زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری ( 12)

 

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام ( 12)

 قسمت آخر

 

به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری

فرزند ارشد مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

قسمت دوازدهم . پایانی

 

نظر محققین درباره ي شهادت حضرت رضا علیه السلام

گرچه نظر مورخین دربـاره ي وفات حضـرت علی بن موسـی الرضا علیه السلام  ؛ و اسـباب شـهادت آن حضـرت ، مختلف نقل شـده  ؛ و حتی در مـدت بیمـاري آن بزرگـوار نیز ، اختلاف دارنـد که بعضـی آن را نصـف روز ؛ و جمعی سه روز؛ و دوازده روز، نوشـته اند ، امـا روی هم رفته ، شخص بی غرض و منصف ، می توانـد اطمینان پیـدا کنـد که حضـرت رضا علیه السلام  ، به زهري که آن را مأمون در انار ؛ و یا انگور و یا هر دوي آن ها ، تعبیه کرده بود ، مسـموم شده  ؛ و از دنیا رفته است .

بعضـی هم آن را در دو نوبت ، در فاصـله ي پنج ماه ، نوشـته اند . به این ترتیب که بنا به دسـتور مأمون ،  یک مرتبه زهر را در انار، در ماه مبارك رمضان 202  ، و نوبت دیگر ، در ماه صـفر سال  203  بـاز زهر را در انار ؛ و هم در انگور ، داخـل نموده ؛ و آن را به حضـرتش خورانید نـد.

ما در این جا ، خلاصه اي از اقوال مورخین معروف اهل سـنت را نقل نموده ، آن گاه ، نظر شـیعه را جهت مزید اسـتحضار خوانندگان محترم ، ذکر میکنیم.

نظر مورخین عامّه و اقوال آن ها درباره ي شـهادت حضـرت رضـا علیه السلام 

شاید نخستین مورخّی که تاریخ شـهادت حضـرت رضا علیه السلام  ؛ و سـبب آنرا ثبت نموده ، یعقوبی باشد.  زیرا زمان او  ، نزدیک تر از سایر مورخین ، به دوران زندگانی حضرت رضا علیه السلام  بوده است .

یعقوبی ، در سال  292  وفات نموده ؛ و او تاریخ شهادت آن حضرت را در سا ل  269   یعنی  66  سال بعد از وفات به رشته تحریر آورده است.

ترجمه ي شرحی که ابن واضح یعقوبی در این باره در مجلد سوم تاریخ یعقوبی آورده بدین قرار است…

چون مامون به طوس شتافت ، حضرت علی بن موسی بن جعفر علیه السلام ، در دیهی که آن را نوقان گویند ، وفات نمود. و این در اول سال 203 از هجرت بوده ؛ و زمـان بیمـاري او،  بیش از سه روز بطول نینجامیـده است ؛ و مردم گفتنـد که علی بن هشام ، او را به زهري که در انار تعبیه کرده ، مسموم نمود.

مأمون از شنیدن این خبر، اظهار عجز و بی تابی بسیار کرد.

ابن فندق ، در تاریخ بیهق می نویسد سال   202  از هجرت ، مامون قصد بغداد نمود ؛ و ذوالریاستین ، فضل بن سهل ، در گرمابه سرخس کشته شـد ؛ و امـام علی بن موسـی الرضا علیه السلام  را در سـناباد طوس زهر دادنـد.

هنـدو شاه بن سـنجر بن عبـداالله صاحبی در کتاب تاریـخ خود ، تجارب السـلف که آن را در شـرح حال خلفاء و وزراء و سـلاطین معاصـر شان نوشته ، درباره شهادت حضرت رضا علیه السلام  چنین گوید :

گوینـد : علی بن موسـی الرضـا علیه السلام  ، انگور زیـاد دوست داشتی. مـأمون ، به سـر سوزن در دانه ي انگور، تعبیه کرده و چون پیش رضـا علیه السلام  بردند ، از آن خورد و بعد از اندك زمانی ، وفات یافت…

جرجی بن زیـدان ، مورخ معروف مسـیحی می نویسـد مامون در سال  202  ، به سـمت بغـداد حرکت کرد ؛ و چون موکب وي به سـرخس رسـید ، گروهی از اشـرار ، در گرمابه آن شـهر به فضل بن سـهل تاخته ؛ و او را غفلتا کشـتند … و این عمل به دستیاري سلمان مجوسی انجام یافت .

مامون کشـندگان فضل را دسـتگیر ؛ و پس از بازجوئی ، همگی را امر به قتل داد آنگاه به جانب بغـداد روانه شد ؛ و چند روزي بعـد از ورود وي ، اشـتهار یافت که علی بن موسـی الرضا علیه السلام  به وسـیله انگور زهر آلود ، مسـموم شده است.

مردم هر چند این کار را به مامون نسبت دادند ، ولی در حقیقت ، سلمان مجوسی ، براي تکمیل کینه جوئی خود ، به مسموم نمودن حضرت رضا علیه السلام  اقدام نمود و از او خواست انتقام خود را از این راه کاملا گرفته باشد.

صـاحب تاریـخ حبیب السـیر به نقـل از بعضـی مورخین معتبر، تفصـیل وفـات حضـرت رضا علیه السلام  را این چنین نقل کنـد : در آن اوان که مامون قصـد قتل حضـرت رضا علیه السلام  را داشت ، روزي بر حسب اتفاق ، آن دو با یکـدیگر غـذا خوردند . امام علیه السلام  بیمار شد . مامون هم در همین هنگام ، اظهار بیماري کرد.

مامون عبدالرحمن بن بشیر را دستور داد که ناخن هاي خود را نگیرد. عبدالرحمن گوید چون ناخن هـاي من دراز شـد ، مـامون چیزي ماننـد تمر هنـدي به من داد و گفت این را بـا هر دو دست خود خمیر کن و بسـیار بمـال و من چنین کردم.

مامون مرا از رفتن از آن مکان بازداشت ؛ و خود نزد حضـرت رضا علیه السلام  براي عیادت رفت بعد از حال پرسی، حضرت رضا علیه السلام فرمودند امیدوارم بهتر شوم، مامون گفت بحمداالله که امروز من هم بهترم ؛ و اکنون کسی نزد شما خواهد آمد که معالجه کند.

حضرت فرمود من به آمـدن کسـی احتیاج نـدارم. مامون در غضب شده و اظهار داشت امروز شـما باید آب انار بیاشامید، آن گاه مرا طلبیده و امر کرد تا چند دانه انار بیاورم ، چون انار حاضر کردم ، دستور داد تا آن ها را با هر دو دست خود فشار داده ؛ و آب آن ها را بگیرم، و من چنین کردم. مامون همان آب انار را با دست خود به حضرت رضا علیه السلام  داد تا بیاشامید. چون دوازده روز از این مقدمه گذشت حضرت رضا علیه السلام  وفات یافت.

ترجمه گفته هاي احمد رفاعی و خضـري در دو کتاب عصـر المامون و محاضـرات الامر ، درباره شهادت حضرت رضا علیه السلام  ، قریب به این مضـمون است . چون مامون به طوس وارد شد ، حادثه ي دیگري رخ داد، باین معنی که حضرت رضا علیه السلام  ناگهان وفات نموده ؛ و مردم ، در آن زمان ، مامون را متهم داشتند که او حضرتش را مسموم کرده است…

آنگاه خضـري در ابتـدا اسـتبعاد می کند که مامون حضـرت رضا علیه السلام  را مسـموم کرده باشد، زیرا در میان او محبتی در دل به آل علی علیهم السلام  داشـته ؛ و از طرفی ، حضـرت رضـا علیه السلام ،  دامـاد مـامون بوده ؛ و هم او ، نخستین کسـی بوده است که خـاطر مامون را از آشوب عراق و برانگیختن بنی العباس در بغداد ، مستحضر داشته است.

سپس گویـد : ممکن است بعضـی از اطرافیان مامون براي فرونشاندن آشوب ؛ و جلوگیري از فتنه و شـیوع هرج و مرج بیشتر،  این عمل را انجـام داده باشـند .

فریـد رفاعی در عصـر المامون نیز اول نسـبت زهر دادن را به مامون مسـتبعد دانسـته ؛ و گویـد طرز رفتار وي با حضـرت رضا علیه السلام ، از هر جهت ، صـدور این عمل را مشـکل می نماید، اما باز اضافه میکند که خبر مرگ ، آن هم به آن ترتیب که او در نامه خود ، به حسن بن سـهل نوشـته است که علی بن موسـی علیه السلام  که ولایت عهـدي او باعث غضب و بروز خشم مردم بغداد گردیده بـود ، وفـات یـافت .

اکنـون مـانع دیگري جهت بـازگشت آن هـا و پیروي از امر خلافت ؛ و دوسـتی آن هـا بـا خلیفه ، وجود نـدارد موضوع مسـمومیت آن حضـرت را مؤیـد است .

عصـر المامون باز می نویسد مانعی ندارد که بتوان جهت دیگري براي عمل مامون فرض کرد به این ترتیب که چون فضل و علی بن موسـی علیه السلام  ، هر یک ، سدي بزرگ در سر راه مامون بودند ؛ و دفع آن ها ، جز به همان نحو که صورت گرفت ، امکان نداشت ،  لذا مامون ، خود را وادار باین اقدام نموده باشد.

این بود قسـمتی از اقوال مورخین درباره وفات حضـرت رضا علیه السلام  ؛ و ذکر همه آن ها ، موجب طول سـخن گردد ؛ و شاید مفاد و مضمون بیشتر آن ها قریب به یکدیگر باشد لذا از ذکر همه ي آن ها صرف نظر می شود.

آن چه قابـل توجه است این است که با توجه به اخبار زیادي که در این باره از معصوم ، مخصوصا خود حضـرت رضا علیه السلام  وارد شـده و اقوال مورخین بزرگ ؛ و قرائن بسـیار دیگر ، باید اطمینان یافت که شـهادت حضـرت علیه السلام  ، به وسـیله مامون خلیفه عباسی صورت گرفته ؛ وهم او حضـرتش را بـا آب انـار یـا انگـور؛ و یـا هر دو مسـموم نموده است ؛ و این که بعضـی از نویسـندگان همـان دوره ؛ و یـا بعضـی از مورخین غیر شـیعه نوشـته اند که حضـرت رضا علیه السلام  ، چون انگور بسیار دوست داشت ، با افراط در خوردن آن ، ناگهان وفات نمود ، بسیار مسـتبعد ؛ و نسـبت چنین عملی را به حضـرتش، بسـیار ناروا ؛ و دور از مروت باید دانست .

به گفته مرحوم سـحاب و بعضـی از نویسندگان دیگر، آیا روا باشـد که با قطع نظر از مقام امامت و بزرگی ، بلکه تنها از نظر یک دانشـمند و حکیم یا پزشک و طبیب بزرگ که خود ، دستور مفصل زندگی و رعایت اعتدال مزاج و جلوگیري از انحرافات آن را در رساله ي مخصوص به مامون داده است ، خود آن قدر درخوردن انگور افراط نموده باشـد که جـان را نیز در این راه از دست بدهـد ؟

 گذشـته از آن که هیچگاه شـنیده نشـده که زیاده روي در خوردن انگور، موجب مرگ ناگهانی شخص شده باشد. بنـابراین شخصـی ماننـد حضـرت رضا علیه السلام ، با آن همه دانش و معنویت ؛ و دارا بودن مقام امامت و اطلاع کامل از منافع و مضار اشـیاء ، چگونه ممکن است دست به چنین اقـدامی زده باشـد ؟

 پس تفوه به این قول ؛ و یا احتمال آن ، فقط از سوء نیت ؛ و مغرض بودن گوینده و نویسنده ، حکایت دارد.

اما گفته هاي مردم آن دوره ، مخصوصا نویسـندگان و وقایع نگاران رسـمی را ، باید با اقوال خبرنگاران عصـر حاضـر، در همه جاي دنیا مقـایسه نمود. چه آن که ، آن ها به هیچ وجه نمی تواننـد حقائق را آن طور که واقع شـده باشـد ، در صورتی که اوضاع سیاسـی مملکت مقتضـی افشـاء آن هـا نباشـد ، نقل کننـد. و به این ترتیب ، اطمینان به قول آن ها مشـکل است .

بنی العباس نیز، در مملکت داري ، از این رویّه و قانون ، خارج نبوده انـد ؛ و مخصوصا ، مأمون در ظاهر سازي و تـدلیس ، از سایر خلفاء ، مهارت بیشتري داشـته است .

 براي اثبات این مـدعا ، باید به کتاب هاي مفصل مراجعه شود. و آنگهی صـدور این عمل از مأمون ؛ و کسـی که آن همه علاقه به حاکمیت ؛ و پا بر جا کردن مقام خود ، داشـته است ، به هیچ وجه ، مسـتبعد نمی نمایـد.

مثلا او همین قـدر که از نفوذ و قـدرت فوق العاده فضل بیمناك گردید ، بلافاصـله اسـباب کشتن او را فراهم کرد. در صورتی که خدمت ها ؛ و جان نثاري فضل درباره او ، جاي هیچ گونه تردید نبوده است.

همچنین طاهر بن حسین که دربـاره ي مـأمون خـدمت ها انجـام داده ؛ و لشـکر کشـی هـا نمـوده بود، به مجرد قیـام در خراسـان ؛ و تمرد از فرمـان او ، به وسـیله خـادم مخصوصش ، مسموم گردیده .

حسن بن سهل نیز با آن همه سوابق خدمتگزاري در دادن دختر خود بوران به مأمون ؛ و تشکیل مجلس با شکوه جشن به همین منظور که تا سالیان متمادي، تعریف اوصاف آن زبانزد خاص و عام بود ، بالاخره سر سالمی به گور نبرد.

بـا این مقـدمه ، تبرئه کردن مأمون از قتل امام علی بن موسـی علیه السلام  به عـذر اوصافی که در مأمون بود ؛ و به اسـتناد طرز رفتار او بحسـب ظاهر با آن حضرت ، بسیار دور از صواب است ؛ و آن ها که این عقیده را اظهار داشته اند ، یا مغرض ؛ و یا بی اطلاع بوده اند.

عقیده ي امامیه درباره ي شهادت حضرت رضا علیه السلام

باید دانست که اکثر شـیعه ، تردیدي در شـهادت حضـرت به وسیله ي مأمون ، ندارند ؛ و با اخبار زیادي که با مضمون هاي مختلف در این خصوص از ائمه علیهم السلام رسیده ، اغلب آن را مسلم دانسته ؛ و با قاطعیت نقل نموده اند.

از جمله در منـاقب ابن شـهرآشوب ، از محمـد بن عبـداالله ، نقل شـده که او گفته است روزي بر مأمون وارد شـدم، او مرا نزدیک خود خواند ؛ و بعد از گفتن خوش آمد، اظهار داشت خداي رحمت کند رضا علیه السلام  را که چقدر دانا بود . او خبر داد مرا به امر عجیبی که پیش از این ، از او پرسـیدم ؛ و آن موقعی بود که تـازه مردم بـا وي بیعت کرده بودنـد .

 من به او گفتم فـدایت شوم عقیـده دارم که شـما به عراق بروید ؛ و من در خراسان بمانم تا خلیفه و جانشـین شما باشم.

رضا علیه السلام  تبسمی کرد و اظهار داشت که مرا جایگاه در اینجا باشد . آرامگاه ابدي من همین جا خواهد بود و از اینجا دور نشوم تا این که مرگ به من برسد ؛ و نا چار حشر من هم از این جا خواهد بود.

من عرض کردم فدایت شوم علم شـما در این باب از کجا است؟. فرمود علم من نسـبت به جایگاه ابدي من مانند علم من به آرامگاه تو است.

عرض کردم اصـلحک االله . مگر جایگـاه من در کجـاست؟ فرمـود تفـاوت مـا بین من و تو ، بسـیار است . من در مشـرق می میرم و تو در مغرب ، از دنیا خواهی رفت، پس من از آن روز ، به خلافت خود طمع بردم ؛ و در کارها ، منتهاي جدّ و جهد را داشته ام.

هم چنین ، در خصال صدوق از یاسـر خادم حضـرت رضا علیه السلام  نقل شده که آن حضرت فرموده است مردم بار سفر به هیچ یک از قبور نمی بندند مگر به قبرهاي ما  . بدانید که من ، به زهر سـتم کشته می شوم ؛ و در زمین غربت هم دفن خواهم شد . پس هر که بار سفر به سوي قبر من بندد ؛ و مرا در آن جا زیارت کند ، دعاهاي او مستجاب و گناه وي آمرزیده شود.

خبر مفصل دیگري از حضـرت رضا علیه السلام  ، درباره ي شـهادت آن حضـرت به وسیله ي ابی الصلت هروي در کتب اخبار مانند عیون اخبارالرضا و غیره نقل شده ؛ و مورخین هم بعضـی چون صاحب حبیب السـیر و روضۀ الصفا ؛ و سایرین آن را ذکر نموده اند که بعلت تفصیل ؛ و اشتهار،  از ذکر آن ها در اینجا صرف نظر میشود.

خبر حضـرت موسـی بن جعفر علیه السلام  در مدینۀ المعاجز

 از سـلیمان بن حفص مروزي نقل شده که او می گوید از حضـرت ابی الحسـنموسـی بن جعفر علیه السلام  شـنیدم که فرمود، فرزندم علی علیه السلام  را به ظلم و ستم مسموم و مقتول می کنند و او در طوس جنب قبر هارون دفن خواهد شد . هر که او را زیارت کند ، چنان است که رسول خدا (ص) را زیارت کرده باشد.

باز در همین کتاب ، از علی بن یقطین نقل شـده که او گفت روزي حضـرت رضا علیه السلام  بر پدر بزرگوارش وارد شد و آنوقت او جوانی نورس بود، برخی دیگر از فرزنـدان امام نیز در خـدمتش بودنـد. حضـرت موسـی بن جعفر علیه السلام  فرمود، پسـر من ، همین پسـر در زمین غربت می میرد، پس هر که او را زیارت کنـد و تسـلیم امر و عارف به حق وي باشـد ، پاداش او نزد خـداي متعال ، اجر شـهداء بدر خواهد .

این بود قسـمت مهم ،  از اخبـاري که دربـاره ي شـهادت حضـرت علی بن موسـی علیه السلام  وارد شـده ؛ و نقل اقوال بعضـی از مورخین بزرگ در فضیلت زیارت حضرت رضا علیه السلام ، چون شرح زندگانی حضرت رضا علیه السلام ، به نحو اختصار، در این شماره نامه آستان قدس به پایـان می رسـد .

منـاسب است قسـمتی از اخبـاري را که از شـخص پیغمبر (ص) و ائمه معصومین مخصوصـا از خود حضـرت رضا علیه السلام  درباره ي زیارت حضرتش وارد شده ؛ و آداب زیارت آن حضرت را ، به رشته ي تحریر آوریم.

باید دانست که زیارت قبور هر یک از ائمه معصومین ، داراي ثواب ها و اجر بسـیاري باشد ؛ و در این باره ، اخبار زیاد وارد است، از جمله ، در کتاب شریف من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق ، از حضرت ابی الحسن علی بن موسی بن جعفر علیه السلام  ، چنین نقل نموده است از براي هر امـام و پیشوائی در گردن دوسـتداران و پیروان آن هـا عهـدي است … و از تمامی آن عهـد زیارت قبور ایشان است پس هر که با شوق ،آن هـا را زیـارت نموده ؛ و تصـدیق کنـد آن چه را که آن ها رغبت داشـته اند ، پیشوایان آن ها هم ، شـفیع آن ها باشـند در روز قیامت نزد پروردگـار .

 امـا زیـارت حضـرت رضا علیه السلام  ، داراي ثواب خاص ؛ و اجر بی شـماري است که از مطالعه ي اخباري چنـد که ذیلا نقل می شود ، معلوم است.

فضـل زیـارت حضـرت رضـا علیه السلام 

در تحفـۀ الزائر از رسول خـدا (ص) نقـل شـده که فرمود زود باشـد که پـاره اي از تن من در زمین خراسان دفن شود. مؤمنی زیارت نکنـد او را مگر آن که حق تعالی بهشت خود را از براي او واجب فرموده ؛ و بدنش را بر آتش جهنمحرام گردانـد. و هم در این کتـاب بـاز از پیغمبر اکرم (ص) نقـل شـده که فرمود: پـاره اي از بـدن من در خراسان مـدفون میشود، هر شخص غمگیـن کـه او را زیـارت کنـد ، البتـه خـداي تعـالی غم او را زایـل فرمایـد ؛ و گنه کـاري که او را زیـارت کنـد ، پروردگـار او ، گناهانش را بیامرزد.

نیز در همین کتـاب از حضـرت موسـی بن جعفر علیه السلام  ، در این باره نقل شـده است که هر کس زیارت کنـد قبر فرزنـد من علی علیه السلام  را ، خـداي تعالی از براي او ثواب هفتاد حج قبول شده قرار دهد . چون راوي از آن تعجب نموده و می پرسد هفتاد حج ؟ حضـرت موسـی بن جعفر علیه السلام  می فرمایـد آري ثواب هفتاد هزار حـج باز او بیشتر متعجب می گردد و حضـرتش می فرمایـد آري چنین باشـد و چه بسـا حجی که نزد خداونـد متعال مقبول واقع نشود … هر که فرزنـد مرا زیارت کرده و یکشب نزد قبر او بماند چنان باشد که خدا را در عرش زیارت کرده . در این جا حضـرت شـرح بیشتري در این خصوص ذکر فرموده و در آخر می فرماید رتبه ي زیارت کنندگان فرزندم علی در روز قیامت از همه ي آن ها که در دنیا قبور ائمه را زیارت کرده اند ، بالاتر و برتر است…

خـبر مزبور، شبیه همـان خبر حضـرت جواد علیه السلام  است دربـاره ي ثواب زیـارت پـدر بزرگوارش که فرمود بخـدا قسم زیـارت پـدرم از زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام  أفضل است…

از خـود حضـرت رضـا علیه السلام  نیز اخبـاري در این خصـوص رسـیده که از آن جمله است خـبري که در اغلب کتاب هـاي دعـا ذکر شـده .

حضـرت رضـا علیه السلام  دربـاره ي ثواب زیارت خود فرمود : در خراسان بقعه اي ست که زمانی بر آن خواهـد آمـد که محل رفت و آمدملائکه گردد . فوجی از آسمان فرود آمده ، و فوج دیگر بالا می روند تا روز قیامت .

پس از حضـرتش پرسـیدند که آن کدام بقعه است ؟ فرمود آن بقعه در زمین طوس باشد و بخدا قسم که آن جا باغی است از بوسـتان هـاي بهشت. هر کس مرا در آن جـا زیارت کنـد ، چنان است که رسول خـدا (ص) را زیارت کرده و خـدای تعالی ثواب هزار حـج و هزار عمره ي قبول شـده از براي او قرار دهد و در روز قیامت من و پدرانم شـفیع وي باشـیم.

و هم از آن حضـرت نقل شده است که فرمود : به شـیعیان ما بگوئیـد که زیارت من نزد خـداي متعال برابر با هزار حـج است.

مخاطب حدیث گوید من همین حدیث را براي فرزند آن حضرت ، حضرت جواد علیه السلام  نقل کردم . حضرت جواد سوگند یاد کرد و فرمود آري چنین باشد هر که پدر مرا بحق شناخته ؛ و او را زیارت کند ، خداوند ثواب هزار هزار حج را به او عطا فرماید.

ایضـا در دو خـبر دیگر از آن حضـرت است که فرمود : هر که مرا زیـارت کنـد بـا دوري راه، من هم در روز حشـر او را در سه مورد دادرسی کنم.

ایضـا در خبر دیگر فرموده است :  که هر یـک از دوسـتان و پیروان مـا ، مرا زیـارت کنـد و دو رکعت نمـاز هم نزد قبر من بجا آورد ازخداوند مستحق آمرزش گناه خود می شود .

و در آخر همین خبر است که حضرتش سوگند یاد نموده و فرموده است : زیارت کنندگانمن نزد خداوند متعال ، گرامی تر از هر کس در روز حشـر باشـند ؛ و آن که را که در این راه قطره ي بارانی به بدنش رسد ، خداوند جسدوی را بر آتش حرام نماید.

در حـدیث دیگر از حضـرت جـواد رسـیده است :  میـان دو کـوه طوس ، قطعه اي زمین است که آن را از بهشت برداشـته اند هر که در آنداخل شود ، ایمن گردد در قیامت از آتش.

کیفیت زیارت حضرت رضا علیه السلام

در خبر است که چون شـخص عازم زیارت حضرت رضا علیه السلام  گردد، ابتداء غسل کند و پاکیزه ترین جامه هاي خود را پوشیده و همین که به سـمت مرقد مطهر حرکت کرد گام هاي خود را آهسته بردارد ؛ و با سنگینی و وقار ، با پاي برهنه حرکت نماید ؛ و همین که نزدیک قبر منور رسید ، ادعیه ي وارده را بخواند ؛ و دو رکعت نماز در بالاي سر مبارك بجا آورد که انشاءاالله زیارت او مقبول خواهد بود و از آثار خاص زیارت آن حضرت ، همان است که غم ها از دل زیارت کننده ي او زائل شود.

منبع :

زندگانی حضرت رضا، سید زین العابدین فقیه سبزواری،

مجله نامه آستان قدس،

از سال 1339 تا 1341 شمسی به صورت سلسله وار

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری ( 11)

 

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام ( 11)

 

به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری

فرزند ارشد مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

قسمت یازدهم

 

مناظرات حضرت رضا علیه السلام

گفتگوي حضرت رضا با هربذا بزرگ زردشتیان

هربذا که بعضـی هم او را هرمز ضـبط کرده اند ، بزرگ علماي مجوس بود ؛ و در آن روز در مجلس حضرت رضا علیه السلام  و مأمون حضور داشت ؛ و حضـرت بعـد از گفتگو بـا علمـاي یهود و نصاري ، خطاب به وي نموده و فرمودنـد اي هربـذ خبر ده مرا از زردشتی که گمان میکنی او پیغمبر بوده است ؟ آیا چه دلیل بر اثبات نبوت او دارید؟

هربـذا : دلیل ما این است که او چیزي آورده است که هیچ کس قبل از او ماننـد آن را نیاورده بود. او از براي ما اموري را روا داشـته است که دیگران روا نمی دانسته اند.

