مخالفت مرحوم آیة الله حاج آقا حسین قمی با بلوا و اغتشاش در قضیه اتحاد شکل و واقعه گوهرشاد

 

 

مخالفت مرحوم آیة الله حاج آقا حسین قمی

با بلوا و اغتشاش در قضیه اتحاد شکل و واقعه گوهرشاد

تیرماه 1314

 

بخشی از شرح حال مرحوم آیة الله قمی :

" قبل از حرکت ایشان ، چندین روز عموم طبقات مردم ، دور ایشان را می گیرند و درخواست می کنند که در مشهد بمانند تا مردم با اعتصاب عمومی انجام این تقاضارا بخواهند ولی معظم له قبول نمی کنند و می گویند من با شورش و بلوا مخالفم خود شخصا می روم و شاه را ملاقات می کنم به استدلال و نصیحت و اگر نشد با التماس و استدعا و تضرع از او می خواهم که به ضرر جامعه اسلامی و میهن است منصرف شود و اگر در این راه کشته هم شدم باکی ندارم . "

منبع :

مجله آیین اسلام ، دی ماه 1325 ، شماره 143

 

 

ریشه‌های یک پرونده سازی

 

ریشه‌های یک پرونده سازی

 رحیم روحبخش   

 

روز چهارم آذر 1314 محمدوليخان اسدي نايب التوليه آستان قدس رضوي ، از سوی حکومت رضاشاه مسبب قيام مردم در مسجد گوهرشاد مشهد تشخيص داده شد و دستگير و روانه زندان شد. وی در 28 همین ماه مجرم شناخته شد و فردای آن روز به جوخه اعدام سپرده شد. این در حالی بود که هیچ گونه سند و مدرک معتبری دال بر مجرم بودن وی در آن حادثه وجود نداشت.
وجود مرقد امام رضا(ع) و لزوم اداره سطح وسیع موقوفات آن ایجاب می کند نایب التولیه ای تولیت آنجا را برعهده بگیرد. این فرد معمولاً به طور مستقیم یا غیرمستقیم اداره مجموعه . . . . .

 

 

ادامه نوشته

قدیمی ترین گزارش جامع از واقعه مسجد گوهر شاد در تیرماه 1314

 

گزارش استاد محمد حسن ادیب هروی،

در کتاب حدیقة الرضویه ،

قدیمی ترین گزارش جامع

 

از :

واقعه مسجد گوهر شاد در تیرماه 1314

 

مرحوم استاد محمد حسن ادیب هروی ، در پاورقی صفحه 273 کتاب  "  الحدیقة الرضویه "  نوشته اند :

شب یک شنبه ، آقایان حاج شیخ مهدی واعظ ، شیخ مرتضی عیدگاهی و حاج میرزا حسین سبزواری ، پیش از وقوع واقعه مسجد ، منبر می روند . ملازم آقای سبزواری ، ابتدا به ایشان می گوید آقا منبر نروید . مردم آدم آقارا کتک می زنند که چرا این حرف را زد .

آقا منبر می رود . افتتاح سخن به آیه :   أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ   می نماید . کلمه ای چند نگفته ، یکی از اهالی منبر می آید با آقا سرگوشی می کند . ایشان روضه مختصری می خواند از منبر فرود می آیند .

*****

در رابطه با حادثه  تیرماه 1314 مسجد گوهرشاد ، گزارش ها ، مقاله ها و کتاب های متعدد و مختلفی منتشر شده است اما دو گزارش ، نزدیک ترین تاریخ ارائه را به واقعه دارند  .

یکی از نزدیک ترین گزارش ها به تاریخ وقوع حادثه گوهرشاد ، در باب هفتم کتاب " الحدیقة الرضویه " ، نوشته مرحوم استاد محمد حسن ادیب هروی آمده است . این کتاب ، سال 1327 شمسی ، یعنی 13 سال پس از حادثه ( هفتاد و یک سال پیش ) منتشر شده و موضوع آن ، تاریخ مشهد است .

عینا تصویر صفحات باب هفتم این کتاب ، پیرامون فاجعه گوهرشاد در تیرماه 1314 ، در این فایل منعکس شده است .

دومین گزارش ، در زندگی نامه خودنوشت مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری ارائه شده که در متن واقعه گوهرشاد  ، حاضر و ناظر و فعال بوده اند و به منظور پیشگیری از کشتار و خونریزی ،  منبر هم رفته اند . این گزارش ، در پایان همین فایل ، درج شده است .

 

دانلود فایل با فرمت word

دانلود فایل با فرمت pdf

 

تلگرام :

 

https://t.me/faghih_e_sabzevari/7290

https://t.me/faghih_e_sabzevari/7291

بهلول گنابادی نقش آفرین واقعه مسجد گوهرشاد

 

بهلول گنابادی نقش آفرین واقعه مسجد گوهرشاد

 

واقعه مسجد گوهرشاد در تاریخ تحولات معاصر به رویداد پراهمیت سیاسی ــ اعتقادی تبدیل شد و در حافظه تاریخی مردم ایران چنان جای گرفت که حدود چهل سال بعد به مثابه یکی از ارجاعات تاریخی انقلاب اسلامی مطرح می شد.مقاله پیش رو این واقعه تاریخی و سهم مرحوم شیخ بهلول، واعظ و خطیب سرشناس آن زمان، را در شکل گیری قیام خونین مسجد گوهرشاد مشهد شرح داده است.

 

به گزارش گنابادتایمز در آستانه ی واقعه مسجد گوهرشاد و نقش آفرینی شیخ بهلول گنابادی هستیم . به همین مناسبت مروری داریم بر آنچه 79 سال پیش اتفاق افتاده است.

واقعۀ مسجد گوهرشاد در تاریخ تحولات معاصر به رویداد پراهمیت سیاسی ــ اعتقادی تبدیل شد و در حافظۀ تاریخی مردم ایران چنان جای گرفت که . . . . .

ادامه نوشته

گزارش استاد محمد حسن ادیب هروی، از واقعه گوهرشاد در تیرماه 1314

 

گزارش استاد محمد حسن ادیب هروی،

در کتاب حدیقة الرضویه ،

قدیمی ترین گزارش جامع

 

از :

واقعه مسجد گوهر شاد در تیرماه 1314

 

مرحوم استاد محمد حسن ادیب هروی ، در پاورقی صفحه 273 کتاب  "  الحدیقة الرضویه "  نوشته اند :

شب یک شنبه ، آقایان حاج شیخ مهدی واعظ ، شیخ مرتضی عیدگاهی و حاج میرزا حسین سبزواری ، پیش از وقوع واقعه مسجد ، منبر می روند . ملازم آقای سبزواری ، ابتدا به ایشان می گوید آقا منبر نروید . مردم آدم آقارا کتک می زنند که چرا این حرف را زد .

آقا منبر می رود . افتتاح سخن به آیه :   أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ   می نماید . کلمه ای چند نگفته ، یکی از اهالی منبر می آید با آقا سرگوشی می کند . ایشان روضه مختصری می خواند از منبر فرود می آیند .

*****

در رابطه با حادثه  تیرماه 1314 مسجد گوهرشاد ، گزارش ها ، مقاله ها و کتاب های متعدد و مختلفی منتشر شده است اما دو گزارش ، نزدیک ترین تاریخ ارائه را به واقعه دارند  .

یکی از نزدیک ترین گزارش ها به تاریخ وقوع حادثه گوهرشاد ، در باب هفتم کتاب " الحدیقة الرضویه " ، نوشته مرحوم استاد محمد حسن ادیب هروی آمده است . این کتاب ، سال 1327 شمسی ، یعنی 13 سال پس از حادثه ( هفتاد سال پیش ) منتشر شده و موضوع آن ، تاریخ مشهد است .

عینا تصویر صفحات باب هفتم این کتاب ، پیرامون فاجعه گوهرشاد در تیرماه 1314 ، در این فایل منعکس شده است .

دومین گزارش ، در زندگی نامه خودنوشت مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری ارائه شده که در متن واقعه گوهرشاد  ، حاضر و ناظر و فعال بوده اند و به منظور پیشگیری از کشتار و خونریزی ،  منبر هم رفته اند . این گزارش ، در پایان همین فایل ، درج شده است .

سید محمد فقیه سبزواری

 

دانلود فایل با فرمت word

دانلود فایل با فرمت pdf

 

تلگرام :

https://t.me/faghih_e_sabzevari/7290

https://t.me/faghih_e_sabzevari/7291

 

کتاب ضربه دوازدهم  ، قیام مسجد گوهرشاد

 

 

کتاب ضربه دوازدهم

قیام مسجد گوهرشاد

 

کتاب ضربه دوازدهم
قیام مسجد گوهرشاد
نویسنده : محمد جواد میری
انتشارات سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری مشهد
کانون فرهنگی هنری شهید روحی
مرکزمجازی مسابقات کتابخوانی

www.m-ketab.ir

 

مقدمه
تاریخ هر شهر ، بخشی از هویت آن است . « فرهنگسرای بهشت » با هدف تقویت هویت شهری و
معرفی ریشه های فرهنگی و مذهبی شهر مشهد ، در پی معرفی ستارگان درخشانی است که در
آسمان تاریخ مشهد می درخشند . قیام مردم مشهد در مسجد گوهرشاد یکی از این نقاط پرنور است.
در تیر ماه 1314شمسی ، به دنبال اجباری شدن استعمال کلاه شاپو در ایران ، علما ومردم مشهد
همانند بسیاری از شهرهای دیگر این کشور این قانون را مخالف روح آزاده و دین مدار خود دانستند .
روند اصلاحات سطحی رضا خانی حاکی از آن بود که به دنبال این قانون قوانین دیگری همچون کشف
حجاب در راه است .هنگامی که ایت اله حاج حسین قمی به نمایندگی از علمای مشهد به تهران رفت تا در این باره با شاه وارد مذاکره شود در محل اقامتش محاصره شد و این اتفاق ، احساسات مردم را جریحه دار کرد. تجمع مردم در مسجد گوهرشاد در چنین شرایطی شکل گرفت و نتیجه آن ، کشتار خونینی بود که پس از سه روز تحصن، نیمه شب 21تیر ماه رخ داد . پس از کشته و زخمی شدن انبوه جمعیت خشمگین ومعترض مشهد ، توقیف و بازداشت مبارزان و علما آغاز شد و نایب التولیه وقت آستان مقدس رضوی ،از سوی حکومت به عنوان مقصر حادثه جلوه داده شد .

برگ هایی که پیش رو دارید مروری است بر داستان مقاومت جانبازانه مردم مشهد در برابر اصلاحات
ننگین رضاخانی ، که به همت دبیر خانه بزرگداشت قیام گوهرشاد فراهم شده است .
1
از سال های قبل مشروطه تا روزهای سلطنت رضاخان ، رجال سیاسی که پایشان به فرنگ باز می
شدمحو زیبایی های « ممالک الراقیه» غربی می شدند !
مثل میرزا ملکم خان ، موسس ارمنی اولین فراموشخانه ، که معتقد بود : « ای عقلای ایران ! بی جهت خود را فریب ندهید ؛ در صدد اختراعات تازه نباشید . تلگراف را همانطور می توان ساخت که فرنگی ساخته است . این مجلس را همانطور می توان ترتیب داد که فرنگی داده است .» یا میرزا ابوالحسن خان ایلچی ، سفیر ایران در انگلیس، که در « حیرت نامه » اش !نوشته بود : « اگر اهل ایران اقتباس از کار انگیز نمایند ، جمیع امور روزگار ایشان بر وفق صواب گردد » .
یا میرزا فتحعلی آخوند زاده ، نماینده دیپلماتیک روس ، که مسلمانی را پیروی از اعراب می دانست
اما در نمایشنامه « خروس دزد افکن » اش درباره روسیه نوشته بود : « هیچ می انید دولت روس چه
خوبی ها به شما کرده و شما را از چه نوع بلا ها محافظت می کند ؟ بر شما لازم است که بزرگ خود را بشناسید ف حق ولی نعمتی او را به جا بیاورید و همیشه به امر و نهی او مطیع بشوید » .
و دست اخر تقی زاده ، وزیر حکومت رضا خان ف که لب مطلب را این طور گفته بود : « تنها راه
پیشرفت ما این است که از فرق سر تا ناخن پا یکسره فرنگی شویم » !
2
روشنفکران آن دوره با تمام دک و پوزشان و بعد از همه اداعاهایشان علیه استبداد و سلطنت ، حالا
شده بودند مشاوران و معاونان رضا خان کبیر ! استبداد رضا خانی دیگر برایشان بد نبود ، چون به نفع
استعمار هم بود! مشیر الدوله و مصدق السلطنه با رضا خان جلسات مشاوره داشتند . اسکند میرزا و تقی زاده و داور و فروغی هم که شده بودند وزرای دولتش .
هم بساط حوزه ها و عزاداری ها را جمع می کردند و هم می خواستند - به قول جلال آل احمد – با
« زرتشتی بازی » ، ملیت را جلوی اسلام در بیاورند . هم برای پیشرفت مملکت کشف حجاب و کلاه
شاپو را اجباری می کردند و هم قرارداد های چرب و شیرین با فرنگ می بستند . تقی زاده ، کسی که می خواست حتی خط فارسی را عوض کند ، همان کسی بود که قرارداد 1312نفت را به نفع انگلیس نوشت ! از نسخه های شفا بخش این روشنفکران ، چیزی بیشتر از این در نمی آمد که ایرانی ها لباسشان را فرنگی کنند ، نفتشان را بدهند و صنایع و کالا های پیش ساخته غربی را مصرف کنند .
3
خرداد 1312رضا خان رفت ترکیه . زرق و برق مجالس مختلط ترکیه وعیش و نوش هایی که
آتاتورک رواج داده بود ، چشمش را گرفت . برای این که از تجدد ترکیه عقب نماند ، دو سال بعد از
سفر ترکیه ، دستور داد همه کلاه شاپو سرشان بگذارند تا فکرشان اروپایی شود ! از وزیر و وکیل تا
کارگر و کشاورزو ... . البته وزرا و وکلا امتثال امر کردند ؛ اما مردم نه .
یک مجله خارجی عکسی از تهران انداخته بود ، یک خیابان با آدم هایی که سر هر کدامشان چیزی
بود ؛ کلاه شاپو ، کلاه پهلوی ، عمامه ، کلاه نمدی ، قزاقی ، ... زیرش هم به طعنه نوشته بود ؟ «
اشتباه نکنید ؛ این عکس از نمایشگاه کلاه نیست . این جا پایتخت کشور افسانه ای ، ایران است ! »
4
سال ، 1314رضا خان بعد از سال ها ادای مذهبی در آوردن ، برای ا ولین بار چهره واقعی اش را
نشان داد . اول نوروز آن سال ، ملکه و چند نفر از خاندان سلطنتی برای سال تحویل رفتند حرم
حضرت معصومه ( س) در قم؛ ولی نه مثل همیشه . مردم برای اولین بار خاندان سلطنتی را بی حجاب می دیدند ، آن هم در چنین جایی.
چند نفر از روحانیون عکس العمل نشان دادند . حاج شیخ محمد تقی بافقی که مباشر آیت اله حائری
مرجع تقلید آن زمان بود ، با پرخاش از ملکه و همراهانش خواست حجابشان را درست کنند . ملکه به
خانه تولیت آستانه قم رفت و شاه را خبر دار کرد . رضا خان فورا به قم آمد ، چند تا از طلبه ها را
کتک زد و چند تا را با عصایش زخمی کرد. و دستور داد شیخ محمد تقی بافقی را در صحن حرم
جلوی همه شلاق بزنند و بعد تیر باران کنند .
5
فرورذین 1314ماجرای دیگری هم داشت . در مدرسه شاهپور شیراز جشنی به یاد ماندنی بر پا شده
بود . مردم با چند روحانی و علی اصغر حکمت ، وزیر معارف ، نشسته بودند که ناگهان چشمانشان از
آن چه می دیدند خیره ماند . چند دختر جوان رفتند روی سن حجابشان را برداشتند و شروع به
رقص و پایکوبی کردند . چند نفر به اعتراض جشن را ترک کردند . ولی وزیر ماند و تماشا کرد .
فردا صبح مردم در مسجد وکیل جمع شدند که تکلیفشان را در برابر این هتک حرمت بدانند . سید
حسام الدین فالی به منبر رفت . سخنرانی تندی کرد و قضیه را محکوم کرد . اما مدتی بعد دستگیر
شد و مردم دیگر از ترس دم بر نیاوردند .
6
به وزیر فرهنگ دستور داده بود برای اینکه اذهانن برای کشف حجاب آماده شود ، جشن های متعدد و
مختلط برپا کند و زنان را بی حجاب حاضر کند . دو ماه بعد از ماجرای جشن مدرسه شاپور شیراز ،
در میدان جلالیه تهران جشنی بر پا شد . این بار دختران شرکت کننده در جشن که اکثرا از طبقه
مرفه و دولتی بودند از ابتدا بی حجاب وارد شدند .فروغی که نخست وزیر وقت بود در جشن نشسته
بود . جناب حکمت ، وزیر معارف سخنرانی غرائی کرد که : امروزه کشف حجاب ضروری است و امر
همایونی بر این قرار گرفته که طبقه نسوان به آن درجه از کمال و ترقی برسند که با نسوان کشورهای راقیه ، مثل انگلستان برابر شوند ... !
7
شش ماه قبل کشتار گوهر شاد ، دولت فروغی طرح جدیدی اجرا کرد : هیچ روحانی حق ندارد بدون
گواهی و شهادت نامه لباس روحانیت بپوشد . اسم این طرح را گذاشته بود « ملایی ، مشروط به
داشتن شهادت نامه » .
به آیت اله خمینی گفته بودند : طرح بدی نیست ، دیگر هر بی صلاحیتی این لباس را نمی پوشد . آقا
جواب داده بود : « بله ، اما این ها از همین راه می خواهند خوب ها را بشناسند و بعد همه شان را
نابود کنند » .
8
اول لباس روحانیون را محدود کردند ،بعد یک موسسه درست کردند به اسم موسسه « وعظ و خطابه
» . می خواستند وعاظ و خطبا را از یک طرف حقوق بگیر و وابسته دولت کنند و از طرف دیگر از
مردم جداشان کنند.
رضا خان خوب می دانست برای کشف حجاب زنان و غربی کردن مردان ، اول باید روحانیت را خفه
کند .
9
محمد تقی بهلول منبری توانایی بود . یک بار که سال 1310همراه مادرش به کربلا رفته بود ، چند
سری به دعوت علما منبر رفت . بعد از منبر های آتشینش ، سید ابوالحسن اصفهانی ، مرجع تقلید ،
از او پرسید :
- برای زیارت آمده ای یا درس ؟
- الان برای زیارت مادرم را که برگردانم مشهد ، برای درس و رسیدن به اجتهاد برمی گردم
- مقلد کی هستی ؟
- شما
سید ابوالحسن گفت : پس به فتوای من درس خواندن برای تو حرام است . مامجتهد زیاد داریم ؛ ولی
مبلغ به درد بخور نداریم . حق نداری برگردی نجف . بر تو واجب است بروی و علیه پهلوی و قوانین
خلاف قرآنی که اجرا می کند سخنرانی کنی .
10
آن زمان ، نایب تولیت آستان قدس رضوی مردی بود به نام «محمد ولی اسدی » . در طول خدمتش
جلوی حیف و میل اموال آستانه را گرفته بود و املاکی که به غارت رفته بود را به آستانه برگردانده
بود . اسدی سیستم مدیریتی ای تشکیل داد که حتی شاه نمی توانست به اموال آستانه دست درازی کند . چهار استاندار در طول مدت خدمتش عوض شدند ولی او به کارش ادامه داد . خیلی ها از او کینه به دل داشتند . یکی شان نوایی ، رییس شهربانی ، بود که اسدی دو سه بار حسابی حالش را گرفته بود .
11
محمود جم ، حاکم خراسان هم از آنهایی بود که از اسدی دل خوشی نداشت . ماجرا از آن قرار بود
که اسدی در وسط شهر خیابانی کشیده بود و می خواست با یک زاویه قائمه تا ارگ و مرکز شهر و
بازار ادامه اش دهد. ولی جم می خواست خیابان را که به نام خودش معروف شده بود تا بازار بکشد.
این دو خیابان با هم تداخل داشت و عاقبت به خاطر لجبازی این دو یک خیابان کج به میدان ارگ
کشیده شدکه مردم اسمش را گذاشته بودند خیابان کج با خیابان لج.
اسدی ماجرا را به شاه گزارش داد و توانست حریفش را از میدان به در کند و بر کل امور خراسان
تسلط پیدا کند . اسدی و شاه اینقدر با هم صمیمی بودند که شاه او را بابا صدا می کرد و به همه می گفت کار را از اسدی یاد بگیرند.
دیگر هیچکس زیر بار حکومت خراسان نمی رفت تا اینکه « پاکروان » ، سفیر تازه از مسکو برگشته و
از همه جا بی خبر مامور حکومت خراسان شد.
12
دولت برای اینکه مبادا مردم آداب ترقی را رعایت نکنند ،بخشنامه دقیقی برای استفاده از کلاه های
فرنگی صادر کرده بود .بعضی از نکات بخشنامه این بود :
- کاسک کلونیال که منحصرا از دو زنگ سفید و خاکستری خواهد بود،فقط در ایام تابستان و تا موقع غروب آفتاب استفاده می شود .
- انواع کلاه های حصیری ( پانا ) نیز مخصوص تابستان است .
- انواع شاپو ها ، کپی و غیره در تمام فصول ،شب و روز استعمال می شود .
- استعمال کفش سفید ، گیوه یا لباس سیاه که غالبا دیده می شود پسندیده نیست.
- کراوات به مقتضای فصل باید مناسب با لباس باشد . استعمال کراوات با پاپیون سیاه یا سفید
در مواقع عادی خلاف تربیت است.
- در مواقع ورود به اتاق حتما باید کلاه را بردارند برای احترام کامل ؛ البته باید کلاه را خارج از
اتاق بگذارند یا در موارد دیگر ممکن است دست بگیرند.
13
با دستور رضا خان ، کلاه شاپو-که کلاهی مخصوص اروپایی ها بود – اجباری شده بود .مردم هم آن
را متعلق به نصرانی ها می دانستند و بنا به حرمت تشبه به کفار ، حرام . دستور به استانداری خراسان رسید . پاکروان و اسدی همدیگر را در بازدید کوهسنگی دیدند و پاکروان جریان را گفت .

اسدی مردم خراسان را میشناخت . گفت : مشهد شهر مذهبی است و نمی شود مردم را با یک دستور مجبور کرد کلاه شاپو بگذارند .
باید اول علما را راضی کرد و بعد .....
شب ، پاکروان یک تلگراف مستقیم به شاه زد و با رمز و کنایه فهماند اسدی در اجرای امر ملوکانه
تعلل میکند .
14
پاکروان شهربانی را ماممور کرد به هر قیمتی شده مردم را مجبور به گذاشتن کلاه شاپو کند . خبر
به آیت الله قمی رسید . او مورد وثوق خیلی از مردم خراسان و شرق ایران بود .حتی با اینکه در آن
زمان آیت الله اصفهانی مرجع کل شیعیان بود ، خیلی از خراسا نی ها آقای قمی را به عنوان مرجع
تقلیدشان انتخاب کرده بودند .
آیت الله قمی می گفت : چرا شاه می خواهد ما را شبیه نصرانی ها کند ؟
شاه هر لباس دیگری غیر از لباس نصرانی ها دستور دهد ، اول خودم میپوشم و بعد به خانواده ام می گویم بپوشند ؛ بدیهی است که مردم هم تبعیت می کنند .
تصمیم این شد که آیت الله قمی خودش به تهران برود و با شاه صحبت کند . اما تا پایش به تهران
رسید ، در محل اقامتش در شاه عبد العظیم تحت نظر قرار گرفت .
15
بعد از دستگیری آیت الله قمی ، توی مشهد ولوله شد . مردم دسته دسته در رفت و آمد بودند ، از
خانه این عالم به خانه آن فرد با نفوذ ، از خانه اسدی به خانه وکلا ... . همه دنبال راهی برای
برگرداندن آیت الله قمی می گشتند .
شوشتری ، خفیه نویس شاه ، به علما پیشنهاد داد نامه ای به شاه بنویسند و درخواست آزادی آیت
الله را مطرح کنند . نامه ای نوشته شد و 150نفر از علما و تجار و کسبه و افراد با نفوذ مشهد زیرش
را امضا کردند .
به محض رسیدن تلگراف به تهران ، تمام 150نفر دستگیر شدند . هیجان در شهر باز هم بیشتر شد .
16
در گیر و دار التهاب مردم و دستگیری علما ، مردی وارد مشهد شد که جرقه ی حادثه ای بزرگ را
زد .جوان بیست و شش – هفت ساله ای لاغر ، گندمگون ، با قد یک متر و چهل سانتی و لباسی
ژولیده و مندرس . مردی که غذایش دو –سه دانه سیب بود یا با سه سیر نان خشک و احیانا یک پیاله چای ؛ ولی چنان هوش و حافظه ای داشت که در عرض سه ماه زندگی در عتبات عالیات ، عربی را فصیح حرف می زد ، حافظ قرآن بود و کمتر حدیثی بود که حفظ نباسد. کسی از مجادله با او پیروز بیرون نمی آمد . به خاطر منبر های آتشینش در بیرجند تحت تعقیب بود و از آن جا به طبس و
فردوس و حالا به مشهد فرار کرده بود .
پنج شنبه هفتم ربیع الثانی وارد حرم شد ، پنج شنبه ای سرنوشت ساز ...
در گوشه ی ایوان عباسی به خواب رفت و ماموران آگاهی که از قبل منتظر ورودش بودند ، او را
شناختند ؛ « بهلول ».
17
یک پلیس با لباس شخصی آمد و آرام در گوشش گفت : شما را شهربانی خواسته . بهلول بلند شد و دنبال ماموران راه افتاد . چند تا مشهدی ، پلیس را شناختند و پرسیدند :

شیخ را کجا میبرید ؟گفت :

شهربانی . گفتند: حق ندارید کسی را از صحن جلب کنید .
دعوا شد . چند تا از خدام میانجی گری کردند و قرار شد شیخ در کشیک خانه تحت نظر باشد تا
رییس شهربانی بیاید و دعوا را فیصله بدهد. بعضی از مردم که از جلوی کشیک خانه رد می شدند
بهلول را می شناختند . سلام و احوال پرسی می کردند و رد می شدند . روز عاشورای ثانی بود ؛
سالگرد به توپ بستن گوهرشاد توسط روس تزار . دم دم های عصر حرم شلوغ تر شد و تعداد کسانی که از ماجرای بهلول باخبر شدند ، زیادتر. جمعیت زیادی جلوی کشیک خانه جمع شده بودند .
18
خبر دستگیری بهلول به گوش « نواب احتشام » یکی از خدام حرم ، رسید . به ملاقات شیخ رفت و
تازه از دستگیری آیت اله قمی مطلع شد . عصبانی شد و رفت وسط جمعیت .دیگر ترسی از اخراج
نداشت . کلاه شاپویش را برداشت و فریاد زد :
« چهار هزار آدم از چهار تا پلیس می ترسید ؟ حمله کنید و شیخ را آزاد کنید ... نابود باد کسی که
این کلاه بی غیرتی را سر ما گذاشت ... . لعنت به این کلاه ... »
کلاهش را زیر پا له کرد و « یاحسین » گویان حمله کرد طرف حجره مردم هم ریختند و بهلول را
روی دست بردند تا مسجد گوهرشاد.
19
مردم بهلول را روی منبر امام زمان ( عج ) نشاندند رییس اطلاعات شهربانی خودش را به بهلول رساند و گفت حق ندارد منبر رود ،ممنوع است . مردم ریختند سرش و کتکش زدند و از مسجد بیرونش کردند . جمعیت فریاد می زد « مرگ بر شاه .... زنده باد اسلام ... مرده باد کفر ... بر دشمن علما لعنت . »...
بهلول روی منبر سر به زانو فرو برده بود و فکر می کرد . بالا خره مسجد ساکت شد همه منتظر بودند
ببینند بهلول چه می گوید . بهلول ایستاد روی منبر . رو به مردم کرد وگفت :
« برادر ها چرا نظم را به هم زدید ؟ ما این را نمی خواستیم ... لکن کاری که نمی بایست بشود ، شد
... اکنون ما هر قدر پیش مامورین دولت عجز و کوچکی نشان دهیم ، دولت ظالم و جانی دست از سر
ما بر نمی دارد و انتقام رییس شهربانی را می گیرد ... . لهذا وظیفه ما این است که کمر ها را محکم
ببندیم و دست از جان شسته ، برای جهاد دینی حاضر شویم و بکوشیم حضرت آیت اله العظمی آقای قمی را از زندان تهران نجات دهیم . یا همه کشته شویم یا دولت موجود را بر اندازیم ... . اکنون اهالی مشهد بروند مایحتاج یک هفته را آماده کنند ... فردا صبح هر کس با ما یار است ، با هر سلاحی که دارد ، در مسجد حاضر شود تا ببینیم چه باید کرد.»
20
شب وقتی سر وصدا ها از مسجد گوهرشاد بلند می شد، کسانی که بیرون حرم بودند خواستند بیایند تو تا ببینند چه خبر است ؛ اما مامور ها اجازه ندادند . مردم هم سنگ هایی که شهرداری از پایین خیابان کنده بود برداشتند و انداختند سمت مامورها . مامور ها دست به اسلحه بردند . ده – پانزده نفری را کشتند و عده ای را زخمی کردند .
بقیه سواره نظام به خیال اینکه دستور شلیک صاده شده ، شروع کردند به شلیک هوایی . صدای تیر
اندازی در شهر پیچید . مردم از خواب پریدند و هجوم آوردند سمت حرم . اطراف و داخل حرم مملو از
جمعیت جسیر و خشمگین شده بود . پاکروان و دارو دسته اش به خاطر داشتن کلاه شاپو لعن و
نفرین می شدند . مردم ترسشان ریخته بود .
21
اسدی که بی خبر از همه جا از بازدید فریمان برگشته بود ، تازه از ماجرا باخبر شد . خودش را به
زمین و آسمان زد که قضیه بدون خونریزی در حرم تمام شود.
به تلگراف خانه رفت . سیدی از طرف بهلول پیغام آورده بود که ما مثل شما آدم کش نیستیم . اگر
یک افسر با دو تا از معتمدین شهر به مسجد بفرستید ، ما شرایطمان را می گوییم و اگر عمل کنید ،
از تحصن خارج می شویم .
22
اسدی ، یک سرگرد ، متولی مسجد گوهرشاد و «محمود فرخ»، رییس دفتر تولیت آستانه ، را به
مسجد فرستاد تا سخنان بهلول را بشنوند و منتقل کنند . شرایط بهلول برای پایان تحصن این بود:
-1در مشهد هر کس هر کلاه و هر لباسی خواست بپوشد و هر کس خواست عمامه بگذارد.
-2آقای حاج حسین قمی به مشهد بازگردانده شود .
-3کسانی که تلگراف کرده و محبوسند، آزاد شوند .
-4کسانی که امروز اطراف حرم مردم بی گناه را کشتند ، مجازات شوند.
23
اسدی می خواست هر طور شده غائله را ختم به خیر کند . پیشنهاد کرد از ورود افراد به مشهد
جلوگیری شود، نظامی ها هم اطراف آستانه را محاصره کنند و اجازه ورود به کسی ندهند ، اما خروج
را آزاد بگذارند. یک بار خواست بهلول را با چند نفر دیگر در لباس خدام و با قرآن و تسبیح از مسجد
خارج کند که بهلول حاضر نشد .
علاوه بر بهلول، با نواب احتشام هم مذاکره کرده بود . با علمای مشهد هم همینطور؛آقایان آشتیانی ، حاج میرزا احمد آقازاده و سبزواری .چند نفر از علما را به مسجد فرستاد که با بهلول صحبت کنند .
اما ماجرا دیگر از دست بهلول و نواب احتشام خارج بود . رضا خان دستور داده بود « مطبوعی » ،
فرمانده لشگر شرق ، کشور کار را یکسره کند .
24
مطبوعی در به در دنبال کسی می گشت که ماموریت ختم غائله مسجد گوهر شاد را انجام دهد .کسی جرات اهانت به آستان مقدس رضوی را نداشت . حتی به سرهنگ شیخ لی –که سنی بود – پیشنهاد شد این ماموریت را قبول کند ؛ ولی او صریحا گفت « نه ...» ولی آدمهایی مثل قادری همیشه این جور وقت ها حاضر می شدند . پیاده نظام به سر کردگی « سرگرد قادری » وارد میدان شد .
25
عقربه های ساعت به دقایق آخر روز یک شنبه نزدیک می شد .باید ساعت حرم ضربه دوازدهمش را
هم می نواخت تا ... شاه گفته بود تمام متحصنین مسجد محکوم به اعدام اند و باید امشب آستانه و مسجد فتح شود ، حتی اگر ده هزار نفر هم کشته شوند . خودش پای دستگاه تلگراف نشسته بود و کارها را پیگیری می کرد .
مردم در مسجد فریا « یا الله » و « یا علی ، یا علی » سر می دادند . فرخ وارد مسجد شد و با
فریادش زائرانی که بی خبر ، گوشه ای خوابیده بودند را از مسجد بیرون کرد . عده ای از علمای سر
شناس را بیرون بردند که بعدا به خون خواهی آنان قیامی برپا نشود . و در این میان ، متحصنین که
اکثرا از خاوری های اطراف مشهد بودند ، محکم بر عقیده شان ایستاده بودند .
بالاخره ، ساعت دوازده ضربه اش را نواخت .
26
در مسجد شکسته شد . نظامی ها از همه طرف ریختند . مردم را یک جا جمع کردند . عده ای را
تحویل کامیون ها دادند و بردند . هنوز صدای دوازدهمین ضربه ی ساعت در فضای طنین انداز بود که
صدای رگبار مسلسل ها بلند شد . مسلسل ها از بالای بام ها و گلدسته ها جمعیت را درو می کرد . 

