محافل انس با قران کریم در مسجد آیة الله فقیه سبزواری ، کوی طلاب مشهد

محافل انس با قران کریم در مسجد آیة الله فقیه سبزواری ، کوی طلاب مشهد

محافل انس با قران کریم در مسجد آیة الله فقیه سبزواری ، کوی طلاب مشهد

تصویری از گذشته های کوی طلاب مشهد که به همت مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری بیش از دو هزار و پانصد قطعه زمین به فضلا و طلاب واگذار شد

روند شکل گیری کوی طلاب مشهد ،
یادگار مرحوم آیة الله میرزا حسین فقیه سبزواری
گزارشی از مریم قاسمی - شهر آرا
پژوهش و تدوین :
سید محمد فقیه سبزواری
مسجد آیة الله فقیه سبزواری ،
کوی طلاب مشهد ،
از مساجد فعال و نمونه در حوزه های اجتماعی ،
دینی و سیاسی در سطح کشور

تلگرام
https://t.me/faghih_e_sabzevari/7375
https://t.me/faghih_e_sabzevari/7376
پیشینه ایجاد و گسترش کوی طلاب مشهد
یادگاری سترگ
از همت بلند
مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری


دانلود با فرمت pdf
تلگرام :
https://t.me/faghih_e_sabzevari/7287
https://t.me/faghih_e_sabzevari/7288
مسجد آیة الله فقیه سبزواری ،
مسجدی که همراه مردم طلاب است
حجت الاسلام امامی پور و حاج آقا زرندی دو نفری هستند که بعد از فوت آيت ا... فقيه سبزواری، يكی از قديمی ترين مساجد منطقه ما را بنا کردند .
قاسم فتحی- زندگي در جوار علما برکتي است که نصيب هر کسي نمي شود و اين همنشيني تا مدت هاي مديدي روح انسان جستجوگر را تحت تاثير خود قرار مي دهد. زندگی در کنار اين بزرگوار، شيرين ترين خاطره ای است که قديمی ترهای اين محل هنوز آن را به ياد دارند
آيت ا... فقيه سبزواري رحمة الله علیه از مراجع عالي قدر جهان تشيع بود که سال1325 يا قبل تر از آن از نجف به مشهد مقدس آمد. او سال1340مقدمات ساخت يكي از بزرگ ترين حوزه هاي علميه آن زمان را فراهم کرد. وي با اين کار محله کوی طلاب را نيز احداث نمود .
وقتی چند تا روستا كوی طلاب شد
ماجرای ساخت مسجد آیت ا... فقيه سبزواری، ارتباط نزدیکی با تاسيس کوی طلاب دارد. هرچند که برخی بر این تصورند که خود آیت ا...سبزواری کلنگ مسجد را زده بود ، ماجرا ازاین قراراست که آیت ا...فقيه سبزواری اواخر دهه30 با تملک اراضی امروز کوی طلاب که در مالکيت آستان قدس رضوی بود، همه این زمين ها را وقف طلاب و همچنين مدرسه علميه کرد.
طلبه ها نيز با در اختيارگرفتن زمين ها اقدام به ساخت منازل خود در آن جا کردند و به این ترتيب بود که زمين های کشاورزي جای خود را به منازل مسکونی طلاب داد و کم کم چند روستا که در این بين قرار داشت، شکل یک محله واحد را به خود گرفت .

اجل، مهلت احداث مسجد را نداد
امروزبا دونفرازکساني که ازهمان روزهای ا ول ساخت این مسجد تا کنون که سال ها اززمان می گذرد ، به عنوان خدمت گذاران مسجد فقيه سبزواری شناخته می شوند، هم کلام شده ایم.
حاج آقا زرندی، مؤسس مسجد در رابطه با تاسيس این مکان مقدس می گوید :
آیت ا...سبزواری حدود دوسال بعد از این که کلنگ مدرسه علميه را زد، فوت کرد و از زمين هایی که از آستان قدس گرفته بود، فقط زمينی 600متری باقی مانده بود که گویی قصد داشت مسجدی برآن بنا کند، اما اجل مهلت این کاررابه او نداد .
اوادامه می دهد:
من مطمئن بودم این زمين براي بنای مسجد نگهداشته شده وبه همين دليل وقف نشده بود؛ بنابراین فعاليت خودرابراي بنای مسجد آغاز کردم .
ترسیدیم زمین را از دست بدهیم
حاج آقاامامي پوربرادرحاج آقازرندی (امامی پورنام فاميلی اش راتغيير داده است) که اکنون امام جماعت مسجد است ، تدریس درحوزه علميه را نيز از زمان تاسيس مسجد تاکنون به عهده دارد وفعاليت هاي مسجد را هم مدیریت مي کند.
وي نيز می گوید: درواقع من و برادر بزرگ ترم متوجه شده بودیم که شخص یا اشخاصي مي خواهند این زمين رابه تصرف خودشان در بياورند. بنابراین برادرم درخواست احداث مسجد دراین مکان رابه آستانقدس دادکه متاسفانه قبول نکردند واینکار مدتي به تعویق افتاد .
ازسویي ما نگران بودیم که به خاطرنبود اسناد کافي بعد از فوت آیت ا... سبزواري ، زمين را ازدست بدهيم . بالاخره با لطف خداوند آقاي حکيمي نامي که ازعلماي نامدارآن دوره بود ، توانست کمي از نفوذ خودش درآستانقدس استفاده کند و مسئولان رامجاب کند که باید تا دیرنشده دراین محل ، مسجدي ساخته شود.
هرطوربود با کمک فردی به نام حکيمی، توانستيم اجازه ساخت این مسجد را بگيریم وبه این ترتيب ساخت مسجد شروع شد که من هم درزمان احداث مسجد حضورداشتم.
قبض كمك های مردمی كه زمان احداث مسجد توسط حاج آقا زرندی چاپ شده بود