حضرت رضا علیه السلام  : آیا نه چنین است که از او به شما خبرهائی رسیده ؛ و به همین جهت از وي پیروي کرده اید ؟!

هربذا : آري چنین است.

حضـرت رضـا علیه السلام  : سـایر ملل نیز به همین نحو بوده انـد که خبرها از پیغمبران خود شـنیده ؛ و به آن ها ایمان آورده انـد . چنان که همین اخبار از موسـی، عیسـی و حضـرت محمد صـلوات الله علیهم اجمعین ، به نحو تواتر از اشخاص درست و موثق به ما رسیده است. آیا عذر شما در این باره چیست که به هیچ یک از آن ها اقرار ننموده اید ؟

هربذا که هنوز گفتگوي او با حضرت رضا علیه السلام  چندان بطول نینجامیده بود ، در همین جا کلام خود را قطع کرد و خاموش نشست.

مناظره حضرت رضا با عمران صابی

در این میان حضـرت رضا علیه السلام  متوجه سایر حاضرین گردیده و فرمود اگر بین شما کسی مخالف با اسلام باشد و بخواهد که سئوالی کنـد ، برخیزد و بدون آن که ابهت و عظمت مجلس بیم داشـته باشد ، سـئوال کند .

عمران صابی که یکی از متکلمین بزرگ آن زمان بود ، بر خاست و چنیـن اظهـار داشـت :

" اي دانـاي مردم ، اگر نه این بـود که شـما این تقاضـا را فرمـوده بودیـد من هیچگـاه اقـدام به پرسـش نمی نمودم . 

من به کوفه، شام، بصره، جزیره و بسیاري از ممالک دیگر سفر کرده ؛ و عده ي زیادي از اهل کلام را ملاقات و با آن ها در باب مبدء و توحید گفتگو کرده ام.

من هنوز در میان آن ها به کسی برخورد نکرده ام که بتوانند خداي یکتا را که جز او دیگري در کار نباشد ؛ و قائم بالذّات ؛ و مدبّر همه امور باشد ، براي من اثبات کند . آیا به من اجازه می دهید که در این باب از شما سئوالاتی کنم ؟ "

حضرت رضا علیه السلام  : اگر در میان این مردم ، عمران صابی باشد ، او تو هستی ؟

 عمران : آري من هستم .

حضرت رضا علیه السلام  : اي عمران ! از هر چه خواهی بپرس اما از طریق انصاف منحرف مشو؛ و از سخنان بیهوده و سست نیز بپرهیز.

عمران : قسم به خدا که مرا جز همین ، اراده اي نیست که از براي من چیزي را اثبات فرمائی که بدان بپیوندم و از آن تجاوز نکنم.

در ایـن موقـع ، مردم ازدحـام شدیـدي نمودنـد و هر کس براي شـنیدن گفتگوهـائی که بین امـام هشـتم و عمران رد و بـدل می شـد، به یکدیگر سبقت می گرفتند .

عمران ، ابتدا از کیفیت آفرینش و موجود اول از حضرتش پرسش هائی نمود که در برابر هر یک پاسخ ها شنید و قانع گردید.

سپس حضـرت فرمـود اي عمران !  آن موجـود یکتـا بـا یگـانگی وجود داشت و جز او دیگري نبود از براي او حـد، اعراض، و اجزائی متصور نیست .

او اراده فرمود موجوداتی خلق کنـد. پس بدون آن که نیازي به خلقت آن ها داشـته ، یا معاون و کمک کاري گیرد ، سلسـله موجودات را ایجاد فرمود.

آنگـاه موجودات را از جهت اتحـاد و رنـگ و طعم و خواص دیگر ، مختلف و گونـاگون قرار داد . این هـا همه بـدون نیـاز یـا کاهش و فزونی بود که در ذات او راه یافته باشد.

عمران : خدا در خلق او است یا آنها در خدا ؟

حضرت رضا علیه السلام  : خداوند بزرگ تر از آن است که درباره ي وي چنین اظهار شود.

نه او در خلق خود و نه خلق در او هستند.

عمران : پس چگونه است ؟!

حضـرت رضا علیه السلام  : من از تو می پرسم آیا آئینه را مشاهـده کرده اي ؟  هنگامی که خود را در آئینه می بینی ، آیا تو در آئینه قرار می گیري ، یا آئینه در تو؟

شما هیچ یک در آن دیگري قرار نگرفته اید پس چگونه و به چه وسیله خود را در آئینه مشاهده می کنید؟

عمران : به واسطه نوري که بین من و آئینه قرار گرفته است.

حضرت رضا علیه السلام  : از آن نور، آن قدر که در آئینه می بینی ، بیشتر از اندازه اي است که در چشم خود مشاهده می کنی؟

عمران : آري  .

حضرت رضا علیه السلام  : پس آن اضافه را به ما هم بنما تا مشاهده کنیم . در اینجا عمران سر به زیر انداخت و حیران ماند.

حضرت رضا علیه السلام  : حال من آن چه حقیقت امر است براي تو شرح دهم؟

نور را من این چنین می بینم و جز این هم نیست که نور بدون آن که در تو یا در آئینه باشد ، هر دو را به یکدیگر راهنمائی می کند. تو را به آئینه ؛ و آئینه را به تو ؛ و هر دو را نسبت به خود.

آفرینش موجودات از حق ؛ و صدور آن ها از او ، مانند صادر شدن آن عکس از عکاس می باشد بطوری که نه از آفریدگار کسر شده باشد یا در آن ها حلول کند.

مقام علمی حضرت رضا علیه السلام

قسـمتی از احتجاجات علمی حضـرت رضا علیه السلام ، در شماره هاي قبل گذشت، و چنان که کرارا متذکر شدیم ، مقام علمی و سایر کمالات آن حضـرت ، امري است که دوست و دشمن آن را قبول داشته و هیچ کس نتوانسته است آنرا انکار کند.

عقیده شیعه نسبت به پیشوایان مـذهبی ( ائمه معصومین ) خود همان است که بعـد از مقام نبوت ، آن ها ، از همه مردم اعلم هسـتند و در زهـد و تقوي ، احدي به پایه آن ها نمی رسـد، چنان که معصوم از خطا و گناه نیز هسـتند آن ها در این جهت با یکدیگر هیچ گونه اختلافی نداشـته و این که از بعضـی از آن ها ، معلومـات بیشتر بروز و ظهور کرده ؛ و آثـار علمی باقی مانـده است و از بعضـی کمتر علت آن مقتضـیات زمـان و اسـتعداد مرد می بوده است که در دوران زنـدگی هر یک بسـر می برده انـد .

مثلا در روزگار زنـدگانی حضـرت باقر علیه السلام  (امام پنجم ) و امام شـشم ما ، حضـرت صادق علیه السلام ، چون دشـمنان و رقباي آن ها بر سـر خلافت کشـمکش داشتند ، مردم بیشتر توانستند از وجود آن ها استفاده علمی کنند ، و به همین جهت ، در مکتب علمی آن دو بزرگوار، شاگردانی دانشمند تربیت یافته و اصول اربعه در نتیجه مساعی آن ها بعدا تدوین گردید .

ضمنـا بایـد گفت که در خلافت بنی امیه ، کیفیت مبـارزه بـا ائمه ، صورت دیگري داشت . زیرا دشـمنی آنـان ،عـداوتی موروث بود و با اساس دین مقـدس اسـلام و شـخص پیغمبر مخالف بودنـد و اگر چه نمی توانسـتند همیشه اوقات نیّات پلید خود را علنی سازند ، ولی گاهگـاه از گفتار و کردارشان آشـکار می گشت هم چنان که یزیـد در مجلس عام با صـراحت گفته بود : " نه خبري آمـده ؛ و نه وحی نازل گشـته است " و نیز ولید ، قرآن را پاره کرده ، به آن خطاب نمود : :" وقتی پروردگارت را در روز قیامت دیدار کردي، بگو ولید مرا پاره پاره کرد "

 و باز عمّال عبـدالملک روي منابر می گفتند " محمد (ص) فرسـتاده خداست و عبدالملک ،جانشـینش ؛ و پیداست که مقام جانشـین ،برتر از فرسـتاده است."

ابن عباس می گفت منظور اصـلی بنی امیه از سبّ امیرالمؤمنین علیه السلام  دشنام به خود پیغمبر بود و در هر حال ، دشمنی بنی امیه نسبت به خاندان پیغمبر (ص) ، با دشمنی بنی عباس با آن ها ، متفاوت بود ولی مبارزه آن هـا بیشتر ، بـا زور و پول و تهدیـد و تطمیع بود ؛ و چون علوم اسـلامی ، بسـط نیافته بود ، و حوزه هاي درسـی و مکاتب علمی و مـذاهب فقهی بوجود نیامده بود ، مبارزه علمی با ائمه به صورتی که در دوره بنی عباس معمول گردید ، جریان نیافت در صورتی که بنی العباس که خلافت آن ها از زمان ابراهیم (امام ) و سـفاح و منصور دوانیقی فرزندان محمد بن علی بن عبداالله بن عباس شـروع شده و معاصـر امام ششم مـا بوده انـد ، علاوه بر امر خلافت ، از رفت و آمـد مردم به نزد امـام ؛ و نشـر حقـائق علمی و مـذهبی از نـاحیه آن هـا نیز ، جلوگیري می نمودنـد . چنان که اشخاصـی را هم در مقابل آن ها ، وادار به مخالفت و مزاحمت کردند.

ابراهیم امام و بعد از او برادرش عبداالله سـفاح که به خلاـفت رسـیدند ، با حضـرت صادق مـدارا داشـتند، اما همین که نوبت خلافت به منصور رسـید ، بناي اذیت و آزار را گذاشـته و بالاخره بکلی ، در خانه حضـرتش را به روي شاگردان او ؛ و همه کسانی که حتی می خواسـتند مسائل حلال و حرام خود را بپرسـند ، بست ؛ و روزگار حضـرت موسـی بن جعفر علیه السلام  هم که چندي معاصر مهدي عباسی و بعد از او مصادف با خلافت هارون الرشید بود به همین طور ها گذشت.

 خوشبختانه ، زمان امامت حضرت رضا علیه السلام  ، وضع تغییر یافت . چه آن که پس از شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، تا آخر ایام زندگانی حضـرت رضا علیه السلام  که مدت بیست سال بطول انجامید ، هیچ گونه مانعی از جهت نشـرعلم و حقائق دینی جهت حضـرتش در بین نبود.

 از این مدت ، در حدود پانزده سال حضـرت رضا علیه السلام ، معاصـر هارون گردید ؛ و بقیه زندگانی آن حضـرت ، در عهد خلافت امین و مـامون اتفاق افتاد. اما در زمان هارون اگر چه عمال بنی العباس مخصوصا در مـدینه مراقبت شدیـد از اعمال و رفتار بنی هاشم می نمودند، معذلک حضرت رضا علیه السلام  ، آزادانه در مسجد پیغمبر اکرم (ص) می نشست و مردم ، دسته دسته به نزد او می آمدند تا از معارف و حقایق دینی و مسائل شـرعی آگاه شوند.

بعد از آمدن حضرت رضا علیه السلام  به خراسان ؛ و قبول ولایت عهد ، دیگر هیچ گونه رادع و مانعی جهت افاضه علوم شـرعی و غیره براي آن حضـرت وجود نـداشت ؛ و چنان که دیدیم ، خود مامون مجالس بزرگ ترتیب می داد که مقام فضل و بزرگواري حضـرت رضا علیه السلام  را بر مردم معلوم و مشـهود کنـد.

به همین مناسـبت ، از حضـرت رضا علیه السلام  آثاري گران بها علاوه بر آن چه ماننـد سایر ائمه هـداة درباره ي مسائل شـرعی باقی مانـده مجموعه هاي نفیس ، مانند رساله ذهبیه در طب و فقهالرضا بجا مانده است .

رساله ذهبیه را حضرت رضا علیه السلام  بنا به استدعاي خلیفه مرقوم فرمود. مامون با آن که بزرگترین اطباء آن عصـر را چون جبرئیل بن بختیشوع، یوحنا بن امویه، صالـح بن سـهله ي هندي و یکی دو نفر دیگر ، در دربار خود موظف داشت ، باز جهت حفظ صـحت و تندرستی خود ، از حضـرت رضا علیه السلام  خواهش نمود که دسـتور جامعی در این باره براي او تدوین فرماید مخصوصا که می دیـد همین اطبـاء عالی مقـام در برابر کلیه کمالات آن حضـرت ؛ و بخصوص نسـبت به علم ، از وي کوچکی دارنـد .

حضـرت رضا با آن که بر حسب ظـاهر ؛ و به عقیـده عـامه ، درس طب را نزد اسـتاد ندیـده بود ، گویـا واقعـا واقف به خواص همه داروها و نباتات و انواع خوراك هـا و مایعـات بوده ؛ و به همین جهت ، آن چه را که به این عنوان ، برای شـخص مامون شـرح می دهنـد، ماننـد یک دسـتور کلی و منطقی است که بعدا به طب الرضا شهرت یافته است.

بایـد دانست که فرمایشـات ائمه مـا ، در هر موقع و زمـانی ، تـاثیرات در برداشـته ؛ و بسـا باشـد که در اثر پیشـرفت هاي روز افزون علم ، بـاز روزگارها بگـذرد که این دسـتورات ؛ و تاثیر آن ها را دانشـمندان و اطباء بزرگ ، پس از آزمایش ها متوجه گردنـد.

به علاوه ، ممکن اسـت حضـرت ، این دسـتورات را طبق مزاج مامون ؛ و محیطی که در آن بسـر می برده است ، نوشـته باشـند که هیچ دو نفر ، داراي طبع و مزاج متسـاوي نبوده ؛ و حالاـت مختلف دارنـد. چنـان که می بینیم مثلا یـک دارو، در مزاجی کاملا  مؤثر ؛ و در مزاج شخصـی دیگر ،  آن تاثیر را نـدارد . بنابراین ، نبایـد چنین تصور نمود که بدون مراجعه به طبیب ، هر شخصـی داراي هر مزاج و در هر محیط باشد ، می تواند به آن ها عمل کنـد .

 به هر حـال ، رسـاله ي مزبور ، در نظر مـامون به قـدري جـالب آمـد که دسـتور داد آن را به آب طلا نوشـتند . به همین جهت ، این رساله را رساله ذهبیه گفته اند.

رسـاله ذهبیه که گـاه هم در لسـان بزرگـان ، از آن به نـام طب الرضـا یـاد شـده ، گویا در انتساب آن به حضـرت رضا علیه السلام  و صـحت آن ، تردیـدي نباشد ؛ و بنا به گفته شـیخ بهاء ،  شخصـی بنام حسن بن محمد بن جمهور ، که از مدینه تا خراسان ، ملازم حضـرت رضا علیه السلام  بوده است ، نقل نموده که مامون با آن که مردي دانشـمند ؛ و از علوم مختلف بهره مند بوده است ؛ و به علاوه ، داراي پزشـکان مجرب هم بوده ، باز از حضرت رضا علیه السلام  خواهش کرد که دستور جامعی جهت حفظ صحت و استقامت مزاج او بدهد.

بزرگان دیگر ، چون شـیخ طوسـی ( شـیخ الطائفه ) ، ابن شـهرآشوب ، نجاشی ، مجلسی در بحار ؛ و بسیاري از محدثین معروف ، آن را نقل ؛ و مستند خود را همین شخص حسن بن محمد بن جمهور بصري قرار داده اند.

علامه ي مجلسـی در بحارالانوار ، همین رساله را نقل کرده ؛ و براي آن تفصیلی آورده است. او هم چنین گوید که رساله ذهبیه را به خط علامه استاد شیخ نورالدین علی بن عبدالعلی کرکی ( محقق ثانی ) دیدم ؛ و در مؤلفات بعضی از علماء ؛ و ارباب فضل ، براي رساله ذهبیه ، دو سند به دست آوردم . آنگاه ، هر دو سند خود را بدین تفضیل ، توضیح می دهد.

موسـی بن علی بن جابر سـلامی گوید که خبر داد مرا شیخ سدید الدین یحیی بن محمد بن غلیان خازن ؛ و او گوید که من شنیدم از ابومحمد حسن بن جمهور ، او از پدرش، و نیز هارون ابن موسـی تلعکبري ، گوید من از هشام بن سهل شنیدم که او گوید من از حسن بن محمد بن جمهور ، او از پدرش که گفت مامون در مرو یا در شهر نیشابور، با حضرت علی ابن موسی علیه السلام  نشسته بودند و جمعی ازاطباء معروف ، چون یوحنا بن ماسویه و جبرئیل بن بختیشوع و صالـح بن بلهمه هندي ، در خدمت آن ها حضور داشـتند، مامون با آن ها ، از طب و خواص ادویه ؛ و کیفیت ترکیب آن ها ؛ و تاثیر در بدن انسان ؛ و نفع انواع غذاها ؛ و اسباب بروز بیماری ها گفتگو میکرد.

در همه این مقالات ، حضـرت رضـا علیه السلام  سـخنی نفرمود، بالاخره مـامون اظهـار داشت : یا اباالحسن ! شـما در این خصوص چه می فرمائیـد ؟

حضـرت رضـا علیه السلام  فرمود : در این بـاره من آزمایش ها دارم که به مرور ایام ، صـحت و سـقم آن ها بر من ثابت گردیـده است. از آن جمله مطـالبی است که دانسـتن آن ها ضـروري است و من ، آن ها که ممکن باشـد ، براي تو جمع آوري ؛ و تسـلیم می کنم ؛ و در همین موقع ، مامون ، عازم بلـخ بود ؛ و چون به شـهر مزبور رسـید ، نامه اي به حضـرت نوشت ؛ و از وي دسـتوري در چگونگی تدبیر غذاها ؛ و انواع ادویه ؛ و سایرامور، مانند : حجامت، فصد، اسـتحمام، مسواك، تنویر؛  و بسـی چیزهاي دیگر درخواست نمود .

حضـرت رضا علیه السلام  ، پاسخ مامون را ضمن رسـاله اي مرقوم داشـته ؛ و جهت مـامون به بلـخ فرسـتادند . این رساله همان است که امروز بنام طب الرضا معروف شـده است.

دیگر از آثـار گران بهاي علمی که از حضـرت رضا علیه السلام  ، به یادگار مانـده است ، کتاب فقه الرضا می باشـد که امروز، ماخـذ و مـدرك بسـیاري از احکام شرعی ما قرار گرفته ؛ و به آن عمل می نمایند.

در سـند فقه الرضـا  ؛ و صـحت و سـقم آن ، بین علمـاء اختلاف است ، امـا روی هم رفته ، اغلب بزرگـان ، به آن عمل نموده انـد.  مخصوصا در مسائل چندي که اصل حکم گویا ، نزد علماء ما مسـلم شناخته شده است . چون تحقیق کامل شود ، مدرکی جز فقه الرضا علیه السلام ، براي آن ها یافت نشده ؛ و به این ترتیب ، شاید همان ها که در صحت و سقم اخبار فقه الرضا علیه السلام  ، تردید و توقف نموده اند ، خود به آن عمل کنند.

از جمله : تخییر مسافر در مواطن اربعه : مسـجد الحرام، مسجد النبی، مسجد کوفه و حائر حسینی علیه السلام  ( بین قصر یا اتمام نماز از مسائلی که مـدرك فقه الرضـا باشـد .)

همچنین ، مخیر بودن مشتري در خیـار عیب بین ارش و یـا رد آن به بـایع ، فقـط از فقه الرضـا نقـل شـده ؛ و بزرگان ما هم به آن عمل نموده انـد.

 به هر حال ، از حضـرت رضا علیه السلام  ، آثار گران بهاي دیگر باقی ؛ و بجا مانده است که براي دانسـتن همه سخنان آن حضرت ، به کتاب هاي مشروح و مفصل ، باید مراجعه نمود.

 

ادامه دارد . . . .

منبع :

زندگانی حضرت رضا، سید زین العابدین فقیه سبزواری، مجله نامه آستان قدس، از سال 1339 تا 1341 شمسی به صورت سلسله وار

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری ( 10)

 

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام ( 10)

 

به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری

فرزند ارشد مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

قسمت دهم

 

احتجاجات امام ثامن علیه السلام

اشاره

ما فضـیلت هیچ یک از پیغمبران را انکار نداریم ، اما این شـما هستید که عیسـی را خدا می دانید اگر چنین است براي شـما روا باشد که انبیاء دیگر را هم به خدائی اختیار کنید !

چه آن که بسیاري از آن ها هم ، کارهائی را که از مسیح علیه السلام  سر زده ، صورت داده اند.

مثل آن که مرده گان چند ساله را که به صورت عظام رمیم ( استخوان هاي پوسیده ) بوده ، زنده کرده اند…

زنده شدن جمعی از بنی اسـرائیل از آن جمله است که گروهی از قوم بنی اسرائیل از بیماري کشنده طاعون از خانه و شهرهاي خود آواره و سـر به بیابان ها گذاشـته بودند . شماره این گروه ، به هزاران زن و مرد و بزرگ و کوچک، بالغ بود. اما خداوند همه آن مردم را که از مرگ گریخته بودند ، در ساعتی هلاك کرد.

این ها در نزدیک دیهی به آن صورت درآمدند.

پس از مـدتی کـه مردم آبـادي مزبـور، دیـوار بر اطراف اجسـاد آنهـا بنـا نمـوده و آن بیچارگـان در برابر آفتـاب و بـاران ، به صـورت استخوان هاي پوسیده درآمده بودند ، یکی از پیغمبران از آنجا گذشت و از وضع آن ها به حیرت افتاد.

خداوند به آن پیغمبر چنین الهام فرمود : " اگر میل داري آن ها را براي تو دوباره زنده کنم "

آن پیامبر عرض کرد آري اي پروردگار توانا .  پس دیگر بار، به وي الهام شد که آن ها را به امر خداي عزّ و جلّ بخواند. وچون او چنین کرد ، همه آن استخوان ها به صورت مردمی زنده شده ؛ ودر حالی که غبار خاك ، از سر و صورت خود پاك می کردند، از جا بر خاستند .

وهم حضرت خلیل ، به امر خداي جلیل ، چهار پرنده ي مختلف را سر بریده ؛ و گوشت آن ها را با کوفتن مخلوط کرد.

ابراهیم پیغمبر ،  آن گوشت ها را چهار قسمت کرد و بر ارتفاع چهار کوه نهاد.

پس مـأمور شـد که آن پرنـدگان را از دور بخوانـد . آن هـا به صورت اصـلی خود برگشـته ؛ و بر روي سـر ابراهیم به پرواز درآمدنـد .

از موسی کلیم هم ، نظیر همین کارها صورت گرفته است. چه آن که او روزي با هفتاد نفر از برگزیدگان امت خود به کوه طور رفته بود ، در بین راه ، آن عده به پیغمبر خود گفتند خوب است هم چنان که تو خداي را با دیدگانت مشاهده می کنی به ما هم نشان دهی.

موسـی گفت من هیچگاه خـداي خود را به چشم ندیده ام . آن ها در پاسخ وي گفتند ما تا خداي خود را به چشم نبینیم ، به هیچ وجه به تو ایمان نخواهیم آورد.

همین که این چنین سخنی از دهان آن ها صادر گردید، ناگاه صاعقه اي از آسمان فرود آمده ؛ و همه آن هفتاد نفر را هلاك ساخت . در این هنگام که موسـی پیغمبر، یکه وتنها مانـده بود ، به خداي خود نالیده و اظهار داشت : " بار خدایا اینها برگزیدگان امت من بودند که تو آن ها را هلاك کردي . اگر من با این حال به محل خود بازگردم ، هیچ گاه امتم مرا تصدیق نخواهند نمود. "

پس خداي متعال دوباره آن هفتاد نفر را زنده کرده ؛ و آن ها با پیغمبر خود از کوه طور بازگشتند…

گفتار لوقا و دیگران درباره حضرت عیسی

مرقابوس درباره عیسی علیه السلام  چنین گفته است که او کلمه ي خدا بوده ؛ و در بدن انسان حلول کرده تا به صورت بشر درآمده است…

لوقا هم در این باره اظهار داشـته است که عیسـی بن مریم و مادر او ، انسان هائی بوده انـد از گوشت و پوست و اسـتخوان و خون ، پس روح القدس در آن ها حلول نموده.

اي جـاثلیق ! آیا تو به شـهادت عیسـی درباره خود قائلی که می گویـد. " اي گروه حواري ! هیچ کس به آسـمان عروج نخواهـد کرد مگر آن که از آسمان نزول کرده باشد"  ؟

تنها خاتم پیغمبران به آسمان خواهد رفت ؛ و او بیشتر ، بر شتر سوار می شود

جاثلیق : این گفته پیغمبر ما عیسی است وما آن را انکار نداریم.

حضرت رضا : پس درباره لوقا و مرقابوس و متی نسبت به عیسی ؛ وآن چه را که به او نسبت داده اند ، چه عقیده دارید ؟

جاثلیق : آن ها همه درباره عیسی دروغ گفته اند.

حضـرت رضـا علیه السلام  : در حـالی که حضـار مجلس را مخـاطب قرار داده بود ، چنین فرمود: اي مردم ! آیـا همین جـاثلیق ، آن هـا را قبلا تزکیه نکرده بود که آن ها علماي انجیل هستند آن ها هر چه گویند صحیح و مورد قبول من خواهد بود ؟

در این موقع بود که جـاثلیق به عجز خود اقرار نموده ، اظهـار داشت : اي عـالم و بزرگ مسـلمانان ! خواهش می کنم مرا معـذور و از امر آنان گذشت فرمائی.