همه راه های فرار بسته شده بود . هیچ کس جان سالم به در نبرد ؛ هیچ کس .
27
صدای مسلسل ها که قطع شد ، سکوت وحشتناکی فضای شهر را پر کرده بود . گور های دست
جمعی آماده بود تا شهبدان و مجروحان این فاجعه را در خود جای دهد .
همه را به گور ها سپردند . حتی آنان که با ناله هایشان فریاد زندگی سر می دادند . یکی مظلومانه
فریاد می زد « موره به حضرت رضا ولم کنن ، مو فقط بالم تیر خورده .» کسی توجه نمی کرد هیچ
اثر جرمی نمی بایست باقی می ماند .....
28
قادری با حالتی ترسناک و چشمانی خونین وارد کلانتری شد . مطبوعی وحشت زده پرسید : کشتار
هم شد ؟ قادری جواب داد : خرشان کردم ؛ مثل گوسفند در مسجد و شبستان ها و دار السیاده از
کشته پشته ساختم .
29
از فردای آن روز دستگیری علما و مردم شروع شد . سید یونس اردبیلی و آقا زاده فرزند ملا محمد
زاده و بیشتر از 30نفر از علما دستگیر شدند . شهر تقریبا حکومت نظامی بود و مردم فقط با مجوز
اجازه ورود و خروج داشتند .
آقا زاده اول به حبس طولانی مدت محکوم شد و بعد به اعدام . اما بعد از اعتراض علمای نجف از
اعدامش صرف نظر شد . بعد از زندان در منزلش تحت نظرش گرفتند و سال 1316وقتی بیمار بود
توسط پزشک احمدی به شهادتش رساندند .
30
با دستگیری علمای مشهد ، رضا خان با یک تیر دو نشان زده بود . هم از مخالفان اوامر همایونی زهر
چشم گرفته بود و هم حوزه علمیه مشهد را تعطیل کرده بود . عده ای از علما و روحانیون قبل از
حادثه وعده ای بعد از آن دستگیر ، زندانی یا تبعید شدند . سه سال طول کشید تا این افراد به تدریج
آزاد شدند . عملا کسی نمانده بود که حوزه را اداره کند ؛ مدرسه های علمیه را هم به مدرسه های
نوین تبدل کردند . مرکز بزرگ علمی و فقهی ایران حالا از رونق سابقش افتاده بود .
31
نواب احتشام و بهلول بیشتر از همه در رهبری قیام گوهر شاد نقش داشتند . بهلول شب کشتار ، فرار کرده بود . او از چنگ نظامیان حکومت به افغانستان گریخت و تا سال 1325آنجا ماند . در افغانستان هم مدتی در بدترین شرایط زندانی بود تا اینکه با تلاش استاندار سمنان آزاد شد و به ایران برگشت .
نواب که تا لحظه واقعه در مسجد بود ، در حمله نظامیان زخمی شد . او را بازداشت گردند . یک
محاکمه نمایشی درست کردند و به زندان و بعد هم به تبعید در ساوه محکومش کردند . چون حق
ورود به مشهد را نداشت ، بعد از تمام شدن محکومیتش در تهران ماند . بعد ها خاطراتش از گوهر
شاد در مجله پرچم اسلام چاپ شد .
32
نواب احتشام در باره ی قیام گوهر شاد در مشهد می گوید :
«در این مرکز دینی ، با کمال قدرت ، نقشه های شوم دولت اجرا می شد . ترویج فحشا و منکر ،
تشویق جامعه به استقبال فضایح و رذائل ، توهین به شئون مذهبی ، تحمیل مالیات های طاقت فرسا و وصول آن با طرز فجیع و شرم آور ، ممنوع شدن مردم از برگزاری مجالس وعظ و سوگواری ، حبس تقاضا کنندگان و تبعید وعاظ ، شدت مظالم بی پایان مامورین دولت شقی ، یاس جامعه از بهبود اوضاع ، بیداری آن ها نسبت به آینده و تشخیص بی پناهی خود و مهمتر از همه موضوع کلاه شاپو و امر حجاب که در آن واحد با تمام طبقات از عالی و ادنی اصطکاک داشت
...... رقابت پاکروان ، والی خراسان ، تولیت آستانه ، هم در این نهضت اثر شومی داشت .»
33
4روز بعد یعنی 24تیر 1314وزارت داخله اعلامیه ای در روزنامه ها منتشر کرد :
« بر طبق راپورت واصله از ایالت خراسان ، شب نوزدهم شیخ بهلول نامی که سوء سابقه او در شرارت فساد معلوم و سابقا تحت تعقیب نیز واقع شده بود در مشهد مقدس جمعی از عوام ساده لوح را در مسجد به عنوان موعظه کرده و دو سه روز این عمل را مداومت داد و اراذل و اوباش را دور خود جمع کرد و عنوان کلاه و لباس را پیش کشید و یاوه سرائی ها نمود و کار را به هتاکی رسانید . مامور انتظامات خواستند بدوا به ملایمت و نصیحت او را از این رفتار و گفتگو ها ی خلاف و مفسده آمیز باز دارند . مساعی آن ها ثمری نبخشید . بیم اختلاف نظم رفته و مردم از این جهت اظهار نگرانی نموده اند . مامورین انتظامی در صدد تفرقه بر آمدند ولی افراد مذبور مقاومت نموده و مامورین نظمیه را مورد حمله قرار دادند و بعضی از آنها را مجروح و مقتول نمودند . مامورین ناچار از نظامیان استمداد
کردند .اشرار برر آن ها ستیزه نمودند و آلات ضربه و قتل را که همراه داشتند . به کار بردند . نظامیان
هم مجبور شدند با استمال اسلحه گرم حفظ نظم را به آن ها الزام نمایند . در نتیجه اراذل و اوباش
که باعث این بی نظمی شده بودند ، بعضی گرفتار و بعضی متفرق شدند . ولی متاسفانه شیخ بهلول که مفسده را بر پا کرده بود ، موفق به فرار شده است . امنیت و انتظامات کاملا بر قرار گردید . فعلا نظمیه مشغول تعقیب و کشف حقایق می باشد .
34
دو هفته بعد از کشتار گوهرشاد ، سرهنگ نوایی به مشهد فرستاده شد تا ته و توی ماجرا را در آورد ؛
همان رییس سابق شهربانی خراسان که از اسدی هم کینه به دل داشت . نوایی یک گزارش مبهم
نوشت و اسدی را مقصر اصلی این ماجرا نشان داد . پاک روان هم تشویقش کرد از طرفی دیگر هم
گوش شاه را پر کرده بودند که اسدی در خراسان قدرت زیادی دارد و به فکر تصاحب سلطنت است .
شاه به اسدی مشکوک شد و دستور داد بیشتر تحقیق کنند . سرهنگ نوایی هم از ترس ، کلی مدرک جور کرد و پرونده کاملی علیه اسدی درست کرد.
دستور عزل و بازداشت اسدی صادر شد . او را چهار آذر دستگیر کردند و در عرض چند روز حکم
اعدامش رادادند.
35
بچه های اسدی دست به دامن فروغی نخست وزیر وقت شدند . فروغی، پدر زن یکی از پسر های
اسدی بود . قول داد هر طور شده شاه را راضی کند از اعدام پدرشان صرف نظر کند . آن شب تا صبح
بیدار ماندند و خدمات اسدی را لیست کردند و چند نظم و نثر فصیح هم ضمیمه اش کردند .
صبح زود فروغی رفت کاخ شاه . رضا خان بر خلاف همیشه فروغی ، معلم عزیز و صمیمی همیشگی
اش را به حضور نپذیرفت . بعد از ظهر هم تا چشمش به فروغی افتاد چند چیز را بهانه کرد و حسابی
به او توپید .
فروغی هم دلش را به دریا زد و از اسدی گفت . از اینکه بیگناه است و برایش پاپوش دوخته اند و لایق
اعدام نیست و... . شاه عصبانی شد؛ شروع کرد حکم دادگاه اسدی را بلند بلند خواندن و بعد فریاد زد :
« باز هم دفاع می کنی ؟ باز هم شفاعت می کنی ؟ برو خانه ات . دیگر لازم نیست اینجا بیایی . »
وقتی فروغی داشت ماجرا را در خانه تعریف می کرد ، روزنامه اطلاعات 10آذر 1314را به دستش
دادند که نوشته بود : « فروغی رییس الوزرا ، به واسطه علت مزاج استعفای خود را در پیشگاه اعلی
حضرت همایونی تقدیم نموده است . »
36
بین الطلوعین شنبه 29 آذر 1314اسدی را جایی خارج از شهر مشهد تیر باران کردند . روز نامه ها
بدون اینکه حتی کلمه ای به واقعه گوهرشاد اشاره کنند ، نوشتند : « ولی اله خان اسدی به جرم
توطئه و قیام علیه استقلال و موجودیت کشور اعدام شد ».
37
بعد از برکناری فروغی ، رضا شاه محمود جم ، وزیر کشور فروغی را مامور تشکیل کابینه کرد و دستور
داد از کابینه فروغی استفاده کند نیم ساعت بعد کابینه معرفی شدند . بعد از مراسم معرفی ، رضا شاه جم را خواست و ماموریت اصلی دولتش را به او ابلاغ کرد . رضا خان گفت : « این چادر چاقچور ها را چطور می شود از بین برد ؟ نزدیک دو سال است که موضوع کشف حجاب سخت فکر من را مشغول کرده . از وقتی به ترکیه رفتم و زن های آنان را دیدم که پیچه و حجاب را دور انداخته و دوش به دوش مرد هایشان در کار های مملکت به آنها کمک می کنند دیگر از هر چه زن چادری است بدم
آمده است . اصلا چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت است . درست حکم یک دمل را دارد که باید
با احتیاط به آن نیشترزد وآن را ازبین برد.»
بعد از مدتی گفتگو با جم ، تصمیم گرفته شد که کشف حجاب از خود دربار شروع شود و افتتاحش
در مراسم دانشسرای مقدماتی دختران باشد.
38
روز ننگین 17دی رسید . با هماهنگی دولت ، زنان برای اولین بار بدون حجاب و با کلاه در مراسم
فارغ التحصیلی دانشسرای مقدماتی دختران حاضر شدند رضا شاه همراه همسر و دخترانش آمد ،
دستور کشف حجاب را رسما اعلام کرد و مفصل درباره حقوق زنان سخنرانی کرد :
« ... شما خانم ها این روز را بزرگ بدانید و از فرصت هایی که دارید برای ترقی کشور استفاده نمایید
شما خواهران ودختران من تربیت کننده نسل آینده خواهید بود و شما هستید که می توانید آموزگاران خوبی باشید ... » .
بعد از سخنرانی ،در میان جمعیت قدم زد ، خانم ها را بر انداز کرد و گفت : « لباس ها و آرایش ها
خوب است . حیف نیست که زن خود را قایم کند و از جامعه بگریزد ؟ عیب لباس ها را خودتان به
تدریج بر طرف کنید . برای اول کار خیلی سلیقه به خرج داده اید ! »
و وقتی می خواست سوار اتومبیل شود به جمع گفت : « این قبیل جلسات باید بیشتر تکرار شود تا
خانم ها بیشتر عادت کنند » .
39
چادر به زور از سر زن ها کشیده شد . زنانی بودند که از این فرصت برای هوسرانی و مدپرستی شان
استفاده کردند . خیلی ها هم که به اجبار تن به این دستور داده بودند ، از سر و ریختشان می شد
فهمید که در چه حالی هستند ؛ لباس های آشفته ، دست و پا گم کردن های مدام ، ... اما خیلی از
زن ها در طول چند سال ممنوعیت حجاب ، ترجیح دادند از خانه بیرون نیایند.
بعضی مرد ها زنانشان را طلاق دادند حتی عده ای از خود درباریان نتوانستند این وضع را تحمل کنند
و برای حفظ عفت خانواده شان به اروپا رفتند . کشف حجابی که قرار بود مقدمه ترقی شود عده ای را به تباهی کشانده بود و عده ای را از قبل هم محدود تر کرده بود.
40
بین مثلا نمایندگان مردم در مجلس شورای ملی ، از کشتار مردم بی گناه در مسجد گوهر شاد فقط
دو بار حرفی به میان آمد ، یک بار نه سال بعد و بار دوم ، یازده سال بعد . دفعه اول مهر ماه 1326
بود که قوام می خواست برای کابینه اش رای اعتماد بگیرد و محمود جم ، وزیر کشور فروغی در زمان
فاجعه گوهر شاد ، را به عنوان وزیر جنگ به مجلس معرفی کرد . آن جا یکی از نمایندگان مخالف جم
، به جنایت گوهر شاد در زمان وزارت جم اشاره کرد .جم همان حاکم اسبق خراسان بود که با اسدی
سر خیابان کج به لج افتاده بود .
دفعه دوم هم خرداد 1328بود ؛ زمان محمد رضا شاه که مجلس می خواست با دوفوریت طرحی را
تصویب کند که به موجب آن ، به رضا شاه لقب « کبیر » داده شود . آنجا بود که حسین مکی به
عنوان نماینده مخالف به خود اجازه داد به کشتار رضا شاه در گوهر شاد اشاره ای بکند .
بعد از مرگ رضا خان ، فرزندان اسدی از فرصت استفاده کردند و پرونده ی پدرشان را دوباره باز
کردند ، آن ها علیه نوایی که مسئول تحقیق پرونده پدرشان بود ، شکایت کردند . دادگاه ، نوایی را به
جرم پرونده سازی برای اسدی و زجر و شکنجه مرحوم آقازاده و چند نفر دیگر از علما و معتمدین
مشهد به پنج سال زندان محکوم کرد .
نوایی در زندان مرد . چند نفر دیگر هم به خاطر فاجعه گوهر شاد محکوم و زندانی شدند ؛ ولی هیچ
کس برای عاملان اصلی ماجرا مثل قادری ، بیات ، مطبوعی ، پاکروان ، محمود جم ، خود رضا خان و
نظریه پردازان ترقی و تجددش پرونده ای تشکیل نداد ... .

روز شمار واقعه

/4اردیبهشت / 1305تاج گذاری رضاخان
/7اردیبهشت / 1307ارائه لایحه اتحاد لباس توسط علی اکبر داور به مجلس
/6دی/ 1307ارائه طرح اتحاد لباس در مجلس شورای ملی
/7دی / 1307تصویب طرح اتحاد لباس در مجلس شورای ملی
/10دی / 1307تایید مصوبه اتحاد لباس توسط رضا شاه
بهمن / 1307تهیه نظام نامه اتحاد لباس در هیات دولت
/1فروردین / 1308اجرای قانون اتحاد لباس در شهر ها
/1فروردین / 1309اجرای قانون اتحاد لباس در روستاها
/13خرداد / 1312مسافرت رضا شاه به ترکیه و دیدار از آن کشور
/1فروردین / 1314دستور تغییر کلاه پهلوی به کلاه شاپو
فروردین / 1314حادثه مدرسه شاپور در شیراز در حضور وزیر معارف وقت
خرداد/ 1314حادثه میدان جلالیه تهران با حظور رییس الوزرا
/9تیر / 1314سفر آیت الله قمی به تهران در اعتراض به تغییر کلاه
/15تیر / 1315حصر آیت الله قمی در باغ سراج الملک شاه عبد العظیم
/17تیر / 1314تلگراف متشخصین مشهد به شاه جهت آزادی آیت الله قمی
/18تیر / 1314ورود محمد تقی بهلول گنابادی به مشهد و سنگیری او
/18تیر / 1314حمله مردم به کشیک خانه ، آزادی بهلول و تحصن در صحن
/19تیر / 1314حمله ماموران و کشته و زخمی شدن مردم
/20تیر / 1314تغییر مکان متحصنین از صحن به مسجد گوهر شاد
/20تیر / 1314دستگیری 8 نفر از روحانیون برجسته مشهد
/20تیر / 1314پیوستن عده ای از خاوری ها و بربری ها به متحصنین
/20تیر / 1314دستور دستگیری و تحصن مسجد گوهر شاد از طرف رضا شاه
/21تیر / 1314سرکوب تحصن توسط نظامیان و دستگیری افراد موثر
/23تیر / 1314اعزام 8 نفر از روحانیون برجسته مشهد به تهران
/23تیر / 1314اعزام سرهنگ جهانسوزی به مشهد جهت بررسی حادثه
/24تیر / 1314اعلامیه وزارت داخله در مورد حادثه مشهد
/24تیر / 1314اعزام نواب احتشام و چند متحصن دیگر
/27تیر / 1314اعزام 17نفر از طلاب موثر در حادثه مشهد به سمنان
/31تیر / 1314نصب محمد رفیع نوایی به ریاست نظمیه شرق (خراسان)
/4مرداد / 1314ورود سرهنگ نوایی به مشهد
/12شهریور/ 1314اعلام عفو عمومی
/17شهریور / 1314آزادی 8نفر از روحانیون اعزام شده به تهران
/17آبان / 1314دستگیری آیت الله آقازاده در پی پرونده سازی های نوایی
/4آذر / 1314دستگیری اسدی در پی پرونده سازی های نوایی
/10آذر / 1314سقوط دولت فروغی در پی خواهش وی برای آزادی اسدی
/29آذر / 1314اعدام اسدی در مشهد
/3خرداد / 1315صدور رای دادگاه بدوی در باره حادثه متهمان مشهد
/11شهریور / 1315نقض رای دیوان حرب بدوی در مورد متهمان حادثه مشهد
/10خرداد / 1316تشکیل دیوان حرب ثانی برای رسیدگی به متهمان حادثه
/20مهر / 1316آزادی 5نفر دیگر از روحانیون بازداشت شده حادثه مشهد
/26دی / 1316در گذشت مشکوک آیت الله آقا زاده در تهران
/6بهمن / 1316صدور رای دیوان حرب ثانی در باره متهمان حادثه مشهد
/28خرداد / 1317آزادی همه متهمان حادثه مشهد به جز نواب احتشام
/8تیر / 1317تبعید نواب احتشام به ساوه
/15آذر / 1323شکایت وراث اسدی از نوایی
/17آبان / 1324تشکیل دادگاه محاکمه نوایی و محکومیت وی
آبان / 1358تشکیل دادگاه محاکمه ایرج مطبوعی فرمانده لشگر خراسان در زمان حادثه مشهد و محکومیت وی

 

دانلود فایل واقعه گوهرشاد به روایت مجله " شهرارا "

 

دانلود 

 

واقعه گوهر شاد ، تیرماه 1314

و

نقش مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

به عنوان شاهد واقعه و عنصر فعال در این حادثه

 

 

 

دانلود فایل واقعه گوهرشاد به روایت مجله " شهرارا "

بازخوانی زمینه ها و روند قیام گوهرشاد

 

بازخوانی زمینه ها و روند قیام گوهرشاد

 

 

بازخوانی زمینه ها و روند قیام گوهرشاد

 

قیام گوهرشاد را می توان تقابل روحانیت مشهد با مظاهر بی دینی و مذهب زدایی رضاخان تفسیر کرد با تثبیت پایه های سلطنت پهلوی, رضاخان که قدرت مطلقه را در دست داشت سعی کرد با پیاده کردن آنچه که او خود پیشرفت و تعالی جامعه می خواند از دول اروپایی و غربی عقب نماند

قیام گوهرشاد را می‌توان تقابل روحانیت مشهد با مظاهر بی‌دینی و مذهب زدایی رضاخان تفسیر کرد. با تثبیت پایه های سلطنت پهلوی، رضاخان که قدرت مطلقه را در دست داشت سعی کرد با پیاده کردن آنچه که او خود پیشرفت و تعالی جامعه می‌خواند از دول اروپایی و غربی عقب نماند. وی آغاز ترقی مردم ایران را در ظاهر شدن زنان در جامعه و بی حجابی آنها دانست و پس از سفری که به ترکیه داشت، سعی کرد با تمسک به دوستانش(کمال آتاتورک و امان الله خان پادشاه افغانستان) در این راه گام بردارد. چنانچه مهدی قلی خان هدایت در کتاب خاطرات و خطرات، کشف حجاب در ایران را سوغات آنکارا می‌داند.

اجرای کشف حجاب در ایران که مردم پایبند به مذهب و سنتهای دینی بودند موجی از مخالفت را به همراه داشت. انتشار خبر برپایی جشن شیراز و ضرب و شتم حسام الدین فال اسیری از علمای آنجا و همچنین تبعید دو تن از روحانیون تبریز، آیت الله حسین قمی مرجع خطه خراسان را بر آن داشت تا جهت ممانعت از اجرایی شدن کشف حجاب در ایران به تهران عزیمت و با شخص رضاخان ملاقات کند.

محاصره شدن ایشان در باغ سراج الملک شهرری، باعث ناراحتی بیت ایشان و مردم مشهد گردید. ورود شیخ محمد تقی بهلول به مشهد و اطلاع یافتن او از وقایع باعث شد تا طی سخنانی در حرم رضوی مردم را به حمایت از آیت الله قمی فراخواند. سخنان او هر چند باعث شد تا برای مدت زمان کوتاهی در یکی از اتاقهای حرم زندانی گردد اما مردم به خروش آمده در اقدامی وی را آزاد ساختند و او هم آنها را به گسترش تحصن فراخواند.

اولین یورش ماموران نظامی صبح جمعه مورخه ۱۹/۴/۱۳۱۴ش بوقوع پیوست زمانی که ماموران با محاصره کردن مسجد گوهرشاد مانع از ورود مردم به داخل مسجد شدند. هر چند به ادعای خود بهلول، او طی ملاقات با عده ای از دولتیان و روحانیون مشهد به توافق نسبی رسیدند اما در عمل کاری از پیش نرفت. کشتار اولیه مردم هشت تن از علما را بر آن داشت تا طی تلگرافی به رضاشاه از او بخواهند تا با عدم اجرای کشف حجاب به این غائله خاتمه دهد، اما او بی اعتنا به این مساله مجوز ورود سربازان به حرم و حتی تیراندازی بسوی مردم را صادر کرد.

با عقیم ماندن رایزنیهای آیات عظام شیخ مرتضی آشتیانی، حسین فقیه سبزواری و نهاوندی با مقامات دولتی، یورش نظامیان به متحصنین حرم رضوی در روز یکشنبه ۲۱/۴/۱۳۱۴ش بوقوع می پیوندد. در نتیجه این حمله مقاومت مردم بی دفاع درهم شکسته، تعداد زیادی زخمی و کشته می‌گردند.

با پایان یافتن قیام گوهرشاد، رژیم طی عملیاتی تعداد زیادی از علما و افراد دخیل را بازداشت، عده‌ای متواری و عده‌ای هم تبعید می‌گردند.

در مقاله پیش رو سعی شده تا با ریشه‌یابی زمینه های قیام، روند حوادث اتفاق افتاده مورد بازخوانی قرار گیرد.

 

● مقدمات کشف حجاب در ایران

جهت بررسی قیام گوهرشاد بایست ابتدا نگاهی اجمالی به زمینه‌های پیدایش کشف حجاب در زمان پهلوی اول داشته و آنگاه مراحل وقوع این جریان را که منجر به قیام مسجد گوهرشاد شد، مورد بررسی قرار دهیم.

با استقرار پایه‌های سلطنت پهلوی رضاخان مدرنیته‌کردن و پیشرفت کشور را سرلوحه کارش قرار داده و پیشرفت غرب را به اشتباه در ورود زنان به جامعه و هرزگی آنان جست و لذا تمام سعی و تلاش خود را در این راه به کار برد. اما وی از یک مساله در ایران فراموش کرده بود و آن هویت دینی و مذهبی مردم ایران و عدم سنخیت پیاده شدن افکار مغشوش وی در بین مردم جامعه ایران بود. پیش از این دو همسایه ایران یعنی افغانستان و ترکیه در این راه گام برداشته بودند و تا اندازه‌ای هم موفق شده بودند. امان‌الله‌خان پادشاه افغانستان و مصطفی کمال‌آتاتورک سعی کردند با برداشتن حجاب از زنان در اروپایی مآب‌کردن مملکت خود گام بردارند و کشور افغانستان اولین کشور اسلامی بود که اقدام به کشف حجاب از بانوان کرد.

پادشاه افغانستان پس از مسافرتی به اروپا، در ۱۳۰۶ ه.ش در بازگشت به کشورش، به ایران آمد و با خانواده خود که لباسها و کلاه‌های اروپایی پوشیده بودند در محافل رسمی ظاهرگشت.« امیر افغانستان که برای گردش اروپا رفته است و خیلی پذیرایی شایان در همه جا از ایشان نمودند به ایران هم خواهند آمد ....به قدر سی نفر مرد و زن افغانی همراه ایشان هستند. زنها تماما رو باز هستند در تمام مهمانی‌ها ملکه را همراه خودش برده است شاه و سویت تماما لباس اروپایی و کلاه‌های اروپایی داشتند» در نقلی این هیأت توسط رضاشاه به ایران دعوت شده بود تا پس از گردش آنها در ایران بازتاب بی‌حجابی آنها را در سطح کشور بسنجد و در صورت عدم اعتراض جامعه ایران به این مساله، آن را بزودی در ایران پیاده سازد و در غیر این صورت، بی‌حجابی پادشاه افغانستان و هیات همراه او را امری شخصی قلمداد کرده، خود را بیگناه جلوه دهد.

از سویی دیگر رضاخان پس از سفری‌که به ترکیه داشت، ظواهر غربی را که آتاتورک در کشور پیاده کرده بود، از نزدیک مشاهده و بسیارتحت تاثیر قرار گرفت بطوری طی نطقی در ترکیه، اظهار امیدواری کرد با رفع خرافات مذهبی درکشور، ایران هم بتواند چون ترکیه مراحل ترقی را بپیماید.« به واسطه برداشتن خرافات مذهبی در مدت سلطنت من امیدواریم که هر دو ملت بعد از این با هم با یک روح صمیمیت متقابل دست در دست داده منازل سعادت و ترقی را طی خواهند کرد.» پس از این مسافرت بود که رضاخان در مسیر تأسی صرف و تشبیه به اروپایی شدن بیش از پیش مصمم تر شد، چنانچه طی نطقی دیگر در موقع شرفیابی وکلای مجلس شورای ملی، در جواب یکی از وکلا که ایران را مترقی‌تر از ترکیه دانست، این چنین بیان‌کرد:« من ترکیه را دیدم در چهار دیوار زینت و صفای طبیعی بساط خودنمایی شما می‌خواهید به این اظهار نگذارید ایران جلو برود، کوشش من این است که ایران در طریق ترقی و قبول تمدن جدید وارد کنم ....» پس از این قضایا بود که رضاخان متحول شد چنانچه پس از مشاهده دستجات منظم دختر و پسری که در ترکیه از مقابل او رژه رفتند، چون به ایران بازگشت دستور داد که دختران و پسران در مراسم رژه‌ها شرکت کنند و جهت تشویق محصلین در امور پیشاهنگی، ریاست آنرا برعهده ولیعهد ‌گذارد.

در اغلب اوقات او از کشف حجاب و آزادی زنان سخن رانده چنانچه روزی هیأت دولت را احضار و بیان ‌کرد:« ما باید صورتاً و سنتاً غربی بشویم و باید در قدم اول کلاه‌ها تبدیل به شاپو بشود و پس فردا که افتتاح مجلس شورا است همه باید با شاپو حاضر شوند و در مجالس کلاه را به عادت غربیها باید بردارند و نیز باید شروع به رفع حجاب زنها نمود و چون برای عامه مردم دفعتاً مشکل است اقدام نمایند شما وزراء و معاونین باید پیش قدم بشوید ...» در همین راستا طی دستوری به علی اصغر حکمت، وزیر فرهنگ دستور ‌داد تا در مدارس دخترانه، معلمان و دختران بدون حجاب ظاهر گردند و در صورت امتناع از ورود آنها به مدارس جلوگیری کنند.

برهمین اساس است که مهدی قلی هدایت کشف حجاب را سوغات آنکارا می‌داند.

رضاخان در تصمیم خود قاطع بود، اما جهت سنجش افکار عمومی مردم بخصوص طیف مذهبی جامعه، قبل از کشف حجاب دست به اقداماتی زد. ابتدا ممنوعیت پوشیدن لباس روحانیت و بساط لباس متحدالشکل و کلاه پهلوی مطرح شد چنانچه تنها عده معدودی از علما جواز پوشیدن لباس را داشتند. پس از مدتی کلاه یک لبه یا همان کلاه پهلوی که استفاده از آن در سطح جامعه متداول بود منسوخ و طی دستوری اعلام شد که مردان بایست از کلاه شاپو که تمام لبه بود، استفاده کنند. البته رضاشاه جهت اطمینان دست به اقدام زیرکانه‌ای زد چنانچه تبدیل کلاه پهلوی به کلاه شاپو را جهت حفظ کارگران از گرمای آفتاب اعلام کرد و طی نامه‌ای به وزارت داخله دستور اجرای آنرا صادر کرد. این جایگزینی کلاه هم از سوغاتی‌های ترکیه بود چرا که ترکها پس از تغییر رژیم، کلاه فینه را تبدیل به شاپو کرده بودند.

