نهضت مشروطه و سرنوشت سه رويكرد سياسى علماى مشهد


 
  نهضت مشروطه و سرنوشت سه رويكرد سياسى علماى مشهد   


جلالى غلامرضا 


در جهان غرب, نهضت فكرى و هنرى رنسانس و دگرگونيهاى چهارصد ساله, نظام مشروطه را در پى داشت.روح مشروطه, برانگيخته و نشأت يابنده, از قانون بشرى و پيروى اركان سياسى جامعه از روح عرفى, دنيوى و نفسانى بود. جايگاه نهادهاى دينى در آن دگرگون شد و دين در عرضِ علم و هنر حسّى جديد قرار گرفت و روشنفكران, نمايندگان تفكر جديد غرب, روحانيان مسيحى و فئودالها, نمايندگان جامعه سنتى را, سركوب و از ميدان دور كردند.جداسازى قوا و پيدايش نظام پارلمانى, به خواسته هاى اين نظام نوپا پاسخ مى داد.اين دگرگونيهاى دراز دامن غرب, به وسيله روشنفكران ايرانى, پاره بندى شد و آن گاه, تلاش گرديد كه در زمانى كوتاه, برخلافِ نبود زمينه هاى سازوار, به كالبَد جامعه ايرانى سريان يابد. ولى ناهمسوييهاى تجربه غرب در اين باره با جامعه سنتى ايران و نهادهاى دينى و نيز نابرخوردارى مشروطه ايران از پشتوانه تاريخى و بسنده كردن مشروطه خواهان به تقليد سطحى از مشروطيت به معناى غربى آن, سبب پريشانى فرهنگى جامعه ايران گرديد و چالشهاى نوينى در درون نهادهاى فرهنگى و سياسى كشور رخ نمود. روحانيان در برابر اين رويداد, به چند دسته, دسته بندى شدند و موضع گرفتند.گروهى, مشروطه را به گونه اى كه خود مى فهميدند و درك مى كردند, تفسير كردند و پذيرفتند و به پشتيبانى از آن برخاستند. هرچند اين مشروطه, همان مشروطه اى نبود كه در غرب پا گرفته بود و از آن سخن در ميان بود و حكومتها بر آن شالوده سامان گرفته بود. گروهى, ناسازگارى ركنها, پايه ها و عنصرهاى تشكيل دهنده مشروطيت را در هر دو حوزه: عملى و نظرى, با قانونها و آيينهاى اجتماعى اسلام گوشزد كردند و به دفاع از مشروعه در برابر مشروطه برخاستند.
اما گروه سوم, كه در رويارويى با اين دو جريان خود را نشان داد, راهى بود بين مشروطه و مشروعه. اين جريان, با پافشارى و بها به دستاوردهاى مورد پذيرش و پسنديده مشروطه, كه با انديشه هاى اسلامى به رويارويى برنمى خاستند و از دَرِ ناسازگارى درنمى آمدند, و نيز با سنتهاى راستين شريعت ناهمگونى نداشتند, كوشش مى كرد تا با بهره گيرى از قراءت و خوانش دقيق تر از دين, از جمود حاكم بر جامعه دينى, كم كم دور شود و جدا گردد و به روح دين نزديك شود و حركت و حريت را از اين راه در كالبد بى حسّ جامعه بدمد و سنتهاى فراموش شده دينى را جانشين نظام خشك طبقاتى حاكم بر دوره واپسين قاجار كند و علم و دين را به ميان مردم ببرد و از رنج و فقر و فاقه آنان بكاهد و جاى سنتهاى بازدارنده, سنتهاى آفريننده و زاينده و فرهنگ ساز را در جامعه حاكم كند و كم كم حكومت صالح, توانا و قدرت مندى را جانشين حكومت مستبد قاجار كند و با حاكميت قانون و آزادى, زمينه ها و بسترهاى به بالا برآمدن, بركشيده شدن, رشد و بالندگى فردافرد جامعه را فراهم سازد و با اين روش, به يارى مردم بشتابد و غل و كُند و زنجير ستم را از دست و پاى آنان بگشايد.از آ ن جا كه هنر مشروطه, سست كردن پايه هاى دين بود و در ضمير پنهان آن اقتدار روشنفكران و سكولاريسم نهفته بود, در اين جنبش پيش از آن كه به نيازهاى جامعه ايرانى توجه شود, خواستهاى روشنفكران در قالب قانونها, طرحها و لايحه ها طرح شد. با گذشت زمان و آشكار شدن خفاياى اين جنبش, هر سه جريان از آن فاصله گرفتند و شكست نهضت و هرج و مرج ناشى از آن, سبب پيدايش طرح ناسيوناليسم تندرَوانه در ميان جريانهاى روشنفكران گرديد و ناگزيرى و بايستگى شكل گيرى حكومت قدرت مند مركزى, در عرصه انديشه سياسى و باستان گرايى, كم و بيش, در قانون توجه ها قرار گرفت. همه اينها, زمينه را براى پذيرش و روى كار آمدن رژيم ستم پيشه و دست نشانده رضا شاه فراهم ساخت.ما در اين مجال, سه رويكرد سياسى علماى مشهد را در برابر مشروطه به بوته بررسى مى نهيم و مى كوشيم تا سهم و جايگاه و نيز فراز و فرودها و پيامدهاى هر يك را روشن سازيم:
1. جريان نخست, نپذيرفتن مشروطيتسيد على سيستانى, از شاگردان ميرزاى شيرازى و سيد باقر رضوى, در شمار كسانى بودند كه از چشم انداز فقهى نهضت مشروطه را نپذيرفتند. اينان, مشروطه را ناسازگار شريعت مى ديدند. در نگاه ايشان, در اجراى شريعت, نيازى به رايزنى نبود. از اين نگاه, تكيه بر اكثريت براى نوشتن قانون, سرشمارى, نرخگذارى مساوات زن و مرد و مسلمان و كافر, حدود شرع, و نوشتن نظامنامه براى وزارتخانه ها خلاف شرع به شمار مى رفت. به همين دليل سيد على سيستانى در ردّ مشروطه چندان پايدارى داشت كه حتى در رساله عمليه خود, مشروطه خواه نبودن را از ويژگيهاى مرجع تقليد برشمرد.1 فتواى او عليه مشروطيت مشهور است: (المشروطة كفر والمشروطه طلب كافر, ماله مباح ودمه جم).2سيد محمدحسين نجفى (1339ـ1281هـ.ق) فرزند ميرزا عبدالجواد نيز كه در سال 1318هـ.ق به مشهد بازگشت, با مشروطه همراه نبود و چون مشروطه خواهان با وى به دشمنى برخاستند, به هندوستان رفت و پس از چندى به مشهد بازگشت و پس از شهادت شيخ فضل الله نورى در 1327 شباهنگامان, مشروطه خواهان, آهنگ جان او كردند; اما جان به سلامت برد.شيخ مهدى واعظ خراسانى (1370ـ1286هـ.ق) نيز كه در آن روزگار 38سال داشت و از شادابى علمى و روحى كافى برخوردار بود, با مشروطه به رويارويى برخاست و عليه آن در مسجد گوهرشاد سخنرانى مى كرد.3
2. جريان دوم: پشتيبانى از مشروطيتدر برابر جريان مخالف مشروطيت, شمارى از عالمان مشهد, در رديف پيشگامان مشروطه, به شمار مى آمدند. از سردمداران روحانى مشروطه خواهى در مشهد, شيخ ذبيح الله مجتهد قوچانى (1274ـ 1235هـ.ق), از شاگردان ميرزاى شيرازى و آخوند خراسانى (1255ـ 1328هـ.ق) بود. وى پس از چندين دهه سكنى در عتبات, به سال 1319هـ,ق به ايران آمد و در قوچان سكنى گزيد و پيش از برپايى مشروطه, به مشهد آمد و ماندگار شد. در مشهد, طلبه هاى قفقازى, بادكوبه اى, ايروانى, شيروانى و قوچانى دور او را گرفتند. شيخ ذبيح الله به سفارش آخوند خراسانى, با مشروطه خواهان به همكارى پرداخت.او براى كشاندن روحانيان و عالمان به صف مشروطه خواهان, ابتدا با چند تن از علماى برجسته, از جمله حاج ميرزا حبيب اللهمجتهد (1266ـ 1327هـ.ق) به گونه محرمانه مسأله نامه آخوند خراسانى را, كه در آن از وى خواسته شده بود تا در راستاى گسترش انديشه مشروطه خواهى به تلاش برخيزد, در ميان گذاشت. ولى بيش تر آنان عذر آوردند و از اين كه در اين راه گام بردارند, سرباز زدند. تا اين كه با حاج سيد اسدالله قزوينى مجتهد, كه تازه به مشهد وارد شده بود, پس از چند نشست سرّى, پيمان بستند تا در راه پيشرفت مشروطه به تلاش برخيزند و با كسى هم اين پيمان را در ميان ننهند.4 متن اين پيمان نامه, نزد هر دوى آنان ساليان دراز موجود بوده است.از اين تاريخ, تلاش آنان در آشنا كردن مردم با زواياى مشروطه و رهايى آنان از رنج اسارت, به گونه محرمانه آغاز گرديد. ولى در مشهد, اشراف, خانها, سران عشاير و طايفه ها و زعماى آستانه قرار داشتند و آنان با توجه به منافع خود, هيچ رويكردى به سمت و سوى انقلاب مشروطه از خود نشان نمى دادند و همراه كردن ولايتهاى ديگر و پيوند دادن مركز استانها با يكديگر, با به وجود سانسور, كار سختى بود كه بايد سازمان يافته انجام مى گرفت.براى گستراندن و رواج ديدگاه هاى آخوند خراسانى, نامه ها و اعلانيه ها و بيانيه هايى نوشته و همراه مال التجاره در بسته پارچه پيچيده مى شد و از مشهد به شهرهاى گوناگون ارسال مى گرديد. و يا براى آگاه شدن از آخرين ديدگاه هاى آخوند, به گونه برنامه ريزى شده و محرمانه, از همين راه و راه هاى ديگر استفاده مى شد. كم كم, مشروطه خواهان جا پا باز كردند و نشستهاى سران مشروطه در مشهد آشكارا برگزار مى شد و چند تن از بازرگانان ترك, و چند تن از خراسانيان پشتيبانى مالى اين جريان را به عهده داشتند.ابتدا نشستها در منزل يكى از بازرگانان در كوچه شيخ محمدتقى بجنوردى, نزديك بست بالا خيابان برگزار مى شد. در اين جلسه ها ميرزا عبدالشكور تبريزى, از علماى پرهيزكار و مرجع آذربايجانيهاى ساكن مشهد حضور مى يافت. سپسها اين نشستها در منزل حاج محمدتقى درودى, در ابتداى كوچه كنسولى تشكيل مى شد. در اين جلسه ها و گردهماييهاى عمومى, درباره پيشرفت جريان انقلاب, تصميم گيرى مى شد.رفته رفته, شمارى از پيشنمازها نيز در گردهماييها حاضر شدند. از آستان قدس رضوى, تنها شاهزاده سراج السلطان و امام جمعه و از خانهاى خراسان شجاع الملك هزاره, كه خانه خود را با اثاثيه آن به رايگان تا چند سالى در اختيار مشروطه خواهان گذاشته بود, و از گمرك دكتر متين السلطنه و شاهزاده ارفع السلطان, حضور مى يافتند و ميرزا يعقوب صدرالعلما و شجاع التوليه, و از منبريها حاج ملا بمانعلى تهران, معروف به حاج محقق (م:20/4/1296هـ.ش) با مشروطه خواهان همكارى مى كردند. تهرانى, پيوند دهنده علماى تهران و مشهد بود. از تلگرافخانه, شاهزاده جليل ميرزا همكارى داشت.از عالمان, حاج ميرزا ابوالقاسم معين الغرباء (م:25/7/1299هـ.ش), حاج شيخ حسن حجت كاشى (م:5/12/1313هـ.ش), حاج شيخ عبدالرحيم عيدگاهى, حاج ميرزا عبدالشكور آقا تبريزى, حاج ميرزا محمدباقر مدرس رضوى (م: 20/5/1303هـ.ش) و ميرزا مرتضى سرابى (م:22/10/1311هـ.ش) از انقلاب مشروطه پشتيبانى مى كردند.افزون بر ياد شدگان, از علماى دوره مشروطيت خراسان, مى توان كسان زير را نام برد: حجت الاسلام شفتى اصفهانى (م:7/3/1297هـ.ش), شيخ محمدحسين مجتهد طبسى (م: 8/3/1297هـ.ش) حاج سيد على سيستانى (م:21/2/1301), حاج سيد عباس موسوى شاهرودى (م: 3/3/1302هـ.ش), ملامحمد على معروف به حاجى فاضل (م:24/8/1302), مدرس رضوى (م: 20/7/1330هـ.ش) عبدالجواد اديب نيشابورى (م: 6/3/1305), ميرزا محمد سرابى (م: 16/7/1312هـ.ش), حاج سيد حسين ميبدى يزدى (م: 15/9/1312), حاج شيخ محمدحسين مدرس سبزوارى (م: 14/10/1312هـ.ش), ميرزا عسكرى آقابزرگ حكيم (م: 25/6/1315) و شيخ حسن نهاوندى.شيخ ذبيح الله مجتهد قوچانى بين سران مشروطه خراسان با آخوند, پيوند برقرار كرده بود. آخوند شكايتهاى مردم خراسان را از حاكمان و خانها,به ايشان ارجاع مى داد. در واقع, بيش تر جريانهاى انقلاب مشروطه مشهد, ريشه در جريانهاى موجود در عتبات داشت. پيروان روحانى آخوند اين اصل را پذيرفته بودند كه شريعت با سياست دمساز است و اكثريت آرا و مشاركت سياسى مردم, آزادى, مساوات, عدالت و استبداد ستيزى با شريعت اسلام همسازى كامل دارد.
هواداران مشروطه, نخستين حركتى را كه با الگوگيرى از تهران و تبريز انجام دادند, سامان و سازمان دادن انجمنهاى نهان و آشكار بود, كه در جريان انقلاب نقش پر رنگ و تلاشهاى چشم گيرى داشتند. اين انجمنها, پايه هاى قدرت مردمى به شمار مى آمدند و با رشد و توسعه آنها, جريان مشروطيت نيز رشد و توسعه مى يافت.در آغاز, فئودالها و بزرگ مالكان و گاه روحانيان آزادى خواه و روشنفكران, عضو اين انجمنها بودند. و پيشه وران و خرده مالكان در اقليت بودند و از كارگران و كشاورزان خبرى نبود, ولى با پيشرفت انقلاب, اين ترتيب, دگرگونى يافت و گروه هاى گوناگون نمايندگان جامعه به انجمنها راه يافتند.در آغاز, انجمنها, براى نظارت بر انتخابات نمايندگان مجلس اول پديد آمدند و كم كم, انجمنهاى ديگرى, به گونه محفل روشنفكرى, صنفى, سياسى, تجارى و كشاورزى شكل گرفت. تلاشها و حركتهاى اين انجمنها در مطبوعات محلى مشهد در عصر مشروطيت, بازتاب گسترده اى يافته است و اين امر از توسعه گام به گام و پله به پله قدرت سياسى و اجتماعى اين انجمنها حكايت دارد.انجمنها, پيوند نزديكى با توده هاى مردم داشتند. در بسيارى از كارها وارد مى شدند و نقش مى آفريدند و به شكايتهاى مردم و خواسته هاى آنان, رسيدگى مى كردند و به آگاهى نمايندگان خود در مجلس مى رساندند.5 مردم با سازمانهاى حزبى آشنايى نداشتند, به گونه خودجوش, با اثرپذيرى از تهران, انجمنهايى را به وجود آوردند. پاره اى از اين گروه هاى كوچك, حوزه كارى كوچكى داشتند; جلسه هايى برگزار مى كردند و در آنها از رويدادهاى سياسى, اجتماعى و… كشور سخن به ميان مى آوردند و گاهى نيز با انتشار شبنامه يا اعلاميه, ديدگاه هاى سياسى خود را در همراهى, يا ناهمراهى با پاره اى از رويدادها و جريانها اعلان مى كردند.پاره اى از انجمنها از اقتدار سياسى برخوردار بودند و در رأس هِرَم آنها تنى چند از نخبگان دينى و سياسى قرار داشتند.يكى از مهم ترين انجمنها, انجمن اثنى عشرى بود; بسيار كوشا و رهبرى آن را حاج سيد اسدالله قزوينى, به عهده داشت.6از ديگر انجمنها, انجمن سعادت است. اين انجمن در پيوند با انجمن سعادت استانبول و آزادى خواهان بادكوبه, در مشهد به وجود آمد و از گروه هاى گوناگون در آن عضو بودند: كارمندان دولت, طلاب مدارس علوم دينى و تجار و كسبه.7انجمن سعادت, چندين سال دوام آورد و جشنهاى ملى را اداره مى كرد. براساس گزارش ملك الشعراء بهار, سيد محمد طباطبايى مجتهد, در زمان اقامت در مشهد, در جريان استبداد صغير, همراه خانواده و فرزندانش در پاره اى از اين جشنها شركت مى كرد.8انجمن ديگرى نيز كه در صدر مشروطيت در مشهد به وجود آمد و سرچشمه و منشأ خدمتهاى بزرگى شد, انجمن معدلت رضوى بود كه ميرزا حبيب الله مجتهد در رأس آن قرار داشت.در ميان انجمنهاى پديد آمده از متن انقلاب مشروطيت, بى گمان, مهم ترين انجمن, انجمن رسمى ايالتى و ولايتى بود.براساس ماده نُه قانون انتخابات دوره مشروطيت, انجمنهاى نظارت بر انتخابات مجلس را بر عهده داشتند. در هر ايالت دو گونه انجمن داير شد: انجمنهاى ايالتى در شهر اصلى و انجمنهاى محلى در شهرهاى ديگر.قانونهاى جديدى براى كار انجمنها در ارديبهشت 1286, يك سال پس از انقلاب مشروطه تهيه شد. اين قانونها, حد و مرز انجمنها را روشن كرد. براساس اين قانونها, هر ايالت تنها مى توانست يك انجمن رسمى داشته باشد و بخشها و شهرهاى كوچك و روستاها اجازه تشكيل انجمن نداشتند. براساس ماده 103 قانون جديد, انجمنهاى ايالتى و ولايتى از ورود به بخشهاى سياسى, باز داشته شده بودند.انجمنهاى ايالتى و ولايتى, قدرت اجرايى و قضايى داشتند, اما حق قانونگذارى نداشتند. با اين حال, برابر قانون, از آزادى عملِ بسيار برخوردار بودند. نظارت بر انتخابات مجلس, حق نظارت بر كاركرد حاكمان, گرفتن ماليات, هزينه كردن درصدى از آن در كارهاى سودمند براى همگان, راه اندازى و سازمان دهى صندوق بازنشستگى كاركنان دولت و….
انجمن ايالتى مشهد به تاريخ 8اسفند 1286, 14 محرم 1325, با تلاشهاى بسيار سامان يافت. رياست انجمن ايالتى و ولايتى مشهد را در آغاز, ميرزا حبيب الله مجتهد به عهده داشت و نشستهاى آن به مدت دو سال, در منزل وى برگزار مى شد.ميرزا محمدباقر رضوى, مدرس اول آستان قدس رضوى (م: ذيحجه 1342/ 20تير 1303) از سوى عالمان خراسان, به نمايندگى اين انجمن برگزيده شد. تا زمانى كه انجمن ايالتى در منزل ميرزا برگزار مى شد, او نيز در آن شركت مى جست و به بست و گشاد كارها مى پرداخت و نامه ها, با املاى ايشان نوشته مى شد.9دسيسه چينى ناسازگاران انجمن ايالتى و ولايتى, سبب شد از همان ابتدا, مدام اين نهاد رسمى و بسيار مهم و مردمى انقلاب مشروطه, دستخوش نوسانها و درگيريهاى پياپى باشد. در همان نخستين ماه هاى بنيان گذارى انجمن, اغتشاش مهمى در آن روى داد. بنابر فتنه انگيزى شمارى از اعضاى انجمن, سربازها به بهانه نرسيدن حقوق, يكى از اعضاى انجمن را كه معروف به اصلاح طلبى بود, كتك زدند.10 ميان انجمن ايالتى و اداره بلديه نيز اختلافهايى به وجود آمد. 11علماى هوادار مشروطه, به جز فعاليت در انجمنها, در انتخابات دوره قانونگذارى مجلس شوراى ملى نيز حضور چشم گيرى داشتند. و مجلس شوراى ملى را مى توان دومين نهاد مدنى مشروطيت دانست كه پس از پيدايش انجمنها به وجود آمد. وقتى كه به دنبال فرمان مشروطه, دستور انتخابات داده شد, برخلاف ناخرسندى و بازدارى آصف الدوله والى خراسان, از سوى انجمن ايالتى و ولايتى به همه گروه ها و لايه هاى اجتماعى, اعلان گرديد تا نمايندگان خود را به منزل شاهزاده سراج السلطان بفرستند, و آنها از بين خود نمايندگانى را براى اعزام به تهران برگزينند و در اعلاميه چاپى بزرگى, مورد اعتمادهاى محلى فرا خوانده شدند.
در روز رأى گيرى, براى شش نفر از نمايندگان دسته ها و لايه ها و اصناف حاضر, و به گونه كتبى و محرمانه رأى گيرى شد. در نتيجه حاج ميرزا على آقا مجتهد تبريزى, حاج سيد عبدالحسين شهشهانى, حاج ميرزا على نقى ناظم آستانه و حاج رضا مهدوى ملقب به رئيس التجار, به نمايندگى برگزيده شدند12 و پس از دو سه روز به سوى تهران حركت كردند.مجلس اول از لحاظ برنامه و چگونگى كار در بين همه دوره ها نمونه بود. اين مجلس توانست قانون اساسى را كه دربردارنده 51اصل بود, در تاريخ 8دى ماه 1285 به توشيح مظفرالدين شاه برساند و پس از فوت وى, متمم آن را در 15مهر 1286 به امضاى جانشين او محمدعلى شاه برساند و قانون انجمنهاى ايالتى و ولايتى را كه داراى 122 ماده بود, به تصويب برساند. مجلس اول همچنين بودجه را موازنه كرد, حقوق و مقررى شاهزادگان قاجار و شاه را كاهش داد, واگذارى زمينهاى تيول را لغو كرد و پيشنهاد محمدعلى شاه را در مورد استقراض چهارصد هزار پوند استرلينگ از بريتانيا و روسيه, رد كرد.13مجلس ملى اول از 14مهر 1285/ 17شعبان 1324 تا 23جمادى الاول 1326, به كار خود ادامه داد. آصف الدوله در مشهد, تلاش ورزيد از برگزارى انتخابات جلوگيرى كند; اما نتوانست و همان گونه كه اشاره شد, انتخابات, برگزار شد.انتخابات در مجلس اول, دو درجه اى و صنفى بود. شهروندان به 6طبقه تقسيم شدند:1. شاهزادگان و اعضاى خانواده قاجار2. روحانيان3. اشراف4. تجار و ملاكين5. كشاورزان6. پيشه وران و اصناف
مردان حق شركت در انتخابات را داشتند; اما زنان خير. سن مردان براى شركت در انتخابات, بايد دست كم 25سال مى بود. براى استفاده از حق انتخاب, يك نصاب مالى تعيين شده بود. براى ساكنان روستاها, مالكيت زمينى كه ارزش آن كم تر از 1000 تومان نباشد و براى تجار و پيشه وران, داشتن مغازه خصوصى شرط لازم بود. بر اين اساس همه كارگران, دهقانان و بيش تر پيشه وران از حق شركت در انتخابات و برگزيدن نماينده, محروم بودند.در جريان نخستين انتخابات مجلس شوراى ملى در مشهد, از 1300 نفر از اصناف شهر در 10 روز فراخوانده شد; تا به برگزيدگان خود رأى دهند و آنها به 200 نفر رأى دادند و اين شمار نيز كانديدهاى خود را برگزيدند.14از ميان برگزيدگان مردم براى نخستين دوره مجلس, حاج ميرزا على آقا مجتهد تبريزى, از علماى طراز اول مورد توجه مردم و علما بود. او براى دوره اول با 60 رأى وكيل شد. تجار ترك زبان براى خرج سفر ايشان وجهى تهيه كردند, ولى او نپذيرفت و گفت:(اين كار براى من مثل نماز واجب است) و پاره اى از كتابهاى خود را فروخت و زاد و توش سفر را آماده ساخت.15در مجلس نخست, نقش رهبرى را روحانيان برجسته به عهده داشتند. اين مجلس هم از جهت تركيب نمايندگان و هم چگونگى كار و تلاش, نسبت به دوره هاى ديگر تقنين, پيشرفته تر بود.از كارهاى مجلس اول در مشهد اين بود كه توانست آصف الدوله, استاندار خراسان را به دليل جنايتهايى كه انجام داده بود, از استاندارى خراسان و سالار مفخم حاكم بجنورد را به دليل فروش دختران اسير از ايل باشقانلوى قوچان به تركمنها, از حكومت بجنورد بركنار و او را به پرداخت سيصد تومان جريمه براى هر نفر از ربوده شدگان محكوم كند.16
ورود ميرزا محمد آقازاده به مشهدميرزا محمد خراسانى مشهور به آقازاده (1356ـ1294هـ.ق) فرزند آخوند ملا محمدكاظم خراسانى, از چهره هاى مهم هوادار مشروطه بود. او پس از رسيدن به درجه اجتهاد در سال 1325هـ.ق. يعنى يك سال پس از پيروزى انقلاب مشروطه, به دستور پدر به مشهد آمد. در مراسم استقبال از ايشان, همه مؤسسه هاى دولتى و خصوصى و بازار, به احترام و بزرگداشت شخصيت ايشان تعطيل شد. شمارى با مكارى و كجاوه تا شريف آباد طرق و شمارى تا نيشابور رفتند و زنان از مزرعه گل ختمى تا صحن امام رضا(ع) بين استقبال كنندگان شركت داشتند.وى پس از تشرف به آستان قدس رضوى, در منزلى كه آقايان: حاج عبدالرحيم صراف و حاج مجلل التوليه و امين الشريعه و حاج محمدجعفر يزدى, از مبارزان برجسته و نامور شهر, تهيه ديده بودند17, سكنى گزيد.مردم, مجاهدان و مشروطه خواهان به ديدار ايشان مى شتافتند و مجلل التوليه تا سه ماه ميزبان ايشان بود و پس از سه ماه, منزل حاج رجب على فخرالاسلام بخارايى, كه در كوى گوهر سود, پشت سراى ازبكها قرار داشت, براى آقازاده خريدارى شد. از آن به بعد كوچه ياد شده به كوچه آقازاده شهرت يافت.ميرزا محمد, به سفارش پدر, آخوند ملامحمد كاظم خراسانى, با شيخ ذبيح الله مجتهد قوچانى در برنامه ها و كارهاى سياسى رايزنى مى كرد و اين امر در نامه هاى آخوند به ايشان به خوبى ديده مى شود.كم كم ميرزا محمد آقازاده توانست رهبرى جناح راديكال را در دست بگيرد, ولى ميرزا حبيب كه به اميد اصلاحاتى به نهضت پيوسته بود, كم كم از آن كنار كشيد. ايشان با توجه به سن و سال و تجربه هاى تلخ گذشته و شناخت دقيقى كه از شمارى از چهره هاى به ظاهر انقلابى داشت, نمى توانست به آينده انقلاب خوشبين باشد.
ايستادگى عالمان دين و مردم در برابر استبداد صغيرپس از به توپ بسته شدن مجلس و آغاز استبداد صغير در 23جمادى الاول 1326, آصف الدوله از كار بركنار و ركن الدوله والى خراسان شد. نفير استبداد, بسيارى از مشروطه خواهان را واداشت تا از كنسول بريتانيا درخواست پناهندگى كنند, كه پذيرفته نشد.18 و انجمن ايالتى و اداره هاى نوبنياد, مثل اداره بلديه و اداره معارف و اداره نمك تعطيل شدند.19 از نشر مطبوعات جلوگيرى شد. ميرزا صادق خان مدير جريده خورشيد كتك خورد, دفترش به غارت رفت و روزنامه اش توقيف گرديد.20 اما عناصر انقلابى و ملّيون به كارها و تلاشهاى زيرزمينى خود ادامه مى دادند.در آذر 1286/ ذيقعده 1326 نوشته اى از علماى كربلا درباره مسموم شدن حاج ميرزا خليل در مشهد نشر يافت كه سبب برانگيختگى زياد مردم گرديد. در اين روز نزديك به 4000 طلبه در حرم گرد آمدند, بازاريان مغازه هاى خود را بستند و ميرزا محمد آقازاده در صحن حرم به سخنرانى پرداخت از جمله گفت:(حاج ميرزا خليل را مسموم كرده اند, اى مردم پيشوايان ما را مى كشند و ما هيچ نمى گوييم).21روز بعد, به دليل دستگيرى يكى از جلوداران مردم, شورشى بروز كرد و بين طلاب و نيروهاى دولتى درگيرى مسلحانه صورت گرفت در 9آذر شمار تحصن كنندگان در حرم افزايش يافت و بسيارى از كسبه به طلبه ها پيوستند و نظاميان, خيابانها و كوچه ها را در اختيار و زير نظر گرفتند.22مردم خواستار برقرارى مشروطه و عفو عمومى بودند. شاه شايع كرده بود كه يادداشت علماى كربلا جعلى است, ولى والى اطمينان داشت كه نامه از كربلا فرستاده شده و مى كوشيد پى ببرد كه چگونه به مشهد رسيده است.در جريان شورش مردمى روز 11آذر /8ذيقعده نيروهاى دولتى توپ و چاتمه هاى23 خود را از كوچه ها برداشته و به مشروطه طلبان پيوستند. از روستاها نيز شمارى براى يارى مشروطه طلبان به آنان پيوستند. تلگرافخانه را در اختيار خود گرفتند. اين وضع تا 15آذر/ 12ذيقعده ادامه داشت. در اين روز شاه تلگراف زد كه اگر مردم از حرم خارج شوند و بازارها باز شود, وى يك مجمع عدالتى اعطا خواهد كرد. ولى مردم طالب انجمن محلى و عفو عمومى و يك ماه فرصت جهت وصول ماليات بودند. بالاخره همه اين شرطها پذيرفته شد و مردم پراكنده شدند.24 با اين حال, شمارى آرام نگرفتند و با جمع هماهنگ نشدند و پس از آن, ناآراميها و شورشهاى بسيارى به وجود آوردند.25
سيد محمد طباطبايى در مشهدپاره اى از رويدادهاى مشهد, بنا به گزارش چرچيل, وكيل شرقى كنسول گرى وزارت امور خارجه انگليس, در روز 10آذر 1287/ 7ذيقعده 1326 به دليل حضور آقاى سيد محمد طباطبايى در مشهد بوده است.26آمدن سيد محمد طباطبايى به مشهد, در جريان استبداد صغير, اسباب نگرانى استبداديان گرديده بود. اين پندار وجود داشت كه بين ايشان و ميرزا محمد آقازاده, ممكن است هماهنگى به وجود بيايد و زمام امور مشهد را به دست بگيرند و اين شهر را به يكى از كانونهاى بزرگ تبليغى عليه رژيم استبداد دگر كنند. اين بود كه طباطبايى در نامه اى به وزير اعظم نوشت:(صحبتى ميان داعى و ايشان و ديگران از بابت مشروطه ابداً نشده و نخواهد شد. احدى از اهل مشهد با داعى راه ندارند…)27ولى آقازاده, بدون اين كه به تهديدهاى تهران پاسخ دهد و يا توجه كند, با آزادى خواهان شهر, از جمله حاج شيخ على تهرانيان, حاج شيخ محمدكاظم تهرانيان, حاج محمد جعفر كشميرى, شيخ احمد بهار و حاج احتشام كاويانيان, در پيوند بود 28و با آنان محرمانه به مصلحت انديشى مى پرداخت.در اسفند 1287/ صفر 1327 براساس گزارش ماژور سايكس, مشروطه طلبان مشهد در برابر ستمكاريهاى نيروهاى سلطنت طلب بازارها را بسته و انجمن تشكيل دادند. شورشيان تلگرافخانه را در اختيار گرفتند.29 ملك الشعراى بهار, در جمع تحصن كنندگان در تلگرافخانه, عليه استبداديان سخنرانى كرد.30در اين روزها سردار سعيد, رئيس قشون مشهد بود و فوج قرائى و تعدادى سواره نظام به فرماندهى سالار نصرت در شهر استقرار داشتند و مجاهدين مشروطه خواه, مسجد گوهرشاد را مقر خود قرار داده بودند.
اوج گيرى استبداد و ايستادگى مردم, به رهبرى شيخ ذبيح الله قوچانىركن الدوله, براى آرام كردن مردم و چيرگى بر شهر, روز 23رمضان 1326 ميرزا مهدى عمادالمحدثين, پسر ميرزا يحيى طباخ را كه از واعظان مشروطه طلب بود, به كلات تبعيد كرد و اين امر سبب شد تا مردم عليه او بشورند. ركن الدوله به دفاع از كيان استبداد و ترساندن مشروطه خواهان, به پشت گرمى روسها, فرمان شليك توپ داد.31 نظاميان از ارگ چندين گلوله توپ به سوى منزل شيخ ذبيح الله پرتاب كردند. گلوله ها به بادگير حوضخانه و گلوله اى با فاصله كم جلو مسجد (سه دره) خورد و پيرمرد خورده فروشى را از پا درآورد. گلوله اى آخر كوچه (راسته عيدگاه) به زمين افتاد و چند گلوله ديگر به كوچه دراز عيدگاه برخورد كرد.شيخ ذبيح الله, از آن جا كه پيشاپيش در جريان تصميم ركن الدوله قرار داشت, خانواده خود را به بالاخيابان, منزل يكى از دوستان خود فرستاد. ياران وى پيشنهاد كردند: چند قبضه اسلحه داشته باشد, تا اگر مأموران ركن الدوله حمله كردند, از خود به دفاع برخيزد; امّا او گفته بود:(ركن الدوله جرأت دستور حمله به سربازان را ندارد. خود او هم مى داند كه نَفَسْهاى آخر را مى كشد. مهم تر اين كه چون در اقدام به اين كار خدا مورد نظر ماست, او بزرگ تر از آن است كه ما را حفظ نكند.)32مشروطه خواهان پيش از اين رويداد با حضور شيخ ذبيح اللّه, در منزل رضااف از راه جمع آورى اعانه توانسته بودند مقدارى اسلحه, از جمله تفنگهاى ورندل, كه آن زمان معروف به ظل السلطانى بود و نيز اسلحه برزنكه از اصفهان و عشاير آن سامان, خريدارى كنند و در ميان كالاها و بارهاى تجارى به مشهد بياورند.33وقتى ركن الدوله, براى گزارش از سير و چگونگى كارها, به تهران رفت, يكى از نفوذيها و خبرچينهاى مجاهدين در ارگ شناسايى شد و سربازان به او آسيب بسيار وارد كردند. اين خبر مجاهدين را برآشفت و آنان به قصد گرفتن ارگ تا مقابل حيطه حاج كربلا على پيشروى كردند و آن جا را سنگر خود قرار دادند, تا شباهنگام, به ارگ يورش برند. در اين گيرودار, يكى از نظاميان با تير مجاهدين كشته شد, ولى آنان بر خلاف ناخرسندى از دولت, به دليل نگرفتن حقوقِ واپس افتاده خود و نداشتن فرمانده, توانستند مجاهدان را شكست دهند. مجاهدان بالاى سردَرِ كاروانسراى شيخ فيض محمد را سنگر قرار دادند. روسها با توپ اين سنگر را ويران كردند و نيروهاى مجاهد ناگزير شدند فرار كنند و نظاميان آنان را تا حمام سالار بهادر دنبال كردند. اين جنگ و گريز, مدتها ادامه يافت تا اين كه ركن الدوله از تهران برگشت.34مجاهدان جنازه بيگلربيگى را به دُم قاطر بستند و پس از گردش در كوچه هاى شهر, به تخت داروغه, واقع در پايين خيابان, روبه رو كوچه عباسقلى خان بردند. مردم تا غروب به تماشاى جسد او مى رفتند. جنازه قاتل كه از مجاهدان آذربايجانى بود, با شكوه تشييع شد و بازار تعطيل گرديد. تمام علما و طلاب و تجار و اصناف و حدود 10هزار مجاهد مسلح شهرى و روستايى جلوى جنازه, در رديفهاى چهار نفرى حركت مى كردند. جنازه را داخل صحن به خاك سپردند.35دولت جديد پس از پابرجايى دوباره مشروطه, ركن الدوله را بر پُست پيشين باقى گذارد;ولى وى, هيچ گونه قدرتى نداشت. از اين جهت شكايت داشت. انجمن محلى مشهد به آگاهى او رسانده بود كه هيچ كارى بدون دستور قطعى از تهران نبايد انجام دهد.36كم كم ناخرسندى انجمن و علما از ركن الدوله فزونى يافت و انجمن از تهران خواستار بركنارى او شد. سست شدن پايگاه سلطنت طلبان و جناح استبداد, سبب شد كه ميرزا محمد آقازاده كه براى مدتى در تنگنا بود, از تنگنا به در آيد و از نظر سياسى به پايگاه برترى دست يابد. از نظر سياسى ايشان, افزون بر درس و بحث و پرورش شاگردان, در همه امور شهر دست اندر كار بود37 و نيروهاى مشروطه خواه را سازماندهى مى كرد و مجاهدان و توده هاى مؤمن را با نجف و بيت آخوند خراسانى پيوند مى داد. هميشه بيش از بيست محقق در خانه آقازاده بودند و ايشان حدود شرعى را در خانه خود جارى مى كرد.38 وى در جريان بركنارى محمدعلى شاه, نامزد عضويت در كميسيونى شد كه براى اين هدف به وجود آمده بود. او به تهران رفت و در كنار اعضاى ديگر كميسيون براى برگرداندن مشروطه تلاش ورزيد. او و شركت كنندگان ديگر در كميسيون, محمدعلى شاه را از سلطنت بركنار كردند و وليعهد سيزده ساله او را با نام احمد ميرزا به سلطنت برگزيدند.39 نفوذ مجاهدان و تك روى آنان سبب شد تا ميرزا حبيب الله مجتهد در كارها كم تر دخالت كند. مدرس رضوى نيز از همكارى با انجمن كنار كشيد. كم كم جريان سوم ناگزير شد عقيده خود را آشكارتر بيان كند.
3. خط سوم در مشروطه مشهددر جريان مشروطه و چالش مشروطه خواهان و مشروعه خواهان خراسان, ما به ابراز عقيده هاى ناسان و گوناگون ميرزا حبيب اللهمجتهد برمى خوريم كه نشان مى دهد, ايشان هرچند از روى دورانديشى و احتياط با هردو جريان كنار مى آمد و سازش نشان مى داد; ولى با توجه به تجربه هاى اجتماعى, فرهنگى و سياسى كه داشت, به طور كامل, هيچ يك از دو جريان را پذيرا نبود. بويژه اين كه نگاه ايشان به دين, الهام گرفته از نگاه عرفانى و همراه با آزادانديشى و آسان گيرى بود و از گروه گرايى و سطحى نگرى پرهيز داشت. از ديگرسو, از رويكردهاى روشنفكرانه به مسائل دينى و فرهنگى نيز دورى مى جست. ما همه اين برداشتها را از شخصيت ميرزا, به جز ديوان شعر و اسناد مربوط به وى, از نقش آفرينى ايشان در اصحاب سراچه داريم.شمارى از اهل معرفت و عالمان عارف و اصلاح طلب, در منزل كوچك (سراچه) نزديك مسجد جامع گوهرشاد گرد مى آمدند و با الگوگيرى از (اصحاب صفه) خود را (اصحاب سراچه) مى خواندند و در انديشه اصلاح جامعه به چنين گردهمايى دست زده بودند. زين العابدين سبزوارى, از اصحاب سراچه, كه بعدها در جنبش مشروطه, با عنوان رياست طلاب خراسان, به پشتيبانى از مشروطه برخاست و از اين روى, به (رئيس الطلاب) شهرت يافت, صبحها, در اوج محبوب بودن اصحاب سراچه ـ سالها پيش از انقلاب مشروطه ـ در يكى از شبستانهاى مسجد جامع گوهرشاد, جلوس مى كرد و تا اذان ظهر, به بحث و گفت وگو درباره مسائل اجتماعى ـ سياسى براى طلاب مى پرداخت. از جمله جستارهايى كه در اين نشستها از او نقل كرده اند: پيشرفت كشورها و ملتهاى غرب در علم و صنعت, واپس ماندگى مسلمانان در امور دينى و دنيوى, تعصبهاى بيهوده و عمر بر باد ده شيعه و سنى است.مردم مشهد در 1303هـ.ق در پشتيبانى از اصحاب سراچه و شخص حاج ميرزا حبيب و حاجى فاضل برخاستند. اين از آن روى بود كه آصف الدوله, دستور تبعيد رهبران اصحاب سراچه را از مشهد به درگز و كلات صادر كرده بود. در پى اين حركت, آصف الدوله به تهران فراخوانده شد و به جاى وى, محمودخان ناصرالملك, از سوى ناصرالدين شاه به ايالت خراسان برگمارده شد.مهم ترين و عزيزترين اصحاب سراچه, حاج ميرزا حبيب مجتهد خراسانى بود.40 پيشواى طريقتى ايشان را مهدى خديو گيلانى (م:1309) به عهده داشت.ملا غلامحسين شيخ الاسلام مشهد (1246ـ1319هـ.ق) و حاج فاضل خراسانى (م: 1342هـ.ق) و سيد على خان درگزى (م: 1336هـ.ق) و سيد زين العابدين رئيس الطلاب سبزوارى (1245ـ1335هـ.ق) و سيد محمدامين الحكماى سبزوارى (م:1324هـ.ق) و سيد محمود قدسى توسى از اصحاب سراچه بودند.او از برجسته ترين شاگردان ميرزاى شيرازى شمرده مى شد. پيش از نهضت تنباكو در كنار شيخ محمدتقى بجنوردى, از گردانندگان دينى و سياسى شهر مشهد بود و از نزديك با چهره هايى چون حاج سياح محلاتى و مجدالاسلام كرمانى و سيد جمال الدين واعظ41, كه در آستانه انقلاب مشروطه به مشهد تبعيد شده بودند, آشنايى پيدا كرد و در همين پيوند و آشنايى با اين كسان, با انديشه هاى سيد جمال الدين اسدآبادى آشنايى يافت.ميرزا حبيب, در ابتداى نهضت مشروطيت, براى همراهى با اين حركت گسترده مردمى, انجمن معدلت رضوى را بنيان نهاد. اخبار ايران از تهران, به گونه دست نوشت به اين انجمن مى رسيد و اين انجمن در دوره استبداد صغير منحل شد.ميرزا حبيب مجتهد با توجه به فراز و فرودهاى زندگى اش كه اندكى به آن اشاره شد, در اوج بگومگوها و اختلاف ديدگاه رهبران مشروطه و مشروعه از وارد شدن به عرصه پرهيز كرد. به درخواست هيچ يك از دو سوى پاسخ نداد. در اين هنگام شيخ فضل اللهنورى, در تلگرافى در بيستم صفر 1327هـ.ق كه بسان آن را به ديگر جاهاى كشور نيز فرستاده بود, به ميرزا حبيب نوشت:(در اين موقع مهم تجافى حضرت عالى از مهام كليه چه جهت دارد؟ آيا انقلاب مشهد به چه اندازه است و از كيست و علاج چيست؟ مستدعى است در اطلاعات جداً كوشش بفرماييد و آن چه مقتضى است, دستورالعمل بدهيد, از طرف دولت عليه و سلسله عمليه اقدام و مبادرت مى شود).42ميرزا على, فرزند ميرزا حبيب, با هم فكرى محمدعلى فاضل و با صلاح ديد خود ميرزا در پاسخ تلگراف شيخ فضل الله نورى نوشت:(بحمدالله والمنة در ارض اقدس, كسى در مقام شرارت نيست. كليه طبقات از علماى اعلام و وجوه اعيان و تجار و كسبه و غيرهم به موجب احكام مطاعه مبادى عاليه در انعقاد انجمن و مراسم مشروطيت اتفاق نموده و به كلمه واحده تشكيل انجمن و ترويج احكام شرعيه الهيه نموده اند. اصلاً كارى كه موجب خلاف قاعده, يا بى نظمى باشد, اتفاق نيفتاده, چاره هم تصور نمى شود مگر به مساعدت و همراهى اولياى دولت كه چند مرتبه به مواعيه مردم را ساكت كرده و اصلاً در مقام انجاز نبوده اند. حال هم اگر خراسان و رعيت خراسان را مى خواهند, غير از مساعدت و موافقت چاره نيست و اما قهراً اين مطلب انجام گرفته و خواهد گرفت. بديهى است بر هر مسلمى واجب است كه از جان و مال و مقام ترويج احكام شرعيه مضايقه نكنند.)43از متن اين تلگراف به دست مى آيد كه ميرزا حبيب, هنوز با مشروطه سر ناسازگارى برنداشته بود و اين تلگراف به دستور او, در جهت پشتيبانى از انقلاب مشروطه و انتقاد از بى كفايتى دولتمردان نگارش يافته است.
حزب مجاهد و چالش با خط سومحزب مجاهد مشهد, قديمى ترين حزب سياسى در تاريخ احزاب ايران به شمار مى رود كه در اثرگذارى سياسى در مشهد, مى توان آن را پس از انجمنها و مجلس, سومين نهاد مدنى دوره مشروطيت خراسان دانست. اين حزب كمى پيش تر از پيروزى انقلاب مشروطه, به رهبرى حيدرخان عمواوغلى با تشكيلات مخفى به وجود آمد. ايدئولوژى اين حزب و مرامنامه و نظامنامه آن, براساس حزب همت كه شعبه مسلمانان حزب سوسيال دمكرات روسيه بود, سامان يافته بود.مرامنامه و نظامنامه اين حزب, در سال 1284هـ.ش در باكو به چاپ رسيد44 و همان سال كه همزمان با آغاز استاندارى غلامرضا آصف الدوله شاهسون بود, اين حزب در مشهد شكل گرفت.45 حيدرخان در ايجاد آن نقش اول را به عهده داشت. وى, پيش از اين, به عنوان مهندس برق در سال 1279هـ.ش/1318هـ.ق و به نقلى در شعبان 1320 به مشهد آمد و تا رجب 1321 در اين شهر بود46 و با جريانهاى سياسى شهر آشنايى كامل داشت.47لفظ مجاهد لغت ساده و مذهبى بود. سران حزب براى اين كه از كار بردن واژه غربى سوسيال دمكرات يا اسم نامفهوم اجتماعيون عاميون پرهيز كنند, مجاهد را براى تشكل خود به كار مى بردند.48 اين سياست در مرامنامه حزب مجاهد نيز كه عبدالمحمد كامبخش آن را نگاشته بود,49 دنبال گرديد. مرامنامه حزب مجاهد مشهد تعديل شده مرامنامه حزب اجتماعيون عاميون است. در كل مرامنامه حزب اجتماعيون عاميون از مرامنامه حزب مجاهد مشهد تندتر است.50در اواخر شهريور 1286هـ.ش/ 1345هـ.ق نخستين كنگره مجاهدين در شهر مشهد برگزار شد51 و مرامنامه آن در اين شهر به چاپ رسيد.52 در اين كنگره, اعضا, هم رأى شدند مركز كل اداره مجاهدين, همان كه در گذشته بود, در باكو بماند.53 در مرامنامه حزب مجاهد مشهد, در باره اراضى آمده است:(املاك شاهى بايد بلاعوض مصادره شده بين خانواده هاى دهقانان تقسيم گردد و اراضى زايد ملاكين, توسط يك بانك ملى خريدارى شده و به دهقانان واگذار شود.)
ماده پنج مرامنامه حزب مجاهد مشهد, آزادى بيان, مطبوعات, اجتماعات و غيره را مورد توجه قرار مى دهد.54در نظامنامه حزب مجاهد مشهد, از حقوق محاكم ويژه حزب كه مى تواند هموندان خود را در برابر خيانت به مذهب تنبيه كند, سخن رفته است و هدف مقدس مجاهدين همان پيشرفت اسلام در نظر گرفته شده است.55مسلك حزب مجاهد مشهد دفاع از حكومت ملى و خواهان موجوديت مجلس, آزادى قلم و بيان و مجامع سياسى و آزادى شخصى و تشكيل نهادهاى مفيد و سودمند براى همگان و تهى دستان, از جمله تحصيل رايگان اجبارى56 بود. اين حزب در خفا همان آرمانها و عقايد نوظهور ماركسيستى و انقلابيون روسيه را دنبال مى كرد.حزب مجاهد, ايدئولوژى التقاطى داشت. از ليبراليسم و ناسيوناليسم هوادارى مى كرد, با علماى سنت گرا مخالف بود و از سنتهاى مذهبى شيعى در ظاهر پشتيبانى مى كرد. مجاهدين خود را متعهد به انقلاب مى دانستند و از سياستهاى اصلاح طلبانه مجلس حمايت مى كردند, اما گاه براى پيشبرد هدفهاى خود, دست به ترور مى زدند.آن دسته از اعضاى مجاهدين كه از قفقاز آمده بودند و در اصل ايرانى بودند, مجاهدين قفقاز خوانده مى شدند و يونيفرمهاى شيكى مى پوشيدند و مجاهدين مشهدى به آنها دلبستگى انقلابى داشتند و آنها را انقلابى اصيل مى شمردند.در شعبه فرقه اجتماعيون عاميون در مشهد, پيشه وران, كارگران, روشنفكران جوان, شمارى از روحانى زادگان و كشاورزان عضويت داشتند.شبكه انجمنهاى مجاهدين, علاوه بر مشهد در شهرهاى تبريز, تهران, اردبيل, خوى, اصفهان, قزوين, رشت و انزلى نيز فعال بود.اعضاى فرقه در محفلهاى خصوصى, عمومى و محفل فدائيان اجتماع مى كردند. محفلهاى خصوصى, فعاليتهاى محفلهاى عمومى را هماهنگ مى كردند و تنها نهادهايى بودند كه با دفتر مركزى باكو تماس داشتند و وابستگى آنها به مركز باكو براى اعضاى عادى معلوم و شناخته شده نبود.
نگرشهاى سياسى و فرهنگى انجمنهاى مجاهدين اعمال فشار براى نوسازى, ناسازگارى با نهادهاى مذهبى, آزادى زنان و دگرگونيهايى در مناسبات ارضى و كار, چالشهاى سهمگين را با نهادهاى سنتى جامعه و شمارى از علما به وجود آورد.مجاهدين هرگز نتوانسته بودند شمارى از علماى برجسته, از جمله ميرزا حبيب الله مجتهد را كه خط سوم را رهبرى مى كرد, به طور قطع, با خود همدم سازند. آنان وقتى خواسته بودند تا احكام علماى نجف را به وسيله ايشان تنفيذ كنند, ميرزا گفته بود:(من هميشه معتقد بوده ام كه در اين مملكت بايستى روحانيون قدم پيش نهاده, اجتماعى با اتحاد و اتفاق پديد آيد و به اصلاح احوال و تنوير افكار مسلمانان همت گمارند, تا اين كه خود مردم رفته رفته امور را تشخيص داده, از خرافاتى كه اكنون در آن غوطه ورند, رهايى يابند. اكنون كه بحمدالله آقايان اقدامات لازم را فرموده و مى فرمايند, اميد است به فضل الهى به خير و سعادت مسلمانان خاتمه يابد. اما راجع به نوشته و امضاى من, چنانكه همه آقايان مى دانند سالهاست كه من از نوشته, امضاء و فتوا دست كشيده ام. آن چه واضح و بديهى است, احتياجى به فتوا ندارد. مسلمانان حتى المقدور زير بار حكومت فاسد نبايستى بروند و حكومت صالح لازم الاتباع است. آن چه از دست من برمى آيد, دريغ نخواهم ورزيد و از نظريات آقايان پيروى خواهم كرد.)57اين مقدار همسويى براى مجاهدين كافى نبود. جايگاه مردمى ميرزا حبيب الله مجتهد, با اقتدارگرايى بى حد و مرز مجاهدين هماهنگ نبود. شمارى از مجاهدين, با توجه به نگرش انقلابى و سوسياليستى كه داشتند, ميرزا را به لحاظ جايگاه طبقاتى, وابسته به طبقه فئودالها مى دانستند و در نهان و آشكار ناسازگاريها و دوگانگيهاى ايدئولوژيكى خود را با ميرزا آشكار مى كردند. گردانندگان اصلى مجاهدين يا از اعضاى حزب اجتماعيون عاميون بودند و يا سخت از آنها اثرپذيرى داشتند. همكارى آنها با چهره هاى روحانى مشروطه طلب شهر, بيش تر تاكتيكى بود. البته نمى توان گفت كه همه مجاهدين داراى يك گرايش بودند, ولى بى گمان, بيش تر آنان, بويژه مجاهدين تُرك كه بخشى از زندگى فرهنگى و سياسى خود را در قفقاز و باكو و بادكوبه گذرانده بودند, سنتها و ارزشهاى جارى و سيستم طبقاتى حاكم را پذيرا نبودند.از مظاهر اين ناسازگارى فكرى و مجاهدين با ميرزا حبيب الله بر تازيانه زدن حاج حسن خان بالا خيابانى, يكى از نزديكان ميرزا به دست مجاهدين ترك جلوى منزل ايشان است.
ميرزا كه انسانى دنيا ديده و هوشمند بود, در نشستى به مردم, كه آماده حمايت همه جانبه از ايشان بودند, گفت:(حكايت تُرك و فارس نيست, انقلابى است عمومى, براى از ميان برداشتن حكومت استبداد. علماى اعلام حكم داده اند, همه جا آشوب برپا است. صلاح نيست خراسانيها در اين موضوع مخالفت كنند. خارجيان در كمين هستند, ممكن است ايالات را به روى يكديگر وادارند و كار را به جنگهاى داخلى بكشانند و مقاصد خود را انجام دهند.)58ميرزا با درايت كم مانندش, هميشه مى كوشيد تشنج زدايى كند. او سعى مى كرد مردم به رويارويى كشيده نشوند.رويارويى ميرزا حبيب الله مجتهد با مشروطه خواهانميرزا حبيب الله مجتهد با ديدن پيامدهاى خشونت بار انقلاب مشروطه از تأييد آن به طور كلى دست كشيد و در بحرآباد انزوا گزيد و ميان ايشان و مجاهدين اختلافها آشكار گرديد.حاجى فاضل خراسانى نيز جانب ميرزا را گرفت. نظر آنها اين بود كه مشروطه قانونهاى اسلامى را به اجرا نمى گذارد و معتقد بودند از اين به بعد مرتب روش حكومتها در اروپا و مغرب تغيير خواهد كرد و ما نبايد مرتب قوانين اسلام را با توجيه و تأويل, با مشروطه و حكومتهاى ديگر هماهنگ سازيم.
در سال 1327هـ.ق گروه هاى مجاهد, مسجد گوهرشاد را مركز و محكمه قرار داده و با شاهزاده ركن الدوله, حاكم مشهد, طرف شدند. آنان در مهرماه سال 1288 در رمضان 1327 حاجى فاضل را ترور كردند. او با اين كه بيش از هفتاد سال, از عمرش مى گذشت, در حالى كه خون از بدنش مى رفت, فرياد مى زد: بلند بگو لا اله الا الله. مشهور گرديد كه انجمن سرى رشت حكم ترور او را داده است.59به درازا كشيده شدن ماندن ميرزا در بحرآباد, اين پرسش را در ذهن همگان مطرح مى ساخت كه آيا ايشان با انقلاب مخالف است؟ اين بود كه سران مشروطه براى جلوگيرى از ناسازگارى آشكار ايشان, به بحرآباد رفتند و به ايشان گفتند:(مردم عدم تشرف شما را حمل بر نارضايتى شما از اوضاع مى كنند. هر ترتيبى كه براى تشرف شما به حرم مطهر لازم است, دستور فرماييد تا انجام دهيم. ايشان گفته بود همين كه حال تشرف داشته باشم به حرم مشرف خواهم شد.)سرانجام ميرزا به مشهد آمد, هركس او را مى ديد به سويش مى شتافت و اداى احترام مى كرد. وقتى ميرزا جلو منزل خود كه مقر انجمن ايالتى بود رسيد, مجاهدان تفنگ به دست نيز به انبوه مردم افزوده شدند. ميرزا در بست بالا, از خر پياده شد و از صحن عتيق به حرم مشرف گرديد. ازدحام مردم بى اندازه بود. ميرزا از دارالسياده وارد ايوان مسجد شد و در شبستان كنار كفش كن مسجد چند لحظه اى استراحت كرد. گروهى از مجاهدين با اين كه در داخل حرم و مسجد حمل تفنگ ممنوع بود, تفنگ به دست ايستاده بودند. در اين هنگام مجاهدين راه باز كردند و چند نفر از طلبه هاى مشروطه خواه, در حالى كه اوراقى در دست داشتند, جلو ميرزا نشستند و يكى با صداى بلند اظهار داشت:(اين است احكام علماى اعلام, كثرالله امثالهم, راجع به وجوب مشروطيت, حضرت آقا هم خرق اجماع نفرماييد و مايه تشتت كلمه مسلمانان نگرديد)!ميرزا وقتى اين سخنان را شنيد, با اين كه بسيار كم خشمگين مى شد, برآشفت و فرياد كشيد:(كدام ابله است كه مى خواهد تكليف مرا به من تعليم دهد؟ من تكليف خود را بهتر از تو مى دانم بدبخت.)و عصاى خود را برداشت و به راه افتاد.60 و تنگ غروب از مشهد خارج شد و به بحرآباد برگشت.ميرزا با همه كهولت سن, تحت فشار و شرايطى كه به وجود آمده بود, بر آن شد از ايران خارج شده و از راه روسيه به تركيه و از آ ن جا, از راه شام به مدينه برود و آخر عمر خود را در آن جا سپرى كند. قهوه چى ميرزا در بحرآباد, كه گفته مى شود جاسوس مشروطه طلبان بوده است, آنان را از حركت وى آگاه ساخت.ميرزا از بحرآباد به قصد كلات حركت كرد. در كلات مورد استقبال عشاير آن جا قرار گرفت. دو نفر قفقازى, از نيروهاى مسلح مشروطه خواه, به قصد ترور به دنبال وى به كلات رفتند. سرماى هوا, مانع از آن بود كه ميرزا به راه خود ادامه دهد, زمستان را در كلات گذراند و اوايل تابستان به مشهد بازگشت و يكسره به باغ ابرده پايين رفت. شمارى از سران مشروطه به ديدار او رفتند. ساعتى پس از ملاقات آنان, ميرزا دچار تشنج شد و عصر روز 27شعبان 1327/ 1287 شمسى درگذشت و در حرم مطهر دفن گرديد.ميرزا حبيب, به لحاظ داشتن تجربه هاى سياسى, فرهنگى و اجتماعى منشأ تفاهم گروه هاى موجود در جامعه شهرى آن روز مشهد بود. او از سويى با فقيهان و محدثان و مفسران در پيوند بود; و از سويى با حكيمان و عقل گرايان و ارباب حكمت و فلسفه; و از ديگرسوى, با صوفيان و صوفى مشربها. در عين حال با روشنفكران و مبارزانى چون حاج سياح محلاتى, حشر و نشر داشت و در جريان دگرگونيهاى جهانى و مسائل سياسى بين المللى قرار مى گرفت.وجود شخصيت معنوى ميرزا حبيب الله مجتهد خراسانى در خراسان آن روز, موجب تعديل هر دو نهضت تنباكو و مشروطيت در مشهد و شهرهاى ديگر خراسان شد. اگر ايشان و يكى دو چهره ديگر مثل ميرزا محمد آقازاده نبودند, مردم مرارتهاى بيش ترى را بايد مى كشيدند. و انحراف زيادى ممكن بود بر شريانهاى زندگى آنان چنگ اندازد. بويژه مشروطه طلبان از روحانيت بريدند, تا جايى كه آخوند خراسانى در آخرين ماه هاى حيات خود دست از حمايت مشروطه كشيد.