حضرت رضا علیه السلام  : ما به خواهش تو  ، از تو گذشتیم باز از آن چه خواهی سئوال کن

جاثلیق : لازم است کسـی غیر از من ، از شـما پرسـش کنـد . به حق مسـیح قسم است که گمان نمی کنم در میان علماي مسـلمان کسـی مانند شما باشد.

حضرت رضا علیه السلام  ، به رأس الجالوت متوجه شده ؛ و فرمود آیا تو از من سئوال میکنی یا من بپرسم؟

رأس الجالوت : نه من می پرسم. اما دلیل من باید از تورات یا انجیل و صحف ابراهیم باشد.

حضرت رضا علیه السلام  : من دلائلی از زبان حضرت موسی و عیسی و داود پیغمبر خواهم آورد که آن ها در کتاب هاي خود گفته باشند.

پرسش رأس الجالوت درباره ي نبوت محمد (ص)

 راس الجالوت : شما نبوت پیغمبر خود محمد را از کجا اثبات میکنید.؟

حضـرت رضـا علیه السلام  :  موسـی بن عمران و حضـرت عیسـی و داوود ، که پیغمـبران خـدا هسـتند ، به نبوت پیغمبر مـا یعنی حضـرت محمد ، شهادت داده اند.

راس الجالوت :خوب است در این باره قول و شهادت حضرت موسی را ثابت کنی.

حضرت رضا علیه السلام  : اي مرد یهودي ! مگر نه چنین است که موسـی بن عمران به بنی اسـرائیل وصـیت کرده بود بزودي پیغمبري از برادران شما بیاید. وچون چنین کسـی آشـکار گردد ، او را تصـدیق ؛ و کلام و گفتار وي را قبول کنیـد. آیا تو می دانی که براي بنی اسـرائیل ، برادرانی جز فرزندان اسماعیل بوده باشد؟.

آیا از قرابت اسرائیل ( یعقوب ) با اسماعیل ؛ و نسبتی که بین آن دو از طرف حضرت ابراهیم بوده است ، آگاه هستی؟

راس الجالوت :  البته این قول موسی است و ما رد آن نکنیم.

حضرت رضا علیه السلام  : در این صورت ، مگر از برادران اسرائیل ، پیمبري غیر از محمد (ص) آمده است؟

راس الجالوت : خیر نیامده است.

حضرت رضا علیه السلام  : با این ترتیب ، آن چه گفتم نزد شما صحیح است.

راس الجـالوت : آري صـحیح است ، امـا من بیشتر دوست دارم که شـما پیغمبري جـد خود محمـد ( ص ) را از کتاب تورات براي من اثبات کنی.

حضـرت رضا علیه السلام  : مگر شـما منکرید که در تورات چنین ذکر شده است :  نور از کوه طور سینا به جانب شما آمده ؛ و براي مردم از کوه ساعیر روشنی داد و جهت ما از جبل فاران هویدا و آشکارا گردیده است ؟

راس الجالوت : من به همه این سخنان آشنائی دارم اما معانی و تفسیر آن ها را به درستی ندانسته ام.

حضـرت رضا علیه السلام  : بسیار خوب . حال من تو را به مفهوم حقیقی آن ها آگاه خواهم ساخت. اما این که گفته شده " نور از جانب کوه طور آمد" ، مقصود وحی الهی است که به موسـی در کوه طور می رسـید . واین که مردم را جبل ساعیر روشـنی بخشید ، او عیسی بن مریم است که خـداي عز وجـل او را بر سـر آن کوه مبعوث فرموده و به وي الهـام فرمود . و امـا قول او که بر ما از کوه فاران آشـکارا شـد ، فاران یکی از کوه هاي مکه است که بین آن و شهر مکه یک روز راه است.

اما شعیاي پیغمبر درباره پیغمبر ما ( محمد ص ) چه گفته است  ؟

شعیـا بنـا به گفته تـو و یـارانت ، در تـورات چنین گویـد :  " من دو سوار دیـدم که زمین براي آن هـا روشن شـده ، یکی از آن دو، بر دراز گوش ؛ و آن دیگري، بر شتر سوار بوده است " . حال آن دو کیانند؟

راس الجالوت : من هیچ کدام از آن ها را تاکنون نشناخته ام، چه خوب است شما آن ها را براي من معرفی کنید.

حضـرت رضا علیه السلام  : بسـیار خوب . اما آن که بر در از گوش سوار بوده ، حضـرت عیسـی ؛ و آن که بر شتر سوار بوده است ، جـد من حضـرت محمد است. اگر همین قول تورات باشد، آیا تو آنرا انکار میکنی؟

راس الجالوت : خیر چگونه می توانم آن را انکار کنم.

گفته ي حضرت داوود درباره ي پیغمبر ما ( ص )

داوود پیغمبر هم در کتاب خود زبور گوید : " پروردگارا بر انگیزان آن را که سنت تو را بعد از فترت برپا کند.

آیا شما جز پیغمبر ما محمد، کسی را سراغ دارید که سنت را پس از دوره ي فترت ، بپا کرده باشد؟

راس الجالوت : آري این ها همه گفته هاي داود پیغمبر در زبور است . اما به عقیده ما منظور او شاید حضرت عیسی بوده که زمان او را دوران فترت دانسته اند.

حضـرت رضا علیه السلام  : آیا عیسـی خلاف سـنت عملی انجام نداده ؛ و رفتار او بر طبق سـنت تورات بوده است تا آن که خداي متعال او را به عالم بالا برد.

همچنین در انجیل نوشته شده که این پیغمبر رفتنی است ؛ و پس از او بار قلیطا ( بار کلیطا ) خواهد آمد.

او بار گناهان را سـبک ساخته ؛ و از براي شـما هر چیز را تفسـیر کنـد و به من گواهی دهـد هم چنان که من براي او گواهی دادم، من از براي شما مثل ها آوردم ؛ و او جهت شما تأویل بیاورد. آیا بودن این ها در انجیل صحیح است ؟

راس الجالوت : آري آن ها را من انکار نکنم.

احتجاج حضرت رضا علیه السلام  درباره ي نبوت همه پیغمبران

حضرت رضا علیه السلام  :  اي رأس الجالوت ! حال من از تو درباره پیغمبر خودت ، حضرت موسی ، سئوال می کنم.

رأس الجالوت :  بفرمائید.

حضرت رضا علیه السلام  :  شما چه دلیل براي اثبات نبوت حضرت موسی علیه السلام  دارید ؟

راس الجـالوت : دلیـل مـا آن است که موسـی براي اثبـات نبـوت خـود ، چیزهـا می آورد که هیچ یـک از انبیـاء سـلف ، به ماننـد آن هـا را نیاورده اند.

حضرت رضا علیه السلام  : مثلا چه چیزها آورده است ؟

راس الجـالوت : ماننـد شـکافتن دریا ، اژدها نمودن عصا ، جاري ساختن چشـمه هاي آب به وسـیله زدن عصاي خود بر سـنگ ، نشان دادن ید بیضا به مردم ؛ و آیات دیگري که همه ي مردم آن زمان ، به جز خود ، در برابر آن ها اقرار نموده اند.

حضـرت رضا علیه السلام  : صـحیح است این ها که گفتی . همه دلیل بر نبوت او بوده . در این صورت پس چه چیز شما را از اقرار به نبوت حضرت عیسی بازداشته است ؟ مگر نه او هم معجزاتی داشته که سایر مردم از آوردن مانند آن ها عاجز بودند؟

عیسی هم مرده را زنده ؛ و کور مادرزاد و پیس را شفا بخشیده است . مگر نه او از گل ، صورت و هیئت مرغ می ساخته ؛ وچون به اذن خدا در آن ها می دمید ، زنده ؛ و به پرواز در می آمدند.

راس الجالوت : این ها اقوال مردم است وما هیچ یک را به چشم خود ندیده ایم.

حضـرت رضـا علیه السلام  : آیا شـما آن چه را که از آیات و معجزات درباره موسـی نقل شـده ، به چشم خود دیده ایـد ؟  آن ها را مردم درست و راستگو نقل کرده اند .

راس الجالوت : چنین است آن معجزات به وسیله اشخاص موثق که از اصحاب موسی علیه السلام  بوده اند ، به ما رسیده.

حضرت رضا علیه السلام  : همین طور به تواتر، معجزاتی از عیسی نقل شده ؛ و شما او را انکار کردید.

در اینجا راس الجالوت سر به زیر انداخته و دیگر جوابی نداد.

فضیلت پیغمبر اسلام

حضرت رضا علیه السلام  فرمود: به همین نحو است امر پیغمبر ما محمد (ص) ؛ وآن چه را که او آورده است. از جمله این که او طفلی یتیم و فقیر بوده که شـغل او شـبانی ؛ و مزدوري بوده است. او درس نخوانـده و کتـابی هم نیـاموخته است او بـا آن که اسـتادي به خود ندیـده بود ، کتابی آورد که در آن حکایت انبیاء و سایر گذشـتگان نقل شـده، در این کتاب مثل ها و انـدرز ها آورده شده و احکامی وجود دارد که هیچ کس تا امروز مانند آن ها را نیاورده است.

او مردم زمان خود را به اسـرار درونی آن ها و آن چه را که در خانه هاي خود به جا آورده بودنـد ، خبر میـداد معجزات دیگري نیز داشـته است که ذکر همه آن ها در شمار نیاید.

راس الجالوت : خبر عیسی و محمد نزد ما به صحت نپیوسته ؛ وبه همین جهت ، به نبوت آن ها اقرار نداریم.

حضرت رضا علیه السلام  : بنا براین آن ها که درباره ي عیسی و محمد و معجزات آن ها شهادت داده اند، شهادت دروغ و زور بوده است ؟

راس الجالوت در اینجا هم دوباره سر خود را به زیر انداخته و هیچ نگفت.

 

ادامه دارد . . . .

منبع :

زندگانی حضرت رضا، سید زین العابدین فقیه سبزواری، مجله نامه آستان قدس، از سال 1339 تا 1341 شمسی به صورت سلسله وار

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری ( 9 )

 

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام ( 9 )

به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری

فرزند ارشد مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

قسمت نهم

 

اظهار عجز دیگر جاثلیق و تصدیق وي

حضرت رضا علیه السلام  ، براي مرتبه دیگر خطاب به جاثلیق فرموده و اظهار داشتند بپرس از آنچه به خاطرت می رسد.

جاثلیق :  به من خبر دهید که تعداد حواریون چند نفر بوده و علماي انجیل چه کسانی هستند؟

حضرت رضا علیه السلام  : حال به حقیقت امر میرسی.

اما حواریون عیسـی علیه السلام  ، دوازده نفر بوده انـد که از همه ي آن ها داناتر الوقا می باشـد و اما دانشـمندان نصاري ، سه نفر بودنـد :

1 – یوحناي اکبر که در بصره می زیسته است .

2 - یوحناي وسط که در قرقیسا بوده .

3 - و سوم آن ها ، یوحناي دیلمی که در ( زجار )  بسر می برده است.

یوحناي دیلمی همان کسـی است که ذکر پیغمبر ما ؛ و اهل بیت ( ع ) او ؛ و امتش نزد او رفت و هم او کسی بوده است که امت عیسی و موسـی ( بنی اسـرائیل ) را به آمـدن آن پیغمبر مژده داده است.

اي نصـرانی به خـدا قسم مـا به آن عیسـی ایمان داریم که او به محمد (ص) و دین او ایمان آورده است.

در اینجا حضرت رضا علیه السلام ، به منظوري که بعدا نتیجه ي آن آشکار شود ، به فرمایشات خود افزودند : ( چیزي که ما را به خشم می آورد و از عیسی شما به ما ناپسند آمده است ، همان سستی و کمی نماز و روزه او میباشد… )

جاثلیق که از این سخن حضرت خشمگین گردیده بود ، دیگر نتوانست خودداري کند و چنین اظهار داشت :

" به خـدا قسم که علم خود را تبـاه و کار خود را سـست کردي ؛ چه آن که من تا به حال شـما را از همه مردم مسـلمان داناتر می دانسـتم ؛ و این چنین نسبت ها چگونه بر عیسی روا باشد ؟ "

حضرت رضا علیه السلام  : چگونه من علم خود را ضایع و کار را سست کرده ام ؟

جاثلیق : از آن جا که شـما حضرت عیسی علیه السلام  را به ضعف و کمی روزه و نماز نسبت دادید، در صورتی که عبادت هاي او معروف است ؛ واو روزها را به روزه ؛ و شب ها را به عبادت و نماز ؛ بسر می برده است.

حضرت رضا علیه السلام  : عیسی ، نماز و روزه ؛ و سایر عبادت هاي خود را براي که بجا می آورده است ؟

جاثلیق : بعد از اندکی فکر ، سکوت اختیار نموده ؛ و دیگر به هیچ وجه سخنی نگفت.

حضرت رضا علیه السلام  فرمود: اي جاثلیق آن چه که از من شنیدي ، قدرت و علم را از تو سلب کرد چنان که بر دفع هیچ یک موفق نیستی. این ها که گفتم ، در تورات و زبور و انجیل و فرقان آورده شده ، به این ترتیب هر کس که مرده را زنده ؛ و کور و کر مادرزاد را ، شفا بخشد یا پیس و دیوانه را خوب کند ، باید پرسـتش نمود؟ یا این که می توان او را به جاي خدا دانسـته و همه این قبیل اشخاص را عبادت کرد؟

اي جاثلیق ! چه جواب داري ؟ و در این باب ، آیا چه پاسخی به نظرت میرسد؟

جـاثلیق :  البته گفته شـما و حق ، همـان است که آن را بر زبان آوردي لا اله الا االله

رأس الجالوت و گفتگوهاي او با حضـرت رضا علیه السلام 

بعد از اندکی ، حضـرت ، رأس الجالوت ( بزرگ علماي یهود ) را مخاطب فرموده ؛ و اظهار داشتند : اي یهودي ! درست متوجه من باش .

من تو را به تورات قسم می دهم که آیا در تورات شـما خبر آمدن محمد ( ص ) ؛ و امت او را دیده اید ؟ . آیا در آن نوشته نشده که چون امت آخر پیروان شتر سوار آمدنـد ، آن ها خـدا را به جـدیت بیشتري در مسـجدها و عبادت گاه ها پرسـتش کننـد و تسبیـح و عبادت هاي دیگر آن ها تازگی خواهند داشت ؟ ، در آن هنگام باید که بنی اسرائیل به آن ها و ملک آن ها پناهنده شوند تا دل ها آرامش یابد ؟

این اقوام ، داراي شمشیر هائی هستند که بدان وسیله از سایر کفار که در همه اقطار و ممالک عالم هستند انتقام گیرند؟

آیا این چنین کلماتی در تورات ذکر شده یا نه ؟

رأس الجالوت : آري ما این سخنان را در تورات می یابیم .

براي مرتبه دیگر حضـرت رضا علیه السلام  ، از جاثلیق نصـرانی پرسیدند - شما کتاب شعیا را چگونه یافته اید ؟!

جاثلیق : من آنرا درست میدانم ؛ و حرف به حرف خوانده ام.

پس توجه به هر دوي آن ها نموده ؛ و فرمودند : " شما می دانید که این سخن از شعیا است . "

( اي قوم من ! صورت کسـی را می بینم که بر چهارپائی سوار شده و جامه ها از نور پوشـیده است و نیز شتر سواري را مشاهده کردم که نور او مانند ماه و تابندگی آن باشد. جاثلیق و راس الجالوت هر دو تصدیق کردند که شعیا این کلمات را گفته است.

حضـرت رضا علیه السلام : اي جاثلیق ! تو از عیسـی به یاد داري که گفته باشـد : من به جانب آفریـدگار شـما روانه شوم و فار قلیطا (محمـد) خواهد آمد ؛ و او کسـی است که براي من ، به حق گواهی دهد ؛ و او همان کسی است که همه چیز را تفسیر کند ؛ و هم او ستون کفر را درهم شکند ؟

جاثلیق :  شـما چیزي را از انجیل فروگـذار نکردیـد و ما به همه ي آن ها اعتراف داریم. آن را از دست داده اید از آن پس آن را نزد که یافته و چه کس این انجیل را براي شما آورده است؟

جاثلیق : ما فقط انجیل را یک روزه گم کردیم ؛ واز آن پس ، آن را نزد یوحنا و متی یافتیم

حضـرت رضا علیه السلام  : معلوم شـد معرفت شـما درباره انجیل انـدك است. اگر چنین بوده ، پس آن همه اختلاف از کجا است؟ اگر این همان انجیل اول می بود ، نباید در آن ها موارد اختلاف دیده شود.

بـدان هنگـامی که انجیـل اصـلی از میان رفت ، ملت نصاري نزد علماي خود گرد آمـده و اظهار داشـتند که پیغمبر ما عیسـی بن مریم کشته شد ؛ و ما انجیل را از دست داده ایم.

شمـا که علمـاي بزرگ مـا محسوب هستیـد ، آیا از آن چیزي به خاطر داریـد؟. علماي شـما از جمله لوقا و مرقابوس گفتنـد انجیل در سینه هاي ما ضبط است.

ما آن را در روزهاي یکشنبه هر هفته ، قسمت به قسمت ، بر شما می خوانیم و شما آن ها را ضبط کنید. شما بر چنین امري اندوهناك نباشید و نباید که عبادت گاه ها را خالی گذارید.

از آن به بعـد چهـار نفر که اسـامی آنهـا الوقـا، مرقـابوس، یوحنا ومتی بود ، این انجیل ها را جهت شـما ترتیب دادنـد واین چهار نفر از شاگردان علماي اول شما بوده اند. آیا تو آن را بدین خصوصیت ، تا به حال شنیده بودي؟!

جاثلیق : من تا این هنگام چگونگی آنرا نمی دانستم و از علم شما درباره ي انجیل بر من اموري روشن گردید.

حضـرت رضـا علیه السلام  : حـال شـهادت این چنـد نفر نزد شـما چگونه باشـد؟

جاثلیق :  این ها بزرگان ما محسوب می شونـد و شـهادت آن ها درست است و مـا هر چه را که از آن هـا بـدانیم قبول خواهیم داشت. پس حضـرت رضـا علیه السلام  متوجه مـامون و سایر حضار گردیـده وفرمودند بر اقرار او گواه باشد…

مامون و همه حاضرین اظهار داشتند که ما شاهد هستیم.

حضرت رضا علیه السلام : اي نصرانی ! من از تو می پرسم آن چه گفته شد و تو شنیدي . همین طور بود یا خیر؟

جـاثلیق : انکـار مـن از این جهت است که کسـی که مرده را زنـده و کـور، کر و پیس را شـفا بخشـد ، جز خـدا ممکن است دیگري باشد ؟

حضـرت رضا علیه السلام  : پس الیسع پیغمبر ؛ و حزقیل نبی هم مانند عیسـی ، مرده را زنده نمودند ؛ و بر روي آب ، راه می رفتند باید مردم ، آن دو را نیز خدا دانند ؟  در صورتی که پیروان آن ها هیچ گاه چنین اندیشه اي را درباره ي آن ها نکردند.

حزقیل ، در یک آن ، سـی و پنـج هزار مرده را که یکصد سال از مرگ آن ها می گذشت ، زنده کرد . چنان که در تورات هم آورده شده که این عده ، همگی از جوانان بنی اسـرائیل بودند که بخت النصـر آن ها را از میان اسیران اسرائیلی انتخاب کرده ؛ وآنان را از بیت المقدسکه محل زد و خورد آن ها بود به شهر بابِل برده بود.

سپس خداي بزرگ حزقیل پیغمبر را به سوي آن ها فرستاد و او همه را زنده کرد.

در این موقع حضـرت رضـا علیه السلام  ، روي مبارك را به سـمت رأس الجالوت ، بزرگ علماي یهود ، نموده ؛ و فرمودنـد آیا نه چنین بود که ذکر آن در تورات رفته است ؟  رأس الجالوت تصدیق کرد.

پس حضـرت رضـا علیه السلام  ، دو مرتبه فرمـود: اي یهـودي ! تـو این سِـفر از تورات را بگیر تـا من بخوانم. حضـرت آیـاتی چنـد از تورات را بطوري قرائت فرمودند که رأس الجالوت متحیر ماند ؛ و شیفته خواندن آن بزرگوار گردید.

بعد از آن دیگر بار حضرت رضا علیه السلام  ، رو به جاثلیق نصرانی نموده ؛ و سخنانی به این مضمون ادا فرمودند :

اي جاثلیق ! من می خواهم از شما بپرسم که آیا مردم پیش از حضرت عیسی بودند یا آن که عیسی علیه السلام ، پیش از همه مردم بوده است؟

رأس الجالوت : بلکه مردم پیش از حضرت مسیح بوده اند .

( تقاضاي قریش از پیغمبر اسلام )

حضـرت رضـا علیه السلام  : عـده اي از اعراب قریش در حضور پیغمبر خـدا گرد آمـده و چنین درخواست کردنـد که بعضـی از مردگانش به وسـیله ي دعاي آن حضـرت زنده شوند، حضرت رسول هم رو به علی بن ابیطالب علیه السلام  فرموده و اظهار داشتند برو به قبرستان و نام گروهی از اموات را که آن ها خواهند به صداي بلند بخوان و بگو ای فلان و فلان ! ، محمد رسول پروردگار شما ، از شما خواسته است که به اذن خداي عزّ وجلّ از جاي خود برخیزید .

علی ابن ابیطالب علیه السلام  هم چنان کرد که پیغمبر خواسته بود.

سپس همان اشـخاص که سال ها و ماه ها قبل مرده بودنـد ، از جا برخاسـته و گرد و خاك از سـر و روي خود می افشا ند نـد وبعـد از آن قریش ، از آن هـا مطالبی را که منظور بود ، از آن ها پرسـیدند و آن ها هم به صـراحت خبر دادنـد که محمـد (ص) ، به نبوت مبعوث شـده و اضافه کردند که ما هم دوست داشتیم زمان آن بزرگوار را درك کنیم و به وي ایمان آوریم…

باز حضـرت رضا علیه السلام  ، فرمود پیغمبر ما ، هم کور مادرزاد و دیوانه و اشخاص پیس را مکرر شفا بخشید و با چهارپایان و پرندگان حرف زد وبا همه این ها هیچ گاه ما او را به خدائی نگرفتیم.

 

ادامه دارد . . . .

منبع :

زندگانی حضرت رضا، سید زین العابدین فقیه سبزواری، مجله نامه آستان قدس، از سال 1339 تا 1341 شمسی به صورت سلسله وار

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری ( 8 )

 

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام ( 8 )

به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری

فرزند ارشد مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

قسمت هشتم

 

شرح مجلس مناظره

آن چه در این جا نقل می شود از بیان حسن بن محمـد نوفلی است که در آن روز همه جا در خدمت حضـرت رضـا علیه السلام بوده است.

نـامبرده گویــد چـون در خـدمت حضــرت بر مـامون وارد شـدیم ، مجلس عظیمی مشاهـده کردیـم کـه عـده ي زیـادي از بزرگـان و دانشـمندان و وجوه طبقات مردم ، در آن حضور یافته و همین که چشم آن ها به حضـرت رضا علیه السلام افتاد ، همگی به احترام حضرتش از جا بر خاستند . آنگاه ، مامون با حضرت رضا علیه السلام ، نشسته ، اما دیگران ، به همان حال ایستاده بودند که حضرت همه آن ها را امر به جلوس فرمود.

مـامون ، مـدتی بـا حضـرت رضـا علیه السلام ، به گفتگو و صـحبت پرداخته ، سـپس متوجه جـاثلیق (عالم نصاري ) شـده و گفت اي جاثلیق این شخص ، پسر عم من ، علی بن موسی بن جعفر از فرزندان فاطمه ، دختر پیغمبر ما ؛ و پسر علی بن ابیطالب علیهم السلام است .

من دوست دارم که تو با او گفتگو و محاجّه کنی ؛ و از در انصاف در آئی.

جاثلیق در پاسخ مامون اظهار داشت یا امیرالمومنین ، چگونه با کسی مباحثه و احتجاج کنم که او بر من ، از کتابی استدلال کند که من آن را انکار داشته ؛ و از پیغمبري سخن به میان آورد که هنوز به آن ایمان نیاورده ام ؟

حضرت رضا علیه السلام فرمود اي جاثلیق اگر من دلیل و حجت خود را به انجیل مستند کنم ، آیا تو آن را قبول خواهی کرد؟

جاثلیق : البته به خـدا قسم آن را قبول میکنم . زیرا من نمی توانم چیزي را که از انجیل نقل شـده ، انکار کنم . من آن را قبول می کنم هرچند به ضرر من تمام شود.

حضرت رضا فرمود پس بپرس از آنچه خواهی ؛ و جواب آن را نیز بفهم.

جاثلیق : آیا در نبوت عیسی و کتاب او چه عقیده دارید؟

حضـرت فرمود : من به نبوت عیسی و کتاب او اعتراف دارم ؛ و هم به آن چه که او به امت خود مژده داده ؛ و حواریون آن را قبول کرده اند، معترفم … اما من به پیغمبري آن عیسی که اقرار به نبوت محمد و قرآن او نکرده باشد ، ایمان ندارم.

پس گفتگو و محاجّه بین حضرت رضا علیه السلام و عالم نصاري به طول انجامیده و حضرت به اسفاري چند از انجیل استشهاد فرمودند که آن شخص خواه ناخواه آن ها را قبول کرد.

آنگاه حضـرت رضا علیه السلام متوجه راس الجالوت (عالم یهود) گردیده و سـئوالاتی درباره خبر نبوت پیغمبر اسـلام و نشانه هاي امت وي در تورات فرمودند که به همه آن ها اقرار و اعتراف نمود.