دلایل رضاشاه در انجام کلیه این اقدامات، این بودکه نبایست بین ایرانیها با اروپائیان هیچگونه اختلافی باشد و آنها بدانند که تفاوت بین ایرانیان و اروپائیان جز همین کلاه و لباس چیزی نیست. حاج مهدی قلی هدایت بیان می‌کند که« در ملاقات روزی شاه کلاه مرا برداشت و گفت حالا این چطور است؟گفتم فی الجمله از آفتاب و باران حفظ می‌کند اما آن کلاه که داشتیم اسمش بهتر بود. آشفته چند قدمی حرکت فرمودند گفتند آخر من می‌خواهم همرنگ شویم تا ما را مسخره نکنند»

 

● اولین اعتراضات به کشف‌حجاب در کشور

برگزاری جشن شیراز با حضور علی اصغر حکمت در ۱۳ فروردین ۱۳۱۴ه.ش و پایکوبی تعدادی از دختران بی‌حجاب در این جشن نگرانی علما و طیف مذهبی را بدنبال داشت. در اولین اقدام حسام الدین فال اسیری از علمای شیراز به برگزاری چنین مراسمی اعتراض کرده و آن را از مظاهر بی‌دینی در جامعه دانست. اعتراض او باعث شد تا بلافاصله زندانی ‌گردد.  

بی‌حرمتی به یک عالم دینی و حبس وی، موجی از اعتراضات را در کشور بویژه در حوزه‌های علمیه قم، مشهد و تبریز در پی داشت. در تبریز دو مرجع عالیقدر، سید ابوالحسن انگجی و میرزا صادق آقا به تغییر لباس و کلاه شاپو اعتراض و به سمنان تبعید ‌گردیدند. اما از جمله مکانهایی که کشف حجاب باعث اعتراضات شدید شد، شهر مقدس مشهد بود که منجر به قیام مسجد گوهرشاد شد.«در مشهد هم که دستور تغییر لباس رسیده بود و خبر جشن شیراز و گرفتاری فال اسیری و تبعید دو نفر از علماء تبریز منعکس گردیده بود، غوغایی برپا کرده و مراجع روحانی را سخت ناراحت نمود. جلساتی برای بحث و گفتگو درباره تغییر لباس و سختگیریهایی که در باره معممین به موقع اجرا گذارده بودند تشکیل می‌گردد. در این جلسات که آیت الله حاج آقا حسین قمی و آیت الله سید یونس اردبیلی و آقازاده فرزند آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و جمعی دیگر از علما و مدرسین درجه اول مشهد شرکت‌ داشتند مسئله تغییر لباس مطرح و اظهار عقیده می‌کنند که دنباله تغییر لباس به برداشتن حجاب منتهی خواهد گردید و باید با شدت از آن جلوگیری نمایند.»

تا این زمان برخی از علما معتقد بودند که کارهای صورت گرفته بدون اطلاع شاه بوده و ایشان مخالف این اعمال ضد دینی بوده و هستند، اما علی اصغر حکمت طی نطقی در میدان جلالیه تهران با حضور رئیس الوزراء (ذکاء الملک) بطور آشکار اعلام می‌کند که گمان مردم مبنی بر عدم آگاهی رضاشاه از جشن شیراز و خود سرانه بودن این حادثه اشتباه محض است. در این نطق حکمت وقوع این حادثه را مستقما بدستور شخص رضاشاه می داند.

این اظهارت و وقوع این حوادث درکشور پس از درج در مطبوعات در سطح شهر مشهد هم انتشار یافت. آیت الله سید عبدالله شیرازی که در این زمان در مشهد حضور داشته و از نزدیک شاهد وقایع بوده است، بیان می‌کند که چون روزنامه حاوی درج این مطالب به مشهد برای آیت الله حسین قمی ارسال شد. ایشان پس از مطالعه این اخبار و جریانات طی سخنانی گریه کرده، اینطور بیان می‌کنند که« خلاصه اسلام فدائی می‌خواهد و من حاضرم فدا شوم»

پس از این حوادث بود که علمای مشهد همه روزه در مسجد گوهرشاد تجمع می‌کنند تا با تبادل نظر و گفتگو مانع از اجرای سیاستهای ضد دینی رضاخان گردند.«علمای آن زمان خیلی زیاد بودند مثل مرحوم آقازاده پسرآخوند خراسانی و شیخ حسن کاشانی و شیخ حسن برسی، اینها همه مرجعیت داشتند و بخصوص مرحوم قمی رساله‌شان پخش بود. مرحوم آقازاده مقامشان از همه بالاتر بود، در حدود۶۰ سال سن داشتند و پسر دوم آخوند خراسانی بودند بعد از ایشان حاج میرزا احمد بود....اینها هر روز جمع می‌شدند در مسجد گوهرشاد هر روز یکنفر سخنرانی می‌کرد»

در همین راستا آیت الله قمی جهت مقابله با اجرای کشف حجاب حجج الاسلام غلامرضا طبسی و شمس طهرانی را احضار کرده، از آنها ‌خواست تا از علما دعوت کنند، در منزل ایشان تجمع نمایند. در این جلسه، آیت الله قمی از آنها می‌خواهد تا با همراه شدن آنها با وی و عزیمت به تهران از رضاشاه تقاضا کنند تا از کشف حجاب صرفنظرکند. تعلل این عده از علما، مانع از تصمیم آیت الله قمی نمی‌گردد، بطوری که پس از اندک زمانی ایشان تصمیم ‌می‌گیرند با فرزندان خود جهت ملاقات با رضاشاه به تهران مسافرت کنند.

 

● مهاجرت آیت الله حسین قمی به تهران

درباره مهاجرت آیت الله قمی به تهران اقوال گوناگونی گفته شده است. صاحب حدیقه الرضویه می نویسد:«مرحوم آیت الله قمی با اینکه فوق العاده متاثر در اجراء احکام شرعی بود، در عین حال به هیچ وجه حاضر نبود بر خلاف امنیت رفتاری کند و یا اظهاری نماید که منجر به آشوب گردد. به بیان و نصایح مراجعین را اسکات می‌نمود تا آنکه شخصا اقدام نماید بلکه اعلیحضرت شاهنشاه فقید و مرکز تجدید نظر دستور فرمایند. بدین مناسبت آقایان پاکروان «استاندار» و اسدی «نایب التولیه» را در دارالضیافه آستان قدس ملاقات و اظهار فرمود: من مناسب نمی‌دانم فعلا در مشهد این امر اجرا شود مردم را مخالف موضوع دیده و فهمیده‌ام شما دو نفر به شاه عرض کنید چرا می‌خواهید ما را مستهلک در تنصّر فرمایند مگر لباس دیگر نمی‌توان درست نمود و پوشید؟ آن دو نفر در جواب اظهار داشتند ما نمی‌توانیم و جرأت هم نمی‌کنیم این مطلب را به شاه گزارش کنیم، چاره‌ای نیست باید امر مبارک به موقع اجرا گذارده شود.» اما عذر و بهانه تراشی استاندار و نایب التولیه باعث شد تا ایشان به فکر ملاقات با شاه بیفتد.

و یا اینکه آیت الله شیرازی که در این زمان در مشهد مقیم بوده است، ادعا می‌کند که روزی در جلسه‌ای که در منزل آیت الله قمی به همین مناسبت برقرار بوده، به ایشان گفته است، که شاه گوشش از این تلگرافها پر بوده پس شما باید جهت موثر واقع شدن اعتراض خود به تهران مسافرت و قضیه عدم اجرای کشف حجاب را از شاه خواستار شوید. لذا ایشان هم این پیشنهاد را پذیرفته و در عزیمت بر تهران مصمم شده‌اند. در هرحال این مباحث که آیا چه عللی آیت الله قمی را برآن داشته تا به تهران سفر کند و یا اینکه این فکر ابتدا از سوی چه کسی پیشنهاد شده، از ارزش اقدام ایشان به هیچ عنوان نمی‌کاهد.

آیت الله جهت مذاکره با رضاخان به همراه دو فرزندش حاج مهدی و حاج حسن به تهران سفر کرد. قبل از حرکت، از ایشان درباره نحوه عملکرد و اینکه در ملاقات با شاه چه خواهد کرد سوال شد و ایشان در جواب بیان کردند:« اول اصرار و التماس می‌کنم که از برنامه‌های ضددینی و اسلامی خود دست بردارد و اگر موافقت نکرد دست او را می‌بوسم و اگر باز هم موافقت نکرد خفه‌اش می‌کنم» ایشان در تصمیم خود قاطع بود بطوریکه قبل از عزیمتش به تهران درحوزه تدریس خود بیان کرد که اگر جلوگیری از این عمل خلاف مذهب، منوط به کشته شدن ده هزار نفر که در راس آنها خودش هم باشد قرار گیرد باز هم ارزش دارد.

آیت الله قمی پیش از حرکت جهت تاثیرگذار بودن اقدامش از سید عبدالله شیرازی می‌خواهند تا جهت تاثیر گذاری بیشتر عزیمتش به تهران، تلگرافهایی برای مردم شیراز و اصفهان ارسال کنند تا ضمن آگاه ساختن آنها را از حرکت خود، به هنگام ورودش به تهران، از او تجلیل کنند و لذا از نظر روانی هم به هدف وی کمک کنند. سانسور تلگرافها در این زمان، شیرازی را مجبور ساخت به ناچار نامه‌هایی در این باب به علمای این دو شهر ارسال کند. هرچند اقدامات علمای دو شهر مذکور در حمایت از آیت الله قمی زمانی صورت یافت که حادثه گوهرشاد اتفاق افتاده بود.

پس از حرکت آیت الله قمی از مشهد تجار، اصناف و طبقات مختلف با ارسال تلگرافی به شاه، حمایت خود را از مرجعشان اعلام می دارند:« در این موقع که حضرت حجت الاسلام آقای قمی عازم و قصد دارند ذات شاهانه را به مسایلی که مورد نظر است متوجه دارند استدعای اصغای مطالب ایشان را که زبان حال عموم مسلمین و اهالی خراسان است داریم»

با ورود آیت الله قمی به تهران، ایشان در باغ سراج الملک شهرری اقامت ‌کرد. با آگاهی یافتن علما و مردم تهران سیل جمعیت جهت دیدار و ملاقات با ایشان به سوی اقامتگاه ایشان سرازیر گردید. این امر باعث نگرانی رژیم شده، لذا باغ را محاصره و از ملاقات مردم با وی جلوگیری به عمل آورد و حتی به اطرافیان او اجازه بیرون رفتن هم نمی‌داد. آقای فقیه یکی از اسباط مرحوم حاج آقا احمد قمی برادر آیت الله قمی بیان می‌کند که در مدت اقامت یکماهه ایشان در باغ از جمله کارهای وی تدریس به سه نفر از همراهانش بوده است. در این مدت عده‌ای از علما به آیت الله عبدالکریم حائری پیشنهاد کردند که اقدامی در این راستا انجام دهد. لذا هر چند در آغاز جواب منفی داد اما پس از مذاکره شیخ محمدتقی اشرافی با ایشان، وی طی تلگرافی تند به دولت، اقدامات آنها را خلاف احکام مسلم اسلام و قانون اساسی دانست.

از سویی دیگر رضاخان که حضور و فعالیت آیت الله قمی در تهران را باعث بیداری توده‌های مردم می دانست، محمود جم، نخست وزیر خود را خدمت ایشان فرستاد تا درباره علت آمدن آیت الله قمی به تهران با او مذاکره نماید. آیت الله قمی با فرستاده رضاخان بسیار سرد برخورد کرد لذا ترفندهای رژیم جهت بازگرداندن قمی به مشهد ناکام ماند.

درهرحال با وجود آنکه آیت الله قمی از جایگاه ویژه‌ای میان علما برخوردار بود و مرجع تقلید بیشتر مردم خطه خراسان ایشان بودند با این وجود از حرکت و موقعیت ایشان چندان استفاده نگردید و ایشان پس از اقامت یکماهه، در اوایل جمادی الاولی ۱۳۵۴ه.ق به عتبات تبعید گردیدند.

 

● عملکرد روحانیون مشهد پس از مهاجرت آیت الله قمی به تهران

بدنبال سفر آیت الله قمی به تهران، علمای مشهد تصمیم گرفتند تا با تشکیل جلساتی پیرامون مسایل و اوضاع سیاسی کشور با یکدیگر به تبادل نظر بپردازند. در این راستا آیت الله شیرازی ضمن تماس با دیگر علمای مشهد از جمله محمدآقا زاده، سید یونس اردبیلی، آشتیانی، نهاوندی، حاج آقا بزرگ شاهرودی، حاج سیدهاشم نجف آبادی، شیخ هاشم قزوینی و سید علی سیستانی توافق می‌کنند تا این جلسات بطور مدام در منزل سید یونس اردبیلی برگزارگردد. از سویی دیگر با اطلاع یافتن مردم از محاصره شدن قمی در تهران، جوش و خروش بیشتری در مشهد بوجود آمد، بطوریکه اجتماعات مردم در اطراف مراجع و خطبا بیشتر گردید. تجمّع مردم در منزل اردبیلی و کمبود جا باعث شد که گاه این اعتراضات به مسجد گوهرشاد هم منتقل‌گردد. در این اعتصابات گویندگان مذهبی در تحصن مسجد گوهرشاد از جمله شیخ مهدی واعظ، شیخ عباس علی محقق، شیخ علی اکبر مدقق و شیخ محمد قوچانی هم با سخنان خود مردم را تحریک می‌کنند.

 

● ورود شیخ محمد تقی بهلول به مشهد و آغاز درگیری مردم با رژیم

شیخ تقی پسر نظام الدین معروف به بهلول که در این زمان در شهرستان فردوس بودند پس از سخنرانی و تحریک مردم علیه رژیم از سوی شهربانی محل مورد تعقیب قرار گرفته و ضمن فرار از آنجا به مشهد وارد می‌شوند. درباره ورود وی به مشهد اقوال گوناگونی وجود دارد در نقلی او به دعوت علما به مشهد وارد شد و در نقلی دیگرگفته شده اسدی نایب التولیه، جهت فهماندن این مساله به رضاخان که اجرای کشف حجاب هنوز در مشهد به صلاح نیست از بهلول دعوت کرد به مشهد بیاید. اما بهلول خود مدعی است که پس از ملاقات با یکی از افرادی که از مشهد به قائن برگشته بود پس از اطلاع یافتن از قضایای به وقوع پیوسته، به مشهد آمده است.

بهلول عصر روز چهارشنبه، ۱۷ تیر ماه ۱۳۱۴ به مشهد وارد و پس از مراجعه به منزل آیت الله قمی از محاصره ایشان در شهر ری اطلاع یافت. او سپس به حرم امام رضا(ع) آمد و پس از سخنانی کوتاه دستگیر و در اتاقی محبوس گردید. با اطلاع یافتن نواب احتشام رضوی از خدام حرم که تا حدودی در وعظ هم دستی داشت، به یکباره کلاه پهلوی را از سر برداشته ضمن پاره کردن آن، مردم را به رها ساختن بهلول از چنگ مأمورین فرا می‌خواند.

با آزاد شدن بهلول از چنگ دولتیان، وی طی سخنانی مردم را به آرامش دعوت کرده، بیان می‌کند: «من گفتم شما نبایست اینگونه عمل کنید بلکه اگر نزد رئیس شهربانی و یا استاندار رفته و خواهش می‌کردید که من را آزاد سازد، اینگونه می‌شد اما کار از کار گذشته و ما نباید نرمی نشان دهیم باید پایمردی کرده و مقاومت کنیم یا حاج آقا حسین قمی را از زندان آزاد کرده و احکام اسلامی را جاری کنیم یا همه کشته شویم» او در این سخنرانی از مردم خواست به خانه‌های خود رفته، ضمن فراهم کردن مایحتاج خانواده‌هایشان برای یک هفته و یا بیشتر، با اسلحه به مسجد بازگردند. در همین سخنرانی بود که بهلول از مردم دعوت کرد تا شب جمعه در مسجد گرد هم آیند.

در شب جمعه اتفاق خاصی نمی‌افتد چنانچه بهلول در ایوان مصّلی صحن نو منبر رفته و با کمک نواب احتشام رضوی سخنرانی می‌کند و در ضمن به ایرج مطبوعی فرمانده لشکر مشهد که قصد مذاکره با او را دارد جواب رد می‌دهد. با اذان صبح روز جمعه (۱۹/۴/۱۳۱۴ش) نظامیان مسجد گوهرشاد را محاصره و از پیوستن مردمی که قصد ورود به مسجد را داشتند، جلوگیری به عمل می‌آورند. این مساله باعث درگیری بین مردم و مأمورین و لذا کشته و زخمی شدن تعدادی می‌گردد. درباره کشته‌شدگان حادثه اقوال مختلفی وجود دارد. در نقلی ۴۰ نفر مجروح و ۱۵ نفر مقتول و در نقلی دیگر ۸ کشته و ۲۰ نفر مجروح می‌گردند. براساس گزارشی که به اسدی دادند مقتولین و مجروحین را ۱۵۰ تن اعلام کردند. بنا به اظهار بهلول پس از حمله مأمورین به مردم ۲۲ نفر کشته و ۶۷ نفر زخمی شدند و در عین حال آنها هم تعداد تفنگ از سربازان به غنیمت گرفتند. بهلول در ادامه می افزاید که خیانت احتشام رضوی که مسئول مراقبت از یکی از درهای مسجد گوهرشاد بوده است، باعث ورود سربازان به داخل مسجد و قتل عام مردم گردیده است.

 

● مذاکره عده‌ ای از دولتیان و روحانیون با بهلول

اوضاع متشنج مشهد همچنان ادامه می‌یابد. پس از گذشت مدتی به بهلول خبر می‌دهند هیاتی مرکب از هشت نفر از جانب حکومت قصد ملاقات با ایشان را دارند. بهلول ملاقات با آنها را پذیرفته، خود درباره مذاکرات صورت گرفته و سخنانی که بین آنها رد و بدل شده، چنین اظهار می‌کند: «نزد هیأتی که در آن اتاق منتظر بودند رفتم. چهار نفر آنان روحانی و بقیه کلاه به سر بودند. یکی از روحانیون، فرزند بزرگ مرحوم آخوند خراسانی بود. دیگری شیخ مرتضی آشتیانی و دو نفر دیگر شان را نمی‌شناختم. فکر می‌کنم از علمای تهران و حامی رضاشاه بودند. اما آن چهار نفر دیگر به ترتیب اسدی، پاکروان، سرهنگ نوایی و سرلشکری که فرمانده نیروی ارتش خراسان بود، ولی اسم او را نمی‌دانستم....» بهلول می‌افزاید که آقازاده پسر آخوند اقدامات او را به خاطر برهم زدن آرامش و امنیت تخطئه کرده و دیگران هم سخنان او را تأیید و از او خواسته‌اند تا به اینگونه اقدامات پایان بخشد. بهلول در خاطرات خود به توافق خود و رژیم اشاره، بیان می‌دارد که با رژیم در موارد ذیل به توافق رسیده است:

«۱) مسجد و اطراف آن در اختیار ما باشد و هیچ یک از عوامل رژیم بدون اجازه ما وارد این محوطه نشوند.

۲) ما در امور شهر دخالت نکنیم، آنها نیز کسی از طرفداران ما را بازداشت نکنند.

۳) نیروهای ما بتوانند برای انجام امور شخصی با آزادی کامل البته بدون سلاح تردد نمایند.

۴) نیروهای ما به ادارات دولتی وارد نشوند.

۵) اجازه دهند کشته ها را دفن کرده و مجروحین را پانسمان کنیم.»

 

● تلگراف علما به رضا شاه و دستور وی مبنی بر سرکوب مردم

در این زمان دیگر علمای مشهد که شاهد حمله نظامیان به حرم و مسجد گوهرشاد و قتل عام مردم بودند، درصدد چاره جویی برآمدند. لذا هشت تن از آنها از جمله: سید یونس اردبیلی، شیخ هاشم قزوینی، سید هاشم نجف‌آبادی، سید عبدالله شیرازی، سید علی اکبرخوئی، حاج میرزا حبیب ملکی، سید علی سیستانی، شیخ آقا بزرگ شاهرودی و شیخ مرتضی آشتیانی، طی تلگرافی به رضاشاه و شرح وقایع اتفاق افتاده در مشهد، از او خواستار توقف بی‌حجابی می‌گردند.

رضاشاه بی تفاوت به اخبار مشهد به مأموران نظامی دستور داد تا مردم و جماعت متحصن در حرم امام رضا(ع) را متفرّق سازند. پس از پاسخ ایرج مطبوعی فرمانده لشکر مشهد به رضاخان مبنی بر حفظ آرامش و به‌کار بردن سیاست جهت تفرّق مردم، رضاخان سرتیپ البرز را به مشهد فرستاده، به او دستور می‌دهد تا سربازان وارد صحن حرم شده در صورت لزوم تیراندازی هم نمایند. روز شنبه سرگردی از سوی رژیم جهت مذاکره با بهلول به مسجد گوهرشاد ‌آمده، ضمن مذاکره با بهلول به توافق نمی‌رسند و متحصنین همچنان بر خواسته‌های خود اصرار می‌ورزند. خواسته‌های آنها عبارت بود از:

۱) وصول خبر از حاج حسین قمی که چندی پیش به تهران رفته بود.

۲) مراجعت شیخ غلامرضا طبسی و شمس نیشابوری به مشهد که توسط شهربانی به نیشابور تبعید شده بودند. از عصر روز شنبه حوادث در مشهد اوج می‌گیرد و چند دسته از مردم روستاهای نزدیک مشهد با سلاح‌های سرد از قبیل بیل، تبر، داس و .... به یاری مردم مشهد می‌شتابند. به نقلی آنها توسط اسدی به مشهد آورده می شوند اما صدرالاشراف در خاطرت خود این مسئله را تکذیب کرده است. پس از ختم شدن کار بدین جا، بعضی از علمای مشهد جهت جلوگیری از قتل عام و خونریزی در حرم به تکاپو می‌افتند. شیخ مرتضی آشتیانی نزد اسدی رفته و ضمن گفتگو با او، از وی می‌خواهد که اوضاع با آرامش خاتمه یابد. آیت الله حسین فقیه سبزواری و نهاوندی هم در همان شب یکشنبه نزد پاکروان رفته و از او می‌خواهند تا اقدامات لازم را جهت بازگرداندن آرامش به شهر انجام دهد. در این دیدار آنها قول می‌دهند تا مردم را به سرعت متفرق سازند. هرچند پاکروان سخنان آنها را نمی‌پذیرد. اما اسدی که از دستور کشتار مردم توسط رضاخان آگاه بود در پی ملاقات آشتیانی با او، درصد برآمد که از قتل عام مردم جلوگیری بعمل آورد، لذا به دروغ به علمای متحصن در حرم پیغام می‌فرستد که پاسخ تلگراف آنها به رضاخان از مرکز رسیده و بدین ترتیب تعدادی از آنها را به دارالتولیه می‌کشاند تا بلکه اوضاع آرام گردد.

با وجود این تمهیدات، نظامیان صبح یکشنبه مورخه ۲۱ تیرماه ۱۳۱۴ه.ش با یورش به متحصنین در حرم به سرکوب آنها می‌پردازند لذا پس از مدتی مقاومت مردم در مقابل تجهیزات نیروهای رژیم شکسته و آنها قتل و عام می‌گردند. با شروع حمله و کشتار جمعی از مردم، بهلول به همراه تعدادی از همراهان خود از دری که به سوی بازار راه داشته خارج و پس از استراحت کوتاهی در منزل یکی از اشخاص، بصورت پیاده از مرز به سوی افغانستان خارج می‌گردد. ‌

 

● تعداد کشته و زخمی شدگان قیام گوهرشاد

عمق فاجعه بسیار شدید بود، بطوریکه اجساد کشته‌ها و زخمی‌ها را با کامیونهای بزرگ از شهر خارج و در گودال بزرگی دفن کردند و حتی بعضی بدین ترتیب زنده به گور شدند. بعضی از منابع تعداد مقتولین و مجروحین را بالغ بر ۸۵۰ نفر ذکر کرده، شدت کشتار را به حدی دانسته‌اند که چون مأموران نمی‌توانستند درمدت زمان کوتاهی خونها را از روی دیوارها پاک کنند لذا بالاجبار آجرها را کنده و بجای آن با آجرهای کوچکی آنرا بازسازی کرده اند. سید محمد علی شوشتری که خود ناظر وقایع بوده تعداد کشته‌ها را ۱۶۷۰ نفر ذکر می‌کند. شوشتری بیان می‌کند که آقای دیهیمی ریاست مالی مشهد از قول کربلائی تقی، تحصیلدار مالیات نقل کرده که چون دیهیمی از کربلائی تقی از تعداد مقتولین سوال نموده است، او در جواب گفته:« از عده مستحضر نشدم ولی کامیون و اتومبیل‌هایی که جنازه را حمل می‌کرد شمرده یادداشت کردم تعداد ۵۶ کامیون بود که در اغلب این کامیونها صدای ناله‌های زخمی‌ها هم شنیده می‌شد که التماس می‌نمودند برای رضای خدا ما زنده‌ایم»

 

● دستگیری عاملین قیام

با سرکوبی متحصنین در مسجد گوهرشاد، دستگیری مسببان قیام آغاز شد و رژیم نزدیک به ۱۱۰۰ نفر را دستگیر کرد و چون علما را عاملین اصلی قیام می‌دانستند، در وهله اول شروع به بازداشت آنها کردند. بعضی از علما از جمله محمد تقی بهلول، شیخ مهدی واعظ، شیخ محمد علی اردبیلی و شیخ علی اکبر مدقق خراسانی موفق به فرارگشتند، اما با این حال عده‌ زیادی هم بازداشت شدند. اسامی دستگیر شدگان مطابق آنچه در کتاب حدیقه الرضویه ذکر گردیده از این قرار است: میرزا علی اکبر خویی، میرزا مسیح شاه چراغی، حاج شیخ عباس علی محقق، شیخ محمد صاحب الزمانی، شیخ اسماعیل تائب، کاتب خاقان، شیخ حسین اردبیلی، نواب احتشام و حاج شیخ احمد بهار بودند. مولف کتاب قیام گوهرشاد، روحانیونی را که در نهضت خراسان شرکت داشته و بازداشت گردیده‌اند و یا خود را مخفی ساخته و در موقعیت مناسب ایران را به سوی نجف ترک کرده‌اند، ۳۳ نفر ذکرکرده است. در این میان تعدادی از علما چون میرزا محمد آقازاده، شیخ هاشم قزوینی، سید هاشم نجف آبادی، سید یونس اردبیلی و... هم تبعید شدند.«یکی از نتایج نهضت این شد که همه کسانی را که در جریان نهضت طومارهایی را امضاء کرده بودند مثل مرحوم شیخ هاشم قزوینی و مرحوم شیخ هاشم نجف آبادی...را تبعید کردند یا به زندان فرستادند. مرحوم آقازاده را بعد از مدتی به یزد تبعید کردند، بعد بردند تهران تا آخر همانجا بود که گفته می‌شد او را به شهادت رساندند. مرحوم شیخ هاشم را به قزوین تبعید کردند.»

پس از قیام گوهرشاد رضاخان محدودیتهای زیادی را برای علما بوجود آورد بطوری که بعضی از علما بارها به تهران فراخوانده شده و مورد بازجویی قرار گرفتند و یا با اجیرکردن افرادی زندگی شخصی آنها زیر نظر قرار داده می‌شد. تبلیغات منفی رژیم پهلوی برای منزوی کردن علما و روحانیت حتی افراد عادی جامعه را هم تحت تاثیر قرارداده بود چنانچه شیخ هاشم قزوینی در خاطرات خود درباره جو نامساعد جامعه و نگاه منفی آنها به قشر روحانیت پس از قیام گوهرشاد این چنین بیان می‌کند.« یک موقع که ما را باز احضار کردند تهران با اهانت افسرها روبرو شدم چند روزی در تهران بودم بعد من را رها کردند، بنا شد برگردم به مشهد، وقتی خواستم برگردم هر گاراژی که رفتم من بلیط نمی دادند، می گفتند ما به شیخ بلیط نمی دهیم. ماشین مان خراب می‌شود.

آخرین بار به یک گاراژ دیگری رفتم و به او گفتم آقا ماشین برای مشهد دارید؟ اول گفت بله داریم ولی به شما نمی دهیم. من عبایم را کشیدم سرم داشتم می رفتم یک دفعه دلش سوخت صدا زد گفت بیا آقا شیخ بیا می دانم که ماشین مان خراب می شود، ولی دیگر دلم سوخت. من بلیط گرفتم رفتم داخل ماشین تا چشم افراد به من افتاد دیدم همه شروع کردند با هم پچ پچ کردن که این آخوند را آوردند سوار ماشین می‌شود و ماشین خراب خواهد شد... این زخم زبانها و این ناهنجاریها الی ما شاء الله بود.»

با سرکوبی قیام گوهرشاد و دستگیری عاملین قیام، محمود جم وزیر داخله طی صدور اعلامیه‌ای بهلول را طغیانگر و عامل این ناامنی دانسته، از متحصنین به مشتی اراذل و اوباش یاد می‌کند که تحت تاثیر سخنان شیخ بهلول قرار گرفته‌ و ابتدا آنها به سوی ماموران حمله و ماموران مجبور به استفاده از اسلحه شده‌اند.

به این ترتیب قیام گوهرشاد به پایان رسید و در مرحله‌‌ای دیگر علما و روحانیت مشهد وظیفه خود را ایفا کردند. بی‌شک رهبری این قیام را روحانیت برعهده داشتند چنانچه امام بارها در سخنرانی‌های خود چون از قیام گوهرشاد یاد می‌کند عاملان این قیام بر ضد رژیم را سلسله جلیله علما از جمله آیات عظام سید یونس اردبیلی، حاج حسین قمی و محمد آقازاده ‌دانسته، از آنها به نیکی یاد می‌کند.

 

● سخن پایانی

هرچند مدت زمان زیادی از قیام مسجد گوهرشاد نگذشت که با شدیدترین وجه ممکن سرکوب شد اما در مجموع این حرکت نتایج مثبتی را به همراه داشت. با اجرای کشف حجاب در ایران هرچند علمای شهرهای شیراز و تبریز هم واکنش نشان دادند اما بیشترین اعتراضات به این مساله از سوی روحانیت بیدار مشهد صورت گرفت که طی قیام گوهرشاد تبلور یافت.

عزیمت آیت الله حسین قمی که دارای مقلد بسیار در خراسان بودند به تهران، ابتکار عملی بود که اگر تعلل بعضی از روحانیت نبود و از سویی برنامه ریزی صحیحی صورت می‌گرفت، می‌توانست بهتر مورد استفاده قرار گیرد، اما با این وجود خالی از فایده هم نبود. آیت‌الله قمی هر چند در تهران موفق به مذاکره با رضاخان نگردید، ولی با گذشت هشت سال از حادثه، با ورود به ایران در سال ۱۳۲۲ش با تصویب مواد پنجگانه پیشنهادی ایشان توسط دولت علی سهیلی توانست بی حجابی را رسما ملغی سازد.

در واقع قیام گوهرشاد تقابل روحانیت با سلطنت پهلوی و نشان از بیداری و همیشه در صحنه بودن آنها داشت و نارضایتی مردم از اجرای سیاستهای ضددینی حکومت پهلوی را آشکار ساخت چنانچه در کتب اسنادی موجود در این باره شاهد مخالفتهای مردم با این مساله هستیم.