برای دریافت كمك قبض صادر كردیم
حاج آقا زرندی که رمز موفقيت و پيش رفت در ساخت این مسجد را حلال بودن پول مسجد بيان می کند ، می گوید: درزمان ساخت این بناهيچ پولي را بدون حساب وکتاب دریافت نمي کردم ونسبت به تهيه مخارج مسجد بسيار احساس وظيفه مي کردم که مبادا حتی یک ریال پول مشکل داربراي ساخت مسجد هزینه شود.
من در این راه فقط از کمک هاي مردمي استفاده مي کردم و به جاي آن قبضی را که برای کمک به مسجد با نام آقاي سبزواري چاپ کرده بودم، به کساني که براي احداث مسجد کمک مي کردند مي دادم.
مسجد بدون سقف
حاج آقا امامي پور همچنين از تمام شدن بودجه ساخت این مسجد در یک برهه از زمان تعریف می کند و می گوید: به خاطر همين حساسيت هاي برادرم، مسجد تا مدتي سقف نداشت ولي نماز در آن اقامه مي شد و برادرم براي مدتي امام جماعت مسجد بود.
اوادامه می دهد: در حقيقت آن چه باعث پيش رفت این مسجد شد، رعایت جزئي ترین مسائل شرعي در تمام مراحل ساخت مسجد بود و همان طور که مي بينيد به واسطه همين کارها، خداوند چنان عظمتي به این مسجد داده که اکنون این مکان به عنوان مسجد نمونه شهر شناخته شده است.
نام و یاد آیت ا...فقیه سبزواری بر مسجد
حجت الاسلام امامي پورازاختلاف هاي موجود برسرانتخاب اسم این مسجد هم خاطراتي را بازگومي کند وادامه می دهد:
دیگربنا تکميل شده بود ومسجد نيازبه اسم داشت. هرکسي ازدوستان، اسمي را انتخاب می کرد و بعضي ها هم با پافشاري دنبال به کرسي نشاندن حرف خودشان بودند؛ اما با مشورت هایي که با بزرگان انجام دادیم ، تصميم گرفته شد که نام آیت ا... فقيه سبزواري رحمة الله علیه را روي مسجد بگذاریم. این نام گذاري به این دليل بود که ایشان خدمات زیادي براي پيشرفت این منطقه وبه ویژه براي مردم و طلاب انجام داده بودند وما مي خواستيم این گونه نام و یاد ایشان مانند پدري مهربان هميشه زنده بماند.
مسجد، بعد از انقلاب
صحبت هاي حاج آقا امامي پور و برادرش حاج آقا زرندی درباره خاطره های بعد از انقلاب هم شنيدني است:
بعد از پيروزي انقلاب ، ما و جمعي از دوستانمان به روستاهاي اطرف مشهد مي رفتيم و به روستا نشينان در شخم زدن زمين هایشان کمک مي کردیم. این تنها کاري بود که از دستمان بر مي آمد، چون همين روستایي ها بودند که در ساخت مسجد و خيلي از کارهاي دیگر، بدون منت به ما کمک مي کردند. بعضي اوقات هم مایحتاجشان را توسط خيّران تأمين مي کردیم.
حاج آقا زرندی ازپيش رفت مسجد درآن زمان مي گوید و ادامه مي دهد:
کم کم با لطف و عنایت خداوند در کنار مسجد، درمانگاه خيریه و حوزه علميه احداث شد و جالب است که بدانيد بيشتر این طرح ها هم زمان با 12بهمن سال57 شروع به کار کردند. بعد از چندي شوراي محلي تشکيل شد و این را هم با اطمينان مي گویم که اولين شوراي محلي از همين مسجد شروع به کار کرد.
یکی از مهم ترین پایگاه های اعزام به جبهه
امامي پور نيز با بيان خاطره اي از زمان دفاع مقدس ادامه مي دهد:
زمان جنگ تحميلی، مسجد یکی از مهم ترین نيروهای اعزام به جبهه در مشهد بود. او ادامه می دهد:
شهيد محقّق که اکنون پایگاه بسيج این مسجدبه نامش است، نيرو ها را سازماندهي مي کرد، آموزش مي داد و آماده اعزام مي کرد. خدا روح این شهيد را قرین رحمت کند....
http://shahraraonline.com/shahrara/news/neighborhoods/25f8dd37d2.pdf
مسجد آیت الله فقیه سبزواری ، کوی طلاب ، مشهد
مسجد، پایگاهی که هیچگاه تعطیل نشد
شهرآرا آنلاین: بررسی ماهیت انقلاب های چند دهه اخیر نشان می دهد؛ در ظهوروبروز هر انقلابی، سه محور رهبری، ایدئولوژی و پایگاه نقش اساسی در شکل گیری و به ثمررساندن آن انقلاب داشته است
به گزارش گروه فرهنگ و هنر شهرارا آنلاین، گذشته از نگاه و ایدئولوژی رهبری در جهت دهی هرانقلاب، پایگاه آن انقلاب به عنوان مرکزی برای سازماندهی وهماهنگی نیروهای انقلاب و اعلام موجودیت آن در بین توده مردم، نقش حیاتی دارد که این موضوع در کشورهای اسلامی از ویژگی خاص تری برخوردار است.
«محمدحسنين هيكل»، روزنامه نگار معروف مصری درباره نقش مساجد به عنوان مهمترین پایگاه در انقلابهای اسلامی مي گوید: «در كشورهاي اسلامي نهادي به چشم مي خورد كه قدرت، قادر به دسترسي بدان نمي باشد و آن نهاد مسجد است. با اين نهاد نمي توان مذاكرات پنهاني داشت يا به آن رشوه داد؛ زيرا انجام چنين عملي به مثابه توهين به عميق ترين و گرامي ترين اعتقادات مردم است.
مسجد براي اجتماع مردم مكاني فراهم آورد كه حتي از دسترس مؤثرترين پليس مخفي به دور است. مردم به قيمت جانشان از مسجد دفاع مي كنند. مذهب به گرد زندگي مردم عادي يك حصار امنيت مي كشد كه مسجد و قرآن سمبل هاي آن به شمار مي روند».
با این نگاه بايد گفت كه گستردگي شبكه مساجد در سراسر كشورمان از بزرگ ترين شهرها گرفته تا کوچک ترین روستاها، اين امكان را در دوران انقلاب بوجود آورده بود كه پيام ها و ارتباطات انقلابي به راحتي در سراسر كشور پخش شود و همه مردم در ارتباط با مواضع انقلابي و پيام هاي رهبر انقلاب قرار گيرند.
«جان.دي استمپل» از كارشناسان سفارت آمريكا مي نويسد: «يك جنبه مهم رشد حركت انقلابي، مشاركت دائمي و فزاينده سازمان هاي شيعي مذهب ايرانيان در جنبش بوده است. در كشور 35 ميليوني ايران تقريبا 80 تا 90 هزار مسجد و 180 تا 200 هزار ورحاني وجود دارد و سريع ترين و مطمئن ترين راه براي رساندن پيام از شهري به رهبران شهر ديگر از طريق شبكه مساجد انجام مي گرفت.»
در دوران شکوهمند انقلاب اسلامی، شهر مقدس مشهد هم مستثنی از این قاعده نبود و چهار مسجدفقیه سبزواری، مسجد کرامت، مسجد بناها و مسجد امام حسن مجتبی(ع) بیش از سایر مساجد شکل انقلابی به خود گرفته و مهم ترین پایگاه های مردمی در آن دوران محسوب می شده اند.
در ادامه نگاهی گذرا به برخی از دیدگاه های صاحب نظران و فعالان مسجدی مشهد در دوران انقلاب خواهیم داشت که گفته های آنان نیز تایید کننده این نقش مهم و اساسی مساجد است.
مسجد را نتوانستند، تعطیل کنند
حجتالاسلام محمدعلی امامیپور، انقلابی فعال مسجد فقیه سبزواری در این باره می گوید:
در آن زمان بسیاری از صنفها و مدرسههای علمیه و دیگر جاهایی که بهنوعی بازوان انقلاب بودند، تعطیل شدند؛ اما هیچکس نتوانست این شعله افروختهشده در دل مردم را که مساجد روشن کرده بود، خاموش کند.
در واقع این مساجد بودند که همه امور مردم را در دست داشتند و مرگ شاه و حکومتش را رقم زدند. حتی در اوایل انقلاب که همه ادارهها و کلانتریها و دادسراها منحل شده بودند، این مساجد بودند که استوارتر از همیشه به رتقو فتق مشکلات مردمی پرداختند.
مسجد، تریبون انقلاب بود
حجتالاسلاموالمسلمین محمدباقر فرزانه، امام جمعه موقت مشهد نیز معتقد است: از آنجا که انقلاب پدیدهای مردمی و مسجد هم مردمیترین پایگاه اسلام است، در دوران انقلاب، هر تصمیمی که گرفته میشد یا اخباری که باید به اطلاع مردم میرسید، همه و همه از کانال مسجد انجام میشد.
در آن روزها محور حرکتهای مردمی در مشهد، مساجد بود و هرکس که به دنبال نظر و صحبتهای امامخمینی(ره) بود، باید به مساجد مراجعه میکرد. اکنون هم هرکس به دنبال حرف انقلاب و مسائل مذهبی برای ادامه حیات نظام اسلامی است، باید باز به سراغ مساجد برود و از آن راه تغذیه شود.
احیای نگاه مسجدمحوری در انقلاب
حجتالاسلاموالمسلمین حجت گنابادینژاد، مدیرکل اوقاف و امور خیریه خراسانرضوی ادامه می دهد: دین اسلام برای نیازهای انسان دو رویکرد را مدنظر دارد؛ رویکرد فردی و رویکرد اجتماعی. بنابراین خانواده را خاستگاه و گرانیگاه نیازهای فردی و مسجد را خاستگاه و گرانیگاه نیازهای اجتماعی انسان قرار داده است.
از این رو مساجد انقلابی درطول سالهای مبارزاتی امام(ره) تنها پایگاه عبادی نبودند، بلکه علاوه بر حفظ پررنگ بخش عبادی، ظرفیتهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را هم مدنظر داشتند.
مساجد؛ کانال حرکتهای انقلابی
حجتالاسلام حسینعلی رحمتی، مسئول امور مساجد ادارهکل تبلیغات خراسانرضوی یادآوری می کند: در آن موقعیت حساس، مساجد پایگاه مهمی بود تا شاگردان و پیروان امام به همراه اقامه فرایض دینی و عبادی که دلیل اصلی حضور مردم در مساجد بود، پیامها و اهداف انقلابی امام(ره) را دریافت و منتقل کنند.
مردم و روحانیت با محوریت مساجد به مبارزات خود ادامه میدادند و این امر واضح بود که در هیچ زمان و مکانی، فضای دیگری تا این اندازه، این قابلیت را برای تجمع، انگیزش و ساماندهی مردم انقلابی ندارد.
رشادتهای انقلاب؛ درسهای پای منبر
حجتالاسلاموالمسلمین سیدحسن حسینی، فعال انقلابی مسجد بناه اضافه می کندا: در روزهای اوج انقلاب، مردم با پارچه سفید در راهپیماییها شرکت میکردند و کفنپوش آماده شهادت بودند؛ این ارزشها از همان باورهای نهضت حسینی نشئت میگرفت که مردم ما سالها در مساجد و پای منبرها با آن خو گرفته بودند.
تداوم انقلاب به فعالیت مساجد بود
حجتالاسلام محدث، فعال انقلابی مسجد فقیه سبزواری هم می گوید: در زمان انقلاب، به دلیل اینکه مساجد به جایی وابسته نبودند، بهشکل خودجوش برنامهریزی و حرکت میکردند؛ اقدام امام خمینی(ره) هم به پیروزی رسید، تنها به این دلیل که از مسجد شروع شد و مسجد پایگاه مردمی بود. منافقان هم به همین دلیل بهدنبال تعطیلکردن مساجد بودند
http://shahraraonline.ir/final/site/news-content.php/32048?id=32048
نمایی از شهدای مسجد آیة الله فقیه سبزواری در کوی طلاب مشهد

عکس از شهرآرا
http://shahraraonline.com/shahrara/news/neighborhoods/45ee46db20.pdf


صفحه اختصاصی آیت الله العظمی
حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در اینستاگرام
https://www.instagram.com/ayatollah_faghihsabzevari/
صفحه اختصاصی کوی طلاب و مسجد فقیه سبزواری در اینستاگرام
https://www.instagram.com/kooy_e_tollab_e_mashhad.1335/


شهرآرا آنلاین: خیلی وقتها برای پیدا کردن دليل اتفاقاتی که در اطرافمان ميافتد مسیر پر پیچوخمی را طی میکنیم، به هر دری میزنیم و از هرگذرگاهی عبور میکنیم و وقتی دلیل همه آنها را میفهمیم که تازه به ایستگاه اول رسیدهایم.
کوی طلاب مشهد ، یادگار جاودانه مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری
فقیه سبزواری را مشهدیها میشناسند و امروز منطقه طلاب مشهد را میتوان ماندگارترین باقیمانده او دانست. او را به حق میتوان فقیهی اجتماعی دانست که علاوه بر تبلیغ معارف دینی به ارتقای سطح زندگی عموم مردم و طلاب حوزههای علمیه میاندیشیده و خدماتی در این مسیر داشته است.

دغدغه مرحوم فقیه سبزواری نسبت به مشکل مسکن طلاب
مرحوم آیة الله حاج سید صادق فقیه سبزواری ، فرزند مرحوم آیة الله میرزاحسین فقیه سبزواری می فرمودند آقای مروی از روحانیون فاضل و فعال درقم سخنرانی داشتند که جمع کثیری از طلاب و برخی از علما و مراجع محترم حضور داشتند . به مناسبتی صحبت از ایجاد تسهیلات لازم ، از جمله مسکن ، برای طلاب داشتند تا با فراغ خاطر ، به تحصیل و تحقیق و تبلیغ بپردازند .
درآن سخنرانی ، اشاره کردند به همت مرحوم پدرم و یاد آور شدند که مرحوم فقیه سبزواری دوهزار و پانصد قطعه زمین از آستانقدس رضوی گرفتند و بدوون هرگونه تشریفات زائد ، با قرعه کشی ، به طلاب حوزه علمیه مشهد واگذار کردند ؛ و با این اقدام ، بخشی از نیازهای اولیه زندگی طلاب را تأمین کردند .
کوی طلاب ، منطقه آباد و وسیعی از شهر مشهد ؛ و از یادگارهای جاودانه مرحوم فقیه سبزواری است .
سید محمد فقیه سبزواری