استاد واعظ زاده خراسانى در مصاحبه اى كه با مجله حوزه دارد, مى گويد:(آخوند خراسانى نامه اى به مشهد فرستاده, او در اين نامه گفته بود: هدف ما از مشروطيت, برقرارى عدالت و ترويج اسلام بود, نه اين كه مالياتهاى سنگينى براى مردم وضع كنند و دستور داده بود كه مردم مسلمان با مشروطيت مبارزه كنند.)اين نامه شش ماه در راه بود. و وقتى به دست علماى مشهد رسيد, آنان از شيخ مهدى واعظ خراسانى خواستند تا به منبر برود و نامه آخوند را براى مردم بخواند. ايشان خواندن نامه را با توجه به اوضاع حاكم بر آن روزها, مشروط كرده بود به اين كه همه علماى مخالف مشروطه پاى منبر حضور يابند, اما آنان حاضر نشدند و اين نامه آخوند هيچ گاه در گردهماييها و براى همگان خوانده نشد.شيخ فضل الله نورى در يكى از آخرين پيامهاى خود به مشهد و همه شهرها, به گونه خلاصه و به زبان رمز, يادآور خطرهايى شد كه جامعه روحانيت در پيش رو خواهد داشت. در اين تلگراف آمده است:(فصل داير به حفظ قوانين اسلام مردود, و مكنونات خاطر مكشوف, اساس دين متزلزل, عموم متحير, متدينين علما مهاجرت زاويه مقدسه حضرت عبدالعظيم, موقع اقدام لازم است).61اين تلگراف شيخ, بدون پاسخ ماند. حال و روز مشهد بدتر از آن بود كه كسى بتواند قدمى در راستاى خواسته هاى شيخ فضلالله بردارد. حاج شيخ, درست دو هفته پس از فتح تهران, به جرم مشروعه خواهى, به دست خون آلود و اهريمنى انقلابيون, در روز 13رجب سال 1327/ 9مرداد 1288, در ميدان توپخانه تهران به دار آويخته شد.
اختلاف مشروطه خواهاندوره دوم قانونگذارى, پس از يك سال و 4ماه و 21روز فَتْرَت, به تاريخ24 فروردين1288/دوم ذيقعده 1327, شروع شد. نخستين جلسه رسمى مجلس, به تاريخ 27 فروردين 1288 برگزار گرديد و روز سوم دى ماه 1290/ سوم محرم 1330هـ.ق برافتاد.در اين دوره, سيستم صنفى از ميان برداشته شد و مستشاران آمريكايى و سوئدى و فرانسوى, براى اصلاح امور دارايى و دستگاه هاى ادارى, به كار گرفته شدند.مردم مشهد در اين دوره به سيد اسدالله قزوينى رئيس انجمن ايالتى و ولايتى, رئيس التجار و مهدوى, كه در آن هنگام در استانبول به سر مى برد و شيخ حبيب الله افتخار الواعظين رأى دادند. حاج سيد اسدالله قزوينى, رئيس انجمن ايالتى و ولايتى خراسان, جزو پنج نفر علماى طراز اول علماى مجلس شد كه در قانون اساسى قيد شده بود و حاج شيخ ذبيح الله مجتهد قوچانى رياست آن را به عهده گرفت.همزمان با گشايش پارلمان و آغاز دومين دوره قانونگذارى, دو حزب پا به ميدان سياست گذاشتند: (انقلابى) و (اعتدالى) و هر دو در مشهد به تلاشها و تكاپوهايى دست زدند. كوششهاى اين دو حزب در رويدادهاى اجتماعى و سياسى مشهد, كارگر افتاد.62دو حزب ياد شده در سال 1289هـ.ش/ 1328هـ.ق به اسم اجتماعيون اعتداليون و دمكرات عاميون رسميت يافتند. مدتى هم هر دو حزب, (حزب دمكرات) خوانده مى شدند.ركن الدوله در اين دوره انتخابات بود كه توانست بين مجاهدين اختلاف اندازد. شمارى از مجاهدين كه فارس زبان و بومى بودند, پيرامون انجمن ايالتى جمع شدند. آنان مى گفتند نبايد ترك خارجى در ولايت ما مجرى مرام مشروطه باشد. مراد آنان از ترك خارجى, مجاهدين مهاجر قفقازى بود.
كوششهاى علما به جايى نرسيد. در آن ميان حاج محمد شال فروش, يكى از مستبدين كشته شد و تعدادى از زنان به انجمن وارد شدند و محل آن را ويران كردند. بازار تعطيل گرديد و فرداى آن روز, جسد يك ارمنى مشروطه طلب تبعه روس, در بالا خيابان پيدا شد.انجمن كه متوجه انگيزشها و انگيختنها شده بود, دو رئيس براى مجاهدين برگمارد. امور مجاهدان فارس زبان را به شجاع الاسلام سپرد و امور مجاهدان ترك زبان و مهاجران قفقازى را به ميرزا بابا.نام واقعى شجاع الاسلام كربلايى سيد آقا كوچك, رئيس خبازان, و از ساكنان محله نوقان بود. او توانسته بود نائب على اكبر حسنى را از سر راه مشروطه طلبان بردارد و تلگرافخانه و باغ انبر را به تصرف نيروهاى مجاهد درآورد. انجمن براى قدردانى از خدمات وى, او را ملقب به شجاع الاسلام كرد.با دعوت حاجى مجلل التوليه هر دو گروه كه شمار آنان, به چهار هزار نفر مى رسيد در باغ حسنخان گرد آمدند و به اين ترتيب توطئه ها بى ثمر ماند و وحدت بين نيروهاى مجاهد برقرار شد.63 ولى چندى بعد ميرزا بابا و شجاع الاسلام به تهران فراخوانده شدند. ميرزا بابا پس از چند روز اقامت در تهران با گلوله فرد ناشناسى كشته شد و شجاع الاسلام پس از سه روز بازداشت, تعهد سپرد كه بدون اجازه دولت به مشهد برنگردد و رئيس التجار, خانه اى در اختيار او گذاشت.از كوششهاى سياسى انجمن ايالتى مى توان به تأييد تلگراف انجمن ايالتى آذربايجان, مبنى بر ضرورت شركت پنج نفر از علماى طراز اول در مجلس اشاره كرد. اين تلگراف در تاريخ 14آذر 1288/ 13ذى قعده 1327 به مجلس فرستاده شد در اين تلگراف آمده است:(به مدلول ماده دوم قانون اساسى و امر مطاع حضرات آيات الله دام ظلهم, كه پنج نفر از طراز اول علما از عده بيست نفر منتخب گرديده در جلسات مقدس شرف حضور به هم رسانند. اهالى خراسان هم مستدعى مى باشند اين ماده قانون را كه زياده از حدّ قابل توجه و جلب قلوب عامه خلق است, در كليه جلسات مقدس مراعات فرموده, منظور فرمايند.)64از آغاز به كار مجلس دوم, رفته رفته انجمنها بسته شدند و حضور توده مردم مشهد در صحنه سياسى شهر كاهش يافت.65در همين دوره دولت در تنگناى مالى شديد قرار گرفت و گردانندگان مشروطه, مسأله استقراض را پيش كشيدند.آقازاده با دريافت وام از دولتهاى بيگانه, به مخالفت برخاست و صداى اعتراض او از خراسان به همه جاى ايران رسيد و مسير تصميم گيرى را ايشان به طور كلى تغيير داد.
روزنامه حبل المتين در شماره 36 سال 1328هـ.ق متن تلگراف بسيار شديد او را ثبت كرده است. در اين تلگراف آمده است:(هيأت وزراى نظام دامت شوكته: تمام اين خونريزيها و از جان گذشتگى ها براى حفظ بيضه اسلام و وطن عزيز بود, لهذا بر مسلمين و ايرانيان واجب است كه براى يك وجب خاك عزيز خون آلود ايران از جان و مال بگذرند و نگذارند بيش از اين دست پليد اجانب در اين مملكت دراز و دامان ناموس وطن زياده بر اين آلوده گردد.امروز روزى است كه بايد خون شهداى راه وطن را, كه استقلال ايران است, مسلمانان حفظ كنند. از قرار مسموع, براى مصارف دولت پنج كرور تومان وجه لازم شده. معلوم نيست چرا اولياى دولت فقط راه به دست آوردن اين وجه ناقابل را قرض كردن از خارجه با آن شرايط جانگداز كه يك مرتبه قلم به هستى ايران مى كشد, دانسته اند؟وزراى ممالك خارجه براى مصارف فوق العاده مملكتِ خود, آن وجه را با ترتيبات صحيحه از داخله و خود جمع آورى كرده, ملت هم با كمال ميل مى دهد. چه شده كه اولياى دولت اين موقع را مغتنم نشمرده و تا حال فكرى براى جمع آورى اعانه از داخله نكرده؟ آيا در ميان سى كرور ايرانى نمى توان با تدابير عمليه و اين حسن توجه امروز, رؤساى روحانى و رغبت خود ملت, پنج كرور دريافت كه هر يك روى هم رفته پنج تومان آماده و بيست و پنج كرور براى رفع احتياجات دولت فراهم گردد؟ تا به اين ننگ زير بار قرض خارجه نرويم. اين نوع استقراض از خارجه به مراتب معايبش بيش تر از قرض سابق است كه پشت استقلال ايران را شكسته و ما را به اين روز سياه افكنده است…)آقازاده با توجه به جايگاهى كه در ميان علما, اصناف و عامه مردم داشت, نقطه تعديلى بود كه هم جناحها را در راستاى مصالح كشور و انقلاب هماهنگ مى كرد و هم آگاهى هاى لازم را با توجه به گستره ديد و پيوند با مراجع بزرگ و رجال سياسى, در اختيار توده ها مى گذاشت. موضع گيرى به حق او در جريان محاكمه نايب صدر, يكى از چهره هاى سياسى دوره مشروطيت زنجان و از حاميان ملا قربانعلى زنجانى, معروف به حجت الاسلام, پديدآورنده خطِ سوم در انقلاب مشروطيت ايران, سبب جلوگيرى از اعدام ايشان به دست تندرَوان شد.
سرنوشت مشروطه خواهى و دخالت قدرتهاى خارجىدر جريان نهضت مشروطيت ايران دو كشور روس و انگليس داراى دفتر نمايندگى در مشهد بودند. انگليس از مشروطه خواهان و روس از سلطنت طلبان پشتيبانى مى كردند. امضاى قرارداد روس و انگليس در سنت پترزبورگ در شهريور 1286/ 31اوت 1907 زمينه ساز نفوذ امپرياليسم در ايران شد. شمال ايران در حوزه نفوذ روسيه و جنوب ايران در حوزه نفوذ بريتانيا قرار گرفت و منطقه ميانى بى طرف ماند. هر دو قدرت موافقت كردند كه در قلمرو نفوذ قدرت رقيب در پى امتيازهاى سياسى يا تجارى نباشند.در جريان اشغال خراسان, ميرزا محمد آقازاده, نقش مهم و اثرگذارى در ايستادگى مردم عليه روسها داشت. شمارى قزاق و 25توپچى و 7عراده توپ قواى روس از مرز خراسان گذشته و وارد مشهد شدند. مردم با هدايت ايشان تلگرافهاى زيادى در اعتراض به اشغال خراسان به تهران زدند. ناامنى همه جاى خراسان را فراگرفت. دابيژاكنسول و ژنرال ردكو فرمانده نظامى روس در خراسان, مردم را در منگنه گذاشته بودند. مردم پناهگاهى جز بيوت عالمان دين, بويژه بيت ميرزا محمد آقازاده نداشتند و ايشان با درايت و شجاعت تمام, مخالفت مردم عليه روس و انگليس را رهبرى مى كرد. از خاطرات سياسى فرخ, به دست مى آيد كه قتل اسماعيل خان قره باغى, معاون كنسولگرى روس به اشارت آقازاده صورت گرفته است.
فرخ كه مدتى كارگزار دولت, در تربت حيدريه بوده است, مى نويسد:(كنسول روس مى كوشيد قتل را به گردن معروف ترين دشمن خود در ولايت خمسه, يعنى شيخ على اكبر مجتهد بيندازد. دليل او نامه اى بود كه به خط شيخ على اكبر خطاب به فاضل بسطامى, دست راست آيت اللّه آقازاده نوشته شده بود. در اين نامه آمده بود: (به زحمت اسماعيل خان برداشته شد) و مهر شيخ على اكبر نيز در زير نامه نمايان بود.)66همزمان با اين رويداد, يكى ديگر از اتباع روس به دست حاجى مرتضى ميرزا, حكمران گناباد به قتل رسيد و روسها سرمنشأ اين حركتها را روحانيت مشهد, بويژه آقازاده مى دانستند. و اين امر را مى توان از خاطرات ژرژسرگى يويچ آقا بگف جاسوس شوروى, كه با عنوان بازرس مخصوص نمايندگى تجارى شوروى در محل كنسول گرى مشهد سكنى داشت, به خوبى به دست آورد. او و مأموران ديگر سازمان چكا و بعدها گ.پ, از ميدان دارى و نقش آفرينى روحانيت در خراسان به رهبرى آقازاده بيمناك بودند. وى مى نويسد:(در حدود سه هزار نفر از روحانيون در مشهد گرد آمدند و اين عده قدرت و نفوذ سياسى فراوان در سراسر ايران دارند. ما براى رخنه به اين مركز قدرت بارها كوشيديم, ولى هيچ گاه توفيق استفاده از نفوذ اين مركز در جهت پيشرفت كارهايمان را نيافتيم.)آنان راه رخنه گرى را در آزانگيزى ناپسرى آقازاده يافتند. آقابگف مى نويسد:(تا آن كه بالاخره توانستيم با رشوه دادن و فريفتن يكى از تجار, به داخل اين مركز قدرت راه پيدا كنيم. اين تاجر, ناپسرى آقازاده, رئيس روحانيون مشهد بود.)67
روسها با گسترش حضور خود در خراسان به دنبال بهانه اى مى گشتند تا بتوانند اين بخش از خاك وطن را به زير نگين قدرت خود در بياورند. و اين بهانه را در جريان دادن اولتيماتوم به دست آوردند. از جمله مواد اين اولتيماتوم عزل مورگان شوستر آمريكايى بود كه به تصويب مجلس شوراى ملى, رياست كل خزانه دارى را به عهده داشت. براساس اين اولتيماتوم, حركت حكام به ولايات, مى بايست به تصويب سفارت روس و انگليس باشد. اين امر, با توجه به پيامدهاى شومى كه براى استقلال ايران در پى داشت, طوفان خشم و نفرت را در كشور برانگيخت كه اين بار چگونگيها و حالها, با جريانهاى سال 1327 و 1328هـ.ق كه روسها در كار ايران دخالت مى كردند, فرق داشت.در 8آذر 1290/1329 مجلس به اتفاق آرا, اولتيماتوم روسيه را رد كرد. در مشهد مهاجران قفقازى, انقلابيون محلى و روحانيان و توده هاى مردم آماده پايدارى و ايستادگى مسلحانه در برابر روسيه شدند.68علماى نجف پس از دريافت تلگراف درباره رويدادهاى ناگوار ايران بر آن شدند با پيروان خود به كاظمين و از آن جا به سوى ايران حركت كنند, تا مردم را عليه اشغال گران رهبرى كنند. آخوند ملا محمد كاظم خراسانى با ارسال نامه هايى به شهرهاى مهم ايران, از جمله مشهد دستور داد مردم عليه كافران بپا خيزند و كالاهاى روس را حرام كنند و آموزشهاى رزمى لازم را ببينند. به نقل اديب هروى كه خود از شاهدان اين رويداد بوده است, پس از اعلان مواضع روحانيان, هيجان عمومى همه مشهد را فراگرفت و شاگردان مدارس با عَلَم و بيرق ميان كوچه و بازار دست به راهپيمايى زدند. آنان شعارهايى عليه اشغال گران مى سرودند, از جمله مى گفتند:آن چه در پرده دارى آسمان بنما عيانتن نخواهد داد بر ظلم و ستم ايرانيانسر به كف جان در قدم داريم ما ورد زبانيا كه استقلال ايران يا كه مرگ ناگهان
در يكى از روزها همه به مسجد گوهرشاد رفتند. مسجد پر از جمعيت شد. حاج شيخ مهدى سلطان المتكلمين دو ساعت به غروب مانده به منبر رفت و مواد اولتيماتوم را براى مردم خواند.69علماى مشهد به پيروى از آخوند خراسانى اعلاميه اى در تحريم استفاده از كالاهاى روسى صادر كردند. در اين اعلاميه آمده است:(چون اجحافات و تجاوزات دولت روس كه چون شعله آتش به خرمن اسلام افتاده از حد گذشته است, و به واسطه سوق قشون خود به نقاط شمالى و شرقى و غربى ايران, امنيت اين مملكت را منهدم و افكار عمومى را به نمايشات خارج از قانون خود اشغال نمود و روح ديانت مسلمين را به فشارهاى فوق العاده خودش معذب داشته و به كلى جلوى ترقى و تكامل و پيشرفت امور ملكى و ملى ما را سركشيده است, و روز به روز هم بر تعداد قشون خود در داخله افزوده و مى افزايد, علماى عظام و حجج اسلاميه نجف اشرف كه از اركان عاليه روحانيت ما به شمار مى آيند, در جلو حركات دول همجوار متعدى, به خصوص دولت روس, اظهار نفرت فرموده و به ترك امتعه اين دولت استظهار متواتره صادر فرموده اند. ماهيت حاضره نيز نظر به تجاوزات دولت مزبور, عموماً و احكام حجج اسلاميه خصوصاً, از امروز به ترك امتعه روس ميان بسته و با تمام نفرت خودمان اجناس اين دولت جابر را به نظر بى قابليتى ديده, و كليه مال التجاره, از قند و چاى روس و ساير اقمشه و اشياء را بر خود حرام داشته و هركس از ايرانيان كه جنس روسى استعمال كند, او را از كسوت روحانيت عارى شناخته و با او آمد و رفت را موقوف خواهيم كرد.)70درست زمانى كه علماى عتبات خواستند به كاظمين حركت كنند, آخوند خراسانى, چشم از دنيا فروبست71 و با پذيرش اولتيماتوم از سوى دولت ايران, اين جريان فروكش كرد.پس از تعطيل شدن مجلس دوم روسها به نفوذ خود در مشهد افزودند. مردم, سخت برانگيخته شدند و به هيجان آمدند. آنان رخنه گرى روس و انگليس را عامل انحلال مجلس مى دانستند. اين بود كه بر ضد قشون روسيه تزارى و همچنين قواى دولت انگليس و حكومت مطلق ناصرالملك قيام كردند. روس و انگليس دمكراتها را عامل اين حركتها مى دانستند و به همين دليل از هر مجالى براى سست كردن آنها استفاده مى كردند. سليمان ميرزا از تهران, به دموكراتها دستور پايدارى داد. بازارها بسته شدند و مردم اسلحه برداشتند, ولى با قطع ارتباط مشهد و تهران به دليل پاره شدن سيم مخابرات كارى صورت نگرفت.
ملك الشعراى بهار مى نويسد:(من و رفقا ندانستيم چه بايد كرد و از راه سيم عشق آباد ـ باكو با تبريز ارتباط به دست آورديم كه تكليف خود و جريان حوادث را بدانيم, اما جوابى كه آنها به ما دادند از راه داخل مخابره شد و بعد از ختم جانبازيهاى احرار تبريز آن جواب به ما رسيد. ما با سيم عشق آباد به خط لاتين اين شعر عربى ناتمام را به روزنامه فرستاديم و براى آن چنين كرديم كه از تفتيش تلگرافچى روس ايمن بماند.شعر اين است:ييـا حـافظيـن الديـن والنـاس ما حالكم والحرب بين الر…جوابى كه داده شده بود دو ماه بعد كه سيم باز شده و آبها از آسيابها افتاده ـ به ما رسيد اين بود:مـنتظـر الامـر مـن الكبـار القتل اولى من ركوب الر…)72نوبهار در اين گيرودارها و كشاكشهاى سياسى به دستور كنسول روس توقيف شد و بى درنگ بهار (تازه بهار) را در آورد.حضور بيگانگان در خراسان موجب شد تا نهادهاى سياسى موجود در مشهد; از انجمن ايالتى و ولايتى, حوزه ها و روحانيت مترقى و حزب دمكرات به وحدت نظر برسند.
انجمن ايالتى و ولايتى در جريان اشغال سال 1288/1328هـ.ق. مشهد در حال و روز بدى قرار گرفت. با اين حال, هنوز زمام بسيارى از امور در اختيار انجمن بود. و در روز پنج شنبه ربيع المولود 1328, با بيش ترين آراء شيخ ذبيح الله به رياست انجمن و ارفع السلطان نايب الرئيس و فاضل بسطامى منشى دوم و شيخ محمد كاظم تهرانيان به عنوان منشى اول انتخاب شدند. حاج غلامعلى يزدى به عنوان تحويلدار و روزنامه طوس به عنوان ارگان رسمى انجمن و روزهاى فرد هفته, روزهاى رسمى آن معين شد.با توجه به حضور روسها و بازدارنده هايى كه پيش آمده بود, انجمن در تنگناى شديد مالى و سياسى قرار گرفت. بنابر گزارش اول رجب 1328هـ.ق. انجمن از نظر مالى در تنگنا بود و اعضاى آن پاره اى از وقت خود را در انجمن سپرى مى كردند و پاره اى ديگر را ناگزير بودند براى معاش خود تلاش كنند.فشارهاى مالى سبب شده بود كه بيش تر آنان, بر سر مقررى با تشكيلات انجمن درگير شوند. انجمن تأمين مالى نمى شد و كم كم در وضعيت بد و بدترى قرار گرفت.
در سال 1289/1329هـ.ق, ظهير السلطان, پس از فتح تهران از سوى مليون مأمور خراسان شد. برخلاف حكم قانون اساسى و آئين نامه ها مبنى بر اين كه انجمنهاى ايالتى و ولايتى و بلدى, كار شهر و ايالت را به عهده داشته باشند, وى آن را زيرپا گذاشت73 و در شماره 222 روزنامه استقلال, تلگرافى توهين آميز درباره انجمن به چاپ رسيد.روز 27 ربيع الاول 1329هـ.ق تنى چند از دست اندركاران و سران انجمن گرد هم آمدند و پيمان بستند كه براى اعاده شرف خود دست به كار شوند و اگر از كارهاى ياد شده نااميد شدند, انجمن را تعطيل كنند و همه استعفا داده و قضيه را با مردم در ميان گذارند.انجمن و گردانندگان آن, بويژه شيخ ذبيح الله نسبت به مبارزه دمكراتهاى خراسان عليه روسها خوشبين بودند. او خود روزنامه نوبهار را مى خواند و سعى مى كرد علما را عليه حضور روسها برانگيزاند. در محرم 1330 به دستور وثوق الدوله, وزير خارجه وقت, به دست حكومت خراسان, اين روزنامه نيز توقيف شد. بهار دستگير و همراه 9نفر از افراد كميته ايالتى حزب دمكرات خراسان به تهران فرستاده شد. در طول راه, بهار و همفكرانش در بيابان گرفتار دزدان شدند و دارايى شان به غارت رفت. آنها در بين سبزوار و شاهرود, با حيدرخان عمواوغلى و ابوالفتح زاده كه از راه مشهد به سوى روسيه و اروپا در حركت بودند, ديدار كردند ملك الشعراى بهار آنان را با معرفى نامه اى خطاب به شيخ جواد تهرانى, روانه مشهد كرد تا براى گرفتن جواز گذر از مرز, از او يارى بگيرند.74حضور نيروهاى روس و تبعيد سران دمكرات خراسان به تهران, سبب شد تا استبداديان به قدرت برسند و كسانى چون سيد محمد يزدى طالب الحق, برادر سيد على آقا يزدى مجتهد و پسر عموى سيد ضياءالدين طباطبايى, همراه يوسف خان هراتى, در مسجد گوهرشاد, عليه دمكراتها, به سخنرانى بپردازند و مردم را به رويارويى با آنان و مشروطه طلبان فراخوانند. تلاش نابخردانه اينان, فاجعه به توپ بستن حرم امام هشتم(ع) را به دست نيروهاى روس, به دنبال داشت.
سرانجام مشروعه خواهى در مشهددر فترت بين مجلس دوم و سوم, روسها, دست به كارهاى ننگين و فاجعه هاى بسيار دردناك زدند. ژنرال ردكو, فرمانده نظامى روس در مشهد, مجلسى در محل اقامت خود سامان داد و شروع به انگيزاندن افراد كرد. او توانست سيد محمد يزدى طالب الحق, برادر سيد على آقا يزدى مجتهد را با خود همراه كند. او به ظاهر مشروعه خواه بود. زيرا پيش از اين, هنگامى كه شيخ فضل الله نورى, به همراه شمارى از مردم, در ميدان توپخانه تهران, تحصن كرده بود, وى هم در آن جمع حضور يافته بود با نشر شبنامه به اسم بابيان وانموده بود كه آنان در انتخابات دخالت دارند و امور ملى را به دست گرفته اند.75و هم چنين يوسف خان هراتى را كه در شرارت و ماجراجويى از نظر سيستم قضايى آن روز مشهد فرد بَزَه كارى شناخته مى شد و مدت شش ماه در مدرسه ميرزا جعفر متحصن شده بود و بعدها براى روسيه كار مى كرد و خبرهاى شهر را در اختيار نمايندگان سياسى اين كشور قرار مى داد, با خود هماهنگ كرد و محمدعلى قروش آبادى هم, كه از اوباش باجگير بود, به آنان پيوست و به اين ترتيب مقدمات شورشى فراهم شد كه مى توانست خراسان را تجزيه كند و به آرزوهاى شوم و ديرين روسيه جامه عمل بپوشاند.ييوسف خان, مهاجر و از ايل ابدالى افغانستان بود كه در 12ربيع الاول 1290 در هرات به دنيا آمد و هنگامى كه هيأت انگليسى به رياست كلنل ريجويى براى روشن كردن حدود مرزى افغانستان و روسيه در سال 1302هـ.ق. به افغانستان وارد شد, در خدمت هيأت قرار گرفت و در سال 1309هـ.ق. در جنگ هزاره مورد اتهام قرار گرفت و با خانواده خود به ايران آمد.ييوسف خان در آغاز ورود, مورد توجه مؤيدالدوله قرار گرفت و با حسين خان شجاع الدوله به قوچان رفت و در آن جا مأمور تدارك و تربيت سواره نظام براى هيأت مذاكرات سرحد فيروزه ميان ايران و روس شد. او پس از بازگشت از قوچان, خواستار برقرارى مستمرى و حمايت سياسى از دولت ايران شد. وقتى به نتيجه نرسيد به دولت انگليس روى آورد, ولى به دليل دوستى با دولت روس, مورد اطمينان انگليسيها قرار نگرفت. اين بود كه متوجه دولت عثمانى شد. از آن جا هم نتيجه نگرفت. سرانجام به دولت روس روى آورد و كنسول روس ايشان را پذيرفت و انعام و مدد معاش داد و تا پايان زندگى; يعنى سال 1330هـ.ق. به مدت 16سال, از پشتيبانى مالى و سياسى كنسولگرى روس در مشهد برخوردار گرديد.76 و در آخر نيز جان خود را بر سر اين معامله نهاد.
ييوسف خان در جريان استقبال از ركن الدوله, والى جديد خراسان زندانى گرديد. در سال 1306هـ.ق. به اتهام خريد اسلحه مسروقه دولتى گرفتار شد. در 1317 در جريان معاملات ملكى مغضوب مقامات ايالت خراسان واقع شد. خود وى در هر دو كتاب خود يعنى بحرالفوائد و عين الوقايع به برخى از اين سوانح زندگى خود اشاره كرده است.
ييوسف خان سرگذشت خود را در بحرالفوائد با عباراتى به پايان مى برد كه سرسپردگى وى را به روس نشان مى دهد. وى مى نويسد:(حمد مى كنم بى نياز چاره ساز را كه با اين همه سرگذشت پرخطر, در خراسان همه وقت به دارايى و نعمت زندگانى نمودم, چون آقا و مولايم خسرو طوس و مدد معاشم از دولت روس است. ملك از ملك عالم و عزت از عزيزترين اعم خواستم, نه تنم خوار شد و نه حالم زار).77ييوسف خان, با پشتيبانى فرمانده نظامى روس ابتدا در محله سرشور در مسجد نزديك قبرستان ميرهوا مجلسى تشكيل داد و مردم را به سوى محمدعلى شاه دعوت كرد.78 سه روز بعد هم نايب على اكبر نوغانى و طالب الحق, سراچه تكيه را مركز تلاشهاى سياسى خود قرار دادند و سقف آن جا را با چادر پوشاندند و مردم را دور خود جمع كردند. وقتى كارشان بالا گرفت به مسجد گوهرشاد رفتند.79ييوسف خان خود را سردار ملى و محمد قروش آبادى نيشابورى را سالار ملى خواند.80اندك اندك بر شمار مسجديان افزوده شد. سيد با همراهان خود از جمله اكبر بلند كه از الواط تهران بود و با طالب الحق به مشهد آمده بود,81 كه همه مسلح بودند, در مسجد و قسمتى از بازار سرشور و يوسف خان در صحن نو و سراچه روى حوض انبار مستقر شدند. آنها اين حجره را ديوانخانه و شربت خانه و… ناميدند و هر روز يوسف خان تفنگدارهاى خود را به پشت بام صحن با طبل و شيپور مى فرستاد و به آنها مشق نظامى مى داد و بعد براى همه مردم به سخنرانى مى پرداخت و مواضع سياسى خود را براى آنها بيان مى كرد. سيد نيز به مردم دلگرمى مى داد و از سفر محمدعلى شاه سخن مى گفت.82 آن دو محكومين را شلاق مى زدند و حكم صادر و آن را اجرا مى كردند.83ييوسف خان اعلان كرد: بايد ادارات جديد و نوبنياد كه پس از مشروطه داير شده است, برچيده شوند و تهديد كرد در غير اين صورت, به ادارات حمله و اساس آنها را ويران مى كنيم.84آنها در مسجد گوهرشاد, ضد حزب دمكرات و مشروطه خواهان و در نهايت برخلاف حكومت مركزى و به هوادارى محمدعلى شاه, كه در استرآباد به سر مى برد, قيام كردند.
طالب الحق كه نظريه پرداز اين آشوب بود, هر روز به منبر مى رفت و با مردم سخن مى گفت. او در منبر مى گفت:(هركس صد و هفتاد مرتبه بگويد اللهم العن الديموكرات, خداوند گناهان او را مى آمرزد.)85او مى گفت:(مشروطه كفر است و مشروطه خواهان كافر, دمكراتها بابى هستند, ما ادارات نمى خواهيم, عدليه يعنى چه؟ ماليه براى چه؟ نظميه براى ملت چه فايده دارد؟).طالب الحق, شمارى از كودكان را تحت سرپرستى يك نفر از هواداران خود به كوچه و بازار مى فرستاد و آنان شعار مى دادند:ما دين نبى خواهيم مشروطه نمى خواهيم
مشروطه قانونى هرگز نمى خواهيم86دمكراتها در برابر طالب الحق ساكت ننشته بودند. آنان نيز عليه استبداديان تبليغات مى كردند. حتى قصد ترور سركردگان آنان را داشتند.احمدخان نوشته است:(در كميته فرقه دمكرات در مشهد دو نفر براى كشتن سيد حاضر بودند, و علت اين كه از كشتن او منصرف شدند, اين بود كه در لباس اهل دين بود و ترور او مايه شورش مى گشت).87روز دوم محرم 1330/ 2دى ماه 1290, شمار 1300 قزاق روس و چهار عراده توپ بزرگ از دروازه بالا خيابان به مشهد وارد شدند و در كوچه تلگرافخانه قديم به سوى ارگ دولتى حركت كردند, على نقى ميرزا ركن الدوله كه در سال 1329هـ.ق بار ديگر والى خراسان شده بود, از طرفداران محمدعلى ميرزا به شمار مى رفت, ضمن حمايت از طالب الحق و يوسف خان هراتى, دستور داد قزاقخانه, سرباز خانه باغ خونى, گل خطمى و ساير عمارات عالى را كه در اطراف ارگ بود, براى روسها خالى كنند.88طالب الحق روز 11 محرم 1330 براى فرو نشاندن هيجان مردم نسبت به آمدن قشون روس, در ايوان مقصوره منبر رفت و به مردم گفت: قشون روس جهت حمايت محمدعلى شاه به مشهد آمده است.شيخ على اكبر ترك, كه تبعه روس بود, روى منبر رفت و گفت:(محمدعلى شاه سلطان ايران است, چند روز ديگر به مشهد خواهد آمد و از اين جا به تهران خواهد رفت. بايد اهالى مشهد همت كنند, بگويند ما مشروطه نمى خواهيم. اين مشروطه دين اسلام را از ميان برده.)او سپس به مدير روزنامه بهار و ميرزا صادق خان مدير جريده خورشيد و ميرزا هاشم خان مدير روزنامه طوس و خوانندگان اين روزنامه لعنت كرد.89
طالب الحق به مردم وانمود مى كرد كه مشكل كشور در بركنارى محمدعلى شاه است. اديب هروى مى نويسد:(روزى كه در نزديكى كشيك خانه دربانها به منبر رفته بود, گفت: اعليحضرت شاه مان را مى طلبيم و با او دست بيعت مى دهيم, اگر ما را به قدوم خود خوشوقت كرد خيلى خوب والاّ به پطرگراد به امپراطور روس تلگراف مى كنيم كه ما گلّه بى صاحب هستيم, امانت ما را به ما تسليم كن, بس است درستكارى و امانت.)90روز 24دى ماه 1290 شمار سپاه روس به دوهزار نفر رسيد.91 چند روز بعد كنسول روس جمعى از معاريف مشهد را دعوت كرد و اظهار داشت: علت ورود قشون روس, حفظ جان و مال مردم روس است و قصد ديگرى ندارد.92روز 13بهمن 1290/ 13صفر 1330هـ.ق. طرفداران سلطنت محمدعلى شاه در مسجد ميرهواى مشهد گرد آمدند و خواستار بازگشت او شدند.93و روز 15بهمن 1290/ 15صفر 1330 طومارى به طرفدارى از محمدعلى شاه از سوى مردم مشهد به رهبرى يوسف خان, جمع آورى شد.9415اسفند به درخواست اشرار امور نظميه مشهد از سوى اردوى روس به ماژور خااتف سپرده شد و حكومت نظامى اعلان گرديد.95اين فراز و فرودها حدود سه ماه به طول انجاميد.آقازاده و شيخ محمدجواد تهرانيان در جريان اين شورش مشهد را ترك كرده و به تهران رفتند.96 با كوشش طالب الحق شمارى از علماى خراسان فتوا به كفر مشروطه گران دادند. از آن ميان مى توان به نام حاج ميرزا جعفر, حاج سيد على سيستانى, آقاى فاضل, آقا ميرزا ابراهيم مجتهد رضوى و ملاعباسعلى اشاره كرد.97طالب الحق فتواهاى عالمان را به ركن الدوله داد و از دولت خواهان بازگشت شاه شد. هيأت دولت با ارسال تلگراف 19صفر 1330 ضمن اشاره به حركت علما عليه مشروطه به رهبرى ميرزا ابراهيم كه چند ماه قبل صورت گرفته بود, از ركن الدوله خواست, سرسختانه و بى هيچ سستى و درنگ, با شورش احتمالى, به رويارويى برخيزد.
در بخشى از تلگراف هيأت وزرا به ركن الدوله آمده است:(بايد عموم بدانند كه معاودت محمدعلى ميرزا و اتباع او به خاك ايران نشدنى و از امور حتميه و مسائلى است كه تغيير و ترديد در آن متصور نيست… مملكت ايران منحصر به خراسان نيست كه اظهارات معدودى از اهالى آن جا در امور سياسيّه تغيير و تبديل وارد نمايد).98طالب الحق در نامه ديگرى به ركن الدوله از او خواست:(تا خراسان نيز مثل اغلب ممالك ايران از شوائب آلايش ادارات جديد متمدنه عدليه و نظميه و نواقل و بلديه و انجمن و عوارض فوق العاده و فروع آنها مبرا شود و كما فى السابق مسئول نظم شهر, بيگلربيگى و كدخدايان محلات باشند و آلات محرم و آزادى در اشاعه منكرات شرعيه و روزنامه موقوف گردد)99وى از علماى خراسان در اين زمينه ها استفتاء كرد و آنان پاسخها و فتواهايى, به شرح, به پشتيبانى از ديدگاه هاى وى نوشتند.100با كوشش طالب الحق, مشروطه خواهان روز شنبه 15محرم 1330 را كه هم زمان با سالگرد شهادت شيخ فضل الله نورى بود, اعلان عزاى عمومى كردند و سه روز مجلس بزرگداشت در ديوان مقصوره به پا داشتند.101دولت كه احساس خطر مى كرد, روز 29 صفر به ركن الدوله استاندار خراسان فرمان داد:(اگر از راه منطق حل مسائل ممكن نشد, در كمال سختى و بدون ملاحظه با شورشگران برخورد كند.)102كم كم, بى نظمى,به جايى رسيد كه مردم به دهنه كوچه ها دَر نصب كردند و هر محله اى براى خود تفنگدارانى را به كار گرفتند.103روز چهارشنبه 17 ربيع الاول شورشيان به كميسيارياى پايين خيابان حمله كردند و اعضاى آن جا را دستگير و در صحن حبس كردند. و در حمله روز جمعه 19 ربيع الاول حدود سى نفر كشته شدند.
در آخرين روزهاى ربيع الاول شورشها و درگيريها بالا گرفت. كم تر شبى بود كه منزلها و مغازه ها به غارت نروند. از جمله دكان يكى از اتباع روس در بالا خيابان به يغما رفت و اين مسأله سبب شد تا كنسول روس, دخالت و توپ و مسلسل روى مغازه يكى از اتباع خود نصب كند. اين مغازه پيوسته به كوچه شيخ محمدتقى و روبه روى گنبد بود.104نمايندگان مردم, روز پنج شنبه اول ربيع الثانى 1330 كه برابر با عيد نوروز بود, از يوسف خان خواستند تا مردم براى ديد و بازديد آزاد باشند و او با اين پيشنهاد موافقت كرد. ولى روز يك شنبه چهارم عيد, نايب حبيب را كه رئيس كميسر نوغان بود مقابل سراى ملك كشتند و همان روز كميسر پايين خيابان و كميسر سرشور و عيدگاه را خراب كردند و جمعى كشته شدند و شورشگران به ادارات ريختند.105ركن الدوله زير فشار دابيژا, كه از او خواسته بود يا شهر را آرام كند و در اختيار بگيرد و يا استعفا دهد, استعفاى خود را روى ميز او گذاشت و رفت. عصر همان روز, ردكو فرمانده قشون روس مأمور انتظامات شد و خازانوف رئيس نظميه جديد, از پليس شهرى خواست تا اسلحه هاى خود را در اختيار او قرار دهند. به اين ترتيب همه نيروهاى انتظامى را خلع سلاح كردند و دابيژا به شورشيان اخطار كرد كه پس از 48 ساعت اگر پراكنده نشوند به قوه قهريه با آنان برخورد خواهد كرد.106در اوج تشنج, بزرگان شهر جلسه اى در ارگ تشكيل دادند. متولى باشى, نايب التوليه, قائم مقام, طالب الحق, شيخ اسماعيل قائينى, ميرزا ابراهيم, حاج ميرزا جعفر, ميرزا عبدالرحمان مدرس, ركن الدوله و ديگران در آن حضور داشتند. بحث به طول انجاميد و نتيجه اى حاصل نشد.روز بعد, عبدالحميدخان مترجم كنسول روس به دستور وى به منزل ميرزا ابراهيم رفت و ابلاغ كرد كه اگر تا دو ساعت ديگر شورشيان دست از شورش برندارند و خلع سلاح نشوند, به ضرب گلوله توپ با آنان برخورد خواهد شد. اين بود كه شيخ مرتضى بجنوردى, حاج سيد عباس شاهرودى و سيد جعفر شهرستانى كوشيدند شورشيان را راضى كنند, تا دست از پايدارى بردارند, ولى باز هم نتيجه اى نداشت.107
حاج ملا هاشم خراسانى, در كتاب منتخب التواريخ مى نويسد:(براى جستن راه به منزل ميرزا ابراهيم رضوى مجتهد كه عمده اجتماعات در منزل او صورت مى گرفت, رفتم تا با وساطت وى طالب الحق از حرم خارج شود و امكان به توپ بستن حرم را از سوى قواى روس به ايشان گوشزد كردم, ولى ميرزا ابراهيم مجتهد گفت: اين خيال فاسد است, روسها اتباع مسلمان زيادى در قفقاز و غيره دارند, آنها جرأت چنين كارى ندارند.)108كسى گمان نمى كرد روسها دست به چنين كار نكبت بار و فاجعه آميز بزنند. روسها از سويى به طالب الحق و يوسف خان دستور پايدارى و ادامه شورش مى داند و در واقع شورش را هدايت مى كردند, و از ديگر سوى, وانمود مى كردند كه مايل نيستند اين ادامه پيدا كند. هدف نهايى آنها تسلط بر امور اجتماعى, اقتصادى و سياسى خراسان بود.روسها روز سه شنبه دهم ربيع الثانى 1330هـ.ق. توپهاى قلعه كوب شرنبل را در خارج شهر مستقر كردند و توپهاى مسلسل را بر پشت بام مدرسه ملا محمدباقر (باقريه) و دكان حاج محمد جعفر, پيوسته به كوچه شيخ محمدجعفر بجنوردى و پشت منزل قاسم بك تاجر باشى روس و پشت بام سراى بانك, واقع در ميان بازار بزرگ و باغ خونى و دروازه پايين خيابان نصب كردند.109 به دستور فرمانده نظامى روس در هر ثانيه صد گلوله توپ و تفنگ به مدت چند ساعت به سمت حرم مطهر امام هشتم(ع) شليك مى شد.110 آنها دَرِ بالا خيابان را با ديناميت خراب كردند و زوار به حرم پناهنده شدند.111در اين روزها كه روسها با توپهاى خود حرم را مى كوبيدند, ميرزا مرتضى قلى خان متولى باشى كه براى پراكندن اشرار, پيش از ساعت اخطار وارد صحن شده بود و تلاشهايش بى نتيجه مانده بود, از شكاف در توحيدخانه, دستمال سفيدى را سر عصاى خود نصب كرد و امان خواست و روسها, كم كم دست از شليك برداشتند.112
اين روز تلخ در تاريخ مشهد به نام عاشوراى دوم ثبت شد. اديب هروى نويسنده كتاب حديقة الرضويه كه خود شاهد اين فاجعه دردناك بوده است, مى نويسد:(اگر فجايع چند ساله روسيه در ايران جداگانه جمع و تأليف شود, يك كتاب ضخيمى خواهد شد كه براى اثبات مضرت رژيم نحس امپراطورى تا روز قيامت كافى مى باشد و واقعه دهم ربيع الثانى نيز ناشى از همين رژيم است.)113روسها پس از اين كشتار هول انگيز, ميان رواق دارالسياده, دو صف بستند و دوش به دوش يكديگر ايستادند و صحن كهنه را محل بازداشت شدگان قرار دادند. طلاب مدارس خيرات خان, ميرزا جعفر, مستشار, بالاسر, پريزاد, دودر (شاهرخ) و پايين پا از بازداشت شدگان بودند. روسها آنها را نيمه شب از حجره هايشان بيرون كشيده و به صحن كهنه آوردند و آنان را در حلقه خود گرفتند. اگر كسى كوچك ترين حركتى مى كرد با سرنيزه و قنداق تفنگ او را مى زدند.114 بازداشت شدگان تا صبح در كنار پيكرهاى شهيدان و زير باران به سر بردند.115مرتضى قلى خان, متولى باشى نقل كرده است:(در زاويه صحن كهنه ميان اسرا بودم كه مرا گفتند: ژنرالى تو را خواسته است. نزديك دو ساعت و نيم از شب گذشته بود كه به پايين خيابان رفتم, ديدم در قهوه خانه اى را شكسته بودند و براى ردكو چايى ترتيب داده بودند. ردكو به من گفت از حالا تو بايد تحت فرمان پولكونيك باشى و او مرا جلو انداخت و خود با عده اى از عقب سر روانه شد. بيوتات آستانه را يك يك تفتيش كردند و دربهاى بسته را شكستند, فرداى آن روز طالب الحق را ديدم كه با فرزند خود ميان اسراست. در اين اثنا ژنرال آمد, طالب الحق خود را به او معرفى كرد و ردكو اظهار محبتى به او نمود و دستى به سر و روى پسرش كشيد و مرخص شان كرد.)116
در روزهاى دهم تا سه شنبه 13 ربيع الثانى حرم و همه صحنها و مسجد در اختيار قواى روس بود. در اين مدت, كنسول روس و انگليس و زنان شان براى ديدن حرم به آن جا آمد و شد داشتند.117 روز دوازدهم ربيع الثانى ردكو اجازه داد تا كشته ها دفن شوند.118 كشته ها, در قبرستان قتلگاه دفن شدند.119 شمار كشته شدگان, حدود 415 و به نقلى بيش از 800 نفر بودند شمارى از زخميها, بعدها از بين رفتند. از روسها هم 34 نفر به قتل رسيده بودند.120سايكس ژنرال كنسول انگليس, بى ميل نبود از اين فاجعه, كه خود نيز در آن شركت داشت, براى هدفهاى سياسى انگليس, عليه روسها استفاده كند. اين بود كه با مرتضى قلى خان متولى باشى تماس گرفت و از او خواست درِ حرم مدتى بسته بماند تا خبر به توپ بستن حرم در كشورهاى اسلامى, از جمله بخش مسلمان نشين هند, بازتاب يابد.121 ولى متولى باشى تن به اين خواسته نداد.از روز سه شنبه تا عصر پنج شنبه, مرتضى قلى خان و ثقةالاسلام خادم باشى, كشيك اول, ملاهاشم خراسانى, همراه سيف العلماى نيشابورى, نظام العلما, حاج سيد محمدعلى ملامظفر ميرزا حسين, پدر سيد على اكبر مدرس, حاج شيخ محمدحسين شيرازى و شمارى از خادمان حرم آثار جنايت و سفاكى نيروهاى روس را از حرم و پيرامون آن پاك كردند.ردكو فرمانده قشون روس, پس از انجام اين جنايت دردناك و غيرانسانى, صبح روز دهم فروردين 1291/ 11 ربيع الثانى 1330, اعلاميه اى صادر كرد;122 در اين اعلاميه آمده بود:(جمعى از اشرار آستانه مقدسه را مأمن خود قرار داده به واسطه اغراض و منافع شخصى در مدت يك ماه باعث اضطراب و وحشت عموم اهالى شهر گرديده, مردمان سالم را مى كشتند و غارت مى كردند و به واسطه اين قتل و غارت مانع از كسب كسبه كه مى بايستى معاش يوميه خود را تحصيل نمايند, شده بودند. محصل حصول امنيت در شهر و رفاه اهالى, هرچه اولياى امور دولت بهيه روسيه از اشرار خواستار شدند كه تمرد از احكام ننمايند, قبول نكردند و با وجود اتمام حجتى كه كرده بودم, اشرار خلع اسلحه ننمودند و ابتدا از طرف آنها به قشون دولت بهيه روسيه شليك كردند. به قوه جبريه شهر مشهد را منظم كرده از عموم مطالب زير را خواستارم:
1. تسليم رؤساى اشرار و تعيين محل اقامت آنها.2. با نهايت فوريت هرچه اسلحه داشته باشند بايد تسليم قشون دولت بهيه روسيه نمايند.3. تمام بازار و تجارتخانه ها را باز كرده مطمئن باشند كه در تحت حمايت قشون دولت بهيه روسيه به فراغت و آسودگى مى توانند مشغول تجارت باشند.)123روسها طالب الحق را كه به نوشته فقيه سبزوارى از تمام جريان روسها خبر داشت,124 به روسيه فرارى دادند و او از روسيه به بصره رفت و از آن جا به كربلا. در كربلا, كه دولت عثمانى فرمانروايى مى كرد, به جرم جاسوسى بازداشت شد و به دستور محاكم نظامى در بغداد تيرباران گرديد.125يوسف خان هراتى, با كمك و يارى روسها, همراه هفتاد نفر از اشرار, از راه نوغان فرارى شد126 و محمد قروش آبادى و تعدادى ديگر را با خود برد.127 يوسف خان در فريمان به دستور نايب الاياله دستگير و به مشهد برگردانده شد و در بين راه به ضرب گلوله از پا درآمد و روز هفتم جمادى الثانى 1330 نعش او را به مشهد آورده و به دار زدند.128سايكس يا ماژور سايكس, كنسول انگليس در مشهد كه خود در رهبرى اين فتنه دست داشته است, مى نويسد:(نورالله خان نوه ميرزا ابوالحسن ايلچى, كه در مشهد به عنوان نماينده روسها و در حقيقت جاسوس انگليسيها دائماً, با قشونخانه روابط تلفنى داشت, تبليغات خود را ادامه داد و به تعداد جمعيت كه اكثر از زوار بودند افزوده و بالاخره روسها حرم را هدف توپ قرار دادند و ضمناً به قتل و غارت زوار بيچاره مظلوم و سكنه بى گناه شهر مشغول شدند, ولى نمايندگان خود آنها كه محرك اصلى بودند مخفى گرديده و از خطر مصون ماندند و شبانه از يكى از دروازه هاى مشهد كه تحت نظر قزاقهاى روسى بود از شهر خارج شدند).129پس از به توپ بستن حرم, تنها كار مفيد مركز اين بود كه سلطان حسين ميرزا نيرالدوله را به جاى ركن الدوله كه استعفاى خود را تسليم روسها كرده بود, در روز 19 جمادى الاولى به مشهد فرستادند. او با جمع آورى اعانه از مردم, به بازسازى حرم مطهر پرداخت و معادل التجار, حاج معين و حاج عبدالرحيم را كه در شورش مردم دست داشتند به ترشيز (كاشمر) تبعيد كرد.130 رياست قشون به معزز الملك واگذار شد.131 قشون روسيه به دليل شروع جنگ اروپا به كشور خود برگشت و تنها چهل نفر روس براى پاسدارى از كنسولگرى ماندند.132از پيامدهاى اين رويداد, نفرت شديد مردم مشهد از دولت133 و پريشانى و اختلال سالهاى 1331 تا 1334 مشهد بود. اشرار در همه جا به يغماگرى مشغول بودند. در شهر برخورد اداره هاى دولتى بسيار تند و شكننده بود و اسباب ناخرسندى عمومى را فراهم مى ساخت. آدم كشها براى خود گروهى تشكيل داده بودند و سودجويان بانفوذ براى افزودن بر داراييهاى نامشروع خود, دست به هر كارى مى زدند و مردم, نه آسايش داشتند و نه امنيت مالى و جانى. قحطى و گرسنگى بيداد مى كرد.134
پى نوشتها:1. گنجينه دانشمندان, شيخ محمود شريف رازى, ج9/189, قم, مؤلف.
2. مرجعيت در عرصه اجتماع و سياست/30.3.شهيد رابع/54.4.خاطرات دست نوشت شيخ عبدالله قوچانى, فرزند شيخ ذبيح الله مجتهد.5. از خراسان تا بختيارى, ج2/148.6. روزنامه خراسان, مرداد 1341ش. خاطرات حاج احتشام كاويانيان.7. تاريخ مختصر احزاب سياسى ايران, ملك الشعراء بهار, ج1/الف, اميركبير, تهران, چاپ چهارم, 1371.8. همان/ج.9. هفته نامه خورشيد, شماره 1, سال اول, اسفند 1286ش.10. كتاب آبى, ج1/179.11. همان/186.12. سالشمار وقايع مشهد/223, شناسنامه167.13. تاريخ بيدارى ايرانيان, ناظم الاسلام كرمانى, به اهتمام سعيدى سيرجانى, ج4/68, آگاه, تهران, 1361.14. همان/59.15. تاريخ پيدايش مشروطيت در ايران/92ـ93.16. خاطرات من, حسن اعظام قدسى /175ـ192, ابوريحان 1349, تهران.17. روزنامه خراسان, مرداد1341ش. خاطرات حاج احتشام كاويانيان.18. كتاب آبى, ج1/322.19. سالشمار آبى, ج1/223.20. روح القدوس, شماره 28/4ت, 4 جمادى الاولى 1326.21. روزنامه اخبار مشروطيت و انقلاب ايران/160, 280.22. كتاب آبى, ج2/352.23. قرار گرفتن چند تفنگ در كنار هم و به طور عمودى و به شكل مخروط را گويند.24. كتاب آبى, ج2/381ـ383.25. همان, ج2/413.26. همان/351.27. تاريخ بيدارى ايرانيان, ناظم الاسلام كرمانى, به اهتمام على اكبر سعيدى سيرجانى, ج4/193.28. روزنامه خراسان, 15خرداد 1341, خاطرات حاج احتشام كاويانيان.29. كتاب آبى, ج2/424.30. زندگى و آثار بهار/11.31. همان/201.32. خاطرات دست نوشت شيخ عبدالله, فرزند شيخ ذبيح الله مجتهد.33.همان.34. سالشمار وقايع مشهد/224ـ226.35. حديقه الرضويه, ج1/179.36. كتاب آبى, ج3/729.37. آثار الحجة, ج2/59.38. قيام گوهرشاد/115, 116. به نقل از على محمد نجات.39. تاريخ بيدارى ايرانيان, ج5/521.40. ديوان حبيب, مقدمه زوار.41. انقلاب مشروطه ايران, ژانت آفارى/81.42. روزنامه شمس, شماره 30, سال اول.43. تاريخ بيدارى ايرانيان, بخش2, ضمايم/564.44. مجله دنيا, سال7, شماره 2,134545. همان.46.تاريخ مختصر احزاب سياسى ايران, ج2/1147. مجله يادگار, سال سوم, شماره پنجم/63ـ64.48. فكر دموكراسى اجتماعى در نهضت مشروطيت ايران, فريدون آدميت/18, پيام, تهران, 136349. مجله ياد, شماره 19/70, تابستان 1369.50. نظام سياسى و سازمانهاى اجتماعى ايران در عصر قاجار, غلامرضا ورهرام/413, معين, تهران, 1367.51. انقلاب مشروطه ايران, ژانت آفارى/116.52. مجله دنيا, سال7, شماره 2,1345. 53. همان54. انقلاب مشروطه ايران, ژانت آفارى/350.55. علل ناپايدارى احزاب سياسى در ايران/151, مركز نشر بين المللى تهران, 137156.انقلاب مشروطه ايران, ژانت آفارى/12057.ديوان حبيب, تصحيح على حبيب, مقدمه/55/چاپ چهارم1361.58. همان/57.59.كتاب آبى, ج3/729.60. ديوان حبيب, مقدمه, به قلم على حبيب/57ـ59.61. كتاب آبى ج2/22862. سالشمار وقايع مشهد/223.63. روزنامه خراسان, 16مرداد 1341, خاطرات حاج احتشام كاويانيان.64. روزنامه مجلس, شماره 53, 12 ذيحجه 1327.65. ديوان بهار, ج1/195.66. خاطرات سياسى فرخ/67. خاطرات و اسناد صادق مستشار الدوله, مجموعه دوم/328ـ32968. انقلاب مشروطه ايران, ژانت آفارى/427.69.حديقه الرضويه/171.70. جهاديه دفتر مطالعات سياسى و بين المللى اداره انتشارات اسناد, اسفند1375, تهران.71. تشيع و مشروطيت, عبدالهادى حائرى/160ـ161, اميركبير تهران.72. تاريخ مختصر احزاب سياسى, ج1/هـ.73. ديوان بهار, ج1/195.74. بهار, محمدعلى سپانلو/23, طرح نو, 1374, تهران; ديوان بهار/ ج1/سيزده.75. مشاهدات و تحليل اجتماعى و سياسى از تاريخ انقلاب مشروطه ايران/886.76. عين الوقايع. به كوشش محمد آصف فكرت هروى, مقدمه, انتشارات موقوفات دكتر محمود افشار يزدى, 1369, تهران77. حديقة الرضويه/17578. انقلاب طوس/3179. همان.80. همان.81. مشاهدات و تحليل اجتماعى و سياسى از تاريخ انقلاب مشروطه ايران/889.82. سالشمار وقايع مشهد/226ـ227.83. منتخب التواريخ/588.84. سالشمار وقايع مشهد/228.85. فكر دموكراسى اجتماعى در نهضت مشروطيت ايران/14186. حديقة الرضويه/176.87. همان.88. تاريخ پيدايش مشروطيت ايران/323.89. حديقة الرضويه/177.90. همان/180.91. مشروطه گيلان, وقايع مشهد/120.92. سالشمار وقايع مشهد/226.93. مشروطه گيلان, رابينو/128.94. همان/126.95. همان/134.96. شمس الشموس, يا تاريخ آستان قدس, حاج احتشام كاويانيان/80.97. حديقة الرضويه/182.98. همان/190ـ191.99. همان/184.100. همان.101. همان/178.102. همان/191ـ192.103. همان/204.104. سالشمار وقايع مشهد/128.105. انقلاب طوس/67.106. حديقة الرضويه/207ـ208.107. همان/230.108. منتخب التواريخ.109. حديقة الرضويه/197.110. همان/212ـ213.111. مشاهدات و تحليل اجتماعى و سياسى از تاريخ انقلاب مشروطه ايران/889.112. واقعه خراسان/44.113. انقلاب طوس/97.114.حديقة الرضويه/212ـ213.115. واقعه خراسان/45.116. حديقة الرضويه/221.117. همان/222.118. همان.119. همان/214.120. سالشمار وقايع مشهد/232.121. حديقة الرضويه/225.122. همان/223.123. مشاهدات و تحليل اجتماعى و سياسى از تاريخ انقلاب مشروطه ايران/889 ـ 890.124. خاطرات دست نوشت فقيه سبزوارى, موجود در مركز اسناد مشهد.125. تاريخ مختصر احزاب سياسى ايران, ج1/65.126. مشاهدات و تحليل اجتماعى و سياسى از تاريخ انقلاب مشروطه ايران/890.127. حديقة الرضويه/219.128. همان/237.129. تاريخ پيدايش مشروطيت ايران/410;افتخار عوالم شيعه, سايكس/6.130. سالشمار وقايع مشهد/232.131. همان/233.132. مشاهدات و تحليل اجتماعى و سياسى از تاريخ انقلاب مشروطه ايران/993.133. همان/892.134. سالشمار وقايع مشهد/232ـ234. 
نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 115 صفحه : 4
 
