روایت دکتر آملی ، فرزند فقیه و فیلسوف بزرگوار، آیة الله محمد تقی آملی

 

روایت دکتر آملی ، فرزند فقیه و فیلسوف بزرگوار، آیة الله محمد تقی آملی در برنامه تلویزیونی " مردان خدا " :

سنگ مزارشان ( مزار آیة الله محمد تقی آملی ) ، در همان باغ رضوان جنب مزار مرحوم آیة الله سبزواری هست .

آیة الله سبزواری از دوستان ایشان بودند . از مدتی پیش از ایشان دعوت کرده بودند که وقتی مرحوم می شوند در باغ رضوان دفن شوند و ایشان هم قبول کرده بودند و در وصیت نامه شان هم نوشته بودند که مرا به همانجا ببرید و ماهم ایشان را به همانجا بردیم و مقبره شان در همانجا هست .

و یک شرحی آقای جوادی آملی در باره زندگی شان نوشته اند که روی سنگ قبرشان حک شده و تا اندازه ای شرح حال ایشان را نشان می دهد .

برنامه مستند " مردان خدا " ، شبکه مستند سیما ، قسمت چهاردهم ، دقایق پایانی :
 

مردان خدا

مزار شریف مرحوم آیة الله العظمی حاج شیخ محمد تقی آملی در جوار مزار مرحوم فقیه سبزواری

 

مزار شریف مرحوم آیة الله العظمی حاج شیخ محمد تقی آملی در جوار مزار مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در صحن رضوان حرم رضوی ، نزدیک به مقبره مرحوم شیخ طبرسی

فقیه و فیلسوف بزرگوار ، مرحوم آیة الله محمد تقی آملی ، از دوستان صمیمی مرحوم فقیه سبزواری که بنا به وصیت خودشان در جوار مرقد مرحوم فقیه سبزواری ، به خاک سپرده شدند

 

فقیه و فیلسوف بزرگوار مرحوم آیة الله العظمی حاج شیخ محمد تقی آملی ، از دوستان و همدرسان مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری ، در زمان حیات مرحوم فقیه سبزواری قرار گذاشته بودند که  پیکرشان پس از فوت ، از تهران به مشهد منتقل و در باغ رضوان در جوار مرقد مرحوم فقیه سبزواری دفن شود .

بازماندگان ، طبق وصبت مرحوم آیة الله آملی ، پیکر ایشان را در باغ رضوان در مقبره مرحوم فقیه سبزواری به خاک سپردند  .

اکنون مرقد و مزار هردو فقیه جلیل القدر ، در صحن رضوان حرم رضوی  ، در جوار بقعه شیخ طبرسی ، زیارتگاه شاگردان و مریدان است .

مرحوم آیة الله محمد تقی آملی ، از جمله فیلسوفان و عارفان و فقیهان جلیل القدر قرن چهاردهم هجری قمری و  همدوره با مرحوم فقیه سبزواری ، همدرس در محضر میرزای نایینی ، سید ابوالحسن اصفهانی  ، آقا ضیاء الدین عراقی و اوتاد دیگر در نجف بوده اند .

آیة الله جوادی آملی و آیة الله حسن زاده آملی ، از جمله شاگردان مبرّز مرحوم آیة الله محمد تقی آملی هستند .

متن سنگ مزار مرحوم آیة محمد تقی آملی را ، آیة الله جوادی آملی نوشته اند 

 

لینک برنامه مستند " مردان خدا " ، شرح حال مرحوم آیة الله محمد تقی آملی ، در شبکه مستند صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران  :

http://www.doctv.ir/programs/891255-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-14


 

لینک ویدئو :

http://s8.picofile.com/file/8351454468/video_2019_02_04_23_46_06.mp4.html

لینک ویدئو در تلگرام :

https://t.me/faghih_e_sabzevari/7609

محمد تقی آملی حکیم فقیه: زندگی نامه خودنوشت

 

محمد تقی آملی حکیم فقیه: زندگی نامه خودنوشت

 

تحریر از:اکبر ثبوت

 در روز چهارشنبه یازدهم ذی‌قعده سنهء هزار و سیصد و چهار هجری(1304  ق)به دنیا آمدم.چون به اولین‌ مرحلهء آمادگی برای تعلّم رسیدم،پدر مرا به مکتب فرستاد تا در اندک زمانی از خواندن فارسی فارغ گشتم؛متعاقب‌ آن نیز مار به مدرسهء خازن الملک برای تعلّم علوم عربیّه فرستاد.در حدود ده سالگی از خواندن سیوطی و جامی و امثال آن فراغت یافتم و شخصا برای قرائت علم معانی،آقا شیخ محمد هادی طالقانی(ره)را به استادی اختیار کردم. در اوان سنهء هزار و سید و بیست و دو هجری(1322  ق)خدمت سید جمیل الموسوم بالجلیل که در عصر خود در گفتن مطوّل اشتهار تامی داشته،باب ایجاز و اطناب و مساوات مطوّل را خواندن گرفتم.او حقیقتا خلاق معانی و بیان بود و خود می‌گوید:

اندر بیان،بیان معانی نموده‌ای‌

و اندر بدیع،بدیع سخن پروریده‌ای

لکن متاسفانه در آن هنگام مرضی همگانی بروز کرده و مرا از درک خدمت آن سید مرحوم ساخت؛و در اواخر آن سال آن سید جلیل به آباء بزرگوار خود ملحق شد.در خدمت آقا شیخ محمد تقی طالقانی،شروع به شرح لمعه‌ کردم و پس از قرائت چند جزوی از آن متذکر شدم که«آب در کوزه و ما تشنه لبان می‌گردیم»پس خدمت والد را گزیدم تا آن که لمعه و سپس ریاض را در خدمت ایشان قرائت نمودم،و در فقه و اصول جز خدمت والد نزد کسی‌ نمی‌رفتم.

سپس شوق تحصیل علوم ریاضی به سر افتاد.خدمت دایی مکرم خود شیخ عبدالحسین هزار جریبی،خلاصة الحساب شیخ بهایی و هیئت فارسی قوشچی و شرح چغمینی و شرح بی‌ست باب ملامظفر و مقداری از تحریر اقلدیس‌ را دیدم.

در این اوان مشروطیت در ایران طلوع کرد،و طلوع آن،غروب سعادت من بود.مرحوم پدرم به دلیل تصلب در دیانت،با اساس مشروطیت مخالف گردید و کار منتهی شد به جایی که همه روزه به ما خبر می‌رسید که در انجمن‌ آذربایجانی‌ها تجمع کرده‌اند و اکنون برای قتل شما رهسپار می‌شوند.

بعد از چندی عشق تحصیل علوم عقلیه به سر افتاد،و امور عامهء شوراق-تا مسئلهء چهاردهم-را در خدمت والد تلمّذ کردم.و از شرح لمعه و قوانین فارغ شده به فرائد و مکاسب مشغول شدم.گویا روز سوم از شروع به فرائد بود که‌ شهر طهران آشوب شد،و ولی‌خان تنکابنی و علیقلی بختیاری با یک عده مسلّح به شهر وارد شده،نائرهء جنگ بین‌ ایشان و دولتیان که مدافع سلطنت محمد علی شاه قاجار بودند بالا گرفت؛ و این در روز بیست و هفتم جمادی الثانی‌ سنهء یک هزار و سیصد و بیست و هفت هجری قمری بود(1327 ق)و ما آن راز کتاب را بر گذاشتیم.و صدای‌ توپ و تفنگ با اقتران آن به خوف،عاقبت فکر ما را مشوش کرد.و بالأخره ولی‌خانیان فائق آمدند،و محمد علی شاه‌ پس از التجاء به سفارت روس از سلطنت مخلوع؛و احمد شاه که طفل صغیری بود به جای او منصوب گردید،و رؤسای مشروطیّون زمامدار امور گردیدند.عصر پنجشنبه یازدهم رجب سنهء هزار و سیصد و بیست و هفت هجری‌ (1327 ق)جماعتی از اهل علم طهران که با مشروطیت مخالفت داشتند،به سرداری مرحوم حاج شیخ فضل اللّه‌ نوری،دستگیر و در نظمیّه که در آن اوان تحت ریاست یفرم ارمنی بود محبوس شدند،از آن جمله مرحوم پدرم‌ محبوس شد.عصر شنبه سیزدهم رجب مرحوم حاج شیخ فضل اللّه را به دار آویختند.

در روز یکشنبه چهاردهم رجب،مردم تماشاچی بر حسب دعوت سید یعقوب شیرازی که در آن زمان ناطق آن‌ محلّه بود و اکنون از حال او بی‌خبرم،در میدان توپخانه برای تماشای دار زدن پدرم حاضر شدند،ولکن فاجعهء اعدام‌ مرحوم شیخ فضل اللّه انعکاس عجیبی بخشید،و چون عالم کشی تا عصر در ایران معمول نبود-آن هم به این‌ طور فجیع-لذا نیمی از اهل شهر را گویا از خواب بیدار کرد،و وقوع این حادثه به حکم شیخ ابراهیم زنجانی- معرفو به یهودیّت-بود،امو در امور مشروطیت ساعی بود.و بالأخره به عضویّت در ادارهء اوقاف نامزد شد و به همان‌ شغل ماند تا بمرد.

و مباشرت یفرم ارمنی در این کار(اعدام شیخ)انزجار بیشتری در مدرم پدید آورد؛تا به حدی که زمامدران، از وقوع فتنه خائف گشته،و برای تبرئهء خود،این امر را به رؤسای آن دورهء حوزهء نجف اشرف منسوب داشتند،و چنین اظهار کردند که وقوع این حادثه‌ برای امتثال فرمان روحانیّون نجف بود،هر کس را در این مطلب شبه‌ایست‌ خود از نجف با تلگراف استعلام نماید.

حتی آن که شایع شده بود که‌ در آن چند روزه،تلگراف برای کسب‌ اطلاع در این مورد،مجانی است.و من‌ اطّلاع یقینی در این مورد پیدا نکردم و مداخلهء روحانیّون نجف در آن ماجرا اگر چه به کلّی بی‌اصل نبود،لیکن با استعلام از آنها با تلگراف هم مطلبی مکشوف‌ نمی‌شد،زیرا مکن بود که از گرماشاه یا قصر شیرین،جوابی ساختگی مطابق‌ با میل زمامداران به اسم علمای نجف مخابره شود و موافق با واقع نبوده باشد. بلی چیزی که الان مرا به خاطر است اینکه از طرف سه نفر روحانیّون آن‌ عصر،با تلگراف مخابره شده بود که دفع نوری و آملی به هر قسم که باشد لازم است‌1.

خلاصه انعکاس سوء اعدام مرحوم شیخ،مانع از قتل مرحوم پدرم و سایر محبوسین گردید.و در حقّ پدرم حکم به تبعید بیرون آمد.پس از هفته‌ای‌ از اعدام شیخ،مرحوم پدرم را به نور مازندان تبعید کردند.و به حاکم آنجا- مصدّق الممالک نوری و پسرش ملقب به معاضد الممالک از علمداران مشروطیت‌ -سپردند،و او در مدّت پنج سال تحت الحفظ در مازندان محبوس بود.

این ضعیف پس از تبعید پدرم به مازندران،مبتلا به همّ و غم‌ها و ناراحتی‌ها گردیدم و با وجودی که اوان شبابم بود و سنین عمرم 23 یا 24 بود7مسئولیت عائله‌ای سنگین به دوشم افتاد و در فشار قرار گرفتم.خود دارای عیال و چند اولاد بودم،و عادلهء پدر نیز به آن ضمیمه گردید و اصول لوازم زندگانی پدر را هم از طهران می‌بایست ارسال دارم.از طرف مردم به هیچ‌وجه تفقّدی از من نمی‌شد،و بقایایی از رجال قاجاریه‌ نیز با وجودی که مخالفت پدرم با مشروطیت،بالعرض به نفع آنان تمام می شد و از چگونگی حالم مطّلع بودند، مساعدتی نمی‌کردند؛بلکه اذیت‌هایی از آنان دیدم؛و مردم متفّرقه هم که در دوره‌ای لاف دوستی می‌زدند ترک‌ دوستی کرده،بلکه رفتار خود را به دشمنی آمیختند.و من در احوال آنان مصداق این سخن منسوب به مولی الموالی‌ را مشاهده می‌کردم: النّاس فی زمن الاقبال کلاشّجرة و حولها النّاس مادامت بها الثّمرة حتّی اذا ما عرت حملها انصرفت فربما لم یکن‌ خبره خبره-صدق صلوات اللّه علیه.(در زمانی که اقبال با توست،مانند درختی میوه‌دار هستی که مردم گرد آن هستند. اما سپس که مانند درخت بی‌میوه بودی چنان از تو رو گردان می‌شوند«که گویی نبوده است خود آشنایی.»)

از جمله از بعضی از اهل علم طهران که اینک سر به زیر خاک فرو کردند-سامحهم اللّه بلطفه و کرمه- امور غیر مترقّبه دیدم.و من در تمام آن احوال صبر را از دست نداده،پیرامون جزع نگردیدم.و اگر چه از آزار مردم‌ بسی لطمات و صدمات دیدم لکن همهء آنها را نعمت‌های الهی شناختم. چه از هر دری مطرود شدم بابی به سوی‌ قاضی الحاجات بر خود مفتوح دیدم.و چنانچه انسانی سالک می‌بودم،طریق روشن و روش حسنی برای سلوک خود می‌دیدم.و در آن حال متذکّر معنی این شعر مولوی می‌شدم:

این جفای خلق با تو در جهان‌

 گر بدانی گنج رز آمد نهان‌

خلق را با تو چنین بدخو کند

تا ترا ناچار آن سو کند

با همهء این احوال،شوق تحصیل مرا قائدی به خیر بود. با تراکم محنت‌ها و فتنه‌ها دست از طلب بر نداشتم،و در ماه‌ شوال به خود باز آمدم که اینک اوضاع دنیا دگرگون و پدر در مازندران محبوس است.گرفتم که او را از این حبس خلاصی‌ نباشد،آخر نه مرا کاری باید؟اینک پدر را رفته باید پنداشت و خود در کار خود باید شتفات.و همی خیالم قوت گرفتن کرد تا آن که در منقول به محضر افادت شیخ جلیل نبیل و فاضل‌ علی الاطلاق الشیخ رضا النوری المازندرانی که هم در مدرسهء منیریه سمت تدریس،و هم در خانه به افادت اشتغل داشت،راه‌ یافتم.جناب معظم در تدریس فرائد،یگانه استاد بود و تا کنون‌ نظیری در مباحثهء رسائل برایشان ندیده‌ام.بالجمله فرائد را از رسالهء برائت خدمتشانحاضر شده به انتها رسانیدم و سپس از سر،شروع کرده،ایضا با آخر ختم کردم.یعنی یک دوره و نصف‌ دوره برای استماع رسائل به حوزهء ایشان حاضر شدم؛این درس‌ غالبا با فقهی نیز توأم بود-از مکاسب یا غیر آن.لیکن غرض‌ من،بیشتر استماع رسائل ایشان بود،و گویا ایشان را هم در تدریس آن کتاب اهتمام بیشتر و سعی اتمّ بود.ایشان بالأخره‌ به امامت مسجد حاج میرزا زکی واقع در بازارچهء سنگلج طهران‌ قیام نموده،در عصر روز شنبه شانزدهم ربیع الاول سنهء هزا و سیصد و پنجاه و پنج هجری(1355 ق)به رحمت حق پیوست‌ و فردای آن روز در حضرت عبدالعظیم مدفون گردید.

برای دیدن معقول به مجلس افادت مرحوم شیخ علی‌ نوری حاضر شدم،و از طلاب سفلهء آن حوزه بسی اهانت‌ها دیدم.لیکن شوق تحصیل مرا مدد نمود؛و از آن اهانت‌ها از پا نیافتادم،و عواطف حکیمانه رحیمانهء استاد نیز مرا کمک‌ نموده،دو دوره امور عامّهء شوارق-که آن مرحوم تخصّص در تدریس آن بود و او را بر آن حواشیی است که چاپ شده-پیش‌ ایشان دیدم.و پس از انجام آن به مدرس تحقیق مرحوم میرزا حسن کرمانشاهی مدرس مدرسهء سپهسالار قدیم-که حکمت‌ مشاء را استادی کامل بود-شتافتم و به آن حوزه با کمال‌ انس می‌رفتم و از گزند مردم سفله و موذی آسوده بودم.کتاب‌ شرح اشارات-از آغاز تا پایان-و سفر نفس اسفار و مقداری از الهیات و طبیعیات شفا و بسیاری از شرح فصوص قیصری را در محضر آن استاد خواندم،تا حوادث روزگار منتهی به‌ سال‌های سخت قحطی گردید،و در سنهء هزار و سیصد و سی و شش هجری(1336 ق)قحطی شدید روی داد، و استاد معظم به واسطهء فشار قحطی و ضعف پیری به مدرسه نیامد،اما من سماجت کرده،دست از طلب نکشیدم، و با وجودی که خانه‌ام نزدیک میدان مشق،و خانهء ایشان نزدیک به دروازه غار بود،همه روز بعد از ظهر به خانه‌ ایشان رفته و از محضرشان استفاده می‌بردم؛تا بالأخره در همان سال آن مرحوم را سفر لقاء اللّه پیش آمده به منزلگه‌ حقیقی پیوست و رفاقت ملأ اعلی را اتخاذ نمود.

در خلال این احوال والد ماجدم(ملا محمد آملی)نیز که چندی بود از مازندران مراجعت کرده بود به عالم آخرت‌ انتقال یافت و با هم‌نامشان خاتم النبیین محشور گردید و در روز اوّل شعبان سنهء هزار سیصد و سی وشش هجری‌ (1336 ق)به رحمت ایزدی پیوست.پس از انتهای مراسم تعزیت آن مرحوم،به شغل امامت مسجد حاج مجدالدوله‌ مشغول شدم،و در وعظ و اندرز و مذاکرات اخلاقی و تربیت خلق مقامی بس منیع اتخاذ کردم،و هم در صبح‌ها به مدرس افادهء حاج شیخ عبدالنبی نوری-که جامع معقول و منقول و در این هر رشته پیشرو کسانی بود که‌ محضرشان را درک کرده‌ام-حاضر می‌شدم.

در سنهء هزار و سیصد و چهل هجری(1340 ق)شوق مسافرت‌ به عتبات عرش درجات را در خود یافتم،پس در مقام طلب بر آمدم.و با وجود تهی دستی و قرض وافر و کثرت عیالات،رو به حضرت مولی‌ الموالی آوردم.به ساده‌ترین وجهی کار سفرم ساخته آمد.به علاوه از حسد حاسدین هم به جهت رفتن به مسجد مجد الدوله ملول،و هم از این شغل خطیر در اندیشه بودم؛و لذا با تحصیل اجازهء اجتهاد از مرحوم‌ حاج شیخ عبدالنبی نوری،پس از تفویض مسجد به سید جلیلی از دوستانم،در روز شنبه سیم شعبان سنهء هزار و سیصد و چهل هجری‌ (1340 ق) با عائلهء خودبه سمت عتبات حرکت کردم؛و در ماه مبارک با رؤسای آن‌ بلد شریف و نوع اهل علم آن مأنوس شدم.اگر چه هنگام حرکتم از طهران،اختلاف مشروطه و مستنبدی در بین اهل طهران کهنه شده‌ بود،بلکه می‌توان گفت به کلی مضمحل بود،و نوع اهل علم را از این‌ راه خلافی نبود،بلکه همه با هم می‌زیستند.لیکن بقایای این اختلاف‌ در روش سکنهء نجف اشرف میلی قابل و منزلی با قرار داشت،و من‌ بنده به این جهت در کشمکش بودم و هم به جهت انتساب به پدر، مورد عنایت بعضی از رؤساء نمی‌شدم،به این جهت طریق سلامت‌ اتخاذ کردم و خود را از مؤانست با هر دو طرف کنار کشیدم.

مجلس افادهء آقا ضیاء الدین عراقی را برای خود اختیار کردم تا در آن‌ مدرس محترم یک دوره اصول از آغاز تا پایان را دیدم،و قسمت‌هایی‌ از فقه را برخوردم و آنچه شنیدم بنوشتم و آنچه نوشتم مذاکره کردم و به تحقیق اندر شدم.تا آن که مرا شوق شنیدن بحث‌های آقای نائینی‌ پیدا شده،پس از تکمیل دورهء مباحثه آقای عراقی به درس ایشان‌ حاضر شدم و از آخر مباحث استصحاب تا آخر تعادل و تراجیح،و از اول مباحث الفاظ تا رسالهء برائت را خدمتشان استفاده کردم.

به مباحثهء آقا سید ابوالحسن اصفهانی که در آن اوان،اصول منقّح‌ خارج می‌فرمود حاضر می‌شدم،و آنچه از درس ایشان هم استفاده‌ کردم به دام کتابت قید کردم.تا سنین هزار و سیصد و چهل و هشت(1348 ق)و چهل و نه(1349 ق) و پنجاه‌ تقریر-که در شب‌ها تاجار حرم د صحن مطهر منعقد می‌داشتم-خسته شدم،به علاوه کمال نفسانی در خود نیافتم، و جز دانستن بافته‌هایی چند که قابل هزاران نوع اعتراض بود چیزی نداشتم.و همواره از خستگی ملول و در فکر برخورد به کاملی،وقت می‌گذراندم.و هر کسی می‌رسیدم با ادب و خضوع تجسسی می‌کردم که مگر از مقصود حقیقی اطلاعی بگیرم.

و در خلال این احوال با سالکی ژنده‌پوش برخوردم،و شب‌ها را در حرم مطهّر حضرت مولی الموالی-ارواحنا  فداء عتبته-تاجار حرم با ایشان به سر می‌برد،و او اگر چه کامل نبود لیکن من از صحبتش استفاداتی می‌بردم‌2 تا آن که موفق به ادراک خدمت کاملی شدم،و به آفتابی در میان سایه برخوردم،و از انفاس قدسیّهء او بهره‌ها بردم‌3،و در مسجد کوفه و سهله شبهایی تنها مشاهداتی کردم.و کم‌کم باب مراوده با مردم را به روی خود بستم و به مجالس مباحثات حاضر نمی‌شدم،و دروسی را که خود داشتم ترک کردم.و چند سالی بر این حال بماندم تا مرا شوق بازگشت به طهران پدید آمد.پس از استخاره با حضرت معبود،در ماه ربیع الاول سنهء هزار و سیصد و پنجاه و سه هجری(1353 ق)از نجف اشرف حرکت کردم؛و اواخر ماه مذکور به طهران رسیدم‌4.

همواره با غم و اندوه دست به گریبانم؛و از پیش روزگار در سوز و گدازم.نه مرا حال قراری و نه پای‌ فراری و نه شوق به کاری و نه دنیایی و نه آخرتی«هذا ما کنزتم لا نفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون-این است آنچه‌ را برای خود نهادید پس آنچه را نهادید بچشید.(توبه53/)اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا.

آثار حکیم آملی

1.حاشیه بر مکاسب در دو جلد که تقریرات درس خارج مرحوم نائینی است،2.تعلیقه بر شرح منظومهء حاج‌ ملا هادی سبزواری در فلسفه،3.کتاب الصلاة،ایضا در تقریرات مرحوم نائینی.4.شرح بر عروة الوثقی از مرحوم‌ آیت اللّه سید محمد کاظم یزدی،به نام مصباح الهدی که دوازده جلد آن به چاپ رسیده است،5.شرح اشارات بوعلی‌ سینا که اثری از آن در دست نیست،6.رساله در احکام رضاع که از چگونگی آن اطلاّعی در دست نیست،7.اثبات‌ صانع از ماتریالیسم تا ایدئالیسم-مشتمل بر افاضات آن مرحوم در مسجد مجد الدوله،گردآوری ابوالقاسم میرزایی‌ و اسماعیل سراجیان مقدم که به چاپ رسیده است.8.اثبات توحید،شامل بحث از صفات جمالیه و جلالیهء حضرت‌ حق که توسط شاگردان غیر معمّم آن مرحوم گردآوری و چاپ شده است،9.حیات جاوید،در دو جلد که جمعی از شاگردان آن مرحوم گردآوری نموده‌اند و خلاصهء مطالبی است که حکیم آملی شب‌های چهارشنبه تحت عنوان درس‌ اخلاق برای جمعی از متدینین افاضه نموده‌اند،01.تقریرات درس مرحوم میرزای نائینی در اصول فقه که به قلم‌ مرحوم آملی تقریر گردیده،ولی به چاپ نرسیده است،11.منتهی الوصول غوامض کفایة الاصول،و آثار متفرقهء دیگر در فقه:رهن،وقف،وصیت،و رسائلی در قاعدهء لاضرر و اصاله الصحه و غیره.

از شاگردان آن بزرگوار:1.مرحوم آیت اللّه سید محمود طالقانی؛2.آیت اللّه جوادی آملی که در خلال سال‌های‌ 32 و 1331 افتخار شاگردی آن عالم عامل را داشته‌اند؛3.آیت اللّه حسن‌زادهء آملی؛4.آیت اللّه سید رضی شیرازی؛ 8.حجت الاسلام آقا سید علی شاهچراغی،از روحانیون به نام و مشهور تهران و از نخستین مدیران و برنامه‌ریزان‌ حسینیهء ارشاد؛6.جناب دکتر مهدی محقق خراسانی؛7.دکتر سید جعفر سجادی؛نگارندهء این سطور نیز سال‌ها از خوشه‌چینان محضر منور ایشان بوده و از مجالس درس و افادهء خصوصی و عمومی ایشان در حکمت،اخلاق و سلوک و فقه بهره‌های فراوان برده است.

پی‌نوشت‌ها از آیت اللّه حسن‌زاده آملی

1.از جناب استاد آملی-قدّس سرّه-سؤال کردم آن سه نفر روحانیون نجف در آن عصر که گفتند دفع نوری و آملی به هر قسم که باشد لازم است چه کسانی بودند؟در جواب فرمود:آخوند محمد کاظم خراسانی صاحب کفایه الاصول،و حاج میرزا حسین‌ طهرانی،و شیخ عبد اللّه مازندرانی.