حسن شمس آبادی

 

منابع و مآخذ:

الف: کتب

۱. ادیب هروی، محمد حسن، حدیقه الرضویه، مشهد، شرکت چاپخانه خراسان، طبع اول، ۱۳۲۷ ه.ش، ص۲۸۲.

۲. ...........................................، تاریخ پیدایش مشروطیت ایران، مشهد، شرکت چاپخانه خراسان، ۱۳۳۱، ص۴۶۴.

۳. اسعد بختیاری، جعفرقلی‌خان، خاطرات، به کوشش ایرج افشار، تهران، اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۷۸، صص ۲۲۲و۲۱۷.

۴. بهلول، محمد تقی، خاطرات سیاسی بهلول، ترجمه علی اصغر کیمیایی، مشهد، موسسه حضرت صاحب الزمان (عج)، چاپ دوم، ص ۸۷.

۵. تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول،۱۳۷۸، ص۵۶.

۶. چهره پر فروغ از مشعلداران اسلام و فقاهت و انقلاب، تهیه و تنظیم دفتر مدرسه علمیه امام امیر المومنین(ع)، چاپ اول، ۱۳۶۴، ص۷۸.

۷. حاجیانی دشتی، عباس، عنصر فضیلت و تقوی حضرت آیت الله العظمی قمی، بی‌جا، مفید، چاپ اول، ۱۳۷۲، ص۴۳.

۸. ربانی خلخالی، علی، شهدای روحانیت شیعه در یک صد سال اخیر، قم، مکتب الحسین (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۲ ه.ق، ص۱۷۲.

۹. صحیفه امام، مجلدات۴،۷، ۸، ۹،۱۵، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ سوم، ۱۳۷۹.

۱۰. صدر(صدر الاشراف)، محسن، خاطرات صدر الاشراف، بی جا، وحید، چاپ اول، ۱۳۶۴، ص۳۰۲.

۱۱. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول، تهران، اطلاعات، ۱۳۶۶، صص۶۹ و ۷۰.

۱۲. فقیه آزادگان: یادنامه فقیه وارسته، مدرس فرزانه مرحوم آیه الله حاج هاشم قزوینی(م۱۳۳۹ش)، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، ۱۳۸۷.

۱۳. مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج ۶، تهران، انتشارات علمی، چاپ اول، ۱۳۷۴، صص۱۷۲ و ۱۷۳.

۱۴. واحد، سینا، قیام گوهرشاد، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ چهارم، ۱۳۶۶، ص۱۴۲.

۱۵. واقعه خراسان، به کوشش مسعود کوهستانی نژاد، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۵، صص۳و۴.

۱۶. هدایت(مخبر السلطنه)، حاج مهدی قلی، خاطرات و خطرات، تهران، زوار، چاپ پنجم ، ۱۳۷۵، ص۴۰۴.

ب: مصاحبه‌ها:

۱۷. آرشیو تاریخ شفاهی آستان قدس رضوی، مصاحبه با غلامعلی فخعلی، شماره پرونده۲۸۲، ص۲.

۱۸. همان آرشیو، مصاحبه با حاج مهدی سعید مدقق، شماره پرونده۱۸۲، نوار شماره ۴۵۱.

۱۹. همان آرشیو، مصاحبه با سید میرزا حسن صالحی، شماره اموالی۲۱۷، صص۶۱ و ۶۲.

 

http://www.aftabir.com/articles/view/politics/plitical_history/c1c1273488951_goharshad_p1.php/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF-%D9%82%DB%8C%D8%A7%D9%85-%DA%AF%D9%88%D9%87%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%AF

 

قیام گوهرشاد و شکاف حاکمیت

 

 

قیام گوهرشاد و شکاف حاکمیت

 

در این استان پهناور وجود مرقد امام رضا(ع) و لزوم اداره سطح وسیع موقوفات آن ایجاب می کند نایب التولیه یی از جانب شاه تولیت آنجا را برعهده بگیرد. این فرد معمولاً به طور مستقیم یا غیرمستقیم اداره مجموعه نهادها و عناصری از قبیل ادارات آستانه، زمین های موقوفه، مدارس دینی، تشکل های مذهبی، هیات های عزاداری، حوزه علمیه، علما، وعاظ، طلاب و... را بر عهده می گرفت. مجموعه این عوامل کانون قدرت بزرگی ایجاد می کرد که غالباً با قدرت رسمی دولت در استان یعنی والی (استاندار) و تمامی نهادهای تحت اختیار او اعم از نیروهای کشوری و لشگری اصطکاک پیدا می کرد. 
به تعبیر دیگر این دو قدرت موازی در رقابتی آشکار و پنهان با یکدیگر به مبارزه پرداخته و سعی می کردند یکی بر دیگری نفوذ یا غلبه یابد. علت بنیادی این چالش صرف نظر از روحیات متولیان امر، غالباً به دلیل تداخل حوزه کاری و فعالیت های اقتصادی، اجتماعی سیاسی و... همدیگر بود. در این میان همیشه عناصر فرصت طلبی نیز در کمین بودند که به این تحرکات دامن زده و در پی بهره برداری باشند. نکته درخور توجه اینکه هر دو فردی هم که در راس دو کانون قدرت مذکور قرار می گرفتند، توسط خود شاه انتخاب می شدند. به نظر می رسد شاهان پهلوی نیز با انتخاب گزینه های خاص، تعمداً به رقابت آن دو دامن می زدند زیرا آنان با نظارت غیرمستقیم بر حوزه فعالیت های یکدیگر، زمینه کنترل و سلطه بیش از پیش مرکز بر خراسان را فراهم می کردند. 
در این راستا سعایت از رقیب نزد هیات حاکمه امری متداول بود. این فرآیند به تدریج دو کانون قدرت مذکور را به دو پایگاه توطئه علیه همدیگر تبدیل می کرد به گونه یی که هر یک از آنها، با ارسال گزارش های جعلی به مرکز سعی می کردند ضمن جلب نظر موافق شاه و سایر ارکان مرکز، موقعیت رقیب را تضعیف کرده و در نهایت او را زیر سلطه خود درآورد. در برخی مواقع که دامنه این چالش گسترش می یافت و اداره امور استان مختل می شد شاهان پهلوی معمولاً یک فرد را به عنوان استاندار و نایب التولیه انتخاب می کردند. از آن جمله می توان به انتخاب فتح الله پاکروان بعد از قیام گوهرشاد در دوره رضاشاه و همچنین انتخاب پیرنیا و به خصوص عبدالعظیم ولیان در اواخر دوره محمدرضاشاه اشاره کرد. به قول سعدی شیرازی؛ دو درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. با توجه به این زمینه، ماجرای مسجد گوهرشاد در سال 1314 قابل تامل بیشتری است.

1- نایب التولیه آستان قدس رضوی در آستانه قیام؛ محمدولی خان اسدی، نایب التولیه آستان قدس رضوی از سوی محمدرضا شاه، طی 9 سال (1314-1305) احراز این سمت، توجه ویژه شاه را نیز جلب کرده بود. او در 1257 شمسی در بیرجند تولد یافت و در دستگاه حاکم وقت محلی یعنی محمدابراهیم خان شوکت الملک امیر قائنات و پدر امیراسد الله علم مشغول به کار شد. در آغاز امور آبادی های امیر را بر عهده گرفت اما مدتی بعد پیشکاری او ارتقا یافت. چند سال بعد وقتی در پی کودتای سوم اسفند 1299، کلنل محمدتقی خان پسیان فرمانده وقت ژاندارمری خراسان- از تن دادن به کودتاگران سر باز زد، اسدی از جانب امیر قائن ماموریت یافت تا با نامبرده مذاکره کند. هر چند این مذاکرات با شکست مواجه شد، ولی شهرت پیشکار امیر را در سطح کشور به دنبال آورد به گونه یی که احمدشاه به پیشنهاد امیر او را از لقب مصباح دیوان به مصباح السلطنه مفتخر ساخت. آخرین سمت مصباح السلطنه در این زمان، انتصاب به مقام نایب الحکومه قائنات بود زیرا مدتی بعد او با حمایت امیر، به عنوان نماینده سیستان و زاهدان به مجلس شورای ملی دوره چهارم راه یافت که این مقام را در دوره های پنجم و ششم نیز حفظ کرد. 
محمدولی خان در تمام این ادوار به عنوان یکی از نمایندگان طرفدار رضاخان عمل می کرد به گونه یی که بعد از تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی، رضاشاه او را به «نیابت تولیت آستان قدس رضوی» انتخاب کرد. او نیز نمایندگی مجلس ششم را کنار گذاشت و با لقب جدید مصباح التولیه به خراسان عزیمت کرد. او طی چند سال فعالیت موفق شد میزان درآمد آستانه را از 250 هزار تومان در سال 1305 به یک میلیون تومان در سال 1313 افزایش دهد. شاه در همین سال در حضور جمعی، این گونه از اسدی تجلیل به عمل آورد؛ اگر من دو نفر نوکر مثل اسدی داشتم ایران را آباد می کردم. (واقعه گوهرشاد به روایت دیگر، به کوشش سیما رائین، ص15) او حتی در جریان برگزاری مراسم جشن هزاره فردوسی مهر 1313  در مشهد پا را نیز از این فراتر گذاشت و در حضور مقامات ارشد خراسان به استاندار وقت خاطرنشان کرد؛ «من به واسطه علاقه مفرطی که به خراسان و مشهد دارم اسدی را در اینجا باقی می گذارم و الا ایشان شاغل مشاغل بزرگ تری بودند.» (واقعه خراسان، به کوشش مسعود کوهستانی نژاد، ص169) 
به جرات اسدی را می توان از زمره کارگزاران برکشیده نسل اول و سنت گرایی عصر رضاشاه تلقی کرد که آنان کم و بیش طی یک دهه تحولی در اداره کشور ایجاد کردند، اما غالب آنان همچون فروغی، داور، اسدی و دیگران قربانی خود شاه شدند.

2- والیان خراسان در آستانه قیام؛ اما رقبای اسدی در این مقطع در خراسان چه کسانی بودند. بررسی عزل و نصب والیان ایالات در این مدت نشان می دهد همگی آنان در راس رقبای جدی اسدی محسوب می شدند. برای اختصار وضعیت سه والی متاخر این دوره مورد بررسی قرار می گیرد. اولین آنها محمود جم بود که از همان بدو والی گری نتوانست با اسدی کنار بیاید و ناچار از مرکز احضار شد. اما برخلاف انتظار اسدی، جم به عنوان وزیر کشور کابینه فروغی(1314-1312) منصوب و دبیر اعظم فرج الله بهرامی را به استانداری خراسان انتخاب کرد. روحیه والی جدید که طرفدار تجدد بود، اصولاً با اسدی سنت گرا نمی ساخت. اما چون از حمایت مرکز و به خصوص جم برخوردار بود، اسدی تا مدت ها نتوانست در رقابت با او کامیاب شود تا اینکه مراسم جشن هزاره فردوسی- مهر 1313 این فرصت را به دست آورد که از او نزد رضاشاه سعایت کند و به مقصود خود نائل آید. در آستانه این مراسم، شاه به برنامه ریزی بهرامی در خصوص کیفیت مراسم سخت اعتراض کرد و ضمن فحاشی به او دستور عزل وی را صادر کرد. در جریان این مراسم سایر مقامات ارشد و وابسته به بهرامی در خراسان در حالتی از اضطراب و نگرانی به سر می برند که مبادا اسدی با آنان نیز همان کند که با بهرامی کرده است. (همان، ص 170)

والی جدید فتح الله پاکروان بود. سوابق وی از کفالت وزیر امور خارجه در کابینه مهدی قلی خان هدایت در سال های 1307-1306 و سپس سفیر ایران در کشورهای شوروی و ایتالیا حکایت می کند. پاکروان از همان بدو فعالیت حاضر نشد طوق اطاعت اسدی را بر گردن بگیرد. از این رو رقابتی سخت بین آن دو شروع و روزبه روز تشدید شد. این اختلاف در ماجرای اتحاد شکل لباس و تغییر کلاه پهلوی به شکل آشکاری بروز یافت به گونه یی که برخی آن را عامل اصلی قیام مسجد گوهرشاد تلقی کرده اند.

3- از اختلاف تا توطئه؛ بررسی رویکرد اسدی نشان می دهد وی در ماجرای اتحاد شکل لباس و به خصوص تغییر کلاه- که رضاشاه در پی سفر ترکیه دستور تغییر کلاه پهلوی به کلاه شاپو(فرنگی) - را صادر کرد سیاستی مصلحت جویانه در پیش گرفت. او با شناختی که از روحیات مردم و طبقات فرادست خراسان داشت، معتقد بود برای احتراز از هرگونه پیشامدی، بهتر است قانون مذکور در مشهد به تدریج اجرا و در آغاز نیز امر اجبار از آن برداشته شود. 
او به فراست دریافته بود که در غیر این صورت توده های مومنین مذهبی مشهد به تبعیت از علما و به خصوص آیت الله العظمی حسین قمی که به ندرت برخلاف علمای برجسته مشهد، با برنامه های هیات حاکمه همراهی می کرد به مقابله با این قانون برخاسته و اجرای آن را با مشکل مواجه می سازند. او حتی این شهامت را نیز به خرج داد که این نظرش را به شاه منتقل کند اما متقابلاً پاکروان صریحاً به شاه نوشت به شرط اینکه مردم از سوی نایب التولیه تحریک نشوند، او توان اجرای قانون مذکور را در خراسان دارد. شاه نظر والی خود را پذیرفت. در برخی از منابع به این اختلاف نظر اشاره شده است. آیت الله مروارید- از علمای برجسته وقت مشهد در خاطراتش ضمن اشاره به دودستگی در میان مقامات ارشد خراسان نقل می کند؛ «یک دسته از مقامات شهر پیرو افکار پاکروان بودند اما اسدی نایب التولیه که یک جنبه های غمثبتف در او بود، موافق با این امر نبود و می گفت صلاح نیست.» (قیام گوهرشاد، به کوشش سینا واحد 1361، ص 151) همچنین محمدعلی شوشتری خفیه نویس رضاشاه در خراسان نیز که در این مقطع از افراد متنفذ دولتی محسوب می شد در خاطرات خود به گفت وگویی چهارنفره میان اسدی و پاکروان به علاوه خود شوشتری و دکتر شیخ (احیاءالدوله) شهردار مشهد در آستانه سفر اعتراض آمیز آیت الله قمی به تهران برای گفت وگو با شاه اشاره کرد و نقل می کند پاکروان با اطلاع از قصد سفر قمی با استهزا، به روحانیت وقعی اظهار کرد؛ «اینها شعور و عقل ندارند.» اسدی جواب داد؛ «آقای قمی در ردیف علمای عادی نیست. چون مرجع تقلید است. مقلدین از او کسب تکلیف می کنند، چاره یی ندارد، چه باید بکند. من هم که نایب التولیه هستم از نظر احترام آستانه و رعایت خدام و مردم کسب تکلیف از مرکز کرده و اجازه خواسته ام اجرای امر را به تدریج نمایم. یعنی در هر کشیک اعضای آن کشیک را تبدیل لباس دهم که پس از پنج روز خاتمه می یابد.» شوشتری اضافه می کند؛ «این بیان ساده اسدی جلب توجه پاکروان را نمود به طوری که من و دکتر شیخ این معنی را متوجه شدیم و در همانجا مثل آنکه به من الهام شد بیان اسدی ممکن است بهانه به دست پاکروان داده و مفسده ایجاد سازد.»وی تصریح می کند؛ بعدها برخی اقاریر پاکروان و کسب اطلاع از مخابره بعضی تلگرافات برایم مسلم شد این تصور درست بوده است و از آن جمله است تلگراف رمزی که پاکروان برای شاه به این مضمون مخابره کرده بود. «در اجرای امر مبارک ملوکانه به تغییر کلاه کوتاهی نشده، مستدعی است امر مبارک شرف صدور یابد که کارکنان آستانه هم لااقل همراهی و مساعدت کنند و آنها هم به عذر نرسیدن دستور از مرکز اجرای امر مبارک را به تاخیر نیندازند.» نامبرده همین امر را زمینه قیام گوهرشاد ذکر کرده است. «از اینجا غاختلاف آن دوف مقدمات انقلاب مشهد شروع شد.» (خاطرات سیاسی محمدعلی شوشتری، ص42)

4- علما، قربانی توطئه؛ جنبه قابل تامل این نظریه بر این اصل استوار است که چون اسدی از یک سو بیش از پیش از سوی هیات حاکمه و شخص رضاشاه تحت فشار قرار گرفت و از سوی دیگر می خواست طبق مصالح و مقتضیات محلی مشهد عمل کند برای این منظور به علما متوسل شد و از جمله آیت الله قمی را به مرکز گسیل نمود تا بلکه بتواند شاه را وادار سازد از تصمیم خود در مورد مشهد تجدیدنظر نماید و چون قمی در مرکز موفق به دیدار با شاه و مذاکره با او نشد درنتیجه نقشه اسدی ناکام ماند و او بلافاصله بهلول و احتشام رضوی را به صحنه آورد تا بتواند از راه دیگری شرایط بحرانی مشهد را به اطلاع شاه برساند و او را وادار سازد تا تصمیم خود به اجرای قانون مذکور در مشهد را به تاخیر بیندازد اما چون با سرکوب خونین قیام گوهرشاد، این تیر اسدی نیز به سنگ خورد، حال نوبت رقبای او که از مدت ها پیش در کمین نشسته و نظاره گر بودند، رسید. آنان فرصت را غنیمت شمرده و زمینه را برای سعایت از او فراهم دیدند، لذا بلافاصله دست به کار شده و با مخابره تلگرافاتی، ذهنیت شاه را از او برگرداندند. نکته جالب توجه اینکه در برخی از خاطرات علما و روحانیون برجسته وقت این جنبه از مساله قیام گوهرشاد مورد توجه قرار گرفته است. از آن جمله حجت الاسلام علی محمد نجات از زمره علمای دستگیر شده در قیام گوهرشاد مشهد، در خاطرات خود نقل می کند؛ هنگامی که از مرکز برای اسدی دستوری آمد که کشف حجاب غاتحاد شکل لباس و نیز کلاهف بکن. و عذر آورد؛ «اینجا ارض مقدس است، مرکز علم است، نمی شود اینجا را تغییر داد.» وی در ادامه اضافه می کند؛ اسدی تا سه بار در مقابل این دستور مقاومت کرد اما در نهایت؛ «رفت خدمت آقای قمی». چون این برنامه نیز سر نگرفت؛ «اسدی نواب احتشام رضوی را با اینکه جزء آستانه بود غوسیله یی قرار داد و از طریق اوف انگیزه یی درست کرد که او برود توی مسجد گوهرشاد و آن انقلاب را راه بیندازد.» نجات همچنین درباره بهلول خاطرنشان می سازد؛ «اسدی شبانه بهلول را خواست» فردای آن روز بهلول به منبر رفت او در آخرین بخش از اظهاراتش درباره ساز و کار این توطئه تاکید می کند؛ «حتی نقل می کردند اسدی دستور داده بود که غتمام اجاره داران املاک آستانه که در روستاهای اطراف مشهد بودند فهم بیانیه غو در قیام مسجد گوهرشاد شرکت جویندف اما محرمانه.» (قیام گوهرشاد، ص 87) 
از جمله علمای دیگری هم که در راستای همین نظریه به اظهارنظر پرداخته، شیخ غلامحسین مصباح الهدی یکی دیگر از علمای وقت مشهد است. وی ضمن اشاره به اختلاف اسدی با پاکروان خاطرنشان می سازد؛ «اسدی برای اینکه به رضاخان بفهماند سخن او غدرباره لزوم اجرای تدریجی قانون اتحاد شکل لباس و تغییر کلاهف درست تر است با بهلول تماس می گیرد و به او می گوید پاکروان می خواهد چنین کاری بکند غقانون مذکور را اجرا کندف و بر تو که یک مسلمان هستی شایسته است ساکت ننشینی و بالاخره با این حرف های غتحریک آمیزف او را وارد کرده که به سخنرانی بپردازد.» در پایان تصریح می کند؛ «بهلول خود آدمی نبوده که به چنین کاری دست بزند.» (همان، ص 251) 
چنین به نظر می رسد که در پرتو این فضا بهلول واعظ تبدیل به یک افسانه شد و داستان های شیرینی درباره زندگی او در میان عوام بر سر زبان ها افتاد و بعضاً برخی از عناصر مقدس مآب نیز کراماتی به او نسبت داده و بدین ترتیب اصل ماجرا تحت الشعاع «اسطوره بهلول» قرار گرفت.

5- بهلول از نگاهی دیگر؛ پرواضح است که بهلول به اتهام ایراد سخنرانی های تند در مسجد گوهرشاد و زمینه سازی برای قیام گوهرشاد مورد نکوهش علمای وقت مشهد قرار نمی گیرد بلکه چون وقوع قیام مذکور بهانه لازم به هیات حاکمه برای دستگیری، بازداشت و تبعید و بعضاً به شهادت رساندن جمع زیادی از علما داد. و همین امر جایگاه و مرتبه حوزه علمیه مشهد را تنزل داد و در واقع ضربه نهایی این واقعه را روحانیت چشید، این است که بعد از چند دهه از آن واقعه آنان نمی توانند از گناه بهلول در این خصوص بگذرند. آیت الله شیخ ابوالحسن شیرازی امام جمعه وقت مشهد در زمان مصاحبه (سال 1362) به صراحت به همین نکته اشاره کرده و خاطرنشان می سازد؛ «نقشه های سیاست ممکن است او را وسیله یی کرده باشد که غاز طریق تحریک اوف بتوانند روحانیت را سرکوب کنند. شیرازی که در آن زمان طلبه یی بیش نبود در بعد از انقلاب با تامل بسیار درباره بهلول سخن گفته و به صورت استفهامی سوال می کند؛ «نمی دانم بهلول را چطور فرارش دادند که دستگیر نشد؟» مجدداً سوال دیگری مطرح می کند؛ «چطور در شب های نخست منبرهای او هیچ کس مانع او نمی شد و جلوی او را باز گذاشتند تا هر چه دلش می خواست گفت و هیچ عکس العملی نسبت به این منبر رفتن و بدگویی ها و صحبت ها نمی شد و یک مرتبه آن کشتار غسرکوب قیامف را راه انداختند؟»
وی سپس با ابراز شگفتی بیشتر ادامه می دهد؛ «غچطور شدف که بعد از چندین سال که آمد1 غدستگاه امنیتیف از او ناراحت نبودند و او هم خیلی غبا حکومتف مخالفت نداشته» و در پایان نتیجه می گیرد؛ «تقریباً حالت سازش از او مشاهده شده است.» (همان، ص 11) 
همین نظر را نیز آیت الله العظمی سیدعبدالله شیرازی که در زمان مصاحبه (1362) قدرت بلامنازع و مرجع تقلید و متنفذ خراسان است ابراز داشته و ضمن اینکه در اظهاراتش جایگاه چندانی برای بهلول قائل نشده2 از اینکه او ««بدون اجازه علما منبر رفته» سخن به گلایه می گشاید» (همان، ص 125) 
به جز علما برخی دیگر از سایر اقشار نیز در این باره اظهارنظر کرده اند، حسین آستانه پرست (دبیر علوم دینی) در مشهد نیز به اقدامات پشت پرده اسدی در تحریک بهلول اشاره کرد و می افزاید؛ «چون شیخ بهلول را ماموران شهربانی دستگیر کردند و موقتاً در کشیکخانه حرم بازداشت کردند اسدی به محض اطلاع نواب احتشام رضوی  از عوامل آستانه  را به کمک شیخ فرستاد تا او را آزاد کند و آن دو به کمک یکدیگر یک شلوغی راه بیندازند تا شاه از این امر غاجرای فوری قانونف منصرف شود.» (همان، ص 189)

نتیجه گیری
پیامد اصلی این نظریه این است که بهلول هر چند خود با اقدامات هیات حاکمه مخالف بود ولی حضور و نقش آفرینی او در قیام گوهرشاد با تحریک اسدی صورت گرفت. به تعبیر دیگر اسدی به دلیل نفوذ و قدرت فائقه یی که در خراسان داشت با این ترفند قصد داشت پای علما را به صحنه قیام بکشاند- ماجرای عزیمت گروه هایی از متحصنان به منازل علما و آوردن اجباری آنان به جمع تحصن کنندگان در مسجد گوهرشاد- و برخی علما نیز به رغم میل باطنی به این ماجرا کشیده شدند زیرا به دلیل مقاومت رضاشاه و عدم عقب نشینی او از موضع خود اسدی نتوانست به مقصود خود نائل آید. اینجا است که حال علما باید نوک پیکان حمله خود را متوجه اسدی کنند که سلسله جنبان اصلی این توطئه بود. بهلول که خود وسیله و ابزاری بیش نبود ولی چنین به نظر می رسد که علما بهلول را به دلیل اینکه دانسته و آگاهانه در این توطئه شرکت جسته مورد نکوهش قرار می دهند. حجت الاسلام میرمحمدحسین حسینی اصفهانی از علمای وقت مشهد که در جریان قیام دستگیر و بیش از سه سال زندانی شد هرگاه در خاطراتش به نام بهلول می رسد از او با عنوان «بهلول کذایی» سخن می گوید. او در بخشی از این خاطرات نقل می کند؛ «برحسب تصادف بهلول کذایی پیدایش شد در مشهد... بهلول کذایی رفت مسجد گوهرشاد در روی آن منبر کذایی...» سپس فضای حاکم بر عوام پای میز او را این گونه ترسیم می کند وقتی که بهلول سخنرانی می کرد؛ «بعضی دعا می خواندند، بعضی چرت می زدند، بعضی می خوابیدند و بعضی به نماز و مناجات مشغول بودند.» (همان، ص 104) 
آخرین اظهارنظرهای مربوط به نقش بهلول به حسینعلی ذوالفقاری کلمگانی، پاسبانی که در جریان قیام گوهرشاد حضور داشت، اختصاص می یابد. وی پای توطئه در این ماجرا را تا آنجا می کشاند که خاطرنشان می سازد؛ «محمدولی خان اسدی غدر این ماجراف دویست تومان به بهلول داده بود» و در ادامه حتی تصریح می کند؛ «راننده اسدی شیخ بهلول را به مرز افغانستان رساند.» (همان، ص 199) 
این نظریه را چنین می توان تحلیل کرد که بعد از سرکوب قیام گوهرشاد و فرار بهلول به افغانستان، مخالفان اسدی استاندار و سایر مقامات امنیتی استان چنان تبلیغات گسترده یی علیه اسدی به راه انداختند که نه تنها موفق به برانداختن او از عرصه قدرت و حتی اعدام او شدند بلکه سایه سنگین این تبلیغات که مطمع نظر نظام حاکم نیز بود طی چند دهه در اذهان و افکار عمومی اقشار مختلف مردم مشهد باقی ماند. گفتنی است بعد از اعدام اسدی، پاکروان با حفظ سمت تولیت آستانه را نیز بر عهده گرفت.

پی نوشت ها؛ 
1- گفتنی است بهلول بعد از سه دهه و نیم زندگی در کشورهای افغانستان، مصر و عراق در اواخر دهه 40 و در جریان اخراج ایرانیان مقیم عراق به کشور بازگشت. ضمناً در آرشیو سازمان اسناد ملی ایران گزارشی مبنی بر درخواست دولت افغانستان جهت مراجعت بهلول به ایران وجود دارد که دولت ایران «از نقطه نظر سیاست داخلی کشور» با آن موافقت نکرده. رک به علی کریمیان، پیامدهای واقعه گوهرشاد در اسناد نویافته، فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره 22-21، سند شماره 38، ص 181
2- ناگفته نماند که بهلول قریب به 33سال بعد از فرار و زندانی در افغانستان و مدتی اقامت در مصر، در سال 1347 شمسی در سفر از مصر به عراق به منزل آیت الله شیرازی در نجف وارد شد. در همان ایام علی دوانی به اتفاق دو تن دیگر از روحانیون به سراغ بهلول رفتند و از او شرح قیام مسجد گوهرشاد را (از زبان خودش) خواستار شدند که بهلول در حد دو صفحه چکیده زندگینامه پرماجرای خود را برای آنان بیان کرد و دوانی نیز آن مطالب را در کتابش نقل کرد. رک به نهضت روحانیون ایران، ج 1 و 2 (در یک جلد) صص 416-414.

كتابشناسي گزيده واقعه كشف حجاب و قيام مسجد گوهرشاد

 

به مناسبت تاريخي قيام مسجد گوهرشاد و واقعه كشف حجاب اقتضا مي كند گزيده اي از منابع مهم اين وقايع براي علاقمندان به اختصار معرفي شوند...
 