تصویر هوایی کوی طلاب ، یکی از یادگارهای ارزشمند مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری
مهدیه جهانگیر—اهالی منطقه طلاب می گویند: “چه جزو بدترین مردم باشی یا بهترین آنها، اگر اهل طلاب باشی، معروف خواهی شد!”طلاب کلمه ای عربیست و به معنی دانشجو است. منطقه طلاب از قدیمی ترین و معروف ترین محله های مشهد است که توسط آیت الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری برای دانشجویان دروس مذهبی که در شهر سکونت داشتند، بنا شد. با این حال، بعدها، بسیاری از مردم عادی کم کم شروع به آمدن به این منطقه و زندگی در آنجا کردند.
محله های قدیمی در شهرهای ایران، مناطق مهمی هستند زیرا که هسته جامعه ایران را شکل می دهند. این محله ها در
واقع مناطقی هستند که می توان در آنها فرهنگ اصیل ایرانی و هنجارهای اجتماعی را مشاهده و مطالعه کرد. هیچکدام از کسانی که در مناطق مدرن و مجلل زندگی می کنند نمی تواند معنی زندگی در این محله ها را بفهمند چرا که در زندگی شلوغ شهریشان، تعاملات انسانی کمتری دارند و رابطه شان با غریبه ها سردتر است. اما در مناطق قدیمی، افراد در میان مردم بزرگ می شوند و رشد میابند، محیطی که حقیقی و کمی خشن تر است؛ در زندگی روزانه شان با مفاهیمی چون رفاقت و دشمنی، همسایگی و محله و پچ پچهای همسایگان، شجاعت و بزدلی، فقر و ثروت، عشق و پشیمانی روبرو شده و خو گرفته اند.
بسیاری از افرادی که در طلاب زندگی می کنند، درآمد متوسطی دارند و فی الواقع در خیابان ها بزرگ می شوند. این مردم، آدمهای سخت کوشی هستند و به سختی کسب درآمد می کنند و به همین علت زندگی مجلل و آسوده ای ندارند. با این حال، بسیاری از مقامات رسمی، دانشمندان و فرهیختگان ایرانی اصالتا اهل این منطقه هستند. طلاب بیشترین تعداد شهدا را در طول جنگ ایران و عراق، از مشهد تقدیم کشور کرده است. یکی از اهالی سابق محله طلاب که منتقد فیلم و سینماست در مقاله اش اینطور می نویسد: “در طول جنگ ایران وعراق، هر دوشنبه و سه شنبه برای شهیدان مراسم تدفین برگزار می شد. در هر مراسم، حداقل یک یا دو تن از شهیدان از محله طلاب مشهد بودند، گویی طلاب خود به تنهایی برای متوقف کردن و ایستادن در برابر هر لشگری در دنیا کفایت می کرد.” با این حال، انواع مختلفی از آدمها را می توان در طلاب پیدا کرد. از روحانیون شناخته شده گرفته تا قاچاقچیان و فروشندگان مواد مخدر. این امر، طلاب را تبدیل به مجموعه ای از تناقضات کرده است. این منطقه از طرفی به خاطر ایستادگیهای مردم انقلابیش در برابر نظام پهلوی، و از طرفی دیگر به علت تظاهرات ضد دولتیشان در سال 1371، در طول دوره اول ریاست جمهوری رفسنجانی، که طی آن 6 نفر کشته و بسیاری زخمی شدند، مشهور است.
در بعضی قسمتهای طلاب، آتشخانه های آجری بسیاری دیده میشود که بسیار باشکوه هستند. برخی از آنها به دلیل پیشرفتهای شهری کاملا نابود شدند. یکی دیگر از مکانهای بسیار معروف طلاب را که نباید از قلم انداخت “بستنی دقت طلاب” است. حدود 70 سال پیش، فردی نوجوان، دستورالعملی سری برای درست کردن بستنی ابداع کرد و بستنی هایی را که بدین شیوه درست می کرد به مردم می فروخت. اسم این نوجوان، اصغر بود و از آن موقع به بعد به او “اصغر بستنی” می گفتند. حاج علی اصغر غفوری مقدم در منطقه ارگ زندگی می کرد.ولی همیشه چرخ بستنی فروشیش را به طلاب می آورد، و در آنجا بستنی می فروخت. برخی می گویند که او حتی دستور درست کردن این بستنی را برای پسرانش که شغل پدرشان را ادامه میدهند فاش نکرده است. ولی یکی از پسرانش طی مصاحبه ای بیان کرده که در واقع هیچ دستورالعمل و راز خاصی جز صداقت و روراستی با مشتریان و استفاده از مواد تازه پشت این موفقیت نیست.
زعفران قائن، گلاب قمصر، گردوی بیرجند، پسته رفسنجان و در نهایت هل مشهد، این بستنی سحرآمیز را تبدیل به جلوه ای از تمام ایران کرده است. اما برای اهالی طلاب، مزه این بستنی یادآور هزاران خاطره است. بستنی دقت بخشی از هویت طلاب است که اهالی اش به آن افتخار می کنند. یکی از اهالی می گوید: “طلاب مرکز دنیاست.” اگر طعم بستنی طلاب را چشیده باشید—مطمئنا—به این گفته ایمان خواهید آورد!
http://dreamofiran.com/fa/tollab-district-in-mashhad-the-center-of-the-world/
راه اندازی چهارمین مرکز یادمان ایثار و شهادت در مسجد فقیه سبزواری مشهد
مدیر گردشگری و امور زائرین شهرداری مشهد از راه اندازی چهارمین مرکز یادمان ایثار و شهادت با حضورجمعی از مسئولین شهری و خانواده های معظم شهدا و ایثارگران در مسجد فقیه سبزواری منطقه چهار مشهد خبر داد.
به گزارش صبح مشهد، علی قناویزچی در این مراسم با بیان اینکه مسجد فقیه سبزواری ها یکی از تاثیر گزارترین مسجد در شهر مشهد می باشد اظهار کرد: این مسجد با اهدا ۸۴ شهید برجسته ترین مسجد در شهر مشهد در راستای فرهنگ ایثار و شهادت بشمار می رود.
وی خاطر نشان کرد: مسجد فقیه سبزواری ها در دوران دفاع مقدس و دفاع از حرم حضرت زینب(س) بسیار تأثیر گزار بوده و افراد متعهد تربیت کرده است.
وی افزود: مسجد فقیه سبزواری از جمله مساجد شاخص س از انقلاب اسلامی ایران با ترویج فرهنگ ناب اسلامی در شهر مشهد به شمار می رود.
قناویزچی با بیان اینکه هدف از ایجاد خانه موزه هاگسترش فرهنگ ایثار و شهادت است افزود: برپایی خانه موزه ها باعث می شود بستر مناسبی برای افزایش مشارکت های مردمی و همچنین ظرفیت های مردمی ایجاد شود.
قناویز چی تصریح کرد: این موزه ها با هدف زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهیدان انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس و معرفی و انتقال مفاهیم ارزشی شهادت به نسل جوان در حسینه های منتخب مناطق مختلف مشهد راه اندازی خواهد شد.
مدیر گردشگری و امور زائرین شهرداری مشهد افزود : خانه موزه مسجد فقیه سبزواری ها بستر مناسبی است برای انتقال مفاهیم و ارزش ایثار شهادت به نسل جوان و نوجوان و موجب ارتباط نسل جدید با افکار در حوزه ایثار و شهادت با نسل قدیم می شود.
قناویز چی اعلام کرد: در این مراسم شهدای انقلاب و مدافع حرم که در مسجد سبزواری ها تربیت یافتند از جمله شهید حسن قاسمی دانا, مجتبی بخشی و… رونمایی شد و بخشی از یادگاری ها و وسایل آن شهیدان بزرگوار به نمایش گذاشته شد.
این مراسم با روایتگری جانباز محمد زاده همراه بود, تجلیل و تقدیر از خانواده های شهید امامی خوجانی, دبیری,غلامعلی محقق و شهیدان موسوی از دیگر برنامه های این مراسم بود.
شایان ذکر است مسجد فقیه سبزواری شامگاه شنبه ساعت ۱۸ همزمان با اقامه نماز مغرب و عشا با حضور جمعی از مسئولین شهری و خانواده معظم شهدا و ایثار گران نبش خیابان شهید مفتح ۴ افتتاح شد.

