جا، بي ناشر، بي تاريخ. 522 ص.
- کسروي تبريزي، احمد. زندگاني من (دوره کامل). مقدمه يحيي ذکاء. واشنگتن، شرکت کتاب جهان، 1990. 343 ص.

- کوهي کرماني،؟ از شهريور 1320 تا فاجعه آذربايجان، تهران؟ ص ؟

- گلشائيان، عباسقلي. «يادداشت هاي عباسقلي گلشائيان»، در يادداشت هاي دکتر قاسم غني، به کوشش سيروس غني، ج 11، لندن، 1984، صص 651-517ص.

- مازندي، يوسف. ايران ابر قدرت قرن. به کوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوي، ويراستار خسرو معتضد. تهران، نشر البرز، 1373. 723 ص. (؟)

- مجد، محمدعلي. گذشت زمان: خاطرات محمدعلي مجد، فطنالسلطنه. تهران، بيناشر، 1357. 9+513 ص.

- مسعود انصاري، احمدعلي، من و خاندان پهلوي. تنظيم و نوشته محمد برقعي و حسين سرفراز. سن خوزه، کاليفرنيا، انتشارات توکا، 1992. ضمائم، 316 ص.

- مسعود انصاري، عبدالحسين. زندگاني من و نگاهي به تاريخ معاصر ايران و جهان. تهران، انتشارات ابن سينا، 1353-1349. 5 جلد: 364، 431، 328، 426، 322 ص.

- مسعود انصاري، عبدالحسين. زندگاني من و نگاهي به تاريخ معاصر ايران و جهان. تهران، ابن سينا، 1351-1349. 364+431+328+426+322 ص.
-
مشفق کاظمي، مرتضي. روزگار و انديشه ها. تهران، ابن سينا، 1350. دوجلد، 460+232 ص.

- مشير، مرتضي. خاطرات اللهيار صالح. تهران، انتشارات وحيد، 1364. 352ص.

- مصور رحماني، غلامرضا. کهنه سرباز: خاطرات سياسي و نظامي. تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1366. 589 ص.

- نراقي، احسان، از کاخ شاه تا زندان اوين. ترجمه سعيد آذري. تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1372. 518 ص.

- نامدار، احمد. سلام، جناب سفيرکبير. تهران، بي ناشر، 1343. 111 ص.

- والي زاده، اسمعيل، خاطره ها (خاطره هايي از رضا شاه). تهران، مرکز تحقيقات، 2535. 448 ص + اسناد.

- وکيلي، علي. داور و شرکت مرکزي. تهران، اطاق بازرگاني تهران، 1343. 114 ص.

- وثوق، احمد. داستان زندگي: خاطراتي از پنجاه سال تاريخ معاصر: 1290-1340. تهران، بي ناشر، بي تاريخ. 168 ص.

- هاشمي، منوچهر. داوري: سخني درکارنامه ساواک. لندن، انتشارات ارس، 1373. 643 ص.

 

4- خاطرات رهبران و کادرهاي جنبش هاي چپ

- آوانسيان، اردشير. خاطرات اردشير آوانسيان از حزب توده ايران، 1326-1320. کلن، انتشارات حزب دموکراتيک مردم ايران، 1369. 339 ص.

- احمدي اسکوئي، مرضيه. خاطراتي از يک رفيق (يادداشت هاي چريک فدائي خلق مرضيه احمدي اسکوئي). بي جا، سازمان چريک هاي فدائي خلق ايران، 1354. 216 ص.
- اسحق زاده، ستوان علي اکبر. خاطرات يک افسر ايراني در ظفار. پاريس، فدراسيون محصلين و دانشجويان ايراني، فرانسه، 1355. 108ص+ اسناد.

- اسکندري، ايرج. خاطرات سياسي. به کوشش علي دهباشي. تهران، انتشارات علمي، 1368. 743 ص.

- اعتماد زاده، زرتشت. از خواب تا بيداري. تهران، انتشارات نيل، 1356. 100 ص.

- افتخاري، يوسف. خاطرات دوران سپري شده، خاطرات و اسناد يوسف افتخاري: 1299 تا 1329. به کوشش کاوه بيات و مجيد تفرشي. تهران، فردوسي، 1370. 278 ص.

- بقيعي، غلامحسين. انگيزه: خاطرات سرگرد غلامحسين بقيعي. تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1373. 449 ص.