2.از جنابش پرسیدم که این سالک زنده‌پوش چه کسی بود؟در جوابم نام او را به زبان نیاورد.بلکه همین قدر فرمود که آدم‌ خوبی بود ولکن جواب‌گوی ما نبود.

3.از حضرتش پرسیدم این انسان کامل کدام بزرگوار بوده است که سرکار عالی در محضرش زانو زده‌اید و تسلیم او شدید و آن همه او را به عظمت یاد می‌فرمایید؟فرمودند:جناب حاج سید علی آقای قاضی طباطبایی تبریزی-قدس سره.

4.تاریخ وفات آن جناب روز شنبه 29 شوال سنهء 1391 ق مطابق  27 / 9 / 1350 شمسی است.جنازهء وی از تهران به ارض قدس‌ رضوی حمل شده و در جوار حضرت علی بن موسی الرضا(ع)در باغ رضوان در مقرهء فقیه سبزواری حاج میرزا حسین«ره» به خاک سپرده شد-رضوان اللّه علیه-1س از مراجعتش از نجف اشرف به تهران تا زمان ارتحالش که در حدود 83 سال است، بیت الشرف آن جناب در تهران همواره بیت المعمور تدریس و تصنیف و تکمیل نفوس مستعدّه بوده است.انسان معنی واقعی‌ عشق به علم و معارف را از سیرت حسنهء او مشاهده می‌کرد.و او را از مصادیق بارز این حدیث شریف می‌یافت:قالت الحواریّون‌ لعیسی:یا روح اللّه من نجالس؟قال:من یذکر کم اللّه رؤیته،و یزید فی علمکم منطقه،و یرغبکم فی الاخرة علمه(حواریان به‌ عیسی(ع) گفتند:با که همنشینی کنیم؟پاسخ داد:با کسی که دیدن او شما را به یاد خدا اندازد و سخن او بر علم شما بیفزاید و علم او شما را به آخرت راغب گرداند)

 

مجله کتاب ماه فلسفه ، اسفند 1387 ، شماره 18 ، صفحه 66

 

آیت‌الله شیخ محمد‌تقی آملی

آیت‌الله شیخ محمد‌تقی آملی

شیخ محمد تقی آملی، فقیه امامی، فرزند مولا محمد آملی در ۱۱ ذی القعده ۱۳۰۴ ه.ق در تهران متولد شد. آیت‌الله آملی از اعاظم علمای معاصر و جامع معقول، منقول و مجتهد در فروع و اصول بودند. چنان که حائز منقبتین علم و عمل بود. هم در مراقبت حظی وافر داشت که دارای رتبت عندیت بود و هم در سلوک الی الله نصیب اوفی داشت که واجد عزم و همت بود و هم در تدریس توفیق والا داشت و هم در تصنیف ید طولی.

عالم ربانی آیت‌الله شیخ محمد تقی آملی روز شنبه ۲۹ شوال سال ۱۳۹۱ ه.ق. برابر با ۲۷ آذرماه ۱۳۵۰ ه.ش. در تهران درگذشت و در باغ رضوان حرم حضرت رضا (ع) در مقبره میرزا حسین فقیه سبزواری به خاک سپرده شد.

http://www.otaghfekr.ir/1396/08/18/%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%B1-%D9%85%D8%AF%D9%81%D9%88%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D8%B1%D9%85-%D9%85%D8%B7%D9%87%D8%B1-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%B91/

 

شخصیت و کرامات شیخ محمد تقی آملی ، مدفون در جوار مرقد مرحوم فقیه سبزواری

 
 
 شخصیت و کرامات شیخ محمد تقی آملی ، مدفون در جوار مرقد مرحوم فقیه سبزواری
 
 
زمزمه ی ارواح در قبرستان

 

 زمزمه ی ارواح در قبرستان

نویسنده: علی قاسمی


 شخصیت و کرامات شیخ محمد تقی آملی ، مدفون در جوار مرقد مرحوم فقیه سبزواری

شخصیت و کرامات شیخ محمد تقی آملی

از طلوع تا غروب

آیت الله حاج شیخ محمد تقی آملی در روز چهارشنبه یازدهم ماه ذی القعده الحرام سال 1304 هـ. ق مصادف با میلاد امام رضا (ع) درتهران ودر خانواده ای اهل علم، دیده به جهان گشود. پدر ایشان، آیت الله حاج شیخ ملا محمد آملی، از بزرگان علمای زمان خود و مدفون در قبرستان ابن بابویه شهر ری، ومادرشان هم دختر ملا محمد سیبویه هزار جریبی است.
هنگامی که استعداد آموزش در محمد تقی فراهم شد، پدرش او را به مکتب سپرد تا خواندن ونوشتن را فرا بگیرد. پس از آن، وی را به مدرسه علمیه ی خازن الملک فرستاد. محمد تقی در سن ده سالگی، کتاب هایی چون: سیوطی و جامی را به خوبی فرا گرفت و دراین راه به موفقیت هایی رسید.
شیخ محمد تقی در سال 1336هـ. ق وهنگامی که سی ودو سال از عمر شریفش می گذشت، در سوگ فقدان پدر بزرگوارش نشست وبا اینکه خود دارای چند فرزند بود، برادران و خواهرانش نیز تحت سرپرستی او قرار گرفتند.
او، بعد از ارتحال پدر بزرگوارش، با وجودشرایط نامناسب اجتماعی و مشکلات فراوان زندگی، همچنان با جدیت به تحصیل پرداخت ودراین راه از
محضر حاج عبدالنبی نوری (رحمه الله) میرزا حسن کرمانشاهی (رحمه الله)، آقا شیخ محمد هادی طالقانی (رحمه الله) وشیخ عبدالحسین هزار جریبی (رحمه الله) بهره مند گردید.
ایشان در سال 1340 هـ. ق با عائله ای سنگین، برای ادامه ی تحصیل وتکمیل علوم اسلامی و معارف الهی به نجف اشرف مشرف گردید ودرحدود 14 سال در آن بلد شریف به کسب علم ودانش ومعرفت پرداخت واز محضر اساتید گرانقدری چون: آیت الله آقا ضیاء الدین عراقی (رحمه الله)، آیت الله میرزا محمد حسین نائینی (رحمه الله) وآیت الله سید ابوالحسن اصفهانی (رحمه الله) استفاده نمود.
آیت الله شیخ محمد تقی آملی که در جستجوی استاد بسیار زحمت کشیده بود، سرانجام به محضر درس اخلاق وعرفان بی بدیل وفرزانه ی کم نظیر، حضرت آیت الله میرزا سید علی آقاقاضی طباطبایی (رحمه الله) راه یافت ودرمکتب معرفت، مقبول ارباب سلوک وعرفان گردید واز شاگردان برجسته ایشان شد واز انفاس قدسی این عارف کامل بهره ها برد.
مرحوم آملی در سال 1353 هـ.ق از نجف اشرف به تهران بازگشت ودر محله حسن آباد، اقامت گزید ودرمسجد مجدالدوله اقامه ی جماعت می کرد و در منزل خود تدریس می نمود.(1)
آیت الله سید محمود طالقانی (رحمه الله) آیت الله سید رضی شیرازی، علامه حسین حسن زاده آملی وآیت الله عبدالله جوادی آملی ازعلمای جلیل القدری هستند که درمحضر درس این عارف فرزانه شرکت جسته واز ایشان استفاده نموده اند.
آیت الله شیخ محمد تقی آملی، در مقاطع مختلف دربرخورد با جریان هایی که برخلاف مصالح اسلام ومسلمین بوده است، همگام با دیگر علمای بزرگوار علناً موضع گیری کرده وبا صدور اعلامیه های فردی وجمعی به روشنگری مردم پرداخته است. نمونه های زیادی از این روشنگری های تأثیرگذار درحافظه ی تاریخ به ثبت رسیده است.
چندین اثرعلمی وفقهی نیز از آیت الله شیخ محمد تقی آملی (رحمه الله) بجا مانده است که تعدادی ازاین آثار عبارتند از :
حاشیه برمکاسب شیخ انصاری (رحمه الله)(2 جلد)- که تقریرات بحث آیت الله محمد حسین نائینی (رحمه الله) برمکاسب شیخ انصاری (رحمه الله) است - الصلوه (3 جلد)- که تقریرات دروس آیت الله محمد حسین نائینی (رحمه الله) می باشد - منتهی الاصول الی غوامض کفایة الاصول، شرح بر عروة الوثقی (12جلد)، حاشیه بر بخش حکمت منظومه سبزواری (2جلد)، وچند اثر دیگر.
سرانجام در روز شنبه 29 شوال سال 1391 هـ.ق (مطابق با27 آذرماه سال 1350 شمسی) کتاب زندگی بزرگ مردی دیگر از تبار پاکان و ابرار، بسته شد و روح جاودانه ی عالم عامل وعارف کامل، شیخ محمد تقی آملی به دیدار معبود شتافت.
پیکر مبارک ایشان از تهران به مشهد مقدس حمل شد و در جوار مرقد منور ثامن الحجج، حضرت علی بن موسی الرضا(ع) درباغ رضوان، درمقبره ی فقیه سبزواری حاج میرزا حسین (رحمه الله) به خاک سپرده شد.(2)
به نقل از فرزند آیت الله شیخ محمد تقی آملی (رحمه الله) آمده است:
سه یا چهار روز قبل از فوت پدر، شب درمنزل ایشان بودم ودر اتاق مجاوراتاق آقا، خوابیده بودم. نیمه شب بود که دیدم پدرم با یک حالت عجیبی وارد اتاق من شد؛ بیدار شدم و گفتم: آقا جان! چیزی لازم دارید؟ فرمودند: این خادم چرا نیامده این بخاری را روشن کند؟ می خواهم نوشته هایم را تکمیل کنم. گفتم: آقا الان نصف شب است وخادم به این زودی نمی آیند، وبعد ایشان را به اتاقشان بردم تا دوباره استراحت نمایند. تا اینکه در روز تشییع جنازه ی ایشان، حاج آقا اشرفی- که از خطبای تهران بودند - رو به مردم کرده وگفته بودند: شما گمان نکنید که یک شخص عادی را از دست داده اید؛ ایشان از اولیاءالله بودند. بنده چند روز پیش، خدمت ایشان رسیدم تا احوالشان را جویا شوم؛ فرمودند: حاج آقای اشرفی! دیشب خواب دیدم که حضرت بقیه الله (عج) مرا خواندند و
فرمودند: «مقدمات را فراهم کن که چندی دیگر بیشتر دراین دنیا نخواهی بود.»
بعد، من متوجه شدم که پدرم همان شب که سراسیمه آمدند (وسراغ خادم را گرفتند). وخواستند نوشته های خود را به اتمام رسانند، همان شبی بوده است که حضرت بقیه الله (عج) خبر وفاتشان را داده بودند.(3)
ایشان درادامه می گوید:
پدرم در اواخر عمر بسیار ناتوان شده بودند وچند وقتی بود که حمام نرفته بودند وخیلی وقت بود که برای نماز، تیمم می نمودند. روز قبل از وفات ایشان، به منزلشان رفتم و دیدم که خادم، حمام را گرم نموده و پدرم می خواهند به حمام بروند؛ بسیار خوشحال شدم که خدا را شکر، حالشان مساعد است ! بعد از استحمام، تب و لرز شدیدی ایشان را فرا گرفت وحدود 3 ساعت، به این حالت بودند؛ بعد حالشان بهترشد، کمی استراحت نمودند وبعد آب خواستند تا وضو بگیرند. سپس مشغول ذکر وزیارت شدند و زیارت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) - که بالای سر حضرت علی اکبر (ع) وارد شده -، را به صورت بسیار زیبایی قرائت نمودند ودر رختخواب دراز کشیدند ولبان مبارکشان را تکان مختصری دادند و جان به جان آفرین تسلیم نمودند.(4)/(5)

وصف دلبران درحدیث دیگران

آیت الله حاج شیخ یحیی عابدی- امام جماعت مسجد مجد- فرمودند:
آیت الله علوی طباطبایی (داماد آیت الله بروجردی) می گفتند: من بعد از رحلت آقای بروجردی (رحمه الله)تصمیم گرفتم ازقم به تهران هجرت کنم. خدمت امام خمینی (رحمه الله) رسیدم و هجرت خود را با ایشان درمیان نهادم. امام خمینی (رحمه الله) فرمودند:
«مانعی ندارد، به تهران بروید و مؤفق باشید ، ولی کفاره اقامت شما در تهران این است که هفته ای یک بار خدمت آقای آملی برسید ویک ساعتی درمحضر ایشان باشید و از ایشان استفاده نمایید.»(6)
آیت الله علامه حسن حسن زاده آملی:
«آن جناب (آقا شیخ محمد تقی آملی) حقاً از اعاظم وعلمای معاصر و جامع معقول ومنقول و مجتهد در فروع واصول بود، چنانکه حائز منقبتین علم وعمل بود...آن جناب را بر بنده حقی عظیم است.»(7)
خطیب نامی، مرحوم حسینعلی راشد (رحمه الله)
«آقا شیخ محمد تقی آملی اعلم من فی الارض هستند.»
در سایه عرفان/ 37
علامه سید محمد حسین تهرانی (رحمه الله)
«مرحوم آقا شیخ محمد تقی آملی ازعلمای برجسته تهران وطراز اول بودند؛ چه از نظر فقاهت وچه از نظر اخلاق ومعارف.»(8)
«استاد محمد حسن قاضی (رحمه الله) (فرزند مرحوم سید علی آقا قاضی):
«علامه طباطبایی وبرادرش آیت الله الهی و شیخ محمد تقی آملی موت اختیاری داشتند.»(9)
آیت الله سید رضی شیرازی می فرمودند:
آیت الله آملی مرد وارسته وشایسته ای بود؛ مردی خاکی و دراوج تواضع و اخلاق بود. طلبه ها نه فقط استفاده علمی از محضر ایشان می بردند، بلکه استفاده اخلاقی به مراتب، بیشتر بوده است. بسیار مؤدب بود. به عناوین و القاب هیچ علاقه نداشت. وقتی کتاب «حاشیه بر «شرح منظومه» به نام «درر الفوائد» را نوشت، نمی خواست اسم آیت الله یا القاب دیگر روی کتاب بیاید. می گفت: همان اسم «محمد تقی آملی» کافی است!
وی به حدی متواضع بود که مثل یک طلبه رفتار می کرد؛ اصلاً خودش را «استاد » به شمار نمی آورد؛ حتی نعلین آقایان را هم جفت می کرد!
استاد سید محمد علی آل احمد طالقانی - نوه یآیت الله شیخ محمد تقی آملی (رحمه الله) - فرمودند: اینجانب خیلی به آیت الله آملی (رحمه الله) نزدیک بودم. با اینکه در قم مشغول تحصیل بودم ولی مرتب به خدمتشان شرفیاب می شدم وعلاقه وافری به ایشان داشتم. ایشان نیز همه نوه هایشان را دوست می داشتند ومورد تفقد ومهربانی قرار می دادند وهیچ سراغ نداریم که ایشان کوچکترین برخوردی با کسی داشته باشد. بسیار بزرگوار بودند ومن با خود فکر می کردم که اگرایشان رحلت کنند من چه خواهم کرد وچگونه این مصیبت بزرگ را تحمل خواهم نمود؟ آیت الله آملی (رحمه الله) اخلاق بسیار بی نظیری داشت و همه ی خویشاوندان دور ونزدیک، ایشان را دوست داشتند، درکارهایشان بسیار منظم بودند، وحتی درجزئی ترین مسائل، نظم را رعایت می کردند. خواب و خوراک، درس وبحث و دعا وعبادت، همه روی نظم وحساب بود. بعضی شب ها که در اتاقشان می خوابیدم، می دیدم بسیار آرام از رختخواب بلند می شوند وبه مناجات وعبادت می پردازند. دیدار باایشان غم وغصه را از دل ها می زدود. هر وقت برایم ناراحتی پیش می آمد خدمتشان می رسیدم وسرکیف می آمد، مثل اینکه غم وغصه جرأت وارد شدن به اتاق ایشان را نداشت؛ همان دم در می ایستاد ومن بدون غم وغصه وارد اتاق ایشان می شدم!
صبیه محترمه ی آیت الله آملی (رحمه الله) فرمودند:
درمورد اخلاق ایشان درمحیط خانواده، این نکته قابل اشاره می باشد که پدر هیچ گاه سخت گیری و ترشی رویی نداشتند. علاقه ی خاصی به فرزندان و نوه ها، خصوصاً نوه های سید خود داشتند. اصلاً درمورد مسائل منزل مداخله نمی کردند واکثر وقتشان به نوشتن کتاب و مطالعه سپری می شد ودرغیر این اوقات، یاملاقات داشتند ویا مشغول ذکر وعبادت بودند. با همسایگان و اهل محل هم بسیار خوش برخورد بودند.
فرزند ایشان، آقای دکتر کاظم آملی می گوید:
برخورد ایشان با فقیر وغنی، یکسان بود؛ تلقی ایشان از مردم، براساس این آیه قرآن بود که : «ان اکرمکم عندالله اتقیکم.»(10)
پدرم این دید را نسبت به مردم داشتند و بین غنی و فقیر فرقی نمی گذاشتند وبا هر دو گروه سر وکار داشتند... من یک دوست خیلی صمیمی داشتم و ایشان مورد علاقه پدرم بودند. با اینکه ایشان کارگر بودند و یک گاری داشتند وبا آن کار می کردند، ولی چون اهل تقوا بودند وشخصی پارسا وخوش عملی بودند، لذا ایشان هر وقت خدمت پدرم می رسیدند، پدرم احترام خاصی به او می گذاشتند.
پدر هیچ گاه نماز شب را ترک نمی کردند. هر شب دوساعت قبل ازاذان صبح بیدار می شدند ومشغول عبادت وتهجد می شدند. در زمانی که نجف اشرف بودیم، دو ساعت قبل از اذان به حرم مطهر حضرت علی بن ابیطالب (ع) مشرف می شدند.
از آنجایی که آیت الله آملی معلومات وسیع وغنی در زمینه فلسفه وعرفان ودیگر علوم داشتند، از طرف آقای بدیع الزمان فروزانفر (رئیس دانشگاه تهران)، برای تدریس معقول ومنقول دعوت شدند؛ اما ایشان نپذیرفتند وگفتند که درمنزل تدریس دارند...(11)

اقتدای امام خمینی (رحمه الله) به آیت الله آملی

آیت الله آقا شیخ یحیی عابدی می فرمودند:
طلبه قم بودم ومی خواستم به مشهد مقدس مشرف شوم. آمدم تهران بلیط تهیه کنم. آن موقع مرکز بلیط فروشی درمیدان توپخانه واطراف آنجا بود چون وقت مغرب بود رفتم درمسجد مجد نماز بخوانم دیدم امام خمینی (رحمه الله) که آن
زمان معروف به حاج آقا روح الله بودند- درصف چهارم نماز جماعت ایستاده است وبه آیت الله آملی (رحمه الله) اقتدا کرده است.امام خمینی (رحمه الله) خیلی به آیت الله شیخ محمد تقی آملی (رحمه الله) اظهار ارادت می نمود.(12)

جلوه های پارسایی

جهاد با نفس

آیت الله جوادی آملی درمورد استادشان، آیت الله شیخ محمد تقی آملی (رحمه الله) می فرمودند:
ایشان سعی می کردند هر وقت حضورشان می رفتیم مجلسشان آموزنده باشد. گاهی داستانی ذکر می کردند که حکایت از آن می کرد که انسان راهی جز تهذیب نفس ندارد.
گاهی می فرمودند به اینکه، من خواب دیدم دشمن به من حمله کرده است وبه من پرخاش می کند، من ناچار شدم که دست او را بگیرم ودستش را گاز گرفتم و ناگهان از شدت درد بیدار شدم، دیدم دستم در دهان خودم قرار دارد. فهمیدم دشمن من، خودم هستم! وکسی به سراغ من نمی آید. این نفس است که دشمن من است، ما از بیرون آسیب نمی بینیم، هر چه می بینیم از درون است.
باردیگر فرمودند: من خواب دیدم به اینکه دشمنی به من حمله کرده است ومن هم به او پرخاش کرده ام ودست برده ام چشم او را بکنم واز شدت درد بیدار شدم، دیدم که دستم در چشم خودم است. بازهم درعالم رؤیا آموختم که دشمن انسان، خود انسان است. مرحوم آقا شیخ محمد تقی آملی (رحمه الله) سعی می کردند به این مجلسشان، مجلس تعلیم وتربیت و زهد وفضیلت باشد. تا آخرین لحظه هم سعی می کردند که با بیان وبنان خدمت کنند و چیز بنویسند.(13)

مکاشفه ای درفضیلت سلام های آخر نماز

آیت الله شیخ محمد تقی آملی (رحمه الله) می فرمودند:
مکاشفه ای است درحرم مطهر حضرت مولی الموالی امیرالمؤمنین (ع)، برای بنده اتفاق افتاد وآن چنان است که در اوایل تشرفم به نجف اشرف، روزی در شاه نشین بالا سرمطهر، مشغول نماز زیارت بودم و درنمازهای مستحبی به «السلام علیکم ورحمه الله و برکاته » اکتفا می کردم. هنگامی که سلام نماز را گفتم، در سمت دست راست خود سیدی جلیل را دیدم که عرب بود، به زبان فارسی شکسته به این ضعیف فرمود: چرا درسلام نماز به همین صیغه اخیر اکتفا کردی و آن دو سلام را نگفتی ؟! عرض کردم: نماز مستحبی بود ومن در نمازهای مستحبی به همین سلام آخرین اکتفا می کنم. فرمود: آن قدر از فیوضات از دستت رفت که قابل شمارش نیست! وقتی که سید چنین گفت، این ضعیف متوجه ضریح مقدس شدم واز طرف قبله، دیگر حرم و گنبد وبنای صحن را نمی دیدم و تاچشم کار می کرد جوی لایتناهی وعالمی مملو از نور بود که همه ی آن ها ثواب سلام هایی بود که از این ضعیف فوت شده بود!
با نهایت تأثر رو به جانب آن سید جلیل کردم وعرض کردم: اطاعت می کنم. از آن به بعد دیگر درهیچ نمازی آن سلام را ترک نمی کنم وتاکنون هم شاید نکرده باشم. آن سید جلیل القدر را نشناختم واز آن به بعد دیگر ایشان را در حرم مطهر ندیدم!(14)

توسل به حضرت باب الحوائج موسی بن جعفر(ع)

ایشان همچنین فرموده اند:
درسال 1332هـ. ق حصبه شیوع یافت وتمام افراد خانواده ی ما مبتلا به آن شدند وپرستاری نداشتیم، وهمشیره ام که عیال آقا شیخ علی طالقانی بود ودرآن زمان تازه شوهرش فوت نموده بود، با یک دختر شیرخواره اش به منزل ما آمده
و مشغول پرستاری ما شد. یک پسر شیرخواره از بنده تلف شد. اما بقیه ی مریض ها عافیت یافتند. درآخر کار، همشیره با طفل صغیرش مبتلا به حصبه شدند وآن طفلک فوت کرد. حال همشیره بسیار سخت شد؛ به طوری که مرض ایشان از همه ی ماها شدیدتر شد ومن از فوت ایشان بسیار وحشتناک بودم؛ به این جهت که او اولاد خود را فدای من نموده وبرای پرستاری از من وبیمارانم مبتلا به این مرض شده بود.
چند طبیب بر بالین ایشان آوردیم وهمه از معالجه مأیوس بودند ومی گفتند: کار ایشان با خداست، اگر او بخواهد شفا می بخشد. من که تازه از حصبه درآمده وضعیف بودم چون این را شنیدم بی حال بر زمین افتادم ودر آن بی حالی متوسل به حضرت باب الحوائج موسی بن جعفر (ع) شدم و آن حضرت را شفیع درگاه حضرت حق قرار دادم و با حال اضطرار شفای همشیره ام را طلبیدم.
در این حال، پسر زنی که برای پرستاری نزد ما بود وبه او «خاله جان» می گفتیم بر بالین همشیره ام نشسته بود ولوازم تجهیز وتکفین را حاضر نموده بودند. یک مرتبه مریض به هوش آمد وگفت: خاله جان! من خوب شدم، حضرت موسی بن جعفر (ع) آمدند وپیراهن مرا از بر من برون کردند ودر سر آبی که از وسط خانه می گذشت انداختند ومن دیگر هیچ دردی ندارم.(15)

عنایت حضرت ابوالفضل (ع) و شفای بیمار

آیت الله شیخ محمد تقی آملی (رحمه الله) درخاطراتش چنین نگاشته است.
قضیه شفا یافتن چشم دخترم به کرامت حضرت ابوالفضل(ع) وشرح آن قضیه این بود که :
پدر ومادرم به دلیل شدت علاقه ای که به من ضعیف داشتند، به واسطه اینکه درآن وقت پسری غیری از من نداشتند، مرا در ابتدای تکلیف تزویج نمودند وخداوند به من دختری عنایت فرمود ونام او را سکینه
گذاشتم که بعدها ملقب به عصمت الشریفه شد. من درآن دوران هجده ساله بودم و آن دختر در دو سالگی مبتلا به درد چشم شد ودر چشمش یک لکه ای پیدا شد ومعالجه اش بسیار دشوار شد. اورا به مطب مرحوم میرزا علی خان ناصرالحکماء بردیم ودرد چشم وبیماری او طولانی شده بود، تا آنکه مصادف شد با ایام عاشورا ودر منزل ما شب ها مجلس روضه بود. در یکی ازآن شب ها خوابی دیده شد که اینک یادم نیست چه کسی خواب را دید، آیا خودم بودم یا والده صبیه یا شخص ثالثی؛ در هر صورت، درخواب دیده شده بود که حضرت ابوالفضل(ع) به آن مجلس تشریف آورده وبه برکت مقدم شریفشان، خدای متعال چشم آن دختر را شفا بخشید وطولی نکشید که چشمان آن بچه خوب شد وتا آخر عمر درد چشم ندید!(16)