 
 
 
 
لازمه تحقيق و پژوهش در هر امري در وهله اول به آشنايي با منابع و در مرحله بعدي دسترسي به آنها باز مي گردد كه خود بحثي مفصل در روش تحقيق است. به عبارت بهتر با مرور منابع و مأخذ يك نوشته مي توان ارزش و اعتبار كار را به سهولت سنجيد. مناسبت تاريخي قيام مسجد گوهرشاد و واقعه كشف حجاب اقتضا مي كند گزيده اي از منابع مهم اين وقايع براي علاقمندان به اختصار معرفي شوند.
1- تغيير لباس و كشف حجاب به روايت اسناد، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، 1378. اين كتاب در دو قسمت مقدمه در نود و چهار صفحه و اسناد در ششصد و هجده صفحه به همراه تصاويري از جريان كشف حجاب در پايان انتشار يافته است. در اين كتاب دويست و هشت سند تاريخي ارزشمند، از روزگار پهلوي اول بازنويسي و به همراه نمونه اي از اصل اسناد ارايه گرديده است.
2- چالش روحانيت با رضاخان، داود اميني، تهران، نشر سياسي، 1382. داود اميني از سندپژوهان مطرح در تاريخ معاصر است كه مقالات و كتاب هاي متعددي را منتشر نموده است، از آن جمله در مورد فدائيان اسلام كه از منابع اصلي است. وي در اين كتاب بر اساس اسناد تاريخي و منابع تحقيق به بررسي علل چالش هاي مرجعيت شيعه با سياست هاي رضاشاه پرداخته است. در پايان كتاب تصوير تعدادي (سي و پنج) سند و عكس تاريخي درج شده است. از جمله اسناد جالب اين كتاب «صورت طلاب مشمول بالفعل حوزه علميه قم در سال 1312» و «صورت اسامي مدرسين كه در سنوات 1308 الي 1314 امتحان مدرسي داده اند» مي باشد.
3- خشونت و فرهنگ (اسناد محرمانه كشف حجاب (1322- 1313)، مديريت پژوهش و آموزش، تهران، سازمان اسناد ملي ايران، 1371. در اين كتاب اسناد روند اجرايي كشف حجاب عمدتاً اسناد وزارت كشور (شامل پانصد و هفتاد و يك سند) از شهرهاي مختلف انتخاب و بازنويسي گرديده است. در پايان كتاب شش قطعه عكس مربوط به موضوع كتاب نيز مندرج است.
4- حكايت كشف حجاب (جلد 2 و 1)، تهران، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، 1381. مؤسسه قدر ولايت در اين كتاب دو جلدي اسناد و خاطراتي از جريان كشف حجاب كه در آثار قبلي انتشار يافته را گردآوري و با مصاحبه هاي جديد به صورت موضوعي تدوين و منتشر نموده است.
5- خواندني هاي مطبوعات در رژيم پيشين در آيينه ي خواندني ها (ايران شناسي)، ويژه نامه ياد، نشريه بنياد تاريخ انقلاب اسلامي، سال هجدهم، شماره هاي 70- 67، بهار- زمستان 1382. در اين مجموعه به همت بنياد تاريخ انقلاب اسلامي، مقالات و خاطرات انتشار يافته پيرامون واقعه مسجد گوهرشاد در مجله هفتگي خواندني ها گردآوري و منتشر شده است. بعد از شهريور 1320 تا سال 1332 كه ديكتاتوري محمدرضاشاهي قدرت گرفت در مطبوعات اين دوره شاهد درج مقالات و مطالب در نقد و بررسي روزگار رضاشاه هستيم كه مطالب گردآوري شده در مجموعه فوق از آن دست است.
6- علما و رژيم رضاشاه (نظري بر عملكرد سياسي- فرهنگي روحانيون در سال هاي 1305 تا 1320)، حميد بصيرت منش، تهران، چاپ و نشر عروج، 1376. اين اثر پژوهش جامع و مستند و معتبري پيرامون وقايع تاريخي و مواضع عُلما در روزگار رضاشاه به حساب مي آيد كه محقق علاوه بر اسناد از منابع كتابخانه اي و كتب خارجي هم بهره گرفته است. در پايان اين اثر ارزشمند مؤلف محترم تصوير بيست سند تاريخي را درج نموده است. بخش مهمي از چالش علما و رژيم رضاشاه به سياست هاي ضد مذهبي رژيم و به ويژه كشف حجاب باز مي گردد.
7- سياست و لباس (گزيده اسناد متحدالشكل شدن البسه 1307- 1318)، به كوشش سيد محمدحسين منظورالاجداد، تهران، سازمان اسناد ملي ايران، 1380. دكتر سيد محمدحسين منظورالاجداد از اساتيد بنام سندشناسي در كتاب فوق بيش از سيصد سند تاريخي را كه بخش مهمي از آن به تغيير لباس زنان و كشف حجاب و لباس روحانيت مربوط مي شود، گردآوري و بازنويسي نموده اند. مؤلف محترم تصريح نموده است اين تعداد حجم اندكي از اسناد اين موضوع است كه به علت عدم فهرست نويسي اسناد شهرستان ها به اين ميزان بسنده شده است.
8- رسايل حجابيه (شصت سال تلاش علمي در برابر بدعت كشف حجاب)، دفتر اول و دفتر دوم، رسول جعفريان، قم، انتشارات دليل ما، 1380. استاد جعفريان از تلاشگران عرصه پژوهش تاريخ و فرهنگ اسلامي كشورمان كه خداوند توفيقاتشان را روزافزون كند در كتاب ارزشمند فوق پس از ذكر مقدمه اي مبسوط بيش از سي رساله حجابيه اي كه توسط علما و فقهاي شيعه در ايران نگاشته شد، گردآوري و منتشر نموده اند. برخي از اين رسايل خود شامل چند رساله هستند. از موارد جالب توجه در اين كتاب تهيه و درج كتاب شناسي حجاب است كه از ضروريات اهل تحقيق به شمار مي رود. استاد جعفريان گزارشي از اين دو جلد كتاب مفصل (1450 صفحه) را با نام داستان حجاب در ايران پيش از انقلاب در دويست و نود صفحه در سال 1383 در مركز اسناد انقلاب اسلامي انتشار داده اند.
9- قيام گوهرشاد، سينا واحد، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ چهارم 1366. كتاب فوق كه از اولين پژوهش هاي مستند در مورد واقعه مسجد گوهرشاد به حساب مي آيد چاپ اول آن در سال 1359 منتشر شده است. در بخش اول به تحليل و شرح واقعه مسجد گوهرشاد مي پردازد و در بخش دوم خاطرات شاهدان عيني (بيست نفر) واقعه در قالب گفتگو به آنها ضبط و بازنويسي گرديده است.
10- قيام مسجد گوهرشاد به روايت اسناد، تدوين داود قاسمپور، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1386. اين كتاب در دو بخش و چهار فصل به روايت قيام مسجد گوهرشاد بر اساس اسناد موجود در آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي مي پردازد. محقق محترم با بهره گيري از اسناد، خاطرات و ساير منابع در بخش اول به عنوان مدخل پژوهشي زمينه ها و چگونگي شكل گيري و سرانجام قيام را بررسي نموده است و در بخش دوم يكصد و هفده سند تاريخي ارايه گرديده است.
11- كشف حجاب، فاطمه حيدريان، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1379. اين كتاب كه مجلد هفتم از مجموعه دانستني هاي انقلاب اسلامي براي جوانان به حساب مي آيد روايت ساده و رواني را براي مخاطب از جريان كشف حجاب ارايه داده است.
12- كشف حجاب، نشست تخصصي، با حضور مهستي ابوذرجمهري، حوريه سعيدي، مهدي صلاح، عبدالمجيد معاديخواه، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1384. مؤسسه پژوهش هاي سياسي در سلسله نشست هاي تخصصي كه برگزاز نمود در نشست چهارم با حضور صاحب نظران و پژوهشگران به بررسي كشف حجاب پرداخت كه مجموعه سخنراني اين نشست تخصصي در كتاب فوق ارايه شده است.
13- كشف حجاب، زمينه ها، پيامدها و واكنش ها، مهدي صلاح، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1384. كتاب فوق جديدترين پژوهش پيرامون كشف حجاب در ايران است كه محقق با بهره گيري از منابع تجددگرايي و كشف حجاب در دوره ي رضاشاه، زمينه ها و مقدمات اعلام كشف حجاب و چگونگي اجراي آن، سير كشف حجاب در نواحي مختلف ايران، واكنش هاي اجتماعي در برابر كشف حجاب، و سرانجام پيامدهاي كشف حجاب را بررسي نموده است. در كتاب تصاوير از اسناد و عكس هاي منتشرشده در مطبوعات دوره ي پهلوي اول هم درج شده است.
14- مبارزات آيت الله سيد يونس اردبيلي به روايت اسناد و خاطرات، تدوين رحيم نيكبخت، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1385. آيت الله العظمي سيد يونس اردبيلي متوفي به سال 1337 شمسي از مراجع تقليد مقيم مشهد بود كه در قيام مسجد گوهرشاد به همراه علماي ديگر دستگير و مدتي در مشهد و تهران زنداني گرديد و به دستور رضاشاه به اردبيل تبعيد گرديد. در اين كتاب اسناد مبارزات وي به ويژه در قيام مسجد گوهرشاد ارايه شده است. تصاوير منحصر به فردي از علماي آن ايام مشهد در پايان كتاب ضميمه گرديده است.
15- مرجعيت در عرصه اجتماع و سياست، (اسناد و گزارش هايي از آيات عظام نائيني، اصفهاني، قمي، حائري و بروجردي 1339- 1292 شمسي)، به كوشش سيد محمدحسين منظورالاجداد، تهران، شيرازه، 1379. در اين كتاب ارزشمند استاد منظورالاجداد ضمن نگارش زندگي نامه هايي از مراجع عظام تقليد اسناد فعاليت ها و اقدامات هر يك را بازنويسي و در ادامه آورده است. در پايان تصوير تعدادي از اسناد هم مندرج است. در اسناد مراجع به ويژه آيات قمي و حائري يزدي كشف حجاب از مسايل مهم به شمار مي رود.
16- واقعه خراسان، به كوشش مسعود كوهستاني نژاد، تهران، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1375. مسعود كوهستاني نژاد از معدود محققان تاريخ معاصر ايران است كه علاوه بر سندپژوهي دستي توانا و اشراف بسيار خوبي بر مطبوعات تاريخ معاصر ايران دارد و از اين رهگذر از نامداران سندپژوهي و مطبوعات پژوهي به حساب مي آيند. كتاب فوق هم نتيجه اشراف ايشان بر مطبوعات است. وي گزارش هاي چاپ شده بعد از شهريور 1320 در مطبوعات پيرامون واقعه مسجد گوهرشاد را گردآوري و با ذكر مقدمه اي منتشر نموده است.
17- واقعه كشف حجاب، اسناد منتشرنشده از واقعه كشف حجاب در عصر رضاخان، به كوشش سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي و مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگي، تهران، 1371. اين كتاب هم شامل دويست و بيست و شش سند تاريخي به همراه متن اصلي از جريان كشف حجاب در دوره ي رضاشاه است.
18- واقعه گوهرشاد به روايت ديگر، اسماعيل رائين، تهران، نشر رائين، 1379. پس از مرگ اسماعيل رائين مجموعه اسنادي توسط بازماندگان وي در مورد وقايع گوهرشاد انتشار يافت كه مأخذ اصلي قسمت عمده آنها آرشيو مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران بود. در اين كتاب بدون ذكر فهرستي از اسناد و فهرست اعلام اسناد بازنويسي و به همراه اصل تصوير سند در لابلاي مطالب نگاشته شده بر اساس ساير منابع درج گرديده است. بيشتر اسناد اين كتاب پيرامون شهيد آيت الله آقازاده و اسدي نايب التوليه مي باشد.
/ رحيم ميركوهي
 
 

خاطرات يک شاهد در واقعه گوهرشاد (احوال ميرزا حسين سبزواري به قلم خودش)

 

خاطرات يک شاهد در واقعه گوهرشاد (احوال ميرزا حسين سبزواري به قلم خودش)

 
خاطرات يک شاهد در واقعه گوهرشاد (احوال ميرزا حسين سبزواري به قلم خودش)
 
 
خاطرات يک شاهد در واقعه گوهرشاد (احوال ميرزا حسين سبزواري به قلم خودش)

 

رساله حاضر شرح حال کوتاهي است از آية‌الله ميرزا حسين سبزواري (م 1386 ق / 1346 ش ) به قلم خود ايشان. 
داستان اين رساله کوتاه چنان است که مرحوم معلم حبيب آبادي دانشمند و مورخ ارجمند، در سال 1380 قمري به مشهد مشرف شده و طبق معمول از ايشان درخواست کرده است تا شرح حال خود را براي وي بنويسد. مرحوم سبزواري از پيش چنين متني را آماده داشته و همان را در اختيار مرحوم معلم قرار داده است. مرحوم معلم آن را استنساخ کرده ، بخشي را حذف نموده وحواشي کوتاهي بر آن ‌افزوده است.
توضيح مرحوم معلم در اين باره چنين است‌:
«چون اين فقير در مشهد مقدس مبارک رضوي ـ علي مشرفه و آبائه و ابنائه الصلاة ‌و السلام ـ از جناب حجة‌الاسلام و آية‌الله علي الانام السيد الاجل الداري الحاج الميرزا حسين السبزواري ـ ادام الله تعالي ايام افاضاته العاليه ـ شرح احوال ايشان را خواستم‌، لذا رساله‌اي را که سابقا در احوال خود مرقوم فرموده بودند به اين بنده مرحمت نموده واينک عين آن رساله که به خط مبارک خودشان است در اين اوراق منتسخ و نظرياتي که خود اين فقير در اطراف بعضي از کلمات آن دارم، در پاورقي مسطور خواهد شد. معلم‌.»
اين رساله افزون بر ياد از بسياري از علماي اين عهد، حاوي گزارش مهمي است درباره قيام مردم مشهد در واقعه مسجد گوهرشاد. مؤلف خود در اين رخداد حضور داشته ومنبري هم رفته و روي هم طرفدار آرامش و نه قيام بوده است‌. گزارش وي مي‌تواند گوشه‌هاي تازه‌اي از اين رخداد را نشان دهد يا به عبارتي روايتي ناشناخته از آن را در معرض ديد مورخان بگذارد.
اين رساله همراه دو رساله ديگر توسط استاد آية‌الله حاج سيد محمدعلي روضاتي ـ دامت افاضاته ـ در اختيار بنده قرار گرفت‌. 
گفتني است که رساله کوتاهي با نام «عمري پرافتخار» ( حسين نوقاني خراساني و محمد ناصري، مشهد، مؤسسه مطبوعاتي بورس کتاب‌، 1346ش) در شرح حال «خاطرات‌ زندگاني حضرت آية‌الله العظمي فقيه سبزواري‌» نوشته شده که با کمال تعجب يادي از مطالب اين شرح حال خود نوشت در آن نشده است.البته اطلاعات موجود در آن کتاب به لحاظ شرحي که در باره زندگي درسي و علمي و خانوادگي ايشان داده و نيز اجازات اجتهادي که آيات: نائيني، حاج آقا ضياء عراقي، حاج سيد ابوالحسن اصفهاني و مرحوم حائري به وي داده اند قابل توجه است. در همان کتابي شرحي از گير افتادن ايشان در ايامي که روسها حرم مطهر امام رضا عليه السلام را به توپ بستند نيز آمده است (عمري پر افتخار، ص 24 – 25)
به هر روي، سند حاضر از آن روي که آن حادثه مهم تاريخي را مورد توجه قرار داده و روايتي دست اول گرچه متفاوت از آن به دست مي دهد بسيار ارزشمند است.
برخي از حواشي معلم را با حرف «م» در متن افزوده ايم. 
جايي هم در اين متن، مرحوم معلم توضيحاتي را از اصل رساله مرحوم سبزواري اقتباس کرده و اين نشان مي دهد که مطالب مفصلتر بوده و ايشان همه آنها را نياورده است. در واقع در جايي که مرحوم سبزواري نوشته است که « الحوادث الواقعة من اول زمان عمري الي هذه السنة 1377» مع الاسف مرحوم معلم فقط بخشي را انتخاب کرده و بقيه را انداخته است. اما همين بخش باقي مانده که شامل رويدادهاي مسجد گوهر شاد است، جالب توجه مي باشد.

مرحوم سبزواري در سال 1386 ق درگذشت.

داستان قيام گوهرشاد از مخالفت هايي که در شيراز بر ضد بي حجابي آغاز شد نشأت گرفت. اين ماجرا از شيراز به تبريز و از آنجه به مشهد کشيده شد. علماي وقت مشهد حاج آقاي حسين قمي، سيد يونس اردبيلي و آقازاده فرزند آيت الله آخوند خراساني بودند. مرحوم حاج آقا حسين تبعيد شد اما مخالفت ها ادامه يافت و به اجتماع مردم در حرم در اوائل دهه سوم تيرماه 1314 منجر شد. پس از مدتي کشاکش بالاخره نيروهاي نظامي به دستور رضاشاه در شب يکشنبه 22 تيرماه 1314 به مسجد يورش برده و با قتل عام مردم به اين تحصن خاتمه دادند.
در اين باره خاطرات نسبتا فراواني عرضه شده است. شايد مناسب باشد به چند اثري که به طور مستقل به جمع آوري خاطرات در اين باره پرداخته است اشاره کنيم:

خاطرات يک افسر: در روزنامه رعد امروز از 28 تيرماه 1323

واقعه خراسان: خاطرات نواب احتشام رضوي چاپ شده در هفته نام پرچم اسلام (و چاپ شده در کتابي با عنوان واقعه خراسان به کوشش مسعود کوهستاني نژاد، تهران، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1375
خاطرات سياسي بهلول يا فاجعه مسجد گوهرشاد، تهران، مؤسسه امام صادق (ع) ، 1369 ش.
قيام گوهرشاد، سينا واحد، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، 1366ش
واقعه گوهرشاد به روايت ديگر از مجموعه اسناد اسماعيل رائين، تهران، نشر رايين، 1379 
بسم الله الرحمن الرحيم‌
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين و لعنة الله علي أعدائهم‌اجمعين‌
و بعد، چون جمعي از تاريخ نگاران قرن چهاردهم قمري درخواست نموده که مختصري ‌از حالات خود نگارش نموده‌، اگرچه خود را قابل نمي ‌دانم‌، لکن چون از تبريز و قم و نجف وساير بلاد که مشغول نوشتن احوال علما هستند طلب نمودند، لذا چاره نديدم جز اطاعت‌. لذا به نحو فهرست نوشته مي‌شود.
المولد: شهر سامرا سوم ماه رمضان هزار و سيصد و نه قمري و فعلا رجب 1379 که درسوم ماه رمضان فعلي هفتاد سال تمام عمر حقير است که خدا چه خواهد. و ما تدري نفس ماذا تکسب غدا.
الوالد: مرحوم آية‌الله آقا ميرزا موسي که از قريه ايزي يک فرسخي سبزوار بوده‌، در سن‌ دوازده سالگي به سبزوار آمده و مشغول تحصيل مقدمات گرديده که مولد او در سنه 1265بوده‌. تا دوازده سالگي در سبزوار مشغول تحصيل و بعد به مشهد مسافرت فرموده‌. و تا سنه‌1300 در مشهد بوده و در 1300 به سبزوار آمده و با والده ازدواج و در همان سال مسافرت به‌ نجف و بعد از زيارت دوره اعتاب مقدسه به سامرا منتقل و در خدمت مرحوم آية‌ الله حاجي ‌ميرزا (محمد حسن) شيرازي‌ که از بزرگان علما و مرجع تقليد عموم مسلمين بوده، مشغول استفاده مي‌شود تا سنه 1318 قمري‌. و بعد از آن به عنوان زيارت به نجف مشرف و تا سنه 1322 به نجف‌ اقامت نموده و بعد از آن بر حسب خواهش اهالي سبزوار، به سبزوار وارد و تا شعبان 1336مشغول تدريس و اقامه جماعت و در ماه مسطور فوت نموده و در طرف دروازه نيشابور، طرف شرقي شمالي سبزوار مدفون و مزار مجللي‌، خود اين جانب ساختمان نمودم که محل توجه عموم اهالي سبزوار است و شبهاي جمعه جمع کثيري در آن محل حاضر مي‌شوند براي طلب مغفرت‌.
النسب‌: بر حسب آنچه از بزرگان شنيدم‌، مرحوم شاه سلطان حسين‌، هنگامي که عازم ‌زيارت مشهد مي‌شود، در شاهزاده عبدالعظيم دو سيد بزرگوار را که از سلسله سادات بلده‌ طيبه‌ (م: مدينه طيبه) بودند و از سلسله سادات آن بلده هستند، يکي به نام آقا ميرزا محمد و ديگري به نام‌ آقا ميرزاعبدالحسين که آقاميرزا محمد واعظ بي نظير و آقا ميرزا (م: شايد ميرزا عبدالحسين) عالم بي نظير، با خود به سفرمشهد مي‌آورد و در سبزوار که وارد مي‌شود، اهالي سبزوار از سلطان استدعا مي ‌کنند که عالمي در اين شهر نداريم‌. آقا ميرزا عبدالحسين در سبزوار مي ‌ماند که محل تدريس ايشان در محل، معروف بود و اين بزرگوار جد والد مرحوم است و آقا ميرزا محمد مشهد آمده و در مشهد اقامت مي‌نمايد و به مناسبتي، به قريه جاغرق که چهارفرسخي مشهد است منتقل و فعلا عده زيادي از اولاد آن مرحوم موجود هستند. و بر حسب آنچه معلوم ‌مرحوم والد به سي و نه طبقه منتهي مي‌شود به حسين اصغر فرزند حضرت سجاد(ع‌) و در کوه نيشابور معروف به جبل اردلان مدفون و فعلا مزار عموم آن اطراف و داراي موقوفاتي‌ زياد است‌.
الام‌: علويه محترمه سکينه بيگم که از مقدسات علويات بود و در تمام حوادث با زوج‌ خود همراهي داشته و آن سلسله سادات حسيني که آن مخدره هم منتهي به حسين اصغرمي‌شود بر حسب ورقه‌اي که فعلا در نزد حقير است‌. 
الاسفار: در سنه 1318 به اتفاق والد به سبزوار آمده و مشغول تحصيل مقدمات گرديده و در سنه 1328 مسافرت به مشهد جهت تحصيل سطوح و در سنه 1331 به سبزوار آمدم‌. درهمان سال مشهد مشرف و مشغول تدريس و اقامه جماعت گرديده در سنه 1353 مکه و مدينه مشرف و مراجعت به مشهد و ايضا در سال 1366 دو مرتبه مکه مشرف شدم‌.
الاساطين‌: (م: اساتيد) هنگام تحصيل مقدمات نزد اساطين مختلفه بوده و هنگام تحصيل ادبيات نزد اديب نيشابوري که از اساطين ادب بود، و فقه نزد مرحوم آقا ميرزا محمد باقر مدرس رضوي‌ و هنگام تحصيل فقه و اصول در سبزوار در وقت مراجعت از مشهد نزد والد ارجمند و آية ‌الله آقا حاجي ميرزا حسين که از بزرگان تلامذه مرحوم حاجي ميرزا حسن شيرازي بود و آية ‌الله حاجي ميرزا اسماعيل مجتهد و مرحوم آية ‌الله والد ماجد و منظومه حاجي ملاهادي ‌سبزواري نزد مرحوم افتخار (م: از مرحوم سبزواري در باره اش پرسيدم. چيزي نفرمودند) که از تلامذه بزرگ مرحوم حاجي ملاهادي سبزواري بود، درطب اول طبيب بود، و هنگام اقامه در نجف فقه و اصول نزد مرحوم آية ‌الله آقا ميرزا حسين‌ نائني و مرحوم آية‌ الله آقا سيد ابوالحسن اصفهاني و مرحوم آية ‌الله آقا ضياء عراقي که تمامي آنها اجازه اجتهاد داده که صورت آنها درج خواهد شد. (معلم: در اين مرقومه صورت آن ها به نظر نرسيد).
العلماءالذين ادرکتهم و تلمذت عندهم او کانوا مصاحبين معي في الابحاث‌:
در سامراي مرحوم حاجي ميرزا حسن شيرازي که هنگام طفوليت ملاقات شده‌ (متوفاي شب 24 شعبان 1312) و مرحوم آية‌ الله آقا ميرزا محمد تقي شيرازي و در نجف مرحوم آية‌ الله آخوند ملامحمد کاظم‌ خراساني و مرحوم آقا سيد کاظم يزدي و مرحوم آية ‌الله مرحوم آقا شيخ حسن مامقاني ‌صاحب حاشيه مکاسب شيخ و مرحوم آية‌ الله شربياني و مرحوم آية‌ الله آقا سيد محمد بحرالعلوم و مرحوم آية ‌الله شيخ محمد طه نجف و مرحوم آية الله آقا رفيش عرب‌ (به صيغه تصغير بخوانيد) و مرحوم حاجي ميرزا حسين نوري و مرحوم آية ‌الله آقا ميرزا حسين نائيني و مرحوم شعبان آية ‌الله آقا سيد ابوالحسن اصفهاني و مرحوم آية‌ الله آقا ضياء عراقي و مرحوم آية‌ الله آقا شيخ عبدالله مامقاني ‌فرزند آقا شيخ حسن مامقاني صاحب کتب متعدده من جمله رجال بزرگي تصنيف نموده و مرحوم آية ‌الله آقا سيد ابوتراب خوانساري و مرحوم آية ‌الله حاجي آقا رضا همداني صاحب شرح شرائع و آية ‌الله شيخ علي گنابادي و مرحوم آية‌ الله آقا شيخ علي قوچاني و سايرين ازعلما که بيان حالات و نصانيف آنها و تاريخ وفات آنها رساله جداگانه لازم است و علماي معاصرين آقاي حاجي ميرزا حسين آقاي حاجي ميرزا حسن‌، آقاي حاجي ميرزا اسماعيل آقاي افتخار طبيب‌، آقاي آخوند ملا محمد ابراهيم و معاصرين مشهدي حاجي سيد عباس‌ شاهرودي‌، آقا شيخ حسن ترک‌، حاجي شيخ حسن پائين خياباني‌، آقاي حاجي سيد رضا قوچاني‌، آقاي حاجي رمضانعلي قوچاني‌، مرحوم حاجي شيخ علي اکبر نهاوندي صاحب ‌تصانيف کثيره‌، آقا شيخ محمد نهاوندي صاحب تفسير قرآن‌، آقا شيخ حسن کاشي‌، و مرحوم ‌حاجي ميرزا محمد فرزند مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراساني و مرحوم حاجي فاضل و مرحوم آقا ميرزا محمد باقر مدرس رضوي و مرحوم حاجي ميرزا حبيب الله و آقاي حاجي ‌ميرزا احمد خراساني‌، آقا ميرزا آقاي اصطهباناتي‌، آقا شيخ محمد باقر اصطهباناتي‌، آقا ميرزا ابراهيم شيرازي‌، آقا شيخ ابراهيم مازندراني‌، آقا ميرزا محسن تبريزي که در ماه مبارک رمضان 1316 در حمام وفات نمود. 
آقا شيخ حسين يزدي قاضي القضاة ) در سامرا، آقا ميرزا سيد حسين قمي‌، آقا شيخ حسن کاظميني‌، آقا شيخ محسن تبريزي‌، آقا شيخ کاظم شيرازي‌، آقا شيخ محمد باقر اصطهباناتي‌، آقا ميرزا ابراهيم شيرازي‌، آقا سيد حسين يزدي قاضي‌ القضاة طهران‌، آقا شيخ حسين بروجردي‌، آقا صدر اصفهاني‌، آقا سيد حسن صدر که ازبزرگان علم رجال بود، آقا ميرزا محمد تهراني‌، آقا شيخ آقا بزرگ طهراني صاحب تاريخ‌علماء، آقا ميرزا علي آقا فرزند آية‌ الله آقا ميرزا حسن شيرازي الي غير ذلک من العلماء والفضلاء و المجتهدين‌. (يک صفحه نيم ورقي بياض‌).
الاصحاب البحث که با آنها مباحثه دروس مي‌نمودم:
حجج اسلام آقا شيخ محمد علي ‌کاظميني صاحب تقريرات مرحوم آقا ميرزا حسين نائيني‌. آقا شيخ موسي خوانساري ‌صاحب حاشيه مکاسب‌. آقا سيد محمود شاهرودي که فعلا مرجع تقليد هستند. حجة‌ الاسلام‌ آقا سيدعلي قائني و آقا سيد محمد کرمانشاهي و آقا شيخ علي محمد بروجردي و بقيه فضلاء(چند سطري بياض‌).
الحوادث الواقعة في زماننا: 1 ـ آمدن ملخ در سامراء 1316. 2 ـ فوت ميرزاي شيرازي‌3 ـ قتل ناصرالدين شاه 4 ـ انقلاب مشروطيت 1324 5 ـ بروز وباء 1322. 6 ـ توپ بستن‌ مجلس روسيه‌. 7 ـ جنگ ژاپن با روس‌. 8 ـ شروع جنگ بين المللي‌. 9 ـ حمله روسها به طرف‌ رشت به توسط ميرزا کوچک خان جنگلي‌. 10 ـ اتحاد شکل‌. 11 ـ حادثه تغيير دادن قبر مطهر.

 تغيير دادن قبر مطهر

در صفحه 13 رساله (آقاي سبزواري) فرمايد: به واسطه کهنه شدن صندوق مطهر روي قبر مطهر که در زمان ‌توليت اسدي‌، ضريح مقدس را برداشته و ميان حرم مطهر در حدود يک متر خاک دست رس‌بود که برداشته شد و چند صورت قبر از خوانين ازبک پيدا شد و پس از برداشتن خاک‌، تمام‌ ميان حرم مطهر را شفته و بتون آرمه نمودند و متصدي آقاي حاجي ملا هاشم صحاب‌«منتخب التواريخ‌» و آقاي حاجي آقا حسين قمي و آقاي حاجي ميرزا احمد کفائي بود و اتفاقا روي قبر مطهر که خاک برداري شد روي قبر مطهر قبر گچي درآمد که هفت مرتبه گچ شده ‌بود، آن را برداشته سردابي ظاهر شد که معلوم شد قبر مطهر ثامن الائمه و قبر هارون ميانسرداب است‌. ديگر تصرفي نکردند غير آن که روي قبر مطهر را چند ميل آهن گذاشته و با بتون آرمه محکم نموده و سنگ مرمر که حجار باشي ساخته بود روي قبر گذاشته و ضريح را گذاشته و اين در سنه 1352 قمري بود.
و ايضا در سنه 1379 ماه شعبان تحت نظر عده‌اي از علما که يکي خود حقير بود، تعميرقبر مطهر شد.
در ص 15 از جمله حوادث اتصال راه آهن طهران به مشهد در فروردين 1337 شمسي‌.
از جمله حوادث زلزله عظيمي که در سنه 1311 قمري در قوچان رخ داد و دنباله آن زلزله‌1312 بود.
در يک ورق به آخر مانده مي‌فرمايد: 
المصنفات‌: تقيرات اصول مرحوم آية‌ الله ميرزا حسين نائيني يک دوره اصول که به طبع‌ نرسيده و مقدار زيادي از فقه و رساله قضاء فوائت از تقريرات آية ‌الله سيد ابوالحسن‌اصفهاني غير مطبوع و رساله‌اي در مناسک حج مطبوع و رساله هداية‌الانام که رساله عمليه‌است‌.
الحوادث الواقعة من اول زمان عمري الي هذه السنة 1377.
در ص 16 علمائي را که ملاقات کرده غير از سابق‌: ميرزاي آشتياني‌، آقاي شريعت‌، سيدمحمد فيروزآبادي‌، شيخ مهدي مازندراني‌، در مشهد غير از سابق‌، حاج سيد عباس شاهرودي فاضل‌، ملاعباسعلي‌، شيخ مرتضي آشتياني‌، شيخ حسن کاشي‌، آقا بزرگ حکمي‌. 