- به آذين، م. ا (محمود اعتماد زاده). از هردري. . . زندگينامه سياسي-اجتماعي. تهران، جامي، 1370، 1372 دوجلد، 152+254 ص . 
-------. مهمان اين آقايان. تهران، انتشارات نيل، 1349. 219 ص.
- تفرشيان، ابوالحسن، قيام افسران خراسان. تهران، انتشارات اطلس، 1367. 208 ص.

- جهانشاه لوي افشار، نصرت الله. ما و بيگانگان: سرگذشت. بخش يکم ، بي جا، بي ناشر، 2541. 381 ص.
- خامه اي، انور. خاطرات سياسي. تهران، نشر گفتار، 1372. 1091 ص.
- خانبابا تهراني، مهدي. نگاهي از درون به جنبش چپ ايران: گفتگو با مهدي تهراني. به کوشش حميد شوکت. ساربروکن ( آلمان)، 1368. دوجلد، 672 ص.

- دهقاني، اشرف. حماسه مقاومت؛ خاطرات رفيق اشرف دهقاني. چاپ دوم، سازمان هاي جبهه ملي ايران خارج از کشور (بخش خاورميانه)، 1353. 7+248+22 ص.
- زرکار، يوسف. خاطرات يک چريک در زندان. بي جا، سازمان چريک هاي فدائي خلق ايران، 1356. 173 ص.
- سپهري، ايرج. خاطرات ايرج سپهري (از جبهه نبرد فلسطين). چاپ دوم بي جا، نشر آهنگ، 1353. 91 ص.

- شفايي، احمد. قيام افسران خراسان و سي و هفت سال زندگي در شوروي. تهران، کتابسرا، 1365. 318 ص.

- شوکت، حميد. تاريخ بيست ساله کنفدراسيون جهاني محصلين و دانشجويان ايراني (اتحاديه ملي). ساربروکن (،آلمان)، نشر بازتاب، 1372. دو جلد، 798+582 ص، مصوّر.

- طبري، احسان. کژراهه: خاطراتي از تاريخ حزب توده. تهران، مؤسسه انتشارات اميرکبير، 1366. 375 ص.

- عبّاسي، روح الّه. خاطرات يک نفر توده اي، 1335-1330. ساربروکن، انتشارات فرهنگ، 1989. 447 ص.

- علوي، بزرگ. پنجاه و سه نفر. تهران، مؤسسه انتشارات امير کبير، 1357. 242 ص.

- فيروز، مريم. خاطرات مريم فيروز "فرمانفرمائيان". تهران، انتشارات اطلاعات، 1373. 209 ص، مصوّر.

- کشاورز، کريم. چهارده ماه درخارک: يادداشت هاي روزانه زنداني. تهران، انتشارات پيام، 1363. 334 ص.

- کيانوري، نورالدّين. خاطرات نورالدّين کيانوري. تهران، مؤسسه تحقيقاتي و انتشاراتي ديدگاه و انتشارات اطلاعات، 1371. 687 ص، مصور.

- لاهوتي، ابوالقاسم. شرح زندگاني من. بي جا، بي ناشر، بي تاريخ، 136 ص. [اين خاطرات جعلي به وسيله سازمان سيا تاليف و در واشنگتن به چاپ رسيد و مقارن با کودتاي 28 مرداد در تهران منتشر شد].

- ملکي، خليل. خاطرات سياسي. با مقدمه محمدعلي همايون کاتوزيان. چاپ دوّم، هانور، انتشارات کوشش براي پيشبرد نهضت ملّي ايران، 1360. 523 ص.

-------. خاطرات من در يادداشت هاي پراکنده و پاسخ فرمايشات دُرربار جناب آقاي حسين مکي. تهران، دهخدا، 1363. 494 ص.

-------. خلع يد از شرکت نفت انگليس و ايران، تهران، بي ناشر، 1357. 229ص.

 

5- خاطرات رهبران و هواداران نهضت ملي

- افراسيابي، بهرام. خاطرات و مبارزات دکتر حسين فاطمي. تهران، انتشارات سخن، 1366. 362 ص.

- اميرعلايي، شمس الدين. چند خاطره سياسي. تهران، شرکت سهامي انتشار، 1370. 492 ص، مصور، نمونه سند.

-------. در راه انقلاب و دشواري هاي مأموريت من در فرانسه. تهران، کتابفروشي دهخدا، 1362. 511 ص.