http://lib.eshia.ir/10253/115/4/%D8%A2%DB%8C%D8%AA_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%87_%D8%B3%D8%A8%D8%B2%D9%88%D8%A7%D8%B1%DB%8C


 

شيخ مرتضي آشتياني ، از عالمان همروزگار و هم جبهه مرحوم فقیه سبزواری

 

شيخ مرتضي آشتياني ، از عالمان همروزگار و هم جبهه مرحوم فقیه سبزواری

 فرزانه بابائي    

شيخ مرتضي آشتياني

آيت الله حاج شيخ مرتضي آشتياني معروف به آشتياني غروي فرزند ارشد ميرزا حسن آشتياني (مبارز سرشناس جنبش تنباكو) در سال 11280 قمري در تهران به دنيا آمد2. شيخ مرتضي سطوح مقدماتي تحصيلي را نزد پدر و ميرزا ابوالحسن جلوه فراگرفت.

در سال 1300 قمري جهت ادامه تحصيل به نجف سفر كرد و از محضر اساتيدي چون ميرزا حبيب الله رشتي، ملا محمد كاظم خراساني (آخوند خراساني) و شيخ عبدالحسين صالحي بهره گرفت.

در سال 1317 قمري به تهران بازگشت و  .......

ادامه نوشته

جلسه مشترک مرحوم آیات عظام میلانی ، فقیه سبزواری ، حاج آقا حسن قمی و حاج میرزا احمد کفایی

 

جلسه مشترک مرحوم آیات عظام میلانی ، فقیه سبزواری ، حاج آقا حسن قمی و حاج میرزا احمد کفایی در مورد لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی

شاگردان آخوند او را درک نکردند

فرید مدرسی

«میرزا عبدالرضا کفایی‌خراسانی» تنها روحانی خاندان آخوند خراسانی است. او در اواخر دهه 40 در رشته فلسفه در دانشگاه تهران تحصیل کرده است؛ فلسفه اسلامی در محضر «شیخ ابوالحسن شعرانی» و فلسفه غرب نزد «سیداحمد فردید». او اگرچه بورسیه شده بود تا برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود، امّا بنابر علاقه پدر و آیت‌الله میلانی به حوزه مشهد رفت و از سال 59 در قم مقیم شد و درس خارج را نزد مرحوم آیت‌الله سیدمحمد روحانی و آیت‌الله وحید خراسانی گذراند. همچنین کفایی داماد مرحوم آیت‌الله محی‌الدین ممقانی و باجناق شهید سیدمحمد باقر حکیم است. بعدازظهر جمعه به خانه‌اش در خیابان دورشهر قم رفتم. او اگرچه به تفسیر و تحلیل آرای آخوند پرداخت، اما در میانه گفت‌وگو که به روابط آخوند و شیخ فضل الله نوری رسید، برخی تلگراف‌ها را جعلی دانست. نوه آخوند در گذشته نیز به مواضع همشیرزاده و پسرعمویش (عبدالحسین کفایی) در کتابش به نام «مرگی در نور» واکنش نشان داده و گفته بود: «نظریات مرحوم آخوند را درباره مشروطه مشروعه و . . . .

ادامه نوشته

مرحوم فقیه سبزواری ، شاهد حادثه مسجد گوهرشاد و حامی حماسه سازان حجاب در سنگر گوهرشاد

 

حماسه حجاب در سنگر گوهرشاد

حجاب
عالمان و مشعل داران هدایت و جانشینان انبیا پوشش زن را فرمان خدا و سنتی ارزشمند می دانند و زنان مسلمان حجاب را چتر مصونیت و مایه افتخار و عزت خویش می شناسند . و از سوی دیگر استعمارگران این سنت الهی اسلامی را بزرگترین مانع سر راه خود جهت نفوذ در بلاد اسلامی شناخته از آنگاه که پا به کشورهای اسلامی نهادند این سنت والا و ارزشمند را مورد تهاجم قرار دادند و آشکار و پنهان با حجاب مبارزه کردند. آنان با از بین بردن حجاب، نیمی از امت اسلامی را در کمند وابستگی به سیاست های شیطانی خود گرفتار و زمینه انحراف و استثمار را برای همگی فراهم کردند.

آهنگ اسارت زن
در سال 1305 ه .ش استعمار پایدار جهت پیاده کردن نقشه های شوم خویش رضاخان را از ایران و آتاتورک را از ترکیه و امان الله خان را از افغانستان به اروپا فرا خواندند و طی یک سفر سیاحتی تفریحی مغز آنان را شستشو دادند و سپس جهت اجرای مقاصد شوم خود آنان را به کشورهای اسلامی برگرداندند تا آرام آرام سنگر حجاب را نابود کنند و . . . . .

ادامه نوشته

همراهی مرحوم فقیه سبزواری با نهضت ملی شدن صنعت نفت

 

مروری بر روزهای پایانی سال 1329 ، قانون ملی شدن صنعت نفت

بعد از انتخابات مجلس شانزدهم در پاییز 1328 و بهار 1329، با تشکیل فراکسیون اقلیت «ملیون » به رهبری دکتر محمد مصدق ، فرصت مناسبی برای طرح مطالبه دیرین خلع ید استعمار پیر انگلیس از ثروت ملی نفت و اوج گیری مبارزات استقلال خواهانه و ضداستعماری ملت ایران فراهم آمد.
آزادنگار پایگاه اطلاع رسانی علیرضا احسانی نیا به نقل از جهان : سال 1329در پی بازگشت آیت الله کاشانی از تبعید لبنان و استقبال پرشکوه مردم و گروه های سیاسی ملی و تقویت پایگاه اجتماعی جبهه ملی ، قیام عمومی علیه شرکت نفت انگلیس گسترش یافت . آیت الله کاشانی که در بهمن 1327در سن70 سالگی با خشونت و ضرب و شتم ، دستگیر و پس از مدتی حبس در قلعه فلک الافلاک خرم آباد به لبنان تبعید شده بود، در اول بهمن 1327 طی اعلامیه شدیداللحنی خواستار «لغو امتیاز» نفت شده بود.

وی در بیانیه ای از تبعیدگاه خود، علت واقعی بازداشت و تبعید خود را همین موضوع و اقدام علیه سیاست استعماری انگلیس ذکر کرد. جبهه ملی از بدو تأسیس با همکاری و حمایت نیروهای مذهبی از جمله فداییان اسلام به سخنگوی اکثریت مردم تبدیل شد. به تعبیر غلامرضا نجاتی ، در تمام مبارزات سیاسی ـ ملی سال های 1327 و 1328 و 1329 «جمعیت فداییان اسلام » شرکت فعال داشت و «نیروی عامل و متحرک جبهه ملی را تشکیل داد.»

آیت الله کاشانی و «جبهه ملی » به رهبری دکتر مصدق در مجلس شورا و مطبوعات و اجتماعات مردمی ، خواستار ملی شدن صنعت نفت شدند و این خواسته مورد حمایت گروه های کثیر مردم و تنی چند از علمای برجسته نظیر آیت الله العظمی خوانساری (از مراجع ثلاث قم )، آیت الله بهاءالدین محلاتی ، آیت الله عباسعلی شاهرودی ، آیت الله سیدحسن چهارسوقی ، آیت الله شیخ باقر رسولی ، آیت الله سیدمحمود روحانی قمی ، آیت الله شیخ محمدرضا کلباسی ، آیت الله حاج شیخ مهدی نجفی ، آیت الله فقیه سبزواری و . . . .

ادامه نوشته

گفت و گو با علي جان سكندري، نويسنده كتاب «يكشنبه خونين» و از شاگردان مرحوم آیة الله حاج سید جواد فقی



 علی جان سکندری، متولد ۱۳۴۱ در شهرستان قاین است. بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی و دبیرستان وارد حوزه علمیه مشهد می‌شود. در کنار فعالیت‌های فرهنگی و انقلابی از محضر اساتیدی چون حاج میرزا جواد فقیه سبزواری، آیت‌ا... صالحی، آیت‌ا... گرایلی و آیت‌ا... طبسی بهره می‌برد. ۸ سال نیز در درس خارج آیت‌ا... مرتضوی شرکت می‌کند. همزمان با تحصیلات حوزوی در سال ۱۳۶۶ وارد دانشکده الهیات دانشگاه آزاد می‌شود. پس از فراغت از درس و بحث به مرکز اسناد انقلاب اسلامی (شعبه مشهد) می‌رود و ۷ سال با این مرکز همکاری می‌کند.
کتاب «یکشنبه خونین مشهد» (جامع‌ترین اثر كنوني درباره وقایع دی ماه ۵۷ مشهد) حاصل فعالیت‌های او (و همکارش احمد ذاکری راد) در آن سالها است. او هم اکنون در بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی مشغول به کار است. او مي­گويد: «خودم در حادثه حضور نداشتم اما مدتی که در مرکز اسناد بودم به اطلاعات نابی دسترسی داشتم. از مردم، ادارات و  . . . .

ادامه نوشته

مخالفت مرحوم آیة الله فقیه سبزواری با مصوبه انجمنهاي ايالتي و ولايتي

 

قانون اساسي مشروطه يكي از ساختار‌هاي نظارتي نظام را «انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي» قرار داده بود. چهار اصل قانون اساسي (اصل 90 تا 93) مربوط به اين انجمن‌ها بود. اصل 92 از اختيارات انجمن‌ها را «نظارت تامه در اصلاحات راجعه به منافع عامه» اعلام كرده بود و اصل 93 انتشار «صورت خرج و دخل ايالات و ولايت از هر قبيل» را از اختيارات انجمن‌ها قرار داده و اصل 90 و 91 نحوه‌ي چگونگي تشكيل انجمن‌ها را به عهده‌ي «نظامنامه» گذاشته بود. قانون انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي در ربيع‌الثاني 1325 ق (1286 ش) با 122 ماده به تصويب مجلس رسيد. به موجب اين قانون، انجمن ايالت در مركز ايالت و انجمن ولايت در شهر حاكم‌نشين تشكيل مي‌شد. اين انجمن‌ها وظايف و اختياراتي مانند مجلس شوراي ملي به جز قانونگذاري در حوزه‌ي خود را داشته‌اند.
پس از انتشار لايحه‌ي انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي توسط دولت، سه موضوع حساسيت علما را برانگيخت:
1ـ عدم اشتراط عضويت به مسلماني؛
2ـ قسم به «كتاب آسماني» به جاي سوگند به «قرآن»؛
3ـ عدم اشتراط عضويت به ذكوريت.