سپس بین حضرت رضا و عمران صابی ، گفتگوها و مناظراتی صورت گرفت که دامنه آن ها تا ظهر به طول انجامید…

حضرت رضا علیه السلام فرمود الان ظهر است ؛ وما باید نماز بخوانیم . آنگاه برگردیم . در این هنگام حضـرت از جا بر خاسته و مامون نیز ازجا حرکت کرد.

حضـرت رضا متوجه اندرون گردیده ؛ ودر آن جا نماز خواند.اما سایر مردم در بیرون ، پشت سـر محمد بن جعفر (عم حضـرت رضا ) علیه السلام نماز گزاردند .

 بعد از مدتی ، حضرت رضا علیه السلام دوباره از اندرون بیرون آمده ودر جاي خود جلوس فرمودند.

براي مرتبه دیگر ، گفتگوهـا و مباحثـات بین حضـرت و عمران روي می دهـد که بیشتر آن هـا دربـاره مبـدأ و یگـانگی ذات پروردگـار صورت گرفته است.

در همه آن موارد حضرت رضا علیه السلام جواب هاي کافی به سئوالات عمران داده و حجت های قانع کننده براي او آوردند.

از آن جا که این مختصـر ، گنجایش نقل همه ي این مناظرات و تفصیل آن ها را ندارد ، لذا مطالعه مشروح آن ها را به کتاب هاي مبسوطی که در این خصوص نوشته شده ، واگذار می کنیم.

بایـد دانست که مناظرات حضـرت علی بن موسـی تنها با احبار یهود و بزرگان نصاري و مجوس و سایر ادیان صورت نگرفته ، بلکه با علماء نامی اسلام ، از ادباء و متکلمین ؛ و آن ها که داعیه دانش و فضل داشته اند نیز ، کرارا انجام پذیرفته است.

مناظره دیگر

از جملـه حضـرت رضـا علیه السلام بـا سـلیمان مروزي کـه در آن روز به فضـل و دانش فوقالعـاده معروف بـوده و به اصـطلاح از متکلمین بزرگ به شـمار می رفته است ، کرارا در باب توحید و صفات دیگر پروردگار عالم ، مناظره فرمود و در همه آن ها سلیمان نامبرده بالاخره تسلیم گردیده است.

حضـرت رضـا علیه السلام مناظرات ادبی مفصل با خود مامون نیز داشـته است که مشـروح آن ها در کتبی که شـرح حالات حضـرت در آن ها نوشته شده ثبت است…

رفتار حضـرت رضا علیه السلام با غلامان و زیردستان خود

صدوق از یاسر ، خادم مخصوص حضرت رضا علیه السلام نقل می کند که چون حضرتش مجلس را خلوت می دید ، خدمه ي خود از بزرگ و کوچک را نزد خود خوانده ؛ و با آن ها از جهات دیگر ، صـحبت می فرمود به طوری که آن ها هم با آن حضرت انس فراوان پیدا کرده بودند … حتی در هنگام غذا خوردن ، آن ها را دعوت می فرمود که در سر یک سفره با او غـذا تناول کننـد.

یاسـر گوید روزي که به همین وضع ، ما حضور مبارك آن بزرگوار بودیم ، ناگاه صداي باز شدن دري که از طرف خانه مامون به منزلگاه حضرت باز می شد شنیده شد، حضرت رضا علیه السلام دانستند که مامون است که قصد شرفیابی دارد.

پس به ما امر فرمودنـد که برخیزیـد و پراکنـده شوید … ما همه از خدمتش بر خاستیم و مامون وارد شد . حضـرت رضا خواسـتند به احترام خلیفه ، از جا حرکت کننـد اما مامون ، حضـرت را به جـدش پیغمبر اکرم قسم داد که براي او بر نخیزند. آنگاه مامون خود را بر روي پاهاي مبارك حضـرت رضا علیه السلام انداخت و مکرر صورت آن بزرگوار را بوسـید . بعد از انجام تعارفات ، خلیفه شـروع به خواندن نامه اي نمود که با خود آورده بود.

درآن نامه ، خبر فتح قلاعی چند از نواحی کابل بود . چون مامون از خواندن نامه فراغت یافت ، حضرت رضا علیه السلام فرمودند آیا از شنیدن خبر فتح چند آبادي از سرزمین هاي کفار و مشرکین ، شما را تا این حد خرسند نموده است…؟

مامون در جواب گفت آیا از شنیدن چنین خبري نباید خرسند بود؟

حضرت رضا علیه السلام فرمودند چرا اما باید درباره امور مسلمین که امروز زمام اختیار آن ها به دست تو واگذار است ، بیشتر توجه کنی. حقوق آن ها را ضایع نگذاشـته و کار آن ها را بدست دیگران واگذار نکنی. تو در اینجا نشسته و از مدینه پیغمبر که روزي مرکز وحی بوده ، بی خبر هستی.

آیا خبر داري که بر آن مردم ، چگونه روزگار می گذرد ؟ اگر از کسی شکایت داشته باشند، آیا می توانند به سمع تو برسانند ؟. اي مامون از خـدا بترس و در امر مسـلمین تا این حد ، سـستی و سـهل انگاري مکن . تو باید به مدینه پیغمبر؛ و جاي مهاجر و انصار مراجعت کنی که آن جا مرکز ممالک اسلامی است و می توانی به همه جا رسیدگی کنی…

بعد از این سخنان ، مامون از عقیده حضرت رضا در این خصوص استفسار کرد.

حضرت فرمود تو باید بدون فاصله ، از این سرزمین حرکت کرده و به حجاز و مدینه برگردي.

چیزي نگذشت که مامون از جا برخواسته ؛ و عرض کرد چه خوب رأي بود . عقیده ي من نیز همین است.

مـامون بعـد از رسـیدن به جایگـاه خود دسـتور داد که سـپاهیان جمع آوري شـده ، وسائل حرکت او را به جانب عراق و حجاز فراهم آورند.

علـت حرکـت مـامون بـه سـمت عراق ، بیشـتر از آن جهـت بـود کـه او خـبر اغتشاشـاتی را از طرف عراق و مردم آن جـا ، مخصوصـا از بنی عباس شنیده بود.

مردم عراق مخصوصـا بنی عبـاس چون از خبر ولایت عهـدي حضـرت علی بن موسـی آگاه شدنـد ناگهان به هم برآمـده و بر مامون سخت اعتراض کردند تا آن جا که تصمیم به خلع وي از خلافت گرفتند.

بالاخره آن ها مامون را از خلافت خلع ؛ و با ابراهیم فرزند مهدي عباسی بیعت کردند.

این عمل در بغداد به سال  202 هجري صورت گرفته و فاصله اي نشد که خبر آن در مرو ابتداء به حضرت رضا علیه السلام و فضل ، آنگاه به مامون رسید.

گزارش مجملی از اغتشاش عراق

چون خبر ولایتعهدي حضرت رضا علیه السلام به بغداد رسید وحسن بن سهل مأمور اجراي این امر و تغییر شعار عباسیان گردید ، مردم بغداد اختلاف کردنـد، بعضـی اظهار تبعیت نموده ؛ و عـده اي گفتند نه بیعت میکنیم ؛ و نه لباس سبز در بر خواهیم کرد . بالاخره دسـته ي دوم پیروز گردیده و بعد از گفتگوها ، قرار بر این گذاشتند که یک نفر از خاندان عباسیان را انتخاب ، همگی با وي بیعت کنند…

این قرعه به نـام ابراهیم بن مهـدي عموي مـامون اصـابت کرد و چنانکه گفتیم او را در اول محرم سال  202 هجري به خلافت اختیار نمودند.

بعـد از آن ابراهیم بـا جمعی از اهل بغـداد بر کوفه و سایر شـهرهاي عراق غالب شـده و اداره امور شـهر بغـداد را به دو فرزنـد هادي عباسی ، عباس و اسحاق واگذار کرد.

ابراهیم بن مهدي در چهارم محرم همین سال رسما به نام خود خطبه خوانده و به ضبط ممالک اسلامی قیام نمود.

از طرفی حسن بن سـهل که چنان که گفتیم مأمور اجراي ولایتعهدي حضـرت رضا علیه السلام در عراق بود، دچار زحمت بسـیار شده و هنوز چیزي از این مقدمه نگذشته بود که غالب مردم جانب ابراهیم را گرفتند.

اما ابراهیم مردي سست رأي و بی اراده بود بطوریکه به هیچ وجه لیاقت زمامداري مسلمین را نداشت . او تنها به شعر و موسیقی علاقه فراوان داشت و بیشتر اوقات او به همین نحو کارها می گذشت.

حسن بن سـهل جهت تحکیم موقعیت خود و برادرش ناچـار بـا ابراهیم از در کـارزار درآمـد امـا مکرر از سـپاهیان ابراهیم شکسـت خورد . حسن در کار خود سـرگردان بود و هردم آهنگ جائی می نمود . بالاخره درصـدد برآمد که خود عزم واسط نموده و عباس بن موسی جعفر را به کوفه گسیل دارد.

زیرا او تصور میکرد در کوفه طرفداران بنی علی بیش از جاهاي دیگر بسر برده و ممکن است آن ها را یاري کنند.

امـا او از دوروئی و نفـاق اهل کوفه ، گویا بی خبر بود که در چنین تصادمی که میان بنی العباس و بین علی روي داده ؛ و ظاهرا پیروزي هم با دسته اول محسوب می شود مردم کوفه با وي همراهی نخواهند داشت.

مناظرات علمی

چون ذکر منـاظرات علمی حضـرت رضا علیه السلام ؛ و درج همه سـخنان آن بزرگوار را از حوصـله این نامه بیرون یافتیم ، لـذا در شـماره قبل ، مطالعه آن ها را به بعضـی از کتب اخبار مانند عیون اخبار الرضا و احتجاج طبرسـی و تاریخ هائی که در شرح زندگانی حضرت رضا علیه السلام نوشته شده است محول داشتیم. اما عده اي از خوانندگان محترم این نامه اظهار علاقه نمودند که بر سبیل اختصار واجمال هم که باشد ، بر قسمتی از آنها اطلاع حاصل کنند. از این جهت به درج قسـمتی از آن گفتگوهـا که در مجـالس علمی آن حضـرت در مـدت اقـامت در شـهر مرو؛ و یا دیگر شـهرهاي خراسان روي داده است ، مبادرت می شود.

به طوریکه قبلا  هم اشاره شـد ، یکی از مجالس بزرگ که به این منظور و بنا به درخواست مامون در مرو تشـکیل یافت ، همان مجلس مناظره اي است که در آن علماي بزرگ زردشتی و سـتاره پرسـتان (صائبین ) و یهود و نصاري ، دعوت شده و حضـرت رضا علیه السلام با هر یک از آن ها به گفتگو و احتجاج پرداخته اند.

مقدمات تشکیل این اجتماع و منظور اصلی از آن در نامه قبل ذکر شد . به همین جهت ، به قسمت هاي بعدي آن می پردازیم.

مجلس مناظره

 چون مجلس مزبور از هر جهت آراسـته شد ، مامون خطاب به بزرگ علماي نصاري نموده و اظهار داشت: " اي جاثلیق ! این شـخص را که می بینی پسـر عم من علی بن موسـی بن جعفر علیه السلام ، از فرزنـدان فاطمه دختر پیغمبر (ص) و فرزند علی بن ابیطالبعلیه السلام است که از مدینه به دیدار ما آمده ؛ و من دوست دارم که تو با او گفتگو و احتجاج نموده و از طریق انصاف عدول نکنی.

جـاثلیق در جواب مـامون اظهار داشت یا امیرالمؤمنین من چگونه با کسـی محاجّه که دلیل او بر من، از کتابی است که من آن را انکار دارم و از پیغمبري سخن به میان آورد که هنوز به آن ایمان ندارم.

حضرت رضا علیه السلام : اي نصرانی اگر حجت و دلیل من از کتابی باشد که به آن اقرار دادي (انجیل) چگونه است ؟!

جاثلیق : اگر چنین باشد من چگونه می توانم آن را قبول نکنم ؟  به خدا قسم ! من به آن اقرار خواهم کرد ؛ هرچند به ضرر من تمام شود.

حضرت رضا علیه السلام : پس بپرس از آن چه خواهی و جواب آن را درست بفهم.

جاثلیق : شما در موضوع نبوت حضرت عیسی ؛ و کتاب او ، چه عقیده دارید ؟ آیا چیزي از آن دو را انکار میکنید؟!

حضرت رضا علیه السلام  : من به نبوت عیسی بن مریم ؛ و کتاب او معترف هستم ؛ و هم به آن چه که او امت خود را بدان بشارت داده است… هم چنان که حواریون نیز به آن اقرار و اعتراف داشته اند.

اما این قسمت را هم بدان که ما به نبوّت آن عیسی که از رسالت محمد و کتاب او ( قران ) بی خبر بوده و پیروان خویش را به آن دو مژده و خبر نداده باشد ، اقرار نداریم.

در این موقع ، جاثلیق پرسید مگر نه آنست که هر دعوي و حکمی، به شهادت دو گواه عدل اثبات می شود؟

حضرت رضا علیه السلام : آري چنین است .

جاثلیق : پس شما دو شاهد عادل براي نبوت پیغمبر خودتان محمد ( ص ) اقامه کنید ، من آن را قبول کنم. اما این دو شاهد باید از کسانی باشـند که گواهی آن هـا در میان ملت ما قابل قبول باشـد. به این ترتیب اگر شـما هم از من ماننـد آن را بخواهیـد آن ها را معرفی خواهم کرد.

حضـرت رضا علیه السلام : حال از در انصاف درآمدي . چگونه است اگر من کسـی را معرفی کنم که در دوران خود عیسـی بسر می برده ؟  آیا چنین شخصی را قبول خواهی کرد؟!

جاثلیق : این چنین کس کیست ؟ و نام وي چیست؟

حضرت رضا علیه السلام : نام او یوحناي دیلمی است.

جاثلیق : بسیار خوب . به به چه کسی را نام بردي . این شخص از پیروان خاص مسیح و دوست ترین مردم نزد او است.

حضـرت رضا علیه السلام : من تو را به خـدا قسم می دهم ، آیا نه چنین است که در انجیل شـما آورده شده که همین یوحنا گوید مسـیح مرا به دین محمد عربی ( ص ) خبر و بشارت داده ؛ و این محمد ، بعد از عیسـی خواهد آمد من حواریون خود را به این خبر مژده دادم و آن ها هم به او ایمان آوردند ؟

جاثلیق : این صـحیح است . یوحنا چنین خبري را از مسیح یاد نموده ؛ و به نبوت مردي بعد از خود نیز مژده داده است چنان که از وصی و خاندان او هم سخنانی آورده ، اما او را مشخص نفرموده است که در کدام زمان خواهد آمد.  هم چنین از نام آن ها ذکري نشده است که ما آن ها را بشناسیم.

حضـرت رضا علیه السلام : اگر ما کسـی را معرفی کنیم که او انجیل را خوب بدانـد و نام محمـد ( ص ) ؛ و اهل بیت او را نیز براي تو بخواند ، آیا آن وقت ایمان می آوري؟!

جاثلیق : البته این گفتاري است منطقی و استوار.

حضـرت رضـا علیه السلام : در حـالی که متوجه به نسـطاس رومی که در آن مجلس حاضـر بود گردیـده ، فرمودنـد آیا تو باب سوم انجیل را چگونه خوانده اي و از بر داري؟!

نسطاس : من اگر آن را خوانده باشم حفظ نکرده ام . پس حضرت متوجه رأس الجالوت شده ؛ و پرسیدند آیا انجیل را خوانده اي؟

رأس الجالوت : به جان خودم که من انجیل را بسیار خوانده ام.

حضـرت رضا علیه السلام : باب سـیم انجیل را می خوانم و تو آن را خوب گوش کن . اگر در آن ذکري از پیغمبر ما محمـد ( ص ) و خاندان وامت وي باشد ، پس تصدیق کن و گرنه خیر.

در این هنگام ، حضـرت رضا علیه السلام ، همان باب از انجیل را با نهایت فصاحت قرائت نمودند و چون به نام پیغمبر اسـلام رسید در همان جا توقف فرمودند . سپس متوجه مرد نصرانی ( جاثلیق ) گردیده و گفتند تو را بحق عیسی و مادر او مریم ، قسم می دهم آیا من به انجیل دانا هستم یا نه ؟

جاثلیق : آري . حضـرت رضا علیه السلام  باز قسـمت دیگر از انجیل را که در آن از محمـد ( ص ) پیغمبر اسـلام و اهل بیت علیهم السلام و امت او یاد شده بود ، تا به آخر، قرائت کرده ؛ و اضافه فرمود : حال اي نصرانی ! چه جواب می گیري ؟  اگر این ها همه گفته ي مسیح بود و تو آن ها را انکارمی کنی ، پس نبوت موسی و عیسی را تکذیب کرده ؛ و چون به خدا و پیغمبران او و کتاب آن ها کافر شدي ، کشتنت لازم آید.

جاثلیق : من البته آنچه را به نظرم روشن شود که در انجیل و سایر کتب آسمانی ذکر شده ، هیچ گاه انکار نمی کنم.

در این هنگام باز حضرت رضا علیه السلام  ، توجه به حضار مجلس نموده و فرمودند بر اقرار وي گواه باشید.

 

ادامه دارد . . . .

منبع :

زندگانی حضرت رضا، سید زین العابدین فقیه سبزواری، مجله نامه آستان قدس، از سال 1339 تا 1341 شمسی به صورت سلسله وار

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری ( 7)

 

 

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام ( 7 )

به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری

فرزند ارشد مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

قسمت هفتم

ازدواج با خواهر مأمون

دیگر از وقایعی که در مدت اقامت حضـرت علی بن موسی علیه السلام در خراسان جهت آن بزرگوار رویداده است ، همان ازدواج با خواهرمـامون ( امّ حبیب ) بود . بـدین قرار که چون امر ولایتعهـدي نسـبت به حضـرت علی بن موسـی علیه السلام ، به تحقق پیوسـته و پـا برجـا گردید ، مامون خواست که این پیوند را محکم تر کند.

پس به حضرتش همین پیشنهاد امر ازدواج را با خواهر خود نمود.حضرت هم بنا به مصالحی این پیشنهاد را قبول فرمود و براي انجام آن ، مجلس عظیمی از طرف مـامون تشـکیل یـافت . معروف است که مـامون در همین مجلس دختر خود ( امّ الفضل ) را نیز به حضـرت جواد علیه السلام که در آن هنگام طفل خردسالی بوده و در مدینه بسر می برد ، تزویج کرد  ؛ و هم نوشته اند که باز در همین مجلس ، دختر حسن بن سهل ، ( بوران ) را جهت خود ، به عقد درآورد. اما چون هنوز در آن هنگام ، بیش از ده سال از عمر بوران نگذشـته بود ، لذا اصل ازدواج  ، بعد از هشت سال دیگر انجام پذیرفت . به این ترتیب ،  در این مجلس ،  فقط به اجراي صیغه عقد ، جهت حضرت جواد علیه السلام و شخص او اکتفا گردیده است.

بوران ، بعـدها از بانوان نامی جهان بشـمار آمـد که همه مورخین ، از محسّـنات صوري و معنوي او در کتب خود یاد نموده اند، چنان که مجلس جشـنی که حسن بن سـهل جهت زفـاف همین دختر بـا خلیفه فراهم آورده بود ، هنوز زبـانزد غـالب وقـایع نگـاران و مورخین گردیده است.

آزمایش مقام علمی و پایه کمالات حضرت رضا علیه السلام

اشاره

دیگر از اموري که در مدت اقامت حضرت رضا علیه السلام در خراسان جهت آن حضرت روي داده و می توان آن را نام برد ، همان مناظرات و احتجاجات علمی حضرتش با علماء ادیان مختلفه بوده است…

براي این منظور ، مامون مجالس بزرگ تشـکیل داده بود . دانشـمندان بزرگ اسلامی و متکلمین ؛ و همچنین علماء سایر ادیان را از همه جا ، به خراسان دعوت میکرد.

غرض اصـلی مـامون بحسب ظاهر ؛ و بنا به ادعاي مکرر خودش، شـناساندن مقام علمی حضـرت رضا علیه السلام ، به ارباب علم و فضل بود، از طرفی ، او خود را طرفـدار علم ؛ و دانش دوست معرفی نموده و می خواست از این قبیل مجالس اسـتفاده علمی نموده باشـد. شاید هم در ضمن ، نظر او ، آزمایش مقام علمی ؛ و پایه کمالات حضرت رضا علیه السلام از هر جهت بوده است.

به همین جهات ، مامون مکرر دسـتور داد که حضرت رضا علیه السلام ، با علماء و دانشمندان مناظره فرموده ؛ و مخصوصا ، مسائل بسیار مشکل و غامض را مطرح می نمود.

از همه این مجـالس مهم تر، همـان مجلسـی بود که بنا به امر مامون ، از غالب علماء ادیان مختلفه ، چون جاثلیق بزرگ مـذهب نصاري و راس الجالوت دانشمند معروف یهود ؛ و علماء مذهب زردشتی و روساي صابیان ( ستاره پرستان ) ؛ و بزرگان دیگر دعوت شده بود.

صـدوق در عیون اخبـار الرضـا و سایر محـدثین ، تفصـیل مـذاکرات این مجلس علمی بزرگ را نقل نموده ؛ و ما قسـمتی از آن را نقل می کنیم.

یک روز در خدمت امام

روزي مـامون بـه وزیر خـود فضـل بـن سـهل دسـتور داد کـه مجلس عظیمی تشـکیل دهـد که در آن علمـاء بزرگ نصـاري، یهـود، زردشتی، صائبین و سایر فرق مختلفه حضور یافته وبا حضرت رضا علیه السلام بحث و مناظره کنند.

فضل بنا به امر خلیفه ، از همه آن ها در روز معین دعوت نموده ؛ واز آن ها که در مرو نبودند نیز، دعوت کرد.

در آن روز ، همگی در شهر مرو حضور یافته و فضل بن سهل آن ها را به نزد خلیفه برده ؛ و یک یک را معرفی نمود.

مـامون با هر یک از آنها اظهار عطوفت و مهربانی نمود . آنگاه خطاب به آن ها چنین اظهار داشت :

 " من شـما را جهت امر خیري دعوت کرده ام ؛ و دوست دارم هیچ یک تخلف ننمائید . من شـما را جهت مناظره با پسـر عمم علی بن موسی بن جعفر علیه السلام ، که از مدینه به مرو آمده است ، دعوت می کنم که فردا همگی حاضر شوید."

آن ها همه از اظهار محبت خلیفه خرسند گردیده ؛ و قبول خود را اعلام نمودند.

از طرفی هم مامون ، یاسر خادم را به حضور حضرت رضا علیه السلام فرستاد ؛ و منظور خود را بدان وسیله به حضرتش معروض داشت.

یاسر به خدمت حضرت شرفیاب و چنین عرض کرد :

مـامون می گویـد برادرت فـداي تـو بـاد . جمعی از اربـاب علـم و فضـیلت ، از مـذاهب مختلفـه نزد من گرد آمده انـد ؛ و من در نظر دارم مجلسـی تشکیل دهم که اگر شما مایل باشید ، براي گفتگو با آن ها در این مجلس حضور یافته ؛ واگر میل نداشته باشید ، به خود زحمت ندهید و ممکن است ما و آنها ، به حضرتت آئیم.

گفتار حسن بن محمد نوفلی

در این باره حسن بن محمد معروف به نوفلی ،  درباره تشـکیل این مجلس چنین گوید : " همین که یاسـر خادم مخصوص حضـرت رضـا علیه السلام که از طرف مامون مأمور پـذیرائی حضـرتش بود ، از خـدمت مرخص شـد . آن حضـرت متوجه ما گردید و فرمودند " نوفلی  تو از اهل عراقی و مردم عراق زیاد، تنـدخو نیسـتند . آیا در این باره به نظر تو چه می رسـد؟ "

نوفلی گویـد من عرض کردم فدایت شوم خلیفه می خواهد شـما را امتحان کند، چون او میل دارد مقام علمی شـما را بهتر بداند اما بنائی نا اسـتوار و بی اساس نهاده به خدا قسم که بد بنائی گذارده است.

حضرت رضا علیه السلام ، فرمود مگر او چه بنائی نهاده است ؟

نوفلی گویـد عرض کردم متکلمین و اصـحاب بـدعت ، برخلاف علماء و دانشـمندان هسـتند . چه آن که مردم دانا از هر ملتی باشـند ، جز منکرات را انکار ننموده ؛ و در برابر حجت محکم ؛ و دلیل منطقی ، خاضع میشوند . در صورتی که اصحاب کلام و مقالات آن ، چنین نبوده است و به مغالطه و سفسـطه ، بیشتر متوسل میشوند تا به اسـتدلال .

 حضـرت رضا علیه السلام ، از شـنیدن این کلمات تبسـمی فرموده و اظهار داشتند :

" اي نـوفلی آیـا تو چنین گمـان می کنی که آن هـا دلیـل را بر من قطع نموده و راه را سـد میکننـد؟ "

نوفلی :  نه بخـدا قسم ! من هرگز چنین توهمی نکرده ؛ وبر شما هراسی ندارم ؛ و امیدوار هستم خدا شما را بر آن ها پیروز نماید.

باز حضرت رضا علیه السلام فرمودند :  " اي نوفلی آیا می خواهی بدانی که مامون چه وقت از کرده ي خود پشیمان می شود؟

او چون احتجـاج مرا بر اهل تورات به تورات ؛ وبر اهل انجیل به اسـفار انجیل ؛ و بر رد اهل زبور به زبور آن ها به بینـد ، یا بر رد صائبین وزردشتیان ، به زبان عبري و فارسی مشاهده کند ؛ و ملاحظه کند که من با هر یک از ارباب مللل و نحل مختلفه ، به زبان خود آنها سخنگفته ؛ و حجت هاي آن ها را باطل میکنم ، آنگاه مامون خواهـد دانست که جایگاهی را که او بر آن تکیه زده ، شایسـتگی آنرا نداشـته ؛ و ازعمل خود پشیمان خواهد شد و لا حول و لا قوة الا باالله العلی العظیم."