- بختيار، شاپور. يک رنگي. ترجمه مهشيد اميرشاهي، پاريس، بي ناشر، 1361. 307 ص.

- بزرگمهر، جليل. خاطرات جليل بزرگمهر از دکتر محمد مصدق. تهران، انتشارات ناهيد، 1373. 419 ص، مصور.
--------. رنج هاي سياسي دکتر محمدمصدق؛ يادداشت هاي جليل بزرگمهر. به کوشش عبدالله برهان . تهران، انتشارات روايت، 1370. شش+224 ص.

- جعفري، جواد. يادمانده هاي دوشنبه. به کوشش دکتر نرسي جعفري. گِلِن اِلين، ايلينوي، نرسي جعفري، 1368. 198 ص.
- سنجابي، کريم. اميدها و نااميدي ها، خاطرات سياسي دکتر کريم سنجابي. لندن، جبهه مليون ايران، 1368. 467 ص.
- سيف پور فاطمي. آئينه عبرت: خاطرات و رويدادهاي تاريخ معاصر ايران. لندن، جبهه مليون ايران، بي تاريخ. دوجلد، 712 ص.
- صالح، الّهيار، خاطرات الّهيار صالح، به اهتمام دکتر سيد مرتضي مشير. تهران، انتشارات وحيد، 1364. 352 ص.

- صولت قشقائي، محمّد ناصر. سال هاي بحران: خاطرات روزانه محمد ناصر صولت قشقائي از فروردين 1329 تا آذر 1332. به تصحيح نصرالله حدادّي. تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1366. 551 ص.

- مکي، حسين. خاطرات سياسي حسين مکي. تهران، انتشارات ايران و علمي، 1368.631 ص.

- ملکي، خليل. خاطرات سياسي. با مقدمه محمدعلي همايون کاتوزيان. هانور، انتشارات کوشش براي پيشبرد نهضت ملي ايران، 1360. 523 ص.

- مصدق، غلامحسين. در کنار پدرم، مصدق: خاطرات دکتر غلامحسين مصدق به انضمام مذاکرات منتشر نشده دکتر مصدق با وزارت خارجه آمريکا. ويرايش و تنظيم غلامرضا نجاتي. تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1369. 922 ص.
- مصدق، محمّد. تقريرات مصدق در زندان (يادداشت شده توسط سرهنگ جليل بزرگمهر). به کوشش ايرج افشار. تهران، انتشارات فرهنگ ايرن زمين، 1359. 180 ص.

-------. خاطرات و تألمات مصدق. با مقدمه دکتر غلامحسين مصدق، به کوشش ايرج افشار. لندن؟ ، هواداران جبهه ملي ايران خارج از کشور، 1365. 416 ص.
- مصور رحماني، غلامرضا. کهنه سرباز: خاطرات سياسي و نظامي. تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1366. 589 ص.

 

6- خاطرات علما و رهبران و هواداران نهضت هاي اسلامي

- اسدآبادي (افغاني)، جمال الدين. خاطرات سيد جمال الدين افعاني. به کوشش محمد پاشا مخزومي، ترجمه مرتضي مدرسي چهاردهي. تبريز، بنگاه دين و دانش، 1328. 96 ص.
- بازرگان، مهدي، انقلاب ايران در دوحرکت. چاپ سوم، تهران، مهندس مهدي بازرگان، 1363. 256 ص.
- بنياد تاريخ انقلاب اسلامي ايران، شعبه اصفهان. گزارشي از حماسه پانزده خرداد در اصفهان به روايت خاطرات، به همراه بحث سيري در سوابق خاطره نويسي درايران. اصفهان، 1371. 120 ص.

- بني صدر، ابوالحسن. روزها بر رئيس جمهور چگونه مي گذرد. تهران، سازمان انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، 1359. چهار جلد، 205+232+158+142 ص.

- بهلول، محمدتقي. خاطرات سياسي بهلول با فاجعه مسجد گوهرشاد. تهران، مؤسسه امام صادق، 1370. 300 ص.