اعلام مواضع مراجع شيعه
بعد از فوت آيت‌الله بروجردي (10 فروردين 1340) مرجعيت شيعه با بحران تكثر روبه‌رو شد. در حوزه‌هاي علميه‌ي قم، نجف، مشهد و . . . .

ادامه نوشته

فقیه سبزواری و نهضت ملی شدن صنعت نفت

 

دست استعمار پیر چگونه از نفت‌ایران قطع‌ شد؟

آيت الله كاشاني و «جبهه ملي » به رهبري دكتر مصدق در مجلس شورا و مطبوعات و اجتماعات مردمي ، خواستار ملي شدن صنعت نفت شدند و اين خواسته مورد حمايت گروه هاي كثير مردم و تني چند از علماي برجسته نظير آيت الله العظمي خوانساري (از مراجع ثلاث قم )، آيت الله بهاءالدين محلاتي ، آيت الله عباسعلي شاهرودي ، آيت الله سيدحسن چهارسوقي ، آيت الله شيخ باقر رسولي ، آيت الله سيدمحمود روحاني قمي ، آيت الله شيخ محمدرضا كلباسي ، آيت الله حاج شيخ مهدي نجفي ، آيت الله فقيه سبزواري و گروه كثيري از روحانيون فعال و مبارز مانند حاج سيدحسين خادمي و حاج شيخ مرتضي مدرسي اردكاني ، حاج سيدمصطفي سيدالعراقين و ... قرار گرفت و شوري عجيب در سراسر ايران پديدار شد.


بعد از انتخابات مجلس شانزدهم در پاييز 1328 و بهار 1329، با تشكيل فراكسيون اقليت «مليون » به رهبري دكتر محمد مصدق ، فرصت مناسبي براي طرح مطالبه ديرين خلع يد استعمار پير انگليس از ثروت ملي نفت و اوج گيري مبارزات استقلال خواهانه و . . . .

ادامه نوشته

مقام معظم رهبری : فقیه سبزواری از علمای رتبه یک مشهد و مردی بود پارسا، قانع و با زندگي متوسط

 

ترس و بی میلی طلاب مشهد برای مبارزه با حکومت

از ديگر مخالفان مبارزه آقاي حاج ميرزاحسين فقيه سبزواري بود. او نيز از علماي رتبه يك مشهد و از پيشنمازان معروف مسجد گوهرشاد بود. مردي بود پارسا، قانع و با زندگي متوسط. "يك آخوند متصرف قوي بود در مشهد كه ما كمتر ديده ايم."

بيشتر علماي مطرح مشهد [در سطحي پايين تر از آقايان ميلاني و قمي ] نه اهل مبارزه بودند و نه عليه آن موضع مي گرفتند. اين كه چرا بايد پنجه در پنجه حكومت انداخت، و رو در روي آن ايستاد مسئله اي حل نشده براي آنان بود. انگيزه اي براي ورود به اين عرصه نداشتند. البته در مجالسي كه از مبارزان تفقد مي شد شركت مي كردند، مبارز زندان كشيده اي كه بازمي گشت، به ديدنش مي رفتند، قرار بر تعطيل نماز جماعت مي شد، مخالفت نمي كردند؛ زماني هم مي رسيد كه زبان ملامت را روي مبارزان مي گشودند.

گروه فرهنگی مشرق - شرح اسم" عنوان کتاب زندگینامه رهبر معظم انقلاب از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۷ است که توسط هدایت الله بهبودی به رشته تحریر در آمده و توسط موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی به چاپ رسیده است. البته این کتاب اولین بار همزمان با برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران رونمایی شد؛ اما به دلیل وجود برخی اغلاط تاریخی، توزیع آن متوقف شد تا اینکه مدتی قبل پس از برطرف شدن اغلاط، چاپ و در اختیار علاقه مندان گرفت.

آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد بخش شصت و دوم این کتاب است.

***ميرزاحسين سبزواري

از ديگر مخالفان مبارزه آقاي حاج ميرزاحسين فقيه سبزواري بود. او نيز از علماي رتبه يك مشهد و از پيشنمازان معروف مسجد گوهرشاد بود. مردي بود پارسا، قانع و . . . .

ادامه نوشته

خاطرات آیت الله سید احمد علم الهدی

مرکز اسناد انقلاب اسلامی
26 اسفند 1391
فخر مشهد
معرفی كتاب خاطرات آیت الله سید احمد علم الهدی

شناخت زمینه های وقوع مهم ترین واقعه ی تاریخ معاصر ایران، یعنی پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 به رهبری امام خمینی، مطالعه در مورد گروه های اجتماعی فعال آن رخداد به ویژه بررسی نقش كنشگران اجتماعی را می طلبد. روحانیون و علمای دینی از فعال ترین گروه های اجتماعی بودند كه حضور و نقش مهمی در صحنه داشتند.

شناسه ی كتاب

آقای دكتر محسن الویری كتاب خاطرات آیت الله سید احمد علم الهدی را با 280 صفحه گردآوری و چاپ اول آن در پاییز 1387 به شمارگان 2000 مجلد از طریق چاپخانه مركز اسناد انقلاب اسلامی تكثیر و وارد بازار كتاب گردیده است. این اثر از یك مقدمه و پیشگفتار در ابتدای كتاب، سه فصل(كه در هر فصل به دوره ای از زندگی وی پرداخته شده است) و اسنادو تصاویر در انتهای كتاب تشكیل شده است. خاطرات آیت الله سیداحمد علم الهدی از چندین نظر مهم و در خور توجه است:

نخست آنكه گزارش های زنده ی راوی از جزئی ترین وقایع، بسیار حائز اهمیت است؛ به طوری كه در برخی موارد، اطلاعات ارائه شده را نمی توان در هیچ منبع تاریخ نگاری و كارسندی یافت. دوم اینكه راوی به عنوان یك روحانی، چند مرحله تحصیلات حوزوی و مبارزات رت گذرانده و در دوره ی انقلاب نیز فعالیت های علمی و فرهنگی گسترده ای از جمله نقش مدیریتی در دانشگاه امام صادق (ع) داشته است، بنابراین خاطرات وی روایات ارزشمندی از وقایع ارائه می دهد كه . . . .

ادامه نوشته

نقش علمای مشهد در انقلاب اسلامی



علمای مشهد از کودتای 1299 شمسی به بعد، رسما و عملا به عنوان یک گروه مخالف مذهبی، وارد صحنه مبارزات شدند. البته در ابتدا آنها نگاه مثبتی به حکومت رضا شاه داشتند. اما این نگاه مثبت با گذر زمان و رو شدن دست رضاخان به شدت تغییر جهت یافت و با وقوع فجایع مربوط به کشف حجاب و قیام گوهر شاد، علمای مشهد به یکی از قطبهای مخالفین حکومت پهلوی تبدیل شدند. با شروع نهضت امام (ره) در سال 1340، و مطرح شدن لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی، علما و مردم مشهد، نقشی بس حیاتی و مهم در حمایت از امام و نهضت ایشان ایفا کردند. وجود دو بیت سید محمد هادی میلانی و سید حسن طباطبایی قمی در مشهد، مامن و پناهگاه نیروهای انقلابی بود. در این دوره راهپیمایی ها و تظاهراتی که از بیوت این دو مرجع آغاز می شد، مهاجرت آیت الله میلانی به تهران پس از بازداشت امام (ره) و آیت الله قمی و دیگر روحانیون در 15 خرداد و روزهای بعد از آن، نقطه اوج این حمایتها بود. از مهمترین فعالیتهای آیت الله میلانی در این سفر می توان به موارد زیر اشاره کرد: سفر به قم جهت دلجویی از خانواده امام خمینی (ره)، تحریم انتخابات دوره بیست و یکم مجلس شورای ملی، صدور چندین فتوا و اعلامیه و رایزنی جهت آزادی امام خمینی.


مذاکرات آیت الله میلانی با پاکروان و تماس با رسانه های خارجی و در جریان قرار دادن آنها از اوضاع ایران و حتی تهدید دربار در مورد آزادی امام و دیگر علمای بازداشت شده باعث شد که حتی آن دسته از علمای مشهد هم که نسبت به نهضت بی تفاوت بودند، سکوت را روا ندانسته و به جمع انقلابیوئن پیوستند. چنانچه میرزا احمد کفایی و میرزا حسین سبزواری . . .

ادامه نوشته

آیة الله فقیه سبزواری ، مدافع حجاب در سنگر مسجد گوهرشاد

 

حجاب

عالمان و مشعل داران هدایت و جانشینان انبیا پوشش زن را فرمان خدا و سنتی ارزشمند می دانند و زنان مسلمان حجاب را چتر مصونیت و مایه افتخار و عزت خویش می شناسند . و از سوی دیگر استعمارگران این سنت الهی اسلامی را بزرگترین مانع سر راه خود جهت نفوذ در بلاد اسلامی شناخته از آنگاه که پا به کشورهای اسلامی نهادند این سنت والا و ارزشمند را مورد تهاجم قرار دادند و آشکار و پنهان با حجاب مبارزه کردند. آنان با از بین بردن حجاب، نیمی از امت اسلامی را در کمند وابستگی به سیاست های شیطانی خود گرفتار و زمینه انحراف و استثمار را برای همگی فراهم کردند.

آهنگ اسارت زن

در سال 1305 ه .ش استعمار پایدار جهت پیاده کردن نقشه های شوم خویش رضاخان را از ایران و آتاتورک را از ترکیه و امان الله خان را از افغانستان به اروپا فرا خواندند و طی یک سفر سیاحتی تفریحی مغز آنان را شستشو دادند و سپس جهت اجرای مقاصد شوم خود آنان را به کشورهای اسلامی برگرداندند تا آرام آرام سنگر حجاب را نابود کنند و بعد هم اهداف شیطانی دیگر خویش را به مرحله اجرا گذارند.

صبحگاهان که سپیده دمید فریادهای یاالله و یاعلی و یاصاحب الزمان از آن کشتگان مظلوم، خاموش گشته و به صورت خون بر در و دیوار مسجد نقش بسته بود. اینک قزاقان فاتح بر روی هزاران کشته پای می گذارند و خود را غالب می دانند ولی غافل از آنکه محکوم و . . . . .

ادامه نوشته

مروری بر زمینه های تاریخی و فرهنگی استقرار آیت الله العظمی سید محمد هادی میلانی در مشهدمقدس


  احیاگر تکاپوی علمی حوزه مشهد

آیت الله العظمی سید محمد هادی میلانی در سال ۱۳۵۶ق در پی ابتلا به بیماری تب شدید به توصیه پزشکان قصد سفر از نجف به کربلا کرد، اما مدت کوتاهی بعد از اقامت در کربلا، با درخواست و اصرار فضلا و طلاب حوزه علمیه کربلا و به خصوص وساطت آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی در آن شهر رحل اقامت افکند و ۱۸ سال در آنجا به تدریس خارج فقه و اصول و همچنین تفسیر همت گماشت. ایشان در دوران تحصیل در حوزه های نجف و کربلا شش بار به ایران سفر کرد تا اینکه در آخرین سفر خود به ایران، در مشهد اقامت گزید.
حوزه ای که میراث دار سرکوب بود!

حوزه علمیه قم بعد از رحلت آیت الله شیخ عبدالکریم حائری در سال ۱۳۱۵ش توسط سه نفر از مراجع آیات عظام صدرالدین صدر، محمدتقی خوانساری و سید محمد حجت که به «مراجع ثلاث» مشهور بودند، اداره می شد و بسیاری از علما از این پراکندگی مدیریتی رنج می بردند. حوزه علمیه مشهد در وضعیتی بدتر به سر می برد، زیرا آثار سرکوب قیام گوهرشاد تا چندین سال بر حوزه سایه افکنده بود و . . .

ادامه نوشته

آیت‏الله حاج شیخ مرتضی اشرفی از شاگردان مرحوم فقیه سبزواری


گزارشی خواندنی از ورود امام خمینی به نجف

بازخوانی یادداشت‏های آیت‏الله حاج شیخ مرتضی اشرفی از شاگردان مرحوم فقیه سبزواری

این گزارش بر مبنای یادداشت ‏های دوران حضور آیت‏ الله حاج شیخ مرتضی اشرفی در حوزه نجف اشرف، توسط خود ایشان در سال‏های بعد به نگارش درآمده است و در ذیل زندگی‏ نامه خود نوشت ایشان، گنجانده شده است. نگارنده مقاله، این گزارش را به همراه تعدادی دیگر از عکس ‏ها و اسناد آرشیوی از مجموعه شخصی آیت‏ا لله اشرفی تهیه نموده است.

مقدمه

اولین نکته‏ای که در توضیح و معرفی این یادداشت می‏ توان یادآوری نمود، توجه به این مسأله است که اسلوب نویسنده در سراسر این زندگی‏ نامه خودنوشت و گزارش خود از ورود و نحوه اقامت امام خمینی در نجف بنابر رعایت شیوه ایجاز و اختصار در ذکر مطالب می‏ باشد. به نظر می‏ رسد که این کم‏گویی و گزیده‏گویی نه به دلیل کم ‏حوصلگی و یا ترس از اطناب و تفصیل بی‏ مورد، بلکه به دلیل حساسیت و تاکید نویسنده بر ذکر مستند وقایع، بر مبنای روایت عینی و ملموس خود از آنها می‏ باشد. آیت ‏الله اشرفی در پی روایت وقایعی است که خود به عنوان شاهد عینی در آنها حضور داشته و یا آنها را لمس کرده است. وقایعی که شاید به باور ایشان از نگاه دیگران به طور کلی و یا جزئیات آن مغفول مانده است.
بنا بر همین اسلوب مشاهده می‏شود که جزئیات و یا تفاصیل وقایعی هم‏چون کیفیت زیارت دوره امام خمینی (قدس) در بدو ورود به عراق، و یا جزئیات اقامت موقت ایشان در کربلا و اقامت نماز جماعت بنا به دعوت آیت ‏الله سید محمد شیرازی، مورد توجه قرار نگرفته است. اما در عوض کیفیت تهیه منزل برای امام در نجف و تاریخ‏های دقیق ورود و استقرار ایشان در نجف و هم‏چنین چگونگی انتقال نماز جماعت ایشان به مسجد شیخ انصاری و  . . . .

ادامه نوشته

حوزه علمیه مشهد در صد سال گذشته

 

نویسنده: نویسنده: علیرضا نوروزی

نگاهی به شخصیت های برجسته حوزه علمیه مشهد در 100 ساله اخیر

تاریخچه حوزه علمیه خراسان

حوزه علمیه خراسان در طول تاریخ مورد توجه شیعیان و مهد پرورش بزرگان و شخصیت های تأثیر گذار بوده است که آغاز فعالیت های آن به دوران حضور امام رضا (ع) باز می گردد. آنجا که محدثین و شیعیان فراوانی از محضر آن امام معصوم استفاده می کردند. وجود مرقد مطهر امام هشتم در مشهد مقدس، این شهر را در زمره شهرهای مذهبی قرار داد و به تدریج با تأسیس مدارس علمیه فراوان، زمینه مساعدی برای استقرار علما و مراجع و پرورش طلاب فراهم آمد. بطوریکه بسیاری از شخصیت های برجسته شیعی محصول علمی و فکری این حوزه مقدسه به شما می روند؛ شخصیت هایی چون شیخ طوسی، شیخ طبرسی، شیخ حر عاملی، حکیم حاج ملا هادی سبزواری، آخوند خراسانی و دیگر بزرگان که در این حوزه تربیت شده و موجب تحولات قابل ملاحظه ای در جهان اسلام شدند.

 دوره های مختلف حوزه در صد ساله اخیر

دوره اول: (قبل از قیام مسجد گوهرشاد تا دهه بیست)

در این دوره که سال های حدود 1290 تا 1320 شمسی را دربر می گیرد، شخصیت هایی برجسته ای در حوزه علمیه مشهد به تدریس و تربیت طلاب اشتغال داشتند. از جمله . . .

ادامه نوشته

خاطرات آیت الله سید احمد علم الهدی

 

مرکز اسناد انقلاب اسلامی

26 اسفند 1391

فخر مشهد

معرفی كتاب خاطرات آیت الله سید احمد علم الهدی

شناخت زمینه های وقوع مهم ترین واقعه ی تاریخ معاصر ایران، یعنی پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 به رهبری امام خمینی، مطالعه در مورد گروه های اجتماعی فعال آن رخداد به ویژه بررسی نقش كنشگران اجتماعی را می طلبد. روحانیون و علمای دینی از فعال ترین گروه های اجتماعی بودند كه حضور و نقش مهمی در صحنه داشتند.

شناسه ی كتاب
آقای دكتر محسن الویری كتاب خاطرات آیت الله سید احمد علم الهدی را با 280 صفحه گردآوری و چاپ اول آن در پاییز 1387 به شمارگان 2000 مجلد از طریق چاپخانه مركز اسناد انقلاب اسلامی تكثیر و وارد بازار كتاب گردیده است. این اثر از یك مقدمه و پیشگفتار در ابتدای كتاب، سه فصل(كه در هر فصل به دوره ای از زندگی وی پرداخته شده است) و اسنادو تصاویر در انتهای كتاب تشكیل شده است. خاطرات آیت الله سیداحمد علم الهدی از چندین نظر مهم و در خور توجه است:

نخست آنكه گزارش های زنده ی راوی از جزئی ترین وقایع، بسیار حائز اهمیت است؛ به طوری كه در برخی موارد، اطلاعات ارائه شده را نمی توان در هیچ منبع تاریخ نگاری و كارسندی یافت. دوم اینكه راوی به عنوان یك روحانی، چند مرحله تحصیلات حوزوی و . . . .

ادامه نوشته

گفتگویی با آقای عبد خدایی در زمینه تاریخ معاصر

عبدخدایی: دکتر شریعتی اگر انقلاب را می‌دید، نظرش را عوض می‌کرد

در گفت‌وگوی پایگاه اطلاع‌رسانی و خبری جماران با عبدخدایی که در قیاس خاطرات و گفتنی‌های ایشان گفت‌وگوی کوتاهی است به ارزیابی و تشریح بخشی از فعالیت‌ها و مبارزات حضرت امام(س) و جایگاهشان در انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر پرداخته‌ایم.
در ابتدا به صورت مختصر بفرمایید که چه زمینه‌هایی موجب شد تا حضرتعالی در مبارزات و فعالیت‌های سیاسی مذهبی وارد شوید؟
من تقریبا در فعالیت‌های سیاسی شصت ساله اخیر حضور داشته‌ام و پدرم نیز در سال ۱۳۰۷ در جریان متحدالشکل کردن با رضاخان مخالفت کرده و به همین واسطه خاطراتی از تاریخ معاصر و مبارزاتی که از دوران رضاخان تاکنون انجام گرفته دارم. پدر من در سال ۱۳۱۱ از تبریز به مشهد تبعید شده بود و امام ‌جمعه قبل از انقلاب و بعد از انقلاب مشهد بوده است و جزو کسانی بوده که با مرحوم میرزا صادق آقا و آیت‌الله سیدابوالحسن انگجی همکاری داشته است. موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی هم که مبارزات روحانیون مبارز آذربایجان را منتشر کرده سندی راجع به پدر من منتشر کرده که پدرم در تبریز پس از غائله ۱۳۰۸ به نجف مشرف شده و حرف‌هایی علیه حکومت و در تمجید قیام تبریز گفته و کنسول ایران در نجف به وزارت خارجه تلگراف کرده که شیخ غلامحسین شتربانی تبریزی از تبریز به نجف آمده مراجع با او دیدار کرده‌اند و حرف‌هایی می‌زند که از نظر کنسول نجف مخالف مصالح ایران بوده است. وزارت خارجه هم تلگرافی می‌زند و می‌گوید به شیخ غلامحسین تذکر دهید که به ایران بیایید وگرنه برایش اسباب زحمت خواهد شد. لذا پدر من در سال ۱۳۱۱ به مشهد تبعید شده و . . . .

ادامه نوشته

چند شهری بودن جنبشهای معاصر ایران ( 1 )

 

رحیم روحبخش

یکی از ویژگی‌های جنبشهای سیاسی معاصر ایران که مورد توجه برخی از صاحبنظران مسایل ایران نیز قرار گرفته است؛[1] گسترش آنها بر حوزه وسیعی از قلمرو جغرافیایی کشور و به تعبیر دیگر چند شهری بودن هریک از جنبش‌های متأخر نظیر قیام تنباکو (9 ـ 1308ق)، انقلاب مشروطه (29 ـ 1324ق)، جنبش ملی کردن صنعت نفت (32 ـ 1330ش) و انقلاب اسلامی (57ـ 1356ش) می‌باشد.

در این خصوص این سؤال بنیادین قابل طرح است که چرا ایران شاهد رشته شورش‌ها و انقلاب‌هایی بوده که چندین شهر را شامل می‌شده‌اند. در حالی که در سایر کشورهای جهان سوم چنین خیزش‌هایی به یکی دو شهر محدود مانده و هیچ وقت از مشارکت چندین شهر بهره نبرده است؟

در تلاش برای پاسخگویی به این پرسش عواملی نظیر استقلال علما از دولت به عنوان حافظ سنت و ارزش‌های مذهبی و پیوند آنها با تجار و بازاریان در مقابله با هجوم و نفوذ همه جانبه غرب در ارکان کشور، حساسیت مراجع و مجتهدان به تقاضاهای مقلدان خویش، شرایط زیست بومی فلان ایران و انسجام فرهنگی ـ مذهبی آن، نقش نهادهای سنتی نظیر بازار که به موازات رشد روزافزون نهادهای مدرن با عنایت به افزایش مهاجرت روستائیان به شهرها گسترش یافته و زمینه‌های تقویت و تحکیم ارزش‌های سنتی را فراهم می‌کرد و نقش و حرکت مجتهدان بومی شهرها در رهبری توده‌ها و پیوندهای بین شهری آنها مورد توجه قرار گرفته است.

اما تبیین ساز و کارهای لازم برای فعالیت‌ علما در پیوند با بازاریان در جنبش‌های مذکور نکته‌ای است که هنوز به اندازة کافی مورد بررسی و . . . .

ادامه نوشته

بازخوانی گوشه هایی از تاریخ انقلاب

 

 

بازخوانی گوشه هایی از تاریخ انقلاب در گفتگو با حجت الاسلام حسینیان-بخش اول
دکتر مصدق تا آذر 1329 جزو مخالفین ملی شدن نفت بود
  

رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی با بیان اینکه"مصدق در دادن شعارهای مردم پسند مهارت داشت، گفت: مصدق تا سه ماه قبل از تصویب ملی شدن صنعت نفت جزو مخالفان این موضوع بود و آیت‌الله کاشانی بعد از شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت، به اشتباه خود در اتحاد با ملی گرایان پی برد و به ضرورت تشکیل حکومت اسلامی رسید.
 
حجت الاسلام حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی در گفتگو با خبرگزاری مهر ناگفته های ملی شدن صنعت نفت را تشریح نمودند:

شباهت ها و تقاوت های نهضت ملی شدن صنعت نفت و انقلاب بهمن 57، چه بود؟ با بررسی انقلاب اسلامی ، به این نتیجه می رسیم که وجه ملی گرایی به قوت سالهای دهه سی و جریان ملی شدن صنعت نفت نبود و امام اینقدر نفوذ داشتند که وجه ملی نفوذی پیدا نکرد و همه مجبور شدند به همراهی با امام و طیف مذهبی، برخلاف سالهای سی که دوبال مذهبی و ملی کاملا از هم جدا و قابل تشخیص بود،شما این مساله را چطور تحلیل می کنید؟
- مهمترین ویژگی و تمایز انقلاب اسلامی با ملی شدن صنعت ، نهضت ملی شدن یک نهضت سیاسی و ضد استعماری بود، اما ویژگی انقلاب اسلامی ، اسلامیت و ویژگی "مذهبی" آن بود ،یعنی کاملا نهضت، نهضت مذهبی بود از خلوص مذهبی بیشتری برخودار بود، رهبری آن فقط در دست یک شخصیت مذهبی بود و حتی نیروهای ملی گرا ها هم این مساله را تاکید می کردند،اگر نگاه کنید، در اطلاعیه های سال 1357 ، که اینها صادر می کردند، مثلا اعلامیه های آقای سنجابی، لااقل دو مرتبه به صراحت اعلام کرد که ما به دنبال رهبری جنبش نیستیم و رهبری آیت الله خمینی را پذیرفته ایم و تابع ایشان هستیم، حتی حزب توده اطلاعیه داد و رهبری امام و "اسلامی" بودن انقلاب را پذیرفت با همین لفظ اسلامی ، سازمان چریک های فدایی خلق هم رهبری امام را پذیرفتند، حتی سازمان مجاهدین خلق با صدور بیانیه ای در همین سال 57، رهبری بلامنازع امام را قبول کردند.
ولی رهبری و زعامت آیت الله کاشانی در جریان ملی شدن نفت به اندازه امام خمینی نبود، دلیل این مساله چه بود؟
- اتفافا حضرت امام (ره)یک نقدی بر آیت الله کاشانی دارند که شاید مهمترین تفاوت نهضت ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی 57 را بیان می کند، امام(ره) در مصاحبه با حامد الگار دارند، می گویند که من پیام دادم به آقای کاشانی که شما بیش از آنکه جنبه سیاسی نهضت(ملی شدن صنعت نفت) را پررنگ کنید، خوب است که جنبه مذهبی نهضت را تقویت کنید، این مهمترین تمایز این دو نهضت است،البته مسائل و تعاریف دیگری هم هست.
- آقای حسینیان، اگر موافق باشید، بحث را جزیی تر کنیم،اظهار نظر اخیر شما مبنی بر اینکه ایده ملی شدن صنعت متعلق به دکتر مصدق نبوده است، بازتاب های زیادی داشت، بگویید چه کسانی و محافلی ایده را قبل از مصدق مطرح کرده بودند و سند این ادعای شما چیست؟
- دو بحث است، یکی این است که مصدق چه زمانی و در چه تاریخی به مساله ملی شدن صعنت نفت پیوست، تمام اسناد و مدارک نشان می دهد که مصدق ، تا آذر ماه 1329 یعنی سه ماه قبل از اینکه ملی شدن صنعت نفت به تصویب مجلس برسد، اصلا جزو مخالفین ملی شدن صنعت نفت بود، در سال 1323 ، مصدق نطقی داره در مجلس چهاردهم،که رسما در این نطق می گوید ملی شدن صنعت نقت درست نیست، چون ایران و انگلیس دارای قرارداد طرفینی هستند، که یک چنین قراردادی را نمی توان یک طرفه فسخ کرد، یعنی رسما در مهرماه 1323 مخالفت خود را اعلام می کند.
یک مرتبه دیگر که باز تب و تاب مساله نفت و ملی شدن آن در جامعه بالا گرفت،در انتهای دوره مجلس پانزدهم بود، البته مصدق نماینده نبود، بلکه قرارداد "گس-گلشلییان" در مجلس پانزدهم به عنوان یک قرارداد الحاقی، به قرارداد 1312 مطرح بود، شرکت نفت انگلیس هم همه تلاشش این بود که این قرارداد به تصویب برسید، حسین مکی، فعال سیاسی معروف آن دوران، یک شب به خانه مصدق در احمد آباد می رود و تلاش می کند که مصدق را راضی کند به دخالت در این موضوع، اتفاقا در این زمینه یک سند کتبی وجود دارد که مصدق نوشته به مجلس شورای ملی و تنها چیزی که در نامه خواسته این است که در این قرارداد الحاقی گس -گلشلیان به جای شیلینگ کاغذی ، که قرار بوده که شرکت نفت النگلیس به ایران بدهد، تبدیل به شیلینگ طلا شود، تنها اصلاحیه و ایراد به قرارداد استعماری گس-گلشاییان همین بوده، در حالی که در همان موقع ، آیت الله کاشانی با صدور بیانیه ای خواستار ملی شدن صنعت نفت شده بود.
در چه سالی آیت الله کاشانی خواستار ملی شدن شد؟
- آیت الله کاشانی، در بهمن 1327 و طی بیانیه ای رسمی ایشان خواستار ملی شدن صنعت نفت شدند، همین بیانیه هم باعث دستگیری آیت الله کاشانی شد و به بهانه دست داشتن در ترور شاه، به لبنان تبعید شد، بعد از اینکه مصدق به مجلس شازدهم راه پیدا می کند که آن هم در اثر تلاش نیروهای مذهبی و خصوصا زدن هژیر بود که باعث شد بطلان و تقلب انتخابات را دولت قبول کند و اعلام تجدید انتخابات کند که در این انتخالبات مجدد، مصدق به مجلس راه پیدا کرد، با اینکه مصدق ریئس کمیسیون نفت بود و کمیسیون نفت اصلا تشکیل شده بود که قرارداد "گس-گلشاییان" را بررسی کند، و رزم آراء هم به شدت تلاش می کرد که این قرارداد تصویب شود، با اینکه مصدق ، رئیس این کمیسیون بود، شما در تمام مذاکرات کمیسیون نفت مجلس شانردهم که ثبت شده و کتابش به چاپ هم رسیده است، نگاه کنید هیچ جایی کلامی از ملی شدن صنعت نفت از زبان مصدق ، مطرح نشده است، فقط در مهرماه 1329 ، مرحوم حائری زاده در کمیسیون نفت پیبشنهاد می کند که خوب است که ما به جای این قرارداد گس-گلیشاییان ، اصل ملی شدن صنعت نفت را تصویب کنیم که البته در آن مقطع هیچ کس استقبال نکرد از این پیشنهاد و در همین محدود ابتر ماند.
پس طبق گفته های شما، اولین کسی که بعد از آیت الله کاشانی ایده ملی شدن صنعت نفت را مطرح کرد، همین مرحوم حائری زاده بود؟
- بله و یک نکته مهم این است که حتی بعد از اینکه ملی شدن صنعت نفت توسط علما و خصوصا آیت الله کاشانی ، تبدیل به یک خواست ملی شد و در شعارهای مردم در مییتنگ های ، ملی شدن صنعت نفت مطرح و تکرا شد، در آذر ماه همان سال در منزل یکی از اعضای جبهه ملی که با حضور آیت الله کاشانی ، نمایندگان جبهه ملی در مجلس آنجا حضور داشتند وو آیت الله کاشانی پیشنهاد کرد و دستخط آیت الله کاشانی هم هست، که نوشته اند:" نفت در سرااسر کشور ملی شود و ملی شدن به این معنا که استخراج، تصفیه و فروش نفت باید ملی شود" ، دو تا سند است که یکی از آنها را آقای کاشانی به تنهایی امضا کرده و سند دوم را چند نفر از اعضای جبهه ملی امضا کرده اند،نکته جالب این است که مصق آن روز حاضر نشد که این سند را- به روایت و شهادت حسین مکی عضو جبهه ملی- امضا کند.
آقای حسینیان، وقتی که اعضای جبهه ملی در این جلسه ای که می گویید، بر ملی شدن نفت تاکید کرده اند ، چندان منطقی نیست که دکتر مصدق به عنوان رهبر جبهه ملی موافق ملی شدن نفت نباشد، ممکن نیست که مثلا مصدق برای بروز عدم حساسیت چنین موضع ظاهری را در قبال ملی شدن صنعت نفت پیش گفته باشد و خواسته باشد با سیاست ورزی، تا آماده شدن شرایط بطور علنی وارد مساله نشود، نظر شما در این خصوص چیست؟
- نه اینطور نیست، معلوم است که اصلا مصدق اعتقادی به ملی شدن صنعت نفت نداشته است، آن شب در خانه آقای نریمان که عضو جبهه ملی بود، مصدق استدلال می کند که اگر ما قانون 1312 را "کان لم یکن" بکنیم و لغو کنیم، معنایش بقا و بازگشت به قانون "دارسی" است ، یعنی اگر قانون 1312 را لغو کنیم ، چون این قانون بر مبنای لغو قرارداد استعماری دارسی بوده است، مجبوریم دوباره زیر بار قرادارد دارسی برویم، البته این یک استدالال غلط حقوقی بود. زیرا قرارداد قبلی با قرارداد بعدی کان لم یکن تلقی شده بود یو یا مجلس می خواست اصل این قرارداد ظالمان را لغو کند، چنانچه بعدا اتفاق افتاد و مصدق هم مسئول اجرای آن شد.