آمدن فضل به خدمت حضـرت رضا علیه السلام

فرداي آن روز ، فضل بن سـهل ، حضور حضـرت رضا علیه السلام ، شـرفیاب گردیده ؛ و عرض کرد فدایت شوم پسر عم شما انتظار قدوم مبارك را دارد .

حضـرت به او فرمودند : " تو می روي تا اگر خدا خواهد من هم بیایم . آنگاه از جا برخاسته ؛ وبعد از انجام وضو، شـربتی میل فرمود که به حاضرین نیز از آن مرحمت فرمودند .

 

ادامه دارد . . . .

منبع :

زندگانی حضرت رضا، سید زین العابدین فقیه سبزواری، مجله نامه آستان قدس، از سال 1339 تا 1341 شمسی به صورت سلسله وار

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری ( 6)

 

 

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام ( 6 )

به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری

فرزند ارشد مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

قسمت ششم

طلب باران

اشاره

دیگر از وقایعی که در دوران اقامت حضـرت رضا علیه السلام در خراسان اتفاق افتاده است ، همان اسـتدعاي نماز استسقاء از طرف مردم ،  از آن بزرگوار بوده ؛ و تفصیل این واقعه ، بطوریکه اغلب محدثین بزرگ [ مجلسی در بحار، ابن شهرآشوب در مناقب ؛و شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا ، از دو امام روایت نموده ] ؛ و برخی از مورخین [ در روضۀ الصفا و حبیب السیر و برخی از کتب دیگر تاریخ نقل شده است ] نقل نموده اند ، بدین قرار بوده است :

بعـد از انتخـاب حضـرت رضا علیه السلام به ولایت عهـدي ، خشـکسالی در خراسان روي داده ؛ و چنـدي باران به تاخیر افتاد، بطوریکه اغلب مردم هراسان و از عاقبت این پیش آمد ، بیمناك گردیدند.

در این موقع ، معاندین حضـرت رضا علیه السلام ، آن ها که از ابتداء به جانشـینی حضرتش رشک برده ؛ و یا بعدا مخالفت خود را با آن امر ابراز داشته بودند ، این موضوع را دستاویز خوبی دانسته ؛ و شروع به بدگویی کردند.

این عده همه جا در گوشه و کنار ، چنین وانمود می کردند که از آنگاه که علی بن موسـی علیه السلام  ، به ولایتعهدي خلافت رسـید پروردگارعالم ، باران خود را قطع فرمود. بالاخره این خبر به مامون رسید و بر او سخت گران آمد.

روزی مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرض کرد مدتی است باران به تاخیر افتاده ؛ و مردم از این جهت هراسان هستند. اگر ممکن است شما از خداوند بخواهید که بر مردم ترحم فرموده  و باران رحمت خود را بر آن ها نازل فرماید.

حضرت رضا علیه السلام ، بدون تامل فرمودند البته این کار را خواهم کرد اما باید منتظر روز دوشنبه بود…

حضـرت رضا علیه السلام ، در تعلیل این امر فرمودند من جدم پیغمبر صلّی الله علیه و آله ؛ وحضـرت امیر علیه السلام را در خواب دیدم که به من می فرمودند اي فرزند در انتظار روز دوشنبه باش . در آن روز از شهر بیرون رفته و از خداوند بخواه که باران رحمت خود را بر مردم نازل فرماید.

در ذیل همین خبر است که حضرتش مردم را وادار نمود تا سه روز روزه بگیرند.

دعاي باران

چون روز دوشـنبه فرا رسـید حضـرت رضا علیه السلام ، به وضـعی خاص ، با گروهی از مردم ، به طرف بیابان رهسپار گردیدند . در مصلاي شهر، حضرت بر منبري بالا رفته ؛ و کلماتی بدین مضمون ادا فرمود :

" پروردگارا تو حق ما را بر مردم بزرگ دانستی، به همین جهت آن ها هم به ما توسل جسـته ؛ و به رحمت و فضل تو امیدوار هستند پس باران نافع خود را بر آن ها نازل فرما ."

این بود ملخص عرائض حضرت رضا علیه السلام به درگاه خداوند متعال.

همین که استدعاي آن حضرت از پروردگار عالم به پایان رسید ، هوا ناگهان منقلب شد ؛ و بادها از هر طرف وزیدن گرفت.

بعضـی از حضّار که ناظر این جریان بوده اند ، سوگند یاد می کنند که هنوز چیزي از این مقدمه نگذشته بود که لکه هاي ابر در آسمان مرو نمودار گردیده و صداي غرّش رعد وبرق ، به گوش مردم رسید.

حضار و انبوه جمعیت که این منظره را دیدند ، به هم برآمده ؛ و آهنگ رفتن به شهر را نمودند.

اما حضرت رضا علیه السلام ، با کمال اطمینان به مردم فرمودند که این ابر،  از براي شما نیست بلکه براي اهالی فلان شهر است.

سپس این ابر از آسمان مرو گذشته ؛ واز نظرها ناپدید گشت . آنگاه ابر دیگري نمایان شده ؛ و باز صداهاي هولناك به گوش مردم رسید .

دو مرتبه ، همه ي مردم به جنب و جوش آمده ؛ وقصد فرار کردند.

حضرت رضا علیه السلام به آن ها فرمود آرام باشید که این ابر نیز از آن شما نیست.

در همین خبر است که این وضع تا ده نوبت تکرار یافت، وچون ابر یازدهم نمایان گردید ، حضـرت رضا علیه السلام فرمود :

" اي مردم این همان ابري است که خداي متعال براي شـما فرسـتاده است، پس پروردگار خود را بر آن شکرگفته و سپاسگزاری کنید ."

آنگاه فرمود همگی از جا برخاسته و به سمت منزل و جایگاه خود بشتابید.

در این موقع حضرت رضا علیه السلام از منبر به زیر آمد ؛ و مردم ، دسته دسته ، روي به شهر و خانه هاي خود آوردند…

و چنان که فرموده بود ، بعد از رسیدن آن ها به منزل ، باران مفصلی نازل شد و همه جا را سیراب نمود.

این خبر بزودي در میان همه مردم شیوع یافته ؛ و تا مدت ها بعد ، ورد زبان ها در کلیه محافل و مجالس شده بود.

تحریکات دشمنان

اشاره

چنان که قبلا هم اشاره شـد ، بعد از انتصاب حضـرت علی بن موسـی علیه السلام به مقام ولایتعهدي ، عده اي از اطرافیان مأمون ، پنهان و آشـکارا ، شروع به بدگوئی نموده ؛ و چه بسا نزد وي سعایت می کردند.

مخصوصا بعد از این ماجرا ، کینه ورزي آن ها شدت یافت . چنان که روزي بعضـی از آن ها نزد خلیفه سخنانی گفتند که مامون را از کرده خود بکلی پشیمان ؛ و او را از عواقب کار حضرت ، بیمناك نمودند.

 تا اینجا ، مامون آنچه در دل داشت به کسی اظهار نداشته ، بلکه غالبا بدگویان را توبیخ می نمود. اما در این موقع ، مأمون علنا بعضـی حرف ها زد که ضمنا منویّات شوم خود را درباره آن حضرت ابراز ؛ و حتی درباره چاره جوئی ، از آن ها ، اسـتمداد نمود .

یکی از آن اشـخاص ، در پاسخ مامون چنین اظهار داشت : " اگر امیرالمؤمنین مرا در مجادله با علی بن موسـی اختیار دهد ، او و هواخواهانش را ،  مجاب ؛ و قدر و منزلت وي را نزد مردم ، پست خواهم کرد . "

مامون گفت هیچ چیز نزد من بهتر از این نیست.

توطئه چینی

پس بنا به درخواست آن شخص ، مجلسی ترتیب داده شد که در آن عده ي زیادي از وجوه طبقات مختلف ، دعوت شده بودند.

در این مجلس ، دو مسند یکی جهت حضرت رضا علیه السلام ؛ و دیگري براي مامون ، پهلوي هم ترتیب داده شده بود.

چون روز موعود فرا رسید ، مدعوّین ، همه در مجلس مزبور حاضر ؛ و حضرت رضا علیه السلام نیز تشریف فرما شدند.

شخصـی که از همه بیشتر نسـبت به حضـرت رضا علیه السلام ، بـدگوئی داشـته ؛ و مأمون را وادار به تشـکیل چنین مجلسـی نموده بود ، حاجب خلیفـه ، حمیـد بـن مهران ، نامیـده می شـد . او غیر از حمیـد بن قحطبه است که از زمـان هارون الرشـید ، بر طـوس و بسـیاري از نـواحی آن حکومت داشـته است .

به هر حال ، در این مجلس ، سـخنان زیادي بین حضـرت رضا علیه السلام ؛ و بعضـی از حضار ، رد و بدل گردید که ذکر آن موجب طول سخن خواهد بود.

بالاخره حمید بن مهران سخنانی گفت که موجب خشم و غضب شدید حضرت رضا علیه السلام گردید.

از جمله حرف هائی نسبت به دعاي استسقاء و آمدن باران که از طرف آن حضرت انجام یافته بود ، می زد.

در اواخر مجلس ، بنا به درخواست خود حمید ، حضـرت رضا علیه السلام ، اشاره به دو نقش شـیر، که در مسـندي روبروي هم قرار گرفته بودند ، نموده ؛ و امر فرمود که :

" بگیریـد این مرد فـاجر را . او را پاره پاره کنیـد بطوری که اثري از او در روي زمین باقی نمانـد . "

پس بنا به امر آن حضـرت ، دو صورت شـیر ، مجسّم شدنـد ؛ و حمیـد را در میـان گرفته ؛ واو را در مقابـل چشم حضار ریز ریز کردنـد .

 آن ها به همان نحو که حضـرت دسـتور داده بودند ، اثري از آن شخص بجا نگذاشته ، حتی استخوان ها ؛ و خون او را نیز از میان برداشتند .

حضار مجلس از دیدن چنین منظره ي هولناك ، سـخت هراسان گردیده ؛ و بعضـی ، بکلی بی هوش شدند .

 در آخر همین خبر است که شیرها ، متوجه حضرت رضا علیه السلام گردیـده ؛ و دربـاره شـخص خلیفه نیز سـخنانی گفتنـد . امـا حضـرت ، به آن هـا اشـاره فرمودنـد که به جایگاه خود آن چنان که بودید ، بازگردید.

مأمون رو به حضرت رضا علیه السلام نموده ؛ و جهت رفع شبهه از خود چنین اظهار داشت :

" حمد خداي را که مرا از شر حمید بن مهران نجات داد . این امر از براي جد شما رسول خدا بود وبعد از او براي شما است و اگر بخواهی توانی که از آن نزول فرمائی. "

بعضـی نقـل کرده انـد که خلیفه در همـان مجلس ، یـا بعـدها درخـواست نمـود که حضـرت ، دوبـاره حمیـد بن مهران را بصورت خود بازگرداند.

و شاید منظور مامون این بوده است که بعد از آن ، به مردم چنین وانمود کند که عمل حضـرتش ، شبیه به یک نوع سـحر و چشم بندي بوده است.

اما حضـرت رضا علیه السلام در جواب این تقاضا ، به مامون فرمود : " اگر عصاي حضرت موسی که بصورت اژدها درآمده ؛ و اثر سحر سحره را از میان برداشت ، آن ها را پس داده بود ، این دو نقش شیر هم ، حمید بن مهران را برمی گردانند."

بعضی نوشته اند [ ابن شهرآشوب در مناقب ] که مامون از آن به بعد ، همواره نزد نفس خود زبون ؛و از این پیش آمد ، اظهار ندامت و شرمندگی داشت.

پس از این واقعه ، گویند روزي مامون از حضرت رضا علیه السلام پرسید اجداد شما درباره ي جد ما عباس چه عقیده داشته اند ؟

حضرت رضا علیه السلام که می دید مامون از داستان حاجب خاص خود ( حمید بن مهران ) ، فوق العاده ناراحت ؛ و شاید خشمناك هم باشد در پاسخ این سوال فرمود :

" چه می توان گفت درباره شخصـی که خداوند فرمانبرداري پیغمبر خود را بر تمام مردم واجب دانسته ؛ و همان پیغمبر ، خلق را بر اطاعت عم خود وادار فرموده است "

مامون از جواب شافی و خردمندانه حضرت فوق العاده خرسند گردید، و همان ساعت دستور داد که هزار هزار ( یک میلیون ) دینار زر سرخ به حضرتش تقدیم دارند.

 

ادامه دارد . . . .

منبع :

زندگانی حضرت رضا، سید زین العابدین فقیه سبزواری، مجله نامه آستان قدس، از سال 1339 تا 1341 شمسی به صورت سلسله وار

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری ( 5)  

 

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام ( 5 )

به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری

فرزند ارشد مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

قسمت پنجم

 

 از راست : مرحوم آیة الله حاج سید جواد ، مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین ، مرحوم آیة الله حاج میرزا باقر ، مرحوم حاج سید محمد رضا و مرحوم حاج سید محمد کاظم فقیه سبزواری

 

کدورت بین فضل بن سهل و حضرت علی بن موسی

اگر چه بنا به نقل اغلب مورخین ، موضوع ولایتعهدي حضـرت رضا علیه السلام ، با تحریص و ترغیب فضل انجام گرفته بود ، ولی سـرانجام بین او و حضـرتش ، کـدورتی ایجـاد شـد .

چنـان که قبلا هم بـدان اشاره شـد ، فضل ، هشام بن ابراهیم را که از خاصان حضـرت رضا علیه السلام بود ، اغفال ؛ و او را وادار به جاسوسـی نمود. به این ترتیب کلیه ي گفتگوها و گزارش هائی که در محضـر آن حضرت روي میداد ، به فضل می رسـید و آن ها را با مامون در میان می گـذاشت. اما کشـته شـدن فضل ؛ و انتخاب برادر او حسن بن سـهل به وزارت مامون ، به همه این احوال خاتمه داد.

مدت اقامت حضرت رضا در مرو

برخی از حوادث که در آن ایام به وقوع پیوسته است.

اگر تاریـخ حضـرت رضا علیه السلام را از مدینه به خراسان ، از یاد نبرده و سال شـهادت آن حضـرت را هم در نظر بگیریم ، البته مدت اقامت حضرتش در طوس ؛ و نواحی آن ، با زمانی که در مرو اقامت داشته اند ، به خوبی معلوم می شود.

از جمله وقایعی که بسـیار از مورخین و ارباب حدیث در مدت اقامت حضـرت رضا علیه السلام در مرو نوشته اند ، یکی موضوع نماز عید فطر بوده که با توجه به نحوه ي بر گزاری آن ، می توان به خوبی به منویات مامون و کینه ورزي فضل ، پی برد.

تاریـخ انتصاب حضـرت رضا علیه السلام به ولایت عهـدي مامون ، بنا به نقل صاحب تاریـخ عرب و اسـلام ، روز دوم ماه مبارك رمضان سال 201 هجري ؛ و بطوریکه سایر مورخین نوشـته اند ، پنجم ماه رمضان سال  202ه بوده است. اما در این که داستان نماز عید در ماه مبارك رمضان همان سال روي داده است ، گویا اختلافی نباشد.

بهرحال ، چون عید فطر نزدیک شد ، مامون کسـی به نزد حضـرت علی بن موسی علیه السلام فرستاد ؛ و از آن حضرت ، استدعا کرد که به مصلی تشریف فرما شده و نماز عید را با مردم بخواند.

نماز عید فطر

یاسر خادم حضرت علی بن موسی الرضا گوید:

چون ماه مبارك رمضان ، ( گویا همان ماه مبارك سال  202  که مأمون آن حضرت را به ولایتعهدي خود اختیار نموده بوده است ) رو به آخر می رفت ، مأمون شخصـی از خاصان خود را مأمور نمود تا به محضـر حضرت رضا علیه السلام شرفیاب شود و از آن بزرگوار استدعا کند که به مصلی رفته ؛ و مراسم نماز عید فطر را با مردم شهر مرو برگزار فرمایند…

مـأمون در پیـام خود اضـافه نموده بود که منظور او از این عمـل آن است که عموم مردم بـدین وسـیله از مقام فضل و بزرگواري آن حضرت آگاه شوند ؛ و دل ها متوجه دولت جدید گردد.

حضـرت رضا علیه السلام در پاسخ این پیام ، به فرسـتاده مامون چنین فرمود:

 "  تو خود از آن چه بین ما و شما در قرار داد روي داده است ، بهتر از هر کس آگاه هستی . چه من قبول این امر را ضـمن شرایطی چند پذیرفتم که از آن جمله ، یکی سمت مشاورت بوده است . بنا نبود من خود در کارها مستقیما دخالت و مباشرت داشته باشم."

مأمون دوباره پیغام داد که منظور اصـلی من از اصـرار در این امر آن ست که منصب جدید شـما به مبارکی در قلب سـپاهیان و زعماء قوم بلکه همه مردم رسوخ یابد و آن ها را از فضـیلت و کرامتی که خدا به شما اعطا فرموده است ، آگاه کنم و گویا از کلیه طبقات مردم اعتراف گرفته باشم.

این قبیل پیام ها و پاسخ ها ، هر یک مکرر بین حضرت رضا علیه السلام و مأمون رد و بدل گردید ؛ و تا همان روز موعود ، حضرت رضا علیه السلام ، در امتناع خود از رفتن به نماز عید، پافشاري فرموده و عذرها آوردند. اما خلیفه ، هیچ یک از معذرت خواهی هاي حضرتش را نپذیرفت و او را ناچار به قبول نمود.

بالاخره ، چون اصـرار از طرف خلیفه از حد گذشت ، فرمودند حال که ناگزیرم ، باید آن چنان به مصلی حرکت کنم که جدم پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین علی علیه السلام می رفته اند.

مأمون کلیه جهات امر را به نظر خود آن حضـرت واگذار نموده ، به همه مردم ، مخصوصا سـران سـپاه و صاحب منصـبان و سایر بزرگان ، دستور داد که بایستی روز عید، همگی خود را به در منزل حضرت رضا علیه السلام رسانده ؛ و آماده ي پذیرفتن دستورهاي حضرتش نمایند.

سحرگاه عید

سحرگاه روز عید فرا رسـید و مردم در خانه ي حضـرت علی بن موسـی علیه السلام ازدحام کرده بودند، در آن جمعیت ، مرد و زن ، خرد و کلان ؛ و فقیر و غنی از کلیه طبقات مردم شهر مرو و اطراف ، به چشم می خورد. آن ها همه در انتظار بیرون آمدن حضرت بودند .

هم چنین ، در مسیر حضرتش ، مردم بی شماري اجتماع نمودند که عده ي زیادي از آن ها ، بر بام ها برآمده و منتظر عبور آن بزرگوار بودند.

آنها همه می گفتند که از مدت ها قبل ، آرزوي دیدار رخسار مبارك فرزند زاده پیغمبر خود را داشته اند.

بالاخره ، پس از آنکه آفتاب برآمد ، حضـرت رضا علیه السلام ، بعد از غسل کردن ، عمامه بسـیار نازك سفید ، با وضع خاصی بر سر پیچیده ؛ و دامن و جامه هـاي خود را تا نیمه ساق بالا زده بودنـد [ عیون أخبار الرضا ] هم چنین نوشـته اند که حضـرت رضا علیه السلام پاهاي مبارك خود را نیز برهنه نموده و عصائی به دست گرفته بودند.

حضرت به غلامان خود و به همه مردم ، دستور دادند که آن ها هم از هیئت و رویّه او پیروي کنند.

به این وضع ، حضـرت رضا علیه السلام ، با هیئت مهیّج و شـگفت انگیزي از منزل خود قدم بیرون نهادند ؛ و همراهان در دو طرف و پشت سر آن بزرگوار، به حرکت درآمدند.

در ارشاد نقل شده که در آن حال ، حضرت رضا علیه السلام سر مبارك را جانب آسمان بالا نموده و چهار نوبت تکبیر گفتند.

آنگاه ، اندکی توقف نموده ؛ و چون به راه افتادند ، مکرر به این ذکر متذکر گردیدند

االله اکبر االله اکبر االله اکبر علی ما هدانا - االله اکبر علی ما رزقنا من بهیمۀ الانعام و الحمدالله علی ما اولانا…

امراء لشکر و بزرگان شهر، چون چنین دیدند بی اختیار از اسب ها و مرکب هاي خود فرود آمده و از حضرتش تبعیت کردند.

هم چنین آن ها که بر بام ها نشسته و یا بر در و دیوار بالا رفته بودند ، به زیر آمدند.

مردم از وضـیع و شـریف ، خرد و بزرگ و سـپاهی ، به پیروي از امام خود ، چکمه ها از پا بیرون آورده ؛ و بعضـی هم بی اختیار کفش ها وموزه هاي خود به دور می انداختند.

در این روز ، شـهر مرو ، شاهـد هنگامه اي بود که تا آن زمان ، در هیـچ جا دیـده نشـده بود .مردم ،  صـداها به تکبیر بلنـد کرده  ؛ و بعضـی هم ، کلمات آن حضرت را بلند بلند حکایت می نمودند.

دسته اي هم که تحت تاثیر این اوضاع قرار گرفته بودند ، زار زار می گریستند…

با چنین وضع ، حضرت رضا علیه السلام ، قدم ها را آرام آرام برداشته و گاهی هم اندکی توقف می فرمودند و چهار مرتبه میگفتند »االله اکبر«

در عیون أخبار الرضا ، از بعضـی از اشخاص که در آن روز در ملازمت حضرتش بودند ، نقل شده که چون آن بزرگوار تکبیر میگفتند گویا همه چیز از در و دیوار ، زمین و آسمان ، همه همراهی نموده و به وي پاسخ می گفتند.

در همین اثناء ، خبر حرکت حضرت رضا علیه السلام با چنین اوضاع و احوال به گوش مأمون رسید.

او از انقلاب شهر و شورش سپاهیان ، اندیشناك گردیده ؛ و از همه بیشتر، از توجه مردم به حضرت ، متوحش گردید.

مأمون براي چاره جوئی در صدد مشورت با خواص خود برآمد و مخصوصا از فضل بن سهل استمداد نمود.

فضل بن سـهل چنان که قبلا متذکر شدیم ، از مدت ها پیش روابطش با حضـرت رضا علیه السلام تیره شده ؛ و منتظر چنین فرصتی بود . شروع به سعایت کرد و خلیفه را سخت به وحشت انداخت.

او اظهـار داشت که اگر رضـا علیه السلام بـا چنین حـالتی ، به مصـلی رسـیده ؛ و با مردم نماز گزارد ، تردیـدي نیست که علاقه آنها چنـد برابرخواهد گردید.

فضل به عنوان مصلحت خواهی ؛ و ضمنا جلوگیري از شورش سپاهیان و مردم دیگر، پیشنهاد کرد که بهتر است همین الساعه خلیفه کس نزد حضرت رضا علیه السلام فرستد تا او به منزل خود مراجعت نماید.

مـأمون هم بلافاصـله همین پیغـام را به حضـرت رضا علیه السلام رسانـد . اما در آخر پیام خود اضافه نموده بود که ما اسـباب زحمت شـما را فراهم آورده و بیش از این راضـی نیستیم رنج و آزار تحمل فرمائید .

 گویند پس همان کس که همیشه با مردم در این مراسم شرکت می جسته و نماز می گزارد ، مأمور شد که نماز عید را با مردم بخواند [منتخب التواریخ و فصل الخطاب]

حضرت رضا علیه السلام که به خوبی از حقیقت امر آگاه بود ، بدون تأمل ، کفش طلب نموده و سواره به منزلگاه خویش مراجعت فرمودند.

بعضـی از محـدثین از عامه نیز ، همین سـرگذشت را با اندکی اختلاف ذکر نموده اند.

از جمله ، در مناقب آل الرسول ، ابن طلحه شافعی نقل کرده است که مأمون به علت کسالت ، در آن روز از حضور به نماز عید معذور بود.

پس ، از حضرت رضا علیه السلام درخواست نمود که مراسم روز عید فطر را انجام داده و با مردم نماز گزارد .

حضرت در ابتدا چند نوبت متعذر به عذر هائی گردید و چون ملاحظه فرمودند که اصرار مامون از حد گذشت لذا به همان هیئتی که قبلا متذکر شدیم از خانه بیرون آمده و با جمع بی شماري از کلیه طبقات رهسپار مصلی شدند.

در این روز توجه مردم به حضرتش فوق العاده بود و براي دست بوسی به روي هم می ریختند.

یک نفر از اطرافیان خلیفه خبر از ازدحام و توجه مردم را به خلیفه رسانید و او را از عاقبت این کار بیمناك نمود.

مأمون هم با حال کسالت شخصا به مصلی حاضر شده و با مردم نماز خواند.

از این قبیـل حوادث در مـدت قریب دو سـال ولایتعهـدي حضـرت رضا علیه السلام مکرر اتفاق افتاد . مخصوصا مجالسـی که مامون بحسـب ظاهر جهت مناظره ي آن حضرت با بعضی از علماء ادیان دیگر و دانشمندان اسلامی تشکیل می داده است.

و ما رویهمرفته ، از آن ها به ظاهر سازي مامون و حب جاه و ریاست طلبی او ،  به خوبی پی می بریم

مـامون که بنـا به اظهـار اغلب مورخین ، فوق العاده زیرك و کاردان بوده ؛ و از همه خلفاء بنی العباس ، عالم تر و جامع علوم بوده اسـت ، به حسب ظاهر، از حضرت رضا علیه السلام ،مخصوصا پس از اعطاء مقام ولایتعهدي آن بزرگوار بسیار تجلیل و احترام می کرد.

او می گفت که منظور وي شناسانیدن مقام علمی و فضیلت وي بر سایر مردم است.