- پسنديده، مرتضي. خاطرات آيت الله پسنديده. به کوشش محمد جواد مرادي نيا. تهران، مؤسسه انتشارات سوره، بي تاريخ. 153 ص.
- خلخالي، صادق. خاطرات در تبعيد يا نقش استعمار درکشورهاي جهان سوم. تهران، انتشارات راه امام، 1359. جلد اوّل، 187 ص.
- دواني، علي. امام خميني درآئينه خاطره ها. تهران، نشر مطهّر، 1373. 179ص.
-------. خاطرات من از استاد شهيد مطهري. تهران، انتشارات صدرا، 1372. 106 ص.
- رازي، محمّد. آثار الحجة يا تاريخ و دائرة المعارف حوزه علميه قم. قم، کتابفروشي برقعي1332. جلد اوّل، 132 ص.
- سرگذشت هاي ويژه از زندگي حضرت امام خميني، به روايت جمعي از فضلا. تهران، انتشارات پيام آزادي، 1368. مجموعه 6 جلدي دريک جلد: 152+ 154+159+174+169+165 ص.

- عراقي، مهدي. ناگفته ها: خاطرات شهيد حاج مهدي عراق. به کوشش محمود مقدسي. مسعود دهشور وحميدرضا شيرازي. تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1370. 290 ص.

- عسکري راد، ح. خاطره هايي که از شهيد رجايي به ياد دارم. تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1361. 146 ص.
- علوي طباطبائي، محمدحسين. خاطرات زندگي آيت الله بروجردي. تهران، 1341. 205 ص.

- غفّاري، هادي. خاطرات هادي غفّاري. تهران، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1374. 452 ص.

- فارسي، جلال الدين. زواياي تاريک. تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات حديث، 1373. 571 ص.
- قيام حماسه آفرينان قم و تبريز و ديگر شهرهاي ايران. مجموعه 3 جلدي، بي جا، بي ناشر، بي تاريخ (؟ 1357). 129+46+107 ص.

- محمدي ريشهري، محمد. خاطرات سياسي: 1365-66. تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1369. 273 ص، مصور.

- نوغاني، حسين خاطرات زندگاني آية الله سبزواري. باهمکاري نادري. مشهد، گوتمبرگ، 1346. 115 ص.
- يزدي، ابراهيم، آخرين تلاش ها در آخرين روزها. تهران، انتشارات قلم، 1368. 325 ص.

 

7- خاطرات نويسندگان و هنرمندان و فرهنگيان

- آل احمد، جلال. سنگي بر گوري. بتزدا (مريلند)، کتابفروشي ايران، 1369. 93 ص.
--------. يک چاه و دو چاله و مثلاً شرح احوالات. تهران، انتشارات رواق، 1363. 54 ص.

- اقتداري، احمد. کاروان عمر: خاطرات سياسي فرهنگي هفتاد سال عمر. تهران، 1372. 386 ص.

- باغچه بان، جبّار. زندگينامه جبّار باغچه بان (بنيانگزار آموزش ناشنوايان در ايران به قلم خودش). تهران، مرکز نشر سپهر، 2536. 191 ص.
- باستان، نصرة الله. افسانه زندگي. تهران، چاپ شرق، 1344. 250 ص.

- بخرد، مظفر. بيست و چهارسال خدمت فرهنگي و دانشگاهي. تهران، بي ناشر، 1339. ؟ ص.
- بهمن بيگي، محمد. بخاراي من، ايل من (مجموعه داستان). تهران، مؤسسه انتشارات آگاه، 1368. 348 ص.
--------. اگر قره قاچ نبود(گوشه اي از خاطرات). تهران، انتشارات باغ آينه، 1374. 209 ص.
- جمالزاده، محمدعلي. لحظه اي و سخني با سيد محمدعلي جمالزاده. ويرايش و تنظيم فني و يادداشت ها مسعود رضوي. تهران، شرکت همشهري، 1373. 503 ص.

- حائري، عبدالهادي. آنچه گذشت . . . نقشي از نيم قرن تکاپو. تهران، انتشارات معين، 1372. 552 ص.

- حکمت، علي اصغر. سي خاطره از عصر فرخنده پهلوي. تهران، سازمان انتشارات وحيد، 2535. 398 ص.

- حکيم فر، عبداله. خاطرات يک نويسنده. لوس آنجلس، انجمن سخن، بي تاريخ، ؟ ص.
- خامه اي، انور. چهار چهره: خاطرات و تفکرات در باره نيمايوشيج صادق هدايت، غلامحسين نوشين و ذبيح بهروز. تهران، کتاب سرا، 1368. 232 ص.

- خطيبي، پرويز. خاطراتي از هنرمندان. به کوشش فيروزه خطيبي. لوس انجلس، انتشارات بنياد فرهنگي پرويز خطيبي، 1373. 571 ص، مصور.

