خاطرات آیة الله حجت هاشمی خراسانی از آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری (10)
( 10 )
خاطرات آیة الله حجت هاشمی خراسانی
از :
آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری
آیة الله امام جمعه زنجانی قدّس سرّه ، از دوستان مرحوم فقیه سبزواری ؛
و از اساتید استاد حجت هاشمی خراسانی
حجة الاسلام والمسلمین ؛ و قدوة ارباب الیقین ، آقای حاج سید محمود حسینی زنجانی قدّس سرّه ، از مردان وارسته جهان ؛ و ارباب حال بشمار می رفت .
صاحب قدّ متوسط و صورت طولانی و ریش بلند خفیف . درسال 1373 قمری به مشهد رضوی مشرّف شده بود و در نزدیک منزل فقیه سبزواری اقامت کرده و فقیه سبزواری با وی آشنایی داشت و روزی به دیدن وی آمده بود و به واسطه استاد رضوی ، به خدمتش مشرف شدم و سفارش مرا به جنابش کرد و مقرر شد هر روز ساعتی به حضورش می رفتم و از جواهر علوم و اسرار و رموز اندوخته به من تعلیم بدهد و وی را حالی خوش و مجلسی سخت با روح و لطافت بود و از عاشقان حق و عارفان وی محسوب می شد .
منبع :
کتاب مرآة الحجّة ، شرح حال حجت هاشمی و اساتید ، صفحه 162
استاد حاج سید علی برقعی ، ( از دوستان مرحوم فقیه سبزواری ؛ و از اساتید استاد حجت هاشمی خراسانی . )
حضرت حجة الاسلام و زبدة الاعلم ، کهف العرفاء ، حاج میر سید علی برقعی قدّس سرّه .
وی از علماء پرمایه و عرفای گرانمایه بوده ، از اصحاب عرفان و حال بشمار می رفت و از سادات عظام سلسله برقعیّه بود .
مردی ضعیف الجثه و خفیف اللحیة ، دارای قدّ کشیده و صورت ضعیف و بدن نحیف بوده .
با جنابش در منزل فقیه سبزواری آشنا شدم ؛ و به حضورش راه یافتم و از انفاس قدسیه اش استفاده ها بردم و از اسرار و رموز عرفان و آداب و سیر و سلوک و طریق وصول به یقین و توحید از او استفاده کردم و دستوراتی از ذکر و فکر در شب و روز عطا فرمود و وی را کتب چندی است در توحید و اسلام و جز این ها ووی را شرح بر منازل السائرین است و گویا طبع نشده و اورا طبع رسا و نظم شیواست و از شعر اوست که در استقبال یکی از شعرا رفته که او گفته :
کوه نتواند شدن سدّ ره مقصود مرد
همت مردان برآرد از نهاد کوه ، گرد
و استاد علیه الرحمه گفته :
بهر نان ای دل ، مکش گر مردی از بی درد درد
خون دل خورد و نخورد از سفره نامرد ، مرد
بر مدار از خاک اگر باید بگردی خوار خار
بر مگیر از آب اگر با منّتت آورد ، ورد
بشنو این فرد مرا باشد تورا گر گوش هوش
کز سخن های دگر باشد مرا این فرد ، فرد
همت مردان اگر یک لحظه بر خیزد زجای
بر نشاند از زمین بر چرخ دائم گرد ، گرد
گرد محنت گرچه بسیار است در میدان مرد
لیک گر مردی تو در این ورطه پر گرد ، گرد
از ازل حکم مشیت در جبین بنوشته اند
هان جبین بر هم مکش ، گو آن چه باید کرد کرد
منبع :
کتاب مرآة الحجّة ، شرح حال حجت هاشمی و اساتید ، صفحه 167
... و عجب است از روزگار که چگونه تنزّل می کند و پیش از این روزگار ، اگر شمسی افول کردی ، قمری طلوع نمودی ؛ و اگر قمری غروب می نمودی ، مشتری یا زهره ای بدل او می شد ولی اکنون در اغلب کشورها و بلاد ، اگر خورشیدی صورت پنهان کردی ، ماهی آشکار نیست ؛ واگر قمری از دیده ناپدید گردید ، ستاره ای درجای او دیده نمی شود یا اگر هست ، چون ستاره هفتم ثریّا است .