اما حقیقت امر غیر از این ها بود و مامون در هر یک از اعمال و رفتار خود نسبت به حضرت رضا علیه السلام ، چندین مقصود داشت…

او می دید که حضرت رضا علیه السلام مورد توجه و احترام بیشتر مسلمانان عالم قرار گرفته ؛ و ممکن است روزي همین امر موجب اختلاف و زوال خلافت از خانـدان بنی العباس گردد، لـذا به این قبیل حیله و تزویر ها متوسل گردیده ؛ و بالاخره موجبات شـهادت آن بزرگوار را فراهم آورد.

و گرنه کسـی که در مقابل خلافت و ریاست ، با برادر خود آن رفتار خشونت آمیز را روا داشته است و عده ي زیادي از خاصان خود مانند فضل بن سهل و برادر او حسن بن سهل را به قتل رساند و یا به زندان و خواري افکند ، چگونه ممکن است رفتار و منویات او نسبت به حضرت رضا علیه السلام ، غیر از این باشد؟!

 

ادامه دارد . . . .

منبع :

زندگانی حضرت رضا، سید زین العابدین فقیه سبزواری، مجله نامه آستان قدس، از سال 1339 تا 1341 شمسی به صورت سلسله وار

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری ( 4)

 

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام ( 4 )

به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری

فرزند ارشد مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

قسمت چهارم

ورود امام علیه السلام به مرو

اشاره

همین که خبر ورود حضرت رضا علیه السلام به مرو رسید ، در مردم آن شهر شور و شعف زائد الوصفی پیدا شد.

مردم در انتظار ورود آن حضـرت ، دقیقه شـماري می نمودند . مامون دسـتور داد که مراسم اسـتقبال شایان فراهم آورند ؛ و امراء وبزرگان همه از موکب حضرت استقبال کنند. [مسعودي در اثبات الوصیه و مرحوم مفید در ارشاد]   

حتی خود مامون نیز به اسـتقبال حضرت شتافت وآنچه لازمه ي احترام و تجلیل بود ، به جاي آورد. آنگاه دستور داد تا وسائل پذیرائی آن حضرت را از هر جهت مهیا ؛ و خدمتگزاران چندي هم براي خدمت معین کنند.

پیشنهاد مامون درباره خلافت و ولایتعهدي

چون مـدتی از ورود حضـرت رضا علیه السلام به مرو گـذشت و دیـد و بازدیـدها انجام یافت ، مامون در صـدد برآمد که نظر خود را درباره واگذاري خلافت با آن حضرت عملی سازد.

محمـد پارسـا در کتـاب خود (فصـل الخطاب ) می نویسـد چون حضـرت رضا علیه السلام در مرو به مامون پیوست ، مامون بر حضـرتش عرض خلافت نمود و خواست اصل خلافت را به آن حضـرت واگـذار کنـد اما حضـرت رضا علیه السلام قبول ننمود و در این باره عـذرها آورد و پاسخ هائی به مامون داد.

مامون در این خصوص بسـیار پافشاري داشت اما در هر نوبت ، حضـرتش جواب هائی به او می دادند بالاخره مـامون اظهـار داشت حـال که از قبول خلافت امتنـاع داري ، بایـد ولایت عهـدي را بعـد از من قبول فرمائی. در پاسـخ این تقاضا نیز حضـرت رضا علیه السلام فرمود من از پدرم شنیدم که او از آباء خود وآن ها از پیغمبر شنیده اند که من پیش از تو از دنیا خواهم رفت . بعضی نوشته اند که مامون مدت دو ماه این تقاضا را مکرر می نموده و حضرتش قبول نفرمودند.

در مناقب و ارشاد نوشـته شده که حضرت رضا علیه السلام مکرر از قبول ولایتعهدي مامون عذر خواسته است. بالاخره روزي حضرت را به خلوت خواست ؛ و سخنانی تهدید آمیز به وي گفت ؛ و در این مجلس ، تنها فضل بن سهل وزیر مامون حضور داشت.

از جمله سـخنان مامون این بود : »مگر نه عمر شوري را بین شـش نفر که یکی از آنها جـدت امیر المومنین علی علیه السلام بود قرار داد. در آنجا خلیفه شرط کرد که هر یک از آن ها مخالفت کند ، گردن او را بزنند«

حضـرت که متوجه سـخنان تهدید آمیز مامون شد ، فرمود من ولایتعهدي را میپذیرم به شـرط آن که امر ونهی نکرده و حکمی صادر نکنم ؛ ودر عزل و نصب ولاة و حکّام نیز دخالت نداشـته باشم .

مامون قبول کرد و بی اندازه اظهار خرسندي نمود پس دستور داد که ولایتعهدي حضرت رضا علیه السلام را به مردم در همه جا ابلاغ کنند.

مراسم ولایتعهدي

طبري در تاریخ خود نوشـته است که مامون در سال  201 حضـرت علی بن موسی علیه السلام را ولی عهد و خلیفه مسلمین بعد از خود قرار داد و او را رضاي آل محمد (ص) لقب داد . آنگاه دستور داد این امر را به همه مردم اعلام نمایند.

صـاحب نـور الابصـار می نویسـد چـون حضـرت علی بن موسـی الرضـا علیه السلام بـا اصـرار فضـل بن سـهل و برادرش حسن ناچـار از قبول ولایتعهـدي مامون گردید ، در روز پنجشـنبه پنجم ماه رمضان سال  201 مامون مجلس مفصـلی تشـکیل داد که در آن همه بزرگان از امراء دولت و سـران سـپاه و اعیان مرو حضور داشـتند .

در این مجلس ، مامون حضرت رضا علیه السلام را ولیعهد و خلیفه مسلمین بعد از خود معرفی نموده ، آنگاه خطباء و شـعراء ، در این باره قصائد و اشـعار نیکو سرودند و بدره اي بی شمار زر ، که قبلا تهیه شده بود ، بین حضار، هر کس را به فراخور حال خود تقسیم شد.

صدوق از بیهقی نقل نموده  وقتی که همه با علی بن موسـی بن جعفر بیعت کردند ، مامون به منبر بالا رفت گفت : ( اي گروه مردم ! من شمـا را به بیعت علی بن موسـی بن جعفر در آوردم ؛ وبه خـدا قسم که این نام ها اگر بر کران و کوران خوانـده شونـد ، یقین که به اذن خداي تعالی خوب و سالم خواهند شد )

در ارشاد نقل شده که عباس فرزند مامون ، به امر پدرش از جا برخاسـته ودست حضـرت رضا علیه السلام را بوسید . سپس مامون به او دوباره اذن جلوس داد. بعد از او ، به محمد بن جعفر بن محمد ، عم بزرگوار حضـرت رضا امر شد که از جا برخیزد . او هم تا برابر مامون رسـید ، ایسـتاده دست او را بوسـید. در همین خبر است که ابو عبـاد نـام از طرف مامون ، یک یک علویین و عباسـیان را که در مجلس بودند ، احضار کرده ؛ وبه آن ها ، سیم و زر ؛ و جوائز گرانبها میداد.

بعـد از تقسـیم جوائز ،مـامون به حضـرت رضـا علیه السلام عرض کرد که براي مردم خطبه بخوانـد . حضـرت هم خطبه بسـیار کوتاهی خواند ودیگر چیزي نفرمود.

شیخ بهائی در کشـکول مینویسد : ( حضرت ضمن قبول ولایتعهدي ، این نکته را نیز متذکر شد که تو از حقوق ما شناختی آنچه را که پدران تو نشـناختند ؛ وبه این ترتیب ، من از تو ولایتعهدي را قبول نموده ؛ و پذیرفتم ، اما جفر و جامعه دلالت دارند که این امر تمام نشده و انجام نخواهد گرفت )

مـامون فرمان ولایتعهـدي حضـرت رضا علیه السلام را به خط خود نوشـته ؛ وحضـرت هم با تصـرفاتی که در بین سـطور خط مامون فرمودند ، اعتراف خود را مرقوم داشته اند.

عده ي دیگر از بزرگان آن زمان نیز ، اعتراف نوشـته و آنرا امضاء نموده اند. در مطلع الشـمس مینویسد که این فرمان ، تا عهد سـلطنت امیر تیمور در مشهد ، در خزانه حضرت رضا علیه السلام باقی بوده ؛ و ملا سعید تفتازانی هم آن را دیده است.

پس از استقرار امر ولایت عهدي ، مامون فرمان داد که بنام مبارك حضرت رضا سکه زدند.

مضـمون عبـارت هـائی که در این خصوص نقـل شـده مختلف است و ممکن است چنـد رقم بوده و پول هاي مختلف بنام مبارك آن حضرت ضرب شده باشد. مثلا بعضی از پول ها در مرو ؛ وبرخی در شهر اصفهان ، ضرب شده است.

اعتراض مردم بر مامون و جواب او

می گوینـد بعـد از این وقایع ، به مامون گفتند تو اولاد علی بن ابیطالب علیه السلام را برتر از بنی عباس می دانی وآن ها را بیشتر دوست میداري.

مامون در جواب آن ها گفت خواستم آنچه را که علی بن ابیطالب علیه السلام از احسان و گذشت درباره ما انجام داده تلافی کنم.

چه آنکه امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، به عبداالله بن عباس (جدما ) ، حکومت بصره را داد و عبیداالله عباس را والی یمن کرد و سعید بن عباسرا ولایت مکه داد. همچنین قثم بن عبـاس را حکومت بحرین بخشـید ؛ و بـاین ترتیب ، هر یک از اولاد و بنی اعمام خود را در مرزيوالی فرمود. در صورتیکه سه خلیفه قبل از او، به هیچ یک از بنی هاشم ، ولایت و منصبی تفویض نکرده بودند. به شخص حضرت علی بن موسـی علیه السلام نیز، همین اعتراض از طرف بعضـی از مردم شده بود. حتی بعضـی از این اشـخاص ، در صدد قتل آن حضرت برآمدند.امـا حضـرت رضـا علیه السلام در جواب اعتراض آن هـا می فرمود آن چه یوسف پیغمبر را به قبول ولاـیت مصـر و جـدم امیرالمؤمنین علیه السلام را به دخول در شوري وادار نموده بود ، مرا نیز به قبول این امر مجبور نمود.

به هر حال ، صدوق از یاسـر ، خادم و ریان بن صـلت نقل می کند وقتی که حضـرت رضا علیه السلام ولایت عهدي مامون را قبول فرمود ، مامون که خود از این عمل بسـیار خوشـنود بود ، کلیه حکام و قضات و سـران لشـکر وبزرگان دیگر را خواسـته ؛ و همه را با بذل مال بسیار و منصب خرسند نمود ؛ و آنها همگی به این امر راضی شدند. تنها سه نفر به نام هاي عیسی جلودي، علی بن ابی عمران و ابو یونس. زیر بار نرفتنـد و مامون دسـتور داد آن ها را زنـدانی کننـد. بعضـی هم چنین نقل کرده انـد که آن سه نفر را در مجلس به امر مامون گردن زدند.

به این ترتیب ، ولایتعهدي حضرت رضا علیه السلام ، مسجل و پا برجا گردید.

تأثیر ولایتعهدي حضرت رضا

روز پنجم مـاه مبـارك رمضان سال  201  هجري ، به شـرحی که در شـماره قبـل ذکر آن برفت ، بیعت مردم بـا حضـرت رضا علیه السلام انجام پـذیرفت. پس از آن ، مـامون دسـتور داد که بر درهم و دینـار رایـج ، سـکه به نـام مبـارك آن حضـرت زدنـد. انتشار خبر ولایتعهـدي حضرت رضا علیه السلام ، در سراسر بلاد اسلام ؛ و مخصوصا در میان دوستداران خاندان رسالت ، با استقبال و خوشنودي تلقی شد. امراء لشکر و زعماء قوم ، در همه طبقات ، بیعت آن حضرت را گردن نهادند. فقط سه نفر از سرکردگان به نام عیسی جلودي علی بن ابی عمران و ابو یونس از بیعت استنکاف کردند و مامون دستور داد آن هر سه نفر را به زندان بردند.

از این مقدمه هنوز چیزي نگذشته بود که تصمیم دیگر خلیفه درباره حضرت رضا علیه السلام به مرحله اجرا درآمد.

مامون براي آنکه امر ولایت عهـد را مسـتحکم کنـد ، مقرر داشت ام حبیب خواهر خود را به حضـرت رضا علیه السلام تزویـج نماینـد وبه این ترتیب ، مراتب حق شناسی و رعایت رحم را به خیال خود درباره اولاد علی علیه السلام تکمیل کرد.

اغتشـاش عراق

 خبر ولاـیت عهـدي حضـرت رضا علیه السلام چنانکه گفتیم در همه جا حسن اثر بخشـید و مردم در حق مامون دعاي خیر کردند. اما چون بنی العباس در عراق از این خبر آگاه شدند ، بهم برآمده ؛ و سخت اندیشناك گردیدند. [ ابن طقطقی در تاریخ خود الفخري نقل کرده و مورخین دیگر نیز آنرا متعرضند ]   

آنها تصور کردنـد که این امر باعث زوال خلافت از خانـدان عباس ؛ و اسـتقرار آن در آل علی خواهد بود. به همین جهت مردم را بر مامون ( که در آن روزگار در خراسان بسر میبرد ) شورانیده ؛ ووادار به عصیان نمودند.

آن هـا بـا ابراهیم بن مهـدي ، عم مـامون بیعت کرده ؛ و به زعم خـود ، مـامون را نیز از خلاـفت خلع نمودنـد. به این ترتیب ، به نظر آنهـا امر ولایتعهدي حضرت علی بن موسی علیه السلام خود بخود منتفی میشد.

بنی العباس بعد از بیعت با ابراهیم به وي لقب ( مبارک ) داده بودند.

این خبر براي نخستین بـار در خراسـان به ذوالریـاستین ( فضـل بن سـهل ) رسـید . رفته رفته ، اطرافیـان مـامون نیز کم وبیش از این اخبار آگهی یافتنـد ؛ ولی هیچکس را جرئت آن نبود که موضوع را با خلیفه در میان نهـد. از طرفی ، فضل بن سـهل ، اشـخاص مطلع را تحت فشار قرار داده و نمی گـذاشت هیچ یک از اخبار سیاسـی را به سـمع خلیفه برساننـد به این ترتیب تا مـدتی خبر شورش مردم عراق و اغتشاش بغداد از مامون مستور ماند . اما بالاخره وضع بدین منوال نماند و شخصی به نام ( سلیمان ) که از زمان هارون الرشید با دربار عباسـی ارتباط داشت ، خبر آشوب عراق و مرکز خلافت ( بغداد ) را به سمع مامون رساند .

در همین اثناء ، حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام هم با مامون ملاقات ؛ وبه وي گوشـزد فرمود که مردم بغداد ، به علت انتخاب او به ولایت عهدي ، از مقام خلافت ناراضـی هسـتند. حضرت همچنین اضافه نمود که مردم از وزارت فضل بن سهل نیز خشمگینند.

بنـا به نقل تاریـخ الفخري ، حضـرت رضا علیه السلام ، به مامون فرمود حال که چنین پیش آمـده ، صـلاح در این است که خلیفه ، ما دو نفر را از خود دور سـازد تـا این فتنه ها خاموش گردد . بعضـی از سـران سـپاه هم بعـدا گزارش انقلاب عراق ؛ و شورش مردم بغـداد را به اطلاع مامون رسانده ؛ و گواهی دادند که فضل بن سهل ، مانع از اطلاع آنها از این جریان به خلیفه بوده است.

از اینجا بود که مامون ، با سوابق خـدمات فضل ، نسـبت به او بد گمان ؛ و خشـمگین گردید ؛ و چنانکه بعدا خواهیم دید ، محرمانه دسـتور داد که او را به وضع فجیعی در حمام سرخس به قتل رسانند.

فضل بن سـهل که مامون او را ذوالریاستین لقب داده بود ، از اولاد پادشاه ایران ؛ و پـدرش سـهل مجوسـی بود . [ تجارب السلف ] او نزد یحیی خالد ، قرب و منزلتی عظیم داشت . یحیی کارهاي خود بدو باز گذاشت. سـهل در ایام خلافت هارون الرشـید ، مسـلمان شد و پدر و پسر علم نجوم نیک میدانسـتند.

 فضل طالع مامون را بدیـد و دلائل سـلطنت و خلافت در آن آشـکارا بود. گویند از آنگاه باز ملازمت مامون اختیـار ؛ و به خـدمتگزاري او ؛ و تـدبیر کارهـاي وي اشـتغال نمود.چون خلافت بعـدها به مامون رسـید ؛ و فضل را هم کفایت بود ؛ و هم سوابق خدمات پسندیده ، وزارت خود به وي تفویض کرد.

مورخین متفقنـد که فضـل را فضـل و کرم و حلم و بلاغت بود و عجب آنست که داراي حدسـی صـائب ؛ و در مکرمت به برمکیـان نزدیک بود . او آداب خدمت ملوك نیکو میدانست .

اما با داشـتن ملکه حلم ، عقوبت هاي سخت داشت . بالاخره در سال  203  [ تجارب السلف صفحه 163] ،  روزي فضل بن سـهل از حضرت رضا علیه السلام استدعا نمود که متفقا به حمام رفته ؛ و در آنجا فصد کنند. حضرت در آن روز از رفتن به حمام استنکاف نموده وبه فضل هم فرمود شما هم امروز صلاح نیست به حمام برویـد … اما فضل از فرمایش حضـرت رضا علیه السلام سـرپیچی نموده و مصـمم گردید که در همان روز در حمام فصد کند. گویند علت این امر هم آن بود که چنان که گفتیم ، فضل بن سهل ، خود و پدرش ، در علم نجوم ، یدي طولی و به همین جهت پیش بینی هائی داشـتند. فضل به اصـطلاح در طالع خود دیـده بود که در همان روز معین ، خون او بین آب و آتش خواهد ریخت . اومی خواست که اگر در آن روز نحوستی نسبت به وي متوجه است ، بدین وسیله آن را مرتفع سازد.

اما بیچاره فضل ، گویا نمی دانست که اذا جاء القدر عمی البصـر ؛ و شاید علت امتناع حضرت رضا علیه السلام ، و نهی فضل هم از رفتن به حمام به همین جهت بوده است.

به هر حـال فضـل بن سـهل ، در آن روز به حمـام رفت وبـا توطئه اي که قبلا از طرف مامون در این باره درست شـده بود، چهار نفر از دژخیمان دربار خلافت ، با کارد به فضل حمله نموده ؛ واو را با وضع فجیعی قطعه قطعه کردند.

این حـادثه در شـهر سـرخس ، که در آن روز شـهر بسـیار معمور و آبادي بوده است ، روي داد ؛ وآن چهار نفر که فضل را کشـته بودند ، فرار کردند. اما چیزي نگذشت که هر چهار نفر را مامون دستگیر کرد و دستور داد آن ها را سر بریدند.

قبل از کشتن ، آن ها به مامون می گفتند تو ما را فرمودي که او را بکشیم ؛ و اکنون از ما قصاص میخواهی.

مامون با کمال وقاحت به آن ها گفت شما را به اقرار خودتان که او را کشته اید می کشم ؛ و به این دعوي که من شما را دستور داده ام ، از شما بیّنه می خواهم [ تجارب السلف و تاریخ الفخري ]

ادامه دارد . . . .

منبع :

زندگانی حضرت رضا، سید زین العابدین فقیه سبزواری، مجله نامه آستان قدس، از سال 1339 تا 1341 شمسی به صورت سلسله وار

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری ( 3 )

 

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام ( 3 )

به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری

فرزند ارشد مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

قسمت سوم

ولایت عهد

چون عبـداالله مامون ( به تفصـیلی که در شـماره ي قبل گفته شـد ) ،  بر محمـد امین برادر خود غالب آمد واو را از خلافت خلع و مقتول ساخت ، در صـدد برآمد که برادر دیگر خود ( قاسم مؤتمن )  را هم از منصب خود خلع کند . قاسم به موجب وصـیت پدرش هارون در قسمتی از امر خلافت شرکت داشته و ممالکی هم از کشور پهناور اسلامی را تصاحب کرده بود . مامون بدون سروصدا از این کار نیز فراغت یافته و بدین ترتیب در امر خلافت استقلال و استبداد کامل پیدا نمود. آنگاه در صدد برآمد که جانشین و ولیعهد خود را هم معین کند . مأمون تصـمیم گرفت که جانشـین خود را از اشـخاص دانا و لایق انتخاب نماید به این ترتیب پس از یک رشـته مذاکرات مفصـل بـا اطرافیـان مخصوصـا مشورت بـا فضـل بن سـهل و برادر او حسن بن سـهل عزم کرد که این منصب را به حضـرت علی بن موسی علیه السلام که در بنی هاشم از همه شایسته تر و فاضل تر بود واگذار کند.

مامون با آنکه داراي فرزند پسـر مانند عباس بن مامون بود معذالک درباره ي او به هیچ وجه چنین تصمیمی را اتخاذ ننمود علت این امر را مورخین وارباب حدیث مختلف نقل کرده اند .

جلال الدین سـیوطی از عامه میگوید مامون این عمل را به اقتضاء تشـیع کرد [ مطلع الشمس جلد اول و در بعضی کتاب هاي دیگر که در شرح حالات حضرت رضا علیه السلام نوشته شده است. ]

همام الـدین ( صدر هروي ) می نویسد چون علویین هر چنـد یکبار در اطراف بلاد خروج نموده و فتنه ها برپا می ساختنـد لذا مامون ناچار ولایتعهدي خود را به حضـرت رضا علیه السلام واگذار نمود تا به این ترتیب از فتنه و آشوب آن ها جلوگیري کند.

بعضـی دیگر از مورخین [ تاریخ بیهقی ] نوشـته اند که در زمـان محـاربه ي او بـا برادرش محمـد امین مامون نـذر کرده بود که چنان که بر برادرغالب شود حضرت رضا علیه السلام را جانشین و ولی عهد خود قرار دهد.

وهم ممکن است که اساسـا این اقـدام از طرف فضل بن سـهل وزیر کاردان مامون صورت گرفته باشـد چه آنکه او میخواست که با نقل خلافت از بنی العباس به اولاد علی علیهم السلام ، نام او را در ردیف ابومسـلم خراسانی ذکر نموده وصاحب الـدوله اش خواننـد [مطلع الشمس] ، بعید نیست همه یا قسمت عمده از این علل در عزم مأمون مدخلیت داشته.

حرکت امام از مدینه به سوي خراسان

به هر حال در سال دویست هجري مامون به وسیله ي فضل بن رجاء ، ابن ضحاك را با جمعی به مدینه فرستاد تا حضرت رضا علیه السلام را با عده اي از بنی هاشم به خراسان بیاورند . بیهقی در تاریخ خود می نویسد که مامون مخصوصا سـفارش کرده بود که حضرت رضا علیه السلام را با نهایت ادب و احترام از مدینه به مرو آورند. اما باز هم احتیاط را از دست نداده ؛ وبراي خط سیر آن حضرت ، برنامه ي مرتب و صحیحی پیش بینی کرده بود. مثلا دستور داده بود حضرت رضا علیه السلام و همراهان را از راه بصره و اهواز سیر داده وبر شهر کوفه عبور ندهند.

امام علیه السلام در بصره

در مناقب ابن شـهرآشوب نقل شده که شخصی به نام ( ابن علوان ) شبی در خواب دیده بود که حضرت رسول ( ص ) ، شخصا به بصره نزول اجلال فرموده انـد. بعـد از مـدتی ناگهـان اطلاع یـافت که حضـرت رضـا علیه السلام به شـهر بصـره وارد ؛ و در بـاغی سـکونت اختیار نموده اند.

ابن علوان میگویـد من از شـنیدن این خبر فوق العاده مسـرور و خوشوقت گردیده و بلافاصـله جهت دیدار آن حضـرت به راه افتادم . همین که به نزدیـک اقامتگاه حضـرت رضا علیه السلام رسـیدم ، با کمال تعجب متوجه شـدم که حضـرتش در همان باغی که پیغمبر را در آن دیده بودم ورود نموده اند.

تعجب من وقتی بیشتر شد که مشاهده کردم حضرت رضا علیه السلام ، در جاي پیغمبر نیز جلوس فرموده اند.

در اینجا راوي خبر ( ابن علوان ) ، شـرحی از گفتگوهاي بین خود وحضـرت رضا علیه السلام نقل نموده که شـگفت انگیز است و محقّقا یکی از کرامات بزرگ آن حضرت به شمار میرود .

امام علیه السلام در اهواز و ارجان

در شـهر اهواز ، حضـرت رضا علیه السلام ، در اثر رنـج سـفر و گرمی هوا ، انـدکی بیمار گردیـده ؛ وبه امر خود آن حضـرت ، طبیبی جهت مـداوا احضار نمودند.

پس از مداوا و استراحت کوتاهی ، حضـرتش بهبودي یافته واز آنجا به سـمت ( اره جان ) معرب ( اره گان ) حرکت کرد . این شـهر در آن روزگار بسیار معمور و آباد بوده ، ولی امروز اثري از آن به جاي نمانده است. ظاهرا پس از ویرانی به جاي آن شهر کنونی بهبهان بنا شده و روز به روز آبادتر گردیده است. در آن حدود ، آثار مسجدي نیز باقی مانده ،  آن را به حضرت رضا علیه السلام نسبت می دهند.

امام علیه السلام در نواحی قم و اصفهان

حضرت از اره جان رهسپار قم گردیده وپس از عبور از حدود اصفهان به آن شهر عزیمت فرمودند. امـا چنـان که قبلاـ هم اشاره شـد، با برنامه اي که از طرف مامون جهت خط سـیر حضـرت رضا علیه السلام از مـدینه به مرو مقرر گردیـده بود ، حضرت به شهر قم وارد نشدند.