قضيه اتحاد شکل  و قيام گوهرشاد

در ص 8 س 5 فرمايد: حادثه ديگر اتحاد شکل بود که در فروردين 1348 (قمري‌) حکم ازطرف رضا شاه شد بر اين که بايد تمامي اهل ايران متحد الشکل باشند. به اين معني که کت وشلوار داشته باشند و عمامه به کلي نباشد مگر عده‌اي که از شهرباني جواز داشته باشند و جواز هم داده نمي‌شود مگر به کساني که مجتهد باشند. و انقلابي عظيم رخ داد و بالاخره مردم‌ متحد الشکل شدند که هر کس عمامه داشت بدون جواز يا قبا و عبا داشت‌، آجان او را جلب به‌ شهرباني مي‌کرد و عمامه او را بر مي‌داشت و قباي او را قيچي مي‌کرد.
مدتي بدين منوال بود تا در سنه 1352 قمري حکم شد که بايد کلاه بين المللي پوشيده‌ شود که عبارت از کلاه دوره بود و مردم همگي اطاعت کرده و پوشيدند، مگر مشهد که قيام کرده و مخالفت‌. و خلاصه قضيه آن که‌، عده‌اي با هم شرکت کردند و معلوم نشد که محرک‌ آنها کيست و بهلول فرزند آقا شيخ نظام گنابادي که در سبزوار ساکن بود و حقير نزد او مقداري مطوّل خوانده‌ام و آن بهلول شخص فوق العاده بود و در سن بيست و پنج سالگي يا بيشتر و يک سر در حرکت بود، گاهي مکه بود که در سنه 1353 که حقير مکه مشرف شدم، او را در مني ديدم و شبها منبر مي ‌رفت و حافظه عجيبي داشت و منبر عوامي عجيبي داشت که ‌هر شهري که مي ‌رفت مردم اقبال زيادي به او داشتند و همان سال مکه با هم در يک ماشين‌ بوديم‌، لکن چون او را شخص فوق العاده مي ‌دانستم‌، هميشه در پرهيز بودم و چندان نزديک‌ خود نمي ‌گذاشتم بيايد. تا آن که آمد سبزوار و يک شب نزد والد و والده خود بود. 
پس از آن به مشهد آمده و به طرف تربت حيدريه رفت و به فاصله چند روزي او را به ‌مشهد آورده و به منبر بالا بردند و تحريک آنها نمود که ايها الناس مي‌خواهند حجاب را اززنها بگيرند. خورده خورده، هيجاني در مردم پيدا شد و کم ‌کم مبلغين مشهد مثل حاجي شيخ مهدي و حاجي محقق و حاجي شيخ مرتضي عبد گاهي و بقيه مبلغين منبر رفته و تهييج مردم‌ کرده تا بالاخره روز جمعه قشون اطراف صحن را گرفته و در دم بست پايين خيابان‌، قشون ‌جلوگيري از مردم نموده و مردم مخالفت کرده و دو نفر از مردم کشته شده و اين قضيه بيشترباعت تهييج مردم شد تا آن که به کلي دکاکين تعطيل و ادارات بسته و ازدحام زيادي در مسجد جامع شد.
حقير و مرحوم آية‌ الله آقا حاجي شيخ علي اکبر نهاوندي چون مي‌دانستيم که قضيه عادي‌ نيست‌، لذا گاهي در منزلي از منازل دوستان پنهان بوديم‌، لکن چون عموم علما در مسجد بودند مثل حاجي مرتضي آشتياني‌، آقا شيخ حسن پايين خياباني‌، آقا سيد يونس اردبيلي و تمامي ائمه جماعت قريب سي نفر جمع شده بودند، لذا ناچار با يکديگر رفتيم به مسجد. لکن آثار عذاب هويدا بود. 
غبار فلک را گرفته و هوا قرمز شده و مردم همه مضطرب ولا ينقطع از دهات و اطراف جمعيت با چوب و چماق به طرف شهر آمده و شهرت دادند که علما حکم جهاد دادند تا آن که در مسجد ديگر جاي پا نبود. حقير با آقاي نهاوندي که به ‌مسجد وارد شديم‌، ملاحظه کرديم که علما همگي در ايوان مقصوره جمع و بهلول هم منبررفته و مردم را تشويق مي‌کند که بروند به طرف لشکر و لشکر را متصرف شوند و لشکر هم عازم شده که اگر مردم حمله به طرف آنها بکنند توپ و مسلسل بسته و همگي را بکشند. 
حقير جون اين وضع را ديدم‌، به آقاي نهاوندي گفتم که اوضاع خيلي بد شده‌، يا خود شما به منبر برويد و مردم را امر به سکوت کنيد و يا حقير مي ‌روم‌. فرمودند: قلب من ضعيف است ‌و نمي‌توانم‌. گفتم شما استخاره کنيد، چنانچه خوب باشد حقير منبر مي‌روم‌. استخاره کردند بسيار خوب بود، لذا حقير حرکت کردم و رفتم و بهلول را از منبر به پله دوم قرار دادم و مردم‌ همين که ديدند من به منبر رفتم، هجوم به طرف منبر نمودند و حقير با صداي رسا امر به‌ سکوت کردم‌. مردم همگي ساکت شدند کأن علي رؤوسهم الطير. 
بعد از آن ابلاغ کردم به ‌عموم آنها که ايهاالناس‌! اين هياهو نتيجه ندارد. اگر بنا داريد کار پيش برود، خوب است به ‌خود اعلي حضرت رضا شاه تلگراف کنيد. البته شاه شما مسلمان است و تقاضاي شما را قبول ‌خواهد کرد. از اين قبيل مواعظ زياد نمودم‌.
مثل اين که پسند عقلا شد و قبول عموم قرار گرفت‌. پس از آن از منبر پايين آمدم و حضور علما که مجتمع بودند آمدم و عرض کردم‌، ديگر نشستن شما در اين مکان صلاح ‌نيست‌، خوب است برويم به کشيک خانه مسجد و فکر چاره‌اي کنيم که اين هياهو نتيجه‌خوبي ندارد. 
قبول کردند و مجتمعا به کشيک خانه مسجد رفتيم و نتيجه گفتگوها بالاخره براين قرار گرفت که تلگرافي توسط آية‌ الله آقاي حاجي شيخ عبدالکريم حائري که در آن ايام ‌في الجمله مرجعيت داشت بکنند که ايشان به اعلي حضرت تلگراف کنند که او صرف نظر ازپوشيدن کلاه دوره‌دار بنمايد. حقير با اين تلگراف مخالف بودم و در آن تلگراف تهديد سختي نسبت به اعلي حضرت شده بود. آنچه اصرار کردم براي تغيير تلگراف اثري نکرد و تمامي علما تلگراف را امضا نمودند و اين تلگراف که مخابره شد، آتش غيظ اعلي حضرت‌ افروخته شد و تلگرافي از شخص او صادر شد که يا متفرق شويد يا آن که با گلوله متفرق ‌خواهم کرد.
آقاي حاجي ميرزا احمد کفائي در لشکر بود و مسجد نيامده بود. از لشکر به حقير تلفن‌ کرد که قضيه وخيم شده و محتمل است که به ضرب گلوله مردم را متفرق کنند. هر چاره‌اي ‌داريد بکنيد و مردم را متفرق کنيد.
لکن به قدري آتش غيظ مردم مشتعل شده بود که کسي‌ قدرت نداشت که اسم اين معنا را ببرد. به همين نحو بود و نهاري مختصر حاضر شد و عموما خوردند. غروب شد. علما يکان يکان فرار کردند، چند نفري باقي ماند. يک ساعت از شب‌ گذشته ثانيا آقاي حاجي ميرزا احمد به حقير تلفن کرد که هر نحو هست مردم را متفرق کنيد که حکم شديد صادر شده که به هر نحو هست مردم را متفرق کنند و قشون هم با مسلسل دورتا دور مسجد را محاصره کردند.
در اين اثنا جمعي دور حقير را گرفتند که بايد منبر بروي و مردم را امر کني که متفرق‌ نشوند. حقير ملاحظه کردم که اگر منبر نروم خطر قتل دارم‌. در اين گفتگو بودم‌، يک وقت‌ ملاحظه کردم که حقير را روي دوش گرفته و به طرف ايوان مقصوره مي‌برند، خواهي‌ نخواهي منبر رفتم و بين محذورين گرفتار شدم‌.
بالاخره بالاي منبر گفتم که من آلان تب دارم ‌و حال حرف زندن ندارم‌. فقط مي‌توانم که ختم أمن يجيب المضطر را بخوانم‌. ختمي گرفتم ‌و روضه علي اصغر خواندم و از منبر پايين آمدم‌. لکن مخفي نباشد که در اثناي آن که مرا به ‌طرف منبر مي‌بردند، يک نفر ناشناس بال قباي مرا کشيد و گفت‌: به مردم بگو اگر مي‌خواهيد آسوده شويد پناهنده به قنصول خانه روس شويد و من گوش به حرف او ندادم‌.
به هر تقدير کوشش کردم در تفرقه مردم‌. و شايد نه قسمت از ده قسمت را متفرق کردم‌. و علمايي که باقي مانده بودند به دارالتوليه فرستادم که از جمله آقا شيخ مرتضي آشتياني‌، حاجي شيخ علي اکبر نهاوندي‌، آقاي ملايري‌، و چند نفر ديگر از علما. وقتي که تمامي را فرستادم‌، مسجد مقداري خلوت شده‌، عده‌اي بربري و زوار در مسجد باقي ماند و آن چه ‌شهري باقي بود به خانه خود رفتند. لکن باقي باز هم بودند تا در آخر خودم رفتم به دارالتوليه‌. 
به مجرد ورود حقير، اسدي نيابت توليت وارد اتاق شد و آمد روي زمين نشست و دست خود را به دامن حقير زد که دستم به دامن تو. تو امروز شنيدم منبر رفتي و مردم را امر به‌آرامش کردي‌. حال هم چاره‌اي بکن که آستانه در خطر است و تمام زحمات من هدرمي‌شود. و همان قضيه توپ بندي روسها پيش خواهد آمد. 
حقير گفتم‌: آنچه از دست من برآيد حاضرم و جان فدائي خواهم کرد و آستانه محفوظ بماند ولو حقير از بين بروم‌. بناي ‌مشورت شد. رأي بر اين قرار گرفت که دو نفر نزد استاندار بروند و از او کسب تکليف بنمايند. قرار به استخاره شد. نهاوندي استخاره کرد، آيت آمد: ان الملوک اذا دخلوا قرية ‌افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة‌.
رأي بر اين قرار گرفت که حقير با آقاي حاجي شيخ مرتضي آشتياني برويم نزد استاندار که در آن وقت پاکروان بود. درشکه حاضر شد و به اتفاق رفتيم، وارد استانداري شديم‌. پاکروان اتاق بالا بود و آن هنگام تقريبا ساعت شش از شب بود. آقاي آشتياني بدون هيچ گونه‌ توجهي از پله‌ها بالا رفت‌. اتفاق پاکروان با همسر خود در حجره نشسته بودند. يک مرتبه آقاي آشتياني پرده بلند کرده‌، همسر پاکروان از مملکت ايتاليا بود، وحشت مي‌کند و فرياد مي‌زند. آقاي آشتياني برگشت که به محلي که حقير بودم با من‌. پاکروان زياده عضب آلوده ‌مي‌شود و به تعجيل آمد حجره پايين‌. گفت: شما اين نصف شب آمده‌ايد چه کار داريد؟ آقاي‌آشتياني فرمودند: سه مطلب داريم‌:
اول: آن که دستور بدهيد دسته سينه زن بيايند به بازار وصحن‌. 
دوم : آن دستور بدهيد که مردم لباس فرنگي نپوشند و کلاه دوره ‌دار لباس کفر است‌.
سوم: آن که حجاب از سر زنها برداشته نشود.
پاکروان با کمال تعرض گفت‌: مسأله سينه زدن خودتان با آقاي حاجي آقا حسين قمي‌ تقاضا کرديد که در صحن سينه بزنند و حال هم بروند در ايام عاشورا در صحن سينه بزنند. واما کلاه دوره ‌دار جهت حفظ از آفتاب ضرري ندارد. شما که کلاه پهلوي را قبول و دوره جلو را قبول کرديد، خوب (است‌) که دوره عقب را هم قبول کنيد و اين اجتماع را شما آورديد متفرق کنيد. و اما مسأله حجاب‌، اگر يک کلمه از پهلوي‌، شما مدرکي آورديد که حکم رفع ‌حجاب نموده هرچه بخواهيد به شما داده خواهد شد.
حقير ملاحظه کردم که آقاي آشتياني مثل اين که مطلب را گم کرده‌، رو به پاکروان کردم و گفتم‌: دو عرض دارم‌. گفت‌: شما کيستيد؟ گفتم‌: من آقاي سبزواري‌. گفت‌: بسيار خوب‌، شنيده‌ام شما به منبر رفتيد و مردم را امر به آرامش کرديد. گفتم‌: بلي‌. گفت‌: بگو. گفتم‌: غرض‌از آمدن بنده و حضرت آشتياني از اين است که اين مردم اجتماعي کرده‌اند، با حق يا باطل‌. بايد به هر نحو هست آنها را قانع کرد تا متفرق شوند. جواب گفت‌: شما که اينها را جمع کرديد متفرق کنيد. جواب دادم که ما جمع نکرديم‌. گفت‌: شما براي چه مسجد آمديد؟ جواب دادم ‌براي اصلاح و شايد بتوانم نحوي کنم که خون ريزي نشود. گفت‌: بکنيد. جواب دادم راه فکر ما مسدود است‌. شما استاندار هستيد. گفت‌: فکري ندارم‌. من گفتم‌: يک راه داريم و آن‌، اين ‌است که صورت تلگرافي جعلي دروغ الان به من بدهيد که بروم مسجد و مردم را متفرق کنم‌. جواب داد: چه تلگراف باشد؟ گفتم‌: تلگراف آن که اعلي حضرت عفو کرده و شما مردم متفرق شويد. جواب داد که بد رأيي نيست‌.
اتفاق اسدي آمده بود و در حجره فوقاني با طهران به توسط بي سيم لشکر مشغول مذاکره ‌بود. پاکروان رفت حجره فوقاني نزد اسدي‌. فاصله نشد برگشت و گفت کار از دست من واسدي خارج شده و خود اعلي حضرت با لشکر مخابره مي‌کند که دستور داده که به هر نحو هست مردم را متفرقه کنيد و سه دقيقه ديگر وقت نداريم و پاکروان به اسدي گفته بود که ‌فلاني رأي خوبي داد و به هر تقدير شد سه دقيقه گذشت که صداي مسلسل بلند شد و فرياد مردم به يا علي يا علي بلند شد به نحوي که صدا به مسجد کاملا مي ‌رسيد. 
قريب نيم ساعت ‌طول کشيد و صدا آرام شد و خورده خورده صبح طلوع کرد.
برگشتيم به دارالتوليه و از آنجا متفرق شديم و دو روز بود که به کلي صحن و مسجد و حرم بسته بود و معلوم نشد که چند نفرکشته شده و مردم متفرق شدند و دستور آمد که مسجد و صحن و حرم باز شود و سرتا سرشهر امن شد و قضيه کلاه هم بعد از چندي روزي عملي شد و بعد از چند روز شش نفر ازعلما را به طهران تحت الحفظ بردند: حاجي سيد هاشم نجف آبادي‌، حاجي شيخ حبيب ‌ملکي‌، آقا سيد زين العابدين سيستاني‌، شيخ آقا بزرگ شاهرودي حاجي شيخ هاشم قزويني و مدتي زندان قجر زنداني بودند و بعد مرخص شدند و آقا ميرزا يونس اردبيلي در نوقان ‌مخفي بود او را هم گرفتند و طهران بردند و مدتي در زندان بود. و بعد از بازرسيهاي زياد اسدي نيابت توليت محکوم به اعدام شد در شب 26 ماه مبارک رمضان 1354 بعد از طلوع ‌فجر. اين خلاصه حادثه مسجد.
انتهي ما في الرسالة المذکورة‌
25 ذي القعدة 1380 در مشهد مقدس تحرير شد. معلم‌
معلم: مرحوم آية الله سبزواري به طوري که در مجله مکتب اسلام سال هشتم، شماره 4، مسلسل 88 (ذي قعده 1386، ص 25) نوشته در ماه شوال 1386 (مطابق دي – بهمن ) در مشهد وفات کرد.

منبع:
 
 
 
 
 

واقعه مسجد گوهرشاد و پیامدهای آن برای حوزه علمیه مشهد

 

واقعه مسجد گوهرشاد و پیامدهای آن برای حوزه علمیه مشهد

 


حال با عنایت به این چارچوب نظری و تاریخی، ماهیت قیام مسجد گوهرشاد و پیامد آن برای حوزه علمیه مشهد مورد بازکاوی قرار می­گیرد.

1- نایب­التولیه آستان قدس رضوی در آستانه قیام:

محمدولی خان اسدی، نایب­التولیه آستان قدس رضوی از سوی رضاشاه، طی 9 سال (1314-1305) احراز این سمت نه تنها محبوبیت و نفوذ اجتماعی بالایی در استان به دست آورد، بلکه توجه ویژه شاه را نیز جلب کرد. او در سال 1257 شمسی در بیرجند تولد یافت، هوش و کاردانی فوق­العاده­اش، وی را به دستگاه حاکم وقت محلی، یعنی محمدابراهیم­خان­شوکت­الملک امیر قائنات و پدر امیر اسدالله علم سوق داد. در آغاز امور آبادی­های امیر را به عهده گرفت، اما مدتی بعد به پیشکاری او ارتقا یافت. چند سال بعد وقتی در پی کودتای سوم اسفند 1299، کلنل محمدتقی خان پسیان، فرمانده وقت ژاندارمری خراسان، از همراهی با کودتاگران سرباز زد، اسدی از جانب امیر قائن، مأموریت یافت تا با نامبرده مذاکره کند، هر چند این مذاکرات با شکست مواجه شد، ولی شهرت پیشکار امیر را در سطح کشور به دنبال آورد، به گونه­ای که احمدشاه به پیشنهاد امیر، او را از لقب مصباح دیوان به لقب مصباح­السلطنه مفتخر ساخت. آخرین سمت مصباح­السلطنه در این زمان، انتصاب مقام نایب­الحکومه قائنات بود زیرا مدتی بعد او با حمایت امیر به عنوان نماینده سیستان و زاهدان به مجلس شورای ملی- دوره چهارم- راه یافت، که این مقام را در دوره پنجم و ششم نیز حفظ کرد.

محمدولی خان در تمام این ادوار، به عنوان یکی از نمایندگان طرفدار رضاخان عمل کرد، به گونه­ای که بعد از تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی، رضاشاه او را به نیابت تولیت آستان قدس رضوی انتخاب کرد. او نیز نمایندگی مجلس ششم را کنار گذاشت و با لقب جدید مصباح­التولیه به خراسان عزیمت نمود. تلاش­های او در عمران و آبادی املاک آستانه و ازدیاد درآمد موقوفات و ایجاد نظم و نسق در امور، تحولی شگرف در منطقه ایجاد کرد. سندی در آرشیو اسنادآستان قدس رضوی حاکی از تهیه دستور­العملی از سوی ایشان در سال 1306 در خصوص رعایت انضباط اداری در آستانه و لزوم قاطعیت در برخورد با متخلفین می­باشد.[1] او طی چند سال فعالیت موفق شد میزان درآمد آستانه را از 250هزار تومان در سال 1305 به یک میلیون تومان در سال 1313 افزایش دهد، این پشتکار و کامیابی چنان شوق شاه را برانگیخت که در همین سال او در حضور جمعی این گونه از اسدی تجلیل به عمل آورد: «اگر من دو نفر نوکر مثل اسدی داشتم، ایران را آباد می­کردم»[2]، او حتی در جریان برگزاری مراسم جشن هزاره فردوسی-مهر 1313- در مشهد پا را از این فراتر گذاشت و در حضور مقامات ارشد خراسان به استاندار وقت خاطرنشان نمود:«من به واسطه علاقه مفرطی که به خراسان و مشهد دارم، اسدی را در این جا باقی می­گذارم والا ایشان شاغل مشاغل بزرگتری بودند»[3] اما این قدرت و شوکت دیری نپایید و حسد و کینه دیگران و از جمله والی خراسان را برانگیخت. به جرأت می­توان اسدی را از زمره کارگزاران برکشیده نسل اول و سنت­گرای عصر رضاشاهی تلقی کرد که آنان کم و بیش طی یک دهه تحولی شگرف در اداره کشور ایجاد کردند، اما غالب آنان همچون: فروغی، داور، تیمورتاش و دیگران قربانی خود شاه گردیدند.

 

2- والیان خراسان در آستانه قیام:

اما رقبای اسدی در این مقطع در خراسان چه کسانی بودند؟ بررسی عزل و نصب والیان ایالت در این مدت نشان می دهد که همگی آنان در رأس رقبای جدی او محسوب می­شدند. برای اختصار، وضعیت سه والی متأخر این دوره مورد بررسی قرار می­گیرد. اولین آنان محمود جم بود که از همان بدو والی­گری نتوانست با اسدی کنار بیاید و به ناچار از مرکز احضار شد اما بر خلاف انتظار اسدی، جم به عنوان وزیر کشور کابینه فروغی(1314-1312) منصوب شد و دبیر اعظم فرج­الله بهرامی را به استانداری خراسان انتخاب کرد. روحیه والی جدید که طرفدار تجدد بود، اصولا با اسدی سنت­گرا نمی­ساخت. اما چون از مرکز و به خصوص از طرف جم حمایت می­شد، اسدی تا مدت­ها نتوانست در رقابت با او کامیاب شود. تا اینکه در مراسم جشن هزاره فردوسی(مهر 1313) این فرصت را به دست آورد که از او در نزد شاه سعایت کند و به مقصود خود نائل آید. در آستانه این مراسم رضاشاه به برنامه­ریزی بهرامی در خصوص کیفیت مراسم سخت اعتراض کرد و ضمن فحاشی به او دستور عزل وی را صادر کرد[4].

والی جدید فتح الله پاکروان بود. عمده سوابق وی از کفالت وزیر امور خارجه در کابینه مهدی قلی خان هدایت در سالهای 1307-1306 و سپس سفیر ایران در کشور شوروی و ایتالیا حکایت می­کند. پاکروان از همان بدو فعالیت، به رقابت با اسدی پرداخت. این اختلاف در ماجرای اتحاد شکل لباس و تغییر کلاه پهلوی بیشتر شد به گونه­ای که برخی آن را عامل اصلی قیام مسجد گوهرشاد تلقی کردند.

 

3- از اختلاف تا توطئه:

بررسی رویکرد اسدی نشان می­دهد که وی در ماجرای اتحاد شکل لباس و به خصوص تغییر کلاه –که رضاشاه در پی سفر به ترکیه دستور تغییر کلاه پهلوی به کلاه شاپو(فرنگی) را صادر کرد- سیاستی مصلحت­جویانه در پیش گرفت. او با شناختی که از روحیات مردم و توده­های خراسان داشت معتقد بود که برای احتراز از هر گونه پیشآمدی بهتر است که قانون مذکور در مشهد به تدریج اجرا گردد و در آغاز امر اجبار از آن برداشته شود، او به فراست دریافته بود که در غیر این صورت مؤمنین مذهبی مشهد به تبعیت از علما و به خصوص آیت الله العظمی حسین قمی –که به ندرت بر خلاف علمای برجسته مشهد، با برنامه­های هیات حاکمه همراهی می کرد- به مقابله با این قانون برخاسته و اجرای آن را با مشکل مواجه سازند. او حتی این شهامت را نیز به خرج داد که این نظرش را به شاه منتقل کند. اما متقابلاً پاکروان، صریحاً به شاه نوشت که به شرط این که مردم از سوی نایب­التولیه تحریک نشوند، او توان اجرای قانون مذکور را در خراسان دارد. شاه نظر والی خود را پذیرفت. آیت الله مروارید از علمای برجسته وقت مشهد نیز در خاطراتش ضمن اشاره به دودستگی در میان مقامات ارشد خراسان، نقل می­کند: «یک دسته از مقامات شهر پیرو افکار پاکروان بودند اما اسدی نایب­التولیه که یک جنبه­هایی]مثبت[ در او بود، موافق با این امر نبود و می­گفت صلاح نیست»[5]

همچنین محمد علی شوشتری خفیه­نویس رضاشاه نیز که دراین مقطع از افراد متنفذ دولتی محسوب می­شد در خاطرات خود به گفتگوی چهار نفره میان اسدی و پاکروان به علاوه خود شوشتری و دکتر شیخ (احیاءالدوله )شهردار مشهد در آستانه سفر اعتراض­آمیز آیت الله قمی به تهران برای گفتگو با شاه اشاره کرده و نقل می­کند: پاکروان با اطلاع از قصد سفر قمی به تهران با استهزاء روحانیت و قمی اظهار نمود:«اینها شعور ندارند.» اسدی جواب داد: «آقای قمی در ردیف علمای عادی نیست،چون مرجع تقلید است؛مقلدین از او کسب تکلیف می کنند، چاره­ای ندارد، چه باید بکند. من هم که نایب­التولیه هستم از نظر احترام آستانه و رعایت خدام و مردم کسب تکلیف از مرکز نموده و اجازه خواسته­ام اجرای امر را به تدریج نمایم. یعنی در هر کشیک اعضای آن کشیک را تبدیل لباس دهم که پس از پنج روز خاتمه می­یابد» شوشتری اضافه می کند: «این بیان ساده اسدی جلب توجه پاکروان را نمود به طوری که من و دکتر شیخ این معنی را متوجه شدیم و در همان جا مثل آن که به من الهام شد بیان اسدی ممکن است بهانه به دست پاکروان داده و مفسده ایجاد سازد.» وی تصریح می­کند: بعدها برخی اقاریر پاکروان وکسب اطلاع از مخابره بعضی تلگرافات برایم مسلم شد که این تصور درست بوده است و از آن جمله تلگراف رمزی که پاکروان برای شاه به این مضمون مخابره کرده بود: «در اجرای امر مبارک ملوکانه به تغییر کلاه کوتاهی نشده، مستدعی است امر مبارک شرف صدور یابد که کارکنان آستانه هم لااقل همراهی ومساعدت کنند و آنها هم به عذر نرسیدن دستور از مرکز، اجرای امر مبارک را به تأخیر نیندازند» نامبرده همین نکته را زمینه قیام گوهرشاد ذکر کرده است: «از اینجا [اختلاف آن دو ]مقدمات انقلاب مشهد شروع شد.»[6]

 

4-علما، قربانی توطئه:

جنبه قابل تأمل این نظریه بر این اصل استوار است که چون اسدی از یک سو بیش از پیش از سوی هیأت حاکمه و شخص رضاشاه تحت فشار قرار گرفت و از سوی دیگر می­خواست طبق مصالح و مقتضیات محلی مشهد عمل کند، برای این منظور به علما متوسل شد و از جمله آیت الله قمی را به مرکز گسیل نمود تا بلکه بتواند شاه را وادار سازد از تصمیم خود در مورد مشهد تجدید نظر نماید و چون قمی در مرکز موفق به دیدار با شاه و مذاکره با او نگردید، در نتیجه نقشه اسدی ناکام ماند و او بلافاصله، بهلول و احتشام رضوی را به صحنه آورد تا بتواند از راه دیگری شرایط بحرانی مشهد را به استظهار شاه برساند و او را وادار سازد تا تصمیم خود به اجرای قانون مذکور در مشهد را به تأخیر اندازد. و چون با سرکوب خونین قیام گوهرشاد، این تیر اسدی نیز به سنگ خورد، حال نوبت رقبای او که از مدت ها پیش در کمین نشسته و نظاره گر بودند رسید، آنان فرصت را غنیمت شمرده و زمینه را برای سعایت از او فراهم دیدند، لذا بلافاصله دست به کار شده و با مخابره تلگرافی، ذهنیت شاه را از او برگرداندند. نکته جالب توجه این که در برخی از خاطرات علما و روحانیون برجسته وقت، این جنبه از مسأله قیام گوهرشاد مورد توجه قرار گرفته است. از آن جمله حجت الاسلام علی محمد نجات از زمره علمای دستگیر شده در قیام گوهرشاد مشهد، در خاطرات خود نقل می کند: «هنگامی که از مرکز برای اسدی دستوری آمد که کشف حجاب ] اتحاد شکل لباس و تغییر کلاه[ بکن او عذر آورد: این جا ارض مقدس است، مرکز علم است، نمی­شود این جا را تغییر داد» وی در ادامه اضافه می کند؛ اسدی تا سه بار در مقابل این دستور مقاومت کرد اما در نهایت: «رفت خدمت آقای قمی». چون این برنامه نیز سر نگرفت: «اسدی نواب احتشام رضوی را با این که جزو آستانه بود] وسیله­ای قرار داد و از طریق او[ انگیزه­ای درست کرد که او برود توی مسجد گوهرشاد و آن انقلاب را راه بیاندازد» نجات همچنین درباره بهلول خاطر نشان می­سازد: «اسدی شبانه بهلول را خواست» فردای آن روز بهلول به منبر رفت» او در آخرین بخش از اظهاراتش درباره ساز و کار این توطئه تأکید می­کند که: «حتی نقل می کردند که اسدی دستور داده بود که آنها ]تمام اجاره داران املاک آستانه که در روستاهای اطراف مشهد بودند[ هم بیایند] و در قیام مسجد گوهرشاد شرکت جویند[ اما محرمانه»[7] از جمله علمای دیگری هم که در راستای همین نظریه به اظهار نظر پرداخته، شیخ غلامحسین مصباح­الهدی- یکی دیگر از علمای وقت مشهد- می­باشد. وی ضمن اشاره به اختلاف اسدی با پاکروان، خاطرنشان می­سازد: «اسدی برای این که به رضاخان بفهماند که سخن او ]درباره لزوم اجرای تدریجی قانون اتحاد شکل لباس و کلاه[ درست­تر است با بهلول تماس می­گیرد و به او می­گوید پاکروان می­خواهد چنین کاری بکند]قانون مذکور را اجرا کند[ و بر تو که یک مسلمان هستی شایسته است ساکت ننشینی و بالاخره با این حرف­های تحریک­آمیز او را وادار کرد که به سخنرانی بپردازد» در پایان تصریح می کند: «بهلول خود آدمی نبوده که دانسته به چنین کاری دست بزند»[8] چنین به نظر می­رسد که در پرتو این فضا، بهلول واعظ تبدیل به یک افسانه شده و داستان­های شیرینی درباره زندگی او در میان عوام بر سر زبان­ها افتاد و بعضاً برخی از عناصر مقدس­مآب نیز کراماتی به او نسبت داده و بدین ترتیب اصل ماجرا تحت­الشعاع «اسطوره بهلول» قرار گرفت.