خبرگزاری مهر-گروه استانها: آیتالله عبدالجواد غرویان با حکم بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی(ره) مدت ۳۳ سال امامت جمعه شهرستان نیشابور بود تا اینکه دلیل کهولت سن در سالهای اخیر درخواستهایی مبنی بر جایگزینی فردی دیگر را بهعنوان امامجمعه نیشابور از محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی مطرح کرد که هر بار معظم له بر ادامه فعالیت آیتالله غرویان تأکید کردند و سرانجام با درخواست ایشان در تیرماه سال ۱۳۹۱ موافقت شد.
آیت الله غرویان در آخرین مصاحبه خود در سال ۹۲ در خصوص زندگی سرار پر فراز و نشیب خود اینگونه حکایت کرد:«اینجانب به سال ۱۳۰۵شمسى در شهر نيشابور در خانهای بسيار فقيرانه و عارى از همه تجمّلت و زرقوبرق مادّى متولد شدم.
پدرم به نام ملّا محمدرضا غرويان فردى بود كه در امور دينى و اعمال عبادى بسيار موفق و اهل مسئله و قارى قرآن و نوافل آخر شب بود.
شغل او صبّاغى (رنگ رزى) بود، معمولاً نخ و کرباسهایی كه با دستگاه (فَرَت) بافته میشد را رنگ میکرد و با درآمد كمى كه داشت با قناعت روزگار را میگذرانیدم.
او به باغ دارى علاقه وافرى داشت. باغى را كه داراى انگور و سردرختى بود خريده بود و از میوههای آن باغ، علما و اقوام و دوستان را بهرهمندمی کرد.
او صداى خوشى داشت و در شبهای زمستان كه از چايى و غذا فارغ میشد كتاب هاى فارسى اخلاقى، تاريخى، روايى و احياناً شعرى كه داشت با صداى خوش و آهنگ دلنشينى میخواند و در آخر به ذكر مصيبت حضرت سيّدالشّهدا(ع) میپرداخت خود گريه میکرد و جمع ما را به گريه میآورد. .
مادرم به نام خديجه زن مؤمنه و عارفه اى بود كه رشحهای از عرفان را دارا بود و به مناسبت هر موضوعى شعرى میخواند.
گاهى در شبها در گوشهای خارج از كرسى مینشست و لباسهای برادران و خواهرانم را كه مجموعاً شش نفر بوديم وصله میزد و با خود زمزمه میکرد و به اشعار سعدى و حافظ متمثّل میشد.
او قصههای قرآن را خوب نقل میکرد و در امور زندگى بسيار ظريف كار، مدير، مدبّر و قانع بود وزندگی ما را با آن درآمد كم بهخوبی اداره میکرد.
ما فرزندان حالت قناعت و شوق به قرآن، نماز و مجالس دينى را از اين مادر و پدر آموخته بوديم.
آنها چون عنايتى به تربيت فرزندانشان داشتند بنده را از حدود ششسالگی به مدرسه فرستادند و در ايّام تعطيلى مدارس در تابستان به مکتبهای مرسوم آن زمان میبردند كه کتابهای متداول آن مکتبها مانند كتاب صد كلمه، عاق والدين، موش و گربه، استغفرالله و امثال اينها را بخوانم. پدرم كه اشعار كتاب نصاب الصبيان را از حفظ داشت برای من میخواند و لغات او را معنا میکرد تا اينكه دوره دبستان بنده به اتمام رسيد.
دوران تحصيل
دوره دبستان كه به آخر رسيد مدّت دو سال در دكان عطّارى و بقّالى شاگردى كردم و در اين ميان شب ها كتابهاى حماسى آن زمان را مانند رستم نامه، شيرويه(هفت جلد)، حيدربك، فلك ناز، اميرارسلان میخواندم.
در دكان كه بودم گاهى میدیدم طلبه كوچكى هم سن خودم عمامه تميز سفيدى بر سر و عبا و قباى مرتّبى در بردارد، شوق طلبگى در وجودم قوّت میگرفت تا عاقبت شاگردى را ترك گفتم و در مدرسه گلشن كه تحت سرپرستى حجةالاسلام والمسلمين جناب حاج شيخ محمدحسین نجفى اداره میشد وارد شدم. روزها دو سهساعتی به پدرم كمك میکردم و اغلب شب ها را در مدرسه میخوابیدم.
خداوند متعال شوقى به من عنايت كرده بود كه در مدّت كوتاهى جامع المقدّمات را تمام کردم و كتاب سبوطى و شرح مختصر را شروع كردم و در اواسط كتاب سبوطى بودم كه كتاب شرح نظّام را نيز درس گرفتم و در طى همه اين درسها آنچه را كه درس گرفته بودم تدريس می کردم.
در آن زمان مرحوم حاج شيخ محمدرضا محقق كه اديبى كامل و سخنوری توانا بود براى ما درس سبوطی میگفت: او خود چون داراى مناعت نفس بود و نمیخواست كه از سهم امام استفاده كند صفات و ملكات عالى او در شاگردانش اثر میگذاشت كه اگر دو سه روزى در ايّام طلبگى گرسنه میماندیم و يا سختیهای ديگر بر ما فشار میآورد حاضر نبوديم پيش كسى اظهار کنیم.
حاج شيخ محمدرضا محقق، مبارزى نستوه بود كه با صوفى ها و بهائى ها و مردم متحجّر هميشه در ستيز بود و ما در حقيقت روحيّه مبارزه با مرام هاى باطل و ناپسند را از او گرفتيم و اين روحّیه سر منشأ مبارزات بعدى من شد.
سفر مشهد و آشنایی با آیتالله خزعلی
زمانى كه وارد مشهد مقدّس شدم در مدرسه ميرزا جعفر حجره گرفتم مدّت كوتاهى به درس مغنى اديب رفتم، ولى درس او را نسبت به درس حاجى محقق نپسنديدم، امّا درس آيت اللّه خزعلى در مدرسه نواب موردپسندم شد.
از آن زمان دوستى بنده با آيت اللّه خزعلى برقرار شد كه تتمّه مغنى و مطول را در نزد ايشان خواندم و كتاب كبرى فى المنطق و حاشيه ملّاعبداللّه را پيش آقاى سيّدى كه با آقاى خزعلى همدرس و هم مباحثه بودند، خواندم.
پس از اتمام ادبیات وارد كتابهاى فقهى و اصولى شدم. كتاب معالم، شرح لمعه و مقدارى از قوانين را در درس حاج ميرزا احمد مدرّس كه مايه افتخار حوزه علميّه مشهد بودند، تمام نمودم.
مكاسب، رسایل و كفايه را نزد اساتيد فرا گرفتم؛ مانند حاج شيخ على اكبر صدرزاده و آيةاللّه حاج شيخ هاشم قزوينى و در مدّت كوتاهى حاج شيخ كاظم دامغانى و نيز مقدارى از مكاسب را از آيت اللّه آقا ميرزا جواد آقا تهرانى كه اين بزرگان در تقوا و گريز از علقه هاى مادّى معروف بودند.
پس از طى مراحل سطوح فقه و اصول در درس خارج آيت اللّه آقاميرزا جوادآقا تهرانى شركت كردم.
بنده ساليانى كه در مشهد مقدّس بودم درس ايشان را ترك نكردم و تقريباً همزمان با درس ايشان از فقه حضرت مستطاب فقيه كامل آيت اللّه حاج شيخ حسنعلى مرواريد، استفاده می کردم كه مبانى فقه و اصول بنده در خدمت اين دو بزرگوار پايه گرفت تا زمانى كه حضرت آيةاللّه ميلانى، وارد مشهد مقدّس شدند.
بنده مدّت ها در درس فقه ايشان كه شب ها در مسجد جامع گوهرشاد افاده می کردند شركت می كردم و تا زمان رحلت آن مرد بزرگ درس ايشان را مغتنم می شمردم.
آثار و تأليفات
در باره تأليفات و تحقيقات علمى بايد بگويم كه بنده با وجود بزرگانى كه اهل تأليف و تحقيق بودند خود را لايق نمى ديدم چيزى تأليف كنم، ولى بعد از رحلت آيت اللّه ميرزا جواد آقا تهرانى مكرّر دوستان از بنده سؤال مى كردند كه تو سال هاى متمادى با ايشان مأنوس بودى، خاطرات خودت را هر چه از استاد دارى نقل كن تا در مجلّه اى و نوشته اى بياوريم، بنده استنكاف مى كردم.
چون اصرار بعضى را ديدم بر اين شدم كه خودم در باره معظّم له چيزى بنويسم و از خداوند بزرگ و روح بلند خود استاد مدد جستم و نوشته كوچكى به نام جلوه هاى ربّانى در حالات آيت اللّه تهرانى را تأليف کردم كه به چاپ رسيد و مورد استقبال فراوان علاقه مندان و مشتاقان قرار گرفت و اينك سفارش مى كنم كه هر كس آن كتاب را نديده از قم انتشارات شفق تهيّه كند و بخواند كه لذت بخش خواهد بود.
استقبال گرم به آن كتاب سبب شد كه تصميم بگيرم چيزهايى را كه در باره قرآن كريم متفرّقاً يادداشت كرده بودم همه را بازنويسى كنم و به صورت كتابى درآورم، از اين رو، اين اثر ناچيز هم به نام جلوه هاى قرآنى يا نردبانى به سوى عالم انوار به اتمام رسيد كه آن هم در قم انتشارات نبوغ به طبع رسيده است.
و كتاب سومى كه مجموعه درس هايى است كه براى بعضى از دوستان اهل علم و جمعى ديگر از علاقه مندان گفته ام به نام ذرّه خاكى يا انسان متعالى كه از خودِ نام پيدا است كه مسير انسان را از زمان تولد تا زمان مرگ و عالم بعد از مرگ تا دروازه عالم آخرت ترسيم نموده است.
تدريس حوزه
بنده از همان زمانى كه مشغول تحصيل علم عربى شدم از ادبيّات گرفته تا فقه و اصول، معمولاً هر كتابى را كه درس گرفتم تدريس کردم و اين مرام بنده بوده از اوّل صرف مير تا مكاسب و رسائل و تا زمانى كه در مشهد مقدّس بودم، معمولاً روزى سه درس مى گفتم؛ ولى از آن روز كه امامت جمعه نيشابور را پذيرفتم كارها يكى پس از ديگرى رو به رويم قرار گرفت و مخصوصاً كه حضور در جبهه ها و كمك رسانى به رزمندگان را وظيفه مقدّم خود دانستم كه بر تدريس ترجيح می دادم.
پس از پايان جنگ تحميلى، بار ديگر در حوزه نيشابور مشغول تدريس كتاب شرح لمعه و مكاسب شدم.
دورانى كه در مشهد مقدّس به درس و بحث اشتغال داشتم با پشتيبانى و مساعدت آيةاللّه مرواريد مدرسه علميّه اى به نام مدرسه بعثت تأسيس كردم كه از صرف مير شروع شد و بحمداللّه طلّاب خوبى در آن تربيت شدند كه وارد درس خارج گشتند، بنده خيال مى كنم كه اگر عملى خداپسندانه داشته باشم تربيت همان طلّاب مى باشد وبس.
مبارزه با طاغوت
ايّامى كه پنجم ابتدايى را تمام كرده بودم و به عنوان شاگردى در نزديكى مدرسه گلشن در مغازه اى كار مى كردم و ضمناً در بين الطلوعين از اوّل صرف مير درس مى گرفتم، با طلبه ها آشنا شده بودم.
روزى وارد مدرسه شدم ديدم طلبه ها اطلاعيه اى را كه بر تنه درخت توتى زده شده بود قرائت مى كردند و به هم نگاه مى کردند، بنده جلو رفتم ديدم اطلاعيه به نام (صداى نجف) از مرحوم شهيد نوّاب صفوى بود. جمله اى كه به ياد نگه داشتم و در دل انسان اثر مى گذارد اين است: «اى مردم شريف ايران! ما در نجف حاضر نشديم كه جسد خبيث رضا شاه از آسمان نجف بگذرد، شما چه طور حاضر شديد كه در خاك ايران دفن گردد».
نواب صفوی در نیشابور
بنده غايبانه به نوّاب صفوى عشق مى ورزيدم و محبّت او دلم را گرفته بود تا اينكه صداى منحوس احمد كسروى بلند شد و نوّاب صفوى وارد ايران شد كه شرّ و فساد آن ملعون را از سر مردم كم كند.
نوّاب پس از كشتن احمد كسروى مدتى در نيشابور به سر مى برد با اينكه در صدد گرفتن او بودند، ولى او به مسجد مى رفت به مدرسه مى آمد و براى اساتيد مدرسه و طلبه هاى بزرگ سخنان داغى در ستيزه با شاه و دار و دسته اش بر زبان جارى مى كرد.
او هنگام سخنرانى، فانى در محبّت اهل بيت عصمت و طهارت(ع) بود. شال سبزى در كمر و عصاى ظريفى در دست داشت كه عصا هم آهنگ سخنانش بالا و پايين مى رفت و چنان شيرين سخن مى گفت كه دل همه را صيد مى کرد.
ديدن نوّاب و حالات خوش او در شكل بخشيدن روحيّه مبارزاتى در بنده اثر گذاشت كه هميشه مايل بودم با نوّاب و امثال او باشم و با دشمنان اسلام و قرآن بجنگم.
آشنايى با رهبر كبير انقلاب حضرت امام خمينى(ره)
آشنايى با آن حضرت از آن زمان پيدا شد كه شنيدم فقيهى پارسا و زاهد داراى شجاعتى بى نظير به نام حاج آقا روح اللّه خمينى در قم در جريان انجمن هاى ايالتى و ولايتى عليه رژيم كثيف پهلوى به پاخاسته و شاه را كه بعد از رحلت آيةاللّه العظمى بروجردى مى خواست نفس راحتى بكشد به ترس و اضطراب انداخته است، دلم براى ديدنش پر مى زد.
تا روزى با يكى از دوستان در بازار سرشور مشهد ناگهان ديديم كه سيّدى جليل القدر با قامتى بلند و استوار از آن سر بازار به طرف مسجد گوهرشاد مى آيد، هر كسى او را مى ديد، مى ايستاد و به او نگاه مى كرد، كسبه بازار در جلو دكان هاى خود مى ايستادند و به او احترام مى گذاشتند دوستم به من گفت: «فلانى، حاج آقا روح اللّه خمينى است».