زمزمه ی ارواح درقبرستان شیخان

آیت الله سید رضی شیرازی درباره آیت الله العظمی محمد تقی آملی (رحمه الله) می فرماید:
.... دراواخر عمر، آیت الله آملی (رحمه الله) جریانی را برای ما نقل کردند که حکایتگر بعد معنوی ایشان است. ایشان فرمودند: «درحدود چهل سال سن داشتم که رفتم قم، روز عاشورا بود ودر صحن مطهر حضرت فاطمه ی معصومه(ع) روضه می خواندند، خیلی متأثر شدم وزیاد گریه کردم. بعد ازآن، آمدم قبرستان شیخان وزیارت اهل قبور و«السلام علی اهل لااله الا الله...» را خواندم. دراین هنگام دیدم تمام ارواح، روی قبرهایشان نشسته اند وهمگی گفتند: علیکم السلام! شنیدم زمزمه ای داشتند مثل اینکه درباره امام حسین (ع) وعاشورا بود.(17)

گوهر ناب

قال الصادق (ع)
«من زهد فی الدنیا اثبت الله الحکمه فی قلبه وانطق بها لسانه و بصره عیوب الدنیا داء ها و دواء ها واخرجه من الدنیا سالما الی دار السلام.»
امام جعفر صادق(ع) فرمودند:
«هر که نسبت به دنیا زاهد وبی رغبت باشد، خداوند حکمت وحقایق جهان خلقت را در قلبش قرار می دهد واو را به حقایق امور آگاه می نماید وسخنان حکمت آموز و ارزنده برزبانش جاری می نماید واو را نسبت به این دنیابینا و آگاه می گرداند ودوای دردهای دنیوی را به او نشان می دهد واو را از دنیا سالم و پاک خارج می نماید.»(18)

دیدار یار

علامه طباطبایی (رحمه الله) فرمودند:
مرحوم قاضی می فرمود: بعضی از افراد زمان ما مسلماً ادراک محضر مبارک حضرت صاحب الامر (عج) را کرده اند وبه خدمتش شرفیاب شده اند.
یکی از آن ها درمسجد سهله درمقام آن حضرت که به «مقام صاحب الزمان» معروف است، مشغول دعا وذکر بود که ناگهان آن حضرت را در میانه نوری بسیار قوی می بیند، که به او نزدیک می شدند؛ و چنان ابهت وعظمت آن نور، او را می گیرد که نزدیک بود قبض روح شود؛ و نفس های او قطع شده و به شمارش افتاده بود وتقریباً یکی دو نفس به آخر مانده بود که جان دهد، آن حضرت را به اسماء جلالیه خدا قسم می دهد که دیگر به او نزدیک نگردند. بعد از دوهفته که
این شخص درمسجد کوفه مشغول ذکر بود حضرت براو ظاهر شدند و مراد خود را می یابد وبه شرف ملاقات می رسد. مرحوم قاضی می فرمود: «این شخص آقا شیخ محمد تقی آملی بوده است!»
خود آیت الله شیخ محمد تقی آملی (رحمه الله) دربیان ماجرای تشرفشان به محضر صاحب العصر والزمان (عج) می فرماید:
شبی از شب ها درمسجد کوفه بیتوته داشتیم ودرسحر، بعد ازادای نماز شب به سجده رفته، مشغول به ذکر یونسیه بودم ودر آن اوقات آن ذکر مقدس را در سحر، درحالت سجده چهار صد مرتبه یا بیشتر به دستور استاد می گفتم. درآن هنگام که درمسجد مشغول بودم حالتی برایم روی داد که نه خواب بودم ونه بیدار، به طوری که چون سر از سجده برداشتم برای نماز صبح تجدید وضو نکردم. در آن حال حضرت ولی عصر (عج) را دیدم و مکالماتی بین این ذره ی بی مقدار وآن ولی کردگار شد که اکنون به تفاصیل آن آگاه نیستم. ازآن جمله پرسیدم که این اصول عملیه که فقها در هنگام نقد ونیل اجتهادی به آن عمل می کنند مورد رضایت هست؟ فرمودند: بلی، اصول عذریه وعمل به آن مطلوب است. عرض کردم: درباب عمل به اخبار دستور چیست؟ فرمودند: همان است که فقها به آن اخذ وعمل به همین اخبار در کتب معموله، مجزی (اجازه داده شده ) است. عرض کردم: درمورد مناجات خمسه عشره چه دستور می فرمایید، با وجودی که به سندی مأثور از معصوم (ع) نیست؟ آیا خواندن رواست ؟ فرمودند: به همین روشی که علما معمول می دارند عمل کردن رواست و عامل، مأجور است. واین ضعیف را چنان معلوم شد که می خواستند بفرمایند درعصر غیبت همین روشی که فقها در استنباط احکام دارند وبه آن عمل می کنند مورد رضایت است واتعاب نفس (خود را به مشقت وسختی انداختن) برای ادراک واقع، ضروری نیست. وباز مسأله دیگری عرضه داشتم بودم که
الان هیچ یک از آن ها در خاطرم نیست.(19)

گوهرهای حکیمانه

باید شأن انبیاء وائمه اطهار (ع) را بشناسیم؛ ما حاجت های بسیاری از امام هشتم، علی بن موسی الرضا(ع) خواسته ایم، برآورده نشده است واز حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) خواسته ایم، برآورده شده است.(20)
درس خواندن وبه جایی رسیدن بایستی با «جان کندن» همراه باشد، با تنبلی نمی توان به جایی رسید. بدانید هر فصلی نمی شود درس خواند، قدر جوانی تان را بدانید، همین الان وقت درس خواندن شماست، هر چقدر الان بیشتر زحمت بکشید در آینده کارتان سبک تر است.(21)
به درستی که علم سزاوارترین فضیلت ها به بزرگ داشتن است ومایه انتظام هر بلندی و بزرگی وملاک هر کرامت و بزرگواری واوج هر سیادت وآقایی ومایه صحت وقوام هر خوشبختی است. به واسطه ی علم است که آدمی درزندگی، به بلندی منزلت وبعد ازمرگ، به پاداش بزرگ و یاد نیکو دست می یازد. به واسطه ی علم است که پروردگار یکتا عبادت واطاعت می شود.(22)
آیت الله شیخ محمد تقی آملی (رحمه الله)
«نمازاول وقت را ترک نکنید وخوش اخلاق وخوش برخورد باشید واز مال حرام پرهیز کنید.»
درسایه عرفان /ص50

پی نوشت ها :

1.مشاهیر مدفون درحرم رضوی، ابراهیم زنگنه، ج1.
2. گلشن ابرار، حوزه ی علمیه قم، ج4.
3.برگرفته از: درسایه ی عرفان، صادق حسن زاده.
4. برگرفته از : درسایه ی عرفان، صادق حسن زاده.
5. درآسمان معرفت، حسن حسن زاده آملی، به کوشش : محمد بدیعی.
6. درسایه عرفان/63.
7. درآسمان معرفت/217.
8. در سایه ی عرفان/32.
9. دلشده/56.
10.سوره حجرات، آیه 13.
11. درسایه عرفان /52-39.
12.در سایه عرفان /36.
13. درسایه عرفان /57.
14. درسایه عرفان/24.
15.در سایه عرفان /22.
16. درسایه عرفان /23.
117. درسایه عرفان/26.
18.اصول کافی/ج4/ص384.
19. درسایه عرفان/25- 20.
20.درسایه عرفان/27.
21.درسایه عرفان/30.
22.درسایه عرفان/93.

منبع: قاسمی، علی؛ (1388)، رستگاران: شرح حال چهارده تن از اولیای الهی، قم: هنارس، چاپ اول 1388.
 
 
منبع  :
 
 
 

زندگینامه آقا شیخ محمدتقی آملی:

 

زندگینامه آقا شیخ محمدتقی آملی:


محمدتقی آملی، فقیه امامی، فرزند مولا محمد آملی در روز چهارشنبه یازدهم ماه ذی قعدة الحرام موافق با سال 1304 هـ.ق در تهران متولد شد. آقا شیخ محمدتقی آملی حقا از اعاظم علمای معاصر و جامع معقول و منقول و مجتهد در فروع و اصول بود، چنان که حائز منقبتین علم و عمل بود. هم در مراقبت حظی وافر داشت که دارای رتبت عندیت بود و هم در سلوک الی الله نصیب اوفی داشت که واجد عزم و همت بود، و هم در تدریس توفیق والا داشت و هم در تصنیف ید طولی. هنگامی که به بدایت تعلیم رسید به مکتب رفت و بعد از آشنایی به خواندن و نوشتن فارسی به تعلم علوم عربیه که مهمترین کمالات آن عصر بود، گماشت و سپس فقه و اصول را شروع کرد، مقدمات علوم را نزد پدر آموخت. پس از آن نزد عالمان دیگری مانند شیخ عبدالنبی نوری و میرزا حسن کرمانشاهی درس خواند. سپس در سال 1340 ق به نجف اشرفرفت و مدت چهارده سال از محضر استادانی چون میرزای نائینی و آقا ضیاء عراقی (اراکی) و آقا سید ابوالحسن اصفهانیبهره یافت و همچنین ایشان شاگرد برجسته علامه میرزا علی آقا قاضی بوده است؛ سپس به تهران بازگشت و به تصنیف و تدریس مشغول شد. از شاگردان او می توان به آیت الله حسن زاده آملی – آیت الله سید رضی شیرازی – آیت الله یحیی عابدی – آیت الله مصطفی مجد جامعی – آیت الله محی الدین انواری و... اشاره کرد. جمعی از فقهای فاضل از محضرش بهره می بردند و بسیار گرامی اش می داشتند. آملی فقیهی گوشه نشین بود و از پذیرفتن مسئولیت ریاست گریزان بود و تا پایان زندگی نیز در نوشتن رساله فتوایی خودداری کرد. از آثار او می توان به شرح عروة الوثقی و حاشیه بر شرح منظومه ی سبزواری اشاره کرد. وی در صبح دوشنبه ماه صفر 1379 هـ.ق مطابق با اول شهریور 1338 در تهران دار فانی را وداع گفت.

زندگینامه ایشان با قلم خودشان:
شرح حال ایشان به قلم خودشان به نقل از کتاب آسمان معرفت تألیف علامه حسن زاده آملی آورده می شود که حاوی اطلاعات ذی قیمتی درباره تهران آن روز نیز می باشد: در روز چهارشنبه یازدهم شهر ذیقعده سنه هزار و سیصد و چهار (1304 هـ ق) به دنیا آمدم. و چون به بدایت قابلیت تعلم رسیدم، پدر مرا به مکتب فرستاد؛ تا در اندک زمانی از خواندن فارسی فارغ، و مرا در مدرسه ی خازن الملک برای تعلیم معلوم عربیه فرستاد. در حدود سن ده سالگی از خواندنسیوطی و جامی و امثال آن فارغ، خود برای قرائت علم معانی آقاشیخ محمدهادی طالقانی را به استادی اختیار کردم و در خدمت آقای طالقانی به شرح لمعه شروع کرده، پس از قرائت چند جزوی از آن متذکر آن و "آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم"، خدمت والد را گزید تا آنکه لمعه و قوانین و سپس ریاض را در خدمت ایشان قرائت نمودم، و در فقه و اصول سوای خدمت والد نزد کسی نرفتم.

زندگی در بطن مشروطیت
در این خلال مشروطیت در ایران طلوع کرد، و مطلع آن مغرب سعادت من بود. و مرحوم پدرم از راه تصلب در دیانت مخالف با اساس مشروطیت گردید و کار منتهی شد به جایی که همه روزه ما را خبر می رسید که در انجمن آذربایجانیها تجمعی است. اکنون برای قتل شما رهسپار می شوند. شهر تهران آشوب شد، و ولیخان تنکابنی و علیقلی بختیاری با یک عده مسلح به شهر وارد شده، نائره قتال بین ایشان و دولتیان که در تحت سیطره سلطنت محمدعلی شاه قاجار بودند بالا گرفت، و این در روز 27 جمادی الثانی (1327 هـ ق) و ما در آن روز کتاب را بر هم گذاشتیم... تا در عصر پنجشنبه 11 رجب (1327 هـ ق) جماعتی از اهل علم تهران که با مشروطیت مخالفت داشتند به سرداری مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری، دستگیر و به نظمیه که در آن تحت ریاست یفرم ارمنی بود محبوس شدند، از آن جمله مرحوم پدرم محبوس شد. «و در عصر روز شنبه سیزدهم رجب سنه 1327 هـ ق مرحوم حاج فضل الله مصلوب گردید.» و با همه این احوال شوق تحصیل مرا قائدی به خیر بود، و با تراکم محن و فتن دست از طلب بر نداشتم، و در ماه شوال سنه (1327 هـ ق) به خود باز آمدم که اینکه اوضاع دنیا مبدل و پدر در مازندران محبوس، گرفتم که او را از این حبس خلاصی نباشد آخر نه مرا کاری باید، اینک پدر را رفته باید پنداشت و خود در کار خود باید شتافت.
و همی خیالم قوت گرفتن کرد تا آنکه در منقول به محضر افادت شیخ جلیل نبیل و فاضل علی الاطلاق الشیخ رضا النوری المازندارانی... بالجمله فوائد را از رساله برائت خدمتشان حاضر شده به انتهاء رسانید، و سپس از سر شروع کرده ایضا به آخر ختم کرد، برای دیدن معقول به مجلس افادت مرحوم شیخ علی نوری حاضر شدم، و از سفله طلاب آن حوزه بسی اهانتها دیدم، لکن شوق تحصیل مرا مدد نمود، از آن اهانات از پا نیفتادم، و عواطف حکیمانه رحمانیه استاد نیز مرا کمک نموده دو دوره امور عامه شوارق که آن مرحوم متخصص در تدریس آن بود و او را بر آن حواشی است مطبوعه، پیش ایشان دیدم. تا دوره روزگار منتهی به سنین قحط عظیم گردید، یعنی سنت 1336 ه. ق. فجایع شدید روی داد. و استاد معظم به واسطه ی فشار قحط و صدمه پیری به مدرسه نیامد، و من سماجت کرده، دست از طلب نکشیدم، با وجودی که خانه ام نزدیک میدان مشق، و خانه ایشان نزدیک به دروازه غار بود، همه روزه بعدازظهر به خانه ایشان رفته و از محضرشان استفاده می بردم. اگر چه هنگام حرکتم از تهران شقاق مشروطه استبداد در بین اهل تهران کهنه شده بود. بلکه می توان گفت به کلی مضمحل بود، و نوع اهل علم را از این راه خلافی نبود، بلکه همه با هم می زیستند. لکن بقایای این شقاق در روش سکنه نجف اشرف میلی قابل و منزلی با قرار داشت و من بنده به این جهت در کشمکش بودم به این جهت طریق سلامت اتخاذ کردم و خود را از مؤانست با هر دو حوزه کنار کشیدم....»

آثار
آثار استاد محمدتقی آملی به قرار زیر است:
1- شرح بر منظومه در حکمت
2- شرح بر اشارات بوعلی
3- شرح و حاشیه بر مکاسب در دو جلد شامل تقریرات درس خارج فقه
4- کتاب الصلاة شامل تقریرات دروس مرحوم نائینی
5- شرح بر عروة الوثقی آقاسید کاظم یزدی به نام مصباح الهدی در دوازده جلد 6- رساله در احکام رضاع
7- اثبات صانع از ماتریالیسم تا ایدئالیسم
8- اثبات توحید
9- حیات جاوید شامل دروس اخلاق
10- تقریرات درس آیت الله نائینی در اصول فقه
11- از ماده پرستی تا خداپرستی
12- منتهی الوصول الی غوامض الکفایه الاصول

آیت الله یحیی عابدی می نویسد: آیت الله سید محمد حسین علوی طباطبایی - داماد مرحوم آیت الله بروجردی - سالها قبل با بنده خاطره ای در میان گذاشت بدین صورت که فرمودند: «من تصمیم گرفته بودم بعد از رحلت آقای بروجردی از قم به تهران هجرت کنم. خدمت امام خمینی (ره) رسیدم تا از ایشان کسب اجازه نمایم. همین که قصدم را بازگو کردم نگاه عمیقی به چهره من انداختند و فرمودند: «مانعی ندارد، به تهران بروید و موفق باشید ولی کفاره ی اقامت تهران آن است که هفته ای بک بار خدمت آقای آملی حاضر شوید و یک ساعتی در محضر ایشان باشید.»

وفات
استاد آملی روز شنبه 29 شوال سنه 1391 هـ ق برابر با 27 آذر ماه 1350 هـ ش به لقاءالله پیوست و در جوار حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در باغ رضوان در مقبره میرزاحسین فقیه سبزواری (ره) به خاک سپرده شد.

منـابـع

آیت الله یحیی عابدی- زندگینامه مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی آملی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1380

علامه حسن حسن زاده آملی- آسمان معرفت، انتشارات تشیع

صادق حسن زاده- در جستجوی استاد، شرح حال عارف فرزانه آیت الله آقا شیخ محمدتقی آملی

دایرة المعارف بزرگ اسلامی ج 2 به نقل از طبقات اعلام شیعه

 

طهور

موقعیت مزار آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری و آیة الله العظمی محمد تقی آملی

عکس هوایی

موقعیت مزار آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری و آیة الله العظمی محمد تقی آملی در صحن رضوان در جوار مزار مرحوم شیخ طبرسی در حرم شریف حضرت ثامن الائمة علی بن موسی الرضا علیه السلام

( برای تماشای عکس در اندازه بزرگتر روی عکس کلیک کنید )  

http://www.uplooder.net/

موقعیت مزار آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری و آیة الله العظمی محمد تقی آملی

 

موقعیت مزار آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری و آیة الله العظمی محمد تقی آملی با نشانک قرمز رنگ در کنار مزار شیخ طبرسی در صحن رضوان در محدوده بست طبرسی حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام مشخص شده است . 

http://www.uplooder.net/

برای دیدن عکس در اندازه بزرگتر روی آن کلیک کنید 

از باغ حمیدبن قحطبه تا غسلگاه و قتلگاه تا قبرستان و باغ رضوان و تا صحن رضوان

 

از باغ حمیدبن قحطبه تا غسلگاه و قتلگاه و تا قبرستان و باغ رضوان و تا صحن رضوان

تصویری از مکانی که  به همت آیة الله مرحوم فقیه سبزواری تبدیل به باغ رضوان شد .

تصویری از باغ رضوان که در سال 1354 بمنظور توسعه حریم رضوی تخریب و تبدیل به صحن شد

http://www.uplooder.net/

 تصویری از صحن رضوان که با نشانه قرمز رنگ مشخص شده است . گنبد سمت چپ نشانه قرمز رنگ ، مزار شیخ طبرسی و محل نشانه قرمز رنگ مزار مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری و مزار آیة الله العظمی حاج شیخ محمد تقی آملی است .

برای دیدن عکس رنگی در اندازه بزرگتر ، روی آن کلیک کنید

قصه‌اي کهن از يک قبرستان قديمي در مشهد ، باغ رضوان سابق و صحن رضوان فعلی

 

قصه‌اي کهن از يک قبرستان قديمي در مشهد ، باغ رضوان سابق و صحن رضوان فعلی

 
 عبدالله قاجار، عکاس بنام و مشهور عصر قاجاريان، با عکسي مربوط به يک قرن پيش که از حوالي حرم مطهر ميهمان چشم‌هاي‌مان کرده، ما را به سال‌هاي دور و درازي مي‌برد که حکايتي طولاني در دل دارد. به قبرستاني کهنه که شايد نامش را از اهالي قديمي محله‌هاي خيابان طبرسي شنيده باشيد؛ قبرستان قتلگاه.
اين قبرستان، امروز وجود ندارد ولي در سابق از مقابر معروف مجاور آستان مقدس رضوي بوده است. محل آن در قسمت شمالي بقاع متبرکه بوده و تا دهه‌ي پنجاه نيز در محدوده‌ي فلکه‌ي بزرگ حضرت قرار داشته است و دور آن را نرده‌ي آهني کشيده بودند. اکنون با کمي دقت مي‌توان ديد که مقبره‌ي مرحوم امين‌الاسلام، فضل‌بن‌حسن طبرسي در اين قبرستان بوده و حالا در کنار خيابان نوقان قرار دارد. اين مقبره را بايد تنها يادگار بدانيم از قبرستاني که نامش را برديم.
در قديم اين قبرستان را غسلگاه مي‌ناميده‌اند و معتقد بوده‌اند امام رضا(ع) را در اين مکان غسل داده‌اند و بعد از اين در محاورات عوام به قتلگاه تبديل شده است. جالب است که مؤلف منتخب‌التواريخ نيز در اين باره نوشته است: «از هنگامي که ازبک‌ها در اين محل گروهي را به قتل رسانيده‌اند اين مکان به اين نام مشهور شده و از آن زمان به خاطر کشتار مردم مشهد به قتلگاه نام گرفته است.»

اما آن‌که در قديم آنجا را غسلگاه مي‌دانسته‌اند و به اين نام شهره بوده شايد دور از حقيقت نباشد. چراکه وسعت باغ حميدبن قحطبه که امام را در آن‌جا به شهادت رسانيده‌اند حدود يک ميل در يک ميل نوشته‌ شده و احتمال مي‌رود امام را در گوشه‌اي از آن باغ غسل داده باشند و بعد مردم، آن‌جا را به همين نام از يک‌ديگر نقل کرده‌اند.
قبرستان قتلگاه به علت مجاورت با اماکن متبرکه اهميت زياد دارد. طوري‌که شخصيت‌هاي بزرگ و مشهوري مانند طبرسي را در آن‌ به خاک سپرده‌اند. در کتب رجال و تواريخ مربوط به مشهد مقدس و ناحيه‌ي طوس، از افراد زيادي نام برده شده که در اين مقبره دفن شده‌اند.
اما درباره اين‌که چرا اکنون از اين قبرستان اثري نيست؛ بايد گفت در تحولاتي که زمان رضاشاه پهلوي در مشهد مقدس انجام و فلکه‌ي سابق طرح‌ريزي شد، قبرستان قتلگاه را تعطيل کردند و از دفن اموات در آن جلوگيري نمودند. طوري‌که مطلعان اظهار مي‌کنند مقداري از قبرستان در داخل فلکه‌ي حضرت سابق قرار گرفته بود و قسمت باقي‌مانده‌اش محصور شده و ديواري بلند پيرامونش کشيده شد و به صورت باغي درآمد که در سال‌هاي 1308 تا 1312 يعني زمان توليت محمد ولي‌خان اسدي به باغ رضوان معروف شد. اين نام را متصديان آن روزِ آستانه بر اين مکان نهادند و هيچ‌ سابقه‌ي تاريخي ندارد.

اين عکس قبرستان، از عبدالله قاجار و متعلق به سال 1271 هجري خورشيدي است. عکس‌هاي ديگري نيز از اين قبرستان و باغ رضوان، در مرکز اسناد آستان قدس رضوي موجود است که علاقه‌مندان مي‌توانند با مراجعه به مرکز اسناد واقع در بنياد پژوهش‌هاي آستان قدس رضوي(جنب ورودي شيخ طبرسي) آن‌ها را مشاهده کنند.
 
 

مشهد در گذر تاریخ؛ باغ رضوان؛ جایگاه عالمان دین

 

مشهد در گذر تاریخ؛

باغ رضوان؛ جایگاه عالمان دین

 

شهر مشهد به سبب موقعیت جغرافیایی و برخورداری از منابع زیرزمینی فراوان چون قنات های رکن آباد، الندشت، سناباد و... در روزگار قدیم باغ های فراوانی داشته است

از همین جهت، حتی هسته اولیه شهر مشهد نیز بر گرد باغی به نام باغ حمید بن قحطبه، محل دفن حضرت رضا(ع) شکل گرفت. باغات شهر مشهد در قرن های متمادی پابرجا و آباد بودند، تا اینکه در قرن حاضر با تغییر کاربری یکی پس از دیگری از قاب تصویر شهر مشهد و به طبع آن از یادها رفتند.
یکی از باغ ها قدیمی و بنام شهر مشهد، باغ رضوان نام داشت که در نزدیکی حرم رضوی شکل گرفته بود. پیش از گسترش این باغ، قبرستان بزرگی در این منطقه وجود داشت که در گذر زمان تبدیل به همین باغ شده است. 
در ابتدا باغ رضوان با همت مرحوم آیت الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری، از علمای برجسته شیعه در سال 1330 خورشیدی رونق گرفت. با آغاز این حرکت اراضی متروک اطراف با کاشت درخت و گلکاری جای خود را به مناظر سبز و زیبا داد. باغ رضوان با مساحت 16 هزار متر مربع شکل گرفت. 
آیت الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری مدرسه ای با 150 اتاق برای تحصیل علوم اسلامی ساخت و در اختیار طلاب قرار داد. و همین مسئله باعث شد که این باغ به نقطه تلاقی زیبایی طبیعی و معرفت دینی تبدیل شود. به نوعی وجهه تسمیه نام این باغ هم با همین مسئله در پیوند است؛ از آنجایی که در این باغ بزرگان دین و ادب دفن می شدند، این باغ به نام "باغ رضوان" که اشاره به معنای بهشت تلمیحی بعد از مرگ مومنان داشت، معروف گردید.
گفتنی ست؛ در ضلع شمالی یا پشت باغ، محلی با سابقه تاریخی به نام «چهارشنبه بازار» وجود داشته که مردم و به ویژه بازاریان برای خرید و فروش اجناس گوناگون در آنجا حضور می یافتند.
باغ رضوان در سال 1354 در نتیجه اجرای طرح عظیم فلکه حضرت تخریب شد.