حائری زاده در خرداد 1332 در مجلس در نفی نقش مصدق در ملی شدن صنعت نفت ، به این جلسه اشاره می کند و می گوید :آقای مصدق! شما که اصلا جزو مخالفین بودید، آن شب در منزل آقای نریمان، مطرح شد، شما امضا نکردید و بعدا شما را وادار به قبول این مساله کردند، اگر امضاهای این سند را نگاه کنید، می بینید همه امضاها با یک قلم است و امضای مصدق با یک قلم دیگر و در آخر صفحه است، این نشان می دهد که مصدق در مجلس دیگری آن را امضاء کرده است، بنابراین مصدق در جریان ملی شدن صنعت نفت تا بسیج عمومی هیچ نقشی نداشته است، البته بعد از اینکه مصدق به عنوان رئیس دولت منصوب شد، مسئول اجرایی شدن قانون شدن قانونی ملی شدن صنعت نفت بود.
از این مقطع به بعد، دیگر مصدق به عنوان سکاندار ملی شدن صنعت نفت وارد میدان شد و چون تقریبا عملی شدن برنامه ملی شدن صنعت نفت از این زمان آغاز می شود، در فضای عمومی و در اذهان ، اینطور القا شده که اصلا ایده و برنامه و زمینه ملی شدن نفت را مصدق درست کرده است، در صورتی که چنین چیزی نیست.
مصدق در نامه ای که در آخرین دوران تبعیدش در احمدآباد نوشته ، گفته است که ایده ملی شدن صنعت نفت متعلق به دکتر حسین فاطمی بوده است، این ادعا چقدر مقرون به صحت است؟
- این ادعای مصدق هیچ مبنا و سندی ندارد و در جایی ثبت نشده است و مهمترین مساله این است که مرحوم فاطمی نماینده مجلس نبود که در کمیسیبون نفت(یعنی در جایی که مصدق مدعی استبحث ملی شدن صنعت نفت مطرح شد) این ایده را مطرح کند، مصدق در اینجا به تناقض گویی افتاده است، او در یک مصاحبه ای با روزنامه آسیا، خبرنگار از او می پرسد شما از کی به فکر ایده ملی شدن صنعت نفت افتادید که مصدق می گوید پیرمردی به خواب من آمد و گفت نفت را ملی کن! ولی در کتاب خاطرات و تالمات مصدق، وی می نویسند که دکتر حسین فاطمی چنین پیشنهادی را داده است ، اما در کمیسیون نفت ، چنانچه گفتم، آقای حائری زاده است که این پیشهاد را برای اولین بار مطرح کرده است، اولین سندی که از مصدق در مورد ملی شدن صنعت نفت رسیده، نطق وی در 28 خرداد 1329 ملی شدن صنعت نفت را در مجلس مطرح کرد که البته این نطق هم عینا اعلامیه آیت الله کاشانی بود و چون ایشان نماینده مجلس بودند ولی در مجلس حاضر نمی شدند، این حق را داشتند که در مجلس، بیانیه های خودشان را مطرح کنند، که این بیانیه ای را به مصدق دادند و مصدق از طرف آیت الله کاشانی آن را قرائت کرد.تنها چیزی که ثبت شد،همین است.
اگر بخواهیم یک تحلیل واقع بیانه از شخصیت و سلوک سیاسی دکتر مصدق داشته باشیم، شما چه تحلیلی از کلیت شخصیت مصدق ارائه می کنید؟می شود مصئق را اینطور تعریف کرد که مصدق یک رجل سیاسی بود که "فرصت ها" را خوب می شناخت و از آنها به نفع کشور و خودش استفاده می کرد؟ به تعبیری "فرصت طلبی مثبت سیاسی" را می شود جزو شخصیت سیاسی مصدق مطرح کرد؟
- من چنین تحلیلی راجع به مصدق ندارم، من بیشتر مصدق را یک "خوش شانس سیاسی" می دانم، یعنی دست تقدیر و تصادف موجب شد که دولت مصدق به دست رژیم شاه و آمریکا ساقط بشود و همین یک ارزشی شده برای مصدق و برای آیندگان وارد شدن به نقد مصدق سخت شد، و از لحاظ حاستگاه اجتماعی ی ک وابسته به دربار بود، مصدق پسر دفتری، یک شخصیت حسابرسی ارتش در زمان قاجار بود، که می دانید طبق قانون بوروکراتیکی قاجار، پسر، این شغل را از پدر به ارث می برد، مصدق در پانزده سالگی جانشین پدر شد و چون خودش نمی توانست از عهده کارها بربیاید،یک مستوفی به جای او گذاشتند، مصدق از نظر مادری ، نوه فتحعلی خان قاجار ، نوه عباس میرزا بود و مظفرالدین شاه ،شوهر خاله مصدق بود، یعنی کاملا وابسته به دربار بود، به همین خاطر مصدق هیچ گاه مردم را درک نکرد و نقشی برای مردم قائل نمود، اگر فرضا اگر در چریان کودتای 28 مرداد می خواست و می توانست از مردم استفاده کند، به قول نویسندگان جبهه ملی کودتاچیان عددی نبودند، چندنفر فاحشه راه افنادند و حکومت مصدق را سرنگون کردند، چطور می شود حکومتی را چهار تا فاحشه سرنگون کنند؟این خیلی محل بحث است که چطور چنین چیزی امکان پیدا کرد.
طرفداران مصدق، او را نماد ملی گرایی و ناسیونالیسم ایرانی می دانند، نظرتان در این خصوص چیست؟
- از نظر ملی گرای من اعتقادی ندارم که مصدق یک ملی گرا باشد، مصدق رسما در خاطراتش می نویسد من تصمیم داشتم که در سوئیس، درخواست اقامت و تابیعت بگیرم، ولی قانون سوئیس این بود که شخص متقاضی باید ده سال در سوئیس ساکن می بود و چون مصدق، این شرط را نداشت، این شد که به او تابیعت سوئیس ندادند، یک ناسیونالیست چطور ممکن است ملت خودش را در بدبختی و فقر رها کند و تقاضای تابعیت خارجی کند؟
مصدق مبارز هم نبود، مبارز باید بالاخره تن به سختی بدهد و تحمل کند سختی، مبارز باید یک وقت وارد سختی ها شود ، مصدق بخاطر روحیه اشرافی اش اصلا توقعی از او نیست که وارد سختی ها شود؟ ولی بهرحال اگر سختی هم روی داد باید این سختی را تحمل کند، مصدق یک مرتبه در همه عمرش دسیتگیر شد، و آن در نوزدهم تیر 1319 بود که توسط رضاشاه دستگیر شد و به بیرجند تبعیدش کردند، البته با کمال احترام، به طوری که با آشپز و راننده شخصی مصدق را هم همراه او به تبعید فرستادند! جالب است بدانید که در این تبعید، مصدق دومرتیه دست به خودکشی زد، در این مدت 5 ماه، یعنی اینقدر بی تحمل بود که دو مرتبه هم خودکشی کرد و این در حالی است که خود اعتراف می کند که در بیرجند با او خوب برخورد می شده است.
آن بحث فرصت طلبی سیاسی و استفاده زیرکانه مصدق از فرصت های سیاسی را چقدر قبول دارید؟
فرصت طلبی مصدق یک حقیقت است، تا فضا باز می شد به عنوان یک "پارلمانتاریست" وارد میدان می شود و تا فضا سیاسی بسته می شد، می رفت در احمد آباد و به کارهای دهداری خودش می رسید،مجموعه عملکرد و رفتار سیاسی مصدق نشان می دهد نه اعتقادی به مردم داشت، نه ملی گرا و ناسیونالیست بود، و نه حتی یک مبارز بود، بلکه در فرصت هایی که فراهم می شد به عنوان یک شخصیت سیاسی می آمد و شعارهایی را علیه دولتهای وقت می داد، این دفاع از مردم و قانون در وجودش نهادینه نشده بود، به همین جهت وقتی به قدرت رسید، درست کارهایی را انجام داد که برخلاف شعارهای قبلی اش بود
مثلا چه کارهایی؟
- مثلا مساله افزایش اختیارات ، دومرتبه قانون میلیسپو، مشاور اقتصادی دولت ایران، مطرح شد مصدق به شدت مخالفت کرد بر این اساس که دولت نمی تواند اختیارات مجلس را بگیرد، در طول زندگی سیاسی مصدق، وی همیشه به شدت با افزایش اختیارات دولتها مخالفت می کرد و آن را مخالف قانون اسااسی عنوان می کرد. اما به محض اینکه خودش به قدرت رسید، درست سال دوم دولت، یک اختیارات فوق العاده شش ماهه درخواست کرد و مجلس وقت هم به دلیل موقعیتی که در آن زمان حاکم بود، با این اختیارات موافقت کرد، تا اینکه شش ماه تمام شد و مصدق مجددا آمد و خواست یک اختیارات یک ساله بگیرد که منشاء اختلاف با آیت الله کاشانی هم همین نکته بود، و آقای کاشانی به او گفت تو همه شعارهایت همین بود که با اختیارات دولت مخالف بودی ، چرا که برخلاف قانونی اساسی است که دولت هم مجری باشد و هم قانونگذار باشد، مصدق به همین هم اکتفا نکرد و دنبال یک ماده واحده بود که تعداد حد نصاب مجلس را بالا ببرد و چون مجلس نیروهای کمتری داشت، همین مجلس نیمه کاره هم منحل شد، و آخر هم مجلس هفدهم را نتوانست تحمل کند و با اینکه برای اولین بار در طول تاریخ مشروطه ایران، مجلس ایران در نیمه راه انتخابات تعطیل شد، یعنی انتخابات دوره جدید آغاز شد و وقتی نیمی از انتخابات در حال انجام بود، مصدق احساس کرد که طرفدرانش رای نمی آوردند، آمد و انتخابات را تعطیل کرد! و همان مجلس نیمه کاره را هم تحمل نکرد و با یک رفراندومی آمد و مجلس هفدهم را منحل کرد.
اینها نشان می دهد که مصدق هیچ گاه طرفدار قانون و مردم .نبود.البته مصدق در دادن شعارهای مردم پسند مهارت داشت، تنها توجیه رشد مصدق در فضای سیاسی ایران همین خصلت شناسایی خوب فرصت ها است، البته من قبلا فکر می کردم، مصدق با همه اینها تافته جدابافته بود نسبت به اشرافیت قاجاری و درباری و این نکته را در یکی از کتابهایم نوشتم، اما یکی از اساتید دانشگاه آکسفورد، آقای پروفسور شیخ الاسلام یک تذکر انتقادی نسبت به این مطلب به من داد و همراه آن چند سند برای من فرستاد که زمانی که مصدق والی فارس شد، دو اتوموبیل از خارج برای خودش وارد کرد و نامه ای به هیات دولت نوشت و گفت اجازه بدهید که این ماشین ها را بدون گمرکی وارد کنم! البته گمرک مخالفت کرد ولی بالاخره از دولت وقت مجوز گرفت و آن دو اتوموبیل را بدون گمرکی وارد کرد.
یکی از نقاط مهم کارنامه سیاسی مصدق ، همکاری او با مرحوم مدرس در مخالفت با جمهوی رضاخانی در سالهای 1304 و در جریان خلع قاجاریه از سطنت و در مخالفت با رضاخان است، وجود این سوابق همکاری مصدق و مدرس را چطور ارزیابی می کنید؟
- واقع این است که اگر ما سخنرانی مصدق را در مجلس شورای ملی که بحث تغییر قانون اساسی و خلع سلطنت از قاجار پیش آمد را تحلیل کنیم، متوجه می شویم که اصولا این مخالفت مصدق ماهیتی خاص داشته است، البته باید در این مقطع از مصدق ، تمجید کرد،بهرحال دیگرانی که تلاش می کردند رضاخان به عنوان جانشین شاهان قاجار، به تایید مجلس برسد، مصدق مخالفت کرد و همین صرف مخالفت خودش ارزش است، اما محتوای صحبت و نطق مصدق تحلیل دارد، به این معنا که سخنرانی مصدق دربسیار چاپلوسانه و در مدح عظمت رضاخان است و مصدق هیچ جا مثل مرحوم مدرس، با حمله به رضاخان، نگفته است "اگر سگ خانه، پاچه بچه صاحبخانه را بگیرد،بهتر است همان سر شب سگ را بیرون کنیم، و دزد بیاید بهتر از این است که این سگ در خانه باشد"
یعنی نگاه مرحوم مدرس به رضاخان اینطور بود، ولی نطق مصدق کاملا متفاوت بود و استدالال مصدق این بود که رضاخان یک شخصیت قابل و یک مجری مقتدر است و حیف است که شاه بشود ، چون طبق قانون اساسی ، شاه صرفا یک شخصیت تشریفاتی بود و غیر مسئول باست و نخست وزیر است که مسئول اجرایی کشور است و خوب است رضاخان در همان پست نخست وزیری بماند. شخصی مانند رضاخان که توانسته است برای ایران امنیت ایجاد کند، حیف است که شاه شود، مصدق در این نطق مثال می زند که مثلا من رعیت دارم و ده دارم، رعیت من باید از حق امنیت برخوردار باشند، به همین خاطر رضاشاه هیچ کینه ای از مصدق به دل نگرفت ولی مدرس را تبعید کرد و به شهادت رساند و مصدق به عنوان یکی از مشاوران رضاشاه مطرح بود،در بسیاری از نطق های مصدق این هست که اعلحضرت(رضا خان) مرا خواستند و من به ایشان مشورت دادم و ایشان هم می دانند که من یک فرد دلسوزی به ایشان هستم.
یکی از یاران مصدق و کسانی که در به قدرت رسیدن او نقش عمده ای داشت، دکتر فاطمی بود، که نوعی مکمل شخصیت دکتر مصدق هم بود، تحلیل شما از شخصیت او چیست؟
- در محموعه اسنادی که از افاطمی دیدم، فاطمی یک شخصیت قدرت طلب بلند پرواز و بسیار برنامه ریزی بوده است، هوئش سیاسی بالایی هم داشته ، اینها اهل نایینی بودند و دکتر فاطمی در جوانی آمد در روزنامه هستاره مرحوم احمد ملکی ، شروع به مقاله نویسی کرد و کم کم روزنامه باختر امروز را که متعلفق به برادرش بود و در اصفهان منتشر می شد را به تهران منتقل کردند و مدیریت این روزنامه را به عهده گرفت که یکی از روزنامه های شاخص طرفدار مصدق بود.
دکتر فاطمی، مدتی در فرانسه ادامه تحصیلانت داد و وقتی برگشت ، تقریبا باید بگوییم که در زمان دولت مصدق، گردانده اصلی و سیاست گذار دولت مصدق، فاطمی بود،فاطمی بود که روزنامه های وابسته به جبهه ملی و هوادار جبهه ملی را جمع می کرد و خط به آنها می داد که چه بنویسند، اگر روزنامه های آن دوران را ببینید می بیند که یک مرتبه همه سرمقاله های آنها یکی است یا توسط یک نفر نوشته شده بود، مثل دوره دوم خردادی ها که آقای حجاریان چنین کاری را می کرد! اینها بخاطر رهبری های مرحوم فاطمی بود، فاطمی پشتوانه رسانه ای مصدق بود و تقریبا نقطه ضعف مصدق را هم در دستش بود.
نقطه ضعف مصدق چه بود که فاطمی آن را به دست آورده بود؟
- حالا من نمی دانم این نقطه ضعف چه بوده است که بسیار مصدق تحت تاثیر فاطمی بوده است؛ یعنی بحث می شده ، همه نظر می دادن، مصدق معمولا در برابر نظر مشاوران، استادگی می کرد، ولی جایی که فاطمی اظهار نظر می کرده است، مصدق سریعا می پذیرفته است، یعنی چنین شخصیتی داشت و تاثیری عجیبی روی مصدق داشت.
به نظر می رسد نقش و سوابق مبارزاتی آیت الله کاشانی مقداری مورد غفلت مورخان وحتی مردم قرار گرفته است، اگر بخواهیم شخصیت سیاسی آقای کاشانی را بررسی کنیم، چه مولفه هایی در ایشان وجود داشت؟
- آیت الله کاشانی ، به قول حضرت امام، از همان نجف که بودن، مبارزه را علیه استعمار انگلیس آغاز کردند و وقنی هم که به ایران آمدند، همه تلاش خودشان را برای قطع ید استعمار به کار بستند، آیت الله کاشانی در نجف و عراق با نیروهای انگلیسی جنگیده بود، یعنی گروههای آزادی بخشی که در نجف و شهرهای عراق بعد از جنگ جهانی اول که عراق به اشغال انگلیس درآمد، در کنار پدر آیت الله کاشتنی، مرحوم مصطفی کاشانی ، در آنجا فعالیت می کرد، جبهه جنگی بود و حتی پدرش در درگیری مجروح هم شد، آیت الله کاشانی در چنین فضایی رشد یافته بود و به عنوان نماینده مراجع در سازماندهی مبارزان، در کار راه اندازی گروههای مسلح علیه اشغالگران انگلیس بودند
وقتی که بغداد اشغال شد و شهرهای انقلابی سقوط کرد، از جمله کسانی که تحت تعقیب قرار گفتند؛ آیت الله کاشانی بود، بهرحال مبارزه ای ضد انگلیسی در موجود و ماهیت کاشانی بود و به همین خاطر بعد از جنگ جهانی دوم، یکی از افرادی که در اولین فرصت ،نیروهای انگلیسی دستور دستگیری آنها را صادر کردند، آیت الله کاشانی بود که توسط دولت منصور، در سال 1323 دستگیر شدند و در اردوگاه اراک زندانی شدند و مدتی هم به دست نیروهای روسی در رشت بازداشت شدند،در زندان هم با نیروهای انگلیسی درگیر می شود و همانجا به انگلیسی ها می گوید که اگر من آزاد شوم احازه نمی دهم، یک قطره نفت ایران از گلوی شما پایین برود.
بعد ازه آزاد شدن، در خطبه های نماز عید فطر و قربان آقای کاشانی ، این شعار برای اولین بار مطرح شد که "نفت ایرانی ، برای ایرانی" ، در بهمن 1327 که مهمترین کار آقای کاشانی بعد ازینکه بحث قراداد گس-گلشلییان، مطرح شد، اعلامیه معروفی بود که گفتند " نفت باید ملی شود ونفت ایرانی متعلق به ایرانی است" سر همین اعلامیه هم دستگیرش کردند و به بهانه دست داشتن آقای کاشانی در ترور شاه ، ایشان را دستگیر و تبعید کردند.
حالا آیا آقای کاشانی در ترور نافرجام شاه که در بهمن 1327 انجام شد،، واقعا دست داشتند ؟
- نه ، من محتوای این پرونده را دیدم، ادعا شده که آیت الله کاشانی ، ضارب شاه، ناصر فخرآرایی را به روزنامه معرفی کرده بود، از مدیرمسئول روزنامه پرچم اسلام که ضارب شاه به عنوان خبرنگار این روزنامه قصد ترور شاه را داشت، سئوال کردند که آیا آیت الله کاشانی در این ترور دست داشت که وی صریحا نقش آقای کاشانی را نفی می کند و ماجرای خبرنگار شدن میرفخرایی(ضارب شاه) و آمدن وی به دفتر مجله را توضیح می دهد، یعنی درست بعد از 15 روز از تبیعد آقای کاشانی ، مساله دست داشتن و رابطه ایشان با ترور شاه را مطرح کردند که نشان می دهد صرفا یک بهانه بود است، جالب است که این خبر توسط سرهنگ گیلانشاه جانشین رزم آرا در ستاد مشترک، بعد از 8 روز از دستگیری آیت الله کاشانی به رئیس شهربانی ارسال شد که نشان می دهد ابتدا ایشان را دستگیر می کنند و سپس سند سازی می کنند.
آقای مکی هم در کتابش تصریح می کند که در حقیقت دستگیری آقای کاشانی، به خاطر مساله نفت بود.وقتی هم قرارداد گس-گلشیان در مجلس مطرح شد، آقای کاشانی در لبنان اعلامیه داد و رسما اعلام کرد که هرگونه قراردادی که منجر به تثبیت قرارداد استعماری 1312 بشود، قابل قبول نیست و من از طرف ملت ایران آن را مردود می دانم.
بعد از اینکه ایشان تبعید شد به لبنان در خرداد 1329 بازگشت و با یک استقبال باشکوهی به ایران بازگشت، در همان سخنرانی ابتدای ورود به خانه شان که در جمع کمیته استقبال گفتند که مساله اصلی ما ، نفت است و ما باید مساله نفت را حل کنیم.به اعتبار آیت الله کاشانی می بینیم بعد از بازگشت ایشان، تقریبا تمام مراجع محلی ، به حمایت از آقای کاشانی به حمایت از ملی شدن نفت پرداختد، آقایان" بهاءالدین مخلاتی در شیراز، آیت الله شاهردوی ، خوانساری ، قمی ، چهارسوقی در اصفهان،آیت الله میرزا محمدباقر رسولی در رشت، سبزواری و آیت الله کرباسچی در خراسان و علمای درجه دوم .." همگی اطلاعیه دادند و فتواییه صادر کردند در وجوب ملی شدن صنعت نفت و درست عبارتی که در این فتواییه ها و اعلامیه ها آمده، خیلی قابل تامل است:"چون نهضتی است که در راس آن شخصیتی مانند آیت الله کاشانی است، بنابراین هیچ جای شک و شبهه ای در وجوب ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور وجود ندارد"
حتی اگر پیشنهاد کمیسیون نفت را هم مطالعه کنید، می بینید که عینا همین عبارت است، یعنی "ملی شدن نفت در سراسرکشور" با ورود این آقایان، یک بسیج عمومی در کشور ایجاد شد و در میتیتنگ ها و اجتماعات، شعار ملی شدن نفت مطرح و گسترش یافت و جالب است که تقریبا از آذرماه 1329 که ملی شدن صنعت نفت که یک خواست عمومی و ملی شد، شما نگاه می کنید که در این مدت، یعنی فاصله آذر تا اسفند، آیت الله کاشانی دهها میتنگ بزرگ در تهران در مسجد امام برگزار کرد که فشار بیاورد به مجلس،چون مجلس زیر بار ملی شدن نفت نمی رفت، ولی مهمترین عاملی که این موج را تسریع کرد، زدن رزم آراء توسط فداییان اسلام بود، چون رزم آرا، انگلیس و دربار، سه قدرت دست به دست داده بودند که جلوگیری کنند از طرح ملی شدن صنعت نفت، به همین خاطر رزم آرا همه تلاش خود را برای جلوگیری از ملی شدن نفت می کرد و مرتب نماینده خودش را به مجلس می فرستاد و سخنرانی می کرد و حتی در یک سخنرانی معروف خود گفت ملتی که نمی تواند آفتابه بسازد، چرا باید به فکر ملی شدن صنعت نفت بیفتد؟
موضع جبهه ملی و هواداران مصدق نسبت به ترور رزم آراء چه بود؟مخالف بودند یا موافق؟
- بله، موافقت داشتند، حتی پنج نفری که از اعضای جبهه ملی که به این نتیحه رسیده بودند که نفت باید ملی شود، در جلسه ای که با مرحوم نواب در منزل یکی از بازاریان داشتند، به این نتیجه رسیدند که تنها مانع ملی شدن صعنت نفت، رزم آرا است و اسنادش هم وجود دارد، فداییان اسلام یک جلسه ای تشکیل دادند در مسجد شاه و مرحوم عبدالحسین واحدی سخنرانی مفصلی کرد و رزم آرا را تهدید کرد که اگر مانع ملی شدن نفت شود، او را از میان برخواهند داشت ، که شانزدهم اسفند ماه رزم آرا ترور شد و برای اولین مرتبه ، تنها یک روز بعد، کمیسیون نفت مجلس به این نتیجه رسید که نفت باید ملی شود و آن گزارش کمیسیون نفت در هفدهم اسفند مطرح شد،
عبارت جالبی هم که در گزارش کمیسیون نفت وجود دارد این است که می گوید"درخواست های واصل شده" یعنی از بیرون هم این خواست و اراده بوده نه از داخل مجلس، و یک هفته بعد در 24 اسفند، ملی شدن نفت در مجلس شورای ملی تصویب می شود و در 29 اسفند هم در مجلس سنا به تصویب می رسد که می شود روز ملی شدن صنعت نفت، اسناد و بیانیه ها و منبرها و شعارها و..را نگاه کنید تا متوجه شوید چه کسی و چه جریانی در ملی شدن نفت نقش داشته اند، در آبان 1328 ، جبهه ملی تاسیس شد، در اهدافی که جبهه ملی برای خود تعریف کرده بود، جایی از مبارزه با استعمار یا ملی شدن نفت نیست، تنها شعار و هدفشان را اصلاح قانون انتخابات و برگزاری انتخابات آزاد اعلام می کنند و بعد از این موج عمومی و سراسری بود که جبهه ملی هم به این جریان، پیوست و سوار موج شدند و مصدق مسئول اجرایی این کار هم شد، نتوانست این سکان را به منزل و ساحل برساند.
بعضی از مورخان نسبت به ترجیح سلطنت بر مصدق از طرف آیت الله کاشانی یا دفاع از شاه بعد از کودتای 28 مرداد و جلوگیری از خروج از شاه در جریان حادثه نهم اسفند، انتقاد می کنند، نظر شما در این خصوص چیست؟
- ببینید حتی نویسندگان جبهه ملی که تلاش می کنند یک سندی مبنی بر همکاری آیت الله کاشانی با کودتا گران ارائه کنند، تاکنون نتوانسته اند، حتی سرهنگ نجاتی نویسنده کتاب تاریخ بیست و پنج ساله هم می نویسد هیچ دلیل و مدرکی برای نفش آقای کاشانی در کودتای 28 مرداد وجود ندارد، تنها چیزی که اینها می گویند این است که آقای کاشانی می توانست مردم را در برابر کودتا بسیج کند، ولی سکوت کرد و این سکوتش را به عنوان جرم مطرح می کنند، بلکه برعکس، نامه 27 مرداد که آقای کاشانی توسط آقای سالمی به مصدق رسانده است و خطر کودتا را هشدار داده است، موجود است ولی جواب سربالای مصدق که "مستظهر به پشتیبانی ملت هستم" نشان می دهد که اصلا نمی خواهد به کاشانی اعتنا کند و آقای کاشانی هم قبل از آن به این نتیجه رسید که اشتباه کرده که شریک نیروهای غیرمذهبی شده است.
چه سندی برای این مساله وجود دارد؟
- آقای کاشانی بیانیه ای دارند که می گویند من اشتباه کردم که فکر کردم مصدق یک فرد ملی است و می شود با کمک ایشان، نفت را ملی کرد و در آن بیانیه است که می گوید ما باید به دنبال "حکومت اسلامی" باشیم، اصولا ممکن است که دشمن مشترک، نحله های مختف را به ائتلاف موقت برساند اما این تباین و تضاد نمی تواند تا نهایت ادامه پیدا کند، امام خمینی(ره) هم به همین خاطر در جریان انقلاب، "اجازه شریک ندادند" بلکه اجازه "همراهی" دادند، همین که احساس کردند که آنها می خواهند سهم خواهی کنند در انقلاب، آنها را از دور خارج کردند، جبهه ملی را با یک فتوا(خرداد 1360) از رده خارج کردند که هنوز هم در حال غرق شدن است.

مرکز اسناد انقلاب اسلامی

http://www.irdc.ir/fa/content/5646/default.aspx

محمد ولی خان اسدی


درباره محمد ولی خان اسدی و سرانجام پر جفایش مطلب زیاد خوانده و شنیده ام. جدای از ارتباط خویشاوندی اسدی با محمد علی فروغی و رابطه مستقیم با شخص رضا شاه اینکه نقش اسدی در واقعه مسجد گوهر شاد مشهد چگونه برداشت شود نسبت مستقیمی با شناخت کلی ما از او خواهد داشت. متاسفانه عده معدودی مغرضانه و گاه سهوا بدون مطالعه و بررسی به راحتی نسبت به متهم کردن و تخطئه رجال تاریخ سیاسی ایران در دو دوره قاجار و پهلوی اقدام می کنند که کاری ناشایست است. به همین خاطر در اینجا شرح حال مختصری از اسدی می آورم که از منابع گوناگون و مورد وثوق برداشت شده است که با شرح حال منقول او اتفاقا مغایرتی ندارد.

محمد ولی خان اسدی فرزند میرزا علی اکبر بیرجندی (اسدی) متولد ۱۲۵۷ ه.ش در بیرجند است. وی از تحصیل کرده های مدرسه معصومیه بیرجند می باشد. در سال ۱۳۲۲ ه.ق همزمان با فوت محمد اسماعیل خان و اعطای لقب وی به برادرش محمد ابراهیم خان اسدی به سمت مدیر دیوان حکومتی مستوفی ولایت قاینات منصوب و به "مصباح دیوان" ملقب گشت. محمد ابراهیم خان شوکت الملک اسدی را به پیشکاری و اداره املاک خود منصوب نمود و در دوره چهارم مجلس شورای ملی وی را به تهران فرستاد. اسدی در تهران به "مصباح السلطنه" ملقب گشت و به همراه تیمورتاش به فعالیت در برابر سلسله قاجاریه پرداخت. در سال ۱۳۰۵ ه.ش از طرف رضا شاه به سمت نیابت تولیت آستان قدس رضوی منصوب گردید و قریب ۹ سال و بیشتر در این سمت باقی ماند. مدتی قبل از حوادث گوهرشاد در سال ۱۳۱۴ ه.ش فتح الله پاکروان به سمت استانداری خراسان منصوب شد. با این انتصاب اوضاع حالت شدیدتری به خود گرفت. زیرا عادت پاک روان بر خشونت و اعمال فشار بود و زمانی که از تهران دستور تغییر و تبدیل کلاه جلو لبه دار پهلوی به کلاه تمام لبه دار شاپو به او (پاک روان) ابلاغ می شود وی بدون درنگ و تامل دستور مرکز را به شهربانی و سایر مقامات اعلام می کند. اجرای این حکم در مشهد با مخالفت مردم مواجه شد و عملا متدینین و مقدسین به جنب و جوش افتاده و علنا به این مساله معترض شدند. در آن روزگار مرحوم حاج آقا حسین قمی مجتهد که مرجع تقلید وقت مشهد بود برای حفظ امنیت و جلوگیری از بروز حادثه و آشوب با یان نصایح معترضین را دعوت به آرامش می نمود و به همین مناسبت محمد ولی خان اسدی نائب التولیه آستان قدس رضوی و فتح الله پاکروان استاندار را در دارالضیافه حرم رضوی ملاقات می نماید. بنا بر شواهدی که بعد ها به دست آمده پاک روان برای حفظ تقرب و عزت خود به دربار همان شب تلگراف رمز و مستقیم به رضا شاه مخابره می کند که: "... در اجرای امر مبارک ملوکانه به تغیر کلاه کوتاهی نشده مستدعیست امر مبارک شرف صدور یابد که کارکنان آستانه هم لااقل همراهی و مساعدت نمایند و به عذر نرسیدن دستور و امر از مرکز اجرای امر مبارک را به تاخیر نیاندازد..." تا آن زمان پست استانداری خراسان و نیابت تولیت در اختیار دو نفر بود که برای هر یک فردی را از تهران معرفی و اعزام می نمودند. انتصاب نائب التولیه از سوی شاه و تعیین استاندار از سوی وزارت کشور صورت می گرفت که به واسطه حضور قدرت در هر دو دستگاه معمولا میان استاندار و نائب التولیه در نهان شکرآب بوده و تداخل قدرت پیش می آمد که منجر به اقدامات خصمانه پنهانی می شد که متهم کردن مرحوم اسدی در جریان واقعه مسجد گوهرشاد از نمونه های بارز آن است که با دخالت و توطئه مستقیم استاندار عملی شد.

همانطور که گفته شد اعتراض علنی مردم و مقاومت عمومی در برابر دستور تغییر کلاه کم کم بالا گرفت تا جایی که به همین منظور تجمعی در صحن مسجد گوهر شاد صورت می گیرد.در این تجمع شیخ محمد تقی گنابادی معروف به بهلول نطق آتشینی ایراد می کند که با اقبال مردم مواجه می شود.در همین اثنا بعد از بستن درب رواق دارالسیاده و سایر درب های حرم نظامیان حاضر در حرم اقدام به تیراندازی و رگبار مسلسل حاضرین میکنند که باعث تلفات و جراحت های زیادی می شود...

اسدی قربانی توطئه کثیف

بعد از این حادثه سرانجام با دسیسه چینی های پس پرده محمد ولی خان اسدی متهم و مسبب شورش عمومی قلمداد می شود و در شب چهارم اذرماه ۱۳۱۴ ه.ش اسدی را از دارالتولیه بازداشت و به زندان شهربانی منتقل می نمایند. وی پس از محاکمه و پرونده سازی به اعدام محکوم می شود. اسدی در سحرگاه روز سه شنبه ۲۹ آذر ۱۳۱۴ تیرباران می شود. جسد اسدی ابتدا به عنوان یک خائن در قبرستان پایین خیابان دفن شد ولی پس از حکم برائت وی بقایای جسد وی در صحن عتیق حرم رضوی به خاک سپرده شد.

اقدامات و فعالیت های اسدی

وی در مدت ده سال نیابت استان قدس رضوی اقدامات ارزنده ای را در مشهد ارائه نمود.احداث کوهسنگی مشهد و آوردن آب گناباد به آن- احداث خیابان کوهسنگی که به خیابان اسدی معروف است - احداث بیمارستان امام رضا(ع)-احداث نخستن دبیرستان ها ( فردوسی و شاه رضا) در مشهد -احداث فلکه ای بر گرد آستان قدس و خیابان تهران و طبرسی و دیگر خیابان های شهر مشهد و همچنین دیگر اقدامات و اصلاحات اداری و عمرانی در آستان قدس که شرح خدمات وی را مستلزم کتابی دیگر است گوشه ای از فعالیت های محوم اسدی در مشهد می باشد.

بیشتر بدانید:

*در بیرجند خیابانی به نام مرحوم اسدی نامگذاری شده بود که بعد از انقلاب به خیابان مطهری تغییر نام پیدا کرد.

* علت حذف محمد علی فروغی ( ذکاء الملک ) از پست نخست وزیری در زمان رضا خان تلاش های او برای تبرئه و آزادی محمد ولی خان اسدی از ماجرای مسجد گوهر شاد بود که با خشم شدید رضا شاه و عزل فروغی همراه شد.

* فرزندان مرحوم اسدی "علی اکبر" و "سلمان" هر دو پس از بازداشت پدر دستگیر و زندانی شدند.علی اکبر اسدی داماد فروغی بود.

* فرزندان اسدی بعد از اثبات بی گناهی پدر در دادگاه توانستند جنازه او را به آرامگاهی در جوار حرم رضوی منتقل کنند و خود بعد ها مورد التفات محمدرضا شاه قرار گیرند و به مقامات عالیه برسند.

http://mashahir-ostan.blogfa.com/8908.aspx

واکاوی کشف حجاب و قیام مسجد پوهرشاد

فداییان حجاب (به یاد کشتار مردم مظلوم در مسجد گوهرشاد توسط رضاخان 30 مرداد 1314)
 
شرف، غیرت، حجاب
 
عالمان و مشعل داران هدايت و جانشينان انبيا پوشش زن را فرمان خدا و سنتي ارزشمند مي دانند و زنان مسلمان حجاب را چتر مصونيت و مايه افتخار و عزت خويش مي شناسند.
و از سوي ديگر استعمارگران اين سنت الهي اسلامي را بزرگترين مانع سر راه خود جهت نفوذ در بلاد اسلامي شناخته از آنگاه که پا به کشورهاي اسلامي نهادند اين سنت والا و ارزشمند را مورد تهاجم قرار دادند و آشکار و پنهان با حجاب مبارزه کردند. آنان با از بين بردن حجاب، نيمي از امت اسلامي را در کمند وابستگي به سياست هاي شيطاني خود گرفتار و زمينه انحراف و استثمار را براي همگي فراهم کردند.

در سالهاي 46 و 1345ه .ق مطابق 6 و 1305 ه .ش استعمار پايدار جهت پياده کردن نقشه هاي شوم خويش رضاخان را از ايران و آتاتورک را از ترکيه و امان الله خان را از افغانستان به اروپا فرا خواندند و طي يک سفر سياحتي تفريحي مغز آنان را شستشو دادند و سپس جهت اجراي مقاصد شوم خود آنان را به کشورهاي اسلامي برگرداندند تا آرام آرام سنگر حجاب را نابود کنند و بعد هم اهداف شيطاني ديگر خويش را به مرحله اجرا گذارند.

آهنگ اسارت زن
در راستاي آن حرکت استعماري رضاخان در نوروز همان سال روزي به همراه خانواده خويش به شهرستان قم آمد و در جوار حرم ملکوتي فاطمه معصومه(س) در مراسم تحويل سال - نوروز - شرکت نمود. لکن خانواده او و زنان همراه روسري ها را عقب زده و با بي حجابي ايستادند تا راه را بر ديگران باز کنند. لکن عالم آگاه و شجاع و دلسوز حضرت آيت الله شيخ محمدتقي بافقي که از وضعيت با خبر شد طي اطلاعيه اي خطاب به رضاخان و همراهانش چنين نوشت و اطلاعيه معظم له بر در و ديوار قم نصب گرديد:
«شما چه کساني هستيد؟! اگر از غير دين اسلام هستيد در اين مکان شريف چه مي کنيد؟! و اگر مسلمانيد در حضور چندين هزار جمعيت در غرفه حرم چرا «مکشفة الوجه و الشعر» نشسته ايد؟» رژيم رضاخان آيت الله بافقي را دستگير کرد و به تهران برد و پس از پنج ماه حبس در زندان شهرباني مرکز در تهران او را در منزل تحت نظر و کنترل نگه داشتند.
رژيم مزدور پهلوي مبارزه با حجاب را ادامه داد و براي اجراي آن هدف، جشن هايي در شيراز در سال 1353ه .ق 1313ه . ش برگزار کرد. اين مجلس در مدرسه شاهپور توسط ميرزا علي اصغرخان حکمت شيرازي (وزير معارف و فرهنگ) منعقد گرديد و روز پنج شنبه بعدازظهر (ذي حجة) حدود 30 - تا 40 نفر زن و دختر بدون چادر به رقص و پايکوبي پرداختند در تهران در ميدان جلاليه با حضور رئيس الوزراء (ذکاءالملک فروغي) دخترهاي مدارس را بدون چادر و بي حجاب جمع کردند و متينگ خاصي را انجام دادند، در جمع آنان گفته شد: نسلي بايد پرورش يابد که قبله گاهش «غرب » باشد و زيارتگاهش «لندن ».
قضاياي کشف حجاب بر صفحات روزنامه ها نقش بست و هر روز دست به دست مي گشت: آيت الله سيدعبدالله شيرازي از شيراز به قم آمد و با آيت عظام مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حائري و سيد احمد خوانساري و حاج ميرزا مهدي بروجردي ملاقات کرد و سپس به مشهد رفت و در مشهد با آيت الله حاج آقا حسين قمي ملاقات نمود. معظم له(ره) مي گويد: روزنامه ها در جلو ايشان گذاشته شده بود، راجع به قضاياي تدريجي کشف حجاب و جشنواره هاي آن در شيراز، تهران، مازندران و ... صحبت شد و حرکت ضد اسلامي رضاخان و عوامل آن مطرح گرديد، حاج آقا حسين قمي متاثر شد و گريه زيادي کرد و فرمود:
«امروز اسلام فدايي مي خواهد و من حاضرم فدا شوم.» بعد فرمود:
من مي روم تا با اين شاه صحبت بکنم، شايد که او را از تصميمش منصرف گردانم، شما مردم را بايد آگاه کنيد و هشيار نماييد که توطئه عظيمي در کار است. بعد از آن حاج آقا حسين قمي به همراه دو فرزندش حاج آقا سيدمهدي و حاج آقا سيدسميع به تهران رفتند و مستقيما با رضاشاه وارد مذاکره شدند، معظم له قبلا هم تلگراف تندي براي رضاشاه فرستاده بود. بعد از گفتگو وي را در شهرري (شاه عبدالعظيم) گرفتند و در باغ «سراج الملک » بازداشت کردند و ممنوع الملاقاتش نمودند.
در پي تهاجم فرهنگي رژيم شاه و مزدور پهلوي به سنگر حجاب و پوشش زن مسلمان به پشتوانه استعمار غرب، مراجع بزرگ تقليد ايستادند و موضع صريح خويش را اعلان داشتند.
در مشهد آيات عظام همچون آيت الله شيخ هاشم قزويني و ميرزاحسين فقيه سبزواري و سيديونس اردبيلي و شيخ علي اکبر نهاوندي و شيخ آقابزرگ شاهرودي و شيخ ابوالحسن شيرازي و شيخ حسن کاشي و ... در اين نهضت بزرگ شرکت داشتند و به پشتيباني همين امر انبوه جمعيت مردم مسلمان و زنان آزاده روزي در مسجد وکيل شيراز جمع شدند و روزي در صحن مطهر حضرت معصومه(س) و روزي هم در مسجد جامع گوهرشاد مشهد در جوار بارگاه ملکوتي علي بن موسي الرضا(ع) اعتراض خويش را به سياست هاي طاغوت در زمينه حجاب زدايي اعلام داشتند.

حماسه جامع گوهرشاد
پس از دستگيري و بازداشت آيت الله حاج آقا حسين قمي در مشهد وضع متشنج گرديد مسجد گوهرشاد محل اجتماع مردم و سخنرانان متعهد و دلسوز عليه کشف حجاب وکلاه «بين المللي » يا به عبارتي ديگر فرهنگ منحط تحميلي نظام شاهنشاهي گرديده بود. خطباي معروف امثال شيخ مهدي واعظ خراساني و شيخ عباسعلي محقق و شيخ شمس نيشابوري و شيخ محمد قوچاني و ... در آن روزها برفراز منبر گوهرشاد (به نام منبر صاحب الزمان(ع)) مي نشستند و به مردم آگاهي و بيداري مي دادند.
صبح روز جمعه دهم ربيع الثاني 1354 ه .ق برابر با 20 تيرماه 1314 ه .ش مسجد گوهرشاد شور و حال ديگري داشت جمعيت فراواني به همراهي علما در آنجا اجتماع کرده بودند از سوي ديگر رضاخان قزاقان را در مشهد مستقر کرد تا مردم را متفرق نمايند آنان وارد عمل شدند و بر روي مردم بي محابا آتش گشودند و حدود يکصد و پنجاه نفر را کشته و زخمي کردند لکن مردم متفرق نگشتند و مقاومت کردند و در برابر آنان ايستادند. در پي آن مقاومت قشون قزاقان عقب نشيني کرده که در همين موقع تلگرافي مبني در دفاغ از اسلام به شاه مخابره شد و هشت نفر از عالمان و آيات عظام بر آن امضا کردند همانند مرحوم آيت الله سيديونس اردبيلي و سيدعبدالله شيرازي و ...
پس از هجوم قزاقان و کشته و زخمي شدن عده اي در روز جمعه مردم اطراف مشهد با داس و بيل و چهار شاخ و اسلحه سرد به طرف مسجد سرازير شدند مسجد پر از جمعيت شده بود، زنان شجاع و آزاده مسلمان تقاضاي شرکت در آن تظاهرات بزرگ داشتند که در مسجد پيرزن چادر زدند و آنان نيز حضور پيدا کردند مرحوم نواب احتشام رضوي براي زنان سخنراني کرد.
روز شنبه 11 ربيع الثاني 1354 ه .ق فرا رسيد در و ديوار مسجد گوهرشاد پر از جمعيت بود. شعارهاي ضد سلطنت و ضد حجاب زدايي فضاي مسجد را پر کرده بود آنان سرود مقاومت سر مي دادند و وحشت عجيبي در ميان نيروهاي دولتي ايجاد کرده بودند، تلگراف خانه مشهد محل رفت و آمدهاي شتابزده اي شد که آنان با مردم چه کنند آيا مسجديان را تار و مار کنند و همه را نابود نمايند و يا با اين وضع صبر کنند منتظر اوامر ملوکانه بودند.
نتيجه آن تماس ها اين شد که سران لشکر و فرماندهان شهرباني و آگاهي نيروهاي خود را آماده کنند و قزاقان در جاهاي حساس شهر و نقاط مهم مسجد گوهرشاد مستقر شوند و مسلسل هاي سنگين را بر بام هاي مشرف بر مسجد بگذارند و شايع نمايند اين سازماندهي جهت حفاظت از بانکها و اماکن دولتي است. اسدي نايب التولية رضاشاه که از نقشه کشتار مطلع بود و چون مي دانست که عده اي از مجتهدين و خطباء بزرگ در ميان مسجدند چنانچه آنان کشته شوند خراسان و چه بسا ايران يکپارچه آتش خواهد شد. شب يکشنبه در صدد برآمد آنان را با حيله اي از مسجد خارج کند لذا به دروغ پيام فرستاد که تلگراف شما را اعليحضرت همايوني پاسخ داده براي مذاکره به داخل کشيکخانه تشريف بياوريد. آنها را از ميان جمعيت بيرون بردند و سپس راه برگشت را بر آنان بستند و از مسجد هم خارجشان نمودند.
شب يکشنبه از نيمه گذشت. در نيمه هاي آن شب شيخ محمدتقي بهلول سخناني را در دفاغ از اسلام مطرح کرد و رژيم شاه را فاسد دانست. خون مردم غيور و شجاع به جوش آمده بود شعارهايي بر عليه سلطنت فاسد سر مي دادند در آن هنگام از سوي ماموران مزدور داخلي آرامش مردم برهم زده شد. درگيري داخلي آغاز گشت و فشاري فوق العاده بوجود آمد. از سوي ديگر فرمانده سفاک قشون شرق سرلشکر «ايرج مطبوعي » با غروري خاص دستور آتش توپها و مسلسلهاي .ق زنده گردد. توپهاي مستقر در خيابانهاي «تهران » و مسلسلهاي سنگين اطراف توسط قزاقان رضاخاني به غرش درآمد سنگين راصادر کرد گويا روسيه تزار بار ديگر به سرکردگي ژنرال «روکو» وارد عمل شده و فجايع سال 1330 ه و براي فتح مسجد گوهرشاد پس از صداي شيپور به آن سوي حرکت کردند دژخيمان از خدا بي خبر پاي به درون خانه خدا گذاردند و به هيچ کس رحم ننمودند و به قول خودشان «کاري کردند که روسها نکردند». صبحگاهان که سپيده دميد فريادهاي ياالله و ياعلي و ياصاحب الزمان از آن کشتگان مظلوم خاموش گشته و به صورت خون بر در و ديوار مسجد نقش بسته بود اينک قزاقان فاتح بر روي هزاران کشته پاي مي گذارند و خود را غالب مي دانند ولي غافل از آنکه محکوم و مغلوبند و آينده از آن بندگان صالح و نمازگزار است «و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون »زود است بدانند ستمکاران که بر سرشان چه خواهد آمد.
«کتب الله لاغلبن انا و رسلي »
خداوند سبحان پيروزي برستمکاران را براي خويش و فرستادگانش نوشت و آن را حتمي نمود.
آري، رضاخان مزدور به حمايت انگليس خبيث براي جا انداختن فرهنگ بي عفتي و فحشا غرب بين دو تا پنج هزار نفر از مؤمنين را در مسجد گوهرشاد به خاک و خون کشيد و به گفته بعضي از شاهدان عيني روز يکشنبه 12 ربيع الاول 56 کاميون جنازه را از مسجد و اطراف آن برگرفتند و در محله خشتمالها و باغ خوني مشهد در گودالي ريختند. در ميان جنازه هاي شهدا بعضي از زخمي هاي زنده را نیز دفن کردند. و بعد هم بيش از هزار و پانصد نفر از روحانيون و مردم را بازداشت نمودند و به زندان انداختند، عده اي هم متواري شدند که بعدا از ايران به سوي نجف اشرف و جاهاي ديگر گريختند و فراري گشتند.

...........................