 

5- بهلول از نگاهی دیگر:

پرواضح است که بهلول به اتهام ایراد سخنرانی­های تند در مسجد گوهرشاد و زمینه­سازی برای قیام مورد نکوهش علمای وقت مشهد قرار نمی­گیرد بلکه چون در پی وقوع قیام مذکور، بهانه لازم به هیأت حاکمه برای دستگیری، بازداشت و تبعید و بعضاً به شهادت رساندن جمع زیادی از علما داده و همچنین جایگاه و مرتبه حوزه علمیه مشهد را تنزل داد و در واقع ضربه نهایی این واقعه را روحانیت چشید، این است که بعد از چند دهه از آن واقعه، آنان نمی­توانند از گناه بهلول در این خصوص بگذرند. آیت الله شیخ ابوالحسن شیرازی، امام جمعه وقت مشهد در زمان مصاحبه(سال 1362) به صراحت به همین نکته اشاره کرده و خاطرنشان می­سازد: «نقشه­های سیاست ممکن است او را وسیله­ای کرده باشد که]از طریق تحریک او[ بتوانند روحانیت را سرکوب کنند. شیرازی که در آن زمان طلبه­ای بیش نبود در بعد از انقلاب با تأمل بسیار درباره بهلول سخن گفته و به صورت استفهامی سؤال می کند: نمیدانم بهلول را چطور فرارش دادند که دستگیر نشد؟» مجدداً سؤال دیگری مطرح می­کند که: «چطور در شبهای نخست منبرهای او، هیچ کس مانع او نمی­شد و جلوی او را باز گذاشتند، تا هر چه دلش می­خواست گفت و هیچ عکس­العملی نسبت به این منبر رفتن و بدگویی­ها و صحبت­ها نمی­شد و یک مرتبه آن کشتار]سرکوب قیام[ را راه انداختند؟» وی سپس با ابراز شگفتی بیشتر ادامه می­دهد: «]چطور شد[ که بعد از چندین سال که آمد]دستگاه امنیتی[ از او ناراحت نبودند و او هم خیلی]با حکومت[ مخالفت نداشته» و در پایان نتیجه می­گیرد که: «تقریباً حالت سازش از او مشاهده شده است».[9]

همین نظر را نیز آیت الله العظمی سید عبدالله شیرازی که در زمان مصاحبه(1362) قدرت بلامنازع و مرجع تقلید و متنفذ خراسان بود، ابراز داشته و ضمن اینکه در اظهاراتش جایگاه چندانی برای بهلول قائل نشده، از این که او: «بدون اجازه علما منبر رفته»، سخن به گلایه می­گشاید.[10]

به جز علما برخی دیگر از سایر اقشار نیز در این­باره اظهار نظر نموده­اند، حسین آستانه پرست «دبیر علوم دینی» در مشهد هم به اقدامات پشت پرده اسدی در تحریک بهلول اشاره کرده و می­افزاید: «چون شیخ بهلول را مأموران شهربانی دستگیر کرده و موقتاً در کشیک­خانه حرم بازداشت نمودند، اسدی به محض اطلاع، نواب احتشام رضوی -از عوامل آستانه- را به کمک شیخ فرستاد تا او را آزاد کند و آن دو به کمک یکدیگر یک شلوغی راه بیاندازند تا شاه از این امر]اجرای فوری قانون[ منصرف شود».[11]

 

نتیجه گیری

پیامد اصلی این نظریه این است که بهلول هر چند خود با اقدامات هیأت حاکمه مخالف بود ولی حضور و نقش­آفرینی او در قیام گوهرشاد با تبانی اسدی صورت گرفت. به تعبیر دیگر اسدی به دلیل نفوذ و قدرت فائقه­ای که در خراسان داشت با این ترفند قصد داشت پای علما را به صحنه قیام بکشاند -ماجرای عزیمت گروه­هایی از متحصنین به منازل علما و آوردن اجباری آنان به جمع تحصن­کنندگان در مسجد گوهرشاد- و علما نیز علی­رغم میل باطنی به این دام افتادند: زیرا به دلیل مقاومت رضاشاه و عدم عقب نشینی او از موضع خود، اسدی نتوانست به مقصود خود نائل آید. این جاست که علما می­بایست نوک پیکان حمله خود را متوجه اسدی کنند که سلسله­جنبان اصلی این توطئه بود. چرا که بهلول وسیله و ابزاری بیش نبود. ولی چنین به نظر می­رسد که علما بهلول را به دلیل این که دانسته و آگاهانه در این توطئه شرکت جسته مورد نکوهش قرار می­دهند. حجت الاسلام میر محمد حسین حسینی اصفهانی از علمای وقت مشهد که در جریان قیام دستگیر و بیش از سه سال زندانی گردید هر گاه در خاطراتش به نام بهلول می­رسد از او با عنوان «بهلول کذایی» سخن می­گوید. او در بخشی از این خاطراتش نقل می­کند: «بر حسب تصادف بهلول کذایی پیدایش شد در مشهد... بهلول کذایی رفت مسجد گوهرشاد بر روی آن منبر کذایی» سپس فضای حاکم بر عوام پای منبر او را این گونه ترسیم می­کند، وقتی که بهلول سخنرانی می­کرد: «بعضی دعا می­خواندند، بعضی چرت می­زدند، بعضی می­خوابیدند، بعضی به نماز و مناجات مشغول بودند».[12]

آخرین اظهار نظرهای مربوط به نقش بهلول به حسینعلی ذوالفقاری گلمکانی، پاسبانی که در جریان قیام گوهرشاد حضور داشت، اختصاص می­یابد. وی پای توطئه در این ماجرا را تا آنجا می کشاند که مدعی است: «محمدولی خان اسدی]در این ماجرا[ دویست تومان به بهلول داده بود» و در ادامه حتی تصریح می کند: «راننده اسدی شیخ بهلول را به مرز افغانستان رساند».[13]

این نظریه را چنین می­توان تحلیل کرد که بعد از سرکوب قیام گوهرشاد و فرار بهلول به افغانستان، مخالفان اسدی -استاندار و سایر مقامات امنیتی استان- چنان تبلیغات گسترده­ای علیه اسدی به راه انداختند که نه تنها موفق به برانداختن او از عرصه قدرت و حتی اعدام او شدند بلکه سایه سنگین این تبلیغات که مطمح نظر نظام حاکم نیز بود طی چند دهه در اذهان و افکار عمومی اقشار مختلف مردم مشهد باقی ماند. گفتنی است که بعد از اعدام اسدی پاکروان با حفظ سمت، تولیت آستانه را نیز به عهده گرفت.

در پایان گفتنی است که رژیم به بهانه قیام گوهرشاد، علمای مشهد را پراکنده ساخت و مسجد گوهرشاد را بست و از تداوم فعالیت حوزه علمیه آن شهر نیز جلوگیری به عمل آورد. مدارس دینی نواب و باقریه را به اداره فرهنگ واگذار کردند و مدرسه عباس­قلی خان را به محل نگهداری گدایان اختصاص دادند و مدرسه میرزاجعفر نیز در اختیار آستان قدس قرار گرفت.[14] تا این که بعد از شهریور 20 و سقوط رضاشاه آیت الله میرزااحمد کفایی مدارس دینی را از دولت تحویل گرفت و آنها را مدیریت نموده و به تدریج سایر علما را برای تدریس فرا خواند و مجدداً حوزه علمیه مشهد از رکود خارج شد و احیا گردید.

پایان


[1] - آرشیو اسناد آستان قدس رضوی، شماره سند 64574.

[2] - واقعه ی گوهرشاد به روایت دیگر: از مجموعه اسناد چاپ نشده روانشاد اسماعیل رائین، به کوشش سیما رائین، نشر رائین، تهران، 1379، صص 20-15.

 

[3] - واقعه ی خراسان، به کوشش مسعود کوهستانی نژاد، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1375، صص 170-169.

 

[4] - همان، ص 170.

 

[5] - سینا واحد، قیام گوهرشاد، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1361، ص 151.

 

6- خاطرات سیاسی محمد علی شوشتری ،به کوشش غلامحسین میرزا صالح ،تهران ،کویر ،1379،ص 42

 

[7] - قیام گوهرشاد، پیشین، ص87.

 

[8] - همان، 251.

 

[9] - همان، ص 11. گفتنی است که بهلول بعد از سه دهه و نمی زندگی در کشورهای افغانستان، مصر و عراق در اواخر دهه 40 و در جریان اخراج ایرانیان مقیم عراق به کشور بازگشت. ضمناً در آرشیو سازمان اسناد ملی ایران گزارشی بر درخواست دولت افغانستان، جهت مراجعت بهلول به ایران وجود دارد که دولت ایران«از نقطه نظر سیاست داخلی کشور» با آن موافقت نکرد. ر ک به: علی کریمیان، پیامدهای واقعه گوهرشاد در اسناد نویافته، فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره 22-21، سند شماره 38، ص 181.

 

[10] - قیام گوهرشاد، ص 125.

 

[11] - همان، ص 189.

 

[12] - همان، ص 104.

 

[13] - همان، ص199.

 

[14] - ر.ک به: مدرس صالح، نکوداشت نیم قرن تکاپوی علمی آیت الله سید میرزاحسن صالحی، به کوشش گروهی از نویسندگان، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1385، ص 56.

 

http://rafieemh.blogfa.com/post-63.aspx

 

تقابل اسناد و خاطرات در قیام مسجد گوهرشاد

 


تقابل اسناد و خاطرات در قیام مسجد گوهرشاد

 

از میان انبوه مصاحبه‏هایی که راجع به تاریخ معاصر در مدیریت اسناد آستان قدس رضوی انجام شده است یکی از مداخل مورد بحث در پاره‏ای از مصاحبه‏ها ‏قیام مسجد گوهر شاد است. راویان مختلفی راجع به این قیام خاطراتی را بیان داشته‏اند و به صورت پراکنده از این قیام یاد کرده‏اند. هرچند این موضوع طرحی مستقل بود که هم بخش تاریخ شفاهی مدیریت اسناد آستان قدس رضوی به آن پرداخته و هم شعبه منحل شده مرکز اسناد انقلاب اسلامی مشهد مصاحبه‏های مفصلی در این زمینه انجام داده‏اند. در واقع این مصاحبه‏ها سال‏ها بعد از قیام خونین مسجد گوهرشاد انجام شده است و روایتگران یا شاهدان اصلی موضوع نبوده‏اند و یا اینکه به لحاظ گذشت زمان طولانی از واقعه خاطره درحافظه کم رنگ شده بود. ولی اهمیت این موضوع موجب شده تا بازتاب حادثه به صورت شفاهی چندنسل بعد هم در میان خانواده‏های مشهدی انعکاس داشته باشد.
روایت قیام مسجد گوهرشاد انعکاس خفقانی است که بعد از این حادثه در شهر مشهد پدید‏ می‏آید، سانسور مطبوعات و فشارهای حکومت تا جایی است که کمتر نوشته‏ای راجع به این موضوع تا قبل از شهریور1320 وجود دارد. عدم پرداختن به موضوع در زمان واقعه موجب شده تا منابعی که بعدها به رشته تحریر در‏ می‏آیند بیشتر محتوای احساسی و مبهم به خود گیرند. در لابلای اسناد و خاطرات موجود هرآنچه بیشتر نمود پیدا کرده است اصل ماجرا است و تحلیل‏های متفاوت از موضوع بعد از انتشار اسناد شکل گرفته‏اند.
در مواردی روایت‏های شفاهی این قیام در رمان‏هایی همچون «پاریس پاریس» آقای تشکری و «جاده جنگ» انوری انعکاس داشته است که واکاوی و بررسی دقیقی را‏ می‏طلبد. هرچند مطالب رمان «پاریس پاریس» در صدد القای قصه‏ای جدید از قیام گوهرشاد است که اسناد به آن اشاره ندارند و به عبارتی زایش‏های فکری نویسنده در خلق داستانی نه چندان مستند، موفق نبوده است وخواننده با مرور آن به روایتی جدید و غیرمستند آگاهی پیدا‏ می‏کند.
با اینکه خاطرات گردانندگان قیام منتشر شده است ولی در مواردی تحلیل‏های منتشر شده در نخستین مقالات، پژوهشگران را با زمینه‏های جدیدی از قیام آشنا‏ می‏کند که کمتر در خاطرات منعکس شده‏اند. به طوری که درباره بهلول در ‏شماره‏های 434 تا 444 مجله تهران مصور درسال 1330 مقاله ‏با عنوان «پنجه خون‏آلود انتلیجنس سرویس» به قلم آشنا برای اولین بار پرده از یک راز مهم سیاسی، قتل داور وزیر مالیه و اسدی نایب التولیه آستان قدس رضوی، برمی‏دارد. تقابل اسناد و خاطرات قیام خونین مسجد گوهرشاد قابل تامل است. هر کدام درصدد ارائه اطلاعات جدید بوده ولی در یک نکته مشترک‏ هستند و آن ابهام در آمار کشتار و مکان تدفین شهدای گوهرشاد است.
قیام مسجد گوهرشاد در ‏زمان خود یکی از اتفاقات مهم است زیرا در دوره رضاشاه با توجه به برخوردهای شدید با هر گونه تحصن در شهر مشهد، این قیام به وقوع‏ می‏پیوندد و منشاء برخی از تحولات‏ می‏شود.
باروی کار آمدن رضاشاه عصر تجدد و نوگرایی هم با شتاب شروع‏ می‏شود. زیرا او مدعی بود وقتی مردم لباس متحدالشکل به پوشند، کلاه پهلوی بر سرگذارند و نسبت به تقیدات دینی سست شوند متمدن خواهند شد. هر چند که وی فکر تجدد مآبی را از اوایل سلطنت(1) خود درسر‏ می‏پروراند و متحدالشکل کردن البسه در سال 1307، ماجرای حضور خانواده پهلوی در حرم حضرت معصومه (س) و مخالفت مرحوم شیخ محمد بافقی در سال 1306 و نوع پوشش اعضای خانواده شاه و دیگر اقدامات اوموید این واقعیت بود ولی سفر ترکیه این تلقی را تقویت کرد.
مسئله کشف حجاب و برخورد با افرادی که حجاب را رعایت‏ می‏کردند در تمام ایران از سال 1314 به شدت اجرا‏ می‏شد. مخبرالسلطنه هدایت رئیس‏الوزراء رضاشاه در مورد تغییر لباس با تمسخر می‏نویسد: «17دی 1314 روز ورود به صحنه تمدن است. مملکت را آوازه تمدن و ترقی فراگرفته است. مسرورم که‏ می‏بینم خانم‏ها در نتیجه معرفت به وضعیت خود آشنایی یافته‏اند، نصف قوای مملکت بیکار بود، به حساب نمی آمد، اینک داخل جماعت شده‏اند.(2) مبارزه با کشف حجاب در اکثر نقاط وجود داشت ولی تبلور این قیام در مشهد بود ‏و به قول نویسنده‏ای در مشهد غیرت زیاد بود.(3) داستان قیام مسجد گوهرشاد از آنجا شدت‏ می‏گیرد که پس از برگزاری جلسات مخفیانه روحانیون مشهد تصمیم ‏گرفته‏ می‏شود که آیت‏الله حاج حسین قمی به تهران برود و مستقیماً با رضاشاه وارد مذاکره شود ولی آقای قمی را در باغ سراج‏الملک توقیف و ممنوع‏الملاقات‏ می‏کنند(4) انتشار این واقعه در مشهد موجب خشم دوستداران آیت‏الله قمی شده و حوادث مسجد گوهرشاد به وقوع‏ می‏پیوندد. تا جایی که سرکوب قیام مردم مشهد و کشتار متحصنین مسجد گوهرشاد بزرگترین جنایت عصر پهلوی اول به حساب‏ می‏آید.(5)
مهمترین منابع منتشر شده در موضوع قیام را‏ می‏توان در سه محور کتاب‏ها، اسناد و خاطرات تقسیم‏بندی نمود.

الف: کتاب‏ها
1- حدیقة الرضویه؛ نوشته محمدحسن بن محمدتقی خراسانی هروی، کتاب مزبور در سال 1326 توسط شرکت چاپخانه مشهد به چاپ رسیده. در ‏حقیقت این کتاب از بسیاری جهات مهم است نخست اینکه زمانی نگارش شده ‏که چند سالی از قیام نگذشته است. دوم اینکه خود نویسنده از شاهدان قیام ‏بوده است.
2- ‏قیام گوهرشاد؛ به کوشش سینا واحد. این کتاب در سال 1361 توسط اتشارات وزارت ارشاد اسلامی منتشر شده است. در این کتاب نویسنده در دو بخش کلی به مسائل پیرامون واقعه گوهرشاد پرداخته است. بخش اول به شرح و تحلیل وقایع مسجد گوهرشاد‏ می‏پردازد و بخش دوم گفتگو با 20 نفر از افرادی است که یا در جریان واقعه گوهرشاد حضور داشته‏اند و در واقع از شاهدین عینی ماجرا‏ هستند و یا آنکه دیگران برای آنها وقایع مسجد گوهرشاد را نقل کرده‏اند.
3- واقعه خراسان؛ به كوشش مسعوى كوهستاني‏نژاد، این کتاب در سال 1375 در تیراژ 3300 نسخه و 194 صفحه توسط انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی به چاپ رسیده است. واقعه خراسان در دو بخش تدوین شده بخش اول(6) آن اختصاص به مصاحبه خبرنگار هفته نامه پرچم با آقای نواب احتشام رضوی است که وی به 22 سئوال در ارتباط با واقعه مسجد گوهرشاد پاسخ داده است و بخش دوم(7) خاطرات یک افسر در جریان واقعه مسجد گوهرشاد است.
4- ضربه دوازدهم؛ تالیف محمدجواد ميري و سعيد کريمياین کتاب به همت سازمان فرهنگي تفريحي شهرداري مشهد در سال ‎۱۳۸۷منتشر شده است.
5- مسجد گوهرشاد و وقايع مهم آن؛ تاليف ابراهيم زنگنه جدیدترین اثری است که به صورت خلاصه به موضوع قیام مسجد گوهرشاد پرداخته است این اثر در سال 1390 توسط انتشارات خورشید شرق در مشهد منتشر شده است.
6- کشف حجاب از کشف حجاب؛ مجموعه مقالات همايش بزرگداشت قيام مسجد گوهرشاد؛ انتشارات آهنگ قلم مشهد در سال 1388 چاپ نموده است.
7- اعجوبه قرن؛ مجموعه مقالات برگزيده همايش ملي بهلول شگفتي روزگار؛ انتشارات سخن گستر مشهد در سال1390 منتشر نموده است.
ب: اسناد
اهمیت اسناد به این جهت است که حتی به جزئیات واقعه گوهرشاد هم اشاره دارند به عنوان نمونه یکی از افرادی که پس از واقعه گوهرشاد در معرض اتهام قرار گرفت محمدولی‏خان اسدی است در مطالعه اسناد منتشرشده در این موضوع کاملاً نکات مبهم روشن خواهند شد اسدی در وصیتنامه‏اش اشاره(8) به این دارد که بی‏گناه و قربانی یک توطئه است و حتی این واقعیت در اسناد آمده است که شکنجه باعث شده که حرف‏های غیر واقعی بزند.
در ارزیابی اسناد واقعه گوهرشاد در ارتباط با محاکمه اسدی به این شناخت‏ می‏رسیم که حتی بتوانیم تمام افرادی که وی را محاکمه کرده(9) و یا کسی که حکم اعدام را اجرا نموده و پزشکی که صحت مرگ اسدی را تایید کرده است بشناسیم.
1- واقعه کشف حجاب: اسناد منتشر نشده از واقعه کشف حجاب در عصر رضاخان؛ به کوشش مرتضی جعفری این کتاب توسط سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی در سال 1371 منتشر شد.دراین مجموعه تعداد 226 سند در موضوع کشف حجاب مربوط به اکثر استان‏های کشور آمده است اکثر این اسناد در قالب تلگراف و اعلامیه‏ها از وزارت داخله و وزارت جنگ صادر شده اند.
2- واقعه گوهر شاد به روایت دیگر از مجموعه اسناد چاپ نشده روان شاد اسماعیل رائین؛ به کوشش سیما رائین در سال 1379 چاپ شده است. کتاب مزبور در واقع به بررسی شخصیت‏هایی‏ می‏پردازد که در جریان قیام گوهرشاد نقش داشته‏اند. تکیه‏گاه اصلی این ‏پژوهش اسناد ‏منتشرنشده از قیام ‏گوهرشاد ‏است ‏به خصوص اسنادی که به ‏محاکمه اسدی اشاره دارند.
3- قيام مسجد گوهرشاد به روايت اسناد؛ تدوين داود قاسم‌پور این کتاب توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامي در سال ‎۱۳۸۶منتشر شده است.
4- بهلول گنابادی به روایت اسناد؛ تالیف دکتر محمد ذبیحی، این کتاب در زمستان 1389توسط انتشارات آیین احمد در قم چاپ شده است.
ج: خاطرات
از جمله منابع مهم در بررسی وشناخت قیام مسجد گوهرشاد خاطرات‏ هستند. اهمیت خاطره‏نگاری در تاریخ معاصر تا آنجاست که این گونه نوشته‏ها در ردیف منابع دست اول در کنار پژوهش‏های تاریخی قرار‏ می‏گیرند. در ارتباط ‏با قیام مسجد گوهرشاد با کمبود خاطره روبرو نیستیم، هرچند تعدادی از این خاطرات تاکنون چاپ شده‏اند ولی تعداد کثیری هم در آرشیوهای تاریخ شفاهی قرار دارند.
بررسی خاطرات سیاسی بهلول(10) بعنوان برجسته ترین فردی که رهبری ‏قیام مسجد گوهرشاد را داشته است از بسیاری جهات ما را با واقعیت‏های این قیام آشنا‏ می‏سازد. آنچه در خاطرات به آن‏ می‏رسیم ترسیم ابعاد واقعه از زبان رهبران قیام است بنابراین اگر کوچکترین کتمان یا دروغ‏پردازی در جریان باشد کاملاً مشخص است. نکته اساسی در ‏خاطره نگاری زمان نگارش یا بیان خاطرات است. به عبارتی بهتر، زمان بیان خاطرات در ارتباط با قیام گوهر شاد چه وقتی است؟ آنچه قابل ذکر است و اعتبار خاطرات را تا حدی کم‏ می‏کند گذشت زمان زیاد از وقوع قیام است. رهبر قیام گوهرشاد به واسطه اینکه بعد از گذشت سال ها ازماجرا لب به سخن گشوده است، بسیاری از ناگفته‏های قیام مزبور را فراموش کرده است. اگر نگاهی موشکافانه به خاطرات بهلول داشته باشیم باید گفت: یکی از نقایص خاطرات سیاسی بهلول این است که از زندگینامه و پیشینه خانوادگی وی مطلبی بیان نشده است. وی علت بیان نکردن خاطراتش را حاکمیت پهلوی می‏داند(11) و معتقد است که اگرچه درباره قیام گوهرشاد بسیاری از نویسندگان متناسب با اطلاعاتی که در این باره داشته‏اند، سخنی گفته‏اند، اما هیچ یک از آن نوشته‏ها همه حقایق را بیان نکرده است. زیرا بعد از فرار این جانب به افغانستان و دستگیر شدنم در آنجا، رضاشاه پهلوی و همکارانش فکر‏ می‏کردند من در حادثه گوهرشاد فوت کرده‏ام.
در خاطرات بهلول ضد و نقیض‏گویی به مراتب وجود دارد، پس از آنکه نواب احتشام با بهلول ملاقات کرد و بیرون رفت بهلول‏ می‏نویسد: من از تصمیم او با خبر نبودم وگرنه اجازه چنین کاری را به او نمی‏دادم زیرا در آن هنگام، خواهان ورود به جنگ مسلحانه و یا آماده کردن مقدمات آن نبودم. هدف من از تحریک احساسات مردم آن بود که عوامل حکومت از نیروی مردمی ترسیده و مرا آزاد کنند. من به فکر جنگ مسلحانه نبودم، زیرا مرجع تقلیدم آیت‏الله‏العظمی اصفهانی به من دستور داده بود با جنگ سرد بر دشمن پیروز شوم.(12) در ادامه مبارزه بهلول در مسجد گوهرشاد بر عکس این قضیه اتفاق‏ می‏افتد و پس از این که بر روی منبر مسجد گوهرشاد قرار‏ می‏گیرد، چنین ادامه‏ می‏دهد: «... بعد از کتک زدن به رئیس اطلاعات، آنها به ما حمله خواهند کرد و هیچ راهی برای اصلاح نیست. راهی جز جنگ(13) نداریم ...»
بهلول در خاطراتش با اشاره به خیانت نواب احتشام به وی دارد: «همچنین اگر نبود خیانت احتشام رضوی چه بسا مقاومت ادامه‏ می‏یافت.... نواب احتشام رضوی(14) این شخص خائن که فرماندهی در ورودی اصلی را به او داده بودم به نیروهای تحت فرماندهی‏اش‏ می‏گوید: شیخ بهلول و یاران او دیوانه هستند، من الآن‏ می‏روم شما نیز بروید دنبال زندگی تان.»
از دیگر شخصیتهای موثر در قیام مسجد گوهر شاد نواب احتشام رضوی است. آن گونه که نواب‏ می‏گوید :«قسم‏ می‏خورم که در قسمت ورود من به نهضت(15) مشهد کوچکترین مداخله یا مذاکره یا تحریکی از طرف مرحوم اسدی نبود»
نواب ‏احتشام رضوی در جریان قیام گوهرشاد یکی از همراهان اصلی بهلول بود. پس از اینکه نواب احتشام رضوی به نمایندگی جمعیت با رئیس قشون مطبوعی مذاکره کرد، نزد بهلول‏ می‏رود و‏ می‏گوید: «باید مردم را به آرامش دعوت کنیم.» بهلول‏ می‏گوید: «آرامش و سکون جامعه کاری است غلط، باید آتش را تیز تر کرد واین فتنه را تعمیم داد.... اگر کلمه‏ای از آنچه گفتی با مردم حرف بزنی ترا تکذیب و تکفیر‏ می‏کنیم. این انقلاب به هر قیمتی هست ولو خرابی مسجد وآستانه و قتل عام مشهد باید توسعه یابد»(16) در جایی دیگر از خاطرات نواب راجع به بهلول آمده است: «حالا‏ می‏فهمم شما عنصری آشوب‏طلب و فتنه‏جو هستید، و همان طور که در همه جا فتنه کرده و فرار کرده‏اید در این جا هم‏ می‏خواهید مردم را در بحبوهه خطر گزارده و فرار کنید.» خانم سکینه نواب رضوی در ارتباط بابهلول گفته: «بهلول آمده بود برای اینکه دست نشانده خارجی‏ها بود و به او گفته بودند که بیاید شلوغ کند»(17) قضاوت در ‏ارتباط بهلول را برخی از خاطرات طوری نوشته‏اند که نیاز ‏به تامل ودقت بیشتری دارد. بهلول ممکن بود یک کلاه پهلوی سرش گذاشته و یک کت و شلوار پوشیده بوده و آن هم شب تاریک و شلوغ راحت‏ می‏توانسته این کار را بکند. بهلول فرار کرد و به اسدی چسباندند که اسدی بهلول را فراری داده و در صدد این معنی بوده است که خطه‏ای خراسان را از ایران جدا کند.(18) یا فردی مشاهداتش را در ارتباط با مسجد گوهر شاد چنین نوشته : «...خلاصه آمدم دیدم چند نفر داش و قلدر، بهلول را روی دوش گرفته‏اند و‏ می‏برند به طرف منبر(19)، بنابراین پس از سرکوب قیام اکثر خاطره نویس‏ها تقصیر را به گردن بهلول انداخته‏اند.(20)
از دیگر کتاب‏های مهم خاطرات سياسي محمدعلي شوشتري، خفيه‌نويس رضاشاه پهلوي است. شوشتری در سال1314 بازرس در آستان قدس بوده و مشاهدات خود را نوشته است. این خاطرات به اهتمام غلامحسين ميرزاصالح در سال 1379 توسط انتشارات کویر منتشر شده است.
هریک از منابع منتشر شده اعم از خاطرات و اسناد و کتاب‏های تحقیقی به نوعی حادثه قیام مسجد گوهرشاد انعکاس داده‏اند. اسناد مرجع مهمی در این ارتباط‏ هستند و در واقع تقابل خاطرات و اسناد در برخی از موارد مداخل جدیدی از قیام ایجاد کرده‏اند که واکاوی جدی آنها انتشار اسناد و خاطرات بیشتر‏ می‏طلبد.


پانویس‏ها:
1. جعفری، مرتضی. واقعه کشف حجاب، اسناد منتشر نشده از واقعه کشف حجاب در عصر رضاخان. به اهتمام مرتضي جعفري، صغري اسماعيل‌زاده، معصومه فرشچي. تهران: سازمان مدارک فرهنگي انقلاب اسلامي، موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگي، ‎۱۳۷۱.ص21
2. جعفری، مرتضی. واقعه کشف حجاب.ص22
3. واقعه عاشوراي ثالث يا انقلاب خونين ثاني مشهد مقدس در دهم ماه ربيع‌الثاني مطابق هشتم ديماه. تهران: بی‏نا،1331. ص6
4. حسینی معینی، سید عباس. روحانیون اصل محکم. بی جا: بی نا، بی تا. ص22
5. كوهستاني نژاد، مسعود. واقعه خراسان. تهران: سازمان تبليغات اسلامي، حوزه هنري، ‎۱۳۷۵. ص1
6. کوهستانی نژاد، مسعود. واقعه خراسان ص19تا97
7. کوهستانی نژاد، مسعود. واقعه خراسان. ص101تا179
8. رائین، سیما. واقعه گوهرشاد به روایت دیگر. تهران: رائین. 1379. ص235
9. کارقضاوت پرونده اسدی توسط 1-سرهنگ حبیب الله قادری 2- سرهنگ دوم رضا افشار قاسملو 3- سرگرد ابوالقاسم داورپناه
5- سرگرد محسن آیرم انجام شده است. اجرا کنندگان حکم توسط رزاقی سرکلانترشهربانی شرق، تقی بردبارمدیر زندان، ستوان دوم غفوری منش محکمه دیوان حرب زمان جنگ و سروان عبدالله رجایی فرمانده پیاده نظام تیر باران - رائین، سیما. واقعه گوهرشاد به روایت دیگر. ص227و239
10. جهت اطلاع از خاطرات بهلول بنگرید به: خاطرات سیاسی بهلول. ترجمه عربی، عبدالعظیم مهتدی بحرانی. برگردان فارسی، علی‏اصغر کیمیایی. قم: اسوه. 1380
11. خاطرات سیاسی بهلول. ص45
12. خاطرات سیاسی بهلول. ص93و94
13. خاطرات سیاسی بهلول. ص97
14. خاطرات سیاسی بهلول. صفحات 116-117-118
15. کوهستانی نژاد، مسعود. واقعه خراسان. ص58
16. کوهستانی نژاد، مسعود. واقعه خراسان. ص72-71
17. واحد، سینا. قیام گوهر شاد. ص245
18. واحد، سینا. قیام گوهر شاد. ص112
19. مصاحبه با حاج غلامعلی نخلعی به نقل از سینا. قیام گوهرشاد. ص179
20. گفتگو با سیدعبدالله شیرازی .... در نظمیه مأمورها‏ می‏آمدند و دست و صورت خود را‏ می‏شستند، چون از جنگ فارغ شده بودند .یکی از آنها که نمی‏دانست من چه کسی هستم به من گفت: واقعاً شما نمی‏دانید ما چه کردیم از روس‏ها بدتر کردیم کاری که ما کردیم روس‏ها نکردند..... همه‏اش تقصیر این ریش بزی بهلول است. به نقل از سینا واحد. قیام گوهرشاد. ص127

غلامرضا آذری خاکستر

 

 http://ohwm.ir/show.php?id=1838

 

واقعه گوهرشاد؛ جواب هم‌صدایی مدنی مردم

 

واقعه گوهرشاد؛ جواب هم‌صدایی مدنی مردم

علی اشرف فتحی: شاید خیلی از شما فکر می کنید که کشتار مردم مشهد در مسجد گوهرشاد به دلیل اعتراض آنها به کشف حجاب بوده است. من هم تا همین دیروز، همین تصور رایج را بدیهی می پنداشتم و حتی به کتاب های دم دستی تاریخ هم رجوع نکرده بودم تا این تصور غلط را اصلاح کنم. حتی در نوشته ای که در آخرین شماره های روزنامه اعتماد ملی نوشته بودم، ضمن اشاره به همین تصور به بررسی تفاوت های موجود در موضع گیری حوزه قم و مشهد علیه مدرنیزاسیون رضا شاه پرداخته بودم.

دیروز که برای حل بعضی ابهام ها درباره قضیه گوهرشاد، مشغول جستجو در سایت ها بودم به مقاله ویکی پدیا درباره واقعه مسجد گوهرشاد مشهد برخوردم که دلیل دیگری را برای اعتراض مردم مشهد ذکر کرده بود. به منابع تاریخی هم که رجوع کردم، ادعای مقاله ویکی پدیا را تأیید می کردند که کشف حجاب شش ماه پس از واقعه گوهرشاد واقع شده است. واقعیت آن است که ۲۸ خرداد ۱۳۱۴ دولت محمد علی فروغی در یک بخشنامه مضحک و آمرانه که از تبعات سفر رضاشاه به ترکیه در ۱۲ خرداد ۱۳۱۳ بود، مردم ایران را ملزم کرد که از کلاه پهلوی (یک لبه) دست برداشته و کلاه بین المللی تمام لبه ای به اسم شاپو استفاده کنند. طبق این بخشنامه اگر یک کارمند دولتی از این دستور اطاعت نمی کرد باید قید شغلش را می زد! دو روز بعد نیز دولت بخشنامه دیگری ابلاغ کرد که طبق آن، مجالس ختم اموات فقط در مساجد معدودی که بلدیه (شهرداری) اجازه می داد باید برگزار می شد و استعمال چای، قهوه، قلیان و سیگار نیز در این مجالس ممنوع اعلام شد. (۱)

دستورات آمرانه دولت فروغی که به پشتوانه فکری و اجرایی شخص رضاشاه اعلام می شد طبیعی بود که بر مردم گران آید و در این میان، مشهدی ها پیشتاز اعتراض شدند. روز ۲۱ تیر ۱۳۱۴ عده زیادی از مردم مشهد تظاهرات پر جمعیتی علیه اجباری شدن کلاه شاپو و یکسان سازی لباس برگزار کردند و به مسجد گوهرشاد آمدند. در اجتماع مردم مشهد در گوهرشاد،مرحوم شیخ محمد تقی بهلول سخنان تندی علیه دولت ایراد کرد و خواهان مقاومت مردم شد. پاسخ حکومت به این اعتراض آرام و مدنی مردم مشهد، کشتار وحشیانه معترضین بود و طبق گفته منابع تاریخی، حدود دو هزار نفر در این فاجعه ملی کشته و زخمی شدند. (۲) همین که بدانیم این کشتار در اعتراض به قانون مضحک یکسان‌سازی لباس و کلاه بوده، می‌تواند نشانه قوی‌تری بر استبداد و خون‌ریز بودن حکومت پهلوی اول قلمداد شود.