به طوریکه از بعضـی راویان بزرگ حدیث مانند صدوق علیه الرحمه نقل شده ، شاید علت آنکه مامون الرشـید از ورود حضرت رضا علیه السلام به کوفه و قم مـانع گردیـده ، این بوده است که در این دو شـهر، دوسـتداران اهل بیت عصـمت ؛ و هواخوان اولاد پیغمبر از هر طبقه ، بی شمار می زیسته اند.

ورود امام علیه السلام به نیشابور

اشاره

به هرحال حضـرت رضا علیه السلام ، بعد از عبور از شـهرها و آبادي هایی که در آن ایام بر سر راه بوده ، با تجلیل کامل و تشریفات شایان ، وارد شهر معظم و تاریخی نیشابور شدند.

نیشابور از شـهرهاي بسـیار قدیم و تاریخی ایران بشـمار میرود . ما تاریخچه ي این شـهر مخصوصا شرح حوادث مهمی را که در ادوار گذشـته در نیشابور روي داده است ، به کتب مبسوطی که دراین باره نوشـته شـده است ، واگذار میکنیم. اما این اندازه متذکر می شویم که سـرزمین نیشابور از جهت اسـتعداد ارضی و خوبی و خوشی آب و هوا و مخصوصا موقعیت جغرافیائی ، طوري است که اگر کرارا در معرض قتل و غارت هاي عمومی، چون حمله ي مغول و تیموریان قرار گرفته ؛ ویا دچار قحط و غلاهاي شدید و زلزله هاي سـخت می گردیده ، باز طولی نمی کشیده است که دوباره معمور و پر جمعیت می شده است.

باید دانست که خوشـبختانه این شـهر هنگام ورود حضرت رضا علیه السلام ، کاملا آباد و مخصوصا محل سکونت جمع زیادي از محدثین و علماء بزرگ و دانشمندان نامی اسلام بوده است.

احترام شایان و اسـتقبال بی نظیري که مردم نیشابور از مقـدم گرامی حضـرت رضا علیه السلام نموده انـد ، به وجهی بوده است که هنوز بعد ازقرن ها که از آن تاریخ گذشته است ، باز هم شنیدن آن براي ما اعجاب آور است . صدور حدیث سلسلۀ الذهب از حضرت رضا علیه السلام در همین شـهر معروف اتفـاق افتاده است .

 در عیون اخبار الرضا می نویسـد : »حضـرت رضا علیه السلام چون وارد شـهر نیشابور شدنـد ، در منزل پیرزالی موسوم به ( بسـنده ) ، سـکونت اختیار فرمودنـد. کلبه ي این زن ، در قسـمت غربی نیشابور ودر ناحیه اي که آنرا ( لا شا بد می ) نامیده اند ، واقع بوده است.

داستان حدیث سلسلۀ الذهب

اشاره

ایام اقامت حضـرت در نیشابور، بطور تحقیق ضبط نشده ، اما در همین ایام ، روزي که حضرتش با تشریفات خاص سواره از چهار سوق شهر عبور می فرموده انـد ، دو نفر از پیشوایان بزرگ که حافظ قرآن و احادیث نبوي بوده اند ، مقابل هودج حضـرت رضا علیه السلام آمده وبا احـترام زائـد الوصـفی ، از حضـرتش اسـتدعا نمودنـد که پرده ي هـودج را یکسـو زده تـا مردم همه چهره ي مبـارك را مشاهـده کنند  .

همچنین ، حـدیثی از پـدران خود از پیغمبر نقل فرماینـد که مزید افتخار آنها گردیده ؛ و یادگاري از سـفر آن حضـرت به خراسان باقی بماند .

حضـرت رضا علیه السلام ، جلو استر را کشـیده و دسـتور فرمودنـد پرده ي هودج را بالا برند . چون چشم مردم به چهره ي نورانی فرزند زاده ي پیغمبر افتاد ، ناگهان فریادها برآوردند . بسیاري از مردم از خود بیخود شده ؛ و گریبان ها چاك زده یا بی اختیار می گریستند آنها که در نزدیک هودج آن حضـرت بوده ، یا به زحمت ، خود را به آنجا رسانیده بودند ، عنان زرین و یال ؛ و حتی دست و پاي استر حضـرتش را جهت تبرك و استشفاء می بوسیدند. خلاصه در آن روز شهر نیشابور شاهد هنگامه ي غریبی بود که مانند آنرا کسی به یاد نداشت.

هیچ نیروئی نمیتوانست جلوي احساسات مردم را گرفته ؛ وآنها را وادار به آرامش کند. به این ترتیب ، روز به نیمه رسید و همین طور مردم دسـته دسـته از دور و نزدیـک می آمدنـد. بالاخره ، عـده اي از پیشوایـان، اجتمـاع نمـوده ؛ و بطـور دسـته جمعی مردم را وادار به سکونت کردند.

آن ها به مردم می گفتنـد خاموش باشـید و فرزنـد پیغمبر را بیش از این آزار نرسانید . گوش فرا دارید تا حدیثی از آن حضـرت بشـنوید.

بعد از ساعتی ، سـر و صداها خاموش ؛ ومردم منتظر حدیث حضـرت ایسـتادند. پس حضـرت رضا علیه السلام ، حدیث شریف سلسلۀ الذهب را براي مردم نقل فرمودند. بطوریکه نوشـته اند [منتخب التواریخ و مطلع الشمس] ، شـماره ي دوات هائی که جهت نوشـتن آن حـدیث آماده شده بود ، بالغ بر بیست و چهار هزار بوده ؛ واین سواي جمعیتی بود که به شنیدن وحفظ حدیث اکتفا نمودند.

صدوق در امالی می نویسد چون استر به راه افتاد ، دوباره حضـرت رضا علیه السلام ، خطاب به مردم نموده و فریاد برآوردند  بشـروطها وانا من شروطها…

متن حدیث سلسلۀ الذهب

اما اصل حدیث مشـهور که در کتب معتبره نوشـته شده ؛ وما به جهت تبرك در اینجا می آوریم ، بدین مضـمون بوده است که خداوند متعال فرموده کلمة لا اله الا االله حصنی ومن دخل حصنی امن عذابی ودر بعضی نسخه ها امن من عذابی نوشته شده.

بعضی از محدثین بزرگ [ صدوق علیه الرحمه ] نیز نوشته اند که حضرت رضا علیه السلام همچنین فرموده است :

قال االله تبارك وتعالی ولایة علی بن ابیطالب حصنی ومن دخل حصنی امن من عذابی

ممکن است که این هر دو حدیث از حضرت رضا علیه السلام صادر شده باشد.

محل توقف حضرت در نیشابور

ونیز نقل شده [ ایضا در عیون اخبار الرضا نقل شده ] که حضرت رضا علیه السلام در نیشابور در محله اي اقامت فرمودند که آنرا محله ي قزوینی ها نامیده بودند.

در این محـل حمـامی بوده است که حضـرت رضـا علیه السلام ، جهت غسـل به آنجـا رفته ؛ واز آن به بعـد ، به حمـام الرضا شـهرت یافته اسـت . بسیاري این محله را قدمگاه امروز دانسته اند.

آن ها می گوینـد اگر چه فاصـله ي شـهر نیشابور تا آنجا زیاد است ، ولی بعید نیست که امتداد آن شـهر در روزگار قدیم تا محل قدمگاه بوده است . البته این معنی چنـدان هم غریب نیست ، چه آن که نیشابور چنان که قبلا هم به آن اشاره شد ، در آن زمان فوق العاده بزرگ و آباد بوده است تا آنجا که نوشـته اند در این شـهر سیصد هزار محدث بسر می برده اند . نظیر همین سخن، درباره ي شهر قم که به مراتب کوچک تر از نیشـابور بوده ، گفته شـده زیرا از خـاصه و عـامه نقل شـده که در دوران علی بن بابویه ، در قم ، دویست هزار محـدث معتبر سکونت داشته اند.

به علاوه ، وضع تشـکیل شـهر و حصار بندي شهرستان ها در زمان قدیم ، غیر از امروز بوده ، چه آن که در آن ایام ، شهر بر سرزمین معمور و پر جمعیتی اطلاق می شـده است که داراي آبادي هاي متعـدد ویا به عبارت دیگر، محلات چندي بوده است .  فاصـله ي بین آنها بعضـی کم ؛ و بعضی بیشتر بوده ، به طوری که در این فواصل ، زمین هاي مزروعی نیز بوده است.

شهر نیشابور نیز همین نحو بوده وبه طوریکه نوشته اند سواد آن تا چند فرسنگ امتداد داشته است.

بایـد دانست که اقامت حضـرت رضا علیه السلام ، در محل قـدمگاه ، منافات با قول اول که نقل شده حضـرت در منزل زنی به نام بسـنده وارد شده انـد ، ندارد. چه آنکه ممکن است حضـرت رضا علیه السلام ، در ابتداء وارد به منزل آن زن شده ؛ وبعد از روزي چند که عزم ادامه ي سـفر فرموده اند ، در قدمگاه نیز اقامتی فرموده باشند.

در عیون اخبار الرضا بعد از آنکه شـرحی از اقامت آن حضرت در قصبه ي کنونی قدمگاه نوشته ، کرامتی هم از آن بزرگوار درباره ي چشـمه ي آب آنجا ؛ و زیاد شدن آن نقل نموده. چنان که نظیر آن را در هنگام عبور از ده سرخ نیز نقل میکند. آنگاه حضرت به سمت مرو حرکت فرمـوده ودر بین راه ، در قریه ي سـناباد توقف فرمودنـد . در سـناباد حمیـد بن قحطبه از حضـرتش در خـانه ي خود ( همـان محلی که بعدها مدفن مطهر حضرت گردید ) ، پذیرائی نموده ، سپس از راه سرخس ، به مرو عزیمت فرمودند.

ادامه دارد . . . .

منبع :

زندگانی حضرت رضا، سید زین العابدین فقیه سبزواری، مجله نامه آستان قدس، از سال 1339 تا 1341 شمسی به صورت سلسله وار

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری ( 2 )

 

 

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام ( 2 )

به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری

فرزند ارشد مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

قسمت دوم

سن شریف حضرت رضا علیه السلام

عمر مبارك حضرت رضا علیه السلام ، چنان که مورخین معتبر نوشته اند ، چهل ونه سال و اندي بوده ، که از این مدت ، چنانکه قبلا اشاره شد ، مدت  29سال و کسـري از آن را در مدینه در دوران زندگی پدر بزرگوار بسر برده ؛ و تتمه را در روزگار چهار نفر از خلفاء عباسی گذرانده اند.

حضـرت رضا علیه السـلام ، چهار سال از ایام امامت را در زمان خلافت هارون الرشـید بسـر برده وچون هارون در سال  193در طوس وفات یافت ، محمـد امین خود را خلیفه خوانـد ؛ وچون او هم به دست لشـکریان مأمون کشـته شـد ، خلافت براي برادر امین یعنی عبداالله مأمون ، مسلم گردید.

از آنجـا که اطلاع بر وضع خلافت جانشـینان هارون الرشـید بی ارتباط به موضوع ما یعنی شـرح زنـدگانی حضـرت رضا علیه السـلام نیست ، لـذا شایسـته بود که ما به ذکر قسـمتی از حالات محمـد امین و عبدالله مامون در اینجا بپردازیم ضـمنا وقایع مهم و کشـمکش هایی که بین این دو برادر بر سر خلافت روي داده است ، در اینجا نقل میکنیم.

هارون الرشید

هارون از خلفاي بزرگ عباسی ؛ و شاید معروفترین آنها باشد . در دوران خلافت او ، ممالک اسلامی توسعه زیاد یافته ؛ و مخصوصا شهر بغداد ، بسیار بزرگ و آبادان گردیده بود.

چنان که چیزي نگـذشت که این شـهر دارالعلم شده و محیط علماء و دانشـمندان شـرق و غرب که در فنون مختلف تخصـص داشـتند گردیـد.

هـارون الرشـید داراي کفـایت و مهـارت بسـیار بـوده و او اگر چـه بـه عیاشـی و خـوش گـذرانی معروف گردیـده است ، اما دانشـمندان و فضـلاء را دوست می داشت به همین جهت ، در زمـان او علم و صـنعت ، رونـق کامـل یـافته و علمـاء ، قرب و منزلت بسـیار داشتند. بهر حال هارون تا اواخر روزگار خویش با کمال قدرت بسر بوده است.

در ایام آخر خلافت هارون ، رومیان به شورش بر خاسته ؛ و کم کم ، انقلاب عظیمی بر پا نمودند. هارون جهت سرکوبی آن ها لشکري عظیم گرد آورده ؛ وخود هم به آن حدود رهسپار گردید.

رومی ها در این جنگ ، به سختی از لشکر هارون الرشید شکست خورده ؛ و به همین جهت ، غنائم بسیار به چنگ لشکریان اسلام افتاد . به این ترتیب خلیفه عباسـی ، با اموال هنگفت ، به بغداد بازگشت . اما هنوز از اقامت وي در شـهر بغداد چیزي نگذشـته بود که خبر آشوب خراسان به گوش او رسید. هارون چون به بلاد شرقی ، بیش از همه ممالک اسلام اهمیت میداد ، لذا باز شخصا عزم خراسان نمود.

در سال  193 ، هارون الرشید با حال کسالت ، از راه ري و گرگان ، به خراسان رهسپار گردید ولی بیماري او در بین راه بیشتر شد. چون به گرگان رسید، باز مرض وي شدت یافته ؛ و دستور داد او را به تعجیل به طوس برسانند.

در طوس ، وضع مزاج هارون ، بکلی منحرف گردیـده ؛ و بالاخره در جمادي الاخر همین سال (193)  ، در سن چهل وپنج سالگی ، زندگی را بدرود گفت [ تاریخ طبري ] . بعضی از مورخین دیگر سن هارون الرشید را در هنگام مرگ 49 سال قید کرده ؛ و به این ترتیب مدت خلافت ، او قریب  23سال بوده است.

وضع خلاـفت بعـد از هارون

در اواخر عمر هارون ، وضع خلافت هم فوق العاده آشـفته ودرهم و برهم گردیـده بود. مخصوصا دو فرزند او، امین و مامون که از نقاهت مزمن پدر آگاه شده ؛ ومنتظر مرگ او بودند ، بیشتر به این آشفتگی کمک میکردند.

آنها هر یک عده اي از امراء لشـکر ؛ وبزرگان قوم را نزد خود گرد آورده ؛ و به انتظار فرصت ، روز شماري می نمودند . اتفاقا هارون هم براین مراتب ، کاملا آگهی یافته ، اما کسالت و بیماري ، مانع بعضی جلوگیري هاي وي بود.

هارون الرشـید ، سال ها پیش از مرگ ، بر اثر فشار همسـرش ( زبیده ) ، فرزنـد خود محمد امین را که هنوز پنجساله بود ، مقام ولایت عهدي داده ، اما در سال  182 که از مکه مراجعت می نمود ، به رقه آمـد ودر آنجا براي فرزنـد دیگرش عبدالله مامون ، بعـد از امین ، از همه مردم به عنوان ولایتعهدي بیعت گرفت ؛ و ایالت خراسان و ري را ، تا حدود همدان ، براي وي معین کرد. [عصر المأمون از تاریخ نقل کرده است.]

عراق، روم و سایر ممالک غربی را هم جهت فرزند دیگرش ( امین ) که مقام ولایت عهدي او را دارا بود مقرر داشت.

با این که هارون جهت اسـتحکام این کار در سال  186  که دیگر بار به مکه رفت ، نامه عهـد را نوشـته ودر خانه کعبه آویخت [ تاریخ عرب و اسلام.] ،  اما این اقدام و اقدامات دیگري که بعدا نمود ، مانع از بروز نزاع بین آن دو برادر نشده ؛ و بعد از مرگ پدر به جان یکدیگر افتادند.

هارون که در اثر دور اندیشـی، به خرابی اوضاع پی برده بود هر روز به خیال خود چاره می اندیشـید . او در آخر کار ، فرزند دیگر خود ( مؤتمن ) را هم در کار ولایتعهدي شـریک امین و مأمون قرار داده. وبا این عمل ، تلّون عجیب خود را در امر خلافت ، ابراز می نمود. در همین اوقات که بزرگان قوم ، مخصوصا امراء لشـکر و قضات از هر دم خیالی خلیفه آگاه شـده بودنـد ، هر یک در صـدد اقدامی براي خود برآمـده ؛ و بعضـی هم به فکر حکومت خود مختاري ؛ و اسـتقلال خویش افتاده بودنـد.

به این ترتیب ، در آخر کار ،  امر خلافت ، روز به روز آشفته تر ؛ و دامنه اختلافات ، وسیع تر می شد.

بالاخره با مرگ هارون در خراسان ، صفحه جدیدي باز شد که مختصر آن بدین قرار بوده است.

چون خلیفه هارون الرشـید ، در طوس بدرود زندگی گفت ، بلافاصله عده زیادي از لشکریان وبزرگان ، نقض عهد نموده ؛ و به هر یک از امین و مأمون ، عده اي پیوسـتند . از آن جمله ، عده زیادي از آنها متوجه محمد امین گردیده و فضل بن ربیع که حاجب هارون ویکی از اشـخاص مؤثر بود، لشـکریان را به سـمت بغـداد کوچ داده ؛ وآنچه را که از اموال هـارون و ذخـائر دیگر همراه داشت ، به بغـداد حمل نمود.

فضل بن ربیع در بغداد مشغول گرفتن بیعت دوباره از مردم براي امین گردیده ؛ و بالاخره امین را به خلع برادرش ( مأمون ) وادار کرد.

این اخبـار مرتبـا در خراسـان به مـأمون رسـیده و بر او سـخت گران می آمـد. مـأمون بـا آنکه از شـنیدن آن اخبار متوحش و مرعوب گردیـده بود ، معارضه به مثل نموده و دسـتور داد نام امین را از خطبه حذف کنند. کشـمکش بین امین و مأمون قریب مدت پنج سال بطول انجامید ودر این مدت ، راهها بین خراسان و بغداد منقطع بود.

بالاخره امین، علی بن عیسـی بن ماهان را با پنجاه هزار سوار از بغداد به خراسان روانه کرد. علی بن عیسـی ، مردي دانا وبا مهابت بود وچون خبر آمدن او به مأمون رسـید ، طاهر بن حسـین را براي جلوگیري او گسـیل داشت. در حدود ري ، این هر دو لشـکر بهم رسیده وبعد از زد و خوردهاي شدید ، بالاخره لشـکریان بغداد منهزم ؛ و علی بن عیسـی کشته شد. سر علی بن عیسی را به نزد طاهر آورده و او هم فورا آن را براي مأمون به مرو فرستاد.

با آنکه مسافت از آنجا تا مرو  250 فرسنگ بود ، گویند نامه و سر علی بن عیسی ، سه روزه به مأمون رسید [ تجارب السلف ]

بعـد از این کـار ، عـداوت بین آن دو برادر بیشـتر قـوت گرفت ؛ و مـأمون که در ابتـداء از برادر خود و اطرافیـان او مرعوب گردیـده ؛ و تصـمیم به خلع خود داشت ، جرئت کامل یافته بود . بالاخره کار به جایی رسـید که مامون ، طاهر بن الحسـین معروف به ذوالیمینین را با هرثمه و لشـکري عظیم ، به بغداد فرسـتاد . آنها هم چون به آنجا رسـیدند ، شـهر بغداد را سـخت محاصره نمودند . مدت این محاصره دو سال و چنـد ماه بطول انجامیـده ؛ و بالاخره امین ، از بیم جان خود به مدینـۀ المنصور گریخت .

بعد از مدتی که می خواست از آنجا هم به جاي دیگر پناه برد ، در بین راه ، بدست کسان طاهر افتاد وچون او را به نزد طاهر ذوالیمینین بردند ، او را کشت و سر وي را براي مامون به خراسان فرستاد. در این موقع ، طاهر، مردم بغداد را امان داده ؛ وبه این ترتیب فتنه ها تسکین یافت.

قتل امین در سال  198  واقع شد و مردم با او ، در سال  193بیعت کرده بودند [نقل از تجارب السف] . بعد از کشـته شدن امین ، مردم دوباره با مامون بیعت کردند ؛ واو را به خلافت شناختند.

فضل بن ربیع ، وزیر امین که عمـده اغتشاشات و فتنه هاي مـذکور به وي مسـتند بوده ؛ و اختلاف بین آن دو برادر را بیشتر کرده بود، از ترس پنهان گردیـد. بعد از مدتی ، در دوران خلافت چند روزه ابراهیم بن مهدي در بغداد ظاهر گردیده وتا آخر خلافت ابراهیم با او بود اما باز از ترس مامون و اطرافیان او خود را مخفی نمود. وچون مامون به بغـداد وارد شـد بعـد از مـدتی آشـکار گردید در سـبب آشـکار شـدن او همه گونه اختلاف هست بعضـی گویند فضل بن ربیع امان خواست و مامون او را امان داد و بعضـی دیگر معتقدند که در زمان استتار، روزي در کوچه می گذشت ، کسان مامون او را شناخته و دستگیر کردند. [ از تجارب السف ]

چون چشم مـامون بر فضـل بن ربیع افتـاد ، فورا از جـا برخاسـته و دو رکعت نمـاز گزارد. بعـد از آن مامون گفت این دو رکعت نماز ، شکر آن بود که خداوند عفو ترا بر قلب من الهام فرمود.

آنگاه مامون از فضل مواخذه ي بسیار نمود واو همه را اقرار کرد . بالاخره فضل اظهار داشت که هیچ چیز جز عفو خلیفه نمی تواند مرا از کیفر اعمالم برهاند.

مأمون در مقام عفو به جایی رسـیده بود که خود او مکرر گفته بود »اگر مردم بداننـد من تا چه حـد از بخشـیدن گناه لذت میبرم هر آینه به بزرگی تقصیر به من تقرب میجستند.«

مأمون یکی از افاضل خلفاي بنی العباس محسوب ؛ وبه حکمت و زیرکی ، مخصوصا دوراندیشـی ، معروف بوده است . او همچنین داراي فصاحت و بلاغت کامل بوده ودر جود و گذشت ، کم نظیر میباشد.

درباره سـخا و گذشت او گویند وقتی مأمون در ایام اقامت در دمشق تنگدست شد، معتصم برادر مامون که از این معنی اطلاع یافت ، امـوال زیـادي را که در تصـرف خود داشت به برادر واگـذار کرد. اتفاقـا بـاز بعـد از یـک هفته ، قرار بود اموال بسـیار از خـارج براي معتصم برسـد . مـأمون و برادرش ، جهت تماشـاي آنها به خارج شـهر رفته ؛ و متصـدیان غنائم که بارهاي خود را به وضع شـگفت انگیز آراسـته بودنـد ، مـوجب تهیـج احساسـات مردم و تماشاییان می شدنـد . مـامون که این وضع را مشاهـده نمود ، دسـتور داد به هر یـک از تماشائیان ، بدون تفاوت ، یکهزار درهم بدهند . بعد از محاسبه ، معلوم شد که مبلغ بیست وچهار هزار هزار هزار ( به تکرار هزار سه مرتبه ) ، یعنی  24میلیارد درهم از کلیه آن اموال و غنائم بین مردم قسمت شده است…

مـأمون مقرر داشت که باقیمانـده آن همه اموال را که بـالغ بر  6 میلیارد درهم بود ، ایضا ، بین همه لشـکریان قسـمت شود ؛ و خود بـدون آنکه درهم و یا دیناري از آنها را تصرف نموده باشد ، به خانه مراجعت کرد. [ نقل از تجارب السلف تألیف هندوشاه بن سنجر بن عبداالله.]

مـأمون در دوران خلافت خویش به اموري دست زد که قبل از او نبود. یکی آنکه تتبع علم حکمت نموده و دسـتور داد تا همه انواع آنرا از یونانی به زبان عربی ترجمه کنند و او اقلیدس را حل کرد چنان که شـکل هفتم را به او نسبت داده و مامونی گویند همچنین در عهـد او شایع شـد که قرآن مخلوق است ومردم را ملتزم به آن قول می کردنـد، چنانکه با کسانی که منکر آن بودنـد مناظره رفت که از آن جمله احمد حنبل بود . دیگر آنکه لباس سیاه را که شعار عباسیان بود ، به جامه سبز تبدیل نمود.

دیگر آنکه خواست خلافت از بنی العبـاس به آل علی علیه السـلام منتقـل شود و صورت حال چنان بود که مأمون با خود فکر کرده بود که آیا کار خلافت ، بعد از وي چگونه خواهد بود؟

او در نظر گرفت که ولایت عهد را به مردي که از هر جهت شایسـتگی آن را داشته باشد واگذار کند تا ذمه او از این کار بري شده باشـد. بعـد از آن ، بزرگان خانـدان عباس وعلی را جمع کرده ؛ و در میان آن ها هیچکس را صالـح تر و فاضل تر و متدین تر از حضـرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام ندید.

مـأمون در این بـاره به خط خویش فرمان نوشت وحضـرت رضا را الزام نمود تا قبول کنـد. اگر چه حضـرت رضا علیه السـلام هم به خط شریف خود نامه نوشت که این کار تمام نخواهد شد. [ منظور حضرت رضا علیه السلام این بوده که وفات او پیش از مامون اتفاق خواهد افتاد.]

گویند که این هر دو نامه هنوز هم در مشهد موجود است.

فضل بن سهل در این باره کوشش ها کرد ومردم را وادار به بیعت با حضرتش مینمود.

چون این خبر در بغـداد شایع وبه عباسـیان رسـید ، بهم بر آمدنـد تا آنجا که همگی بر خلع مأمون یک دل شـده ؛ و با ابراهیم بن مهدي عم مامون بیعت کردند اما مردم از بیم فضل بن سهل هیچکس را یاراي آن نبود که مراتب را به مأمون برساند.

گویند بالاخره شـخص شـخیص حضـرت رضا علیه السلام چگونگی را به مأمون برساند ؛ و چون مأمون از حضرتش استفسار نمود که آیا دیگران را هم از این امر اطلاعی است؟ فرمودند همه مردم جز شخص شما از آن آگاه هستند.