از مجموعه دانشنامه جامع مشهد

آستان نیوز

تصویری از صحن باغ رضوان از آثار مرحوم فقیه سبزواری که در سال 1354 مشمول طرح توسعه حریم رضوی شد

 

تصویری از صحن باغ رضوان از آثار مرحوم فقیه سبزواری که در سال 1354 مشمول طرح توسعه حریم رضوی شد

 

تصویری از صحن باغ رضوان از آثار مرحوم فقیه سبزواری که در سال 1354 مشمول طرح توسعه حریم رضوی شد

 

علامه محمد تقی آملی ، از مشاهیر مدفون در باغ رضوان

 

علامه محمد تقی آملی ، از مشاهیر مدفون در باغ رضوان 

 

علامه محمد تقی آملی ، از مشاهیر مدفون در باغ رضوان 

مزار شریف مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری کنار مقبره مرحوم شیخ طبرسی

 

مزار شریف مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری کنار مقبره مرحوم شیخ طبرسی و باغ رضوان در صحن شمالی حرم مطهر حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام در مشهد مقدس

مزار شریف حضرت آیة الله العظمی حاج شیخ محمد تقی آملی نیز در جوار مزار مرحوم فقیه سبزواری ، زیارتگاه مریدان و مشتاقان است

آیت الله محمد تقی آملی ، آرمیده در جوار آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری



آیت الله محمد تقی آملی
تولد و زادگاه
در سال 1304 هـ . ق در تهران و در خانواده ای فرهیخته، کودکی دیده به جهان گشود. پدرش، مولی محمد آملی (1336 ـ 1263 ق) و مادرش، دختر ملا محمد سیبویه هزار جریبی است؛ آن ها نام این نو رسیده را «محمد تقی» برگزیدند.
تحصیل
هنگامی که استعداد آموزش در محمد تقی فراهم شد، پدرش او را به مکتب سپرد تا خواندن و نوشتن را فرا بگیرد. پس از آن، وی را به مدرسه علمیه خازن الملک فرستاد. محمد تقی در سن ده سالگی، کتاب هایی چون: سیوطی و جامی را به خوبی فرا گرفت و در این راه به موفقیت هایی رسید.
آثار ملا محمد آملی
از این دانشور مبارز آثاری به جا مانده که برخی از آن ها به شرح ذیل است:
1. حاشیه بر فرائد شیخ انصاری. 2. شرح بر کلمه شریفه «لا اله الا الله» (این رساله به خط وی و اکنون نزد آیه الله حسن زاده آملی نگهداری می شود». 3. حاشیه بر شرح مطالع. 4. حاشیه بر شرح شمسیه (این اثر چاپ شده است). 5. رساله فتوائیه (تلخیص واجبات)، پیرامون عبادات، معاملات و احکام است که به زیور طبع آراسته گردیده است. 6. حاشیه بر اسفار، این اثر را که . . . .

ادامه نوشته

آیت الله العظمی شیخ محمدتقی آملی ، مدفون در جوار مرقد مطهر آیة الله العظمی فقیه سبزواری

فیلسوف و عارف شهیر آیت الله العظمی شیخ محمدتقی آملی ، مدفون در جوار مرقد مطهر آیة الله العظمی فقیه سبزواری ( شمال غربی حرم و صحن منور امام رضا علیه السلام ، نزدیک مزار شیخ طبرسی )

درگذشت آیت الله العظمی شیخ محمدتقی آملی (1391ق)

تولد و زادگاه
در سال 1304 هـ . ق در تهران و در خانواده ای فرهیخته، کودکی دیده به جهان گشود. پدرش، مولی محمد آملی (1336 ـ 1263 ق) و مادرش، دختر ملا محمد سیبویه هزار جریبی است؛ آن ها نام این نو رسیده را «محمد تقی» برگزیدند.
تحصیل
هنگامی که استعداد آموزش در محمد تقی فراهم شد، پدرش او را به مکتب سپرد تا خواندن و نوشتن را فرا بگیرد. پس از آن، وی را به مدرسه علمیه خازن الملک فرستاد. محمد تقی در سن ده سالگی، کتاب هایی چون: سیوطی و جامی را به خوبی فرا گرفت و در این راه به موفقیت هایی رسید.
آثار ملا محمد آملی
از این دانشور مبارز آثاری به جا مانده که برخی از آن ها به شرح ذیل است:
1. حاشیه بر فرائد شیخ انصاری. 2. شرح بر کلمه شریفه «لا اله الا الله» (این رساله به خط وی و اکنون نزد آیه الله حسن زاده آملی نگهداری می شود». 3. حاشیه بر شرح مطالع. 4. حاشیه بر شرح شمسیه (این اثر چاپ شده است). 5. رساله فتوائیه (تلخیص واجبات)، پیرامون عبادات، معاملات و احکام است که به زیور طبع آراسته گردیده است. 6. حاشیه بر اسفار، این اثر را که با خط ملا محمد آملی بوده است؛ فردی به رسم امانت از فرندش شیخ محمد تقی آملی برده است و دیگر برنگردانده است.[1]
خاطره تلخ
آیه الله شیخ محمد تقی آملی در خصوص دستگیری و . . . .

ادامه نوشته

همسايگان خورشيد (عالمان خفته در خاک مشهد)

همسايگان خورشيد (عالمان خفته در خاک مشهد) 56-1

از زمان خاکسپاری امام رضا(ع) در باغ حُميدبن‌قحطبه و پيدايش آرام‌آرام شهری به نام مشهد، نامداران فراوانی سر بر آستان حرم نهاده و آن را شهر هزار مزار ساخته‌اند، که اينک جز شماری اندک، نشانی از آنان در رواق‌ها و صحن‌های حرم نمايان نيست و می‌سزد که نام و ياد آنان، به گونه‌ای، برای بازديدکنندگان زنده بماند و برگی از دفتر تاريخ زندگانی آن مشاهير برای امروزيان گشوده شود تا خاطرات تلخ و شيرينشان، بيش از اين، در تاريکنای زمان به بی‌‌رنگی نگرايد.
شبکه امام رضا(ع) به همين منظور بر آن است تا در حد توان يادکردی از اين همسايگان خورشيد را در پايگاه خود بياورد و خوانندگان و زائران گرامی را با شمه‌ای از زندگانی آنان آشنا سازد.

1- آشتيانی ـ مرتضی (1281 – 1365 ق)
آيةالله حاج شيخ مرتضی آشتيانی فرزند آيةالله حاج ميرزا محمدحسن، از علمای نامور سده چهارده هجری است. وی همزمان با درگذشت شيخ مرتضی انصاری (استاد پدرش) به دنيا آمد، و از همين رو، مرتضی نام گرفت. مقدمات و سطوح درسی را نزد پدر آموخت، دوره فقه و اصول را در نجف اشرف نزد ميرزا حبيب‌الله رشتی و ميرزا حسين نوری و حاج ميرزا خليل و آخوند خراسانی گذراند و در اخلاق از شاگردان شيخ محمد بهاری بود.
همزمان با انقلاب مشروطيت به تهران بازگشت و در حوادث مسجد شاه و رخدادهای بانک روس و لغو امتياز آن، نقش‌آفرين بود؛ به همين دليل، به فرمان عين‌الدوله از توليت مدرسه خان مروی و امامت مسجد خازن الملک برکنار شد.
سال 1340 ق. به مشهد آمد و به تدريس و اقامه جماعت پرداخت و به سال 1353 ق (1314 ش) در پی رويداد مسجد گوهرشاد، مشهد را ترک کرد و به زاويه‌ای در حرم حضرت عبدالعظيم رفت. با فروپاشيدن دولت رضاخان، در سال 1360 ق به عتبات کوچيد و دو سال در کربلا تدريس کرد، اما به دليل بيماری به ايران بازگشت و در مشهد ماندگار شد و سرانجام در سال 1365 ق در سن 84 سالگی درگذشت و در رواق دارالسعاده، پايين پای ضريح منور امام رضا(ع) دفن شد.

2ـ آقابزرگ حکيم ـ محمدتقی (م 1315 ش)
محمدتقی ميرزا عسکری، معروف به آقابزرگ حکيم، فرزند ميرزا ذبيح‌الله و نوه ميرزا مهدی شهيد دروس ابتدايی را در مشهد فرا گرفت و برای ادامه تحصيل و شرکت در دروس حکيم نامور ميرزا ابوالحسن جلوه و ميرزا هاشم گيلانی اشکوری راهی تهران شد.
در اوج جنبش مشروطه به نجف رفت و بر آخوند خراسانی وارد شد و در محضر وی به شاگردی نشست و پس از فراگيری دروس وی، در سال 1292 ش به مشهد بازگشت و 23 سال باقيمانده عمر خود را در اين شهر ماند و در خانه به تدريس آموخته‌های خود پرداخت و بزرگانی همچون حاج آقا حسين قمی، ميرزا محمد آقازاده، سيد محمدتقی مدرس رضوی، حکيم الهی قمشه‌ای، حاج شيخ محمود حلبی، حاج شيخ مجتبی قزوينی و ديگران در شمار درس‌آموزان او بودند. آقابزرگ به صراحت لهجه، آزادمنشی و وارستگی نامور بود، تند صحبت می‌کرد، در شبانه‌روز به يک وعده خوراک بسنده می‌کرد و کرامت انسانی خود را با چيزی معامله نکرد. وی در جمادی الثانی سال 1355 ق برابر با 1315 ش. در مشهد درگذشت و بنا به وصيت خود، در دامنه شرقی کوهسنگی به خاک سپرده شد.

3- آملی ـ محمدتقی (1304 – 1391 ق)
آيةالله حاج شيخ محمدتقی آملی فرزند آيةالله حاج شيخ محمد بن علی، از علمای نامدار عصر حاضر است که سال‌ها در تهران به خدمات علمی و فرهنگی پرداخته است. وی به سال 1304 ق، در سالروز ولادت امام رضا(ع) در تهران زاده شد و در همان جا به تحصيل پرداخت. در سال 1339 ق به نجف رفت و چهارده سال از محضر بزرگانی همچون نايينی و اصفهانی و فيروزآبادی و کمپانی و عراقی بهره برد. سال 1352 ق به تهران بازگشت و در مسجد مجدالدوله به اقامه جماعت پرداخت و در منزل خود کرسی تدريس داشت.
در روز 29 شوال 1391 ق پس از اقامه دو رکعت نماز و سلام به مولايش اباعبدالله (ع)، در تهران به رحمت ايزدی رفت و پيکرش به مشهد مقدس انتقال يافت و در باغ رضوان، در جوار مرقد امام رضا (ع) به خاک سپرده شد. اين قبرستان ( در حد فاصل خيابان‌های طبرسی و شيرازی) اينک تخريب شده و در شمار بناهای اطراف حرم مطهر قرار گرفته است.

4- آملی ـ ضياءالدين (1283 – 1361 ش)
آيةالله حاج آقا ضياءالدين آملی فرزند آيةالله حاج شيخ محمد تقی، از دانشمندان وارسته دوران معاصر است. وی در تهران زاده شد و همراه پدر به نجف رفت و در محضر بزرگانی چون آيةالله سيد ابوالحسن اصفهانی، ميرزا حسن نايينی، آقا ضياء عراقی و ديگران زانو زد و در سی سالگی به اجتهاد رسيد.
پس از ازدواج با دختر آيةالله حاج آقا حسين قمی به ايران بازگشت و در تهران و آمل به تدريس و تبليغ و تربيت نفوس پرداخت. به نمايندگی از آيةالله بروجردی به مصر رفت و برای راه‌اندازی کرسی درس فقه شيعه در دانشگاه الازهر تلاش بسياری کرد، ولی از آن جا که توفيقی برای اين کار نيافت به تهران بازگشت.
در کهن‌سالی از سفر باز نمی‌ايستاد و همواره برای عرض ارادت به پيشگاه امام رضا(ع) راهی مشهد می‌شد. در اوج انقلاب اسلامی ايران، از هيچ کوششی برای پيروزی آن دريغ نکرد. در سال 1402 ق (1361ش) پس از مدت درازی بستری شدن در تهران، درگذشت و پيکرش پس از انتقال به مشهد مقدس، در ايوان طلای حرم مطهر امام رضا(ع) مدفون شد.

5ـ آيةالله زاده خراسانی ـ مهدی (1292 – 1364 ق)
ميرزا مهدی معروف به آيةالله زاده خراسانی، فرزند آخوند ملا محمد کاظم خراسانی در نجف به دنيا آمد. استاد مقدمات و سطح وی شيخ زين العابدين شاهرودی بود و چندی نيز در درس پدر حضور يافت و در سال 1319 ق به ايران آمد و مورد استقبال مردم واقع شد. با مظفرالدين شاه ديدار کرد، به مشهد آمد و پس از آن به نجف بازگشت و در آغاز جنبش مشروطه، برای استقرار آن کوشش فراوان کرد. به سال 1327 ق و پس از اولتيماتوم روس، آماده حرکت از نجف شد که با درگذشت ناگهانی پدر، مجبور شد جامه عزا بر تن کند و همراه علما و مردم از نجف بيرون آيد، به کاظمين برود، از سوی علمای بزرگ عصر خود به رياست هيأتی برگزيده شود که ميرزای حسين نايينی و شيخ عبدالحسين رشتی و سيد ابوالحسن اصفهانی و ديگران عضو آن بودند، و برای همکاری با دولت ايران در بيرون راندن روس‌ها راه تهران را در پيش گيرد. اما با پيامی که در کاظمين دريافت کرد و آگاهی يافت که قشون روس بيرون رفته‌ است، همه افراد هيأت به نجف بازگشتند.
وی در سال 1342 ق در جريان اعلان جنگ علمای عراق با انگليس، همراه علمای تبعيدی به ايران آمد و پس از چندی، به بغداد بازگشت و با ملک فيصل اول، پادشاه عراق ديدار کرد و امکان مراجعت علما را فراهم ساخت.
به سال 1324 ق، در آخرين سفر به ايران، بيمار شد و در تهران درگذشت، پيکرش را به مشهد آوردند و در رواق دارالسعاده حرم مطهر امام رضا(ع) به خاک سپردند.

6ـ ابن ابی جمهور احسائی ـ محمد (زنده تا سال 904 ق)
محمد بن زين‌الدين بن علی بن ابراهيم بن حسام‌الدين بن ابی‌جمهور احسائی، از علمای نامدار شيعه در احساء به دنيا آمد و در همان جا به تحصيل آغازيد. سپس به نجف اشرف کوچيد و نزد اساتيد آن ديار به فراگيری علم پرداخت و سال 877 ق راهی حج شد، آن گاه چندی در شام ماند و همچون دانشمند هم‌عصر خويش محقق کرکی، از محضر شيخ‌الاسلام علی بن هلال جزايری سماع حديث کرد و سرانجامن به خراسان آمد.
وی در فقه و حديث و کلام تخصص داشت و صوفی‌مشرب بود و کتاب‌هايی در اين زمينه نوشت؛ زادالمسافرين و شرح آن کشف البراهين از آثار اوست که در مشهد نوشته است. .وی گفت‌وگوهايی با فاضل هروی، يکی از علمای عامه داشته، که شرح آن در کتاب مناظره ابن ابی‌جمهور آمده است. به رغم تبحر وی در فقه و کلام و حديث، همواره مورد اعتراض گروهی از بزرگان فقهای شيعه بود؛ شايد بيشتر از آن رو که به تصوف گرايش داشت و از بازگويی روايات عامه خودداری نمی‌کرد. وی در سال 896 ق، برای آخرين بار به مشهد آمد و پس از فوت، در کنار مرقد منور امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.

7ـ اديب نيشابوری ـ عبدالجواد (1281 ـ 1344 ق)
ميرزا عبدالجواد در بيژن‌گرد، از روستاهای نيشابور زاده شد، در کودکی چشم راست خود را از دست داد، اما با قدرت حافظه خود دانش‌آموزی را شروع کرد و به تشويق پدرش ملاحسين، ابتدا راهی نيشابور شد، و در سال 1297 به حوزه مشهد آمد. ابتدا در مدرسه خيرات‌خان، آن گاه در مدرسه فاضل‌خان و سرانجام در مدرسه نواب ساکن شد و بسياری از کتب را بدون استاد فرا گرفت و فقه و اصول و حکمت و کلام را در محضر اساتيد آموخت و به نيشابور بازگشت، اما با درگذشت پدر، در سال 1310 ق بار ديگر راهی مشهد شد و تا پايان عمر در مشهد ماند.
وی انسانی سخت‌کوش بود و با اين که از بينايی اندکی بهره داشت، هرگز مطالعه را واننهاد و گاه تا سپيده صبح از خواندن دست نمی‌کشيد. دانسته‌های ادبی و تاريخی او ديگران را شگفت‌زده کرده بود، در حکمت الهی و طبيعی، انديشه‌های ملاصدرا را می‌پسنديد، در نجوم و جبر و مقابله و حساب و هندسه نيز از دانايان بود و با تئوری‌های موسيقی نيز آشنايی داشت. او تمام قاموس و برهان قاطع را از حفظ داشت و افزون بر دوازده هزار بيت از سروده‌های شاعران عرب جاهلی را به خاطر سپرده بود و هر شعری را با همان حال و هوای سرايش و با لهجه‌ای دلنشين و سحرانگيز می‌خواند.
قناعت و مناعت طبعش زبانزد بود، همسر نگزيد و زندگی را تنها به پايان برد. زندگی سامان‌يافته‌ای داشت و برای هر کار، از جمله تشرف به حرم مطهر امام رضا(ع)، برنامه خاصی تدوين کرده بود. در بيشتر درس‌های او فراتر از سيصد دانش‌اندوز شرکت می‌کردند.
چهره‌های برجسته‌ای همچون ملک‌الشعرای بهار، بديع الزمان فروزانفر، محمد پروين گنابادی، محمد تقی مدرس رضوی، محمود فرخ، محمد تقی اديب، محمد علی بامداد، سيد جلال الدين تهرانی، سيد جسن مشکان طبسی، که هر يک در زمينه‌ای آوازه يافته‌اند، در شمار شاگردان مکتب ادبی او بودند. توجه وی به رخدادهای سياسی روزگارش، در اشعاری که از او به جا مانده بازتاب يافته است.
بيماری او را از حجره و مدرسه جدا کرد و تا پايان عمر شصت و سه ساله‌اش در بيمارستان خوابيد. هنگامی که يکی از شاگردانش به درخواست او، معلقه امرؤالقيس را بر بالينش می‌خواند و او خود آن را زمزمه می‌کرد، در صبح روز جمعه ششم خرداد 1305 ش، برابر با 15 ذیقعده 1344 ق درگذشت و پيکرش در پای ديوار غربی رواق دارالسياده حرم مطهر امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.

8- اديب نيشابوری ـ محمدتقی (1315ـ1396ق)
شيخ محمدتقی اديب نيشابوری، مشهور به اديب دوم فرزند اسدالله، در خيرآباد، از بلوک عشق‌آباد نيشابور به دنيا آمد. نخست از پدر خواندن و نوشتن آموخت، و در 18 سالگی به فرمان پدر راهی مشهد شد، و از محضر شيخ عبدالجواد اديب اول، بهره فراوان برد و در آموختن ادبيات عرب، فارسی، منطق، فلسفه، رياضيات، تفسير، حديث، رجال، فقه، اصول، طب، علوم غريبه و علوم جديد، رنج بسيار کشيد.
در سال 1341 عنوان مدرّسی آستان قدس را پذيرفت و هفت سال در آرامگاه شيخ بهائی بر کرسی تدريس نشست اما از آن گاه که پايش آسيب ديد، در منزل درس می‌داد.
انسانی آزاده و عارف مسلک بود و به امور دنيوی هيچ اعتنايی نداشت و از تملق و چاپلوسی به‌شدت دوری می‌جست.
وی در 21 آذر 1355 ش برابر با 20 ذی‌حجه 1396 ق، در 81 سالگی بدرود حيات گفت و در زاويه غربی صحن عتيق (انقلاب) دفن شد.
شرح حال مفصلی از او را در اين‌جا بخوانيد.

9- اردبيلی ـ سيد يونس (1296-1377ق)
آيةالله حاج سيد يونس اردبيلی، فرزند سيد محمدتقی در اردبيل به دنيا آمد و پس از آموختن مقدمات درسی در شهر خود، به زنجان رفت و در حدود سال 1310 ق راهی نجف شد و همزمان با پيگيری جنبش مشروطه، در محضر آخوند خراسانی و ديگر بزرگان به تحصيل پرداخت. سپس به کربلا رفت تا به درک محضر ميرزا محمدتقی شيرازی نايل شود. در آن جا مورد توجه استاد قرار گرفت و ابتدا رسيدگی به امور طلاب و آن گاه سرپرستی امور حوزه نجف به وی واگذار شد. در سال 1348 ق دچار چشم‌درد شد و به اردبيل بازگشت و پنج سال پس از آن به مشهد آمد و به تدريس و اداره امور دينی شهر پرداخت.
در رويارويی با جريان کشف حجاب، خانه وی کانون برنامه‌ريزی علمای شهر بود و پس از رخداد مسجد گوهرشاد هم آخرين نشست عالمان مشهد در 23 خرداد 1314 ش در منزل وی برپا شد. پس از همان جلسه بود که او و تنی چند از علمای شهر بازداشت و راهی تهران شدند.
پس از آزادی به اردبيل بازگردانده شد و با فروپاشی دولت رضاخان در شهريور 1320 ش برای ايستادن در برابر فعاليت‌های توده‌ای‌ها به مشهد بازگشت. در جريان نهضت ملی شدن نفت نيز خانه وی محل گردهمايی و آمدوشد فعالان سياسی بود. پس از يک سفر به نجف و حضور در محافل علمی آن حوزه و بازگشت به تهران و چندی ماندن در بستر بيماری، در تهران درگذشت و جنازه‌اش به مشهد آورده شد و در رواق دارالسعاده مدفون گرديد.

10- اصفهانی نخودکی ـ حسنعلی (1279-1361 ق)
حاج شيخ حسنعلی مقدادی اصفهانی، معروف به نخودکی فرزند ملاعلی اکبر در اصفهان زاده شد. با همت پدر، سحرخيزی و راز و نياز سپيده‌دمان را آموخت و از پانزده سالگی تا پايان عمر، سه ماه رجب و شعبان و رمضان و همه ايام البيض را روزه می‌گرفت و شب‌ها را تا صبح زنده می‌داشت.
زبان و ادب عرب را در اصفهان فرا گرفت و فقه و اصول و منطق و فلسفه را نزد آخوند ملا محمد کاشی و ميرزا جهانگيرخان قشقايی آموخت، تفسير را در محضر حاج سيد سينا پدر سيد جعفر کشفی و تنی چند از دانشوران بزرگ عصر خود شاگردی کرد و در سال 1303 ق راهی مشهد شد تا يک سال را در اين شهر بماند. پس از آن برای ادامه تحصيل راه نجف را در پيش گرفت و و تا سال 1311 که بار ديگر برای سه سال به مشهد آمد در آن جا بود.
در مشهد، روزها را به شرکت در جلسات درس علما می‌گذراند و شب‌ها را به بيتوته در حرم مطهر امام رضا(ع) و ختم قرآن مشغول بود. وی بر اين باور بود که همه دانش‌ها را بايد آموخت و حرمت برخی از فنون به معنی منع از استفاده از آنها و نه به مفهوم حرمت فراگيری آنهاست. بازگشت به حوزه نجف، سفر به اصفهان و کوچيدن به شيراز برای آموختن کتاب قانون ابن‌سينا از محضر حاج ميرزا جعفر طبيب از ديگر حوادث سال‌های زندگی اوست. يک سال از مسير بوشهر راهی سرزمين وحی شد، و به محض پياده شدن از کشتی، پياده راه مدينه راه در پيش گرفت، از آن جا احرام بست و پياده به مکه رفت تا حج گزارد. سال 1329 ق که به مشهد آمد تا آخر عمر در اين جا ماند و برای رفع نيازهای معنوی مردم کوشيد. باری که از او خواسته شد تا برای مراجعات مردم وقتی تعيين کند، پاسخ داد: «ليس عند ربنا صباح و لا مساء؛ آن کس که برای رضای خدا به خلق خدمت کند، نبايد وقت معين کند».
پی از ابتلای به بيماری، نخست به بيمارستان و آن گاه به دليل درخواست‌های پياپی مردم برای ملاقات و عيادت، به منزل يک از نزديکان خود رفت و يک ماه آخر عمر را در آن جا ماند و سرانجام در روز 17 شعبان 1361ق برابر با 1321 ش در 82 سالگی درگذشت و پيکرش در کنار ايوان عباسی صحن عتيق (انقلاب) دفن شد.
کرامات اين انسان وارسته جايگاه والايی را در چشم مردم مشهد به او داده بود. روز ارتحالش که مصادف با ايام اشغال خراسان به دست نيروهای شوروی بود، تمام شهر تعطيل بود و حالت فوق‌العاده اعلام شد و سربازان روسی سراسر مسير تشييع جنازه او از سمزقند تا حرم مطهر را زير نظر داشتند.

11- انصاری ـ محمود (1305- 1377 ش)
حاج شيخ محمود انصاری فرزند ميرزا فضل الله در مشهد متولد شد. پدرش کاسبی متدين و زهدپيشه بود. پس از آموختن دروس ابتدايی به توصيه مرحوم ميرزا مهدی اصفهانی، برای تحصيل علوم دينی وارد حوزه علميه شد و درس‌های خود را از شاگردی نزد حاج شيخ زين العابدين تنکابنی آغاز کرد و سپس در نزد بزرگان حوزه زانو زد و ادبيات و اصول و فقه و معارف را در نزد آنان آموخت. با حضور آيةالله ميلانی در مشهد، از شاگردان درس خارج ايشان شد و همزمان، به تدريس آموخته‌های خود پرداخت. حافظه قوی و جاذبه سخن وی سبب شد که علمای مشهد از وی بخواهند که به وعظ و خطابه روی آورد، با پرداختن به اين امر به شهرتی فراوان دست يافت و در مجالس بزرگ مذهبی مشهد که در بيوت علمای شهر برگزار می‌شد به سخنرانی می‌پرداخت. او که انسانی وارسته، خداترس، بااخلاص، پشتيبان ولايت بود و طبعی بلند داشت، بيش از پنجاه سال در اين شهر به هدايت و ارشاد مردم و تبيين معارف والای اهل بيت (ع) مشغول بود و سرانجام در پس يک دوره طولانی بيماری، روز سوم بهمن 1377 دار فانی را وداع گفت و در صحن آزادی حرم مطهر امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.