● نويسنده: احمد - زماني
● منبع: سایت - باشگاه اندیشه
 

کشف حجاب و قیام مسجد گوهر شاد

کشف حجاب و قیام مسجد گوهر شاد

عاطفه صادقي
مهاجرت آيت الله حسين قمي به تهران
درباره مهاجرت آيت الله قمي به تهران اقوال گوناگوني گفته شده است. صاحب حديقه الرضويه مي نويسد: «مرحوم آيت الله قمي با اينكه فوق العاده متاثر در اجراء احكام شرعي بود، در عين حال به هيچ وجه حاضر نبود برخلاف امنيت رفتاري كند و يا اظهاري نمايد كه منجر به آشوب گردد. به بيان و نصايح مراجعين را اسكات مي نمود تا آنكه شخصاً اقدام نمايد بلكه اعليحضرت شاهنشاه فقيد و مركز تجديدنظر دستور فرمايند. بدين مناسبت آقايان پاكروان «استاندار» و اسدي «نايب التوليه» را در دارالضيافه آستان قدس ملاقات و اظهار فرمود:من مناسب نمي دانم فعلا در مشهد اين امر اجرا شود مردم را مخالف موضوع ديده و فهميده ام شما دو نفر به شاه عرض كنيد چرا مي خواهيد ما را مستهلك در تنصر فرمايند مگر لباس ديگر نمي توان درست نمود و پوشيد؟ آن دو نفر در جواب اظهار داشتند ما نمي توانيم و جرأت هم نمي كنيم اين مطلب را به شاه گزارش كنيم، چاره اي نيست بايد امر مبارك به موقع اجرا گذارده شود.» اما عذر و بهانه تراشي استاندار و نايب التوليه باعث شد تا ايشان به فكر ملاقات با شاه بيفتد. و يا اينكه آيت الله شيرازي كه در اين زمان در مشهد مقيم بوده است، ادعا مي كند كه روزي در جلسه اي كه در منزل آيت الله قمي به همين مناسبت برقرار بوده، به ايشان گفته است، كه شاه گوشش از اين تلگرافها پربوده پس شما بايد براي موثر واقع شدن اعتراض خود به تهران مسافرت و قضيه عدم اجراي كشف حجاب را از شاه خواستار شويد. لذا ايشان هم اين پيشنهاد را پذيرفته و در عزيمت بر تهران مصمم شده اند. درهرحال اين مباحث كه چه عللي آيت الله قمي را بر آن داشته تا به تهران سفر كند و يا اينكه اين فكر ابتدا از سوي چه كسي پيشنهاد شده، از ارزش اقدام ايشان به هيچ عنوان نمي كاهد.
آيت الله براي مذاكره با رضاخان به همراه دو فرزندش حاج مهدي و حاج حسن به تهران سفر كرد. قبل از حركت، از ايشان درباره نحوه عملكرد و اينكه در ملاقات با شاه چه خواهد كرد سؤال شد و ايشان در جواب بيان كردند: «اول اصرار و التماس مي كنم كه از برنامه هاي ضدديني و اسلامي خود دست بردارد و اگر موافقت نكرد دست او را مي بوسم و اگر باز هم موافقت نكرد خفه اش مي كنم» ايشان در تصميم خود قاطع بود به طوري كه قبل از عزيمتش به تهران در حوزه تدريس خود بيان كرد كه اگر جلوگيري از اين عمل خلاف مذهب، منوط به كشته شدن ده هزار نفر كه در راس آنها خودش هم باشد قرار گيرد بازهم ارزش دارد.
آيت الله قمي پيش از حركت جهت تاثيرگذار بودن اقدامش از سيدعبدالله شيرازي مي خواهند تا براي تاثير گذاري بيشتر عزيمتش به تهران، تلگراف هايي براي مردم شيراز و اصفهان ارسال كند تا ضمن آگاه ساختن آنها از حركت خود، به هنگام ورودش به تهران، از او تجليل كنند و لذا از نظر رواني هم به هدف وي كمك كنند. سانسور تلگرافها دراين زمان، شيرازي را مجبور ساخت به ناچار نامه هايي دراين باب به علماي اين دو شهر ارسال كند. هرچند اقدامات علماي دو شهر مذكور در حمايت از آيت الله قمي زماني صورت يافت كه حادثه گوهرشاد اتفاق افتاده بود.
پس از حركت آيت الله قمي از مشهد، تجار، اصناف و طبقات مختلف با ارسال تلگرافي به شاه، حمايت خود را از مرجعشان اعلام مي دارند.
با ورود آيت الله قمي به تهران، ايشان در باغ سراج الملك شهرري اقامت كرد. با آگاهي يافتن علما و مردم تهران سيل جمعيت براي ديدار و ملاقات با ايشان به سوي اقامتگاه ايشان سرازير گرديد. اين امر باعث نگراني رژيم شده، لذا باغ را محاصره و از ملاقات مردم با وي جلوگيري به عمل آورد و حتي به اطرافيان او اجازه بيرون رفتن هم نمي داد. آقاي فقيه يكي از اسباط مرحوم حاج آقا احمد قمي برادر آيت الله قمي بيان مي كند كه در مدت اقامت يكماهه ايشان در باغ از جمله كارهاي وي تدريس به سه نفر از همراهانش بوده است. در اين مدت عده اي از علما به آيت الله عبدالكريم حائري پيشنهاد كردند كه اقدامي دراين راستا انجام دهد. لذا هرچند در آغاز جواب منفي داد اما پس از مذاكره شيخ محمدتقي اشرافي با ايشان، وي طي تلگرافي تند به دولت، اقدامات آنها را خلاف احكام مسلم اسلام و قانون اساسي دانست.
از سويي ديگر رضاخان كه حضور و فعاليت آيت الله قمي در تهران را باعث بيداري توده هاي مردم مي دانست، محمود جم، نخست وزير خود را خدمت ايشان فرستاد تا درباره علت آمدن آيت الله قمي به تهران با او مذاكره نمايد. آيت الله قمي با فرستاده رضاخان بسيار سرد برخورد كرد، لذا ترفندهاي رژيم براي بازگرداندن قمي به مشهد ناكام ماند.
درهرحال با وجود آنكه آيت الله قمي از جايگاه ويژه اي ميان علما برخوردار بود و مرجع تقليد بيشتر مردم خطه خراسان ايشان بودند از حركت و موقعيت ايشان چندان استفاده نگرديد و ايشان پس از اقامت يكماهه، در اوايل جمادي الاولي 1354ه.ق به عتبات تبعيد گرديدند.
عملكرد روحانيون مشهد پس از مهاجرت آيت الله قمي به تهران
به دنبال سفر آيت الله قمي به تهران، علماي مشهد تصميم گرفتند تا باتشكيل جلساتي پيرامون مسايل و اوضاع سياسي كشور با يكديگر به تبادل نظر بپردازند. دراين راستا آيت الله شيرازي ضمن تماس با ديگر علماي مشهد از جمله محمدآقازاده، سيديونس اردبيلي، آشتياني، نهاوندي، حاج آقابزرگ شاهرودي، حاج سيدهاشم نجف آبادي، شيخ هاشم قزويني و سيدعلي سيستاني توافق مي كنند تا اين جلسات به طور مدام در منزل سيديونس اردبيلي برگزار گردد. از سويي ديگر با اطلاع يافتن مردم از محاصره شدن قمي در تهران، جوش و خروش بيشتري در مشهد به وجود آمد، بطوري كه اجتماعات مردم در اطراف مراجع و خطبا بيشتر گرديد. تجمع مردم در منزل اردبيلي و كمبود جا باعث شد كه گاه اين اعتراضات به مسجد گوهرشاد هم منتقل گردد. دراين اعتصابات گويندگان مذهبي در تحصن مسجد گوهرشاد از جمله شيخ مهدي واعظ، شيخ عباس علي محقق، شيخ علي اكبر مدقق و شيخ محمد قوچاني هم با سخنان خود مردم را تحريك مي كنند.
ورود شيخ محمد تقي بهلول به مشهد
و آغاز درگيري مردم با رژيم
شيخ تقي پسر نظام الدين معروف به بهلول كه در اين زمان در شهرستان فردوس بودند پس از سخنراني و تحريك مردم عليه رژيم از سوي شهرباني محل مورد تعقيب قرار گرفته و ضمن فرار از آنجا به مشهد وارد مي شوند. درباره ورود وي به مشهد اقوال گوناگوني وجود دارد در نقلي او به دعوت علما به مشهد وارد شد و در نقلي ديگر گفته شده اسدي نايب التوليه، براي فهماندن اين مسئله به رضاخان كه اجراي كشف حجاب هنوز در مشهد به صلاح نيست از بهلول دعوت كرد به مشهد بيايد. اما بهلول خود مدعي است كه پس از ملاقات با يكي از افرادي كه از مشهد به قاين برگشته بود اطلاع يافتن از قضاياي به وقوع پيوسته، به مشهد آمده است.
بهلول عصر روز چهارشنبه، 17تيرماه 1314 به مشهد وارد شد و پس از مراجعه به منزل آيت الله قمي از محاصره ايشان در شهرري اطلاع يافت. او سپس به حرم امام رضا(ع) آمد و پس از سخناني كوتاه دستگير و در اتاقي محبوس گرديد. با اطلاع يافتن نواب احتشام رضوي از خدام حرم كه تا حدودي در وعظ هم دستي داشت، به يكباره كلاه پهلوي را از سر برداشته ضمن پاره كردن آن، مردم را به رها ساختن بهلول از چنگ مأمورين فرا مي خواند. با آزادشدن بهلول از چنگ دولتيان، وي طي سخناني مردم را به آرامش دعوت كرده، بيان مي كند: «من گفتم شما نبايست اين گونه عمل كنيد بلكه اگر نزد رئيس شهرباني و يا استاندار رفته و خواهش مي كرديد كه من را آزاد سازد، اين گونه مي شد اما كار از كار گذشته و ما نبايد نرمي نشان دهيم بايد پايمردي كرده و مقاومت كنيم يا حاج آقا حسين قمي را از زندان آزادكرده و احكام اسلامي را جاري كنيم يا همه كشته شويم» او در اين سخنراني از مردم خواست به خانه هاي خود رفته، ضمن فراهم كردن مايحتاج خانواده هايشان براي يك هفته و يا بيشتر، با اسلحه به مسجد بازگردند. در همين سخنراني بود كه بهلول از مردم دعوت كرد تا شب جمعه درمسجد گردهم آيند.
درشب جمعه اتفاق خاصي نمي افتد چنانچه بهلول در ايوان مصلي صحن نو منبر رفته و با كمك نواب احتشام رضوي سخنراني مي كند و در ضمن به ايرج مطبوعي فرمانده لشكر مشهد كه قصد مذاكره با او را دارد جواب رد مي دهد. با اذان صبح روز جمعه
(19/4/1314 ش) نظاميان مسجد گوهرشاد را محاصره و از پيوستن مردمي كه قصد ورود به مسجد را داشتند، جلوگيري به عمل مي آورند. اين مسئله باعث درگيري بين مردم و مأمورين و لذا كشته و زخمي شدن تعدادي مي گردد. درباره كشته شدگان حادثه اقوال مختلفي وجود دارد. در نقلي 40 نفر مجروح و 15 نفر مقتول و در نقلي ديگر 8 كشته و 20 نفر مجروح مي گردند. براساس گزارشي كه به اسدي دادند مقتولين و مجروحين را 150 تن اعلام كردند. بنا به اظهار بهلول پس از حمله مأمورين به مردم 22 نفر كشته و 67 نفر زخمي شدند و در عين حال آنها هم تعداد ي تفنگ ازسربازان به غنيمت گرفتند. بهلول در ادامه مي افزايد كه خيانت احتشام رضوي كه مسئول مراقبت از يكي از درهاي مسجد گوهرشاد بوده است، باعث ورود سربازان به داخل مسجد و قتل عام مردم گرديده است.
مذاكره عده اي از دولتيان و روحانيون با بهلول
اوضاع متشنج مشهد همچنان ادامه مي يابد. پس از گذشت مدتي به بهلول خبر مي دهند هيئتي مركب از هشت نفر از جانب حكومت قصد ملاقات با ايشان را دارند. بهلول ملاقات آنها را مي پذيرد .او ، خود درباره مذاكرات صورت گرفته و سخناني كه بين آنها رد و بدل شده، چنين اظهار مي كند: «نزد هيئتي كه در آن اتاق منتظر بودند رفتم. چهار نفر آنان روحاني و بقيه كلاه به سر بودند. يكي از روحانيون، فرزند بزرگ مرحوم آخوند خراساني بود. ديگري شيخ مرتضي آشتياني و دونفر ديگرشان را نمي شناختم فكر مي كنم از علماي تهران و حامي رضاشاه بودند. اما آن چهارنفر ديگر به ترتيب اسدي، پاكروان، سرهنگ نوايي و سرلشكري كه فرمانده نيروي ارتش خراسان بود، ولي اسم او را نمي دانستم...» بهلول مي افزايد كه آقازاده پسرآخوند اقدامات خود را به خاطر برهم زدن آرامش و امنيت تخطئه كرده و ديگران هم سخنان او را تأييد و از او خواسته اند تا به اينگونه اقدامات پايان بخشد. بهلول درخاطرات خود به توافق خود با رژيم اشاره، بيان مي دارد كه با رژيم در موارد ذيل به توافق رسيده است:
1- مسجد و اطراف آن در اختيار ما باشد و هيچ يك از عوامل رژيم بدون اجازه ما وارد اين محوطه نشوند.
2- ما در امور شهر دخالت نكنيم. آنها نيز كسي از طرفداران ما را بازداشت نكنند.
3-نيروهاي ما بتوانند براي انجام امور شخصي با آزادي كامل البته بدون سلاح تردد نمايند.
4- نيروهاي ما به ادارات دولتي وارد نشوند.
5-اجازه دهند كشته ها را دفن كرده و مجروحين را پانسمان كنيم.
تلگراف علما به رضاشاه و دستور وي مبني بر سركوب مردم
دراين زمان ديگر علماي مشهد كه شاهد حمله نظاميان به حرم و مسجد گوهرشاد و قتل عام مردم بودند، درصدد چاره جويي برآمدند. لذا هشت تن از آنها از جمله: سيديونس اردبيلي، شيخ هاشم قزويني، سيدهاشم نجف آبادي، سيد عبدالله شيرازي، سيدعلي اكبر خوئي، حاج ميرزا حبيب ملكي، سيدعلي سيستاني، شيح آقا بزرگ شاهرودي و شيخ مرتضي آشتياني، طي تلگرافي به رضاشاه و شرح وقايع اتفاق افتاده درمشهد، از او خواستار توقف بي حجابي مي شوند.
رضاشاه بي تفاوت به اخبار مشهد به مأموران نظامي دستور داد تا مردم و جماعت متحصن در حرم امام رضا(ع) را متفرق سازند. پس از پاسخ ايرج مطبوعي فرمانده لشكر مشهد به رضاخان مبني بر حفظ آرامش و به كاربردن سياست جهت تفرق مردم، رضاشاه سرتيپ البرز را به مشهد فرستاده، به او دستور مي دهد تا سربازان وارد صحن حرم شده درصورت لزوم تيراندازي هم نمايند. روز شنبه سرگردي ازسوي رژيم براي مذاكره با بهلول به مسجد گوهرشاد آمده، ضمن مذاكره با بهلول به توافق نمي رسند و متحصنين همچنان بر خواسته هاي خود اصرار مي ورزند. خواسته هاي آنها عبارت بود از: 1-وصول خبر از حاج حسين قمي كه چندي پيش به تهران رفته بود 2- مراجعت شيخ غلامرضا طبسي و شمس نيشابوري به مشهد كه توسط شهرباني به نيشابور تبعيد شده بودند. از عصر روز شنبه حوادث درمشهد اوج مي گيرد و چند دسته از مردم روستاهاي نزديك مشهد با سلاح هاي سرد از قبيل بيل، تبر، داس و... به ياري مردم مشهد مي شتابند. به نقلي آنها توسط اسدي به مشهد آورده مي شوند. اما صدرالاشراف در خاطرات خود اين مسئله را تكذيب كرده است. پس از ختم شدن كار بدين جا، بعضي از علماي مشهد براي جلوگيري از قتل عام و خونريزي درحرم به تكاپو مي افتند. شيخ مرتضي آشتياني نزد اسدي رفته و ضمن گفت وگو با وي، از او مي خواهد كه اوضاع با آرامش خاتمه يابد. آيت الله حسين فقيه سبزواري و نهاوندي هم در همان شب يكشنبه نزد پاكروان رفته و از او مي خواهند تا اقدامات لازم را براي بازگرداندن آرامش به شهر انجام دهد. دراين ديدار آنها قول مي دهند تا مردم را به سرعت متفرق سازند. هرچند پاكروان سخنان آنها را نمي پذيرد. اما اسدي كه از دستور كشتار مردم توسط رضاخان آگاه بود درپي ملاقات آشتياني با او، درصدد برآمد كه از قتل عام مردم جلوگيري بعمل آورد، لذا به دروغ به علماي متحصن در حرم پيغام مي فرستد كه پاسخ تلگراف آنها به رضاخان از مركز رسيده و بدين ترتيب تعدادي از آنها را به دارالتوليه مي كشاند تا بلكه اوضاع آرام شود.
با وجود اين تمهيدات، نظاميان صبح يكشنبه مورخه 21 تيرماه 1314ه.ش با يورش به متحصنين در حرم به سركوب آنها مي پردازند لذا پس از مدتي مقاومت مردم در مقابل تجهيزات نيروهاي رژيم شكسته و آنها قتل و عام مي گردند. با شروع حمله و كشتار جمعي از مردم، بهلول به همراه تعدادي از همراهان خود از دري كه به سوي بازار راه داشته خارج و پس از استراحت كوتاهي در منزل يكي از اشخاص، به صورت پياده از مرز به سوي افغانستان خارج مي گردد.
تعداد كشته و زخمي شدگان
قيام گوهرشاد
عمق فاجعه بسيار شديد بود، به طوري كه اجساد كشته ها و زخمي ها را با كاميون هاي بزرگ از شهر خارج و در گودال بزرگي دفن كردند و حتي بعضي بدين ترتيب زنده به گور شدند. بعضي از منابع تعداد مقتولين و مجروحين را بالغ بر 850 نفر ذكر كرده، شدت كشتار را به حدي دانسته اند كه چون مأموران نمي توانستند در مدت زمان كوتاهي خونها را از روي ديوارها پاك كنند لذا بالاجبار آجرها را كنده و به جاي آن با آجرهاي كوچكي آن را بازسازي كرده اند. سيدمحمدعلي شوشتري كه خود ناظر وقايع بوده تعداد كشته ها را 1670نفر ذكر مي كند. شوشتري بيان مي كند كه آقاي ديهيمي رياست مالي مشهد از قول كربلائي تقي، تحصيلدار ماليات نقل كرده كه چون ديهيمي از كربلائي تقي از تعداد مقتولين سؤال نموده است، او در جواب گفته: «از عده مستحضر نشدم ولي كاميون و اتومبيل هايي كه جنازه را حمل مي كرد شمرده يادداشت كردم تعداد 56كاميون بود كه در اغلب اين كاميون ها صداي ناله هاي زخمي ها هم شنيده مي شد كه التماس مي نمودند براي رضاي خدا ما زنده ايم.»
دستگيري عاملين قيام
با سركوبي متحصنين در مسجد گوهرشاد، دستگيري مسببان قيام آغاز شد و رژيم نزديك به 1100نفر را دستگير كرد و چون علما را عاملين اصلي قيام مي دانستند، در وهله اول شروع به بازداشت آنها كردند. بعضي از علما از جمله محمدتقي بهلول، شيخ مهدي واعظ، شيخ محمدعلي اردبيلي و شيخ علي اكبر مدقق خراساني موفق به فرار گشتند، اما با اين حال عده زيادي هم بازداشت شدند. اسامي دستگير شدگان مطابق آنچه در كتاب حديقه الرضويه ذكر گرديده از اين قرار است: ميرزا علي اكبر خويي، ميرزا مسيح شاه چراغي، حاج شيخ عباس علي محقق، شيخ محمد صاحب الزماني، شيخ اسماعيل تائب، كاتب خاقان، شيخ حسين اردبيلي، نواب احتشام و حاج شيخ احمد بهار بودند. مولف كتاب قيام گوهرشاد، روحانيوني را كه در نهضت خراسان شركت داشته و بازداشت گرديده اند و يا خود را مخفي ساخته و در موقعيت مناسب ايران را به سوي نجف ترك كرده اند، 33 نفر ذكر كرده است. در اين ميان تعدادي از علما چون ميرزا محمدآقازاده، شيخ هاشم قزويني، سيدهاشم نجف آبادي، سيديونس اردبيلي و... هم تبعيد شدند. «يكي از نتايج نهضت اين شد كه همه كساني را كه در جريان نهضت طومارهايي را امضاء كرده بودند مثل مرحوم شيخ هاشم قزويني و مرحوم شيخ هاشم نجف آبادي... را تبعيد كردند يا به زندان فرستادند. مرحوم آقازاده را بعد از مدتي به يزد تبعيد كردند، بعد بردند تهران تا آخر همانجا بود كه گفته مي شد او را به شهادت رساندند. مرحوم شيخ هاشم را به قزوين تبعيد كردند.»
پس از قيام گوهرشاد رضاخان محدوديتهاي زيادي را براي علما بوجود آورد به طوري كه بعضي از علما بارها به تهران فراخوانده شده و مورد بازجويي قرار گرفتند و يا با اجيركردن افرادي زندگي شخصي آنها زيرنظر قرار داده مي شد. تبليغات منفي رژيم پهلوي براي منزوي كردن علما و روحانيت حتي افراد عادي جامعه را هم تحت تاثير قرارداده بود چنانچه شيخ هاشم قزويني در خاطرات خود درباره جو نامساعد جامعه و نگاه منفي آنها به قشر روحانيت پس از قيام گوهرشاد اين چنين بيان مي كند. «يك موقع كه ما را باز احضار كردند تهران با اهانت افسرها روبرو شدم چند روزي در تهران بودم بعد من را رها كردند، بنا شد برگردم به مشهد، وقتي خواستم برگردم هر گاراژي كه رفتم به من بليط نمي دادند،مي گفتند ما به شيخ بليط نمي دهيم. ماشين مان خراب مي شود. آخرين بار به يك گاراژ ديگري رفتم و به او گفتم آقا ماشين براي مشهد داريد؟ اول گفت بله داريم ولي به شما نمي دهيم. من عبايم را كشيدم سرم داشتم مي رفتم يك دفعه دلش سوخت صدا زد گفت بيا آقا شيخ بيا مي دانم كه ماشين مان خراب مي شود، ولي ديگر دلم سوخت. من بليط گرفتم رفتم داخل ماشين تا چشم افراد به من افتاد ديدم همه شروع كردند با هم پچ پچ كردن كه اين آخوند را آوردند سوار ماشين مي شود و ماشين خراب خواهد شد... اين زخم زبانها و اين ناهنجاريها الي ماشاءالله بود.»
با سركوبي قيام گوهرشاد و دستگيري عاملين قيام، محمود جم وزير داخله طي صدور اعلاميه اي بهلول را طغيانگر و عامل اين ناامني دانسته، از متحصنين به مشتي اراذل و اوباش ياد مي كند كه تحت تاثير سخنان شيخ بهلول قرار گرفته و ابتدا آنها به سوي ماموران حمله و ماموران مجبور به استفاده از اسلحه شده اند.
به اين ترتيب قيام گوهرشاد به پايان رسيد و در مرحله اي ديگر علما و روحانيت مشهد وظيفه خود را ايفا كردند. بي شك رهبري اين قيام را روحانيت برعهده داشتند چنانچه امام بارها در سخنراني هاي خود چون از قيام گوهرشاد ياد مي كند عاملان اين قيام بر ضد رژيم را سلسله جليله علما از جمله آيات عظام سيديونس اردبيلي، حاج حسين قمي و محمد آقازاده دانسته، از آنها به نيكي ياد مي كند.
د) نتايج قيام مسجد گوهرشاد
قيام مسجد گوهرشاد دوبازتاب قابل تامل داشت؛
1) براي هميشه بر مشروعيت خاندان پهلوي خط بطلان كشيد و به عنوان نقطه اوج مبارزات مردم بر ضد حكومت رضاخاني تلقي مي شود كه تا سقوط پهلوي اول و دوم، اين مبارزه هم چنان ادامه پيدا مي كند.
2) به مردم ايران ثابت كرد كه مدرنيته موردنظر غرب و ترقي غربي، هرگز با اعتقادات و ديانت آن ها سر سازگاري ندارد. اين تفكر موجب تقويت پايگاه روحانيت شيعي به عنوان نهاد متولي ديانت مردم شد. قيام مسجد گوهرشاد اگرچه به ظاهر شكست خورد ولي افق هاي جديدي از مبارزه ديني تحت نظارت مرجعيت شيعي را براي مردم ايران بازكرد.
تأكيد بر ارزش هاي ديني خصوصا مسئله حجاب در روند مبارزه از جمله تأثيرات قيام مسجد گوهرشاد است كه نمونه اي از آن برگرفته از كتاب رسول جعفريان ذكر مي شود:
«در 16 شهريور 1357 زماني كه جمعيت تظاهركننده در خيابان حركت مي كرد خانم كياكاتوزيان همسر آقاي حاج سيدجوادي، آب و بيسكويت به زنان باحجاب مي داد، اما آنان از گرفتن آن خودداري كردند، با اين استدلال كه او بي حجاب است. اعتراض خانم كاتوزيان به اين كه نبايد ما راه خود را از يكديگر جدا كنيم، سودي نبخشيد و تظاهركنندگان متدين راه خود را از افراد بي حجاب جدا كردند، حتي اگر آنان مدعي مبارزه با پهلوي بودند. اين نكته اي است كه در خاطرات اين خانم با عنوان «از سپيده تا شام» (ص 44) آمده است.»
3) كشف حجاب رضاخاني به شكل گيري نهضت رساله نويسي علما در باب حجاب انجاميد، صدها رساله پيرامون اين موضوع، آثار، دلايل و شبهات پيرامون آن توسط علما نوشته شد كه نتيجه آن تبديل حجاب از يك رفتار ديني به يك گفتمان فكري بود.
اكنون در پرتو انقلاب اسلامي ايران، بحث حجاب به بحثي زنده در ميان مسائل مربوط به زنان تبديل شده و امروزه به يكي از نمادهاي مبارزه با استكبار غرب تبديل شده است كه حتي نمايش جدي اي در ميان زنان تحصيل كرده و روشنفكري كه در مبارزات بيداري اسلامي در منطقه شركت مي كنند دارد.
اكنون قيام مسجد گوهرشاد پيروز شده است، زيرا در ايران دختران و زنان باحجاب در تمامي عرصه هاي سياسي، علمي فرهنگي و خانوادگي فعاليت شايسته اي دارند. يكي از اصلي ترين دلايل رأي آوردن نخست وزير تركيه، قرار گرفتن همسر باحجابش در كنار وي است و حجاب بانوان به يكي از اصلي ترين نمادهاي مبارزه با رژيم هاي ديكتاتور منطقه و استكبار جهاني تبديل شده است.

http://www.kayhannews.ir/900429/12.htm

نقش‌ عالمان‌ و مراجع‌ شیعه‌ در ملی‌ كردن‌ نفت‌

نقش‌ عالمان‌ و مراجع‌ شیعه‌ در ملی‌ كردن‌ نفت‌

چکیده: آیت‌اللّه‌ قمی‌ رهبری‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ را در فتوای خود مورد تأیید و آن‌ را ملاك‌ حقانیت‌ لزوم‌ ملی‌ شدن‌ نفت‌ اعلام‌ نمود و نوشت‌ «با توجه‌ به‌ این‌كه‌ مثل‌ حضرت‌ آیت‌اللّه‌ آقای‌ حاج‌ ابوالقاسم‌ كاشانی‌ دام‌ ظله‌ كه‌ از اول‌ عمر و زندگانی‌ خود اشتغال‌ به‌ اصلاح‌ امور مسلمین‌ و خیرخواهی‌ مردم‌ و مبارزه‌ با دشمنان‌ دین‌ و دنیای‌ مسلمین‌ بوده‌اند و در مقام‌ دفاع‌ از حقوق‌ حقه‌ی‌ ایرانیان‌ از هیچ‌ گونه‌ فداكاری‌ و مبارزه‌ دریغ‌ ننموده‌اند و با اطلاع‌ كاملی‌ كه‌ از سیاست‌ دارند و در رأس‌ این‌ نهضت‌ مقدس‌ قرار گرفته‌اند و با كمال‌ جدیت‌، امر و قیام‌ می‌فرمایند بر ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ در سراسر كشور، راهی‌ برای‌ شبهه‌ باقی‌ نماند. بنابراین‌ بر تمام‌ مسلمین‌ و هموطنان‌ عزیز حتم‌ و لازم‌ است‌ كه‌ نهایت‌ سعی‌ و كوشش‌ را مبذول‌ دارند تا گریبان‌ خود را از چنگال‌ جابرانه‌ی‌ اجانب‌ خلاص‌ و سعادت‌ را نصیب‌ خود نمایند.»
یكی‌ از خصائص‌ نهضت‌ها و انقلاب‌های‌ ایران‌ چند شهری‌ بودن‌ آن‌ است‌ و این‌ به‌ دلیل‌ پیوستگی‌ روحانیت‌ شیعه‌ به‌ یكدیگر و داشتن‌ آرمان‌های‌ مشترك‌ آنها و تبعیت‌ از مركزیت‌ یعنی‌ مرجعیت‌ و حضور روحانیت‌ با نفوذ در سرتاسر ایران‌ است‌.
نهضت‌ ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ در بسیاری‌ از شهرهای‌ ایران‌ موجب‌ جنبش‌ مردم‌ به‌ رهبری‌ روحانیت‌ گردید. روحانیون‌ بزرگ‌ ایران‌ برای‌ ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ دست‌ به‌ مبارزه‌ زدند و مردم‌ را برای‌ پیروزی‌ بسیج‌ كردند.
آیت‌اللّه‌ بروجردی‌ كه‌ اعلم‌ علمای‌ آن‌ زمان‌ بود و در دی‌ ماه‌ سال‌ 1323 به‌ قم‌ آمده‌ بود، همّ خود را مصروف‌ سروسامان‌ بخشیدن‌ به‌ حوزه‌ی‌ زخم‌خورده‌ی‌ قم‌ داشتند و كمتر وارد مسایل‌ سیاسی‌ می‌شدند؛ اما در مسئله‌ی‌ نفت‌ به‌ روایت‌ آیت‌اللّه‌ سلطانی‌ ، می‌فرمودند: «البته‌ روحانیت‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ نباید با این‌ حركت‌ مخالفت‌ كند. اگر با این‌ حركت‌ مردمی‌ مخالفت‌ كند و این‌ حركت‌ ناكام‌ بماند، در تاریخ‌ ایران‌ ضبط‌ می‌شود كه‌ روحانیت‌ سبب‌ این‌ كار شد؛ لذا به‌ آقای‌ بهبهانی‌ و علمای‌ تهران‌ نوشتم‌ كه‌ مخالفت‌ نكنند.»
آیت‌اللّه‌ واعظ‌زاده‌ خراسانی‌ نقل‌ می‌كند كه‌ « آیت‌اللّه‌ بروجردی‌ به‌ خاطر آن‌ روح‌ انقلابی‌ كه‌ داشت‌ از نهضت‌ ملی‌ نفت‌» حمایت‌ می‌كرد.
گرچه‌ حمایت‌ آیت‌اللّه‌ بروجردی‌ جنبه‌ی‌ اثباتی‌ كمتری‌ داشت‌ و در جایی‌ اطلاعیه‌ یا فتوایی‌ صادر نكرد، اما مخالفت‌ نكردن‌ وی‌ و تأییدهای‌ ضمنی‌ او می‌توانست‌ كمك‌ بزرگی‌ به‌ رهبران‌ نهضت‌ باشد.
به‌ دنبال‌ طرح‌ ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ مراجع‌ دیگر و عالمان‌ وقت‌ مانند « آیت‌الله‌ العظمی‌ خوانساری‌ ، آیت‌اللّه‌ بهاءالدین‌ محلاتی‌ (در شیراز)، آیت‌اللّه‌ شاهرودی‌ ، حجة‌الاسلام‌ سیدمحمود روحانی‌ قمی‌ و عده‌ای‌ دیگر از علما و مراجع‌ تقلید با صدور فتاوای‌ خود ضمن‌ تجلیل‌ از آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ ، نظر ایشان‌ را در مورد ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ قویاً مورد تأیید قرار دادند.»
آیت‌اللّه‌ محمدتقی‌ خوانساری‌ كه‌ از مراجع‌ ثلاث‌ قم‌ بودند، در فتوایی‌ اعلام‌ نمودند «اگر از پیغمبر(ص‌) بپرسند كه‌ یك‌ منبع‌ مهم‌ و فوق‌العاده‌ی‌ ثروت‌ «طلای‌ سیاه‌» و عایدات‌ بی‌پایانی‌ كه‌ هر روز میلیون‌ها تومان‌ از آن‌ منبع‌ خداداد، حقوق‌ حقه‌ی‌ این‌ ملت‌ را به‌ رایگان‌ در طبق‌ اخلاص‌ گذارده‌ و تقدیم‌ اجنبی‌ شود و مملكتی‌ كه‌ از 15 میلیون‌، 14 میلیون‌ آنها فاقد وسائل‌ زندگی‌ هستند و هرروزه‌ دچار مخاطرات‌ مختلفه‌ و مبتلای‌ به‌ موت‌ اصغر و اسود شوند، نه‌ معاش‌ و نه‌ لباس‌، نه‌ زندگی‌ داشته‌ باشند و از این‌ منبع‌ عظیم‌ استفاده‌ و بهره‌ی‌ قابلی‌ نبرند، چه‌ صورت‌ دارد؟... ] حضرت‌ [ نسبت‌ به‌ ما كه‌ دارایی‌ و اهتمام‌ خود را صرف‌ بنده‌ كردن‌ آزادگان‌ می‌كنیم‌ چه‌ خواهند فرمود؟
... مسلط‌ نمودن‌ اجنبی‌ بر نفت‌ كه‌ مایه‌ی‌ حیات‌ این‌ ملت‌ است‌، غیر از خفّت‌ عقل‌ و بی‌علاقگی‌ به‌ جامعه‌ و عدم‌ توجه‌ به‌ مقررات‌ و وظایف‌ دینی‌ و ضعف‌ ادراك‌ و عدم‌ رعایت‌ مصالح‌ و مفاسد جامعه‌ چیز دیگری‌ نبوده‌ و نیست‌.» آیت‌اللّه‌ خوانساری‌ در پایان‌ افتاء خود آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ را ملاك‌ قرار دادند و افزودند «خصوصاً با این‌كه‌ مثل‌ حضرت‌ مستطاب‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ دامت‌ بركاته‌ كه‌ مجتهدی‌ عادل‌ و باشهامت‌ و دلسوز و فداكار برای‌ مصالح‌ دین‌ و دنیای‌ مردم‌، با این‌ همه‌ جدیت‌ ترغیب‌ و تحریص‌ و مردم‌ را بیدار می‌كند، دیگر مجال‌ عذری‌ برای‌ كسی‌ نمی‌ماند».
آیت‌اللّه‌ محلاتی‌ ، عالم‌ و مرجع‌ مردم‌ شیراز، نیز در اعلامیه‌ی‌ خود كلیه‌ی‌ قراردادهایی‌ را كه‌ دولت‌های‌ غیرمشروع‌ امضا كرده‌اند باطل‌ اعلام‌ كرد و نوشت‌: «قراردادهای‌ تحمیلی‌ سابق‌ بین‌ كشور ایران‌ و كمپانی‌ نفت‌ چون‌ علاوه‌ بر این‌كه‌ به‌دست‌ حكومت‌های‌ جابره‌ كه‌ شرعاً و واقعاً ولایتی‌ بر اهالی‌ مسلمانان‌ و ملت‌ مظلوم‌ این‌ كشور نداشته‌اند، به‌ ضرر فاحش‌ و برخلاف‌ مصلحت‌ مسلمانان‌ بوده‌، لغو و بی‌اثر است‌. و اكنون‌ هم‌ تهیه‌ی‌ وسائل‌ برای‌ كوتاه‌ كردن‌ دست‌ اجانب‌ از سوء مداخله‌ در كار مسلمین‌ و اعاده‌ی‌ عظمت‌ و استقلال‌ تام‌ كشور اسلامی‌ ایران‌ عزیز از اهم‌ تكالیف‌ هر مسلمانی‌ است‌.» آیت‌اللّه‌ محلاتی‌ در پایان‌ اعلامیه‌ی‌ خود در حمایت‌ و تأیید آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ نوشت‌: «البته‌ آقای‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ دامت‌ بركاته‌ نظر به‌ همین‌ مقدمات‌ معروضه‌ ابقای‌ معادن‌ نفت‌ در دست‌ شركت‌ اجنبی‌ مخالف‌ نظرشان‌ است‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ كه‌ عرض‌ شد ملی‌ شدن‌ آن‌ را لازم‌ می‌دانند. بنابراین‌ همكاری‌ و مساعدت‌ با حضرت‌ معظم‌له‌ در این‌ مقصود شریف‌ و هدف‌ حیاتی‌ فریضه‌ و ذمّه‌ هر مسلمانی‌ است‌.»
آیت‌اللّه‌ حاج‌ شیخ‌ عباسعلی‌ شاهرودی‌ در اطلاعیه‌ای‌ اعلام‌ كرد «جای‌ هیچ‌ گونه‌ تردیدی‌ نیست‌ كه‌ كوتاه‌ كردن‌ دست‌ اجانب‌ از كشور و مسلمین‌ و ملی‌ نمودن‌ صنعت‌ نفت‌ در سراسر كشور بر هر مسلمانی‌ لازم‌ و واجب‌ است‌.» وی‌ در حمایت‌ و تأیید آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ افزود «خصوصاً كه‌ مثل‌ حضرت‌ آیت‌اللّه‌العظمی‌ آقای‌ كاشانی‌ دامت‌ بركاته‌ العالی‌ در رأس‌ این‌ نهضت‌ مقدس‌ بوده‌ و تمام‌ اوقات‌ شریف‌ خود را مصروف‌ در رفع‌ ظلم‌ و جور و تأمین‌ آسایش‌ مسلمین‌ می‌فرمایند... بر مسلمان‌ها لازم‌ است‌ از وجود محترم‌ امثال‌ ایشان‌ تبعیت‌ و قدردانی‌ نمایند و روی‌ موازین‌ شرع‌ و دین‌ مقدس‌ اسلام‌ برای‌ مسلمین‌ در اقدام‌ بر (ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ در سراسر كشور) جای‌ هیچگونه‌ شبهه‌ و تردیدی‌ نیست‌.»
از سویی‌ دیگر، آیت‌اللّه‌ سیدحسن‌ چهارسوقی‌ ، از علمای‌ پرطرفدار اصفهان‌ ، در جواب‌ استفتای‌ عده‌ای‌ از مردم‌، بقای‌ شركت‌ نفت‌ را از موارد سلطه‌ی‌ كفار بر مؤمنین‌ شمردند و فرمودند: «حرمت‌ تسلیط‌ اجانب‌ و كفار بر مسلمین‌ و اموال‌ و نفوس‌ و اعراض‌ و نوامیس‌ آنها از بدیهیات‌ و مسلمات‌ و جای‌ هیچ‌ شبهه‌ و تردید نیست‌ ولن‌ یجعل‌ الله للكافرین‌ علی‌ المومنین‌ سبیلاً». سپس‌ در مورد لزوم‌ مبارزه‌ی‌ عمومی‌ افزود: «و فرقی‌ نیست‌ در این‌ جهت‌ بین‌ دولت‌ و ملت‌. همه‌ در نفع‌ و ضرر شركت‌ دارند، بلكه‌ بر دولت‌ بیشتر لازم‌ است‌ جدّیت‌ و اهتمام‌ در قطع‌ ید اجانب‌ و بیگانگان‌.» آیت‌اللّه‌ چهارسوقی‌ در لزوم‌ اطاعت‌ از آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ اضافه‌ كرد: «در این‌ موضوع‌ پیروی‌ از حكم‌ مطاع‌ و فرمایش‌ متبع‌ حضرت‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ دامت‌ بركاته‌ لازم‌ است‌.»
آیت‌اللّه‌ حاج‌ شیخ‌ باقر رسولی‌ عالم‌ و پیشوای‌ مردم‌ گیلان‌ نیز در پاسخ‌ استفتای‌ عده‌ای‌ از مؤمنان‌ اعلام‌ كرد: «لزوم‌ استرداد حقوق‌ مغصوبه‌ از ستمكاران‌ ضروری‌ و مُجْمعٌ علیه‌ جمیع‌ دیانات‌ و ا قوام‌ و ملل‌ مختلفه‌ می‌باشد... بنابراین‌ پیروی‌ و همكاری‌ با حضرت‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ مدظله‌ و جبهه‌ی‌ ملی‌ ادام‌الله بقائهم‌ و هر سازمانی‌ كه‌ بر علیه‌ ستمكاران‌ تأسیس‌ شده‌، لازم‌ و متحتم‌ است‌.»
آیت‌اللّه‌ حاج‌ سیدمحمود روحانی‌ قمی‌ از علمای‌ بزرگ‌ و فقهای‌ بنام‌ قم‌ در فتوایی‌ اعلام‌ نمود و نوشت‌: «نفت‌ و معادن‌ آن‌ ملك‌ مسلمین‌ و مال‌ ایرانیان‌ است‌ و منافع‌ او را اجانب‌ می‌برد و چندین‌ میلیون‌ جمعیت‌ از زن‌ و بچه‌ ایرانی‌ دچار بدبختی‌ و بیچارگی‌ است‌ كه‌ در نتیجه‌ هموطنان‌ ما دچار فساد اخلاق‌ و اختلافات‌ مسلكی‌ كه‌ عالم‌ بشریت‌ را تهدید می‌نماید، شده‌اند و اگر منافع‌ منابع‌ این‌ مملكت‌ عاید ملت‌ شود، تمام‌ بدبختی‌ها و پریشانی‌ها مرتفع‌ خواهد شد... و این‌ حكم‌ روی‌ موازین‌ شرع‌ و از ضروریات‌ دین‌ است‌ و مطابق‌ نص‌ آیه‌ی‌ مباركه‌ «لن‌ یجعل‌الله للكافرین‌ علی‌ المؤمنین‌» واضح‌ و مبرهن‌ است‌.»
آیت‌اللّه‌ قمی‌ رهبری‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ را در این‌ فتوا مورد تأیید و آن‌ را ملاك‌ حقانیت‌ لزوم‌ ملی‌ شدن‌ نفت‌ اعلام‌ نمود و نوشت‌ «با توجه‌ به‌ این‌كه‌ مثل‌ حضرت‌ آیت‌اللّه‌ آقای‌ حاج‌ ابوالقاسم‌ كاشانی‌ دام‌ ظله‌ كه‌ از اول‌ عمر و زندگانی‌ خود اشتغال‌ به‌ اصلاح‌ امور مسلمین‌ و خیرخواهی‌ مردم‌ و مبارزه‌ با دشمنان‌ دین‌ و دنیای‌ مسلمین‌ بوده‌اند و در مقام‌ دفاع‌ از حقوق‌ حقه‌ی‌ ایرانیان‌ از هیچ‌ گونه‌ فداكاری‌ و مبارزه‌ دریغ‌ ننموده‌اند و با اطلاع‌ كاملی‌ كه‌ از سیاست‌ دارند و در رأس‌ این‌ نهضت‌ مقدس‌ قرار گرفته‌اند و با كمال‌ جدیت‌، امر و قیام‌ می‌فرمایند بر ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ در سراسر كشور، راهی‌ برای‌ شبهه‌ باقی‌ نماند. بنابراین‌ بر تمام‌ مسلمین‌ و هموطنان‌ عزیز حتم‌ و لازم‌ است‌ كه‌ نهایت‌ سعی‌ و كوشش‌ را مبذول‌ دارند تا گریبان‌ خود را از چنگال‌ جابرانه‌ی‌ اجانب‌ خلاص‌ و سعادت‌ را نصیب‌ خود نمایند.»
همچنین‌ آیت‌اللّه‌ حاج‌ شیخ‌ محمدرضا كلباسی‌ از علمای‌ بزرگ‌ مشهد نیز در پاسخ‌ به‌ استفتایی‌ در مورد ملی‌ شدن‌ نفت‌ نوشت‌: «... طلب‌ حق‌ و گرفتن‌ آن‌ از وظایف‌ اولیه‌ی‌ هر مسلمانی‌ است‌... تردیدی‌ ندارم‌ كه‌ معادن‌ نفت‌ ایران‌ حق‌ اولیه‌ی‌ ایرانیان‌ است‌... اعتراف‌ می‌كنم‌ كه‌ زبونی‌ و سستی‌ خودمان‌ باعث‌ شده‌ كه‌ این‌ ثروت‌ هنگفت‌ ملی‌ سال‌ها به‌ رایگان‌ در اختیار دیگران‌ باشد و غاصبانه‌ حق‌ مشروع‌ ما را تاراج‌ نمایند...
امروز بر فرد فرد مسلمانان‌ لازم‌ است‌ كه‌ از موقعیت‌ استفاده‌ و نسبت‌ به‌ استیفای‌ حقوق‌ حقه‌ خود از شركت‌ نفت‌ و ملی‌ شدن‌ آن‌ مجاهدت‌، و مساعی‌ جمیله‌ی‌ حضرت‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ را پشتیبانی‌ نمایند.»
همچنین‌ حجج‌ اسلام‌ آقای‌ حاج‌ سید حسین‌ خادمی‌ و حاج‌ شیخ‌ مرتضی‌ مدرسی‌ اردكانی‌ از اصفهان‌ و حاج‌ سید مصطفی‌ سیدالعراقین‌ و آیت‌اللّه‌ حاج‌ شیخ‌ مهدی‌ نجفی‌ نیز در حمایت‌ از ملی‌ شدن‌ نفت‌ اعلامیه‌هایی‌ صادر كردند.
آیت‌اللّه‌ فقیه‌ سبزواری‌ از علمای‌ مشهد نیز فتوایی‌ دایر بر لزوم‌ خلع‌ ید از شركت‌ نفت‌ صادر كرد.
علما، رهبری‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ را در جنبش‌ ملی‌ كردن‌ صنعت‌ نفت‌ پذیرفته‌ و از مردم‌ می‌خواستند كه‌ از معظم‌له‌ پیروی‌ و اطاعت‌ و كمك‌ و همكاری‌ نمایند. بدیهی‌ است‌ این‌ عالمان‌ كه‌ هر كدام‌ در حوزه‌ی‌ خود دارای‌ نفوذی‌ بوده‌اند، تأثیر وافری‌ در بسیج‌ عمومی‌ و مردمی‌ كردن‌ مبارزه‌ برای‌ ملی‌ كردن‌ نفت‌ داشته‌اند.