- دانشور، سيمين. غروب جلال. تهران، رواق، 1360. 48 ص.
- دهخدا، علي اکبر. خاطرات دهخدا از زبان دهخدا. به کوشش محمد دبيرسياقي. تهران، کتاب پايا، نشر گستره، 1369، 61 ص.

- رحماني، ابوالقاسم. خاطرات يک معلم. تهران، انتشارات آسيا، 1338. 264ص.
- رشديه، شمس الدين، سوانح عمر. تهران، نشر تاريخ ايران، 1362. 159ص.

- سياسي، علي اکبر. گزارش يک زندگي. جلد اوّل، لندن، 1366. 311 ص.
- شهري، جعفر. تاريخ اجتماعي تهران در قرن سيزدهم. 6 جلد، چاپ دوم، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1369. بيست و هشت+622+748+ 823+841+799+512 ص.

- صديق، عيسي. يادگار عمر. چهارجلد: تهران، ج 1، شرکت سهامي طبع کتاب، 1340؛ ج 2، مؤسسه انتشارات اميرکبير، 1345؛ ج 3، کتابفروشي دهخدا، 1253؛ ج 4، کتابفروشي دهخدا، 2536. 348+352+442+250 ص.

---------. چهل گفتار در باره سالگردهاي تاريخي، يادبود دانشمندان معاصر و تاريخ فرهنگ ايران. تهران، کتابفروشي دهخدا، 1352. 387 ص.

- صفري، نجفقلي. خاطرات يک نويسنده آشنا، به اهتمام سيف الله وحيدنيا. تهران، 1348. 385 ص.

- قاضي، محمد. خاطرات يک مترجم. تهران، نشر زنده رود، 1371. 450ص.

- مشفق همداني، مرتضي. خاطرات نيم قرن روزنامه نگاري. لوس انجلس، 1370. 427 ص.
- ملاح، مهرانگيز. بي بي خانم استرآبادي و افضل وزيري، مادر و دختري از پيشگامان معارف و حقوق زنان، از زبان خانم افضل وزيري. ويراستار، افسانه نجم آبادي. شيکاگو، ناشر (؟) 1375. 139 ص.

- يغمائي، حبيب. خاطرات حبيب بغمائي از روزگار مجله نويسي. به کوشش ايرج افشار. تهران، انتشارات طلايه، 1372. 211 ص.

 

8- زنان

- اميرشاهي، مهشيد. در حضر. لوس انجلس، شرکت کتاب، 1987. 428ص.

-------. در سفر. لوس انجلس، شرکت کتاب، 1374. 383 ص.
- تاج السلطنه، خاطرات تاج السلطنه، به کوشش منصوره اتحاديه (نظام مافي) و سيروس سعدونديان. تهران، نشر تاريخ ايران، 1362. شانزده+117 ص.
- فيروز، مريم. چهره هاي درخشان. تهران، 1358. 267 ص.
-------. خاطرات مريم فيروز "فرمانفرمائيان". تهران، انتشارات اطلاعات، 1373. 209 ص، مصور.

- ملاح، مهرانگيز. بي بي خانم استرآبادي و افضل وزيري، مادر و دختري از پيشگامان معارف و حقوق زنان، از زبان خانم افضل وزيري. ويراستار، افسانه نجمآبادي. شيکاگو، ناشر (؟) 1375. 139 ص.

 

9- خاطرات اقليت هاي قومي و ديني

 

 

خاطرات اقليت هاي قومي:

- بهمن بيگي، محمد. بخاراي من ايل من، (مجموعه داستان). تهران، مؤسسه انتشارات آگاه، 1368. 348 ص.
------. اگر قره قاچ نبود (گوشه اي از خاطرات). تهران، انتشارات باغ آينه، 1374. 209 ص.

- جاويد، سلام الله. گوشه اي از خاطرات نهضت ملي آذربايجان. تهران، بي ناشر، 1358. 75 ص.