ما دو نفر جلو رفتيم سلام كرديم، آقا جواب دادند و به ما محبّت کردند فرداى آن روز در منزل آيت اللّه حاج شيخ على اكبر نوقانى كه جلسه هفتگى بود و نوعاً بزرگان و علماى عظام مى آمدند، رفته بودم آقايان علما در موضوعى با هم بحث مى كردند و اظهار نظر مى کردند كه ناگاه ديدم امام وارد شد، تمام بزرگان و علما حركت كردند. امام كه نشست سكوت محضى همه را فرا گرفت، همه مبهوت جمال او بودند، امام نگاهى به يكايك جمع حاضر در جلسه کرد و دل همه را مى ربود و آرامش می بخشيد.
نگاهش هر دلى تسخير مى كرد دل ديوانه را زنجير می كرد، اين بود تا زمانى كه مبارزات امام علنى شد و همه جا را گرفت و رژيم سفّاك پهلوى امام را ربود و به تهران برد، پس از آزادىِ امام و بازگشت به قم، ما جمعى از طلّاب در حدود ۴۵ نفر با صلاحديد و رهبرى آيت اللّه مرواريد و آيت اللّه حاج شيخ مجتبى قزوينى با معيّت خودشان به ديدن امام آمديم و به طور نوبتى وارد اتاق امام شديم كه در آن ملاقات حضرت آيةاللّه خزعلى جمعيّت را معرّفى كرد. سپس امام سخنان گرمى در باره طلّاب مشهد مقدّس ايراد نمودند.
بنده و امثال بنده قدرتى در نفس خود پيدا كرديم كه مبارزات علنى را شروع کنیم.
مسجد فقيه سبزوارى كه بنده در آن اقامه نماز مى كردم مركز مبارزه شده بود، نوعاً ساواكى ها شب ها با لباس هاى مبدّل مى آمدند كه در آنجا حركتى انجام نگيرد.
در مدرسه ميرزا جعفر كه بنده درس مى گفتم و معروف شده بودم كه از نزديكان آيةاللّه تهرانى هستم، ساواكى ها هميشه در رفت و آمد بودند و مترصّد بنده بودند.
روزى ديدم يكى از آنها خود را به من رساند و پرسيد: «غرويان تو هستى؟» گفتم: آرى. گفت: «تو و جواد تهرانى (مقصودش آيت اللّه تهرانى بود) فردا خود را به اطلاعات شهربانى معرّفى كنيد».
اين را گفت و رفت. بنده جريان را با بعضى از دوستان در ميان گذاشتم، ابتدا، مايل نبودم خودم را معرّفى كنم، امّا به توصيه دوستان براى دفاع از موقعيّت و شخصيّت آيت اللّه تهرانى به اطلاعات شهربانى رفتم، پس از توهين و تهديد برگ هاى مقابلم گذاردند تا تكميل كنم، سپس سراغ ميرزا جواد آقا را از من گرفتند، به آنها اين گونه تفهيم كردم كه ايشان از اساتيد و مدرّسين بزرگ حوزه هستند و شأن ايشان اجلّ از اين است كه به شهربانى جلب شوند، به اين ترتيب اطلاعات شهربانى از جلب آيت اللّه ميرزا جواد آقاى تهرانى منصرف شد.
تأسيس مدرسه بعثت و تربيت نوآموزان و طلّاب
نكته اى كه براى طلّاب امروزى مى تواند سرمشق خوبى باشد، اين است كه تحصيل با مبارزات دينى و فرهنگى منافاتى ندارد؛ چه اينكه در مدرسه بعثت كه خودم تأسيس كرده بودم طلبه هاى مبارز و سياست شناس با اين كه در همه تظاهرات و سخنرانى هاى حضرت آيت اللّه طبسى، رهبر معظّم انقلاب و شهيد هاشمى نژاد شركت مى كردند، ولى در عين حال از همه بهتر درس مى خواندند و نوعاً افرادى باسواد و مبارز بودند.
علاوه بر اين، مسجد فقيه سبزوارى واقع در كوى طلّاب كه بنده اقامه نماز مى كردم، به مركز مبارزه تبديل شده بود و اعلاميه هاى امام به طور مرموزى در ميان نمازگزاران پخش مى شد و مأموران نمى فهميدند كه چگونه پخش شده است و همه را از من مى دانستند.
يادم نمى رود كه شبى بعد از سلام نماز يكى از همين مأموران اعلاميه اى در دست داشت و آمد كنار من نشست و گفت: «در اين اعلاميه كه به شخص اوّل مملكت توهين شده، در مسجد شما پخش شده و تو كه امام جماعت هستى مسئولى». بنده بلافاصله با صداى بلند گفتم: آى مردم! به اين مرد نگاه كنيد اعلاميه اى كه به شخص اوّل مملكت توهين شده است در دست او است و به من مى گويد: تو مسئولى؟ آيا من مسئولم يا اين مرد كه چنين اعلاميه اى در دست دارد؟ او فوراً از مسجد فرار كرد. خلاصه با همه مبارزات به لطف الهى نه تبعيد شدم و نه به زندان افتادم و نه كتكى خوردم و خودم را در حرز و حفظ حضرت رضا(ع) مى ديدم. اين به سبب حرزى است كه از آن حضرت نقل شده و بنده آن را هميشه، با خود داشته و دارم.
فعّاليّت هاى بعد از پيروزى انقلاب اسلامى
در اواخر سال ۱۳۶۰شمسى بود كه آيت اللّه طبسى كه بنده را خوب مى شناخت مرا به حضور طلبيد وقتى كه به خدمتشان رسيدم فرمود: «ما يك لباس پرافتخارى براى شما بريده ايم و آن امامت جمعه نيشابور است». بنده عذر آوردم كه من در اينجا مشغول مبارزه هستم، دو سه تا درس مى گويم، مسجد را اداره مى كنم، مدرسه بعثت را دارم، فرمودند: «از نيشابور جمعى زياد از روحانى و غير روحانى آمده اند و متقاضى امام جمعه هستند و اكثراً شما را اسم مى برند و من هم كه شما را خوب مى شناسم وظيفه مى دانم كه قبول كنيد». خلاصه كار را بر من حتم كردند و بالاخره به نيشابور منتقل شدم.
دوران دفاع مقدس
از همان دوران اوّل جنگ، از مشهد مقدّس به جبهه اعزام شدم در نيشابور تمام همّت بنده در كمك رسانى مالى و انسانى به جبهه بود و خودم مرتّب در جبهه ها حاضر مى شدم. پشتيبانى مردم نيشابور از رزمندگان، در دوران دفاع مقدّس بعد از مشهد مقدّس بالاترين رتبه را به خود اختصاص داده بود. از اين رو، پس از مشهد بيشترين شهيد را نيشابور دارد. گرچه مردم شريف نيشابور، مردمى خوب و فداكار بودند، ولى تبليغات يك امام جمعه و حضور مستمر او نيز بى اثر نبود.
نمايندگى مجلس خبرگان رهبری
پيش از دوره اوّل مجلس خبرگان رهبرى زمزمه ها بلند شد كه بايد كسانى عضويّت در مجلس خبرگان بشوند كه حقيقت ولايت را به طور كلّى و ولايت فقيه را در زمان غيبت كبرى به طور جزئى درك كرده باشند تا بتوانند مسائلى را كه در ارتباط رهبرى محور بحث هاى مجلس خبرگان است بفهمند و نظر بدهند.
براى اين موضوع، حضرت مستطاب جناب آيت اللّه طبسى و جمع ديگرى از علما و انقلابيون به بنده اصرار كردند كه از استان خراسان كانديدا بشوم و چون يكى از شرايط كانديدا شدن در آن مجلس، اجتهاد بود، آقايان حضرت آيت اللّه شيرازى، آيت اللّه مرواريد و آيت اللّه فلسفى كتباً صلاحيّت بنده را تأييد كردند و بنده با اينكه خود را لايق اين كار نمى ديدم احساس وظيفه کرده و قبول كردم.
پس از رأى گيرى وارد مجلس شدم و در دوره دوم نيز به دلايلى احساس وظيفه ام شدّت پيدا كرد بار ديگر، كانديدا شدم و در مجلس حضور يافتم.
در طول اين دوران آنچه از همه دردناكتر بود ارتحال حضرت امام(ره) بود كه غم او از دلها بيرون نخواهد شد و مردم مثل او را نخواهند ديد، چه اينكه ابعاد وجودى او را زبانى و قلمى نتواند گفت.
ولى بايد گفت كه سنّت سنيّه و رحمت واسعه پروردگار، اين امت غم زده به پاخاسته و فداكار را بدون رهبر نگذاشت و با انتخاب حضرت آيةاللّه خامنهاى - مدّظلّه العالى - بزرگ ترين تسليت را به مردم گفت و آب سردى بر دل هاى سوخته دوستان پاشيد و آتشى سوزان بر دلهاى خشك دشمنان افروخت، دل مضطرب دوستان را آرامش بخشيد و قلب اميدوار دشمنان را مضطرب ساخت.
آرى، در آن جلسه كه بحث از رهبرى بعد از امام مطرح شد، روشن بود كه دستى از غيب به كمك آمده و ناخدايى نامرئى اين كشتى متلاطم را به ساحل نجات هدايت مى كند.»
پایان خاطرات
زندگی سراسر مبارزه و علم اندوزی آیت الله عبدالجواد غرویان پس از ۳۳ سال اقامه نماز جمعه در نیشابور شامگاه چهارشنبه پایان یافت و این عالم فرهیخته پس از مدتی مریضی به علت کهولت سن وعارضه قلبی وکلیوی دعوت حق را لبیک گفت وبه دیدار حق شتافت و علاوه بر آثارفرهنگی بر جای مانده موسسه خیریه الزهرا(س) از جمله یادگار های این روحانی فرهیخته است.
خبرنگار: سید باقر میر علمدار
عضو هیئت رییسه شورای اسلامی شهر مشهد، مسجد فقیه سبزواری را به دلیل اهدای شهدای بسیار به انقلاب تاثیرگذارترین مسجد مشهد خواند.
به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از مشهد؛غلامحسین صاحبی در مراسم رونمایی از چهارمین یادمان ایثار و شهادت مشهد مقدس که در مسجد آیت الله فقیه سبزواری برگزار شد، افزود: مسجد آیت الله فقیه سبزواری در چند حوزه در دوران انقلاب، دفاع مقدس و دفاع از حرم تاثیرگذار بوده و با تقدیم شهدای بسیار به انقلاب تاثیرگذارترین مسجد مشهد مقدس به شمار میرود.
وی با اشاره به اینکه عمده اعضای شورای اسلامی شهر از خانواده ایثارگران و بچههای جبهه و جنگ هستند، گفت: توجه به گسترش فرهنگ ایثار و شهادت و خانوادههای ایثارگران مورد توجه این شورا قرار دارد و با تشکیل کمیسیون ایثار و شهادت به صورت ویژه به این مسائل توجه صورت گرفته است.
عضو هیئت رییسه شورای اسلامی شهر مشهد امنیت موجود در کشور را مدیون ایثارگریهای شهدای انقلاب و مدافعان حرم خواند و افزود: در شهادت همیشه باز است و افراد میتوانند وارد این گود شوند.
صاحبی با اشاره به اعطای امتیازات ویژه در شورای چهارم به خانوادههای ایثارگران گفت: امتیازات اعطایی، حتی نمیتواند گوشهای از خدمات و زحمات شهدا و ایثارگران را در بهبوحههای جنگ و خون و اسارت جبران کند.
وی بااشاره به آزادسازی معراج شهدای مشهد افزود: امید است بنای ارزشمند این معراج ساخته شده تا به مرکز ایثار و شهادت در این شهر مقدس تبدیل شود.
عضو هیئت رییسه شورای اسلامی شهر مشهد با بیان اینکه هزینههای زیادی صرف جمعآوری کودکان متجاهر کارتن خواب میشود، خاطرنشان کرد: ۲ سالی است به همان میزان اعتبار برای جمعآوری معتادان متجاهر، اعتباری برای تحصیل کودکان حاشیه شهر اختصاص داده میشود تا کودکانی که به واسطه فقر از تحصیل باز میمانند، بتوانند تحصیل کنند.
اعطای ۸۴ شهید به انقلاب از سوی مسجد فقیه سبزواری
معاون فرهنگی منطقه ۴ مشهد در ادامه این نشست، گفت: مسجد آیت الله فقیه سبزواری 84 شهید را تقدیم انقلاب اسلامی کرده است.
برزشی افزود: تامین اعتباری نیز صورت گرفته تا سر در مسجد آیت الله فقیه سبزواری ساخته و نصب شود.
در این مراسم از نماد شهدای انقلاب و مدافع حرم که در مسجد فقیه سبزواری تربیت یافتند، از جمله شهید حسن قاسمی دانا، مرتضی عطایی، علیرضا توسلی، مجتبی بختی و... رونمایی شد.
بخشی از این یادمان، موزهای است که وسایل و یادگاریهای شهدا در آن به نمایش گذاشته شده است.
مسجد آیت الله فقیه سبزواری ، پایگاه مرکزی و کانون سخنرانان در روزهای انقلابی سال 57 و همه سال های پس از 57 تا کنون
روزنگار انقلاب
به گزارش تریبون مستضعفین در آستانه هفته دفاع مقدس جمعی از فعالان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی شهر مشهد در جلسه ایده پردازی با موضوع «مسجد و دفاع مقدس» به این سوال پاسخ دادند که اهالی مسجد با موضوع دفاع مقدس و شهدا چه کارهایی می توانند انجام دهند.
پیش از این نیز دو جلسه ایده پردازی با موضوع «مسجد و امام خمینی» و «مسجد و فلسطین» برگزار شده بود.
فهرست دسته بندی شده ایده ها به این شرح است:
قرار را که با او میگذارم، خیلی زود قبول میکند. برایش هم فرقی ندارد که چه ساعتی بروم؛ فقط باید ملاقاتمان به اقامه نماز نخورد. ازخداخواسته، ساعت ٨صبح به مدرسه علمیه صاحبالزمان(عج) میروم. آیتا... امامیپور با میهماننوازی تا جلوی پلهها میآید. این عمل باعث میشود از ریش سفید و چینوچروک صورتش شرمنده شوم.