www.irdc.ir

نقش‌ عالمان‌ و مراجع‌ شیعه‌ در ملی‌ كردن‌ نفت‌

چکیده: آیت‌اللّه‌ قمی‌ رهبری‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ را در فتوای خود مورد تأیید و آن‌ را ملاك‌ حقانیت‌ لزوم‌ ملی‌ شدن‌ نفت‌ اعلام‌ نمود و نوشت‌ «با توجه‌ به‌ این‌كه‌ مثل‌ حضرت‌ آیت‌اللّه‌ آقای‌ حاج‌ ابوالقاسم‌ كاشانی‌ دام‌ ظله‌ كه‌ از اول‌ عمر و زندگانی‌ خود اشتغال‌ به‌ اصلاح‌ امور مسلمین‌ و خیرخواهی‌ مردم‌ و مبارزه‌ با دشمنان‌ دین‌ و دنیای‌ مسلمین‌ بوده‌اند و در مقام‌ دفاع‌ از حقوق‌ حقه‌ی‌ ایرانیان‌ از هیچ‌ گونه‌ فداكاری‌ و مبارزه‌ دریغ‌ ننموده‌اند و با اطلاع‌ كاملی‌ كه‌ از سیاست‌ دارند و در رأس‌ این‌ نهضت‌ مقدس‌ قرار گرفته‌اند و با كمال‌ جدیت‌، امر و قیام‌ می‌فرمایند بر ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ در سراسر كشور، راهی‌ برای‌ شبهه‌ باقی‌ نماند. بنابراین‌ بر تمام‌ مسلمین‌ و هموطنان‌ عزیز حتم‌ و لازم‌ است‌ كه‌ نهایت‌ سعی‌ و كوشش‌ را مبذول‌ دارند تا گریبان‌ خود را از چنگال‌ جابرانه‌ی‌ اجانب‌ خلاص‌ و سعادت‌ را نصیب‌ خود نمایند.»
یكی‌ از خصائص‌ نهضت‌ها و انقلاب‌های‌ ایران‌ چند شهری‌ بودن‌ آن‌ است‌ و این‌ به‌ دلیل‌ پیوستگی‌ روحانیت‌ شیعه‌ به‌ یكدیگر و داشتن‌ آرمان‌های‌ مشترك‌ آنها و تبعیت‌ از مركزیت‌ یعنی‌ مرجعیت‌ و حضور روحانیت‌ با نفوذ در سرتاسر ایران‌ است‌.
نهضت‌ ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ در بسیاری‌ از شهرهای‌ ایران‌ موجب‌ جنبش‌ مردم‌ به‌ رهبری‌ روحانیت‌ گردید. روحانیون‌ بزرگ‌ ایران‌ برای‌ ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ دست‌ به‌ مبارزه‌ زدند و مردم‌ را برای‌ پیروزی‌ بسیج‌ كردند.
آیت‌اللّه‌ بروجردی‌ كه‌ اعلم‌ علمای‌ آن‌ زمان‌ بود و در دی‌ ماه‌ سال‌ 1323 به‌ قم‌ آمده‌ بود، همّ خود را مصروف‌ سروسامان‌ بخشیدن‌ به‌ حوزه‌ی‌ زخم‌خورده‌ی‌ قم‌ داشتند و كمتر وارد مسایل‌ سیاسی‌ می‌شدند؛ اما در مسئله‌ی‌ نفت‌ به‌ روایت‌ آیت‌اللّه‌ سلطانی‌ ، می‌فرمودند: «البته‌ روحانیت‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ نباید با این‌ حركت‌ مخالفت‌ كند. اگر با این‌ حركت‌ مردمی‌ مخالفت‌ كند و این‌ حركت‌ ناكام‌ بماند، در تاریخ‌ ایران‌ ضبط‌ می‌شود كه‌ روحانیت‌ سبب‌ این‌ كار شد؛ لذا به‌ آقای‌ بهبهانی‌ و علمای‌ تهران‌ نوشتم‌ كه‌ مخالفت‌ نكنند.»
آیت‌اللّه‌ واعظ‌زاده‌ خراسانی‌ نقل‌ می‌كند كه‌ « آیت‌اللّه‌ بروجردی‌ به‌ خاطر آن‌ روح‌ انقلابی‌ كه‌ داشت‌ از نهضت‌ ملی‌ نفت‌» حمایت‌ می‌كرد.
گرچه‌ حمایت‌ آیت‌اللّه‌ بروجردی‌ جنبه‌ی‌ اثباتی‌ كمتری‌ داشت‌ و در جایی‌ اطلاعیه‌ یا فتوایی‌ صادر نكرد، اما مخالفت‌ نكردن‌ وی‌ و تأییدهای‌ ضمنی‌ او می‌توانست‌ كمك‌ بزرگی‌ به‌ رهبران‌ نهضت‌ باشد.
به‌ دنبال‌ طرح‌ ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ مراجع‌ دیگر و عالمان‌ وقت‌ مانند « آیت‌الله‌ العظمی‌ خوانساری‌ ، آیت‌اللّه‌ بهاءالدین‌ محلاتی‌ (در شیراز)، آیت‌اللّه‌ شاهرودی‌ ، حجة‌الاسلام‌ سیدمحمود روحانی‌ قمی‌ و عده‌ای‌ دیگر از علما و مراجع‌ تقلید با صدور فتاوای‌ خود ضمن‌ تجلیل‌ از آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ ، نظر ایشان‌ را در مورد ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ قویاً مورد تأیید قرار دادند.»
آیت‌اللّه‌ محمدتقی‌ خوانساری‌ كه‌ از مراجع‌ ثلاث‌ قم‌ بودند، در فتوایی‌ اعلام‌ نمودند «اگر از پیغمبر(ص‌) بپرسند كه‌ یك‌ منبع‌ مهم‌ و فوق‌العاده‌ی‌ ثروت‌ «طلای‌ سیاه‌» و عایدات‌ بی‌پایانی‌ كه‌ هر روز میلیون‌ها تومان‌ از آن‌ منبع‌ خداداد، حقوق‌ حقه‌ی‌ این‌ ملت‌ را به‌ رایگان‌ در طبق‌ اخلاص‌ گذارده‌ و تقدیم‌ اجنبی‌ شود و مملكتی‌ كه‌ از 15 میلیون‌، 14 میلیون‌ آنها فاقد وسائل‌ زندگی‌ هستند و هرروزه‌ دچار مخاطرات‌ مختلفه‌ و مبتلای‌ به‌ موت‌ اصغر و اسود شوند، نه‌ معاش‌ و نه‌ لباس‌، نه‌ زندگی‌ داشته‌ باشند و از این‌ منبع‌ عظیم‌ استفاده‌ و بهره‌ی‌ قابلی‌ نبرند، چه‌ صورت‌ دارد؟... ] حضرت‌ [ نسبت‌ به‌ ما كه‌ دارایی‌ و اهتمام‌ خود را صرف‌ بنده‌ كردن‌ آزادگان‌ می‌كنیم‌ چه‌ خواهند فرمود؟
... مسلط‌ نمودن‌ اجنبی‌ بر نفت‌ كه‌ مایه‌ی‌ حیات‌ این‌ ملت‌ است‌، غیر از خفّت‌ عقل‌ و بی‌علاقگی‌ به‌ جامعه‌ و عدم‌ توجه‌ به‌ مقررات‌ و وظایف‌ دینی‌ و ضعف‌ ادراك‌ و عدم‌ رعایت‌ مصالح‌ و مفاسد جامعه‌ چیز دیگری‌ نبوده‌ و نیست‌.» آیت‌اللّه‌ خوانساری‌ در پایان‌ افتاء خود آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ را ملاك‌ قرار دادند و افزودند «خصوصاً با این‌كه‌ مثل‌ حضرت‌ مستطاب‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ دامت‌ بركاته‌ كه‌ مجتهدی‌ عادل‌ و باشهامت‌ و دلسوز و فداكار برای‌ مصالح‌ دین‌ و دنیای‌ مردم‌، با این‌ همه‌ جدیت‌ ترغیب‌ و تحریص‌ و مردم‌ را بیدار می‌كند، دیگر مجال‌ عذری‌ برای‌ كسی‌ نمی‌ماند».
آیت‌اللّه‌ محلاتی‌ ، عالم‌ و مرجع‌ مردم‌ شیراز، نیز در اعلامیه‌ی‌ خود كلیه‌ی‌ قراردادهایی‌ را كه‌ دولت‌های‌ غیرمشروع‌ امضا كرده‌اند باطل‌ اعلام‌ كرد و نوشت‌: «قراردادهای‌ تحمیلی‌ سابق‌ بین‌ كشور ایران‌ و كمپانی‌ نفت‌ چون‌ علاوه‌ بر این‌كه‌ به‌دست‌ حكومت‌های‌ جابره‌ كه‌ شرعاً و واقعاً ولایتی‌ بر اهالی‌ مسلمانان‌ و ملت‌ مظلوم‌ این‌ كشور نداشته‌اند، به‌ ضرر فاحش‌ و برخلاف‌ مصلحت‌ مسلمانان‌ بوده‌، لغو و بی‌اثر است‌. و اكنون‌ هم‌ تهیه‌ی‌ وسائل‌ برای‌ كوتاه‌ كردن‌ دست‌ اجانب‌ از سوء مداخله‌ در كار مسلمین‌ و اعاده‌ی‌ عظمت‌ و استقلال‌ تام‌ كشور اسلامی‌ ایران‌ عزیز از اهم‌ تكالیف‌ هر مسلمانی‌ است‌.» آیت‌اللّه‌ محلاتی‌ در پایان‌ اعلامیه‌ی‌ خود در حمایت‌ و تأیید آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ نوشت‌: «البته‌ آقای‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ دامت‌ بركاته‌ نظر به‌ همین‌ مقدمات‌ معروضه‌ ابقای‌ معادن‌ نفت‌ در دست‌ شركت‌ اجنبی‌ مخالف‌ نظرشان‌ است‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ كه‌ عرض‌ شد ملی‌ شدن‌ آن‌ را لازم‌ می‌دانند. بنابراین‌ همكاری‌ و مساعدت‌ با حضرت‌ معظم‌له‌ در این‌ مقصود شریف‌ و هدف‌ حیاتی‌ فریضه‌ و ذمّه‌ هر مسلمانی‌ است‌.»
آیت‌اللّه‌ حاج‌ شیخ‌ عباسعلی‌ شاهرودی‌ در اطلاعیه‌ای‌ اعلام‌ كرد «جای‌ هیچ‌ گونه‌ تردیدی‌ نیست‌ كه‌ كوتاه‌ كردن‌ دست‌ اجانب‌ از كشور و مسلمین‌ و ملی‌ نمودن‌ صنعت‌ نفت‌ در سراسر كشور بر هر مسلمانی‌ لازم‌ و واجب‌ است‌.» وی‌ در حمایت‌ و تأیید آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ افزود «خصوصاً كه‌ مثل‌ حضرت‌ آیت‌اللّه‌العظمی‌ آقای‌ كاشانی‌ دامت‌ بركاته‌ العالی‌ در رأس‌ این‌ نهضت‌ مقدس‌ بوده‌ و تمام‌ اوقات‌ شریف‌ خود را مصروف‌ در رفع‌ ظلم‌ و جور و تأمین‌ آسایش‌ مسلمین‌ می‌فرمایند... بر مسلمان‌ها لازم‌ است‌ از وجود محترم‌ امثال‌ ایشان‌ تبعیت‌ و قدردانی‌ نمایند و روی‌ موازین‌ شرع‌ و دین‌ مقدس‌ اسلام‌ برای‌ مسلمین‌ در اقدام‌ بر (ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ در سراسر كشور) جای‌ هیچگونه‌ شبهه‌ و تردیدی‌ نیست‌.»
از سویی‌ دیگر، آیت‌اللّه‌ سیدحسن‌ چهارسوقی‌ ، از علمای‌ پرطرفدار اصفهان‌ ، در جواب‌ استفتای‌ عده‌ای‌ از مردم‌، بقای‌ شركت‌ نفت‌ را از موارد سلطه‌ی‌ كفار بر مؤمنین‌ شمردند و فرمودند: «حرمت‌ تسلیط‌ اجانب‌ و كفار بر مسلمین‌ و اموال‌ و نفوس‌ و اعراض‌ و نوامیس‌ آنها از بدیهیات‌ و مسلمات‌ و جای‌ هیچ‌ شبهه‌ و تردید نیست‌ ولن‌ یجعل‌ الله للكافرین‌ علی‌ المومنین‌ سبیلاً». سپس‌ در مورد لزوم‌ مبارزه‌ی‌ عمومی‌ افزود: «و فرقی‌ نیست‌ در این‌ جهت‌ بین‌ دولت‌ و ملت‌. همه‌ در نفع‌ و ضرر شركت‌ دارند، بلكه‌ بر دولت‌ بیشتر لازم‌ است‌ جدّیت‌ و اهتمام‌ در قطع‌ ید اجانب‌ و بیگانگان‌.» آیت‌اللّه‌ چهارسوقی‌ در لزوم‌ اطاعت‌ از آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ اضافه‌ كرد: «در این‌ موضوع‌ پیروی‌ از حكم‌ مطاع‌ و فرمایش‌ متبع‌ حضرت‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ دامت‌ بركاته‌ لازم‌ است‌.»
آیت‌اللّه‌ حاج‌ شیخ‌ باقر رسولی‌ عالم‌ و پیشوای‌ مردم‌ گیلان‌ نیز در پاسخ‌ استفتای‌ عده‌ای‌ از مؤمنان‌ اعلام‌ كرد: «لزوم‌ استرداد حقوق‌ مغصوبه‌ از ستمكاران‌ ضروری‌ و مُجْمعٌ علیه‌ جمیع‌ دیانات‌ و ا قوام‌ و ملل‌ مختلفه‌ می‌باشد... بنابراین‌ پیروی‌ و همكاری‌ با حضرت‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ مدظله‌ و جبهه‌ی‌ ملی‌ ادام‌الله بقائهم‌ و هر سازمانی‌ كه‌ بر علیه‌ ستمكاران‌ تأسیس‌ شده‌، لازم‌ و متحتم‌ است‌.»
آیت‌اللّه‌ حاج‌ سیدمحمود روحانی‌ قمی‌ از علمای‌ بزرگ‌ و فقهای‌ بنام‌ قم‌ در فتوایی‌ اعلام‌ نمود و نوشت‌: «نفت‌ و معادن‌ آن‌ ملك‌ مسلمین‌ و مال‌ ایرانیان‌ است‌ و منافع‌ او را اجانب‌ می‌برد و چندین‌ میلیون‌ جمعیت‌ از زن‌ و بچه‌ ایرانی‌ دچار بدبختی‌ و بیچارگی‌ است‌ كه‌ در نتیجه‌ هموطنان‌ ما دچار فساد اخلاق‌ و اختلافات‌ مسلكی‌ كه‌ عالم‌ بشریت‌ را تهدید می‌نماید، شده‌اند و اگر منافع‌ منابع‌ این‌ مملكت‌ عاید ملت‌ شود، تمام‌ بدبختی‌ها و پریشانی‌ها مرتفع‌ خواهد شد... و این‌ حكم‌ روی‌ موازین‌ شرع‌ و از ضروریات‌ دین‌ است‌ و مطابق‌ نص‌ آیه‌ی‌ مباركه‌ «لن‌ یجعل‌الله للكافرین‌ علی‌ المؤمنین‌» واضح‌ و مبرهن‌ است‌.»
آیت‌اللّه‌ قمی‌ رهبری‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ را در این‌ فتوا مورد تأیید و آن‌ را ملاك‌ حقانیت‌ لزوم‌ ملی‌ شدن‌ نفت‌ اعلام‌ نمود و نوشت‌ «با توجه‌ به‌ این‌كه‌ مثل‌ حضرت‌ آیت‌اللّه‌ آقای‌ حاج‌ ابوالقاسم‌ كاشانی‌ دام‌ ظله‌ كه‌ از اول‌ عمر و زندگانی‌ خود اشتغال‌ به‌ اصلاح‌ امور مسلمین‌ و خیرخواهی‌ مردم‌ و مبارزه‌ با دشمنان‌ دین‌ و دنیای‌ مسلمین‌ بوده‌اند و در مقام‌ دفاع‌ از حقوق‌ حقه‌ی‌ ایرانیان‌ از هیچ‌ گونه‌ فداكاری‌ و مبارزه‌ دریغ‌ ننموده‌اند و با اطلاع‌ كاملی‌ كه‌ از سیاست‌ دارند و در رأس‌ این‌ نهضت‌ مقدس‌ قرار گرفته‌اند و با كمال‌ جدیت‌، امر و قیام‌ می‌فرمایند بر ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ در سراسر كشور، راهی‌ برای‌ شبهه‌ باقی‌ نماند. بنابراین‌ بر تمام‌ مسلمین‌ و هموطنان‌ عزیز حتم‌ و لازم‌ است‌ كه‌ نهایت‌ سعی‌ و كوشش‌ را مبذول‌ دارند تا گریبان‌ خود را از چنگال‌ جابرانه‌ی‌ اجانب‌ خلاص‌ و سعادت‌ را نصیب‌ خود نمایند.»
همچنین‌ آیت‌اللّه‌ حاج‌ شیخ‌ محمدرضا كلباسی‌ از علمای‌ بزرگ‌ مشهد نیز در پاسخ‌ به‌ استفتایی‌ در مورد ملی‌ شدن‌ نفت‌ نوشت‌: «... طلب‌ حق‌ و گرفتن‌ آن‌ از وظایف‌ اولیه‌ی‌ هر مسلمانی‌ است‌... تردیدی‌ ندارم‌ كه‌ معادن‌ نفت‌ ایران‌ حق‌ اولیه‌ی‌ ایرانیان‌ است‌... اعتراف‌ می‌كنم‌ كه‌ زبونی‌ و سستی‌ خودمان‌ باعث‌ شده‌ كه‌ این‌ ثروت‌ هنگفت‌ ملی‌ سال‌ها به‌ رایگان‌ در اختیار دیگران‌ باشد و غاصبانه‌ حق‌ مشروع‌ ما را تاراج‌ نمایند...
امروز بر فرد فرد مسلمانان‌ لازم‌ است‌ كه‌ از موقعیت‌ استفاده‌ و نسبت‌ به‌ استیفای‌ حقوق‌ حقه‌ خود از شركت‌ نفت‌ و ملی‌ شدن‌ آن‌ مجاهدت‌، و مساعی‌ جمیله‌ی‌ حضرت‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ را پشتیبانی‌ نمایند.»
همچنین‌ حجج‌ اسلام‌ آقای‌ حاج‌ سید حسین‌ خادمی‌ و حاج‌ شیخ‌ مرتضی‌ مدرسی‌ اردكانی‌ از اصفهان‌ و حاج‌ سید مصطفی‌ سیدالعراقین‌ و آیت‌اللّه‌ حاج‌ شیخ‌ مهدی‌ نجفی‌ نیز در حمایت‌ از ملی‌ شدن‌ نفت‌ اعلامیه‌هایی‌ صادر كردند.
آیت‌اللّه‌ فقیه‌ سبزواری‌ از علمای‌ مشهد نیز فتوایی‌ دایر بر لزوم‌ خلع‌ ید از شركت‌ نفت‌ صادر كرد.
علما، رهبری‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ را در جنبش‌ ملی‌ كردن‌ صنعت‌ نفت‌ پذیرفته‌ و از مردم‌ می‌خواستند كه‌ از معظم‌له‌ پیروی‌ و اطاعت‌ و كمك‌ و همكاری‌ نمایند. بدیهی‌ است‌ این‌ عالمان‌ كه‌ هر كدام‌ در حوزه‌ی‌ خود دارای‌ نفوذی‌ بوده‌اند، تأثیر وافری‌ در بسیج‌ عمومی‌ و مردمی‌ كردن‌ مبارزه‌ برای‌ ملی‌ كردن‌ نفت‌ داشته‌اند.

www.irdc.ir


نقش‌ عالمان‌ و مراجع‌ شیعه‌ در ملی‌ كردن‌ نفت‌
 


چکیده: آیت‌اللّه‌ قمی‌ رهبری‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ را در فتوای خود مورد تأیید و آن‌ را ملاك‌ حقانیت‌ لزوم‌ ملی‌ شدن‌ نفت‌ اعلام‌ نمود و نوشت‌ «با توجه‌ به‌ این‌كه‌ مثل‌ حضرت‌ آیت‌اللّه‌ آقای‌ حاج‌ ابوالقاسم‌ كاشانی‌ دام‌ ظله‌ كه‌ از اول‌ عمر و زندگانی‌ خود اشتغال‌ به‌ اصلاح‌ امور مسلمین‌ و خیرخواهی‌ مردم‌ و مبارزه‌ با دشمنان‌ دین‌ و دنیای‌ مسلمین‌ بوده‌اند و در مقام‌ دفاع‌ از حقوق‌ حقه‌ی‌ ایرانیان‌ از هیچ‌ گونه‌ فداكاری‌ و مبارزه‌ دریغ‌ ننموده‌اند و با اطلاع‌ كاملی‌ كه‌ از سیاست‌ دارند و در رأس‌ این‌ نهضت‌ مقدس‌ قرار گرفته‌اند و با كمال‌ جدیت‌، امر و قیام‌ می‌فرمایند بر ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ در سراسر كشور، راهی‌ برای‌ شبهه‌ باقی‌ نماند. بنابراین‌ بر تمام‌ مسلمین‌ و هموطنان‌ عزیز حتم‌ و لازم‌ است‌ كه‌ نهایت‌ سعی‌ و كوشش‌ را مبذول‌ دارند تا گریبان‌ خود را از چنگال‌ جابرانه‌ی‌ اجانب‌ خلاص‌ و سعادت‌ را نصیب‌ خود نمایند.»
 

 

یكی‌ از خصائص‌ نهضت‌ها و انقلاب‌های‌ ایران‌ چند شهری‌ بودن‌ آن‌ است‌ و این‌ به‌ دلیل‌ پیوستگی‌ روحانیت‌ شیعه‌ به‌ یكدیگر و داشتن‌ آرمان‌های‌ مشترك‌ آنها و تبعیت‌ از مركزیت‌ یعنی‌ مرجعیت‌ و حضور روحانیت‌ با نفوذ در سرتاسر ایران‌ است‌.
نهضت‌ ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ در بسیاری‌ از شهرهای‌ ایران‌ موجب‌ جنبش‌ مردم‌ به‌ رهبری‌ روحانیت‌ گردید. روحانیون‌ بزرگ‌ ایران‌ برای‌ ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ دست‌ به‌ مبارزه‌ زدند و مردم‌ را برای‌ پیروزی‌ بسیج‌ كردند.
آیت‌اللّه‌ بروجردی‌ كه‌ اعلم‌ علمای‌ آن‌ زمان‌ بود و در دی‌ ماه‌ سال‌ 1323 به‌ قم‌ آمده‌ بود، همّ خود را مصروف‌ سروسامان‌ بخشیدن‌ به‌ حوزه‌ی‌ زخم‌خورده‌ی‌ قم‌ داشتند و كمتر وارد مسایل‌ سیاسی‌ می‌شدند؛ اما در مسئله‌ی‌ نفت‌ به‌ روایت‌ آیت‌اللّه‌ سلطانی‌ ، می‌فرمودند: «البته‌ روحانیت‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ نباید با این‌ حركت‌ مخالفت‌ كند. اگر با این‌ حركت‌ مردمی‌ مخالفت‌ كند و این‌ حركت‌ ناكام‌ بماند، در تاریخ‌ ایران‌ ضبط‌ می‌شود كه‌ روحانیت‌ سبب‌ این‌ كار شد؛ لذا به‌ آقای‌ بهبهانی‌ و علمای‌ تهران‌ نوشتم‌ كه‌ مخالفت‌ نكنند.»
آیت‌اللّه‌ واعظ‌زاده‌ خراسانی‌ نقل‌ می‌كند كه‌ « آیت‌اللّه‌ بروجردی‌ به‌ خاطر آن‌ روح‌ انقلابی‌ كه‌ داشت‌ از نهضت‌ ملی‌ نفت‌» حمایت‌ می‌كرد.
گرچه‌ حمایت‌ آیت‌اللّه‌ بروجردی‌ جنبه‌ی‌ اثباتی‌ كمتری‌ داشت‌ و در جایی‌ اطلاعیه‌ یا فتوایی‌ صادر نكرد، اما مخالفت‌ نكردن‌ وی‌ و تأییدهای‌ ضمنی‌ او می‌توانست‌ كمك‌ بزرگی‌ به‌ رهبران‌ نهضت‌ باشد.
به‌ دنبال‌ طرح‌ ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ مراجع‌ دیگر و عالمان‌ وقت‌ مانند « آیت‌الله‌ العظمی‌ خوانساری‌ ، آیت‌اللّه‌ بهاءالدین‌ محلاتی‌ (در شیراز)، آیت‌اللّه‌ شاهرودی‌ ، حجة‌الاسلام‌ سیدمحمود روحانی‌ قمی‌ و عده‌ای‌ دیگر از علما و مراجع‌ تقلید با صدور فتاوای‌ خود ضمن‌ تجلیل‌ از آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ ، نظر ایشان‌ را در مورد ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ قویاً مورد تأیید قرار دادند.»
آیت‌اللّه‌ محمدتقی‌ خوانساری‌ كه‌ از مراجع‌ ثلاث‌ قم‌ بودند، در فتوایی‌ اعلام‌ نمودند «اگر از پیغمبر(ص‌) بپرسند كه‌ یك‌ منبع‌ مهم‌ و فوق‌العاده‌ی‌ ثروت‌ «طلای‌ سیاه‌» و عایدات‌ بی‌پایانی‌ كه‌ هر روز میلیون‌ها تومان‌ از آن‌ منبع‌ خداداد، حقوق‌ حقه‌ی‌ این‌ ملت‌ را به‌ رایگان‌ در طبق‌ اخلاص‌ گذارده‌ و تقدیم‌ اجنبی‌ شود و مملكتی‌ كه‌ از 15 میلیون‌، 14 میلیون‌ آنها فاقد وسائل‌ زندگی‌ هستند و هرروزه‌ دچار مخاطرات‌ مختلفه‌ و مبتلای‌ به‌ موت‌ اصغر و اسود شوند، نه‌ معاش‌ و نه‌ لباس‌، نه‌ زندگی‌ داشته‌ باشند و از این‌ منبع‌ عظیم‌ استفاده‌ و بهره‌ی‌ قابلی‌ نبرند، چه‌ صورت‌ دارد؟... ] حضرت‌ [ نسبت‌ به‌ ما كه‌ دارایی‌ و اهتمام‌ خود را صرف‌ بنده‌ كردن‌ آزادگان‌ می‌كنیم‌ چه‌ خواهند فرمود؟
... مسلط‌ نمودن‌ اجنبی‌ بر نفت‌ كه‌ مایه‌ی‌ حیات‌ این‌ ملت‌ است‌، غیر از خفّت‌ عقل‌ و بی‌علاقگی‌ به‌ جامعه‌ و عدم‌ توجه‌ به‌ مقررات‌ و وظایف‌ دینی‌ و ضعف‌ ادراك‌ و عدم‌ رعایت‌ مصالح‌ و مفاسد جامعه‌ چیز دیگری‌ نبوده‌ و نیست‌.» آیت‌اللّه‌ خوانساری‌ در پایان‌ افتاء خود آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ را ملاك‌ قرار دادند و افزودند «خصوصاً با این‌كه‌ مثل‌ حضرت‌ مستطاب‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ دامت‌ بركاته‌ كه‌ مجتهدی‌ عادل‌ و باشهامت‌ و دلسوز و فداكار برای‌ مصالح‌ دین‌ و دنیای‌ مردم‌، با این‌ همه‌ جدیت‌ ترغیب‌ و تحریص‌ و مردم‌ را بیدار می‌كند، دیگر مجال‌ عذری‌ برای‌ كسی‌ نمی‌ماند».
آیت‌اللّه‌ محلاتی‌ ، عالم‌ و مرجع‌ مردم‌ شیراز، نیز در اعلامیه‌ی‌ خود كلیه‌ی‌ قراردادهایی‌ را كه‌ دولت‌های‌ غیرمشروع‌ امضا كرده‌اند باطل‌ اعلام‌ كرد و نوشت‌: «قراردادهای‌ تحمیلی‌ سابق‌ بین‌ كشور ایران‌ و كمپانی‌ نفت‌ چون‌ علاوه‌ بر این‌كه‌ به‌دست‌ حكومت‌های‌ جابره‌ كه‌ شرعاً و واقعاً ولایتی‌ بر اهالی‌ مسلمانان‌ و ملت‌ مظلوم‌ این‌ كشور نداشته‌اند، به‌ ضرر فاحش‌ و برخلاف‌ مصلحت‌ مسلمانان‌ بوده‌، لغو و بی‌اثر است‌. و اكنون‌ هم‌ تهیه‌ی‌ وسائل‌ برای‌ كوتاه‌ كردن‌ دست‌ اجانب‌ از سوء مداخله‌ در كار مسلمین‌ و اعاده‌ی‌ عظمت‌ و استقلال‌ تام‌ كشور اسلامی‌ ایران‌ عزیز از اهم‌ تكالیف‌ هر مسلمانی‌ است‌.» آیت‌اللّه‌ محلاتی‌ در پایان‌ اعلامیه‌ی‌ خود در حمایت‌ و تأیید آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ نوشت‌: «البته‌ آقای‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ دامت‌ بركاته‌ نظر به‌ همین‌ مقدمات‌ معروضه‌ ابقای‌ معادن‌ نفت‌ در دست‌ شركت‌ اجنبی‌ مخالف‌ نظرشان‌ است‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ كه‌ عرض‌ شد ملی‌ شدن‌ آن‌ را لازم‌ می‌دانند. بنابراین‌ همكاری‌ و مساعدت‌ با حضرت‌ معظم‌له‌ در این‌ مقصود شریف‌ و هدف‌ حیاتی‌ فریضه‌ و ذمّه‌ هر مسلمانی‌ است‌.»
آیت‌اللّه‌ حاج‌ شیخ‌ عباسعلی‌ شاهرودی‌ در اطلاعیه‌ای‌ اعلام‌ كرد «جای‌ هیچ‌ گونه‌ تردیدی‌ نیست‌ كه‌ كوتاه‌ كردن‌ دست‌ اجانب‌ از كشور و مسلمین‌ و ملی‌ نمودن‌ صنعت‌ نفت‌ در سراسر كشور بر هر مسلمانی‌ لازم‌ و واجب‌ است‌.» وی‌ در حمایت‌ و تأیید آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ افزود «خصوصاً كه‌ مثل‌ حضرت‌ آیت‌اللّه‌العظمی‌ آقای‌ كاشانی‌ دامت‌ بركاته‌ العالی‌ در رأس‌ این‌ نهضت‌ مقدس‌ بوده‌ و تمام‌ اوقات‌ شریف‌ خود را مصروف‌ در رفع‌ ظلم‌ و جور و تأمین‌ آسایش‌ مسلمین‌ می‌فرمایند... بر مسلمان‌ها لازم‌ است‌ از وجود محترم‌ امثال‌ ایشان‌ تبعیت‌ و قدردانی‌ نمایند و روی‌ موازین‌ شرع‌ و دین‌ مقدس‌ اسلام‌ برای‌ مسلمین‌ در اقدام‌ بر (ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ در سراسر كشور) جای‌ هیچگونه‌ شبهه‌ و تردیدی‌ نیست‌.»
از سویی‌ دیگر، آیت‌اللّه‌ سیدحسن‌ چهارسوقی‌ ، از علمای‌ پرطرفدار اصفهان‌ ، در جواب‌ استفتای‌ عده‌ای‌ از مردم‌، بقای‌ شركت‌ نفت‌ را از موارد سلطه‌ی‌ كفار بر مؤمنین‌ شمردند و فرمودند: «حرمت‌ تسلیط‌ اجانب‌ و كفار بر مسلمین‌ و اموال‌ و نفوس‌ و اعراض‌ و نوامیس‌ آنها از بدیهیات‌ و مسلمات‌ و جای‌ هیچ‌ شبهه‌ و تردید نیست‌ ولن‌ یجعل‌ الله للكافرین‌ علی‌ المومنین‌ سبیلاً». سپس‌ در مورد لزوم‌ مبارزه‌ی‌ عمومی‌ افزود: «و فرقی‌ نیست‌ در این‌ جهت‌ بین‌ دولت‌ و ملت‌. همه‌ در نفع‌ و ضرر شركت‌ دارند، بلكه‌ بر دولت‌ بیشتر لازم‌ است‌ جدّیت‌ و اهتمام‌ در قطع‌ ید اجانب‌ و بیگانگان‌.» آیت‌اللّه‌ چهارسوقی‌ در لزوم‌ اطاعت‌ از آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ اضافه‌ كرد: «در این‌ موضوع‌ پیروی‌ از حكم‌ مطاع‌ و فرمایش‌ متبع‌ حضرت‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ دامت‌ بركاته‌ لازم‌ است‌.»
آیت‌اللّه‌ حاج‌ شیخ‌ باقر رسولی‌ عالم‌ و پیشوای‌ مردم‌ گیلان‌ نیز در پاسخ‌ استفتای‌ عده‌ای‌ از مؤمنان‌ اعلام‌ كرد: «لزوم‌ استرداد حقوق‌ مغصوبه‌ از ستمكاران‌ ضروری‌ و مُجْمعٌ علیه‌ جمیع‌ دیانات‌ و ا قوام‌ و ملل‌ مختلفه‌ می‌باشد... بنابراین‌ پیروی‌ و همكاری‌ با حضرت‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ مدظله‌ و جبهه‌ی‌ ملی‌ ادام‌الله بقائهم‌ و هر سازمانی‌ كه‌ بر علیه‌ ستمكاران‌ تأسیس‌ شده‌، لازم‌ و متحتم‌ است‌.»
آیت‌اللّه‌ حاج‌ سیدمحمود روحانی‌ قمی‌ از علمای‌ بزرگ‌ و فقهای‌ بنام‌ قم‌ در فتوایی‌ اعلام‌ نمود و نوشت‌: «نفت‌ و معادن‌ آن‌ ملك‌ مسلمین‌ و مال‌ ایرانیان‌ است‌ و منافع‌ او را اجانب‌ می‌برد و چندین‌ میلیون‌ جمعیت‌ از زن‌ و بچه‌ ایرانی‌ دچار بدبختی‌ و بیچارگی‌ است‌ كه‌ در نتیجه‌ هموطنان‌ ما دچار فساد اخلاق‌ و اختلافات‌ مسلكی‌ كه‌ عالم‌ بشریت‌ را تهدید می‌نماید، شده‌اند و اگر منافع‌ منابع‌ این‌ مملكت‌ عاید ملت‌ شود، تمام‌ بدبختی‌ها و پریشانی‌ها مرتفع‌ خواهد شد... و این‌ حكم‌ روی‌ موازین‌ شرع‌ و از ضروریات‌ دین‌ است‌ و مطابق‌ نص‌ آیه‌ی‌ مباركه‌ «لن‌ یجعل‌الله للكافرین‌ علی‌ المؤمنین‌» واضح‌ و مبرهن‌ است‌.»
آیت‌اللّه‌ قمی‌ رهبری‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ را در این‌ فتوا مورد تأیید و آن‌ را ملاك‌ حقانیت‌ لزوم‌ ملی‌ شدن‌ نفت‌ اعلام‌ نمود و نوشت‌ «با توجه‌ به‌ این‌كه‌ مثل‌ حضرت‌ آیت‌اللّه‌ آقای‌ حاج‌ ابوالقاسم‌ كاشانی‌ دام‌ ظله‌ كه‌ از اول‌ عمر و زندگانی‌ خود اشتغال‌ به‌ اصلاح‌ امور مسلمین‌ و خیرخواهی‌ مردم‌ و مبارزه‌ با دشمنان‌ دین‌ و دنیای‌ مسلمین‌ بوده‌اند و در مقام‌ دفاع‌ از حقوق‌ حقه‌ی‌ ایرانیان‌ از هیچ‌ گونه‌ فداكاری‌ و مبارزه‌ دریغ‌ ننموده‌اند و با اطلاع‌ كاملی‌ كه‌ از سیاست‌ دارند و در رأس‌ این‌ نهضت‌ مقدس‌ قرار گرفته‌اند و با كمال‌ جدیت‌، امر و قیام‌ می‌فرمایند بر ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ در سراسر كشور، راهی‌ برای‌ شبهه‌ باقی‌ نماند. بنابراین‌ بر تمام‌ مسلمین‌ و هموطنان‌ عزیز حتم‌ و لازم‌ است‌ كه‌ نهایت‌ سعی‌ و كوشش‌ را مبذول‌ دارند تا گریبان‌ خود را از چنگال‌ جابرانه‌ی‌ اجانب‌ خلاص‌ و سعادت‌ را نصیب‌ خود نمایند.»
همچنین‌ آیت‌اللّه‌ حاج‌ شیخ‌ محمدرضا كلباسی‌ از علمای‌ بزرگ‌ مشهد نیز در پاسخ‌ به‌ استفتایی‌ در مورد ملی‌ شدن‌ نفت‌ نوشت‌: «... طلب‌ حق‌ و گرفتن‌ آن‌ از وظایف‌ اولیه‌ی‌ هر مسلمانی‌ است‌... تردیدی‌ ندارم‌ كه‌ معادن‌ نفت‌ ایران‌ حق‌ اولیه‌ی‌ ایرانیان‌ است‌... اعتراف‌ می‌كنم‌ كه‌ زبونی‌ و سستی‌ خودمان‌ باعث‌ شده‌ كه‌ این‌ ثروت‌ هنگفت‌ ملی‌ سال‌ها به‌ رایگان‌ در اختیار دیگران‌ باشد و غاصبانه‌ حق‌ مشروع‌ ما را تاراج‌ نمایند...
امروز بر فرد فرد مسلمانان‌ لازم‌ است‌ كه‌ از موقعیت‌ استفاده‌ و نسبت‌ به‌ استیفای‌ حقوق‌ حقه‌ خود از شركت‌ نفت‌ و ملی‌ شدن‌ آن‌ مجاهدت‌، و مساعی‌ جمیله‌ی‌ حضرت‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ را پشتیبانی‌ نمایند.»
همچنین‌ حجج‌ اسلام‌ آقای‌ حاج‌ سید حسین‌ خادمی‌ و حاج‌ شیخ‌ مرتضی‌ مدرسی‌ اردكانی‌ از اصفهان‌ و حاج‌ سید مصطفی‌ سیدالعراقین‌ و آیت‌اللّه‌ حاج‌ شیخ‌ مهدی‌ نجفی‌ نیز در حمایت‌ از ملی‌ شدن‌ نفت‌ اعلامیه‌هایی‌ صادر كردند.
آیت‌اللّه‌ فقیه‌ سبزواری‌ از علمای‌ مشهد نیز فتوایی‌ دایر بر لزوم‌ خلع‌ ید از شركت‌ نفت‌ صادر كرد.
علما، رهبری‌ آیت‌اللّه‌ كاشانی‌ را در جنبش‌ ملی‌ كردن‌ صنعت‌ نفت‌ پذیرفته‌ و از مردم‌ می‌خواستند كه‌ از معظم‌له‌ پیروی‌ و اطاعت‌ و كمك‌ و همكاری‌ نمایند. بدیهی‌ است‌ این‌ عالمان‌ كه‌ هر كدام‌ در حوزه‌ی‌ خود دارای‌ نفوذی‌ بوده‌اند، تأثیر وافری‌ در بسیج‌ عمومی‌ و مردمی‌ كردن‌ مبارزه‌ برای‌ ملی‌ كردن‌ نفت‌ داشته‌اند.
 www.irdc.ir
 
http://noorportal.net/90/114/118/7852.aspx

روحانيت و نهضت نفت

روحانيت و نهضت نفت

نويسنده: احمد رهدار

دكتر مصدق در مجلس چهاردهم، طرحي را بدين مضمون مطرح كردكه (تا زماني كه قشون اجنبي در خاك ايران حضور دارد، دادن هر نوع امتياز به خارجي ممنوع است).1 البته در همين زمان، غلام حسين رحيميان، نماينده قوچان در مجلس شوراي ملي، طرحي داد كه براساس آن، امتياز نفت جنوب كه در آن زمان، در دست انگليسي ها بود، به اين علت كه در زمان زمامداري رضاشاه داده شده است، ملغي اعلام شود. مصدق به اين دليل كه اين طرح، در زمره ايقاعات مجلس است (كه طرف مقابل ندارد) و قابل تغيير است (به خلاف عقدها كه طرف مقابل دارد و به راحتي قابل تغيير نيست)، آن را امضا نكرد.2
در مجلس پانزدهم، در حالي كه آيت الله كاشاني تبعيد بود،3 قراردادالحاقي (گس گلشائيان) جهت تنفيذ قرارداد 1933 (البته با پرداخت چند هزار ليره اضافي) مطرح شد4 كه با مقاومت اقليت مجلس (مكي،بقايي، حايري زاده، رحيميان، آزاد و...) و نيز به مدد نامه اي كه مصدق 5تحت اصرار مكي 6 به نمايندگان مجلس مي دهد، تصويب نمي شود.7
با پايان گرفتن دوره پانزدهم مجلس شوراي ملي، مصدق كه مدتي ازسياست كناره گرفته بود، به دعوت اقليت مجلس پانزدهم، وارد سياست شد و در نخستين گام، به همراه 18 نفر ديگر، به عنوان اعتراض به دخالت دولت در انتخابات مجلس شانزدهم، در دربار متحصن شد. باابطال انتخابات تهران و تجديد آن، مصدق، كاشاني (كه در اين شرايط،در خارج از كشور تبعيد بود8 و ديگر گروه متحصنان در دربار، به مجلس شانزدهم راه يافتند. گروه متحصن در دربار، در مجلس شانزدهم، نطفه جبهه ملي را تشكيل دادند و برنامه خود را به صورت رسمي در تاريخ 1328/12/25 اعلام كردند.
با استعفاي منصور، سپهبد رزم آرا، به رغم ميل شاه جوان، در1329/4/5 به نخست وزيري رسيد.9 دولت رزم آرا، لايحه گس گلشائيان را كه در مجلس پانزدهم تصويب نشده بود، به مجلس شانزدهم (كميسيون نفت به رياست مصدق) داد و كميسيون نفت، مدتي بعدنظرش را درباره رد لايحه رسما اعلام كرد. به رغم اين، دولت رسماموافقت خود را با لايحه اعلام كرد؛ گر چه چند ماه بعد، در تاريخ 1329/9/19 گزارشي داير بر رد لايحه الحاقي مذكور تقديم مجلس كرد.
فرداي اين روز (يك روز پس از قتل رزم آرا)، كميسيون نفت مجلس، به ملي شدن صنعت نفت به اتفاق آرا راي داد10 و اين امر در تاريخ 1329/12/29، به تصويب نهايي مجلس شوراي ملي رسيد11 و به تبع آن، در تاريخ 1330/2/9، لايحه اي نه ماده اي 12 در مجلس سنا به تصويب رسيد كه بر اساس آن، هياتي معروف به (هيات مختلط) مركب از نمايندگان مجلسين سنا و شورا، به خلع يد از شركت نفت انگليس بپردازند و اساس نامه شركت ملي نفت را تنظيم كنند. اين اقدام مجلس،خشم انگليس، روسيه و آمريكا را برانگيخت. در تاريخ 1330/3/10رييس جمهور آمريكا پيامي خطاب به دكتر مصدق فرستاد و ضمن اظهار نگراني از اختلافات ميان ايران و انگليس، توصيه كرد كه ايران درمسير مجاهدت براي ملي كردن صنعت نفت، بنا را بر مذاكرات دوستانه با نمايندگان انگليس بگذارد.13