12- بجنوردی ـ محمد تقی(م 1314 ق)
او اهل بجنورد بود و برای تحصيل علوم دينی به نجف رفت و نزد صاحب جواهر و شيخ مرتضی انصاری فقه و اصول را فرا گرفت و به مشهد آمد. به نوشته اعتماد السلطنه، مردم ولايت خراسان اعتماد عجيبی به وی داشتند. حاج سياح هم در خاطرات خود از تقوا و ورع او تجليل بسيار کرده است.
در جريان نهضت تنباکو، بيت شيخ قطب معنوی آن روز خراسان شمرده می‌شد، با اين حال ايشان چندان که بايد با گسترش نهضت موافق نبود و شرايط را مناسب نمی‌ديد. شايد از دسايس دولت‌های بيگانه که نمايندگی‌های فعالی در خراسان داشتند، بيمناک بود. خانه او در ابتدای خيابان شيرازی مشهد، در کوچه‌ای به نام خود وی، تا همين چند سال پيش محل برگزاری پرشورترين مجالس روضه‌خوانی در ايام عاشورای حسينی بود؛ اما با تخريب آن در جريان توسعه حريم حرم، اکنون نام وی بر حسينيه‌ای در خيابان سجادی مشهد نهاده شده است. وی شب چهاردهم صفر 1314 ق زندگی را بدرود گفت و در رواق دارالسياده حرم مطهر امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.

13- بهاءالدين عاملی ـ محمد (953-1030 يا 1031ق)
بهاءالدين محمد معروف به شيخ بهائی، دانشمند نامدار قرن دهم و يازدهم هجری و متبحر در فقه، حديث، نجوم، رياضی، هندسه، طب و معماری، فرزند حسين بن عبدالصمد در اصل از جبل عامل لبنان است و نسبش به حاث همدانی، صحابی معروف امام علی(ع) می‌رسد. وی در شهر بعلبک لبنان به دنيا آمد و در عصر شاه طهماسب صفوی، همراه پدر به ايران کوچيد، در آغاز به اصفهان و از آن جا به قزوين رفت و سرانجام به مشهد آمد. استادانش جز پدر، مولانا عبدالله مدرس يزدی، مولانا عبدالله شوشتری، مولانا افضل قاينی و عمادالدين محمود بودند. به سال 1006 که در اصفهان بود، به امامت مردم و تدريس فقه و حديث مشغول بود و نامدارانی چون ملاصدرای شيرازی، ملا محمد تقی مجلسی، نظام الدين محمد قرشی، ملاصالح مازندارانی، ملا محسن فيض کاشانی، ملاخليل قزوينی در شمار شاگردان او هستند.
وی که به سير و سياحت عقيده و علاقه بسيار داشت، سال‌ها در عراق و شام و مصر و حجاز و بيت‌المقدس و ايران به سر برد و با دانشمندان و بزرگان فقها و حکما و ارباب سلوک آمد و شد داشت.
در واپسين سال‌های زندگی خود، از منصب شيخ الاسلامی که بزرگترين مقام دينی و معنوی ايران آن روز بود، کناره گرفت و به سير وسلوک پرداخت و سرانجام در روز سه شنبه دوازدهم شوال 1030 يا 1031 در اصفهان به ديار باقی شتافت. علامه مجلسی بر پيکرش نماز خواند و جنازه‌اش به دستور شاه عباس صفوی به مشهد حمل شد و در جوار مرقد منور امام رضا(ع) مدفون گرديد. همان جايی که سال‌ها در کنار آن زيسته و بسياری از توانايی هنری خود را در ساخت بناهای آن بروز داده بود.

14- تبريزی ـ غلامحسين (1260-1359ش)
آيةالله حاج شيخ غلامحسين تبريزی معروف به "ترک" در يکی از روستاهای شبستر چشم به جهان گشود، نخست در مدرسه طالبيه تبريز علم آموخت، آن گاه به نجف رفت و از خرمن درس آخوند خراسانی و ملا محمد کاظم يزدی و شريعت اصفهانی خوشه برگرفت.
پس از بازگشت به تبريز، به فعاليت‌های اجتماعی مذهبی روی آورد و جمعيت "ديانت اسلامی" را بنيان نهاد و به تدريس معارف اسلامی پرداخت. نوآوری او در مقاله‌نويسی در نشريه "تذکرات ديانتی" تبريز، مايه ستايش وی از جانب علمای قم و مشهد شد. به گفتگوی ميان اديان توجه ويژه‌ای داشت و با برنامه‌های رضاخان آشکارا مخالفت می‌کرد. پس از کوچيدن به مشهد، همسر باردارش را در گريز از مأموران کشف حجاب، از دست داد. در مشهد ازدواج کرد و به رويارويی با انديشه‌های کسروی، که از تبريز با او و افکارش آشنا بود، پرداخت و مدتی نيز مجلات "راحت" و "ندای حق" را در پاسخ شيخ مردوخ کردستانی انتشار داد.
پس از ترور ناکام کسروی که نواب صفوی به مشهد آمد، با کمک حاج شيخ در يکی از روستاهای اين شهر پنهان شد و پس از اعدام نواب، برايش مجلس يادبود گرفت و مسئوليت "مبارزان اسلام" يکی از شاخه‌های فدائيان اسلام را خود عهده‌دار شد.
او که همواره به برپايی نماز جمعه اعتقاد داشت، تا زنده بود، در محراب و منبر نماز جمعه بر مردم امامت داشت، و پس از پيروزی انقلاب اسلامی نيز تنها پس از درگذشت او در سال 1359 بود، که از سوی امام خمينی برای مشهد امام جمعه‌ای منصوب شد.
وی دارای انديشه‌ای بلند، ذهنی پاک و اخلاقی نيکو بود و هرگز از دعا و نيايش و راز و نياز در خلوت، و کمک به بينوايان غفلت نداشت.
روز اول شعبان 1400 ق برابر با 25 خرداد 1359 در مشهد درگذشت و در ضلع شمالی رواق دارالسلام حرم امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.

15- تربتی ـ عباس (؟-1322ش)
ملاعباس تربتی معروف به «حاج آخوند» در روستای «کاريزک ناگهانی» در 15 کيلومتری تربت حيدريه به دنيا آمد. پدرش ملاحسينعلی که اندک سوادی داشت، او را نخست به مکتب روستا، و آن گاه برای ادامه تحصيل به مدارس تربت حيدريه فرستاد. او پس از شاگردی نزد حاج آخوند حاج ملا عبدالحميد و فراگيری صرف و نحو و مقدمات اصول و فقه، راهی مشهد شد و به درخواست پدر به روستا برگشت تا ازدواج کند و به زراعت بپردازد و روزهای آخر هفته را به تربت رود و درس بياموزد.
در سال 1326 ق، در سفری هفته ماهه، پياده راهی کربلا شد و پس از آن در محضر حاج شيخ علی اکبر تربتی، از شاگردان آخوند خراسانی که به‌تازگی از نجف به تربت آمده بود، درس کفايه را آموخت و در شهر تربت مشغول اقامه جماعت و تدريس شد.
او که مردی هوشمند و ژرف‌بين بود، در ماجرای جنبش مشروطه همواره از اهداف اين نهضت مردمی پشتيبانی می‌کرد.
در سال 1300 ش، چند ماهی را در مشهد گذراند و در مسجد گوهرشاد به اقامه جماعت و منبر پرداخت. شخصيت معنوی او آميزه‌ای از انعطاف و تأثيرگذاری بود، يکی از مقامات انتظامی آن زمان، اعتراف کرده است که از وی می‌ترسد؛ چون اگر حاج آخوند نفرين کند، اثر می‌کند!
آخوند ملاعباس، پدر مرحوم حاج شيخ حسينعلی راشد، خطيب و سخنور توانا و نامور است که شرح زندگانی وی در جای خود خواهد آمد.
وی در 24 مهر 1322 ش در تربت حيدريه درگذشت و جنازه‌اش پس از انتقال به مشهد، در غرفه ضلع شمال غربی صحن آزادی حرم مطهر امام هشتم(ع) به خاک سپرده شد.

16- تهرانی ـ جواد (1283- 1368 ش)
آيةالله حاج ميرزا جواد آقا تهرانی از مردان يگانه اين دوران است که نامش يادآور اخلاق و شخصيتش نماد قداست و زهد راستين است.
وی در تهران زاده شد و پس از تحصيل در مدارس آن شهر، به قم رفت و از آن جا راهی نجف شد، ولی به دستور مادر، به تهران بازگشت. در سال 1312ش به مشهد آمد و از محضر بزرگانی چون ميرزا مهدی اصفهانی و حاج شيخ مجتبی قزوينی بهره برد. سال‌ها به تدريس خارج فقه و تفسير قرآن پرداخت. فلسفه را نيک می‌دانست اما هرگز خود را در عقليات صرف و انديشه‌های انتزاعی گرفتار نکرد. بر اين باور بود که حقيقت را تنها بايد از سرچشمه پاک وحی و معارف معصومان برگرفت.
رفتارش نشانه زهد و پارسايی بود و گفتارش بيان حق.
در نهضت اسلامی و مردمی ايران، همواره در صف مقدم مبارزه بود، و از رهبران انقلابی شهر مشهد شمرده می‌شد. حضورش در مجلس خبرگان قانون اساسی، و همرزمی‌اش با حماسه‌آفرينان دفاع مقدس، نشانگر باور راستين او به فعاليت‌های ثمربخش اجتماعی بود. هر گاه به جبهه می‌رفت، کفن خويش را برمی‌داشت و می‌فرمود: هر جا شهيد شدم، يا مُردم، همان جا دفنم کنيد.
وی پس از 85 سال زندگی پربرکت، در مشهد درگذشت و بنا به وصيت خويش پس از طواف حرم امام هشتم(ع)، در بهشت رضا(ع) گورستان عمومی شهر، و در کنار شهيدان انقلاب و جنگ به خاک سپرده شد.
شرح حال مفصلی از او را در اين‌جا بخوانيد.

17- تهرانی ـ حسنعلی (م 1325 ق)
در تهران به دنيا آمد و پس از آشنايی با مقدمات، عازم نجف شد و سال‌ها از محضر علامه ملاعلی نهاوندی بهره برد. سپس به سامرا رفت و در شمار شاگردان ميرزای شيرازی در آمد و تقريرات درس او را به رشته تحرير کشيد. در زمان حيات ميرزا، گاه جای او به اقامه جماعت می‌پرداخت و پس از فوت استاد در سال 1314 ق به تهران بازگشت و مورد استقبال ارباب معرفت قرار گرفت.
ناسازگاری وی با ارکان رژيم قاجار، موجب شد که برای هميشه، زادگاه خويش را به قصد زيستن در مشهد ترک کند. او سال‌ها به پارسايی زيست و به تدريس فقه و اصول اهتمام ورزيد و مقبوليت عامه يافت و کراماتی از او نمايان شد.
اين عالم ربانی که جد مادری آيةالله مرواريد از علمای معاصر مشهد بود، سرانجام در روز شنبه 14 رمضان 1325 ق به سرای ماندگار شتافت و پيکر پاکش در صفه قوام شيرازی که پنجره آن به توحيدخانه حرم امام رضا(ع) گشوده می‌شود به خاک سپرده شد.

18- ثقفی ـ محمد (1313 – 1405 ق)
ميرزا محمد ثقفی فرزند ميرزا ابوالفضل و پدر همسر حضرت امام خمينی رهبر کبير انقلاب اسلامی ايران، از علما و مفسران معاصر بود. وی در سال 1313 در تهران زاده شد و پس از فراگيری مقدمات به قم رفت تا در محضر آيةالله شيخ عبدالکريم حائری و آيةالله سيد ابوالحسن رفيعی قزوينی شاگردی کند. پس از هفت سال اقامت در قم و کسب اجازه روايت و اجتهاد از استادانش به تهران بازگشت و تا پايان زندگی در آن شهر ماند و به تأليف کتاب و ارشاد و هدايت مردم پرداخت. هنگامی که درگذشت، پيکرش را به مشهد آوردند و در جوار امام هشتم(ع) به خاک سپردند.

19- جعفری ـ محمدتقی (1304 - 1377 ش)
علامه محمدتقی جعفری فرزند کريم، از برحسته‌ترين چهره‌های علمی روزگار ما بود. او به سال 1304 در شهر تبريز به دنيا آمد و همه عمر خويش را به آموزش و پژوهش گذراند. علم‌آموزی را از مدرسه طالبيه تبريز در شرايطی آغاز کرد که به دليل مشکلات مالی، ناچار بود نيمی از روز را به کار بپردازد. سپس به مدرسه مروی تهران رفت و در محضر آيةالله شيخ محمدرضا تنکابنی و ميرزا مهدی آشتيانی سطوح و فلسفه را آموخت. آن گاه به قم و سرانجام به نجف رفت و نزد بزرگان آن حوزه به شاگردی نشست و در همان جا به آموختن فلسفه در محضر شيخ صدرای قفقازی و شيخ مرتضی طالقانی پرداخت و با مطالعه کتاب‌های روز، بر گستره دانش خويش افزود، پس از 11 سال به ايران بازگشت و در شهرهای قم و مشهد سکونت کرد و در پايان تهران را برای اقامت برگزيد و در مدرسه مروی به تدريس پرداخت. او با مجامع و شخصيت‌های علمی داخلی و خارجی رابطه برقرار کرد و صدها سخنرانی مهم در حوزه فرهنگ و فلسفه و معراف الهی در محافل دينی و علمی ايراد نمود.
علاقه فراوان وی به مولانا جلال الدين رومی و کتاب مثنوی معنوی سبب شد که به شرح گسترده افکار و انديشه‌های مولوی بپردازد و کشف الابيات مثنوی را به عنوان «از دريا به دريا» فراهم آورد. پس از آن، به شرح و تفسير درازدامنی از کتاب شريف «نهج البلاغة» دست يازيد و پروپيمان‌ترين تفسير فارسی اين کتاب را نوشت.
وی که در سال 1377 برای درمان بيماری خود، به انگلستان رفته بود، همان‌جا در گذشت و پيکرش به مشهد آورده شد و پس از آيين تشييع باشکوهی در رواق درالزهد حرم مطهر امام رضا (ع) به خاک سپرده شد.

20- حافظيان ـ سيد ابوالحسن (1282-1360 ش)
در مشهد زاده شد و در همين شهر به فراگيری ادبيات و طب و فقه و اصول اخلاقی پرداخت. به سير و سلوک رو آورد و علوم غريبه را فرا گرفت و از محضر بزرگانی چون مرحوم شيخ حسنعلی اصفهانی بهره برد.
در مراوده‌اش با مرحوم حاج شيخ مجتبی قزوينی با شخصيت برجسته سيد موسی زرآبادی آشنا شد و به شوق ديدار وی راه قزوين را در پيش گرفت. پيرامون اين سفر، خودش چنين سروده است:
... حاليا يک سفر به قزوين کن
قلب پاکيزه را تو تزيين کن
بين چه دريای علم و فضل و کمال
واقف رازها ز قبل سؤال
رادمردی بزرگمرد و عليم
صاحب نفس مطمئن و حکيم
چون رسيدم به خدمتش حيران
شدم از آن فرشته انسان...
علاقه به دانش‌های کمترشناخته شده بشری و گرايش به رياضت‌های انسان‌ساز او را به سرزمين رازآلود هندوستان کشانيد. در همان‌جا، و دقيقاً در پی رياضت‌های طولانی بر فراز تپه «صوفی پوره» واقع در دامنه کوه ترال کشمير بود که به نگارش مهمترين اثر خود، يعنی «لوح محفوظ» پرداخت.
او در هند با دختر يکی از ايرانيان مقيم در آن سرزمين ازدواج کرد و در سال 1320 ش به ايران بازگشت و سال‌ها در يکی از حجره‌های فوقانی صحن عتيق حرم امام رضا(ع) به عبادت مشغول شد.
يکی از مهمترين آثار به‌جامانده از وی، طراحی و ساخت ضريح مطهر امام رضا(ع) است که تا همين چندی پيش بر مزار پاک آن امام نصب بود.
وی در سال 1360 ش درگذشت و در رواق دارالسرور آستان مقدس رضوی به خاک سپرده شد.

21- حجت طباطبائی ـ سيد محمدباقر (1298- 1380 ش)
وی از تبار فقيه نامدار تشيع مرحوم صاحب رياض است و پدر و عمويش ازمراجع تقليد شهر مقدس کربلا بودند. او نزد بزرگانی چون آيات عظام سيدابوالحسن اصفهانی، بروجردی و ميلانی درس خواند و از همه آنها اجازه اجتهاد گرفت.
در پی ازدواج با دختر مرحوم آيةالله حاج شيخ مرتضی آشتيانی به مشهد کوچيد و در جلسات درس مرحوم حاج شيخ هاشم قزوينی حاضر شد و تا پايان عمر در مشهد ماند و به تدريس علوم و معارف اسلامی پرداخت.
وی در دی ماه 1380 ش و در پی ايست قلبی به سرای جاودان شتافت و پيکر پاکش در صحن آزادی حرم مطهر امام رضا(ع) دفن شد.

22- حرّ عاملی ـ محمد (1033-1104 ق)
شيخ محمد معروف به حرّ عاملی، از بزرگان فقه جعفری و نامداران حديث شيعه است. وی در مَشغری، يکی از روستاهای ناحيه بقاع لبنان زاده شد و نزد عمويش شيخ محمد حرّ و شيخ علی دايی پدرش، و زين الدين صاحب کتاب معالم الدين دانش آموخت. به اغلب کشورهای اسلامی سفر کرد، چندبار حج گزارد، در راه خراسان مدتی در اصفهان ماند و به دربار شاه سليمان صفوی آمدوشد داشت. در حدود سال 1080 ق به مشهد آمد و 24 سال در جوار مزار منور امام رضا(ع) زيست. مهم‌ترين اثرش يعنی کتاب معروف «وسائل الشيعة الی تحصيل مسائل الشريعة» هنوز هم يکی از محورهای مطالعاتی حديث شيعه در حوزه‌های علميه است. کتاب «الجواهر السنية» نيز مجموعه‌ای از احاديث قدسی است که با تلاش وی گردآوری شده و کتاب «هداية الامة الی احکام الائمة» هم گزيده‌ای از همان کتاب وسائل اوست که بيشتر احاديث فقهی را در خود دارد.
شيخ با اين نوشته‌ها و ديگر آثار گرانسنگ خود، خدمت بزرگی در ماندگاری احاديث شيعه و پاسداشت ميراث پربار کرده است. وی در پايان سال‌های پايانی عمر، تمام تلاش خود را مصروف نوشتن شرحی بر کتاب وسائل کرد، ولی به نگارش کامل آن موفق نشد.
شيخ در 21 رمضان 1104 ق در مشهد درگذشت و در يکی از غرفه‌های زيرين صحن عتيق حرم مطهر امام رضا(ع)، به خاک سپرده شد.

23- حسينی تهرانی ـ سيد محمد حسين (1345-1416ق)
علامه سيدحمد حسين، فرزند مرحوم آيةالله حاج سيد محمد صادق نخست در يکی از رشته‌های صنعتی دانش آموخت، ولی در سفر به مشهد به دست مرحوم آيةالله ميرزا محمد تهرانی، صاحب مستدرک بحارالانوار که از علمای عصر و دايی پدری وی بود، به لباس روحانيت درآمد و به تحصيل علوم الهی روی آورد. در سال 1364 ق به قم رفت و در مدرسه حجت اقامت گزيد و به شاگردان علامه طباطبائی پيوست. همزمان اصول و فقه را از ديگر بزرگان حوزه فرا گرفت و در سال 1370 ق برای پيمودن پله‌های بالاتر علمی، راهی نجف شد.. هفت سال بعد به تهران بازگشت و در مسجد قائم خيابان سعدی به نشر احکام اسلامی و ارشاد مردم و تهذيب نفوس پرداخت و پس از 24 سال، در سال 1400 ق رهسپار مشهد مقدس شد و تا واپسين دم عمر در اين جا ماند و به تربيت شاگردان بسيار و نگارش کتاب‌های فراوان پرداخت. آثاری چون، الله شناسی، امام شناسی، معادشناسی، مهر تابان، لب اللباب و.... در شمار کتاب‌های ارزشمند اوست.
سرانجام در سال 1416 ق به رحمت ايزدی رفت و پيکر مطهرش پس از تشييعی باشکوه در جوار مزار مولايش امام هشتم(ع) در ضلع جنوب شرقی صحن انقلاب دفن شد.

24- خادمی اصفهانی ـ سيد حسين (1280-1363ش)
آيةالله سيد حسين خادمی فرزند سيد ابوجعفر و نوه آقا سيد صدرالدين عاملی است. در اصفهان زاده شد و مقدمات را نزد شيخ علی يزدی و آقا ميرزا اردستانی و آقا ميرزا احمد اصفهانی فرا گرفت. سطح را از آخوند ملاعبدالکريم جزی و حاج سيد علی نجف آبادی و کفايه را در محضر آيةالله سيد محمد نجف آبادی آموخت. برای فراگيری درس خارج نزد حاج ميرزا محمدصادق يزدآبادی زانو زد. آن گاه به نجف رفت و از درس آيات عظام سيدابوالحسن اصفهانی و آقا ضياء عراقی بهره برد و کلام را در حلقه درسی آيةالله شيخ جواد بلاغی و رجال را از آيةالله آقا سيد جواد ابوتراب خوانساری آموخت.
سال 1347 ق به اصفهان بازگشت و در مدرسه صدر به تدريس و اقامه جماعت پرداخت. در جريان کشف حجاب با حکومت وقت مبارزه کرد و از آغاز اوج‌گيری انقلاب اسلامی، منزل وی در اصفهان محل برگزاری مجالس سخنرانی و تحصن انقلابيون بود.
از سوی امام خمينی، مأمور رسيدگی به امور حوزه علميه اصفهان شد و در کنار فعاليت‌های اجتماعی، به تأليف کتب و آثاری در زمينه مسائل فقه و اصول پرداخت.
20 اسفند 1363، پس از يک دوره بيماری طولانی، در 86 سالگی درگذشت و پيکرش را پس از تشييع به مشهد آوردند و در رواق دارالسلام حرم مطهر امام رضا(ع) دفن کردند.

25- خالصی ـ محمد مهدی (1276- 1343ق)
آيةالله شيخ محدمهدی خالصی، فرزند شيخ حسين در «کرخ» کاظمين به دنيا آمد. بعد از فراگيری مقدمات در زادگاه خود، به دستور پدر، برای شرکت در درس ميرزا حبيب رشتی و آخوند خراسانی به نجف رفت، سپس برای حضور در درس ميرزا محمدحسن شيرازی راهی سامرا شد. با اخذ درجه اجتهاد به کاظمين بازگشت و به تدريس آموخته‌های علمی خود پرداخت. شيوه تدريس خاص او، جمع زيادی را به محضرش کشانيد و بيان نافذ و تقوا و نفوذ روحانی‌اش در ميان مردم، بيت او را به پناهگاه معنوی مؤمنان بدل کرد.
او که مرد سياست بود، در همه امور اجتماعی تأثير می‌گذاشت و در نهضت مشروطيت ايران و برپايی نظام پارلمانی در دولت عثمانی هم نقش‌آفرين بود. وی سال‌ها با نفوذ و حضور انگليس در عراق مبارزه کرد و در سال 1341 ق به دستور دولت دست‌نشانده عراق دستگير و به جزيره «هنگام» هند تبعيد شد ولی با تظاهرات طرفدارانش، پيش از پياده شدن از کشتی، او را به يمن بردند و از آن جا در مراسم حج شرکت کرد و در همان مراسم، از سوی هيأت‌های اعزامی دولت ايران، به ايران دعوت شد. در پی پذيرش اين دعوت با کشتی به بندرعباس آمد و به هنگام پياده شدن، هدف 12 گلوله از سوی يکی از افسران انگليسی و يکی از کارمندان شرکت نفت انگليس قرار گرفت.
در اعتراض به اين حادثه، علمای مقيم عتبات با راهنمايی آيةالله نائينی و سيدابوالحسن اصفهانی راهی ايران شدند. خالصی پس از رهايی از زخم اين عمليات تروريستی، ابتدا به قم و اصفهان و آن گاه به مشهد آمد و در اين جا مورد استقبال مردم و سردار اسعد بختياری استاندار خراسان قرار گرفت.
آثار علمی فراوانی از وی به جا مانده که بسياری از آنها بارها به چاپ رسيده است.
وی در روز 11 رمضان 1343ق در مشهد به ديار باقی شتافت و پيکرش در حجره پشت صفه غربی رواق دارالسياده حرم امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.

26- خامنه‌ای ـ سيد جواد (1313- 1406 ق)
آيةالله سيدجواد خامنه‌ای فرزند آيةالله سيدحسين، عالم بزرگ و امام مسجد جامع تبريز، در نجف به دنيا آمد و همراه خانواده، در کودکی به تبريز کوچيد. سال‌های نوجوانی را در رويدادهای مهم مشروطيت گذرانيد و مصلوب کردن بزرگان تبريز در روز عاشورا به دست روس‌ها را به چشم خود ديد.
تا سال 1336 ق که به مشهد آمد، در تبريز به تحصيل مشغول بود و در مشهد از محضر برزگانی چون ميرزا محمد آقازاده، حاج آقا حسين قمی و حاج فاضل خراسانی بهره برد.
در سال 1345 ق رهسپار نجف شد و درس آيات عظام ميرزای نائينی و سيدابوالحسن اصفهانی را دريافت، سپس به مشهد بازگشت و پس از ازدواج با دختر مرحوم آيةالله حاج سيد هاشم نجف آبادی، در همين شهر ماندگار شد. حضرت آيةالله سيدعلی خامنه‌ای، رهبر انقلاب اسلامی و سه فرزند پسر و يک دختر، ثمره اين ازدواج است.
ايشان سال‌ها در مشهد به تدريس و اقامه جماعت مشغول بود و در دوران مبارزات مردم دلير ايران، به دليل نقش فرزندانش در رهبری انقلاب، رنج بسياری را به جان خريد.
وی در 15 تيرماه 1365ش برابر با 28 شوال 1406 ق در مشهد درگذشت و پيکرش پس از تشييعی گسترده، در رواق توحيدخانه به خاک سپرده شد.