قرار را که با او میگذارم، خیلی زود قبول میکند. برایش هم فرقی ندارد که چه ساعتی بروم؛ فقط باید ملاقاتمان به اقامه نماز نخورد. ازخداخواسته، ساعت ٨صبح به مدرسه علمیه صاحبالزمان(عج) میروم. آیتا... امامیپور با میهماننوازی تا جلوی پلهها میآید. این عمل باعث میشود از ریش سفید و چینوچروک صورتش شرمنده شوم. پلهها را بهسرعت دوتایکی میکنم که پایینتر نیاید و .....
|
||||||
خرمشهر به روایت مردان «فقیه سبزواری» |
||||||
|
خرمشهر به روایت مردان «فقیه سبزواری»
|
||||||
امروز سوم خرد اد ، روز آزاد سازی خرمشهر از چنگال بعثیان کافر، روز حیرت تمام نظامیان، سیاسیون و استراتژیست های د نیا از جوانان ایرانی، روز ناتوانی کفر دربرابر اسلام و د ر یک کلام روز «مقاومت » است. به همین مناسبت به سراغ تعدادی از بسیجی های دهه شصتی مسجد فقیه سبزواری محافظت از تنگه احد ما در سمت راست خرمشهر، طرف کوشک وا یستگاه حسینیه استقرار داشتیم و ماموریتمان پدافند و تامین عملیات بود . خرمشهر که آزاد شد، از وجو د غنایم خیره کننده ادوات نظامی عراقی ها از ماشین های سنگین و سبک، توپ و خمپاره، مهمات واسلحه و... در شهر برایمان خبر آوردند . راستش برای ما خیلی وسوسه انگیز بود که برای تقویت تیپ برویم دنبال غنایم، ولی با توجه به اهمیت منطقه حسینیه و اطرافش که من از آن تعبیربه «تنگه احد » می کنم؛بچه های خراسان به شدت بر اهمیت حفظ منطقه واقف بودند . جالب این که ا تفاقا بعد از فتح خرمشهر، عراق پاتک شدید ی را از سمت شمال خرمشهر آغاز کرد که بچه ها جانانه دفعش کرد ند . از «جنگل آهنی » تا دیوارنویسی .خونین شهری که خرم شد در عملیات آزاد سازی خرمشهر، ما همچون بسیاری از بچه های خراسان د ر گردان جواد الائمه آن زمان هنوز تیپ جواد الائمه و تیپ 21 ا ما م رضا تشکیل نشده بود(به فرمان دهی عباس شاملو در ایستگاه حسینیه و در پانزده کیلومتری خرمشهر مستقربودیم. شاید دو، سه پاتک از عراق را در همین منطقه دفع کردیم. می خواستند بچه ها را در خرمشهر دوربزنند و از پشت سر وارد بشوند، اما بچه های خراسان اجازه این کار را به آ نها ندادند . فرد ای روز آزاد سازی رفتم ببینم در شهر چه خبر است. د اخل خرمشهر خیلی شلوغ بود . خرابی شهر بسیار ملموس بود . عراقی ها هرقد ر توان د اشتند شهر را غارت کرد ه بود ند . جلوی بعضی از پاسا ژها و مکانها را مین گذاری کرد ه بودند که متاسفانه چند ین نفری هم شهید شدند . درحال تماشای شهر بو دم که یکی، |
||||||
در تعطیلات نوروز مراسمی در مسجد فقیه سبزواری با عنوان «تجلیل از مقام حضرت فاطمه(س)» با سخنرانی استاد حسن رحیم پور ازغدی برگزار شد.