و اینک ، در شهر مشهد رضوی بنگر که در چندی پیش ، علمایی چون فقیه سبزواری و ادیب نیشابوری و آقای کلباسی و آقای میلانی و آقای ادیب خاوری و آقای ادیب هروی و آقای کفایی و مانند آن ها بود و همین طور در نیشابور ، چون شیخ محمد حسین نجفی و در سبزوار چون فاضل هاشمی و در سمنان علامه سمنانی و در بیرجند آقای تهامی و آقای آیتی و همین طور در سایر بلاد و اکنون مثل آن ها نیست و در سال 1400 که در ماه شعبان که در سوریه بودم این دو شعررا گفتم :
خَلَتِ الدّیار من الرّجال الکُمّل
وَ مَضَی الذینَ مِنَ الطِرازِ الاَوَّلِ
ماتوا و ما خلقوا شموسا مثلهم
هذا لَعَمرُکَ من عُضالِ الاعضلِ
و اکنون بیشتر بلاد ایران از علماء بزرگ خالی شده و عشری از اعشار علوم و فضائل باقی نمانده و در این زمان چون من نمونه ای از آن اساتید که در کتاب نام برده شده می باشم و در این باب گفته ام و با این همه ، قطره ای از بحار علوم هستم :
امروز من یگانه دورانم
استاد بی نظیر خراسانم
مجموعه تمام اساتیدم
محفوظه جمیع اسانیدم
ولی فقیه سبزواری کجا و من کجا ؟ او چون آسمان است و من زمین . . ادیب نیشابوری کیست و من چیستم ؟ او شمس است و من سُها . بخدا خجالت می کشم خودرا ادیب یا فقیه بخوانم و شرم دارم خویش را عالم بدانم زیرا قطره ای در جنب دریای اعظم عدم است . اگر دانشوران قدیم عالمند چون خواجه نصیر و علامه حلّی و ابو نصر و شهید اول و شهید ثانی و بوعلی سینا ، من چیستم ؟ و اگر آن ها صاحب فضائلند ، من کیستم ؟ و هرگاه شیخ عطار با آن عظمت ، نسبت به سابقین بگوید :
من ندانم این چه مردان بوده اند
کز عمل یک دم نمی آسوده اند
پس من چه بگویم و بهتر آن که هیچ نگویم و بگویم ( و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا )
و از آن قلیل ، نصیب این عبد ذلیل ، اقلّ از قلیل است و به اقلّ و قلیل بالیدن ، از بی خردی است و خدارا بر این بهره اندک بسیار شکر که مرا لایق این نعمت دانسته و این فضیلت را بر من ارزانی داشته .
منبع :
کتاب مرآة الحجّة ، شرح حال حجت هاشمی و اساتید ، صفحه 174
نویسنده : ابو معین حمیدالدین حجت هاشمی خراسانی
مؤسسه نشر و مطبوعات حاذق
تاریخ نشر ، شهریور 1371
لینک همه قسمت های خاطرات آیة الله حجت هاشمی خراسانی از آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری :
قسمت اول :
http://faghihsabzevari.blogfa.com/post/1825
قسمت دوم :
http://faghihsabzevari.blogfa.com/post/1826
قسمت سوم :
http://faghihsabzevari.blogfa.com/post/1827
قسمت چهارم :
http://faghihsabzevari.blogfa.com/post/1828
قسمت پنجم :
http://faghihsabzevari.blogfa.com/post/1829
قسمت ششم :
http://faghihsabzevari.blogfa.com/post/1834
قسمت هفتم :
http://faghihsabzevari.blogfa.com/post/1835
قسمت هشتم :
http://faghihsabzevari.blogfa.com/post/1836
قسمت نهم :