1. اقدامات آيت الله كاشاني براي ملي شدن صنعت نفت
در همه مراحلي كه ملي شدن صنعت نفت طي كرده است، آيت الله كاشاني نقش محوري و رهبري داشته است. وي با فشارهاي سياسي اي كه با پشتوانه قوي مردمي خود داشت، موجب مي شد تا اولا سايرطرفداران ملي شدن صنعت نفت از مصدق و يارانش گرفته، تا مردم عادي از ادامه راه بازنمانند و استقامت ورزند و هم مخالفان ملي شدن صنعت نفت، چه رجال سياسي داخلي و چه سفارت هاي بيگانه عنان نهضت را به دست خود بپيچانند و جهت دهند. آيت الله كاشاني، از تبيين مفاسد اقتصادي كارگزاران دولتي و وضعيت اسف بار اقتصادي جامعه شروع و كم كم طرح ملي شدن صنعت نفت را مطرح كرد.
براي مثال وي در تاريخ 1326/10/19، در يك مجلس عزاداري كه به مناسبت اربعين حسيني (ع) برگزار شده بود، با گفتن مطالبي درخصوص وضعيت اسف بار اقتصاد، از قبيل (وضع فعلي ما غيرعادي است ؛ مملكت رو به ويراني مي رود؛ ثروت مملكت را زمامداران مامي ربايند و.... متاسفانه تجارت مسلمانان به دست چند نفر يهودي اجنبي افتاده است)، مردم را به شدت نسبت به وضعيت اقتصاد مملكت وفساد اقتصادي زمامداران، نفوذ يهودي ها و... تحريك كرد. پس از اين تاريخ، تا زمان واقعه 1327/11/15 كه از سوي ناصر فخرآرايي، خبرنگارروزنامه پرچم اسلام، به سوي شاه تيراندازي كرد و به تبعه آن آيت الله كاشاني به لبنان تبعيد شد، به مناسبت هاي مختلف، آيت الله كاشاني عليه دولت، مفاسد اجتماعي، كارگزاران فاسد و بيگانگان به افشاگري مي پرداخت.
وي مجددا در تاريخ 1329/3/29 در حالي كه غيابا از جانب مردم تهران به نمايندگي مجلس شانزدهم راي آورده بود، وارد ايران شد ومورد استقبال بي نظيري قرار گرفت.14 وي كمي بعد، بيانيه اي عليه قرارداد گس گلشائيان صادر كرد كه در آن آمده بود: (نفت ايران متعلق به ملت ايران است و به هر ترتيبي كه بخواهد، نسبت به آن رفتار مي كندو قراردادي كه با اكراه و اجبار تحميل شود، هيچ نوع ارزش قضايي ندارد).15
هفت روز پس از ورود آيت الله كاشاني به ايران، منصور در تاريخ 1329/4/5 استعفا داد و رزم آرا روي كار آمد. آيت الله كاشاني درتاريخ هاي 1329/10/8 و 1329/11/6، سخنراني هايي عليه رزم آرا كه به اين دليل كه ملت ايران شايستگي ساختن (لولهنگ) را هم ندارد، به شدت با ملي شدن صنعت نفت مخالف بود، برگزار كرد و در قطعنامه پاياني آنها، از (ملي كردن صنعت نفت به عنوان يك خواسته عمومي)ياد كرد.16 وي حتي طي بيانيه اي مبسوط به شرح ذيل، اعلام كرد:
1. كشورهاي اسلامي دريافته اند كه ميراث غرب براي آنها چيزي جز(بي ديني، نفاق، ظلم، فساد، فحشاء و...) نبوده است، از اين رو، ديگرادامه سلطه كشورهاي غربي از طريق حمايت از خيانت كاران وطن فروش، انتخابات فرمايشي و تحميلي، حكومت هاي نظامي و... برجهان اسلام ممكن نيست.
2. زعماي ديني به اين نتيجه رسيده اند كه بايد نفت ايران ملي شود تامنافع آن به عموم مردم برسد. ملي كردن منابع، كاري است كه خودكشورهاي اروپايي، از جمله انگليس، براي بهره برداري بيشتر آنها به نفع شهروندان شان انجام مي دهند.
3. استعمارگران در برابر خواست ملي شدن صنعت نفت ما، هيچ مقاومتي نمي توانند بكنند، همچنان كه در برابر آزادي طلبي هاي هندوستان، پاكستان، برمه، مصر، ايرلند و.... (دولت جبار انگليس ازظلم و ستمكاري خود اضطرارا دست برداشته و دريافته است كه اگر به مظالم استعماري خود خاتمه ندهد، نتايج وخيم آن مستقيما عايد خود اوخواهد شد).
4. (به نام سعادت ملت ايران و به منظور كمك به صلح جهاني، همه افراد مملكت بخواهند كه صنعت نفت ايران در مناطق كشور، بدون استثنا ملي اعلام شود... و از آقايان نمايندگان وطن پرست... جز اين انتظاري نيست كه در وصول به اين مقصود بذل وجود نمايند).17
محتواي اين اعلاميه از جانب دكتر بقايي، در قالب طرحي تقديم به مجلس شد؛ اما چون داراي 11 امضا بود و به حد نصاب 15 امضا نرسيد،مطرح نشد. در 1329/12/16 رزم آرا توسط خليل طهماسبي، از اعضاي جمعيت فدائيان اسلام ترور شد و آيت الله كاشاني، طي يك مصاحبه مطبوعاتي با دلمر، خبرنگار روزنامه ديلي اكسپرس، ضمن دفاع از قاتل رزم آرا،18 در پاسخ به اين سوال كه (آيا اين عمل ترور ادامه خواهديافت ؟) اعلام كرد: (تا وقتي كه خيانت كاري از طرف هيات حاكمه ادامه داشته باشد و كساني در هيات حاكمه بخواهند، به نفع اجانب و به ضررملت ايران اقدام كنند، ملت ايران هم از تنبيه و مجازات خائنين قصورنخواهد ورزيد).
آيت الله كاشاني، در اين مصاحبه، در پاسخ به پرسش خبرنگار كه (اگراعلي حضرت شاهنشاه در اعمال رزم آرا با جانشينان او شركت و دخالت داشته باشند، نسبت به ايشان چگونه قضاوت مي كنيد و چه خواهيدكرد)، به صورت دو پهلو و كلي پاسخ مي دهد: (به طور كلي، شاه درحكومت ملي مسئول نيست). آيت الله كاشاني با اين پاسخ خود، برخوردمشابه با برخورد رزم آرا را در خصوص شاه منتفي نمي داند.
وي در پاسخ به اين پرسش كه (آيا در ضمن ملي شدن صنايع نفت جنوب، آن جناب موافقت دارند كه مهندسان و كارمندان انگليسي شركت نفت، براي استخراج نفت جنوب با ايراني ها همكاري كنند)،مي گويد:
(سرچشمه اكثر بدبختي هاي ملت ايران از عمال شركت نفت است كه در شئون مختلف مملكت ما دخالت هاي ناروا مي كنند. من معتقدم اگرانگليسي ها حاضر شوند، دو برابر آنچه از نفت ايران مي برند، به ما بدهند،باز هم بايد دست آنها، حتما از صنايع نفت ايران قطع شود... ما با دولت انگلستان جنگ نداريم و اوضاع دنيا و موقعيت بين المللي هم به دولت انگلستان، ديگر فرصت و اجازه نخواهد داد كه كشتي هاي جنگي خود رابه ايران بياورد و مملكت ما را تهديد كند).
آيت الله كاشاني در خصوص ارجاع پرونده ايران به ديوان لاهه، امري كه بعدها اتفاق افتاد، مي گويد: مدتي است كاپيتولاسيون الغا شده است واگر در داخل كشور ايران، دعوا يا اختلافي ميان خارجيان و ايراني هاپيش آمد كند، آن دعوا بايد در محاكم ايراني مطرح شود و مورد قضاوت قرار گيرد. آنچه هم كه در قرارداد 1933 آمده كه در صورت دعوا، پرونده بايد به ديوان لاهه ارجاع داده شود، به دليل غيرقانوني بودن و تحميلي بودن اين قرارداد كه هم صريح كلام امضا كننده آن كه الان رييس مجلس سنا است (تقي زاده) و هم اعترافات مكرر خود انگليسي ها درخصوص ديكتاتوري بودن رضاشاه بر اين امر دلالت دارد، قابل اجرانخواهد بود.
آيت الله كاشاني در پاسخ به اين پرسش كه كمونيسم چقدر براي ايران خطرناك است، پاسخ مي دهد: اگر خطر بلشويكي و كمونيزم هم متوجه مملكت ما بشود يا شده باشد، تقصير انگليسي هاست، براي اينكه عمال شركت نفت در انتخابات دخالت مي كنند و در تعيين و انتخاب اعضا وروساي موثر ادارات دولتي و پست هاي حساس دخالت دارند و از وزيران و زمامداران نفع طلب خائن حمايت مي كنند و در نتيجه، روز به روزتحميل و فشار به طبقات زحمت كش و اصناف و بازرگانان شريف زيادترمي شود و فقر و فساد اخلاقي توسعه مي يابد و فقر و فساد اخلاق هم،زمينه را براي ايجاد رشد افكار و اعمال بلشويكي و كمونيستي مهيا وآماده مي سازد.19
در حقيقت، اين مصاحبه آيت الله كاشاني، به ويژه حمايت قاطع وي ازقاتل رزم آرا، تير خلاصي بود بر سر شركت نفت انگليس و آخرين حلقه ازسلسله عللي بود كه به ملي شدن صنعت نفت منجر گرديد.

2. اقدامات ساير علما براي ملي شدن صنعت نفت
بيشترين حضور علماي شيعه در نهضت ملي شدن صنعت نفت، دربيانيه ها و اعلاميه هايي جلوه مي كند كه علماي شيعه حضور مردم درصحنه و دفاع از ايده ملي شدن صنعت نفت را تكليف شرعي آنهادانسته اند؛ اما نكته اين است كه در آستانه نهضت نفت، دو تن از مرجع بزرگ شيعه، يعني آيت الله حاج سيد ابوالحسن اصفهاني و آيت الله آقاحسين قمي، به ترتيب در 1325/8/13 و 1325/11/17 دار فاني رابدرود گفتند و مراجع ثلاث وقت، آيات عظام سيد محمدتقي خوانساري،حجت و سيد صدرالدين صدر نيز، اگرچه در زمان نهضت نفت، در قيدحيات بودند؛ اما در شرايط كهولت سن قرار داشتند و كمتر توان حضور درعرصه سياسي را داشتند. افزون بر اين ايشان به ترتيب در تاريخ هاي 1331/6/7، بهمن 1331 و دي ماه 1332 به رحمت خدا رفتند.
به رغم اين، از ميان مراجع ثلاث، آيت الله سيد محمدتقي خوانساري در نهضت نفت شركت كرد.20 قضيه از اين قرار بود كه پس از رد لايحه قرارداد الحاقي گس گلشائيان توسط مجلس شوراي ملي، جنبش مردم ايران براي ملي كردن صنعت نفت اوج گرفت. در مقابل، دانشجويان توده اي، با شعار (الغاي بي قيد و شرط امتياز نفت جنوب)، به تظاهرات وزدوخورد با دانشجويان طرفدار ملي شدن صنعت نفت پرداختند و به لحاظ سياسي، خود را در كنار سپهبد رزم آرا قرار دادند. در اين ايام، باپيش گامي آيت الله سيد محمدتقي خوانساري كه از مراجع تقليد وقت بود، فتوايي شرعي به ضرورت ملي شدن صنعت نفت، در سراسر كشور،به همراه فتاواي مراجع تقليدي چون آيت الله صدر، آيت الله حجت وآيت الله فيض صادر و موجب شد، توده هاي وسيعي از مردم مذهبي كشور به حمايت از ملي شدن صنعت نفت قيام كنند).21
آيت الله سيد محمدتقي خوانساري، در پاسخ استفتايي كه از وي، درخصوص همراهي يا عدم همراهي با نهضت ملي شدن صنعت نفت شده بود، بدين مضمون مي نويسد: پيامبر اسلام در مورد مسلماني كه قبل از مرگش، همه اموالش را در راه آزاد كردن بردگان صرف كرده بود،مي فرمايد: (اگر اين شخص دفن نشده بود، مي گفتم در قبرستان مسلمانان او را دفن ننمايند... براي آنكه چند سر عائله را... بي مئونه گذارده و آنها را در امر معيشت) سرگردان رها كرده است، چگونه ممكن است اجازه دهيم، اجانب نفتي را كه متعلق به ميليون ها مسلمان است،ببرند و اينها را در امر معيشت سرگردان كنند؟! (من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين، فليس بمومن و لا مسلم). آيا اهتمام به امور مسلمين مصداقي از اين بهتر دارد كه ميليون ها مسلمان به اين فلاكت و با اين وضعيت رقت بار نباشند. اگر سلب عواطف بشريت از ما نشده بود،مي بايست خون گريه كنيم... ديگر، چه جاي عذري براي ما باقي مي ماند؛ خصوصا با اينكه مثل حضرت مستطاب آيت الله كاشاني... كه مجتهدي عادل و با شهامت، دل سوز و فداكار براي مصالح دين و دنياي مردم ]است [ با اين همه جديت... مردم را بيدار مي كنند، ديگر مجال عذري براي كسي نمي ماند.22
از سوي ديگر، آيت الله بروجردي در نهضت نفت كم وارد شد. ايشان نهايت چيزي كه در پاسخ دكتر مصدق نوشتند، اين بود: (موفقيت جناب عالي را در تقويت اسلام و اصلاح امور عامه مسلمين، از خداوندتعالي مسئلت مي نمايم). برخي علما هم به پيروي از ايشان، همين قبيل عبارات را نوشتند. 23 نكته مهم اين است كه از روحانيون و علما،هيچ كس عدم شركت آيت الله بروجردي در نهضت ملي شدن صنعت نفت را به معناي نفي مشروعيت ورود به اين ماجرا ندانست، به همين دليل در تهران و بيشتر شهرستان ها، بسياري آنها دعوت آيت الله كاشاني را لبيك گفتند و تا ماه هاي پاياني دولت دكتر مصدق، او راهمراهي كردند؛ اما با بروز اختلاف ميان آيت الله كاشاني و دكتر مصدق،روحانيون فعال در نهضت ملي شدن صنعت نفت، دو گروه شدند:
نخست دسته اي كه پس از مشاركت اوليه، به تدريج جانب دكتر مصدق را گرفتند و طبعا و به خصوص در شهرستان ها، در اقليت بودند. در اين زمينه بايد از برخي علماي تهران 24 از جمله اخوان سيد ابوالفضل و سيدرضا زنجاني نام برد. كساني از اتحاديه مسلمين هم، اگرچه با احتياط، تاروزهاي آخر، به حمايت دكتر مصدق ادامه دادند. دسته دوم كساني بودندكه به حمايت از آيت الله كاشاني و مخالفت با دكتر مصدق درآمدند. اين عده به همراه كساني كه از آغاز در اين ماجرا وارد نشدند (آيت الله بروجردي و ديگر روحانيون ساكت)، بيشتر به دليل روي كار آمدن كمونيست ها و نيز اختلافات گسترده آيت الله كاشاني با دكتر مصدق، به مخالفت با وي پرداختند. روحانيون اصفهان در اين دسته جاي دارند.كنار كشيدن آنان، ضربه اي براي دكتر مصدق و فرصتي براي بازگشت شاه بود؛ گرچه آنچه براي اين عده اهميت داشت، نيامدن كمونيست هابود؛ نه بازگشت سلطنت.25
در تهران، به جز آيت الله كاشاني كه محور بود و نقش ويژه وي درنهضت ملي شدن صنعت نفت، به طور مبسوط خواهد آمد، ميرزا خليل كمره اي و ميرزا محمدباقر كمره اي نيز از كساني هستند كه در اين نهضت، فعالانه حضور داشتند. در شهرستان ها، بيشترين حضور علماي شيعه در نهضت ملي شدن صنعت نفت در بيانيه ها و اعلاميه هايي جلوه مي كند كه طي آنها حضور مردم در صحنه و دفاع از ايده ملي شدن صنعت نفت، تكليف شرعي دانسته شده است. برخي اين بيانيه ها و فتاواكه بعضي متعلق به علماي بزرگ و بعضي متعلق به علماي درجه دوم است، به شرح ذيل است :
1. آيت الله سيد حسن چهارسوقي از علماي بزرگ اصفهان است كه حدود سه هفته پس از اعلاميه آيت الله كاشاني، مبني بر لزوم ملي كردن صنعت نفت، طي بيانيه اي حمايت خود از ملي شدن صنعت نفت اعلام كرد:
حرمت تسلط اجانب و كفار بر مسلمين و اموال و نفوس و اعراض ونواميس آنها، از بديهيات و مسلمات اوليه و جاي هيچ شبهه و ترديدنيست : (لن يجعل الله للكافرين علي المومنين سبيلا). به حكم عقل قاطع و شرع مطاع، بر هر ذي حقي واجب و لازم و متحتم است، در حدودقدرت و توانايي حفظ حق مشروع خود را بنمايد و از تعرض و مزاحمت غير، به تمام قوا دفاع و جلوگيري نمايد و اگر عدوانا احدي دست اندازي وتصرف غاصبانه نسبت به حق مشروع ديگري نموده باشد، بر صاحب حق لازم است، به وسايل مقتضيه، احقاق حق مغصوبه خود را نموده، ازيد غاصب انتزاع كند، ضرر كشيدن، مثل ضرر زدن به غير، حرام است. دراين موضوع، پيروي از حكم مطاع و فرمايش متبع حضرت آيت الله كاشاني (دامت بركاته) لازم است. با فرط استحقاقي كه خود ملت ايران در اين موقع كه اين طور گرفتاري فقر و فاقه و پريشاني هستند و دارند،هيچ منصفي نمي گويد كه مايه حيات و زندگاني آنها را ديگري ببرد.چراغي كه به خانه رواست، به بيگانه حرام است و فرقي نيست در اين جهت، بين دولت و ملت، همه در نفع و ضرر شركت دارند، بلكه دولت لازم است، جديت در قطع يد اجانب و بيگانگان، از حقوق مسلمه ومشروعه ملت خود نموده، اموال و حقوق مغصوبه مسلمين را از ايادي غاصبين انتزاع و به ذوي الحقوق تسليم نمايد).26
2. آيت الله ميرزا كاظم طباطبايي نيز از آيات عظام آذربايجان است كه فتواي ذيل را در حمايت از نهضت ملي شدن صنعت نفت در تاريخ 27ذي الحجه 1370 ق صادر مي كند:
(لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا)(نساء141/). در اين هنگام تاريك و باريك كه تمام ايران قيام كرده اند، براي استرداد حقوق حقه خودشان از كفار حربي...، به عموم برادران ديني لازم و واجب است،در پشتيباني حضرت آيت الله كاشاني و جناب آقاي دكتر مصدق كه مجري اميال قاطبه ملت ايران هستند، كوشا بوده و به مبارزه خودشان ادامه دهند تا... دارالاسلام از شر كفار محفوظ بماند.27
3. آيت الله بهاءالدين محلاتي از مراجع شيراز، در بيانيه حمايتي خوداز نهضت ملي شدن صنعت نفت، افزون بر غيرمشروع خواندن كليه قرادادهايي كه توسط حكومت هاي ديكتاتوري بر ما تحميل شده،مي نويسد:
يكي از مقررات ديني كه براي جلوگيري از رخنه اجانب در حصارعظمت و شوكت اسلام، در قرآن مجيد مكررا تاكيد شده است، ترك دوستي و مراوده با كفار است : (يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا بطانه من دونكم لايالونكم خبالا ودوا ما عنتم * قد بدت البغضاء من افواههم و ماتخفي صدورهم اكبر...)(آل عمران / 118) يكي از مظاهر مخالف بامضمون اين آيات شريفه، همين واگذار كردن معادن نفت كه منابع مهم ثروت و سيادت در جهان امروز است، به دست اجانب مي باشد...قراردادهاي تحميلي سابق بين كشور ايران و كمپاني نفت، چون... به دست حكومت هاي جابره كه شرعا... ولايتي بر اهالي مسلمان...نداشته اند ]و [برخلاف مصالح مسلمانان بوده، لغو و بي اثر است و اكنون هم، تهيه وسايل براي كوتاه كردن دست اجانب از سوء مداخله در كارمسلمين و اعاده عظمت استقلال تام كشور... از اهم تكاليف هرمسلماني است و همكاري با معظم له ]آيت الله كاشاني [در اين مقصودشريف و هدف حياتي، فريضه ذمه هر مسلماني است.28
4. در پاسخ به استفتائي كه از طرف محترمين و معتمدين تهران و قم و ساير شهرستان ها، از آقايان حاج سيد محمود حسيني روحاني قمي وآيت الله حاج شيخ عباس علي شاهرودي،29 راجع به ملي شدن صنعت نفت به عمل آمده، مي فرمايند:
معلوم است سوال در موضوع ملي شدن صنعت نفت، از جهت عناوين اوليه اين موضوع نيست، زيرا نفت و معادن آن، ملك مسلمين و مال ايرانيان است... با توجه به اينكه حضرت آيت الله حاج سيد ابوالقاسم كاشاني كه از اول عمر و زندگاني خود، اشتغال به اصلاح امور مسلمين وخيرخواهي مردم و مبارزه با دشمنان دين و دنياي مسلمين بوده اند و درمقام دفاع از حقوق حقه ايرانيان، از هيچ گونه فداكاري و مبارزه دريغ ننموده اند و با اطلاع كاملي كه از سياست دارند و در راس اين نهضت مقدس قرار گرفته اند...، راهي براي شبهه باقي نمي ماند. بنابراين بر تمام مسلمين و هم وطنان عزيز حتم و لازم است كه نهايت سعي و كوشش رامبذول دارند، تا گريبان خود را از چنگال جابرانه اجانب، خلاص نمايند.30
5. آيت الله سيد نورالدين هاشمي شيرازي 31 كه در آستانه نهضت نفت، مرجع علمي دارالحكومه شيراز بوده است، در مسجد وكيل شيرازمنبر رفته و پس از حمايت از نهضت ملي شدن صنعت نفت، جمله معروف (مصدق، مصدق است) را مي گويد كه پس از آن به صورت ضرب المثل در مي آيد.32
حزب برادران آيت الله نورالدين در جريان نهضت ملي، نخست مانندهمه نيروهاي ديگر به حمايت از دكتر مصدق پرداخت ؛ اما به دليل دشواري هايي كه پيش آمد، در ادامه با دكتر مصدق به مخالفت برخاست و به همين جهت با مرحوم حسام الدين فال اسيري كه در برابر حزب برادران، تشكل حزب الله را ايجاد كرده بود،33 درگير شد؛ به گونه اي كه يكي به حمايت از مصدق، دستور بستن بازار را مي داد و سيد نورالدين دستور بازگشادن آن را.34
6. آيت الله حاج شيخ باقر رسولي، عالم و پيشواي مردم گيلان، در پاسخ به استفتاي عده اي از متدينين مي نويسد:
لزوم استرداد حقوق مغصوبه از ستم كاران ضروري، و مجمع عليه جميع ديانات و اقوام و ملل مختلفه مي باشد... بنابراين، پيروي و همكاري باحضرت آيت الله كاشاني... و هر سازماني كه عليه ستم كاران تاسيس شده، لازم و متحتم است.35
7. آيت الله حاج شيخ محمدرضا كلباسي، از علماي بزرگ مشهد، درپاسخ به استفتايي در مورد ملي شدن صنعت نفت مي نويسد:
طلب حق و گرفتن آن، از وظايف اوليه هر مسلماني است... معادن نفت ايران، حق اوليه ايرانيان است... زبوني و سستي خود ما باعث شده كه اين ثروت هنگفت ملي، سال ها به رايگان در اختيار ديگران باشد وغاصبانه حق مشروع ما را تاراج نمايند. امروز بر فرد فرد مسلمانان واجب است كه از موقعيت استفاده و نسبت به استيفاي حقوق حقه خود ازشركت نفت و ملي شدن آن، مجاهدت و مساعي جميله حضرت آيت الله كاشاني را پشتيباني نماييد.36
8. نگاه حضرت امام (ره) به نهضت ملي شدن صنعت نفت، نگاهي ويژه است. ايشان به هر دو رهبر ملي و مذهبي اين نهضت، انتقاداتي دارند. وي، مصدق را به دليل اينكه اولا در اوج قدرت بود و مي توانست شاه را از بين ببرد و اين كار را نكرد و ثانيا به دليل اينكه مجلس هفدهم را به تعطيلي كشاند تا راه قانوني براي تعيين نخست وزير از سوي شاه بازشود، مورد انتقاد قرار مي دهد. حضرت امام نسبت به آيت الله كاشاني نيزبا اينكه در موردش فرموده است كه (آقاي كاشاني براي اسلام كارمي كرد)37 و حتي از سوابق مبارزاتي ايشان در عراق بر ضد انگليسي هابه نيكي ياد مي كرده اند38، انتقاداتي دارند. انتقاد حضرت امام از آيت الله كاشاني، اين است كه چرا بر جنبه هاي سياسي نهضت بيش از جنبه ديني آن تكيه كرده است ؟39 اين انتقادي بود كه فدائيان اسلام نيز ازآيت الله كاشاني داشتند.
در مجموع، امام از جنبش ملي، ذهنيت خوبي نداشت، چرا كه نه تنهادر اسلاميت كه در ملي بودن واقعي آنان نيز ترديد داشت. به همين دليل مي فرمايد: (ما از اين ملي ها هيچي نديديم، جز خراب كاري).40
علاوه بر اين بزرگواران، مي توان به بيانيه هاي حجج اسلام حاج سيدحسين خادمي، آيت الله طالقاني، حاج شيخ مرتضي مدرسي اردكاني،حاج سيد مصطفي سيدالعراقين و آيت الله حاج شيخ مهدي نجفي درباره ملي شدن صنعت نفت و فتواي لزوم خلع يد از شركت نفت انگليس، توسط آيت الله فقيه سبزواري از علماي مشهد نيز اشاره كرد.41
در مشهد، برخي شخصيت هاي روحاني مثل محمدتقي شريعتي،علي اصغر عابدزاده،42 محمود حلبي و... نيز سخت از نهضت ملي دفاع مي كردند.43
در اصفهان، هيات علميه اصفهان، افزون بر آنكه طي سال هاي 29 ـ32 سهم عمده اي در فعاليت براي ملي شدن صنعت نفت و تبعات آن داشت، و حتي به معرفي كانديدا براي مجلس مي پرداخت ؛ از آن جمله،اطلاعيه اي است كه به مناسبت كانديداتوري سيد محمود دفتريان،مشهور به لسان الواعظين، براي شهرضا و لنجان معرفي كردند. هيات علميه اصفهان، پس از درگذشت آيت الله چهارسوقي، با رياست آيت الله خادمي به فعاليت خود ادامه داد.44

3. اقدامات آيت الله كاشاني پس از ملي شدن صنعت نفت
بر هيچ محقق تاريخ معاصر پوشيده نيست كه اگر فعاليت هاي آيت الله كاشاني نبود، مصدق و جبهه ملي نمي توانستند، در برابر فشارهاي انگليس و مخالفان داخلي ملي شدن صنعت نفت ايستادگي كنند؛45 وبر فرض مقاومت مصدق و طرفدارانش و ملي شدن صنعت نفت، امكان تثبيت و به ثمر رساندن نهايي آن منتفي بود. برخي فعاليت هاي آيت الله كاشاني براي تثبيت ملي شدن صنعت نفت، عبارت است از:
1ـ3. دعوت به همكاري با هيات خلع يد و پرهيز از اختلاف و تفرقه
وقتي ماموران انگليسي از طريق تحريك كاركنان و كارگران شركت نفت، در كار هيات خلع يد، كارشكني و حتي آنها را به تحصن وادارمي كنند، آيت الله كاشاني پيام هايي به مضمون ذيل براي كارمندان وكارگران شركت نفت خوزستان مي فرستد:
ـ دويست سال ايران و ايرانيان در زير يوغ و مظالم اجنبي، روز خوش نديده و مخصوصا در پنجاه سال اخير كه مسلط به نفت جنوب و امرحياتي ما گرديده، روز به روز ظلم و جور و فقر و فلاكت و بيچارگي و فساداخلاق و سيه روزي، فزون تر و عده نفوس كمتر شده.
ـ انتظار دارم بيش از پيش در اتحاد و اتفاق و حفظ انتظامات وپشتيباني از دولت جناب آقاي دكتر مصدق و هيات محترم خلع يد كه ثمرات نيكوي آن عايد عموم ملت ايران مي شود، جديت خواهند كرد.
ـ براي قطع دست شركت نفت در امور ايران، سال ها انواع مصائب ومشقت ها تحمل شده، تا به همت ملت و مجلسين شورا و سنا، قانون ملي شدن صنعت نفت تصويب شد. اجرا و عملي شدن آن و قطع كامل ايادي غاصبانه شركت نفت انگليس از اين ماده حياتي، موقوف به مجاهدت ملت است و مجاهدت ملت، خودداري از هرگونه اعتصاب وموجبات اغتشاش و پيروي نكردن از دسائس و حيله آنها و سايرمفسدان است.
همچنين وقتي ايادي شركت نفت انگليس تلاش كردند، تا ميان مردم تخم نفاق و اختلاف بكارند و از اين طريق، وحدت و همدلي آنها را درخصوص نهضت نفت از بين ببرند، آيت الله كاشاني اعلاميه ذيل را صادركرد:
ـ قواي استعماري فاسد شركت سابق نفت كه از جميع اقدامات خودبراي ايجاد تشنج و انقلاب مايوس شده، اخيرا براي انصراف افكار ملت ايران از مسئله نفت، دست به حربه زنگ زده استعماري ديگري زده وسعي دارد، به عنوان اختلافات مذهبي، نفاق و شقاق جديدي برپانمايد... مبارزه ما، مبارزه ملي بر ضد استعمار كه ريشه همه مفاسدديني و دنيوي است، مي باشد، در راه اين مبارزه، همه ملت ايران لازم است، به اتحاد و يگانگي براي رسيدن بدين هدف مقدس فداكاري نمايند، پس واجب است، همه بيدار بوده و گول اظهارات فريبنده مغرضين و كاركنان اجنبي را نخورند. امر فوتي، قطع يد دشمنان ايران ازنفت و وطن عزيز است. آلت دست مغرضين نشويد و بالجمله بيدار وهشيار باشيد و بدانيد، هر نغمه اي كه باعث اختلاف و تشتت باشد، در هركجا و از هر كس ظاهر شود، به تحريك اجنبي و بر ضرر ملت و مملكت است.46
افزون بر اين، وقتي سفير انگليس طي بيانيه اي از دكتر مصدق خواست كه (ايران بايد از مخاطرات الغاي يك طرفي قرارداد پرهيز كند وتوجه داشته باشد به اينكه حل اختلاف از طريق دوستانه، موجب جلب سرمايه خارجي و ايجاد اعتبار براي كشور خواهد بود)، آيت الله كاشاني در تاريخ 1330/2/31 از مردم خواست، تا در ميدان بهارستان تجمع كنند. وي در اين تجمع، ضمن اظهار تنفر از دخالت آمريكا در امورايران، بر قابل بازگشت نبودن عمل خلع يد از شركت نفت انگليس تاكيدكرد. البته يك روز پيش از اين، وزير امور خارجه ايران نيز، طي نامه اي رسمي به بيانيه دولت آمريكا، خلع يد از شركت نفت انگليس را حتمي ودخالت آمريكا را در امور ايران محكوم كرد.47

پي نوشت ها:
1. روزنامه (ايران ما) در سرمقاله تاريخ 1323/9/19 مي نويسد: اين طرح آقاي دكتر مصدق، فعلا خيال كمپاني نفت جنوب را از ورودرقيب هاي گردن كلفت به ميدان نفت، كاملا راحت و آسوده مي سازد.
2. قلم و سياست در از استعفاي رضاشاه تا سقوط مصدق، ص 133،نقل از: نقش روشنفكران وابسته (دكتر محمد مصدق)، ج 7، ص 379.براي اطلاع از يك نمونه ديدگاه هايي كه معتقدند دكتر مصدق در قضيه نفت به نفع انگليسي ها عمل مي كرده است، ر.ك : چهره حقيقي مصدق السلطنه، ص 48ـ56؛ 330ـ 336.
3. پس از جنگ جهاني دوم، نيروهاي استعماري، آيت الله كاشاني رابهانه همكاري با آلماني ها دستگير و 28 ماه تمام در اراك و كرمانشاه ورشت زنداني نمودند. وي بار ديگر در خرداد 1324 دستگير و 22 ماه تمام در بهجت آباد قزوين تبعيد شد. (ر.ك : وقايع سي ام تير 1331، ص 171)براي بار سوم، وي در دولت محمد ساعد در سال 1327 بازداشت شد وپس از چند روز كه در قلعه فلك الافلاك خرم آباد زنداني بود، به كشورلبنان تبعيد گرديد. براي بار چهارم، در سال 1334 و پس از دستگيري فدائيان اسلام، به عنوان دخالت در قتل سپهبد رزم آرا دستگير و درمعرض محاكمه و اعدام قرار گرفت كه بر اثر دخالت مقامات روحاني به ويژه آيت الله بروجردي آزاد گرديد.
علي دواني، نهضت روحانيون ايران، ج 2، (تهران : مركز اسناد انقلاب اسلامي، چ 2، 1377)، ص 457 ـ 458.
4. امضاء كننده اين قرارداد، تقي زاده بوده است. براي اطلاع تفصيلي ازاصول قرارداد گس گلشائيان و ايراداتي كه به قرارداد 1933 وارد است،ر.ك : تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1، ص 362ـ366.
5. مصدق در اين شرايط از سياست بركنار بود.
6. مكي به مصدق مي گويد: چون شما در قرارداد نفت شمال (قراردادقوام سادچيكف) مداخله تام داشتيد و تحريم نفت شمال به دست ضماصورت قانوني گرفته، براي اينكه متهم به سياست يك جانبه نشويد،عقيده خود را در مورد قرارداد الحاقي اظهار كنيد.
تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1، ص 344.
7. البته شهيد آيت معتقد است كه دكتر مصدق به طور ضمني با اين قرارداد اعلام توافق كرده است.
چهره حقيقي مصدق السلطنه، ص 52 ـ 56.
8. وي در تاريخ 1329/3/29 پس از 18 ماه تبعيد، وارد ايران شد وكمي بعد، بيانيه اي صادر كرد كه در آن آمده بود: نفت ايران متعلق به ملت ايران است و به هر ترتيبي كه بخواهد نسبت به آن رفتار مي كند وقراردادي كه با اكراه و اجبار تحميل شود، هيچ نوع ارزش قضايي ندارد.
روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت، سند 6، ص 49 ـ 50.
9. محمدرضا شاه به هيچ وجه با انتصاب رزم آرا به نخست وزيري موافق نبود. نفوذ و اعتبار روزافزون جبهه ملي در ميان طبقات مردم وهمچنين ترور هژير وزير دربار به وسيله فدائيان اسلام وابسته به آيت الله كاشاني و... رد لايحه قرارداد الحاقي، او را ناگزير به قبول زمامداري رزم آرا كرد، ولي همواره نسبت به او بيمناك بود؛ زيرا سپهبدجوان، باهوش، جاه طلب و آشنا به زدوبندهاي سياسي، تنها افسري بودكه اگر زنده مي ماند و طوفان نفت را از سر مي گذراند، براي از ميان برداشتن شاه، ترديد به خرج نمي داد.
روزنامه نيويورك تايمز، مورخ 8 مارس 1951، نقل از: جنبش ملي شدن صنعت نفت ايران و كودتاي 28 مرداد 1332، ص 130.
10. با اينكه اكثريت مجلس شانزدهم و حتي كميسيون نفت آن،منتخب واقعي مردم نبودند و با ملي شدن صنعت نفت نيز مخالف بودند،فشار افكار عمومي از سويي، ترور رزم آرا به ويژه پس از مصاحبه مطبوعاتي آقاي كاشاني كه ادامه ترور كساني كه با ملي شدن نفت مخالف اند، از سوي ديگر، باعث شد تا كسي جرات نكند كه ساز مخالف ملي شدن نفت بزند.
11. در تاريخ 29 اسفند 1329، راديو بي. بي. سي. در تفسيري اعلام كرد:
امروز پارلمان ايران پيشنهاد ملي كردن نفت در سراسر كشور راتصويب كرد. اين پيشنهاد از طرف عده معدودي از مرتجعين وثروتمندان و همچنين عده اي ملاهاي متعصب كه در راس آنان سيدابوالقاسم كاشاني قرار گرفته است، پشتيباني مي شود. چند نفر منفي باف كه عده اي از جوانان ساده لوح از آنان پيروي مي كردند فرياد مي زدند:(نفت ايراني براي ايراني)، ولي هيچ كس نگفت چه طور ممكن است كه ايران نفت خود را اداره كند؟ فقط كساني از قبيل رزم آرا مي دانستند اداره كردن نفت به دست ايراني عملي نيست و با پيشنهاد ملي كردن مخالفت مي كردند.
روزنامه شاهد، مورخ 1329/12/29، نقل از: جنبش ملي شدن صنعت نفت ايران و كودتاي 28 مرداد 1332، ص 127ـ 128.
12. براي اطلاع از اصل مواد نه گانه، ر.ك : تاريخ ملي شدن صنعت نفت ايران، ص 110 ـ 112.
13. تاريخ ملي شدن صنعت نفت ايران، ص 123.
14. براي اطلاع بيشتر از شرح اين استقبال تاريخي، ر.ك : روحانيت ونهضت ملي شدن صنعت نفت، سند 6، ص 49 ـ 50.
15. تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1، ص 348.
16. تاريخ ملي شدن صنعت نفت ايران، ص 90.
17. گروهي از هواداران نهضت اسلامي ايران در اروپا، روحانيت ونهضت ملي شدن صنعت نفت، (پاريس، بي نا، 1358)، سند 8، ص 54 ـ55.
18. آيت الله كاشاني در دفاع از خليل طهماسبي قاتل رزم آرا مي گويد:
اين عمل به نفع ملت ايران بود و اين گلوله وضربه عالي ترين ومفيدترين ضربه اي بود كه به پيكر استعمار و دشمنان ملت ايران واردآمد. قاتل رزم آرا بايد آزاد شود؛ زيرا اين اقدام او در راه خدمت به ملت ايران و برادران مسلمانش عملي شده است. و چون در حكومت ملي،قضاوت افكار عمومي محترم است و رزم آرا را افكار عمومي ملت ايران محكوم كرده است. در حقيقت، حكم اعدام رزم آرا را افكار عمومي ملت ايران صادر كرده است. و شما مي دانيد كه هيات حاكمه و قوانين اجتماعي هر كشور مولود افكار عمومي مردم آن كشور مي باشد و خليل طهماسبي مجري اراده قاطبه ملت ايران بوده است.
19. روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت، سند 16، ص 65.حسنين هيكل كه دو روز پس از ترور رزم آرا با آيت الله كاشاني ملاقات داشته است، مي نويسد كه آيت الله به وي گفته است :
ما مي خواهيم انگليسي هاي سگ مملكت ما را ترك كنند... سگ هاي انگليسي استقلال را از ما گرفتند همان طور كه قرآن را از ما گرفتند... به زودي ياران خيانت كار انگليس مي ميرند و دست شان كوتاه مي شود.همين دو روز پيش، دست يكي از آنها را كوتاه كرديم و بقيه بايد منتظرباشند. قتل رزم آرا به توفيق و الهام از خداوند صورت گرفت... به زودي نفت ملي مي شود.
حسنين هيكل، ايران ؛ كوه آتشفشان، ترجمه سيد محمد اصفيايي،ص 84 ـ 87، نقل از: تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1، ص 355ـ356.
20. اساسا آيت الله خوانساري روحيه اي مبارز داشته است. وي نخستين بار در جنگ جهاني اول در حالي كه 28 سال داشته در كنارهم رزم خود آيت الله كاشاني با انگليسي ها مي جنگد. اما در جريان جنگ، مجروح و از سوي نيروهاي انگليس به مدت چهار سال به هندوستان تبعيد مي شود.
علماي مجاهد، ص 198.
21. ر.ك : جنبش ملي شدن صنعت نفت ايران و كودتاي 28 مرداد1332، ص 117.
22. روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت، سند 9، ص 56 ـ 57.
23. ر.ك : مصدق و حاكميت ملي، ص 939، نقل از: نشست تخصصي روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت، (تهران : موسسه مطالعات وپژوهش هاي سياسي، چ 1، 1385)، ص 28.
24. اساسا هيات علميه تهران جانبدار دكتر مصدق بود و اخوان زنجاني، روضوي قمي و فيروزآبادي از آن به شمار مي رفتند.
25. نشست تخصصي روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت،ص 29.
26. سيد محمدعلي روضاتي، زندگاني آيت الله چهارسوقي، (اصفهان،بي نا، 1332)، ص 31؛ نشست تخصصي روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت، ص 39 ـ 40؛ نيروهاي مذهبي بر بستر حركت نهضت ملي،ص 170.
27. خبرنامه شماره 2 همايش بين المللي نفت، سلطه، كودتا (28 مرداد1382)، ص 6ـ7.
28. روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت، سند 10، ص 58.
29. وي (1320ـ 1338 ق) در اين زمان از علما و مراجع درجه دوم قم بودند.
30. روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت، سند 11، ص 59.
31. وي در 18 سالگي به درجه اجتهاد نايل شده است و مفتخر به كسب حدود 20 اجازه اجتهاد از بزرگاني چون سيد محمدكاظم يزدي،ميرزا محمدتقي شيرازي، شريعت اصفهاني، آقا ضياء عراقي، علامه ناييني، سيد ابوالحسن اصفهاني و... مي باشد.
32. برگرفته از سخنراني حجت الاسلام سيد معز حسيني شيرازي فرزند آيت الله سيد نورالدين حسيني شيرازي در همايش همايش بين المللي نفت، سلطه، كودتا (28 مرداد 1382)، نقل از: خبرنامه شماره 2 همايش مذكور، ص 5.
33. ر.ك : بهروز طيراني، اسناد احزاب سياسي در ايران (13201330)، ج 1، (تهران : سازمان اسناد ملي ايران، چ 1، 1376)، ص 167ـ168.
34. جريان ها و سازمان هاي مذهبي سياسي ايران، ص 65.
35. نشست تخصصي روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت،ص 16.
36. نشست تخصصي روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت،ص 16ـ17.
37. در جستجوي راه امام از كلام امام، دفتر پنجم، ص 23.
38. ر.ك : صحيفه نور، ج 18، ص 181.
39. در خلال نهضت كاشاني و دكتر مصدق كه جنبه سياسي نهضت قوي تر بود، در نامه اي به ]آيت الله [كاشاني نوشتم كه لازم است براي جنبه ديني نهضت اهميت قائل شود. او به جاي اين كه جنبه مذهبي راتقويت كند و بر جنبه سياسي چيرگي دهد به عكس رفتار كرد.
صحيفه امام، ج 18، ص 21.
40. صحيفه نور، ج 12، ص 347.
41. غلام رضا جلالي، تقويم تاريخ خراسان، ص 118، نقل از: نشست تخصصي روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت، ص 17.
42. علي اصغر عابدزاده (1290ـ 1365 ش) در مشهد مهديه راتاسيس كرد و رهبري بخشي از هيات هاي مذهبي را عهده دار شد. وي همچنين انجمن پيروان قرآن را تاسيس كرد كه در آن سال ها رونق زيادي داشت و جمعيت جوانان زيادي را كه حس سياسي هم داشتند، به خود جذب كرد.
43. ر.ك : جريان ها و سازمان هاي مذهبي سياسي ايران، ص 56ـ57.
44. جريان ها و سازمان هاي مذهبي سياسي ايران، ص 60.
45. در اسناد و آرشيو انگليس آمده است كه : نفوذ كاشاني باعث شد كه دكتر مصدق از راه مبارزه با انگليسي ها منصرف نشود و دولت ايران شناسايي خود را از اسراييل پس بگيرد و به اين ترتيب، ايران وارد صف متحد دول عربي و اسلامي گردد.
روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت، سند 30، ص 84.
46. ر.ك : روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت، سند 26، ص 79؛سند 32، ص 88؛ سند 34، ص 90؛ سند 35، ص 91.
47. تاريخ ملي شدن صنعت نفت ايران، ص 120.

http://www.pegahhowzeh.com/official/2204/view.asp?ID=420099