27- خراسانی ـ ملاهاشم (1284- 1352 ق)
اين فقيه و تاريخ‌نگار، فرزند مرحوم محمدعلی بود که نام‌آوری‌اش در فقه، مردم را به پيروی از او واداشته بود. وی در مشهد زاده شد، به نجف رفت و پس از فراگيری علوم حوزه به مشهد بازگشت و به تدريس و تأليف رو آورد و کتاب‌های سودمندی را به نگارش کشيد. از معروف‌ترين آثارش کتاب «منتخب التواريخ» به فارسی است که در آن بيشتر رخدادهای روزگار خود، به ويژه به توپ بسته شدن حرم مطهر به دست نيروهای روس را به تفصيل بازگفته است.
وی در 68 سالگی بدرود حيات گفت و در رواق دارالحفّاظ به خاک سپرده شد.

28- دامغانی ـ محمدکاظم (1316- 1401 ق)
وی در روستای شمس آباد دامغان پا به عرصه هستی نهاد و در کودکی پدر و مادر خود را از دست داد و با دشواری بسيار به فراگيری دانش پرداخت و برای ادامه تحصيل به مشهد آمد. پس از چندی اقامت در منزل يکی از خويشان، در مدرسه دو درب حجره‌ای گرفت و نزد ميرزا عبدالجواد اديب نيشابوری و فاضل بسطامی با علوم ادب آشنا شد. کتاب قوانين را نزد مرحوم شهرستانی، سطوح را خدمت شيخ حسن برسی و شيخ محمد قوچانی و شيخ محمد نهاوندی آموخت و محضر بزرگانی چون مرحوم آقازاده، ميرزا مهدی اصفهانی و حاج آقا حسين قمی را درک کرد و از ميرزای نائينی، سيدابوالحسن اصفهانی، اجازه اجتهاد گرفت و از شيخ آقابزرگ تهرانی و علامه سمنانی و مرحوم بروجردی، مجاز به روايت شد.
وی در مشهد کرسی تدريس داشت ولی پس از واقعه مسجد گوهرشاد خانه‌نشين شد و از همه مشاغل درسی و قضايی کناره گرفت. تنها پس از شهريور 1320 ش بود که حاضر شد برای بازسازی حوزه علميه مشهد پا پيش نهد.
صراحت لهجه و پرهيز از تظاهر، از ويژگی‌های او بود.
وی در سال 1401ق برابر با 1360 ش درگذشت و در رواق دارالزهد حرم مطهر امام رضا(ع) دفن شد.

29- زاهدی ـ جعفر (1335- 1419ق)
نياکان وی اهل بروجرد و مقيم مشهد بودند و او در مشهد زاده شد. ادبيات عرب را نزد شيخ محمد تقی شاهرودی و شيخ محمد کاظم دامغانی و شيخ حسن هروی و اديب دوم خواند و سطح را در محضر شيخ هاشم و شيخ مجتبی قزوينی فرا گرفت.
پس از فراگيری درس خارج در محضر بزرگان، از سال 1337 ش به تدريس در دانشکده معقول و منقول (الهيات) دانشگاه فردوسی مشهد پرداخت و شاگردان بسياری را تربيت کرد.
وی به دليل داشتن مقام ارجمند علمی، موفق به دريافت اجازه روايی از عالمان فراوانی شد.
از سال 1356 ق در مدرسه نواب و خيرات‌خان به تدريس فقه و اصول و تفسير و حکمت پرداخت و کتاب‌های آموزنده بسياری را نگاشت. وی در سال 1419ق برابر با 1377 ش در سن 84 سالگی در مشهد به سرای باقی شتافت.

30- سبزواری ـ حسين (1309- 1386 ق)
آيةالله حاج ميرزا حسين سبزواری مشهور به فقيه سبزواری فرزند آيةالله ميرزا موسی، در شهر سامراء به دنيا آمد و در سال 1318 ق همراه پدرش راهی سبزوار شد و در آن‌جا مشغول تحصيل شد و هشت سال بعد به مشهد آمد و در مدرسه فاضل‌خان حجره گرفت و در محضر بزرگان دانشوری چون حاج شيخ حسن برسی، ميرزا محمدباقر مدرس رضوی، ميرزا عبدالجواد اديب نيشابوری و ديگران علم آموخت.
پس از ازدواج بار ديگر به سبزوار بازگشت و شش سال در آن‌جا ماند و ضمن تدريس، خارج فقه و اصول را از محضر پدر و حکمت را از افتخارالحکماء، شاگرد حاج ملاهادی سبزواری فرا گرفت. آن گاه به نجف رفت و در پيشگاه ميرزای نائينی و سيد ابوالحسن اصفهانی و آقا ضياء عراقی و حاج سيد محمد فيروزآبادی زانو زد و با دريافت اجازه اجتهاد از آنان، به «فقيه سبزواری» مشهور شد.
با پيمودن اين پله‌های دانش‌اندوزی، به درخواست سبزواريان، به خراسان آمد و در مشهد اقامت گزيد و به تدريس اقامه جماعت و خدمات اجتماعی پرداخت. مدرسه باغ رضوان، تکيه سيدها، تکميل درمانگاه رازی، احداث 120 باب منزل در خيابان نخريسی و 25 باب در خيابان خواجه ربيع، برای اسکان سيل‌زدگان، و ساخت دهها باب مسجد در سطح شهر مشهد، از کارهای عام المنفعه اوست. در شمار اقدامات خيرخواهانه او بايد از تهيه زمين و احداث دهها باب منزل برای طلاب، در منطقه‌ای از شهر مشهد که اينک به نام «کوی طلاب» مشهور است، ياد کرد.
وی در 77 سالگی، درگذشت و در گورستان عمومی باغ رضوان در ناحيه شمالی حرم مطهر امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.

31- سعيدی کاشمری ـ محمد صادق ( 1312- 1375ش)
آيةالله شيخ محمدصادق سعيدی کاشمری فرزند شيخ علامحسين، از محققان و مفسران و لغت‌شناسان معاصر خراسان است. وی در روستای فرشه از توابع کاشمر زاده شد و تا سيزده سالگی در محضر پدر به آموزش پرداخت. سپس به کاشمر رفت و نزد برادر بزرگش به تحصيل ادامه داد.
در سال 1335ش از سوی آيةالله امامی نوری، رياست حوزه علميه کاشمر راهی نجف شد و در مدرسه طباطبائی يزدی سکونت يافت و از محضر آيةالله خوئی، سيد عبدالاعلی سبزواری، ميرزا باقر زنجانی و علامه فانی اصفهانی بهره برد. و توفيق داشت که از شيخ آقابزرگ تهرانی اجازه‌نامه روائی بگيرد.
وی در سال 1343 برای تجديد ديدار به ديار خود بازگشت، و به اصرار مرحوم امامی نوری، در کاشمر ماندگار شد. با ماندن وی، حوزه کاشمر و سه مدرسه علميه‌اش رونقی تازه يافت. مرحوم سعيدی تا سال 1362ـ که به مشهد آمد ـ در شهر خود اقامت کرد و علاوه بر پرداختن به امور علمی و نگارشی، حدود سی بنای خيريه، اعم از مسجد و مدرسه و حسينيه و درمانگاه و صندوق قرض‌الحسنه ساخت. تسلط او به ادبيات به گونه‌ای بود که هزاران بيت شعر عربی و فارسی را از حفظ داشت و کفايةالاصول و تفسير قرآن را بسيار زيبا و جذاب تدريس می‌کرد.
وی در 19 ارديبهشت سال 1375 در مشهد به رحمت خدا رفت و در رواق دارالزهد حرم مطهر امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.

32- سيستانی ـ سيد علی ( م 1340 ق)
آيةالله حاج سيد علی، فرزند سيد محمدرضا حسينی سيستانی از فقيهان و عالمان و مجتهدان بلندپايه عصر خود بود. در نجف از محضر ملاعلی نهاوندی علم آموخت، به سامرا رفت و در ملازمت آيةالله ميرزا محمد حسن شيرازی و سيد اسماعيل صدر به مقامات علمی و پارسايی دست يافت و در شمار مردان خوش‌خلق و غيور و سليم‌النفس در آمد.
حدود سال 1318 ق به ايران آمد و در خانه محقری در مشهد ساکن شد و در مسجد گوهرشاد به اقامه جماعت و ارشاد مردم و تدريس فقه و اصول پرداخت. دوره مشروطه با آخوند خراسانی و ميرزای نائينی مکاتبه و تبادل نظر داشت و نسبت به برخی از شعارها و اهداف مشروطه‌خواهان معترض بود از همين رو، مورد تهاجم آنان قرار گرفت و چندی را در زندان به سر برد. در شب 13 رمضان 1340 به طور ناگهانی درگذشت و در رواق دارالحفّاظ حرم مطهر امام رضا عليه‌السلام به خاک سپرده شد.

33- شاهرودی ـ سيد حسين (1315- 1410 ق)
وی در يکی از روستاهای شاهرود زاده شد و پس از تحصيل مقدمات در شاهرود، رهسپار نجف گرديد و از محضر بزرگان آن حوزه بهره برد و تقريرات فقه و اصول دو تن از اساتيد خود، يعنی آيةالله سيد محمود شاهرودی و آيةالله سيد ابوالقاسم خوئی را به رشته تحرير کشيد و پس از رسيدن به درجه اجتهاد به مشهد آمد و در مسجد حوض لقمان به اقامه جماعت و تدريس پرداخت.
روز 8 آبان 1368 ش درگذشت و پيکر پاکش پس از تشييعی باشکوه، در رواق دارالسياده حرم مطهر امام هشتم(ع) به خاک سپرده شد.

34- شهرستانی ـ سيد عبدالرضا (1340- 1418ق)
علامه سيدعبدالرضا حسينی مرعشی شهرستانی فرزند سيد زين العابدين، دانشمندی فاضل و چهره‌ای پارسا و پرهيزکار بود. وی در کربلا زاده شد و همان‌جا به تحصيل کتاب‌های سطح حوزه علميه و فراگيری هيئت و رياضيات پرداخت.
خارج فقه و اصول را در حلقه درسی آيات سيدميرزا مهدی شيرازی، سيد محمدهادی ميلانی، سيد عبدالحسين حجت و شيخ مرتضی آشتيانی آموخت و در سال 1356ق در صحن و سرای حضرت ابوالفضل العباس(ع) به تدريس و اقامه جماعت پرداخت.
با هدف آموزش دينی و فقهی جوانان و تعليم تفسير و عقايد، مدرسه حضرت امام جعفر صادق(ع) را در کربلا راه انداخت و در بنيانگذاری مؤسسه خيريه، درمانگاه کودکان و کتابخانه جعفريه در مدرسه هنديه کربلا، با ديگر آيات عظام همکاری کرد. در سال 1370ق گروه فرهنگ دينی را شکل داد و در رويارويی با انديشه‌های و افکار مارکسيستی تلاش فراوانی کرد. روشن‌بينی او سبب شد که در حمايت از مبارزات اعراب بر ضد اسرائيل و همچنين پشتيبانی از نهضت مردمی و اسلامی ايران عليه رژيم ستمکار پهلوی، کوشا باشد و با روش‌های گوناگون، اين حق‌طلبی‌ها را بستايد و ديگران را به حمايت از آنان فرا خواند.
به دنبال مخالفت با روش‌ها و سياست‌های جنايتکارانه رژيم بعثی عراق، راهی ايران شد و حدود بيست سال آخر عمر پربار خود را در مشهد مقدس سپری کرد. از وی آثار ارزنده و آموزنده بسياری به جا مانده است.
آيةالله شهرستانی در روز 28 ربيع الاول 1418ق برابر با 12 مرداد 1376ش در مشهد درگذشت و پيکرش، پس از تشييع در صحن آزادی حرم مطهر امام رضا عليه‌السلام دفن شد.

35- شيرازی ـ ابوالحسن (1293- 1379ش)
آية الله شيخ ابوالحسن شيرازی (مقدسی) در يکی از توابع داراب استان فارس به نام کوهستان زاده شد. پدرش مهدی‌قلی خان از متنقذين محل بود. مقدمات را در داراب و اصطهبانات و سطوح عاليه و بخشی از فلسفه را در شيراز فرا گرفت. سپس راهی مشهد شد و به‌ويژه از محضر آيةالله ميرزا مهدی اصفهانی بهره فراوان برد. آن گاه به نجف کوچيد و در آن‌جا به دريافت اجازه اجتهاد نايل شد. پس از مراجعت به ايران، اندکی در قم ماند، و سرانجام در سال 1340 به مشهد آمد و به تدريس و تربيت طلاب و ديگر خدمات اجتماعی به‌ويژه برای طلاب و اقشار کم‌درآمد جامعه رداخت.
وی از عالمانی بود که در اوج انقلاب اسلامی، شرکت گسترده‌ای در اين قيام مردمی داشت. به نمايندگی مردم مشهد در مجلس خبرگان قانون اساسی و خبرگان رهبری برگزيده شد و چندی پس از پيروزی انقلاب، حکم امامت جمعه شهر مقدس مشهد را از امام خمينی دريافت کرد.
وی پس از عمری خدمت خااصانه و جهاد خستگی ناپذير، در 16 مرداد 1379 ش برابر با 5 جمادی الثانی 1421 ق در 86 سالگی بدرود حيات گفت و در رواق دارالزهد حرم مطهر امام هشتم (ع) به خاک سپرده شد.

36- شيرازی ـ سيد عبدالله (1271- 1363ش)
آيةالله العظمی سيد عبدالله شيرازی فرزند آيةالله سيد محمد طاهر موسوی، در شيراز به دنيا آمد. وی مقدمات علوم اسلامی و عرفان و ادب را در محضر پدر گرامی خويش، و شيخ علی ابوالوردی و ميرزا محمد صادق مجتهد و حاج شيخ رضا ثامنی فرا گرفت و در سال 1333 ق راهی نجف شد. با سکونت در مدرسه آخوند خراسانی، درس آيات عظام ضياءالدين عراقی و ميرزای نائينی را درک کرد و پس از چندی، استادی توانمند شد و جمع زيادی از قضلای ايرانی و عراقی و لبنانی و هندی حوزه نجف بر گرد ايشان فراهم آمدند.
به سال 1306 ش، در حالی که اجازه اجتهاد مطلق را از آقا ضياء عراقی دريافت کرده بود، راهی وطن شد. در ماجرای کشف حجاب، از قم راهی مشهد شد و در شورای علمای مشهد که در منزل آيةالله سيد يونس اردبيلی داير بود، شرکت کرد. پس از کشتار مسجد گوهرشاد وی نيز همراه گروهی از علمای مشهد دستگير و راهی تهران شد و پس از پنج ماه حبس، در سال 1315ش راه حوزه نجف را در پيش گرفت.
آيةالله سيدابوالحسن اصفهانی در يادداشت سال 1323 ش خود، وی را شخصی شايسته مرجعيت خواند و از مردم خواست که در امور دينی خود به وی مراجعه کنند. متاب «انيس المقلدين» رساله عمليه او برای مقلدين است.
آيةالله شيرازی با اين که در عراق سالکن بود، در جريان نهضت ملی، و نيز در ماجرای مخالفت با لايحه انجمن‌های ايالتی و ولايتی از مطالبات مردم مسلمان ايران حمايت کرد و سرانجام با روی کار آمدن و اعمال فشار حکومت بعث عراق، در سال 1354 ش. آن کشور را به قصد ايران ترک کرد و پس از سفر به شيراز و قم، در مشهد ساکن شد و به تدريس و ارشاد مردم پرداخت و در ايام انقلاب اسلامی ايران، هماهنگ با امام خمينی، خانه وی ملجأ همه مردم مجاهد و انقلابی مشهد بود.
در عرصه‌های فکری و فقهی، کتاب‌های بسيار نوشت و طلاب بسياری را تربيت کرد، در عرصه‌های اجتماعی خدمات شايانی به طلاب و عموم مردم مشهد کرد که هنوز آثار آن به شکل مراکز آموزشی و پژوهشی و درمانی و خدماتی باقی است، در زمينه‌های سياسی نيز نقش‌آفرينی درخشانی از خود بروز داد.
وی در نيمه شب ششم مهرماه 1363 در 92 سالگی در مشهد درگذشت و پيکر وی پس از تشييعی باشکوه در رواق پشت سر مبارک امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.

37- عابدزاده ـ علی اصغر (1290- 1365ش)
حاج علی اصغر عابدزاده پس از شهريور سال 1320 وارد حوزه علميه شد و پس از کسب مقدمات، عمدتاً از محضر عالم آگاه مرحوم شيخ هاشم قزوينی بهره‌مند بود. وی در کنار تحصيل، کارگاه کوچکی را نيز اداره می‌کرد و در آن آيينه‌های جيبی با قاب حلبی نقش برجسته می‌ساخت همزمان جمعی را به نام «انجمن پيروان قرآن» گرد هم آورد که به‌زودی دارای شعبه‌های بسياری شد. او از سرمايه شخصی خود، به تأسيس بنای «مهديه» در بالاخيابان مشهد پرداخت که در آن، افزون بر برگزاری مراسم مذهبی، دروس عربی و مذهبی نيز ارائه می‌شد. از طريق اين مؤسسه، گاه به نيازمندان نيز کمک‌هايی صورت می‌گرفت. مهم‌ترين مراسمی که در اين بنا برپا بود، آيين باشکوه جشن نيمه شعبان بود که آوازه‌ای گسترده داشت و اعضای انجمن، از هفته‌ها قبل، به آماده‌سازی محل می‌پرداختند و در حين مراسم، بسياری از دانش‌آموختگان آن مرکز آموزشی برنامه‌های مذهبی را اجرا می‌کردند.
در زمان نهضت ملی شدن نفت، مشهد نيز يکی از کانون‌های اين مبارزات بود و اين مرکز در کنار مراکز ديگری همچون کانون نشر حقايق اسلامی، با تشکيل ائتلافی مردمی، به نقش‌آفرينی پرداختند.
وی مردی ديندار، زاهدپيشه، سخنور، و دارای احترامی خاص و اراده‌ای استوار بود و بر پايه همين عزم مردانه، در صدد برآمد که به نام هريک از چهارده معصوم، بنای مخصوصی بسازد و آن را مرکز کوشش‌های فرهنگی و دينی و آموزش‌های مذهبی و محل برگزاری مراسم جشن و عزاداری قرار دهد. از اين رو، پس از «مهديه»، به ترتيب، ساختمان‌های «عسکريه»، «نقويه»، «جواديه»، «کاظميه»، «جعفريه»، «باقريه»، «سجاديه»، «حسينيه»، «حسنيه»، «فاطميه» و «علويه» را ساخت که هريک به مدرسه‌ای برای تربيت دانش‌آموزان بدل شد.
بناهای مهديه‌ای که در تهران و مشهد و ديگر جاها به وجود آمد، همه با الهام از همين ايده و اقدام حاج اصغر عابدزاده بود.
وی در سال 1365 شمسی پس از يک دوره بيماری، در مشهد درگذشت و پيکرش در بنای مهديه، واقع در يکی از کوچه‌های غربی آرامگاه نادری مشهد به خاک سپرده شد.

38- عارف الزين ـ احمد (1262- 1339 ش)
شيخ احمد عارف الزين مدير دانشمند مجله‌ی اسلامی «العرفان» از علمای مبرز شيعی مذهب لبنان بود که در مهرماه 1339 همراه سه نفر ديگر از علمای لبنانی برای زيارت حرم مطهر امام رضا(ع) به مشهد آمد و در سن 79 سالگی در مشهد دچار حمله‌ی قلبی شد و درگذشت. او پيش از آمدن به مشهد، در صحبتی که با امام موسی صدر داشت، اين اتفاق را پيش‌بينی کرده بود.
وی در روستای شحور لبنان زاده شد و برای تحصيل به صيدا رفت و پس از کسب علوم دينی، به انتشار مجله‌ی «العرفان» پرداخت که در آن به مسائل اجتماعی و سياسی لبنان اشاره داشت. در 30 سالگی روزنامه‌ی «جبل عامل» را انتشار داد و پس از دستگيری، هر دو نشريه‌ی وی توقيف شد، اما پس از رهايی مجله را به راه انداخت تا اين که در 46 سالگی تبعيد شد و تا 53 سالگی در زندان و تبعيد بود. پس از بازگشت دوباره به صيدا، نشر العرفان را در برنامه‌ی کار خود قرار داد و افزون بر آن به نشر کتاب‌های اسلامی همچون تفسير مجمع البيان و تفسير آلاء الرحمن پرداخت.

39- عبائی ـ حسين (1292- 1374ش)
آيةالله حاج ميرزا حسين واعظ عبائی در تبريز به دنيا آمد و چون ولادتش اندکی پس از درگذشت پدر بود، نام وی را بر فرزند نهادند. در 18 سالگی به مشهد آمد و در حوزه‌ی درس حاج شيخ هاشم قزوينی، سيد يونس اردبيلی، ميرزا مهدی اصفهانی و حاج سيد جواد خامنه‌ای شرکت کرد و همسری از سادات رضوی برگزيد و همه‌ی زندگی خود را وقف کارهای تبليغی و تربيتی نمود . پی از درگذشت برادر همسرش آيةالله حاج سيد علی رضوی، به اقامه‌ی جماعت در مسجد معروف ملاحيدر مشهد پرداخت و تا سال‌های آخر عمر پربرکت خويش به امامت در اين مسجد ادامه داد. وی از مدافعان و حاميان پايدار انقلاب و رهبری امام خمينی بود و از زراندوزی و توجه به ماديات دنيا پرهيز داشت و گسستن از ماديات را از ضروريات ايمان می‌دانست و خود همه‌ی عمر را در پارسايی سپری کرد. او در 30 رجب سال 1416 ق / 1374 ش درگذشت و در ضلع شمال غربی صحن آزادی حرم مطهر امام رضا(ع) دفن شد.

40- عصار ـ سيد محمد (1264- 1356 ق)
علامه سيد محمد تهرانی لواسانی، که به «عصار»، «ناظم» و «آشفته» تخلص می‌کرد از چهره‌های بلندآوازه‌ای است که در تهران به دنيا آمد و پس از تحصيل در محضر بزرگانی چون ميرزای شيرازی و ميرزای نائينی و ميرزای آشتيانی و آخوند ملامحمدکاظم خراسانی در نجف و رسيدن به درجه‌ی اجتهاد، راهی مشهد شد و با اين که يک چشم خود را از دست داده بود، به تدريس و تأليف پرداخت.
وی افزون بر نگارش‌هايی در اصول و فقه، پيرامون موضوعات فلسفی و عرفانی نيز تأليفاتی دارد که از اين ميان می‌توان به حاشيه بر منظومه ملاهادی سبزواری و شرح منظوم گلشن راز اشاره کرد. برخی از آثار وی همچنان به صورت مخطوط، در گنجينه‌ی آستان قدس رضوی نگهداری می‌شود. وی در سال 1356 قمری در مشهد درگذشت و در صحن نو (آزادی) به خاک سپرده شد. سيد محمد کاظم عصار، فرزند اوست.

41- علم الهدی ـ سيد ابراهيم ( م 1378 ش)
آيةالله حاج سيد ابراهي» علم‌الهدی سبزواری در سبزوار زاده شد و دروس سطح را در همان‌جا آموخت در همان شهر، با مبانی کلام و حکمت در محضر شاگردان ملاهادی سبزواری آشنا شد. سپس به نجف رفت و از محضر اساتيدی همچون آيات عظام خوئی، حاج آقا حسين قمی و ميلانی بهره برد. با عزيمت آيةالله ميلانی به مشهد، در سال 1333 او نيز راه مشهد را در پيش گرفت، و هر روز پس از پايان درس استاد، در مسجد گوهرشاد به تقرير درس او می‌پرداخت. با درگذشت آيةالله ميلانی کرسی درس مستقل داشت و به ژرفنگری در مسائل اصولی شهره بود.
وی بسيار ساده‌زيست و فروتن بود و طبعی شوخ داشت. بيش از سی سال در مسجد فرش فروش‌ها (مسجد حوض چهل‌پايه) در بازار بزرگ فرش مشهد اقامه جماعت کرد و گره‌گشای مسائل مردم و مشکلات قاضيان بود. در روز 13 آذر 1378 ش، پيکرش را از همان مسجد تشييع کردند و در حرم امام رضا عليه السلام مدفون کردند.

42- عيدگاهی ـ مرتضی (1303 – 1392 ق)
حاج شيخ مرتضی واعظ شهيدی عيدگاهی از وعاظ به‌نام خراسان بود. وی ادبيات را در محضر ميرزا عبدالجواد اديب نيشابوری آموخت و فقه و اصول را از درس حضرات آيات ميرزا محمد آقازاده و شيخ مرتضی آشتيانی برسی بهره برد و علوم عقلی را نزد پدرش آيةالله حاج شيخ عبدالرحيم فرا گرفت. توانايی وی در وعظ و خطابه و دقت و ذوق او در بيان احاديث امامان عليهم‌السلام، چندان بود که به «ثقةالمحدثين» و «شيخ‌الخطباء» شهرت يافت.
وی در 7 ذی‌قعده سال 1392 زندگی را بدرود گفت و در محل رواق دارالسلام حرم مطهر امام رضا(ع) به خاک سپرده شد. منزل وی در خيابان امام رضا(ع)، به همت بازماندگانش به حسينيه‌ای بزرگ تبديل شده و در ايام سوگواری، مجالس باشکوهی در آن برپاست.