- خاماچي، بهروز. اوراق پراکنده از تاريخ تبريز. تبريز، انتشارات مهد آزادي، 1372. 378 ص.
- خليلي عراقي. خاطرات سفر آذربايجان و کردستان. چاپ دوم، تهران، بي ناشر، 1328. 485 ص.
- دولت آبادي، محمود. ديدار بلوچ. تهران، انتشارات پيوند/ انتشارات شبگير، 2536. 75 ص.
- زند مقدم، محمود. حکايت بلوچ. دوجلد، تهران، زند مقدم، 1370. 394+555 ص.
- سردار ظفر بختياري. يادداشت ها و خاطرات. با مقدمه سيف الله وحيدنيا. تهران، انتشارات يَساوُلي، 1363. 331 ص.
- سردار اسعد بختياري. خاطرات سردار اسعد بختياري (جعفرقلي خان اميربهادر). به کوشش ايرج افشار. تهران، انتشارات اساطير، 1372. 296 ص.
- صولت قشقايي، محمد ناصر. سال هاي بحران: خاطرات روزانه محمد ناصر صولت قشقايي از فروردين 1329 تا آذر 1332. به تصحيح نصرالله حدادي. تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1366. 551 ص.

- فتاح قاضي، خليل. سال هاي اضطراب. اروميه، مرکز نشر فرهنگ و ادبيات کردي، 1370. 118+5+13+4 ص.

- قاضي، محمّد. خاطرات يک مترجم. تهران، نشر زنده رود، 1371. 450ص.
- ناهيد، عبدالله. خاطرات من. به اهتمام احمد قاضي. تهران، 1362.


خاطرات اقليت هاي ديني:
ارامنه:

- هوسپيان، هوسپ. حماسه يپرم. به قلم آندره آموريان، ترجمه هراير خالاتيان.
تهران، چاپ خوشه، 1354. 56+717 ص.

- يپرم خان. از انزلي تا تهران. به کوشش محمد حسين صديق. تهران، انتشارات بابک، 2536. 64 ص.

- مليک هوسيپيان، واشوش. خاطرات پراکنده. به اهتمام ژزف مليک هوسيپيان. تهران، هوسيپيان، 1351. 180 ص.

- يقيکيان، گريگور. شوروي و جنبش جنگل، يادداشت هاي يک شاهد عيني. به کوشش برزويه دهگان. تهران، مؤسسه انتشارات نوين، 1362. 582 ص.

زرتشتيان:

- شاهرخ، کيخسرو. يادداشت هاي کيخسرو شاهرخ نماينده پيشين مجلس شوراي ملي( از دوره دوم تا يازدهم). به کوشش جهانگير اشيدري. تهران، 1355. 302ص.

يهوديان:

- سرشار، هما. در کوچه پس کوچه هاي غربت. دوجلد، لوس انجلس، شرکت کتاب، 1372. 376+354.

- مشفق همداني، مرتضي. خاطرات نيم قرن روزنامه نگاري. لوس انجلس، مؤلف، 1370. 427 ص.

بهائيان:

- آيتي، عبدالحسين. کشف الحيل. 3 جلد، تهران، مؤسسه خاور، 1307. 220+268+328+24 ص.

- افروخته، يونس. خاطرات نه ساله عکا. لوس انجلس، انتشارات کلمه، 1983. 564+8 ص.

- ثابت، حبيب. سرگذشت حبيب ثابت (به قلم خودشان). لوس انجلس، ايرج و هرمز ثابت، 1993. 291 ص.

- عزيزي، عزيزالله . خاطرات جناب عزيزالله عزيزي يا تاج وهّاج. بي جا، مؤسسه ملي مطبوعات امري، 1320. 505+8 ص، مصور.
- مهتدي، فضل الله. خاطرات صبحي درباره بهائي گري. چاپ سوم، تبريز، سروش، 1344. 246 ص، مصور.

 

10- بررسي و تحليل خاطرات

- اميرخسروي، بابک. نقدي برخاطرات نورالدين کيانوري. دو دفتر، سَنکلود (فرانسه)، 1372 ، 1374. 102+109 ص.

- بنياد تاريخ انقلاب اسلامي ايران، شعبه اصفهان. گزارشي از حماسه پانزده خرداد در اصفهان به روايت خاطرات، به همراه بحثِ سيري در سوابق خاطره نويسي درايران. اصفهان، 1371. 120 ص.

- پهلوان، چنگيز. «نگاهي گذرا به خاطرات نويسي در ايران،» در زمينه ايرانشناسي. تهران، به نگار، 1370. صص 14-15.
- حکيمي، محمود. سيري در خاطرات سياسي رجال ايران. تهران، نشر پيدايش، 1371. 176 ص.

 

https://fis-iran.org/fa/irannameh/volxiv/iranian-memoirs1/bibliography