استاد رحیم پور در بخشی از سخنان خود در این جلسه که به همت «شورای فرهنگی افغانستانی های مقیم ایران» برگزار شد به تبیین سبک زندگی فاطمی پرداخت. به مناسبت سالروز میلاد مبارک حضرت فاطمه زهرا(س) مروری می کنیم بر سبک زندگی دخت نبی اکرم(ص).
استاد حسن رحیم پورازغدی در ابتدای سخنرانی با تجلیل از مقام شهدای اسلام در جهان از جمله شهدای افغانستان در جبهه مقاومت سوریه، شهدای گردان فاطمیون گفت: ما بایستی از سبک زندگی حضرت فاطمه زهرا(س) اطلاع پیدا کنیم و بر طبق توصیه ها و سیره ایشان عمل کنیم.
فرشته ای در کالبد انسان
وی در ادامه برخی از تعابیر پیامبر(ص) و ائمه(ع) راجع به حضرت فاطمه(س) را تحلیل و بررسی کرد و گفت: پیامبر و اهل بیت تعابیر عجیبی در بیان مقام حضرت زهرا(س) به کار برده اند. یک تعبیر استثنایی که رسول اکرم(ص) راجع به ایشان دارند این است که فرموده اند فاطمه فرشته ای است در قالب انسان« فاطمه حورا انسیه» و بعد فرمودند هر وقت شوق نسیم بهشت در من پیدا می شود و تشنه بوی بهشت می شوم، فاطمه را استشمام می کنم. پیامبری که هیچ کس از او به بهشت نزدیکتر نیست و اصلا خودش مظهر بهشت است این را می فرماید« فكلما اشتقت الى رائحه الجنه شممت رائحه ابنتى فاطمه»در واقع فاطمه انسانی است که از بهشت آمده است و نماد بهشت در این عالم است.
بعضی تمام غصه شان قبر مفقود است!
استاد رحیم پور در ادامه با اشاره به این که گاهی اوقات چندین دهه فاطمیه گرفته می شود که البته لازم است اما برای فاطمی شدن تلاش نمی شود، گفت: حضرت فاطمه(س) سبک زندگی ویژه ای دارند که به شیعیان و کل مسلمین و بلکه بشریت توصیه کرده اند. بعضی ها بزرگ ترین غمشان این است که قبر ایشان را نمی دانند کجاست! از اینان باید پرسید قبر دیگر ائمه را که می دانید کجاست چه کار کرده اید!؟ مشکل ما مفقود بودن قبر نیست. مشکل ما این است که از حضرت زهرا(س) به جز یکی دو تا روضه و مطلب چیزی نمی دانیم و به شیوه زندگی، عبادت، تفکر و اخلاق ایشان کاری نداریم.
توجه به فقرا، حتی در شب عروسی
رحیم پورازغدی با بیان اینکه« انسانیت و اخلاق» دو درس اصلی فاطمه(س) به بشریت است، افزود: در طول تاریخ خیلی تلاش کرده اند که فاطمه(س) را سانسور کنند و چیزی از او باقی نگذارند اما در عین حال چند ده یا چند صد جمله از ایشان باقی مانده است که برای شناخت سبک زندگی ایشان توجه به همین ها کافیست.
این که یک دختر جوان، در شب عروسی اش که خاطره انگیزه ترین شب است در پاسخ به خانم فقیری که از او چیزی طلب می کند نمی گوید حالا برو فردا شب بیا، امشب عروسی من است. بلکه همان جا می ایستد و بهترین و عزیزترین دارایی اش که لباس عروسی اش است را به او می دهد و خودلباس همیشگی کهنه وصله دار را شب عروسی بر تن می کند. من می گویم اگر از ایشان همین یک درس باشد برای کل دنیا کافی است. در دنیا کسی اعم از مسلمان و مسیحی و یهودی و کافر و ملحد است که در برابر این بانو زانو نزد؟ آیا ایشان سید زنان بلکه سید بشریت نیستند؟
بازار فاطمی
این استاد حوزه و دانشگاه با اشاره به سخنرانی چند وقت قبل خود مبنی بر معرفی شیعه انگلیسی گفت: وقتی ما گفتیم شیعه لندنی، بعضی ها ناراحت شدند و شروع کردند به فحش، تهمت و تهدید در فضای مجازی و سخنرانی ها! عرض ما این بود که فکر می کنند بازار اسلامی و شیعه یعنی بازاری که در ایام فاطمیه مثلا پرچم سیاه در آن بزنند ولی کلاه همدیگر را بردارند، چک بی محل بکشند، گران فروشی کنند، دروغ بگویند، جنس قلابی بفروشند! انگار این ها منافاتی ندارد با اسلام و شیعه! حضرت زهرا(س)می فرمایند «خدا واجب کرد بر بازار اسلامی و هرگونه فعالیت اقتصادی، مکیال و میزان را»2. یعنی پیمانه و ترازو.
بازار فاطمی بازاری است که پیمانه ها و ترازوهایش درست کار کند اگر چیزی که می فروشد با چیزی که به دست می آورد برابر و هم ارزش نباشد، این بازار فاطمی نیست حتی اگر داخلش صدای اذان بیاید.
استاد رحیم پور با اشاره به روایتی از امام رضا(ع) که فرموده اند «قسم خوردن، دروغ گفتن و چانه زدن خصلت بازار اسلامی نیست» گفت: آیا ما در بازاررضا و بازارهای مشهدالرضا، غیر از این سه کار بلدیم! دقیقا متخصص همین سه خصلتی هستیم که امام می گویند انجام ندهیم! از تولد امام رضا(ع) تا تولد حضرت معصومه(س) دهه هم می گیریم! خیابان ها و کوچه ها را گلباران می کنیم! مگر با این کارها، درست می شود!
زیارت با پول حرام!
رحیم پور با اشاره به آیه 85 سوره هود«لاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیاءهُمْ» گفت: «بخس» یعنی کم فروشی، توی سر مال زدن، اعتراف نکردن به ارزش واقعی یک چیز. انسان خانه، ماشین یا هر چیزی را می خرد بعد می گوید به ما قالب کردند، ارزشش را نداشت! این بخس است.
قرآن درباره معاملات صریح می گوید حرام است در هر گونه روابط اقتصادی اجتماعی سیاسی فرهنگی به ارزش واقعی یک چیز اظهار و اعتراف نکنید و کاری کنید تا هزینه کمتری بپردازید! این حرام است. آن وقت ما این کار را می کنیم و با پولش می رویم کربلا و نجف زیارت امام علی! با پولی که آن ها گفته اند حرام است و ازش متنفرند می رویم زیارت شان!
در روایت داریم که مومن کسی است که وقتی چیزی می خواهد بفروشد همان طوری باشد که انگار خریدار است! یعنی جنسش را خوب بررسی کند و تمام عیب ها و نقص ها را به خریدار بگوید. حضرت عباسی چقدر ما اینطورهستیم! انگار ما به اهل بیت می گوییم شما هر چی می خواهید بفرمایید ولی ما به حرف شما نمی کنیم عوضش هفت هشت تا دهه فاطمیه می گیریم!
رابطه عهدبستن و دین داری
«لا دین لمن لا عهد له » روایت دیگری بود که این استاد حوزه و دانشگاه آن را بررسی کرد: پیامبر(ص) می فرمایند اگر قولی بدهی، عهدی ببندی و تعهدی بدهی و روی این عهد نایستی دین نداری. البته یک وقت است انسان نمی تواند عمل کند این حسابش جداست. ولی اگر قولی بدهد و بنا داشته باشد عمل نکند خیانت کرده است. در تعابیر داریم که اگر کسی در خواستگاری قولی بدهد که بنا داشته باشد به آن عمل نکند زناکار است.
معرفی شیعه در بیان حضرت فاطمه(س)
معرفی مختصات شیعه از بیان حضرت فاطمه(س) پایان بخش سخنرانی استاد رحیم پور در مورد سبک زندگی حضرت زهرا(س) بود:حضرت زهرا(س) می فرمایند «خیارکم الینکم مناکبه و اکرمهم لنسائهم»یکی از نشانه های مردان مومن این است که به زنان احترام بگذارند و به آن ها توهین نکنند.
بعضی ها سر زبان شان است که از زن پست ترم اگر فلان کار را نکنم! یعنی زن پست است و ما از او پست تریم. این ادبیات ضد اسلام است.
آخرین روایت تعریف صریح شیعه از زبان فاطمه زهراست. می فرمایند« شیعَتُنا مِنْ خِیارِ أهْلِ الْجَنَّةِ» شیعیان ما از برگزیدگان اهل بهشت هستند« وَکُلُّ مُحِبّینا وَ مَوالی اَوْلیائِنا وَ مُعادی أعْدائِنا وَ الْمُسْلِمُ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا» همه آن هایی که قلبشان در مسیر حق هست بهشتی اند ولی در ادامه می فرمایند «لَیسُوا مِن شیعَتِنَا» از شیعیان ما نیستند آن هایی که « اِذا خَالَفُوا أوامِرَنا وَ نَواهینا فِی سائِرِ المُوبِقاتِ» کاری ندارند ما چه می گوییم! هر طور دلشان می خواهد زندگی می کنند و در معاملات و بازار و خانواده و اخلاق هر طور منافعشان است عمل می کنند این ها شیعه نیستند. این ها ما را دوست دارند « وَ هُم مَعَ ذلِكَ فی الجَنَّةَ» این ها بهشتی می شوند اما بعد از مدتی که در جهنم سپری کردند « وَلكِن بَعدَ ما یطَهَّرونَ مِن ذُنُوبِهِم بِالبَلایا وَ الرَّزایا» اول در جهنم پاک می شوند و مشکلات و سختی هایی خواهند داشت «أوفی عَرَصاتِ القِیامَةِ بِأنواعٍ شَدائِدِها» و در عرصه های قیامت به خاطر اعمالی زشتی که انجام داده اند سختی هایی می بینند« أو فی الطَّبَقِ الأعلَی مِن جَهَنَّمَ بِعَذابِها اِلی اَن نَستَنقِذَهُم بِحُبِّنا وَ نَنقُلَهُم إلی حَضرَتِنا» و در نزدیک ترین طبقه جهنم به بهشت عذابی می کشند. بعد از پاک شدن و تطهیر مشمول به شفاعت ما می شوند و می آیند بهشت.
احتمالا عمده ما همین طور هستیم! البته ما خیلی آسان گرفتیم! جهنم موقتی هم شداید بسیار سختی دارد.
http://shahraraonline.com/news/49445
همزمان با شب شهادت حضرت فاطمه(س) مسجد فقیه سبزواری حال و هوای دیگری داشت؛ بنری بزرگ جلوی در ورودی مسجد نصب شده بود که جمله «وداع با شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س)» بر روی آن نوشته شده بود. بله!
در شب شهادت حضرت زهرا (س) مسجد فقیه سبزواری میزبان لاله های سرخی بود که در جبهه مقاومت سوریه جانبازی کردند تا راه مردانگی و ایستادگی را به همه یادآور باشند.
عطر حضور شهدا
مراسم با قرائت زیارت عاشورا توسط مداح اهل بیت (ع) آقای دسترس شروع شد. تعداد زیاد روحانیون در بین عزاداران قابل توجه بود. بعد از زیارت عاشورا «حمید تقوی» از شعرای مهاجر افغانستانی به قرائت اشعاری در رثای حضرت زهرا (س) پرداخت و بعد از این که تقوی اشعاری را تقدیم به حضرت زینب(س) نمود؛ صدای صلوات و لبیک یازینب، کلّنا عباسک یازینب و یارقیه از جمعیت بلند شد. عطری معنوی با آوردن پیکرهای مطهر شهدا، فضای مسجد را پر کرد. حضور شهدا همراه با اشک هایی بود که برگونه های پیر و جوان، زن و مرد جاری بود. خانواده شهدا در انتهای مسجد نظاره گر تعظیم و تشییع عزیزان شان بر روی دست های عزاداران فاطمی بودند.
هفت اسوه مقاومت
شهدایی که امشب افتخار میزبانی آن ها نصیب مردم منطقه ما شده بود؛ هفت تن از سرداران جبهه مقاومت و از عناصر کلیدی گردان فاطمیون بودند. گردان فاطمیون گردانی است که از همان آغاز هجوم وحشیانه داعش به سوریه توسط شیعیان افغانستانی تشکیل شد.
در بین این هفت گل شکفته در خون، نام سردار شهید علیرضا توسلی (ابوجامد) و شهید رضا بخشی (فاتح) می درخشد. این سرداران به همراه شهید سیدمحمود حکیمی، شهیدجاوید یوسفی، شهید نعمت ا... نجفی، شهیدسیدقاسم سادات و شهیدسیدحسین حسینی هفت اسوه مقاومتی بودند که امشب میهمان مسجدفقیه سبزواری بودند.
ما علیرضاهاییم
در ادامه مراسم و بعد از آوردن پیکر شهدای مدافع حرم، حمید تقوی به ادامه اشعارش پرداخت. او اشعارش را در وصف سرداران مقاومت قرائت کرد و ادامه داد:
و ما علیرضاهاییم/ خیال خامی کرده اند/ که از میان این مردم/ «توسلی» نخواهد داشت/ به هر کس می دهد از لطف خود/ دهد آخر خدا «بخشی» / ولی به دست برخی می گذارد او جدا بخشی/ شهادت مخصوص برخی مهربانان است / و از میانش گرفته سهم بخشی را / رضا بخشی
پیام آوران ایمان
در کنار خانواده، اقوام، دوستان و آشنایان این شهدای گرانقدر هر لحظه بر ازدحام جمعیت افزوده می شد و مردم از ازهالی محل و اقصی نقاط مشهد خود را به مسجد فقیه سبزواری رسانده بودند تا با این هفت شهید مقاومت وداع کنند و هرلحظه بر حضور جمعیت عزادار اضافه می شد؛ به طوری که دیگر جایی برای نشستن نبود و بعضی ایستاده و از بیرون از مسجد مراسم را دنبال می کردند. حجت الاسلام محمد پور سخنران مراسم بود. او در ابتدا در وصف شهیده مظلومه، فاطمه زهرا علیها السلام سخن گفت و با تاکید بر برکت حضور شهدا در محفل گفت: شهدا پیام آوران ایمان هستند. این هفت لاله عاشق و لایق، انسان هایی هستند که از خود رسته اند و به خدا پیوسته اند.
حجت الاسلام محمدپور در ادامه اظهار داشت: پیامبر اسلام(ص) فرمودند بالاتر از هر کار نیکی، عمل نیکوی دیگری است الا شهادت. بالاتر از این کار به فرمایش پیامبر خدا عمل دیگری نیست. شهدا بهترین سرمایه شان را در راه دین خدا فدا کردند و ما هر چه داریم به برکت خون شهداست.
شمع محفل بشریت
حجت الاسلام محمدپور به مضمون شعری از «پروین اعتصامی» اشاره کرد و گفت: کسی به شمع گفت هنرنمایی من را می بینی و شمع در جوابش گفت؛ اگر تو در پرتو تشعشع نور من نبودی، این طور نمی توانستی هنرنمایی کنی. وی از شهدا تعبیر به همان شمعی کرد که دیگران از نور آن ها استفاده می کنند. سخنران این مجلس در ادامه افزود: باید قدردان خون شهدا و خانواده شهدا باشیم. اگر ما یک عمر گفتیم یا حسین (ع) یا لیتنا کنا معک نفوز فوزاً عظیما؛ ای کاش ما کربلا بودیم و جانمان را در راه سید الشهداء می دادیم؛ این شهدا به این دعا عمل کردند. خانواده های شهدا از عزیزان شان گذشتند. وظیفه ماست که خون شهدا و حرمت پدران و مادران شهدا را پاس بداریم.
عاشقان زینب(س)