43- غروی اصفهانی – مهدی (1303- 1365ق)
آيةالله ميرزا مهدی غروی اصفهانی فرزند ميرزا اسماعيل در اصفهان زاده شد. مقدمات را نزد پدر و ديگر علمای اصفهان خواند، در 12 سالگی راهی نجف شد و به توصيه‌ی آقا رحيم ارباب در آن‌جا با آيةالله سيد اسماعيل صدر مرتبط شد و اصول را نزد آخوند خراسانی و فقه را در آستان سيدمحمد کاظم يزدی فرا گرفت.
سير و سلوک شرعی را از مرحوم صدر آموخت و با مبانی فکری و سلوکی سيد احمد کربلايی، شيخ محمد بهاری همدانی آشنا شد. پنج سال در محضر درس ميرزای نائينی نشست و در 35 سالگی از وی اجازه‌ی اجتهاد گرفت که مورد تأييد آقا ضيای عراقی و سيد ابوالحسن اصفهانی و شيخ عبدالکريم يزدی نيز واقع شد. از حدود 30 سالگی، و در پی تحولی روحانی، بر آن شد که ميان قرآن و عترت از يک سو و انديشه‌های بشری از سوی ديگر، تفکيک کند و هر يک را در جای خود مورد بررسی قرار دهد.
وی سال 1340 ق به مشهد آمد و در حوزه‌ی علميه‌ی اين شهر به تدريس پرداخت، و با تلاش خود موفق شد که به مکتب معارف اهل بيت عليهم السلام در اين حوزه رونق روزافزونی بخشد. باور او اين بود و برای اين مکتب مجاهدت فراوانی کرد که «جز راه اهل بيت (ع) هر مسير ديگری به گمراهی می‌انجامد و هر کس که هدايت را از غير آل محمد (ص) بجويد، به آن نخواهد رسيد.
ميرزا مهدی اصفهانی شاگردان بسياری را بر پايه‌ی اين مکتب پرورش داد؛ به گونه‌ای که او و جمع دانش‌آموختگان مکتب فکری‌اش به پيروان مکتب تفکيک شهره شده‌اند و هم اينک در حوزه‌ی فکری تشيع از وزن سنگينی برخوردار هستند.
ايشان در روز جمعه 20 ذی‌حجه 1365 ق بر اثر سکته‌ی قلبی درگذشت و و زير طاق جنوبی رواق دارالضيافه حرم امام رضا(ع) دفن شد.

44- فلسفی تنکابنی - ميرزا علی (1299 – 1384ش)
آيةالله ميرزا علی آقای فلسفی فرزند آيةالله حاج شيخ محمدرضا در تهران زاده شد. مراحل تحصيل ابتدايی را در تهران و در مکتب پدر گذرانيد و در سال 1324ش برای ادامه‌ی تحصيل راهی نجف شد و از محضر مرحوم حاج شيخ محمد علی کاظمينی بهره برد. اندکی از درس آيةالله سيد ابوالحسن اصفهانی استفاده کرد و سرانجام به مجلس درس آيةالله سيد ابوالقاسم خوئی رفت و تا پايان زمان اقامت خويش در نجف هيچ گاه حضور در آن را از دست نداد و نخستين اجازه‌نامه‌ی اجتهاد از سوی استاد برای او صادر شد.
در سال 1340 راهی ايران شد و در مسجد لرزاده‌ی تهران به اقامه‌ی جماعت و تدريس فقه و اصول پرداخت و ده سال بعد، بنا به درخواست مرحوم آيةالله ميلانی به مشهد کوچيد و با برپايی جلسات درس، تشنگی طلاب اين حوزه را فرو نشانيد و جان تازه‌ای به کالبد حوزه مشهد دميده شد.
وی هرگز ارتباط مستقيم خود با مردم را رها نکرد و به همين منظور امامت جماعت مسجد بناهای مشهد (مسجد شهدا) و سخنرانی در ماه مبارک رمضان را پذيرفت و در انتخابات نخستين مجلس خبرگان برای تدوين قانون اساسی جمهوری اسلامی از سوی مردم مشهد به نمايندگی برگزيده شد.
وی پس از 85 سال زندگی، مقارن اذان ظهر روز تاسوعای سال 1427 ق، برابر با 19 بهمن 1384 ش در مشهد دار فانی را وداع گفت و پيکر پاکش پس از تشييعی باشکوه، در رواق دارالسرور حرم مطهر امام هشتم (ع) به خاک سپرده شد.

45- قزوينی – مجتبی (1318- 1386ق)
وی که فرزند شيخ احمد تنکابنی قزوينی است، از دانشوران وارسته‌ی معاصر و از استوانه‌های مکتب تفکيک به شمار می‌رود. او در قزوين زاده شد و و سال 1330 همراه با پدر به عراق رفت و هفت سال از محضر بزرگانی چون سيد محمد کاظم يزدی، ميرزا محمد تقی شيرازی و ميرزا حسن نائينی بهره برد.
پس از بازگشت، دو سال در قزوين ماند و با انديشه‌های سيد موسی زرآبادی آشنا شد و به سير و سلوک رو آورد. در سال 1339 ق به قم رفت و چندی از محضر شيخ عبدالکريم حائری بهره‌مند بود. با هجرت به مشهد در سال 1341ق، از معارف بزرگانی چون آقابزرگ حکيم، ميرزا محمد آقازاده، ميرزا مهدی اصفهانی و حاج آقا حسين قمی استفاده کرد و چهل سال در اين حوزه به تدريس و پرورش شاگرد پرداخت.
بيان الفرقان، در پنج جلد مهم‌ترين اثر اوست که بيانگر ايده‌ها و انديشه‌های تفکيکی آن مرحوم به شمار می‌رود.
وی در روز 22 ذیحجه 1386ق برابر با 14 فروردين 1346ش در مشهد درگذشت و در ضلع غربی صحن عتيق حرم امام رضا(ع) دفن شد.

46- قزوينی ـ هاشم (1270ـ 1339 ش)
در قزوين به دنيا آمد و مقدمات و بخشی از سطح را، نخست در همان‌جا و سپس در تهران آموخت و عازم نجف شد و سرانجام به مشهد آمد و از محضر اساتيدی همچون آيةالله ميرزا محمد آقازاده و ميرزا مهدی اصفهانی بهره برد و خود به تدريس پرداخت و به پرورش شاگردانی نامدار دست يازيد و تأثيری شگرف بر فضای علمی و معنوی حوزه مشهد نهاد.
او نمونه برجسته يک عالم دينی و روحانی اسلامی واقعی بود؛ مردی خردمند، وارسته، متواضع، هوشيار، متعهد، شجاع، روشن‌بين و بيزار از عوام‌فريبی و انحطاط‌پراکنی و ارتجاع‌گرايی بود.
وی در جريان‌های سياسی خراسان شرکت فعال داشت و در شمار مجتهدانی بود که پيش از واقعه گوهرشاد، در منزل مرحوم سيد يونس اردبيلی، به رضاخان تلگراف زدند و عمل وی را در زمينه کشف حجاب نکوهيدند؛ به همين دليل در صبح روز 12 ربيع‌الثانی سال 1314ش همراه ديگر امضاکنندگان نامه بازداشت شد و شب‌هنگام به تهران انتقال يافت و تا شهريور 1320 اجازه بازگشت به مشهد را پيدا نکرد. با سقوط رضاخان و به اصرار مرحوم ميرزا مهدی اصفهانی به مشهد بازگشت و به تدريس پرداخت. و در روز 20 ربيع‌الثانی 1381ق برابر با 22 مهر 1339ش در مشهد درگذشت و پيکرش در رواق دارالضيافه حرم مطهر (محل کنونی کفشداری شماره 7) به خاک سپرده شد.

47- قوچانی ـ ذبيح‌الله (1329ـ 1414ق)
در روستای خيرآباد مايوان زاده شد و در 13 سالگی برای تحصيل به قوچان رفت و از سال 1345ق به مشهد آمد و پس از شش سال راه نجف را در پيش گرفت و نزد مرحوم آيةالله آقا ضياء عراقی و آيةالله سيد محمود شاهرودی و سيد ابوالحسن اصفهانی به فراگيری علم پرداخت و پس از 20 سال اقامت در نجف و رسيدن به درجه اجتهاد در سال 1371ق به قوچان بازگشت.
وی در اين شهر به نشر و تبليغ احکام اسلامی و تدريس علوم دينی پرداخت و در يک دهه اقامت خود در قوچان، خدمات فرهنگی و اجتماعی شايانی به مردم اين شهر کرد که از جمله بايد به مدرسه علوم دينی محموديه فاروج اشاره داشت.
وی در دوران مبارزات اسلامی مردم مشهد، نقش آشکاری داشت و در سحرگاه روز سه‌شنبه 24 اسفند 1372ش برابر با 3 شوال 1414ق بر اثر سکته قلبی درگذشت و پيکرش پس از تشييعی باشکوه در صحن آزادی حرم مطهر امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.

48- کفايی ـ ميرزا احمد ( 1300 – 1391ق)
فرزند سوم مرحوم آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و از چهره‌های مطرح خراسان در قرن حاضر است که در شهر نجف زاده شد و پس از کسب مقدمات، کتاب مکاسب را نزد آيةالله سيد ابوالحسن اصفهانی و رسائل و کفايه را در محضر برادرش آيةالله ميرزا محمد آقازاده فرا گرفت و از سال 1319ق درس خارج فقه و اصول را در مجلس درس پدر حاضر شد و به درجه‌ی اجتهاد رسيد.
سال 1329ق به ايران آمد، و به هنگام درگذشت پدرش که در همان سال رخ داد، در مشهد بود؛ بنابراين به عراق بازگشت و همين سفر سبب شد که در انقلاب مردم عراق بر ضد انگليس که به رهبری علما و مراجع صورت گرفت، شرکت جويد و در حلقه‌ی مشاوران نزديک ميرزا محمدتقی شيرازی جای گيرد. در شمار تبعيدی‌های عراق، به ايران تبعيد شد، اما پس از آزادی نيز به دعوت مردم مشهد، در اين شهر سکنی گزيد و پس از فوت برادر بزرگش ميرزا محمد آقازاده رياست حوزه‌ی علميه‌ی مشهد را بر عهده گرفت.
پس از شهريور 1320، و در اوج حضور قشون روس در ايران و فعاليت گروه‌های منحرف، با تشکيل هيأت‌های مذهبی و راه‌اندازی دسته‌های عزاداری و برگزاری مجالس روضه و منبر، توانست در برابر نفوذ انديشه‌های روسی بايستد.
وی در طول حيات خويش علاوه بر تحقيق و تدريس، کوشش داشت که فرهنگ و مبانی دينی تقويت شود و فقر و بينوايی از جامعه‌ی اسلامی رخت بربندد، لذا همواره کوشش داشت که روابط خود را با حاکميت کشور حفظ کند و به همين دليل مورد انتقاد و نکوهش برخی از جناح‌های روحانيت بود.
در سال 1348ش برای معالجه به خارج از کشور اعزام شد و در 7 ذيقعده‌ی سال 1350 بر اثر سکته‌ی مغزی در مشهد درگذشت و جنازه‌اش پس از تشييعی باشکوه در توحيدخانه‌ی حرم مطهر امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.

49- کفعمی ـ محمد (1289 ـ 1362ش)
فرزند شيخ رجبعلی محدثی خراسانی است و در محله‌ی عيدگاه مشهد زاده شد، مقدمات را نزد پدر خود و ميرزا عبدالجواد اديب نيشابوری و ديگران گذراند و در سال 1309ش راهی نجف شد و در شمار شاگردان حاج ميرزا حسن مشکينی و آقا ضيای عراقی و سيد ابوالحسن اصفهانی درآمد و به اجتهاد رسيد.
سال 1317ش به مشهد بازگشت و پس از دو سال اقامت در اين شهر، رهسپار زابل شد و شش سال در اين منطقه‌ی محروم به تبليغ و ترويج مبانی دينی پرداخت. در سال 1325 عازم زاهدان شد و در آن جا به فعاليت‌های گسترده‌ی مذهبی و خدماتی پرداخت و چندين مدرسه و مسجد و حمام و کتابخانه و غسالخانه و تکيه در شهرهای زاهدان و زابل و ايرانشهر و خاش و چابهار و طبس ساخت و خانه‌اش پناهگاه مردم و روحانيت مبارز بود.
وی پس از انقلاب اسلامی به امامت جمعه‌ی آن شهر منصوب شد و در بيستم تير 1362 در مشهد درگذشت و جنازه‌اش در صحن آزادی حرم مطهر امام رضا(ع) مقابل آرامگاه شيخ بهائی به خاک سپرده شد.

50 – کوهستانی ـ محمد ( م 1351ش)
در روستای کوهستان واقع در شش کيلومتری بهشهر مازندران به دنيا آمد و پس از فراگيری مقدمات و سطوح به مشهد کوچيد و از اين جا راهی نجف شد و پس از رسيدن به درجه‌ی اجتهاد به ايران بازگشت و در روستای زادگاه خويش سکونت گزيد و در همان به احداث پنج مدرسه‌ی علميه به نام‌های «فضل»، «رحمت»، «فرح»، «خير» و «جمع» پرداخت و شاگردان بسياری را پروراند. وی خود دليل نامگذاری مدارس يادشده را اين گونه گفته است که چون عزم ساختن اين مدارس را کرد، از قرآن مدد خواست و اين آيه پاسخ او بود: «قل بفضل الله و برحمته فبذلک فليفرحوا هو خير مما يجمعون» (يونس/58).
کرامات بسياری را به او نسبت داده‌اند که در کتاب‌های شرح زندگی وی آمده است.
آيةالله کوهستانی بهشهری در ربيع‌الاول سال 1392ق پس از چند ماه بيماری درگذشت و جنازه‌اش به مشهد آورده شد و در روز 9 ارديبهشت سال 1351ش در رواق دارالسياده‌ی حرم مطهر امام رضا(ع) دفن گرديد.

51 – مازندرانی ـ محمد صالح (1297- 1391ق)
در کربلا به دنيا آمد سنين جوانی خود را در مازندران گذراند و از محضر پدرش ميرزا فضل‌الله حائری مازندرانی بهره‌مند شد و سپس به نجف رفت و سال‌ها درس آخوند خراسانی و ميرزا حسين خليلی و سيدمحمد کاظم يزدی را درک کرد و به اجتهاد رسيد.
در شعر و ادب عربی و فارسی دست داشت و کفايةالاصول آخوند را به نظم در آورد. ساليانی در مازندران زيست، و واپسين سال‌های عمر خود را در سمنان به تدريس و تحقيق پرداخت و در سال 1391ق برابر با 1350ش در همان جا درگذشت و جنازه‌اش به مشهد انتقال يافت و در رواق دارالسياده‌ی حرم مطهر امام هشتم(ع) به خاک سپرده شد.

52- مجتهد خراسانی ـ ميرزا حبيب‌الله (1266- 1327ق)
فرزند ميرزا هاشم و نوه‌ی ميرزا هدايت‌الله مجتهد است. در شامگاه نهم جمادی‌الاولی سال 1266ق يعنی روز پيش از پايان فتنه‌ی حسنخان سالار و محمدخان بيگلربيگی در مشهد به دنيا آمد. مقدمات را در مشهد آموخت و آن گاه به نجف رفت و در آن جا با متفکران بغداد و کاظمين هم ارتباط يافت و زبان فرانسه را فرا گرفت و از آموزه‌های عرفانی ميرزا مهدی گيلانی (متخلص به خديو) نيز تأثير پذيرفت و او را همراه جمعی از دوستانش به مشهد دعوت کرد و در سراچه‌ی بيرونی منزل پدربزرگش سکنی داد و در آن جا کتابخانه و مکانی برای خلوت آنان در نظر گرفت و در پی آن کسانی گرد او آمدند و انجمنی تشکيل شد که به نام اصحاب سراچه شهرت يافت و تلاش‌های آنان بازتاب گسترده‌ای در شهر مشهد پيدا کرد و مخالفت‌هايی را نيز برانگيخت؛ چندان که اصحاب آن پراکنده شدند و ميرزا به سامرا رفت و در محضر درس ميرزای شيرازی نشست و مورد توجه او قرار گفرت.
وی در سال 1299ق به مشهد بازگشت و تا 17 سال به تدريس و تبليغ مشغول بود، با آيين‌ها و رسوم نادرست تعزيه‌ها و انحرافات شبيه‌خوانی‌ها مبارزه می‌کرد و به تعبير برخی، رياست خراسان با او بود تا اين که در سال 1316 با عارفی به نام سيد ابوالقاسم درگزی آشنا شد و چنان از او تأثير گرفت که رياست را وانهاد و خلوت گزيد و چندی به روستاهای اطراف مشهد کوچيد.
در 27 شعبان سال 1327ق برابر با 1287ش در منطقه‌ی بحرآباد مشهد در گذشت و پيکرش به حرم مطهر امام رضا(ع) منتقل شد و در بالای صفه‌ی شاه طهماسب در کنار نيای بزرگوارش سيد مهدی شهيد دفن گرديد.
از او ديوان شعر پر و پيمانی به جا مانده است که برخی از اشعار آن بسيار معروف است:
امروز امير در ميخانه تويی تو
فريادرس اين دل ديوانه تويی تو
مرغ دل ما را که به کس رام نگردد
آرام تويی، دام تويی، دانه تويی تو

53- مجتهدی ـ جعفر (1303- 1374ش)
در 27 جمادی الثانی 1343ق برابر با اول بهمن 1303ش در خانواده‌ای بسيار متدين و مرفّه در تبريز زاده شد. از دوران کودکی به دنبال کشف حقايق و اسرار بر آمد و در قبرستان متروکه‌ی شهر گوری فراهم ساخت و شب‌ها را در آن به فکر و ذکر سپری می‌کرد. بخشی از سرمايه‌ی پدری را در راه فراگيری علم کيميا صرف کرد تا به بينوايان کمک کند، اما ندا شنيد که: «جعفر کيميا! ما اهل بيت هستيم، اگر به دنبال آن هستی قدم بگذار و ثابت باش.» فردای آن روز، با حالی آشفته و پای برهنه، پياده رهسپار کربلا شد و پس از ورود به خاک عراق برای چندين ماه در بازداشت به سر برد، سپس يک سال در نجف به پينه‌دوزی پرداخت و تمام املاک خود را به مستأجران بخشيد و برای تکميل رياضت هشت سال در مسجد سهله معتکف شد، سپس هشت سال در کربلا ماند و سراسر شب را در صحن حرم مطهر امام حسين(ع) به عبادت و توسل می‌پرداخت.
در ايام کودتای عبدالکريم قاسم به ايران آمد و شانزده بار با پای پياده راهی سفر مشهد مقدس شد و بار آخر برای چهار سال در اين شهر اقامت گزيد و سرانجام در ششم رمضان 1416ق برابر با ششم بهمن 1374 در مشهد درگذشت و در حجره‌ی 24 صحن آزادی حرم مطهر امام هشتم(ع) دفن شد.

54- مجتهدی سيستانی ـ سيد محمود (1311- 1372ش)
در خانواده‌ای متصف به علم و تقوی در مشهد به دنيا آمد. پدرش عالم زاهد مرحوم حاج سيد محمد باقر، فرزند علامه‌ی متقی آيةالله العظمی حاج سيد علی مجتهد سيستانی بود
مقدمات و ادبيات را از محضر اديب نيشابوری فرا گرفت و سطح را نزد آيات حاج سيد احمد مدرس يزدی، حاج شيخ هاشم قزوينی و حاج شيخ مجتبی قزوينی آموخت. درس خارج را در مجلس درس آيةالله العظمی ميلانی حاضر شد. مدتی برای فراگيری علم به حوزه‌های علميه‌ی قم و نجف رفت و آخرين بخش حيات خويش را در مشهد گذراند.
محافل علمی، و مجالس مذهبی وی در مشهد از شهرت و ويژگی برجسته‌ای برخوردار بود. ايشان سال‌ها در مسجد ولی عصر(عج) واقع در خيابان راهنمايی مشهد به اقامه‌ی جماعت می‌پرداخت.
مرحوم آيةالله حاج سيد محمود مجتهدی، برادر مرجع اعلای کنونی جهان تشيع حضرت آيةالله العظمی سيد علی سيستانی، روز يکشنبه 16 رمضان 1414ق برابر با هشتم اسفند 1372ش در سن شصت سالگی در مشهد مقدس درگذشت و پيکر مطهرش در جوار بارگاه منور امام رضا(ع) در صحن آزادی، جنب کفشداری شماره‌ی 9 به خاک سپرده شد.

55- مدرس يزدی – ميرزا احمد (1306- 1391ق)
در يزد به دنيا آمد و پس از آموختن مقدمات و سطح، راهی مشهد شد و در محضر درس خارج آيات سيد عباس شاهرودی و ميرزا محمد آقازاده و حاج آقا حسين قمی شرکت جست و خود سال‌ها به تدريس شرح لمعه و قوانين و مکاسب و کفايه پرداخت.
نظم و ترتيب در درس، بی‌آلايشی و فروتنی او سبب شد که صدها فاضل در حلقه‌ی درس او شرکت کنند و از محضر بهره گيرند.
ايشان در مسجد حاج ملاهاشم اقامه‌ی جماعت می‌کرد و زندگی خود را از محل درآمد مزرعه‌ای که از همسرش در اختيار داشت، می‌گذرانيد.
وی شب 17 ربيع‌الاول 1391 برابر با 24 ارديبهشت 1350 درگذشت و پيکرش در رواق دارالسياده‌ی حرم مطهر امام رضا (ع) دفن شد.

56- مديرشانه‌چی – کاظم (1306- 1381ش)
در مشهد زاده شد. پدرش از بازرگانان معتبر شهر و مادرش از خاندان علم و فضيلت بود. تحصيل ادبيات عرب را در مدرسه‌ی خيراتخان و از درس شيخ محمدتقی اديب نيشابوری و محقق نوقانی آغازيد. معالم الاصول را از آيةالله مرواريد و شرح لمعه و قوانين را از حاج ميرزا احمد مدرس يزدی فرا گرفت و رسائل و مکاسب و کفايه و خارج اصول را از آيةالله شيخ هاشم قزوينی آموخت. وی ضمن استفاده از محضر ميرزا احمد کفايی، چند مبحث فقه و يک دوره کامل اصول را در درس آيةالله ميلانی شرکت جست و اساتيد وی فلسفه، شيخ مجتبی قزوينی، شيخ سيف‌الله ايسی و مرحوم الهی قمشه‌ای بودند.
پس از تأسيس دانشکده‌ی الهيات مشهد در سال 1337، به تدريس فقه و حديث در آن جا پرداخت و به همين مناسبت کتاب‌های «دراية الحديث»، «علم الحديث» و «تاريخ حديث» را نگاشت.
کتاب‌های «مزارات خراسان»، «تاريخچه ادوار منطق»، «تاريخ فقه مذهب اسلامی»، «آيات الاحکام»، «روش استنباط»، «چهل حديث امام رضا عليه السلام»، تصحيح نسخه «صحيفه سجاديه»، و سرپرستی محققان در تحقيق و تصحيح و تأليف کتاب‌های «هدايةالامه»، «الحکم من کلام اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب (ع)»، «سنن النبی (ص)» و «الانوار البهيه» و.. بخشی از آثار مکتوب آن استاد فرزانه است.
وی از منش اخلاقی درخشانی برخوردار بود و آرامش نمايانی بر روح و روانش سايه انداخته بود و دريای سراسر گوهر وجودش در برابر توفان‌ها، به تلاطم نمی‌افتاد.
در نيمروز 23 ارديبهشت 1381، برابر با آخر صفر 1423 در مشهد درگذشت و پيکر پاکش در غرفه 25 صحن آزادی حرم مطهر امام هشتم (ع) به خاک سپرده شد.

http://www.imamreza.net/per/imamreza.php?id=205

جلوه هایی از زندگی حضرت آیه الله العظمی حاج شیخ محمدتقی آملی(ره)

 

جلوه هایی از زندگی حضرت آیه الله العظمی حاج شیخ محمدتقی آملی(ره)

پدید آورنده : ناصر باقری بیدهندی ، صفحه 108

 

سرانجام، پس از عمری تلاش و کوشش و خدمت به اسلام و مسلمین، در شب 29 شوال 1391ق مطابق با27/9/1350 خ چراغ پر فروغ حیات اش خاموش گردید و چشم ازجهان فانی فرو بست و براساس وصیت اش در باغ رضوان، نزدیک قبر مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در جوار رحمت امام علی بن موسی الرضا(ع) دفن شد.

 

پدر دودمان او از گذشته ی دور روشن نیست، اما پدرش مرحوم ملامحمد آملی از رجال علمی مشهور بود که در1263 ق در آمل به دنیا آمد. او، شاعر و ادیب بوده و در عهد صفویه می زیسته است.

مرحوم آملی، در هفده سالگی به تهران آمد و از محضر مرحوم آیه الله حاج شیخ محمدحسن آشتیانی( صاحب بحرالفوائد) و مرحوم آیه الله میرزا ابوالقاسم کلانتر(م 1295ق) و سید صادق طباطبایی، فقه و اصول، و از محضر حکیم بزرگ عصر خود،مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه (م 1314ق) و مرحوم آقاعلی زنوری (م 1307ق) حکمت متعالیه را فرا گرفت و جامع معقول و منقول گردید و تدریس و امامت «مسجد مجد»را در 1320ق برعهده گرفت. در جریان مشروطیت، همگام با شهید آیه الله حاج شیخ فضل الله نوری به مبارزه پرداخت. پس از شهادت حاج شیخ فضل الله، به شهرستان نورتبعید شد. پس از تبعید، مجددا به تهران بازگشت و در سال 1336ق رحلت کرد و درقبرستان ابن بابویه شهر ری، در ایوان مقبره ی مقدمات و سطوح را از محضر پدر و دیگر عالمان آن شهر، از جمله میرزا حسن کرمانشاهی، آقا شیخ محمد هادی طالقانی و مرحوم آقا سید جلیل و شیخ عبدالحسین هزار جریبی و شیخ رضا نوری مازندرانی و شیخ علی نوری و حاج شیخ عبدالنبی نوری فراگرفت و در سال 1349ق در عین این که از استادش مرحوم نوری اجازه ی اجتهادداشت، برای تکمیل اندوخته های خود به نجف هجرت کرد و مدت چهارده سال از محضربزرگانی مانند مرحوم آیه الله میرزا حسین نائینی (م 1355ق) و مرحوم آیه الله آقاضیاءالدین عراقی (م 1361ق) و مرحوم آیه الله شیخ مهدی نوائی مازندرانی ومرحوم آیه الله سیدابوالحسن اصفهانی(1365ق) استفاده کرد و به درجه ی ممتازاجتهاد ارتقا پیدا کرد و از مرحوم آیه الله سید ابوتراب خوانساری و مرحوم آیه الله شیخ اسدالله زنجانی، به دریافت اجازه ی روایی مباهی شد.