مرحوم آیت الله دکتر مهدی حائری یزدی (فرزند آیت الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم) در گفتگویی که با پژوهشگران دانشگاه هاروارد در قالب «طرح تاریخ شفاهی ایران» داشته است در این باره می گوید:

« عده زیادی را زنده به گور کردند. به نظر من این یکی از گناهان نابخشودنی و تاریخی رضا شاه بود … من خودم از یکی ازمشهدی ها شنیدم که می گفت … رفتم به عنوان حمال، مرا استخدام کردند  … از زیر منبر افرادی که هنوز داشتند نفس می کشیدند آوردم بیرون که ببرند برای دفن.» (۳)

پاسخ کوبنده و غیر انسانی دولت به هم صدایی مدنی مردم مشهد علیه زورگویی مضحک حکومتی به همین جا ختم نشد. فردای آن روز عده ای از علما و روحانیون سرشناس مردم مشهد از جمله آیت الله العظمی سید یونس اردبیلی، آیت الله آقا زاده (فرزند آخوند خراسانی)، آیت الله العظمی سید عبدالله شیرازی، آیت الله آقا بزرگ شاهرودی، آیت الله شیخ هاشم قزوینی و تعدادی از واعظان برجسته شهر بازداشت و تبعید شدند. ۲۵ تیر ماه نیز سرهنگ بیات رییس نظمیه مشهد برکنار شد و رضا شاه گروهی را مأمور بررسی درباره دلایل این واقعه کرد. تحقیقات این گروه پرده از روحیه انتقادی نخست وزیر و سرپرست حرم امام رضا (ع) و همراهی آنها با منتقدین برداشت.

فرزند مؤسس حوزه علمیه قم درباره مخالفت محمد علی فروغی نخست وزیر قدرتمند رضا شاه با اقدامات زورگویانه او گفته است:

« پدرم تلگراف خیلی تندی به رضاشاه کرد از قم که این مسائلی که دارد واقع می شود بر خلاف مذهب است و خلاف مصالح خود ایران است … و من دیگر سکوت را جایز نمی دانم … یادم هست که آن را رضاشاه خودش جواب نداد. فروغی جواب داد به جای رضاشاه … چهار پنج صفحه بود جواب فروغی … یک مسائل عجیبی در آنجا تذکر داده بود … مرحوم فروغی گفته بود … این یک سلسله جریاناتی است که پس از بازگشت شاه از ترکیه، اراده سنیه ملوکانه تعلق گرفته که این کارها بشود. هرچه هم ما می گوییم و هر قدر هم بر خلاف مذهب یا خلاف مصلحت کشور باشد، بالاخره چون اراده سنیه تعلق گرفته، باید بشود …. آن وقت همه تعجب کردند که چطور فروغی با این آزادی، انتقاد کرده اراده سنیه را … یک یا دو هفته بعد از این تلگراف، فروغی از کار افتاد.» (۴)

از سوی دیگر هنگام بازرسی از خانه محمد ولی اسدی که نایب التولیه (سرپرست) حرم امام رضا (ع) و پدر دامادهای فروغی بود، کاغذی در میان نامه‌های اسدی به دست آمده بود که فروغی به طور دوستانه و خصوصی، در پاسخ نامهٔ اسدی ضمن شرح مطالبی دربارهٔ رضا شاه، این بیت مولوی را نقل کرده بود که:

در کف شیر نر خونخواره‌ای              غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟

این نامه را سرلشگر آیرم رییس کل شهربانی برای شاه تلگراف کرد. رضا شاه آن‌چنان از دست فروغی خشمگین شده بود که با فریاد از وی با عنوان «زن ریش‌دار» یاد کرد. (۵)

رضاشاه که از روحیه انتقادی فروغی (ذکاء الملک) برآشفته بود را حدود یک ماه قبل از اعلام کشف حجاب (۱۷ دی ۱۳۱۴) هم محمد علی اسدی را بازداشت و به دلیل حمایت تلویحی و تحریک مردم مشهد به اعتراض، در روز ۲۹ آذر اعدام کرد و هم فروغی را روز ۱۰ آذر ۱۳۱۴ برکنار و ۶ سال خانه نشین کرد. فروغی که اولین و آخرین نخست وزیر رضاشاه و اولین نخست وزیر محمدرضاشاه بود در میانه سلطنت رضاشاه نیز دو سال و اندی به نخست وزیری رسید و از چهره های درخشان فرهنگ، ادبیات و فلسفه ایران شمرده می شود.

واقعه گوهرشاد رضاشاه را هم سال ها از متحد قدرتمند و مشاور زیرکی چون محمد علی فروغی محروم کرد و هم سبب تیرگی روابط حسنه او با مرجعیت قم شد. شاه نه تنها زعیم حوزه علمیه قم را تحت کنترل قرار داد، بلکه با تبعید آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی به عراق و تبعید و بازداشت شمار دیگری از علمای بزرگ، پایان تلخی را برای روابط خود با قطب دینی ایران رقم زد.

عکسی که می بینید  جمعی از علمای تبعیدی مشهد را نشان می دهد که در تبعیدگاه خود در تهران دیده می شوند. در این عکس که در صفحه فیس بوک یکی از دوستان منتشر شده، این علما را می بینید:

کسانی که روی صندلی نشسته اند: از راست ۱- آیت الله زین العابدین سیستانی (که احتمالا عموی آیت الله العظمی سید علی سیستانی است) ۲- آیت الله سید علی اکبر خویی (پدر مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی) ۳-  آیت الله العظمی سید یونس اردبیلی از مراجع وقت حوزه مشهد و از شاگردان مهم آخوند ملا قربانعلی زنجانی ۴-  آیت الله سید هاشم میردامادی نجف آبادی پدربزرگ مادری آیت الله خامنه ای ۵- مرحوم سید محمد سیستانی

کسانی که روی زمین نشسته اند: از راست ۱-    سید العراقین ۲-  آیت الله آقا بزرگ شاهرودی ۳-  آیت الله شیخ هاشم قزوینی ۴- مرحوم عنایت که میزبان علمای تبعیدی مشهد بوده

پاورقی ها:

۱-      روزشمار تاریخ ایران، نوشته دکتر باقر عاقلی، ج ۱، ص ۲۸۶

۲-      همان، ص ۲۸۷

۳-      خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، ص ۷۱

۴-      همان، ص ۷۲

۵-      منابع در مقاله ویکی پدیا درباره واقعه گوهرشاد مشهد و نیز اینجا

 
 

درباره علی اشرف فتحی

21 تیر 1360 در زنجان زاده شدم. 17 شهریور سال بعد پدرم در کردستان شهید شد. 18 ساله بودم که پس از پایان مقطع پیش دانشگاهی به حوزه علمیه قم آمدم و اکنون در مقطع درس خارج مشغول به تحصیلم. تا خدا چه خواهد ...
این نوشته در تاریخحوزه ارسال و آخوند ملا قربانعلی زنجانیآیت الله ابوالقاسم خوییآیت الله خامنه ایآیت الله سید حسین قمیآیت الله سیستانیآیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدیآیت الله مهدی حائری یزدیآیت الله هاشم قزوینیآیت الله هاشم میردامادیحوزه علمیه قمحوزه علمیه مشهدرضاشاه پهلویکشف حجابمحمد علی فروغیمراجع تقلیدواقعه گوهرشاد برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

30 پاسخ به واقعه گوهرشاد؛ جواب هم‌صدایی مدنی مردم

  1. بهار می‌گوید:

    یه عمر در بی خبری سیر کردن هم …
    باید دید چرا در کتب تاریخی مدرسه ای ما عامل گوهرشاد را کشف حجاب ذکر کردن با عنایت به این که خیلی از مطالب ذکر شده در این کتاب های مثلا تاریخی شاید یه گوشه ای از حقیقت تاریخی باشه 👿

    [پاسخ]

  2. محسن کمالیان می‌گوید:

    سلام. تا جایی که میدانم، واقعه مسجد گوهرشاد در پی حصر آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی در باغ ملک شهر ری رخ داد. محور اعتراض مردم مشهد، برخورد حرمت شکنانه رژیم رضا شاه با آن مرجع فقید و همچنین پافشاری بر مطالبات آن بزرگوار بوده است …

    [پاسخ]

    علی اشرف فتحی پاسخ در تاريخ مرداد ۱۸ام, ۱۳۸۹ ۶:۲۴ ب.ظ:

    حصر و توقیف و تبعید حاج آقا حسین قمی بعد از واقعه گوهرشاد بود

    [پاسخ]

    محسن کمالیان پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۹:۴۷ ق.ظ:

    سلام مجدد. در برخی کتابهای تاریخ (از جمله «مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست»، محمد حسین منظور الاجداد، نشر شیرازه، ص ۲۳۰ و ۲۳۱) آمده است که مرحوم آیت الله قمی در دهم تیر ماه ۱۳۱۴ش به تهران عزیمت نمود و پس از رسیدن خبر حصر آن بزرگوار در باغ ملک شاه عبدالعظیم و بالاگرفتن اعتراض مردم مشهد به منظور نجات ایشان، کشتار اجتماع کنندگان در مسجد گوهرشاد در روز بیست و دوم همان ماه انجام شد. اگر این تاریخها دقیق نیست، ممنون میشوم که با ذکر آدرسی مستند من را از اشتباه در آورید.

    [پاسخ]

    علی اشرف فتحی پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۱۰:۵۰ ق.ظ:

    درست است. زمان قضیه گوهرشاد ایشان در تهران بوده برای انتقال مسالمت آمیز اعتراضات. ولی حرف در این است که اعتراض بر سر چه بوده؟ تا جایی که من بررسی کردم هنوز بحث کشف حجاب جدی نشده بوده و حتی حاج آقا حسین قمی قبل از عزیمت به تهران، در مباحثی که با والی خراسان و نایب التولیه داشته، از آنها خواسته رضاشاه را راضی کنند که یکسان سازی لباس به شکلی که رضاشاه می خواهد اجباری نشود. حتی بهلول هم در سخنرانی مسجد گوهرشاد نسبت به قضیه لباس و کلاه معترض بوده. بعد از کشتار وحشیانه مردم و بازداشت علمای مشهد، مرحوم قمی هم در تهران حصر و تبعید می شود.
    به هر حال من هم به بررسی های خودم و بحث با دوستان منتقد ادامه می دهم. خوشحال می شوم شما هم اگر منبع خاصی که مخالف مدعای این نوشته باشد ارائه کنید. مدعا این است که در قضیه گوهرشاد هنوز کسی نسبت به عزم شاه برای کشف حجاب آگاه نبوده و دی ماه همان سال همه مطلع اراده شاه می شوند. اعتراضات پیش از آن به قضیه یکسان سازی لباس و کلاه شکل گرفته

    محسن کمالیان پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۷:۰۵ ب.ظ:

    در مستند ساختن این مدعا که «واقعه‌ی مسجد گوهرشاد در پی حصر آیت‌الله العظمی حاج‌آقا حسین قمی در باغ ملک شهر ری رخ داد» و نه بعد از آن، مایل هستم به کتاب معتبر «عنصر فضیلت و تقوی؛ حضرت آیت‌الله العظمی قمی» نوشته‌ی عباس حاجیان دشتی و از منشورات سال ۱۳۷۲ انتشارات مفید (محلاتی) نیز استناد کنم:
    ۱- در صفحه‌ی ۵۱ این کتاب آمده است: «خبر محاصره‌ی باغ سراج‌الملک و زندانی شدن آقا و ممنوعیت رفت و آمد به حضورشان به زودی انتشار می‌یابد. این خبر که به مشهد می‌رسد، به دنبال آن مردم در مسجد گوهرشاد اجتماع می‌نمایند. دولت با مردم به ستیزه بر می‌خیزد که در نتیجه تعدادی کشته می‌شوند و تعدادی نیز دستگیر می‌شوند» …
    ۲- همچنین در صفحه‌ی ۵۲ این کتاب آمده است: «بالأخره خبر مسجد گوهرشاد به تهران می‌رسد. مأموران دولت خدمت آقا می‌رسند و عرض می‌کنند: شما مشهد را منقلب کردید. ایشان می‌فرمایند: من دیدم مشهد در حال انفجار است و تنها کسی‌که قابل بود با شاه ملاقات و مذاکره نماید، من بودم. برای مذاکره به تهران آمدم و شما مرا محبوس کردید. قهرا مردم خشمگین می‌گردند و انقلاب ایجاد می‌شود» …
    والله اعلم …

  3. دوما می‌گوید:

    محمدعلی فروغی را به خاطر اندیشه هایش بسیار دوست دارم.
    در مورد دستورش در مورد استفاده از کلاه هم نمی دانستم که بسیار برایم جالب بود.
    با سپاس

    [پاسخ]

    ا.و پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۱۰:۰۲ ق.ظ:

    سلام علیکم
    چه اندیشه هایی؟
    لطفا به کتاب های تاریخ شفاهی مراجعه کنید مصاحبه با محمود فروغی پسر ایشون.
    ایشون همون اندیشه های رضا خان رو داشته ولی تئوریزه بوده و به رویکرد کاملا غیر دینی نرم معتقد بوده

    [پاسخ]

    دوما پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۱۱:۳۲ ق.ظ:

    دو سال پیش در یکی از ضمیمه های روزنامه اعتماد به طور مختصر توضیحاتی در باب شخصیت فروغی نوشته شده بود که بسیار خواندنی بود.
    بسیار شخصیتی محافظه کار داشتند و به همین دلیل بعدا با خود رضاخان به مخالفت برخواستند که در نهایت منجر به کنار گذاشتن فروغی شد اما در پایان این خود رضاخان بود که در جهت حفظ سلطنت دست به دامن فروغی شد.
    منظورم از اندیشه هایش همان هوش و ذکاوت ایشان در امر سیاست بود که به مرور زمان از آن حالت رضاخانی فاصله گرفت.

    [پاسخ]

    ا.و پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۲:۵۰ ب.ظ:

    سلام
    من منظورم جهت گیری فرهنگی ایشونه
    سکوت ایشون دربرابر کارهای رضا خان و قدرت دوستی ایشون مراجعه کنید که ایشون چه کارهایی کرد که تیمورتاش از چشم رضا خان بیفته چه لابی بازی سیاسی به این کارا من ذکاوت نمی گم میگم حب قدرت از این کارایی که با تیمورتاش کرده هم باباش تو زمان قاجار هم خودش با کسای دیگه کرده حمایت اجنبی هم که خاندانی داشتن
    برای کسب اطلاعات به کتاب ۳ زن مسعود بهنود مراجعه کنید.
    این جماعت به خودشونم رحم نمی کنن(نمی کردن)
    والسلام

  4. عباس بصيري می‌گوید:

    واقعیت این است که قضیه کشف حجاب در واقعه گوهرشاد بی‌تأثیر هم نبود.
    درست است که دستور رسمی کشف حجاب در دی‌ماه سال ۱۳۱۴ صادر شد ولی از ماهها قبل از آن و حتی قبل از سفر رضاخان به ترکیه, شاه پهلوی و برخی از عمالش بطور مستقیم و غیرمستقیم خبر از این تصمیم (یا بهتر بگوییم علاقه) خود می‌دادند و برخی اقدامات عملی هم در گوشه و کنار شروع شده‌بود مانند کشف حجاب قمرالملوک‌وزیری در یک مراسم و نیز قضیه مشهور کشف حجاب خانواده شاه در حرم حضرت معصومه(س) نیز در همین راستا (در راستای آماده‌سازی ذهنی جامعه) انجام‌گرفت.
    بهرحال مجموع اقدامات ضددینی شاه (هرچند در آن ایام هنوز صورت عریان به‌ خود نگرفته‌بود) باعث تشویش و بی‌اعتمادی ذهن مردم و خصوصا روحانیون شد و سفر شاه به ترکیه و سوغاتهای آن سفر! (که در مقاله شما ذکر شده) نیز بعنوان محرک نهایی عمل کرد تا اعتراض مردم مشهد و کشتار وحشیانه گوهرشاد شکل گیرد.

    [پاسخ]

    علی اشرف فتحی پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۱۱:۰۵ ق.ظ:

    اگر از این منظر بخواهیم نگاه کنیم که باید به دوره قاجار برگردیم. مخالفت ها با حجاب از آن دوره شروع شد و حتی شعرهایی هم گفته شد. حتی میرزاده عشقی که به دست عوامل رضاشاه ترور شد منظومه کفن سیاه را علیه حجاب نوشته. بد حجابی خانواده شاه در قم هم به سال ها قبل از گوهرشاد (سال ۱۳۰۶) بر می گردد. درست است که زمینه ذهنی برای کشف حجاب وجود داشته ولی آیا می تواند قاطعانه گفت که این زمینه ها که از دو سه دهه قبل فراهم شده، عامل اصلی خیزش یکپارچه مشهدی ها شده؟ آن هم چند روز بعد از اعلام قانون یکسان سازی لباس؟

    [پاسخ]

    عباس بصيري پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۱۲:۲۴ ب.ظ:

    با سلام مجدد
    اگر کسی ”قاطعانه” گفته باشد که کشف حجاب ”عامل اصلی خیزش یکپارچه مشهدی ها شده” مسلما آن شخص من نبودم!! آنچه من گفتم این بود که زمینه‌های کشف حجاب در این واقعه ”بی‌تأثیر هم نبود”. بنظر من اگر زمینه کلی ناخشنودی و بی‌اعتمادی مردم به حکومت مرکزی بدلیل زمزمه‌های دین‌ستیزی شاه و نیز استبداد و ظلم رضاخانی نبود صرف یک بخشنامه درخصوص لباس یا کلاه (کما اینکه چند سال پیش از آن نیز همین کار در قالب اجباری شدن کلاه پهلوی انجام گرفته‌بود) نمی‌توانست سبب چنین اعتراض شدیدی شود.
    حتی شاید بتوان به این ”زمینه‌ها” مسایلی مانند اصل بی‌اعتمادی جامعه آنروز ایران به هرگونه زمزمه اصلاح و پیشرفت (عنوانی که به هر گونه اقدام در تبعیت از غرب اطلاق می‌شد) و یا مقاومت شدید متدینین و علمایی که حتی کت و شلوار را بعنوان مصداق تشبه به کفار تحریم می‌کردند و حتی سرخوردگی خواص (از معمم و مکلا) از شکست نهضت مشروطه و تبدیل آن به دیکتاتوری قزاقی و … را هم اضافه کرد.

    [پاسخ]

  5. rahmat می‌گوید:

    با سلام بسیار عالی بود اما شما صدور بخشنامه فروغی را ۲۸ تیر ۱۳۱۴ مدانید و اعتراض مردم مشهد را روز ۲۱تیر ۱۳۱۴  یعنی مردم قبل از صدور بخشنامه اعتراض کرده اند   فتامل یا اخی

    [پاسخ]

    علی اشرف فتحی پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۱۰:۵۵ ق.ظ:

    ممنون از تذکرتان. اشتباه لپی بود. :دی
    اصلاح شد

    [پاسخ]

  6. محسن می‌گوید:

    l می‌شود یک بار مطلبی در مورد انجمن حجتیه در حال حاضر بنویسید. چند تا از این اصلاح‌طلب ها چند سال است دارند خودشان را پاره افتاده می‌کنند که انقلاب دست حجتیه افتاده و حجتیه نظام را فلان کرده و از این حرف‌ها. شما که در قم هستید حجتیه‌ای دیده‌اید؟ دوباره فعالیتشان را شروع کرده‌اند؟

    یا حجتیه این‌ها مثل «دشمن» بعضی‌های دیگر است؟ از سنخ همان صهیونیسم جهانی و استکبار بین‌الملل و «لولو»! مقصودم این است که این هم یک حرف مفت است یا نه یک ارزشی دارد؟ حالا کم یا زیادش بماند.

    [پاسخ]

  7. ا.و می‌گوید:

    سلام علیکم
    لطفا منابع خودتون رو بگید ؟اگر امکان داره ؟
    چون من هم در گوشه و کنار اعتراضات به مساله تغییر شکل کلاه رو دیده بودم ولی به وسعت اعتراض به کشف حجاب نبوده باید دونست عوض کردن کلاه مقدمه ای بر کشف حجاب بوده وبه نظر می رسه این دیدگاه ها متناظر با حرف از سر تا پا باید غربی شویم (نقل به مضمون به نظرم حرف تقی زاده س)
    تو کتاب تاریخ شفاهی مصاحبه با محمود فروغی هم من ی چیزایی راجع به قصه گوهرشاد دیدم
    باتشکر از جواتون
    والسلام

    [پاسخ]

    علی اشرف فتحی پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۱۰:۵۳ ق.ظ:

    از قضا در میان مخالفان هم عده ای معتقد بوده اند که تغییر لباس مقدمه کشف حجاب است. ولی بحث بر سر این است که چنین تصوری همگانی شده بوده به گونه ای که زمینه اعتراض عظیم مردمی را فراهم آورد؟ و آیا مخالفین تغییر لباس از عزم جدی شاه برای کشف حجاب مطلع بوده اند یا نه؟

    [پاسخ]

    ا.و پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۱۱:۰۷ ق.ظ:

    با سلامی دوباره
    ۱٫با بقیه ی حرف های من موافقید؟
    ۲٫به نظر می رسد در خاطرات صدر الاشراف و کتاب خاطرات وخطرات و… این کار شروع حرکت به اصطلاح اصلاحات است ولی با به نظر تصریحی با توجه به مطالعات ناقص من وجود ندارد.
    ۳٫احتمالا این کارها نتیجه سخنان گوهر بار فوغی باشد(با توجه به خاطرات تاج الملوک)
    ممنون از اهتمام شما به شندیدن نظرات دیگران
    لطفا دوباره نظرتون رو در رابطه با پاسخ من بدید
    والسلام

    [پاسخ]

  8. غرام خجیر می‌گوید:

    خیلی برام جالب بود 

    . منم مثل همه فکر میکردم که واقعه مسجد گوهرشاد در اعتراض به کشف حجاب رخ داده در واقع کتابا و رسانه ها اینطوری میگن . برام جالبه که تا الان مثلا آقای معتضد هیچ اشاره ای به این مطلب نکرده اند. دیگه چه موضوعاتی که ما تو کتابای تاریخی خوندیم اینقدر با واقعیت تفاوت داره خدا داناتر است. یه مطلب دیگه اینکه استاد روش تحقیق ما میگفتند ویکی در تمام انواعش برای کار پژوهشی معتبر نیست. 😀

    [پاسخ]

  9. ش می‌گوید:

    آقای اشرف فتحی
    با سلام
    چندی پیش درخواستی از شما داشتم در مورد ذکر جزئیات تحصیلی یک طلبه از بدو ورود به مدارس دینی تا بالاترین سطح فقاهت دینی که به تفصل در چند پست قبل سوالم را برای شما شرح داده بودم
    وعده داده بودید که چندی بعد در پستی به این سوال خواهید پرداخت . از آنجایی که مدتهاست بدنبال جواب این سوالم و مدتها نیز به دنبال جواب به سایتهای پاسخ مسائل دینی از جمله درگاه مکاتبه داشتم و جواب قانع کننده ای نشنیدم ممنون خواهم شد در صورت امکان جواب سوالم را به نحو مقتضی پاسخ دهید و در صورت عدم امکان اطلاع دهید تا بگونه ای دیگر در جستجوی پاسخ بیایم

    [پاسخ]

    علی اشرف فتحی پاسخ در تاريخ مرداد ۱۹ام, ۱۳۸۹ ۱:۲۹ ب.ظ:

    سلام دوست عزیز
    هنوز سر قولمان هستیم. چشم

    [پاسخ]

  10. سعید می‌گوید:

    درگیری مردم و روحانی‌ها با رضاشاه درباره‌ی حجاب از سال‌ها قبل (مثلا نوروز ۱۳۰۶ یا ۱۳۰۷ که خانواده‌ی شاه با حجاب بد می‌روند حرم حضرت معصومه) آغاز شده است. دستور و فرمان درباره‌ی اجباری شدن کلاه شاپو و برداشتن چادر هم از چند سال قبل بارها تکرار شده است که آخریش (قبل از واقعه‌ی گوهرشاد) بخش‌نامه‌ی دولت برای برداشتن چادر و بر سر گذاشتن کلاه‌شاپو در آغاز فروردین سال ۱۳۱۴ بوده است.
    به نظر می‌آید اظهار نظر پاکروان و اسدی هم ـ‌که در ویکی نقل شده‌ــ برای اجرای این دستور بوده است. در کتاب آقای عاقلی موضوع اعتراض منحصر شده است به اجباری شدن کلاه ــ‌که همان هم در ویکی آمده است‌ــ در حالی که دیگرانی چون اسکندر دلدم و فردوست اعتراض و نگرانی مردم از کشف حجاب را موجب قیام دانسته‌اند. البته بهلول دست‌گیری آیت‌الله قمی را هم از دلایل قیامش (یا دست کم جلوافتادنش) ذکر کرده است

    [پاسخ]

  11. mohsen می‌گوید:

    در واقعه تبعید مرحوم حاج آقا حسین قمی مرحوم حاج شیخ عبدالکریم علیرغم رضا خان به تمام علمای مسیر عبور ایشان تلگراف زده بودند تا در هر شهری که ایشان وارد میشوند استقبال شایانی از ایشان بعمل آید پدرم به نقل از آشیخ علی مهرجردی میگفت که مرحوم حاج شیخ تلگرافی به پدرم که از علمای قصر شیرین بود زد و پدرم استقبال گرمی را برای مرحوم حاج آقا حسین ترتیب دادند.

    [پاسخ]

  12. کیمی می‌گوید:

    راستش فکر نمی کنم مردم اون موقع شعورشون به اعتراض علیه یکسان سازی لباس و اینا می رسیده. وانگهی اون موقع تنوع لباس چندان نبوده و مردم کمابیش یک سان و شبیه لباس می پوشیدند.

    شاید به تحریک آخوندها فقط برای اعتراض به فرنگی بودن لباس بوده که اعتراض کردند.

    [پاسخ]

    ا.و پاسخ در تاريخ مرداد ۲۳ام, ۱۳۸۹ ۹:۵۲ ب.ظ:

    سلام علیکم
    لطفا تو بحث های تاریخی فکر نکنین مطالعه کنید چون همین بی مطالعه حرف زدن ها خیلی غائله ایجاد میکنه
    والسلام

    [پاسخ]

  13. alisosho می‌گوید:

    با سلام به برادر عزیز
    با اجازه شما در بعضی از مواقع من از مطالب جالب شما به همراه لینک استفاده میکنم گرچه من در سایت به دلایل محافظه کارانه ریشفیدان هنوز به مقامی 😯 نرسیده ام ولی به نیابت از دوستان از شما دعوت میکنم از لینک زیر که بحثی دوستانه در مورد فوق است دیدن فرمایید 😉 نفسم گرفت بس که رسمی حرف زدم
    http://web.iranamerica.com/forum/showthread.php?t=19215

    [پاسخ]

  14. فید وبلاگ شما را در فیدریدر سایت روزنامه نگار آزاد گذاشتم . زنده باشید

    [پاسخ]

  15. بازتاب: مرجعیت و شرایط مشروطه « تورجان

  16. رضا طهوری می‌گوید:

    بسمه تعالی

    با سلام و احترام

    یکی از علمایی که شاهد و فعال ماجرا و در صحنه بوده و پژوهشگران و مورخان ، به یادداشت های ایشان استناد می کنند ، مرحوم آیه الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری است .

    مرحوم علامه میرزا محمد علی معلم حبیب آبادی در کتاب مکارم الاثار که اختصاص به شرح حال علمای قرن سیزدهم و چهاردهم هجری قمری دارد ، شرح حال خود نوشت آن مرحوم را در تشرف به مشهد از معظم له دریافت و در کتاب مکارم الاثار منعکس کرده است .

    مرحوم آیه الله فقیه سبزواری ، در بخشی از شرح حال خود ، مفصلا به ماجرای واقعه گوهرشاد پرداخته و اقداماتی را که با علمای معاصر من جمله مرحوم آیه الله حاج شیخ مرتضی آشتیانی داشته مرقوم فرموده . جالب است دراین بیوگرافی که بخش های مختلفی دارد یک بخش را با عنوان ” قضیه اتحاد شکل و قیام گوهرشاد ” به واقعه گوهر شاد اختصاص داده و از عنوان ، پیداست که بحث بر سر اتحاد شکل بوده آن هم مربوط به کلاه مردان که گفتگویش را با پاکروان نقل کرده و بحث بر سر کشف حجاب نبوده .

    سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، عینا از کتاب مکارم الاثار ، واقعه را درج کرده و به اهمیت این یادداشت ها که توسط شاهد ماجرا و حاضر و فعال در صحنه نوشته شده تأکید دارد

    نشانی صفحه مربوط به واقعه گوهرشاد :

    http://www.irdc.ir/fa/content/4754/default.aspx

    از سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، قسمتی را که مربوط به گوهرشاد است ، نقل می کنم :

    قضیه اتحاد شکل و قیام گوهرشاد

    در ص ۸ س ۵ فرماید: حادثه دیگر اتحاد شکل بود که در فروردین ۱۳۴۸ (قمری‌) حکم ازطرف رضا شاه شد بر این که باید تمامی اهل ایران متحد الشکل باشند. به این معنی که کت وشلوار داشته باشند و عمامه به کلی نباشد مگر عده‌ای که از شهربانی جواز داشته باشند و جواز هم داده نمی‌شود مگر به کسانی که مجتهد باشند. و انقلابی عظیم رخ داد و بالاخره مردم‌ متحد الشکل شدند که هر کس عمامه داشت بدون جواز یا قبا و عبا داشت‌، آجان او را جلب به‌ شهربانی می‌کرد و عمامه او را بر می‌داشت و قبای او را قیچی می‌کرد.

    ادامه مطلب را درسایت مرکزاسناد انقلاب اسلامی مطالعه فرمایید

    کتاب تاریخ معاصر مشهد جلد اول از انقلاب مشروطیت تا شهریور ۱۳۲۰ تألیف دکتر یوسف متولی حقیقی که اخیرا منتشر شده ، به این واقعیت اذعان دارد .

    زندگی نامه مرحوم آیه الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری :

    http://faghihsabzevari.blogfa.com/

    مقاله مورخ شهیر آقای غلامرضا جلالی در مجله نگاه حوزه مرداد و شهریور ۱۳۷۵ شماره ۱۷ و ۱۸

    http://www.ensani.ir/storage/Files/20130120101437-9316-250.pdf

    سایت دانشنامه اسلامی :

    http://wiki.ahlolbait.com/%D9%81%D9%82%D9%8A%D9%87_%D8%B3%D8%A8%D8%B2%D9%88%D8%A7%D8%B1%DB%8C

  17.  

 

منبع  :

http://www.tourjan.com/?p=2718