به سراغ خانواده های شهدا رفتم. اما نتوانستم با آن ها هم کلام شوم. هر کدام در حال خودشان بودند. رفتم تا با حجت الاسلام حکیمی برادر شهید سید محمود حکیمی صحبت کنم؛ اما اشک هایش و بغض گلویش اجازه صحبت کردن به او نمی دادند. بغض گلویم را فشار می داد. مخصوصا هنگام دیدن آه و اشک پدر و مادر شهید جاوید یوسفی که تا زمان رسیدن بدن فرزند شهیدشان به مسجد هیچ اطلاعی از او نداشتند. مردم منقلب شده بودند. جوانی در گوشه ای از مسجد نشسته بود. زانوهایش را در بغل گرفته بود. اشک هایش جاری بود. او مهدی یو سفی، پسر عموی شهید یوسفی بود. می گفت: جاوید همیشه از حضرت زینب (س) برای مان تعریف می کرد و همیشه تاکید داشت احترام بزرگتر ها را داشته باشیم.
«فاتح» مقاومت
حجت الاسلام علی شفایی از طلاب جامعه المصطفی العالمیه و یکی از دوستان نزدیک سردارشهید رضا بخشی (فاتح) گفت: در طول پنج سالی که با این شهید بودم محبت و خوش اخلاقی و داشتن روحیه اجتماعی و کمک به دیگران را در این شهید بسیار دیدم. وی جزو اولین نفراتی بود که در عرصه مقاومت مردمی سوریه حاضر شد. به دلیل این که در حدود 70 عملیات موفق عمل کرده بود به «فاتح» مشهور می شود. شهیدفاتح معاون فرمانده گردان فاطمیون بود.
سردار فاطمیون
شهید علیرضا توسلی معروف به ابوحامد یکی از شجاع ترین فرماندهان مقاومت در سوریه در نهم اسفند ماه در منطقه «درعا» در عملیات آزادسازی تپه تل قرین به دست جبهه النصره به درجه رفیع شهادت نائل آمد. توسلی فرمانده تیپ فاطمیون و مورد وثوق سردار سلیمانی بود. این شهید عزیز در دوران هشت سال دفاع مقدس نیز در جبهه دفاع از انقلاب اسلامی ایران حضوری موثر داشت.
در پایان مراسم، مداحان اهل بیت علیهم السلام، جعفر ملائکه و سید محمد هاشمی با نوایی دلنشین به مداحی پرداختند. مراسم وداع با شهدای گردان فاطمیون با تشییع پیکر این هفت لاله شهید برروی دستان عزاداران فاطمی تا بیرون از مسجد به پایان رسید.
http://shahraraonline.com/news/48862
خیلی از آن هایی که در متن حوادث و وقایع انقلاب اسلامی نقش فعال داشتند؛ هنوز هستند! شاید با ما همسایه باشند؛ شاید هم یکی از قوم و خویش های نزدیک مان.
دستگاه های فرهنگی دولتی چقدر در ثبت و ضبط خاطرات آنان که در واقع گنجینه های «تمام شدنی» انقلاب هستند؛ موفق و مستمر بوده اند جای حرف و نقد دارد؛ اما وظیفه ما و شما چیست!؟ هر یک از فعالین مسجدی و فرهنگی بایستی جمع آوری خاطرات ارزشمند آن دوران را از اولویت های عملیات فرهنگی در محله خود بدانند. انقلاب اسلامی و دفاع مقدس دو نقطه عطف در کشورمان است. اگر ما ابعاد مختلف این دو واقعه عظیم و تعیین کننده در خاورمیانه بلکه در جهان را از مردم، که نقش اصلی و تعیین کننده داشتند؛ دریافت نکنیم، چه کسی این کار را خواهد کرد! 10 خاطره کوتاه از انقلاب را در ادامه بخوانید.
قربانعلی رضایی- 1317
سقوط مجسمه نحس
مردم تربت حیدریه اولین نفراتی بودند که کنترل شهرشان را از دست شهربانی خارج کردند.
یادم هست زمانی که هنوز درگیری و تظاهرات در سطح شهر با ماموران شاه ادامه داشت؛ با عده ای از مردم تصمیم گرفتیم مجسمه نحس شاه را پایین بیاوریم. به سمت میدان مجسمه حرکت کردیم.
در راه میدان مجسمه یکی ماموران شهربانی را دیدم که اسلحه اش را به طرف مردم پرتاب و خود را تسلیم انقلابیون کرد. مردم او را سر دست بلند کردند و صورت او را می بوسیدند.
به میدان رسیدیم؛ تیراندازی بالا گرفت. فردی به نام «مصطفی امامی» سیم بکسل را به دست گرفت و با کمک بقیه، خود را بالا کشید تا سیم بکسل را بر گردن مجسمه بیندازد. اما با شلیک گلوله ای نقش بر زمین شد و به شهادت رسید. دو تن دیگر هم مجروح شدند و نتوانستد سیم را به گردن مجسمه بیندازند.
سرانجام یک نفر موفق شد خود را به مجسمه برساند و سیم بکسل را بر گردن آن بیندازد. کامیون به حرکت درآمد. مجسمه این قدر محکم بود که چرخ های جلوی کامیون بلند شد ولی مجسمه از جایش تکان نخورد. می گفتند این مجسمه ها به دستور شاه توسط پیمان کاران آلمانی ساخته شده است. بالاخره یک کامیون سنگین آوردند و مجسمه نحس شاه ملعون را به زیر کشیدند.
علی غلامرضا پور نوغانی - 1312
حکومت سیاه؛ فقر، فساد، نا امنی
زمان شاه در هر محله ای انجمنی تشکیل داده بودند به نام انجمن شاه آباد. یادم هست یکی از روحانیون محل به من گفت که با انجمن محله طلاب همکاری کنم. در انجمن آدم های فاسد کم نبودند و من علاقه ای به همکاری با آن ها نداشتم. او گفت: علی بن یقطین بر خلاف میلش و بر اساس تشخیص امام(ع) در دستگاه هارون کار می کرد. من گفتم: نه من در شرایط علی بن یقطین هستم و نه شما در مقام امام موسی بن جعفر! امام علم غیب داشت و بر آن اساس صلاحیت ها را تشخیص می داد.
سال 43 در طلاب و در همین مغازه ام چوب فروشی زدم. حدودا سال 52 بود که از اتحادیه چوب فروشان گفتند باید عضو حزب رستاخیز بشوید. گفتم کارم را جمع می کنم ولی عضو حزب شما نمی شوم. کارم را تعطیل کردم.
دوران پهلوی، بدترین زمانه مردم ایران بود. هیچ وقت یادم نمی رود روزی که کودکی بودم و در میدان طبرسی دیدم چادری از سر یک خانم معصوم و مظلوم کشیدند؛ آن زن چه هراسان و ترسیده شده بود. از همان زمان بغض پهلوی در دلم افتاد. خدا عذاب آن ها را زیاد کند. زمان شاه مملکت در جا می زد. باشگاه افسران که کنار باغ ملی بود فاحشه خانه ای بود. فساد و فقر و ناامنی در اوج بود. ایران واقعا یک کثافت خانه بود! چقدر در همین محله طلاب بی حیایی و عیاشی بود. چقدر عرق می خوردند، مست می کردند و به ناموس مردم دست اندازی می کردند. هر کس ذره ای انصاف داشته باشد نمی گوید زمان شاه خوب بود. مگر آن هایی که اهل همان کارها باشند!
سید حسین محمدی - 1340
نصف روز زیر یک پل!
در سال های انقلاب 16 سال داشتم. شب با بچه های محل زغال بر می داشتیم و روی دیوارها می نوشتیم «مرگ بر شاه، درود بر خمینی». صبح ها از خانه می زدم بیرون و می رفتم میدان شهدا (آن زمان به میدان مجسمه معروف بود). پاتوق تظاهرات و اجتماعات میدان شهدا بود. به گمانم یکی از روزهای آذر 57 بود که بعد از تظاهرات، با مردم برگشتیم خیابان 30 متری. ارتش و شهربانی برای رعب و وحشت مردم تیراندازی می کردند، گاز اشک آور می زدند و ...
وقتی به خیابان 30 متری رسیدیم؛ اعلام کردند تانک های ارتش دارد می آید؛ مردم متفرق بشوند. من چون کوچک اندام بودم؛ زیر پل یک جدول پنهان شدم. تانک ها رسیدند. از مقابل پل رد شدند و تا انتهای 30 متری(میدان گلشور) رفتند و بعد از مدتی توقف، مجددا برگشتند. پیاده نظام ها هم آمده بودند داخل خیابان را گرفته بودند. حالا این طرف من زیر پل، آن طرف هم تانک و مامور! خیلی ترسیده بودم. خدا را شکر اتفاقی نیفتاد و بعد از توقف نصف روزه زیر پل، جان سالم به در بردم. یکراست رفتم منزل آیت ا.. شیرازی و تا شب آن جا بودم. روز پرهیجانی بود.
آن زمان مسجد فقیه سبزواری یکی از پایگا ه های فعال انقلابیون در طلاب بود. یکی از روزهای اواخر سال 57 داشتم مسجد می رفتم که دیدم یک نفر عکس امام توزیع می کرد. یکی گرفتم. هنوز آن عکس را دارم.
حسن میرزایی - 1342
از صلوات 5 نفری تا تظاهرات هزار نفری
عید غدیر 57 بود. فضای رعب و وحشت بر مشهد حاکم بود. برای ما خیلی ناراحت کننده بود که چنین وضعیتی حاکم بشود و مردم هم نتوانند تظاهرات کنند. زنگ زدیم منزل آیت ا... مرعشی. او همیشه جلودار انقلاب در مشهد بود؛ گفتیم میخواهیم تظاهرات کنیم. گفت: نمیگذارند. گفتیم: اگر ما تظاهرات بکنیم؛ شما میآیید؟ گفت: بله، اگر جمعیت جمع بشود، من میآیم. رفتیم بست پائین خیابان، چند نفر جمع شدیم و صلوات فرستادیم که جلب توجه بکنیم.
مردم که دنبال بهانه ای برای تظاهرات بودند به ما پیوستند. ما که پنج نفر بیشتر نبودیم بعد از ذکر صلوات، شدیم 50 نفر! به محض تجمع، از طرف بست پائین خیابان، یک جیپ ارتشی آمد و گاز اشکآور بود که پرتاب می کردند طرف ما.
سپس از داخل صحن کهنه به طرف بست بالاخیابان رفتیم. آن جا هم گاز اشکآور می انداختند؛ خودمان را کشاندیم توی خیابان شیرازی. به چهارراه شهدا که رسیدیم مردم از کنار گوشه آمدند. حدودا 200 نفر شدیم. سر چهارراه شهدا درگیری شد و مامورها برای متفرق کردن ما، تیراندازی میکردند و گاز اشکآور میزدند. وقتی رسیدیم به چهارراه مقدم، دیگر تانک ها آمدند و راه را بستند. این قدر جمعیت زیاد شده بود که فکر می کنم چند هزار نفری می شدیم. ناگهان دیدم یک پیکان سفید جلوی مردم نگه داشت؛ آیتا... مرعشی از ماشین پیاده شد و آمد جلوی جمعیت. با یک بلندگوی دستی صحبت میکرد؛ در محکومیت حکومت نظامی و رژیم شاه سخن می گفت. من برای مقابله با گاز اشکآورمعمولا وسایلی همراه داشتم. از جمله یک لاستیک کوچک! نمیدانم چه شد که یک نفر این لاستیک را برداشت؛ صاف انداخت دور گردن راننده تانک که روی برجک تانک بود! با این کار،تانک ها را روشن کردند و هلیکوپترها هم آمدند؛ تا توانستند گازاشک آور زدند و مردم را ترساندند.
بعد از این ماجرا، حدودا ساعت 3 ظهر، رفتم به سمت خانه که در کوچه جوادیه، میدان طبرسی بود. سر کوچه که رسیدم یکی از ماموران رژیم تا چشمش به من افتاد؛ یقه من را گرفت، از جا بلندم کرد و کوبید به دیوار. گفت: بی پدر مادرِ فلان فلان شده! تو چه میخواهی!؟ چرا وِل نمیکنی!؟ یک گلوله بزنم توی مغزت، حرومت بکنم! بعدش گفت: عکست را زدند توی پادگان، گفتند تو را دیدیم بزنیم. من هم که سن و سالی نداشتم، خیلی ترسیده بودم. به محض این که رهایم کرد، به سرعت رفتم خانه و به فکر تغییر قیافه افتادم!
زمانی که خبر پیروزی انقلاب را شنیدم؛ در حال اقامه نماز بودم. بعدازظهر بود. آن زمان اکثریت مردم با خودشان رادیو جیبی داشتند. من هم یک رادیوی جیبی نارنجی داشتم. سرِ نماز، رادیوی من روشن بود. یکدفعهای شنیدم که رادیو می گوید: این صدای انقلاب شماست! مردم قهرمان ایران! این صدای انقلاب شماست! موهای بدنم سیخ شده بود. نماز را تمام کردم. رادیو را برداشتم و دویدم به طرف چهارراه شهدا که پاتوق بود. یادم هست باران نرمی می بارید. یک عدهای داشتند با کامیون جاهای مختلف خاک و شن و ... تخلیه میکردند برای سنگربندی. یک ماشینی که آرم شهربانی داشت راه افتاده بود و از طریق بلندگو اعلام میکرد؛ نیازی به سنگربندی نیست؛ شهربانی، ارتش و نیروی انتظامی به مردم پیوستند. روز بسیار زیبایی بود. صبح روز بعد که رفتم فلکه عدل خمینی، این قدر مردم نقل ریخته بودند که کف آسفالت، سفیدِ سفید شده بود.
محمدتقی موذن زاده - 1321
می خواهم شاه را بکشم!
پاتوق ما مسجد کرامت بود. در همین مسجد با آیت ا...خامنه ای آشنا شدم و با هم در ارتباط بودیم. یکی از کارهای ما توزیع اعلامیه ها بود. به خاطر فعالیت هایی که داشتم ماموران ساواک سرزده وارد منزلم می شدند و برای دستگیری من دنبال مدرک می گشتند. دو مرتبه دستگیر شدم و بیش از چهار سال زندانی ساواک بودم. دفعه اول سال 50 بود. من را زندان بردند و زیر شکنجه گرفتند که چرا فعالیت سیاسی انجام می دهی؟ هر کار کردند تا از من اعتراف بگیرند؛ نتوانستند. چندین مرتبه تهدید کردند که خانواده ات را دستگیر می کنیم و جلوی چشمت شکنجه شان می کنیم. اعتنایی نکردم.
بار دوم به خاطر اسلحه بود. در آن زمان اسلحه «ام یک» داشتم. من را با اسلحه ام گرفتند و به زندان بردند. می خواستند بفهمند با چه کسانی همکاری می کنم. اما من هیچ چیز نمی گفتم. گفتند اسلحه را برای چه کاری گرفتی؟ جواب دادم: می خواهم شاه را بکشم! چون پدرم* را کشته است. من را به باد کتک گرفتند؛ می گفتند این دیوانه شده. بعد از شکنجه و ضرب و شتم، به تیمارستان منتقلم کردند!
* صفرعلی شاه پوری معروف به شاطر مسئله گو، 15 سال قبل از انقلاب به خاطر فعالیت های مذهبی و روشنگری اش توسط افرادی که منتسب به رژیم شاه بودند با ضربات چاقو کشته شد.
بی بی کبری ثابتی - 1332
صادرات نارنجک دستی!
من با شهید فاضل الحسینی همکاری می کردم. شغل او بافندگی بود. به بهانه تحویل کاموا به منزلش می رفتم و از او که در ساخت نارنجک دستی مهارت داشت؛ تعدادی نارنجک تحویل می گرفتم و به شهرستان های اطراف مشهد از جمله تربت حیدریه و قوچان می بردم.
در توزیع و پخش اعلامیه ها هم فعال بودم. یادم هست در منزل اعلامیه ای درباره ارتشی ها آماده می کردیم و شب ها در خیابان ها توزیع می کردیم. یک شب در چهارراه لشکر در حال پخش اعلامیه بودم که یکی از نیروهای ساواک مرا دید. آمد سر وقتم و گفت: اعلامیه ها را تحویل بده. گفتم: کدام اعلامیه! دست و پاهایم به لرزه در آمده بود. اعلامیه ها زیر چادر در کیفم بود. با بی خبری و مظلوم نمایی قسم خوردم که اعلامیه ای به همراه ندارم. او هم باور کرد و رفت. فورا خودم را به چهارراه شهدا رساندم و بقیه اعلامیه ها را پخش کردم. صبح روز بعد وقتی مجددا به چهارراه شهدا رفتم؛ جمعیت زیادی تجمع کرده بودند و شعار می دادند «ارتش برادر ماست؛ خمینی رهبر ماست» ارتش به مردم پیوسته بود.
http://shahraraonline.com/news/47996