خود او از دروس اساتید خویش در نجف این گونه یاد کرده است: ... و مجلس افاده ی آقای آقا ضیاءالدین عراقی را برای خود اختیار کردم تا درآن مدرس محترم، یک دوره اصول، من البدایه الی النهایه دیدم، و اسطاری از فقه رابرخوردم و آن چه شنیدم، بنوشتم و آن چه نوشتم مذاکره کردم و به تحقیق اندر شدم.

تا آن که مرا شوق شنیدن ابحاث آقای نائینی پیدا شده، پس از تکمیل دوره ی مباحثه آقای عراقی، به درس ایشان حاضر شده از آخر مباحث استصحاب الی آخر تعادل وتراجیح، و از اول مباحث الفاظ الی رساله برائت، خدمت شان استفاده کردم. و به مباحثه ی آقای اصفهانی که در آن اوان، اصول منقح خارج می فرمود، حاضر می شدم وآن چه از درس ایشان هم استفاده کردم به دام کتابت قید کردم.

تا سنین هزار و سیصد و چهل و هشت (1348 ه) و چهل و نه (1349) و پنجاه (1350)نه آن که خود را مستغنی دیدم، بلکه ملول شدم، ... و همواره از خستگی ملول و درفکر برخورد; کاملی، وقت می گذراندم، و به هرکس می رسیدم، با ادب و خضوع، تجسسی می کردم که مگر از مقصود حقیقی اطلاعی بگیرم.

و در خلال این احوال، به سالکی ژنده پوش برخوردم و شب ها را در حرم مطهر حضرت مولی الموالی، ارواحنافداء عتبته، تاجار حرم با ایشان به سر می بردم. و او اگرچه کامل نبود، لیکن من از صحبت اش استفاداتی می بردم. تا آن که موفق به ادراک خدمت کاملی (3) شدم، و به آفتابی در میان سایه برخوردم و از انفاس قدسیه ی اوبهره ها بردم و در مسجد کوفه و سهله، شب هایی تنها مشاهداتی کردم. و کم کم باب مراوده با مردم را به روی خود بستم و در مجالس مباحثات حاضر نمی شدم و دروسی راکه خود داشتم، ترک کردم. و چند سال بر این حال بماندم تا مرا شوق بازگشت به طهران پدید آمد... .

او، در ربیع الاول 1353ق به تهران مراجعت کرد و در محله ی حسن آباد مقیم شد و به افاده و افاضه پرداخت.

اشتغال به هدایت مردم و امامت در مسجد مجدالدوله تهران و تدریس عقاید واحکام، ایشان را از اشتغالات عالی تر باز نداشت. لذا، هم تدریس معقول داشت و هم تدریس منقول و هم به تصنیف و تالیف پرداخت و هم در امور اجتماعی دخالت می کرد. چند خاطره از دوران تحصیل

مرحوم استاد علامه طباطبایی و شهید علامه مرتضی مطهری، نقل کرده اند که هنگامی که مرحوم آملی در نجف اشرف مشغول تحصیل بودند، یک شب به خاطر خستگی به بالشی که پشت سرشان بوده تکیه داده و قرآن تلاوت کردند. فردا که خدمت استاداخلاق شان (مرحوم میرزا علی آقای قاضی رضوان الله علیه می روند، استاد بی مقدمه می فرماید: «می دانی چه چیز را از دست دادی؟». عرض کردم: «خیر». فرمود:

«بالا را نگاه کن!». سر را بالا کردم قصری سفید با درختانی سبز و نهر آبی شفاف و گل هایی فراوان دیدم. وقتی به خود آمدم همه چیز عادی بود.».

هم ایشان گوید:

بنده جوانی حدود بیست ساله بودم که در اتاق منزل مرحوم آقا، در محضر ایشان خدمت می کردم; یعنی، جواب تلفن ها را می دادم و پذیرایی آقایانی که به دیدن آقامی آمدند را می کردم.

روزهای اولی که افتخار خدمت آقا را داشتم، به من فرمودند! «عزیزم! تکیه کلام ایشان به نزدیکان خود هرگز در جواب تلفن یا مراجعه ی آقایان و ... مراآیه الله یا جناب و یا القاب دیگر مگو! فقط به آقای آملی اکتفا کن! حدود دو سال در خدمت آقا بودم. روزی شخصی حدود پنجاه ساله، حضور آقا آمد و گفت: «دیشب،مرحوم صاحب عروه را خواب دیدم. به من فرمود: «به آقا شیخ محمدتقی آملی بگوشرح کتاب عروه الوثقی را زودتر تمام کند.». آقا به آن شخص فرمود:

«شما می دانی که من مشغول نوشتن مصباح هستم؟». او در جواب گفت: «اصلا اطلاعی نداشتم و ندارم ». من، این روز را فراموش نکردم تا زمانی که کتاب مصباح به آخر رسید. ساعتی بعددر حال وضو گرفتن جهت نماز شب، دارفانی را وداع کرد. مبارزات

الف) درجریان انجمن های ایالتی و ولایتی، هنگامی که اعلامیه ای به امضای مراجع تهران رسید، مردم قیام کردند. آن بزرگان عبارت بودند از مرحوم آیه الله سیداحمد خوانساری (م 1405ق)، مرحوم آیه الله شیخ محمدرضا تنکابنی (م 1385ق)،مرحوم آیه الله میرزا احمد آشتیانی (م 1395ق)، مرحوم آیه الله شیخ محمدتقی آملی.

ب) در جریان تاریخی سال 42 یکی از مراجعی که فتوا به مرجعیت حضرت امام خمینی(ره) داد تا ایشان مصونیت داشته باشند، مرحوم آقای آملی بود.

ج) در دوره ی تبعید حضرت امام خمینی(ره) و پس از آن، طلاب و سخنرانان را به ترویج افکار انقلابی ایشان تشویق و ترغیب می فرمود. آثار علمی معظم له

دو دسته تالیف داشته اند، دسته ای تقریرات دروس اساتیدش بوده و دسته ای هم نتیجه ی افکار بلند خود او است.

1- التعلیقه علی مکاسب المرحوم العلامه الانصاری (ره); این کتاب تقریر درس مرحوم علامه حاج میرزا حسین نائینی است که حاوی مباحث مکاسب محرمه تا اشتراط قدرت برتسلیم است. کتاب مذکور، در دو جلد در تهران به سال 1372-1374ق چاپ شده است.

2- کتاب الصلاه; این کتاب، تقریر بحث استادش مرحوم آیه الله میرزا حسین نائینی است که در سه جلد در تهران به سال 1371ق چاپ شده است. این کتاب مشتمل است برجمیع مباحث نماز، جز نماز جمعه; زیرا، استاد، مبحث نماز جمعه را متعرض نشده است.

3- منتهی الوصول الی غوامض کتابه الاصول; این کتاب تقریر بحث مرحوم آیه الله سیدابوالحسن اصفهانی است که در تهران چاپ شده است.

4- حاشیه بر کفایه و ادله ی عقلیه; این کتاب، تقریر بحث مرحوم آیه الله آقاضیاءالدین عراقی است.

5- تقریر بحث های استاد خود، مرحوم محقق نائینی در مباحث الفاظ علم اصول.

6- شرح بر بخش حکمت و فلسفه ی منظومه ی حکیم الهی مرحوم حاج ملاهادی سبزواری.

بنا به گفته ی استاد شهید آیه الله مطهری این کتاب، مهم ترین اثر او در فلسفه است.

7- رساله ای در احکام رضاع (مخطوط).

8- شرح بر اشارات.

9- شرح عروه به نام مصباح الهدی در دوازده جلد که به چاپ رسیده و مهم ترین اثرایشان در فقه است.

10- حیات جاوید; این کتاب، مجموعه درس های اخلاق ایشان است که در تهران، دردو جلد به سال 1335 چاپ شده است.

11- مجموعه ای از قاعده ی تجاوز و فراغ و قاعده ی ید و اماریت آن ها برای ملکیت(مخطوط).

12- رساله ای در رهن (مخطوط).

13- رساله ای در وقف (مخطوط).

14- اثبات صانع از ماتریالیسم تا ایده آلیسم، چاپ تهران، 1371ق.

15- خداشناسی، چاپ تهران، 1370ق.

16- رساله فی قاعده لاضرر.

17- رساله فی الرضاع .

18- خلاصه ی مذاکرات راجع به اصول الدین، چاپ تهران، 42 صفحه.

19- رساله ای در جفر; طبق اظهار یکی از نوادگان آن مرحوم، این رساله، در حال حاضر، در اختیار استاد حسن زاده آملی، مدظله العالی، است. تشرف به محضر ولی عصر، عجل الله تعالی فرجه الشریف

مرحوم حاج میرزا علی قاضی، استاد ایشان فرموده است: بعضی از افراد زمان ما،مسلما ادراک محضر مبارک آن حضرت را کرده اند و به خدمت اش شرفیاب شده اند.

یکی از آن ها، در مسجد سهله در مقام آن حضرت -که به مقام صاحب الزمان معروف است مشغول دعا و ذکر بوده است. ناگهان آن حضرت را می بیند که در میان نوری بسیارشدید به او نزدیک شده و چنان ابهت و عظمت آن نور، او را می گیرد که نزدیک بوده قبض روح شود، نفس او قطع و به شمارش افتاده بود و تقریبا یکی دو نفس به آخرمانده بود که جان دهد، امام عصر را به اسمای جلالیه خداوند متعال قسم می دهد که دیگر به او نزدیک نگردند، بعد از دو هفته که این شخص در مسجد کوفه مشغول ذکر بوده امام زمان(ع) بر او ظاهر می شوند و مراد خود را می یابد و به شرف ملاقات می رسد.

مرحوم قاضی می فرمود: این شخص، (مرحوم) شیخ محمدتقی آملی بوده است. شاگردان

آن فقیه فرزانه، در طی عمر شریف و با برکت خود، شاگردان زبر دست و والامقامی تربیت کرد. بعضی از شاگردان ایشان عبارت اند از:

1- مرحوم آیه الله میرزا جوادآقا تهرانی

2- آیه الله حسن حسن زاده آملی

3- آیه الله عبدالله جوادی آملی

4- آیه الله آقا سیدرضی شیرازی

5- آیه الله سید حسین شمس

6- مرحوم حجه الاسلام والمسلمین سید حسن موسوی دهسرخی

7- حجه الاسلام والمسلمین شیخ مصطفی مسجد جامعی

8- مرحوم دکتر عبدالجواد فلاطوری

9- دکتر مهدی محقق

10- رضا اصفهانی. الولد سرابیه

یکی از فرزندان معطم له، حضرت آیه الله آقاضیاءالدین آملی است که تحصیلات ابتدایی را نزد پدر و اساتید محترم دیگر در زادگاه خود، تهران، به انجام می رساند و سپس راهی نجف اشرف شده و از محضر مرحوم آیات عظام آقاضیاءالدین عراقی و سیدابوالحسن اصفهانی و حاج شیخ کاظم شیرازی و میرزاابوالحسن مشکینی و دیگر اساطین علم، استفاده می کند و به مرحله ی رفیع اجتهادنایل می آید. ایشان، مدتی به نمایندگی مرحوم آیه الله حکیم و یک بار به نمایندگی از طرف مرحوم آیه الله بروجردی، در مصر اقامت می گزیند و رهبری شیعیان آن کشوررا بر عهده می گیرد و پس از تیره شدن روابط ایران و مصر،به ایران باز می گردد ومدتی در آمل ساکن می شود و پس از آن، برای همیشه ساکن تهران می شود و به ترویج و تدریس و اقامه ی جماعت در مسجد پدر بزرگوار خود می پردازد تا این که اجل محتوم او فرا می رسد و به ملکوت اعلا می پیوندد.

جناب ایشان، دارای اجازاتی از اساتید خود بود و افتخار دامادی حضرت آیه الله حاج آقا حسین قمی(ره) هم نصیب اش شده بود.

او، در پنجاه سالگی به حفظ قرآن مشغول می شود و ظرف چهار سال قرآن را حفظمی کند.

یار دیرینه اش حجه الاسلام والمسلمین سید احمد شهرستانی درباره ی او می گوید:

بسیار مرد مهذب و متقی و در راه تحصیل، خیلی جدی و با ورع و تقوا بود و ازسربازان کاری امام عصر(ع) محسوب می شد.

زندگی را خیلی با قناعت به سر می برد و در عین این که خود عیال وار بود، ولی ازرسیدگی به وضع دیگران غافل نبود و ایثار می کرد و حرصی بر مال دنیا نداشت و ازمال دنیا، چیزی جز مقداری کتاب از او باقی نماند. وی کثیرالزیاره بود و درروضه زیاد شرکت می کرد.

ناگفته نماند که آیه الله عبدالله جوادی آملی نیز مقداری در محضر او تلمذکرده اند.

فرزند دیگر ایشان، دکتر کاظم آملی است. و یکی از دامادهای آن مرحوم، آل احمدطالقانی و داماد دیگرش، نوه ی مرحوم آقای کافی بوده است. ستایش دانشمندان از ایشان

حضرت استاد جوادی آملی، درباره ی استاد خود گوید:

ایشان سعی می کرد هر وقت حضورشان می رفتیم مجلس شان آموزنده باشد، گاهی داستانی ذکر می کردند که حکایت از آن می کرد که انسان، راهی جز تهذیب نفس ندارد. گاهی می فرمودند:

«من خواب دیدم دشمن به من حمله کرده است و به من پرخاش می کند. من ناچار شدم که دست او را بگیرم و دست اش را گاز گرفتم و بغتتا از شدت درد بیدار شدم. دیدم دست ام در دهان خودم قرار دارد. فهمیدم دشمن من، خودم هستم و کسی به سراغ من نمی آید. این نفس است که دشمن من است; ما از بیرون آسیب نمی بینیم; هرچه می بینیم از درون است. ». بار دیگر فرمودند: «من خواب دیدم دشمن به من حمله کرده است ومن هم به او پرخاش کرده ام و دست برده ام چشم او را بکنم و از شدت درد بیدارشدم، دیدم که دست ام در چشم خودم است. باز من در عالم رویا آموختم که دشمن انسان خود انسان است; اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک ». (5]خ)

فرزند دانشمنداش درباره ی پدر نوشته است:

آن جناب، حقا از اعاظم علمای معاصر و جامع معقول و منقول و مجتهد در فروع واصول بود، چنان که حایز منقبتین

‹رس ث/››ح :دسیونی م ی لمآ ه دازن سح ه للاه یآ داتسا ح ح )خ»6( علم و عمل بود. هم در مراقبت، حظی وافر داشت که دارای (ربتت عندیت بود، و هم در سلوک الی الله نصیب اوفی داشت، و هم درتصنیف ید طولی. آن جناب را بر راقم، حق عظیم است. رفع الله درجاته و جزاه خیرجزاءالمعلمین.

بعد از رحلت آیه الله حاج سید حسین آقا بروجردی(ره) بسیاری از امامیه، به آیه الله آقا سیدمحسن حکیم(ره) رجوع می نمودند و شهرت مرجعیت، با آن جناب بود.

در همان اوایل امر که روزی این کم ترین، در محضر مبارک استاد آیه الله حاج میرزاابوالحسن شعرانی در تهران تشرف داشته است، تنی چند از طلاب مدارس به حضورش رسیدند و عرض کردند: « ما، به چه کسی رجوع کنیم؟» در جواب فرمودند: «به آقای حاج شیخ محمدتقی آملی; چه اگر ایشان از آقای حکیم بیش تر نداشته باشد،کم تر ندار (7]خ) ... پس از مراجعت اش از نجف اشرف به تهران، تا زمان ارتحال اش که در حدود 38 سال است، بیت الشرف آن جناب در تهران، همواره بیت المعمور تدریس وتصنیف و تکمیل نفوس مستعده بوده است. انسان، معنای واقعی عشق به علم و معارف را از سیرت حسنه ی او مشاهده می کرد. و او را از مصادیق بارز حدیث شریف: قال الحواریون لعیسی: یا روح الله! من نجالس؟ قال:

فرمودند: «در حدود چهل سال سن داشتم که رفتم قم. روز عاشورا بود و در صحن مطهر حضرت معصومه،(س) روضه می خواندند. خیلی متاثر شدم و زیاد گریه کردم. بعداز آن آمدم قبرستان شیخان و زیارت اهل قبور و «السلام علی اهل لااله االاالله...» را خواندم. در این هنگام دیدم تمام ارواح، روی قبرهایشان نشسته اند وهمگی گفتند: علیکم السلام. شنیدم زمزمه ای داشتند مثل این که درباره ی امام حسین(ع) و عاشورا بود (10]خ).

علامه ی متتبع حاج شیخ آقابزرگ تهرانی درباره ی ایشان می نویسد:

عالم فقیه، و حکیم فاضل، من وجوه علما طهران و مراجع الاموربها.

مولف محترم معجم رجال الفکر و الادب فی النجف خلال الف عام (ج 1، ص 75) او رااین گونه ستوده است:

عالم فقیه حکیم فاضل من اساتذه الفقه و الاصول.

استاد محترم شیخ محمد امامی کاشانی در نماز جمعه ی تهران مورخه ی 14/7/68 ضمن تجلیل از معظم له فرمودند:

اوایلی که به تهران آمده بودم، شنیدم ایشان سخت مریض و بستری هستند. به عیادت اش رفتم و احوال اش را پرسیدم.

فقط می فرمود: «الحمدلله » و هیچ شکوه وصحبتی بیش از این نداشت. نویسنده ی محترم دانشمندان و رجال مازندران درباره ی ایشان می نویسد:

از اعاظم مجتهدین عصر می باشند که اگر به قم یا به عتبات سکونت می فرمود، شایداز حیث مرجعیت، مقدم بر دیگران بود.

ایشان علاوه بر فقه واصول و حکمت، نسبت به معاصرین، ممتاز و منحصرند، ولی چون گوشه گیر و منزوی هستند، در انظار عامه، آن طور که می بایست شناخته نشدند.

 

مولف منتخبی از تاریخ فلاسفه اسلام ص 318 می نویسد:

تالیفات استاد ما علامه آیه الله آملی که تاکنون در حدود پانزده جلد آن دررشته های معارف اسلامی چاپ و منتشر شده است، از کتاب های مورد توجه استادان عالم اسلامی است. وجودش از افتخارات مذهب جعفری و ایران است. وفات و مدفن

سرانجام، پس از عمری تلاش و کوشش و خدمت به اسلام و مسلمین، در شب 29 شوال 1391ق مطابق با27/9/1350 خ چراغ پر فروغ حیات اش خاموش گردید و چشم ازجهان فانی فرو بست و براساس وصیت اش در باغ رضوان، نزدیک قبر مرحوم سید میرزاحسین سبزواری و در جوار رحمت امام علی بن موسی الرضا(ع) دفن شد.

استاد محقق جلال الدین همایی در رثای ایشان، ماده تاریخی سروده که در ذیل می خوانید:

آیت عظمای دین، شیخ تقی کز وی آیات خدا شد منجلی پاسدار شرع پاک مصطفی افتخار شیعه ی آل علی آملی،کاندر علوم عقل و نقل بود جامع، چون بهاء عاملی نادر افتد دین و دانش رابه هم کسی چنو در جامعی و کاملی بس تهی دستان طالب علم را کز افاضات اش غنی کرد و ملی داعی حق را به جان لبیک گفت شد خرامان در جنان با مقبلی عطلت ایامنا یاویلنا من عیون الفضل کانوا کالحلی خواستم تاریخ فوت اش از سنا کش ارادت داشت در صافی دلی بهر تاریخ اش شمسی گفت:«آه! رفت از دنیا تقی آملی »

1350 هجری خورشیدی

فعاش سعیدا و مات حمیدا و ابقی الذکر الجمیل و الاثارالحسنه و المولفات القیمه. کتابنامه

آیت حسن جشن نامه بزرگداشت استاد حسن زاده آملی اختران فروزان ری و تهران یا تذکره المقابرشیخ محمد شریف رازی اظهارات برخی از شاگردان محترم ایشان اعیان الشیعه، سیدمحسن امین تاریخ حکماء و عرفاء متاخر بر صدرالمتالهین، منوچهر صدوق سهاتجلی تقوا و علم دفتر اول، زیر نظر آیه الله احمدی فقیه یزدی تذکره الحکماء، شیخ مرتضی گیلانی چراغ تجربه، به اهتمام جعفرپژوم خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مطهری دانشمندان و رجال مازندران، اسماعیل مهجوری دایره المعارف تشیع راهنماشناسی، محمدتقی مصباح یزدی سیمای فرزانگان، رضا مختاری طبقات اعلام الشیعه، آقابزرگ تهرانی کیهان اندیشه، ش 54کیهان فرهنگی، سال دوم، ش 9، آذر64، مصاحبه با آیه الله جوادی آملی گنجینه ی دانشمندان، محمد شریف رازی گنجینه یا کشکول، سیاح معجم رجال الفکر و الادب فی النجف، دکتر محمدهادی امینی مولفین کتب چاپی، خان بابامشارمقدمه دررالفوائد، چاپ دوم مقدمه مصباح الهدی معارف اسلام، سال اول، ش 2، اسفند 1345منتخبی از تاریخ فلاسفه اسلام، مرتضی مدرسی منظومه معرفت، گلی زواره وفیات العلماء یا دانشمندان اسلامی، جلالی شاهرودی.

پی نوشت ها:

1- رک: گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 371، دانشمندان و رجال مازندران، ص 84;در آسمان معرفت، ص 179; کیهان اندیشه، ش 54، مقاله ی استاد حسن زاده آملی; چراغ تجربه، صص 18-25.

2- مجله معارف اسلام، س 1، ش 2، اسفند 1345.

3- منظور، جناب حاج سید علی آقای قاضی طباطبایی تبریزی(ره) است.

4- راهنما شناسی، محمدتقی مصباح یزدی.

5- کیهان فرهنگی، س 2، ش 9.

6- مقدمه ی مصباح الهدی فی شرح العروه الوثقی.

7- در آسمان معرفت، ص 217.

8- اربعین شیخ بهائی، حدیث 18.

9- در آسمان معرفت، ص 222.

10- مجله ی حوزه، ش 51 50، ص 31 و 32.

11- دانشمندان و رجال مازندران، ص 84 و 85.

12- تجلی تقوا و علم ، دفتر اول، ص 79.

 

http://www.hawzah.net/FA/MagArt.html?MagazineID=0&MagazineNumberID=4220&MagazineArticleID=27575

از مجموعه مشاهیر مدفون در حرم امام رضا(ع)

ز مجموعه مشاهیر مدفون در حرم امام رضا(ع)

آیت ‌الله حاج میرزا حسین سبزواری مشهور به " فقیه سبزواری " ، فرزند آیت‌ الله میرزا موسی (1265-1337 ه‍ . ق) سوم رمضان 1309 ه‍ . ق در شهر سامرا به دنیا آمد و در سال 1318 ه‍ . ق همراه پدر خود آیت ‌الله میرزا موسی به سبزوار رفت و در آنجا به تحصیل علوم دینی پرداخت . وی در سال 1326 ه‍ . ق برای ادامه تحصیل وارد مشهد شد و در مدرسه فاضلخان حجره گرفت و از محضر دانشورانی چون حاج شیخ حسن برسی ، میرزا محمد باقر مدرس رضوی ، میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری ، حاج میرزا حسین از شاگردان میرزای شیرازی و حاج میرزا اسماعیل مجتهد ، علم آموخت .
فقیه در طول تحصیلات خود در حوزه مشهد ، شاهد فاجعه به توپ بستن حرم در روز دهم ربیع ‌الثانی 1330 ه‍ . ق بود و این فاجعه را در یادداشت ‌های منتشر نشده خود منعکس کرده است . وی شعبان سال 1331 ه‍ . ق با دختر میرزا حسین صدر العلماء (1295-1329 ه‍ . ق) یکی از علمای برجسته سبزوار ، ازدواج نمود و شش سال در سبزوار اقامت کرد . در این مدت ضمن تدریس ، خارج فقه و اصول را از محضر پدر و حکمت را نزد افتخار الحکما ، شاگرد کم مانند حاج ملا هادی سبزواری ، فرا گرفت و سال 1338 ه‍ . ق ، پس از فوت پدر و طبق وصیت او ، برای ادامه تحصیل به نجف رفت و فقه و اصول را نزد آیات میرزا حسین نائینی ، سید ابوالحسن اصفهانی ، آقا ضیاء عراقی و حاج سید محمد فیروزآبادی فرا گرفت و از همه اساتید خود اجازه اجتهاد دریافت نمود و به " فقیه سبزواری " اشتهار یافت .
وی علاوه بر درک محضر اساتید یاد شده خود در سامرا ، در نجف نیز از محضر آخوند خراسانی ، سید محمد کاظم یزدی ، شیخ حسین مامقانی ، آیت ‌الله شربیانی ، آیت ‌الله سید محمد بحرالعلوم ، شیخ محمد طه نجف ، میرزا حسین نوری ، حاج آقا رضا همدانی ، شیخ علی گنابادی و شیخ علی قوچانی بهره برد . در سال 1347 ه‍ . ق در 38 سالگی به درخواست مردم سبزوار به ایران بازگشت و در مشهد ساکن شد و به تدریس فقه و اصول و فلسفه و نیز اقامه نماز جماعت روی آورد و خدمات اجتماعی و عمرانی کم ‌نظیری انجام داد . او مدرسه باغ رضوان را با 16 هزار متر مربع مساحت در سال 1330 شمسی ساخت و تکیه سیدها را احداث کرد . درمانگاه رازی را تکمیل کرد و 120 باب منزل در خیابان نخریسی و 25 باب در خیابان خواجه‌ ربیع برای سیل ‌زدگان بنا نهاد و 2500 قطعه زمین را در کوی طلاب به طلبه‌ ها و فضلای حوزه مشهد واگذار کرد و ده‌ ها مسجد را در محلات مختلف مشهد ساخت . وی روز شنبه 24 شوال 1384 ه‍ . ق / 1345 ه‍ . ش در 77 سالگی راه ناهموار دنیای مادی را به آخر رساند و روحش به دار قرار پر گشود و در محل مدرسه باغ رضوان به خاک سپرده شد . " هدایه الانام " رساله عملی اوست و کتاب " مناسک حج " وی نیز به چاپ رسیده است .

http://vefagh.co.ir/vije-name/emam-reza/mashahir.php?name=9