مأمون از هر کس سئوال می کرد ، همان پاسخ را می شنید بالاخره از فضل بن سهل مؤاخذه آنرا نمود واو جواب داد که نخواستم خاطر خلیفه از شـنیدن چنین خبري مکـدر گردد. امـا او گفت که در صـدد تـدبیر آن امر برآمـده وچون فراغت حاصل کنـد آنرا به سـمع خلیفه خواهد رساند.

حضرت علی بن موسی به مامون فرمود که این همه احوال از جهت او و فضل بن سهل باشد وچیزي نگذشت که فضل را در حمام سرخس به تحریک مأمون کشتند چنان که حضرت رضا علیه السلام نیز در طوس شهادت یافت . [ تجارب السـلف شـرح مبسوط کشـته شـدن فضل بن سـهل در حمام سـرخس واینکه او چون علم نجوم را بخوبی می دانست درطـالع خود دیـده بود که در فلان روز خون او میان آب و آتش ریخته خواهـد شـد . در کتب تاریـخ ذکر شـده است فضل خواست با رفتن حمام و فصد نمودن در آن روز نحوست را زائل کند اما قضا کار خود را کرد ]

جمعی دیگر از مورخین و محـدثین علت سـفر حضـرت رضـا علیه السـلام را به خراسـان و تصـمیم مـأمون را نسـبت به ولایتعهـدي آن حضرت طبق اخباري که در این خصوص وارد است ، چنین نوشته اند:

در ارشاد شـیخ مفیـد است که جماعتی از آل ابوطالب را از مـدینه خواست . در بین آنها حضـرت رضا علیه السـلام بود مامون دسـتور داده بود که آنها را از بصره عبور داده وبه نزد او برند.

براي اجراء این کار شخصی بنام جلودي مامور شد . نامبرده چون به مدینه رسید ، کارهاي خلاف و فجائعی انجام داد. مخصوصا نسبت به خاندان بنی هاشم ، ظلم ها و آزار بسیار نمود .

از جمله این اعمال ، یکی اعزام حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام با رجاء ابن ضحاك به مرو بود.

کلینی هم در فروع کافی به نقل از یاسر خادم می نویسد که مأمون مکرر به حضرت رضا علیه السلام نامه نوشته و او را به خراسان دعوت نمود، اما در هر نوبت ، حضرتش بی میلی خود را ابراز واز آن سفر معذرت خواستند.

بالاخره چون پیام ها و نامه ها بی اثر ماند ، مأمون ، حضـرت رضا علیه السـلام را تهدید نمود ونوشت که چاره جز آمدن نخواهند داشـت .

مأمون دسـتور دیگري هم داده بود . آن تجلیل کامل از حضـرتش در بین راه تا مرو بوده است … در این سـفر همچنین عده ي زیادي از بنی هاشم ، به همراهی حضـرت رضا علیه السلام تا خراسان آمدند. در همین موقع جمع کثیري از بنی العباس که طبرسی شماره آنها را در سال  (200 ) سی سه هزار نوشته است ، در مرو و سایر شهرهاي خراسان گرد آمده بودند.

بـاز بیهقی در تاریـخ خود آورده است که مـامون دو سال و انـدي در مرو بمانـد در این مـدت فضل بن سـهل وزیر دانا و کاردان او ، درصدد برآمد که امر خلافت را به آل علی علیه السـلام انتقال دهد پس به مأمون گفت به خاطر داري که تو سوگند یاد کرده بودي چون خلافت براي تو بی مزاحم شود ولیعهد خود را از علویین انتخاب کنی ؟  مأمون این راي را پسـندیده و پرسید به نظر تو چه کسی لیاقت این کار را دارد؟ فضل گفت علی بن موسی الرضا که در مدینه است…

آنگاه مامون اظهار داشت این امر فعلا لازم است پنهان بماند ! پس محرمانه شخصـی را به نزد طاهر بن حسین فرستاده وبه او نوشت که نظر مـا این است که ولایتعهـدي خـود را به علی بن موسـی واگذار کنیم چون طـاهر میـل زیـاد به علویین داشت امـا از این مژده بسـیار خورسـند گردیـده و یکی از معتمـدین خود را با فرسـتاده خلیفه به مـدینه اعزام داشت. همین که فرسـتاده ها به مـدینه رسـیدند ، حضور حضرت رضا علیه السلام شرفیاب ومراتب را به عرض رساندند.

حضرت رضا علیه السلام در ابتداء از این امر فوق العاده اظهار کراهت فرموده وچون خود را ناچار دیدند خواه ناخواه به قبول آن تن دادند. پس بطور ناشناخت به جانب عراق رهسپار و از طرف طاهر مورد پذیرایی شایان قرار گرفتند.

بعد از چند روز ، شبی طاهر به خدمت حضـرتش شـرفیاب ؛ و نامه مأمون را ارائه داد او همچنین معروض داشت که خود من اول کسی هستم که با شما بیعت کنم وچون من بیعت کنم صد هزار نفر پیاده و سوار با شما بیعت خواهند کرد.

حضرت رضا علیه السلام دست خود را دراز نموده و طاهر با دست چپ خود با آن حضرت بیعت نمود. طاهر در این عمل عذر خود را چنین شرح داد که چون دست راست او به بیعت با مأمون مشغول بود با دست چپش با آن حضرت بیعت نمود.

حضـرت رضا علیه السـلام عمل او را پسندیده وچون مراتب بعدها به سمع مامون رسید او هم بسیار خورسند شده ؛ و اظهار داشت آن اول دسـتی بـوده اسـت کـه بـه دست مبـارك شـما رسـیده ومن همـان دست چپ را راست نامیـدم. گوینـد از همـان زمـان ، طـاهر را ذوالیمینین خواندند سپس حضرت رضا علیه السلام را با تجلیل و احترام کامل از راه بصره ، اهواز و فارس به مرو حرکت داد.

شرح حرکت حضرت علی بن موسی الرضا از مدینه را تا ورود به مرو در شماره آینده انشاء االله ذکر خواهیم نمود.

ادامه دارد . . . .

منبع :

زندگانی حضرت رضا، سید زین العابدین فقیه سبزواری، مجله نامه آستان قدس، از سال 1339 تا 1341 شمسی به صورت سلسله وار

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام  به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری ( 1 )

 

زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام ( 1 )

به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری

فرزند ارشد مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری

قسمت اول

تاریخچه از زندگانی حضرت رضا علیه السّلام

تاریـخ ولادت حضـرت رضـا علیه السّـلام

در تعیین تاریـخ ولادت با سـعادت حضـرت علیّ بن موسـی الرّضا علیه السّـلام محـدثیّن و مورّخین اختلاف دارند. جمعی از محدّثین معروف مانند مفید، کلینی، طبرسـی ؛ واز علماي بزرگ ، چون شـهید در دروس، سال تولّد حضرتش را  (148) هجري در شـهر مدینه نوشـته اند. عده دیگر [ مانند ابن شهرآشوب در مناقب و صدوق در عیون اخبار الرضا ] ولادت آن حضـرت را در سال  153هجري دانسته اند. 

بعضی از دانشمندان  [ فرید وجدي در دائرةالمعارف ] معتقدند که حضـرت رضا علیه السلام در سال ( 143)  هجري متولـد گردیده و در دائرةالمعارف فرانسه  (765میلادي ) قید شده است. اقوال دیگر نیز در این باره هست که ذکر همه آنها موجب طول سخن خواهد گردید.

اما مشـهور و شاید هم صـحیح تر، همان است که حضرت رضا علیه السّلام ، در روز یازدهم ماه ذیقعده سال  153هجري یعنی پنج سال بعد از وفات حضرت صادق ، جد بزرگوارش ، تولد یافته اند.

سیره مسـتمرّه نیز در همه جـا بر اسـاس همین قول جاري شـده است. چه آن که مردم ، روز یازدهم ذیقعـده را همه ساله به همین عنوان ، جشن گرفته ؛ و آن را یکی از اعیاد بزرگ مذهبی خود بشمار میآورند.

اداره تشریفات آستان قدس نیز در این روز، مجلس جشن وسلام داشته و به مدعوین عیدي میدهد .   [  بر روي سـکه هاي نقره که بعنوان یادگار و عیـدي بوسـیله مقام محترم نیابت تولیت عظمی به مـدعوین اهداء میشود نام مبارك حضـرت رضـا  ؛ و تاریـخ تولـد آن بزرگوار ثبت گردیـده است. اخیرا املاکی هم بوسـیله یک زن محترم و نیکوکار جهت اطعام در خصوص این روز وقف گردیده که در سال گذشته براي اولین بار به آن عمل شد. موقوفه معروف صاحب دیوان هم براي اطعام در روز ولادت حضرت سیدالشهداء علیه السلام است که سالها است به آن عمل میشود.]

نسب حضرت رضا علیه السلام

 پدر بزرگوار حضرت رضا علیه السّلام ، ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السّلام ولقب او کاظم است. مادر آن بزرگوار تکتم نامیـده شـده واو اگر چه ام ولد است اما داراي نسب عالی واز بزرگ زادگان بوده است  [ محدثین مانند صدوق بر حسب اختلاف روایات ،  نام مادر حضـرت رضا علیه السلام ،  نجمه ،  سـماند ،  اروي ، سکن ، نوبید ؛ وام البنیین نیز ذکرنموده اند . ]

داستان بخشیدن حمیده ، ( مادر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ) تکتم را به فرزند خود و خوابی که در این باره دیده بود معروف است. بعضی هم [ صدوق و ابن شهرآشوب و بعضی از محدثین دیگر ] نوشـته اند که حضرت موسی بن جعفر ، او را از برده فروشان مغرب زمین خریداري فرموده اند. تکتم ، بنا به نقل همه محدثین داراي کمالات صوري و معنوي بوده و معروف است که در آن زمان زنی داناتر و پرهیزگار تر از وي نبوده است.

چنانکه مشـهور است از هنگامیکه حمیده این زن را خرید ،  دیگر در برابر وي ننشسـته ؛ واز هر جهت رعایت ادب و احترام را مینموده است. از اینجا بود که تکتم هم فوق العاده مورد علاقه بانوي خویش گردیده وچون او را به فرزندش یعنی حضـرت موسی بن جعفرعلیه السـلام بخشـید ، سـفارش بسـیار درباره نامبرده به فرزند خود میفرمود که زود باشد خداوند تو را از این زن ، پسري عطا فرماید که پاك و بزرگوار باشد ؛  وچیزي هم نگذشت که حضرت رضا علیه السّلام از آن مخدّره متولد گردید.

علاقه فراوان حضـرت موسـی بن جعفر به حضـرت رضا علیه السـلام

حضـرت رضا علیه السـلام در میان فرزندان حضـرت موسی بن جعفر کـه سـی و هفت پسـر و دخـتر بوده انـد بیش از همه مـورد علاـقه پـدر بـوده است. چنـانکه از همـان اوان طفـولیت او را چـون میبوسـید می فرمود پـدر ومادرم فـداي تو باد . چقدر خوش بویی ؛ و زود باشد که فضل تو بر همه کس آشـکار گردد. از اینها گذشـته ، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از زمان خردسالی، اشاره به امامت فرزندش حضرت رضا علیه السلام نموده وبه بعضی از نزدیکان خود میفرمود:

»بخدا این پسر جانشین من است واو بمنزله من نسبت به پدرم خواهد بود«

برادران و خواهران حضـرت رضا علیه السلام

باید دانست که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام داراي فرزندان بسیار از پسر و دختر بوده و چنانکه گفتیم شماره آنها را سی و هفت نفر ذکر نموده اند.

اولاد حضـرت موسـی بن جعفر علیه السـلام ، همگی شایسته ، عالم و پرهیزکار ؛ و داراي کرامت بوده اند . چنانکه احمد بن موسی معروف به شـاه چراغ در شـیراز، اسـماعیل، ابراهیم ؛ و حمزه ؛ واز دخترهاي آن حضـرت ، فاطمه معروف به (معصومه ) در قم ، همه داراي شـهرت فراوان ؛ و امروز مزار هر یک از آن ها ، مورد توجه خاص و عام است.

اما از همه آن ها بزرگتر و داناتر ، حضرت رضا علیه السلام است که ولیعهد و جانشین پدر گردیده و چنانکه متذکر شدیم نزد او از همه عزیزتر بوده است.

حضـرت رضا علیه السـلام ، مدت بیست ونه سال و اندي از عمر خود را در شهر مدینه با پدر بزرگوارش بسر برده ؛ واز این زمان ،  اطلاع کامل و مهمی در دست نیست . بطوریکه نقل شده ، حضرتش این مدت را به عبادت ، یا کارهاي شخصی اشتغال داشته اند.

در همین سالها ، براي اداء مناسک حج ، چند نوبت از مدینه به مکه معظمه نیز ، رهسپار گردیده اند.

از سال  179  که حضـرت موسـی بن جعفر به امر هارون الرشید ، در مدینه دستگیر وآن بزرگوار را به عراق اعزام داشتند ، حضرت رضا علیه السلام ، بنا به امر پدر ، عهده دار سرپرستی فرزندان و زنان او نیز بوده است.

چنان که می دانیم حضـرت موسـی بن جعفر ، مـدت چهار یا هفت سال ویا بیشتر ، در بصـره و بغـداد ، تحت نظر ؛ ودر زندان بسـر برده ؛  و به حسب ظاهر، دوباره به مدینه باز نگشته اند تا اینکه در 25 ماه رجب سال 182 ، در بغداد ، بوسیله سندي بن شاهک مسموم گردید. [این تفصیل را صدوق در عیون اخبار الرضا ذکر نموده است.]

شبی که امام هفتم در بغداد شـهادت یافت ، حضـرت رضا علیه السـلام ، آن شب را به خانه پدر نرفته بود ، به همین جهت همه اعضاء آن خاندان در ناراحتی بسر بردند.

بامـداد همان شب ، چون حضـرت رضا علیه السـلام به خانه پـدر رفته ، ( امّ احمد ) ، یکی از همسران حضـرت موسـی بن جعفر علیه السّـلام را طلبیده ؛ واز او مطالبه بعضی امانت ها را نمودند.

امّ احمد ، با سوابقی که در این خصوص داشت ، به شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام پی برده ؛ و شروع به گریه وزاري نمود. اما حضـرت رضا علیه السّـلام ، بعـد از دلجویی و تسـلیت ، او را از گریه بازداشـته ؛ وبه سایرین هم فرمودنـد تا خبر وفات پـدرم در مدینه شایع نشده ، از اظهار آن خودداري کنید [خبر مزبور در کافی و اثبات الوصیه یا کمی اختلاف ذکر شده است.]

چیزي نگذشت که مردم مدینه از شهادت حضرت موسی بن جعفر آگهی یافته و همگی محزون و غمگین شدند.

امامت حضرت رضا علیه السلام

 امامیّه معتقدند که منصب امامت از طرف پروردگار عالم معین شده ؛ واو باید داراي شرایطی چند از جمله عصمت از گناه ؛ و تنصیص از امام قبل از خود باشد. چنانکه لازم است اعلم ؛ وبرتر از همه مردم زمان خویش بوده باشد.

حضـرت رضا علیه السـلام ، بعد از پدر بزرگوار، داراي همه این فضائل بوده ؛ و حتی اهل سنّت و جماعت [ کمال الدین معروف به ابن ابی طلحه در کتاب خود (مطالب السئول فی مناقب آل الرسول).] ، شرح مبسوطی در جلالت قدر و بزرگواري حضـرت رضا علیه السـلام نوشـته اند ، اما آنچه محدّثین شـیعه در این باره نوشـته اند ، نه به حدي است که در این قبیل نوشـته ها گنجیده ؛ و باید براي آن کتاب جداگانه نوشـته شود.

احتجاجات حضرت رضا علیه السّلام در مجالس مامون و جاهاي دیگر، معروف ؛ و جمله ( الحجج الرّضویّه ) را همه کس شنیده است.

ممکن است ضـمن نقـل مسافرت حضـرت رضا علیه السـلام ؛ و ذکر وقایع و گزارشات آن حضـرت در مرو ، به بعضـی از احتجاجات و مقام علمی او اشاره شود.

اما تصـریح درباره امامت حضرت رضا علیه السّلام ، از طرف پدر بزرگوار او مکرر بوده [ محـدثین بزرگ ماننـد صـدوق در عیون و کلینی در کـافی و دیگران مفصـلا اخبار مربوط به امامت حضـرت رضا علیه السّـلام و تصریح حضرت موسی بن جعفر را بر این معنی به تفصیل نقل کرده اند. ] ، و چنانکه قبلا متذکّر شدیم ، حتی در زمان طفولیّت هم ، حضرت موسی بن جعفر، اشاره به امامت فرزند خود حضرت رضا علیه السّلام ، فرموده اند.

به این ترتیب ، از امـامیّه ، هیچ کس تردیـدي در امامت حضـرت رضا علیه السّـلام ننموده ؛ وتنها عـدّه اي بنام واقفیّه در امامت آن حضـرت ، شک و تردید داشته اند.

ممکن است علت توقف آنهـا هم بعضـی اغراض دنیوي ؛ و مخصوصـا طمع در بیت المال مسـلمین بوده باشـد زیرا ، چون خبر شـهادت حضـرت موسـی بن جعفر به سـمع همه مردم ، از جمله وکلاي آن حضرت رسید ، عده زیادي از آنها ، آن چه را از وجوهات جمع آوري نموده بودند ، به حضرت رضا مسترد داشته ؛ ولی بعض دیگر که اموال هنگفت نزد آنها بود ، از تأدیه به امام بعد ، خودداري کردند…

آنها بهانه خود را نشـناختن امام بعد از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام قرار داده وچون در همان حال توقف نموده بودند ، آنها را واقفیّه خوانده انـد .  اگرچه عـده اي از مردم ، پیرو این عقیده گردیده بودند که در میان آنها بعضـی از فضـلا و محدثّین ، مانند بنی فضال [  از بنی فضال اخبار بی شمار نقل شده وچون از امام درباره آنها ؛ و اخباري که آن ها نقل نموده اند پرسش میشود میفرمایند: آنچه را روایت کرده اند قبول کنید  ( چه آن که آن ها در نقل خود راستگو هستند ) اما درباره هر چه راي داده اند از آن ها نپذیرید.] و امثال آنها بوده انـد ، اما چون اصل مسـلک کاملا بی اساس و حرف هاي آن ها بسـیار سـخیف بوده است ، لـذا فاصـله نشـد که اغلب واقفیه به حقیقت امر پی برده ؛ واز آن مرام عدول نمودند.

وصـیتنامه حضـرت موسـی بن جعفر علیه السّـلام

علاوه بر اخبار مفصل که از حضـرت موسـی بن جعفر وحضـرت صادق علیه السـّلام درباره امامت حضـرت رضا علیه السـلام بوسـیله محدثین بزرگ مانند مرحوم کلینی و صدوق نقل شده ، وصـیتنامه حضرت موسی بن جعفر نیز بر همین معنی مشعر است . اصل وصیتنامه آن حضرت مفصل ؛ و باید به کتب اخبار مانند عیون اخبار الرضا وامثال آن مراجعه شود و ما به مضـمون بعضـی از فقرات آن در اینجا اشاره میکنیم:

 در این وصـیت اگر چه بعضی از برادران حضرت رضا علیه السلام را حضـرت موسـی بن جعفر نیز ذکر فرموده وآن ها را شـرکت داده انـد ولی باز اختیارات تامّه براي آن حضـرت بوده ؛ و حتی در مورد عدم رشد یا مخالفت، آنها از وصیت خود خارج می نماید.

در وصـیت مزبور ، حضـرت موسـی بن جعفر، حتی اختیار ازدواج و سایر کارهاي مربوطه اولاد خود را بعهده حضرت رضا علیه السلام قرار داده ؛ و تصریح فرموده اند که همه آنها لازم است از حضرتش اطاعت ؛ و کارهاي او را تصدیق و امضا کنند.

پس از رحلت حضـرت موسـی بن جعفر علیه السـلام ، اگر چه بعضـی از برادران و خویشـان حضـرت رضـا علیه السـلام ، با وي مخالفت کردنـد ، امـا حضـرتش به کـج رفتـاري هـاي آن هـا توجهی نفرموده ؛ و به علاوه ، متـذکر می شدنـد که اگر احتیاج یا امور دیگر آن ها را بر مخـالفت وادار کرده است ، حاضـر هسـتند تمـام قروض آن ها را تأدیه نموده ؛ و احتیاجات دیگرشان را برآورنـد . به هرحال حضـرت رضـا علیه السّـلام ، چون به منصب امامت رسـیدند ، علنا شـروع به نشر حقایق واحکام دین فرموده و صریحا خود را امام مفترض الطّاعه اعلام نمودند.

بعضـی از دوسـتان و ارادت کیشان آن خاندان که رفتار ناهنجار هارون الرشـید را نسـبت به حضرت موسی بن جعفر دیده ویا شنیده بودند،  بر جان حضرت رضا علیه السلام نیز بیم داشته ؛ واو را وادار به تقیّه می نمودند. امـا آن حضـرت ، در جواب همه آن هـا می فرمود : »من دربـاره خود همان سـخنی را گویم که پیغمبر صـلی االله علیه و آله درباره خود و ابوجهـل می فرموده است. جـدم پیغمبر فرمود اگر از طرف ابوجهل زیانی به من وارد شـده ؛ و حتی سـر مویی از من کسـر شود دیگر خود را پیغمبر نخواهم خواند. [  در مناقب ابن شهرآشوب روایت شده است.]

حضـرت رضا علیه السـلام ، روزها در مسـجد پیغمبر جلوس نموده ؛ وبه نشر احکام وپاسخ سئوالات مردم می پرداخته اند . مردم هم دسته دسته از کلیه طبقات ، به خدمتش شرفیاب ؛ واز محضر او، بهره مند می شدند. حتی علماء وبزرگان چون در مسئله اي عاجز می شدند ، مشکل خود را نزد آن حضرت علیه السلام حل وفصل می نمودند.

ابـو ذکـوان کـه از روات معروف است می گویـد که ابراهیم بن عبـاس گفته است که ندیـدم حضـرت رضـا را که کسـی از او چیزي پرسـیده باشد وآن حضرت در جوابش عاجز بماند ؛ ومن هیچ کس را داناتر از او به احوال گذشته و آینده ندیدم حتی مامون که غالبا آن حضـرت را به پرسشـی می آزمود ، فورا جواب می فرمودند . عجب تر آن که حضـرت رضا علیه السـلام با هر کس به زبان خود او تکلم می نمود وچون در این باره از او پرسشـی می شد ، می فرمودند امام باید به همه زبان ها آشنا باشد. گاهی هم به فرمایش جد بزرگوار خود حضـرت امیرالمؤمنین علیه السّـلام ، تمسـک نموده و می فرمود مگر او نفرموده است که ( اوتینـا فصل الخطاب) این همان دانسـتن زبان هااست . [  نقل از ابوالصّلت هروي ملازم آن حضرت .]

 اخلاـق و طرز رفتار حضـرت رضا علیه السـّلام نیز با همه طبقات مردم مخصوصا فقراء و مسـتمندان ، فوق العاده بوده است اختیار لقب رضا براي آن حضرت ، از همین جهت است که دوست ودشمن از وي ، خشنود بوده اند.

وقتی از حضـرت جواد علیه السـلام پرسـیده شـد مردم میگوینـد این لقب ( رضا ) را مامون براي پـدر بزرگوارت انتخاب نموده ، فرمود بخدا قسم دروغ گفته اند. این لقب از طرف خدا بوده است نه مردم.

بخشـش و سخاي حضرت رضا علیه السلام مانند سایر کمالات ظاهري و معنوي او ، مشهور بوده و از گذشت ها و بخشش هائی که از طرف آن حضرت به شعراء و بعضی از ارباب حاجت شده بخوبی آشکار است.

ما براي نمونه به یکی دو مورد آن اشاره میکنیم.

یکی از محـدثین بزرگ [ در مناقب ابن شهرآشوب.] نوشـته است که حضـرت رضـا علیه السّـلام ، در خراسان در روز عرفه تمام اموال خود را در راه خـدا به فقراء و مسـتمندان بخشـید وچـون بعضـی از امراء ، به این عمـل اعـتراض کردنـد ، فرمـود عملی که بوسـیله آن طلب اجر و کرامت شود ، غرامت و ضرر محسوب نمی شود.

همچنین نقل شده [  ایضا ابن شهرآشوب و کلینی در کافی نقل نموده اند.] که وقتی یک نفر از اهالی خراسان که از مکه مراجعت می نمود به مـدینه آمد چون به خدمت حضـرت رضـا علیه السـّلام رسـید عرض کرد مخارج سـفر من کسـر آمده ومن از دوسـتان شـما هسـتم. وقتی مرد خراسانی شرفیاب شد عده نزد آن حضـرت بودند. حضرت رضا بعد از مدتی که از جواب گوئی یک یک از مسائل حاضرین فراغت حاصل نمود ، به اندرون خانه رفته ؛ و ساعتی بعد ، شخص خراسانی را به پشت درب خانه خواندند. حضرتش مبلغی در حدود دویست دینار طلا به او مرحمت و اضافه نمودند که آن مبلغ بعنوان قرض نیست.

چون حضـرت رضا دوباره در مجلس خود قرار گرفتنـد ، بعضـی از حاضـرین پرسـیدند که آن مبلغ اندك نبوده چرا حضـرتش به این وضع به او اعطا فرموده اند؟

حضـرت رضا فرمود : »براي اینکه شـرمندگی و خجالت او را در هنگام بر آمدن حاجتش ندیده باشند«

 اخلاق و رفتار حضرت رضا بامسـتمندان و زیردسـتان

حضـرت رضا علیه السـلام با زیردسـتان ، با نهایت رفق و مدارا ، رفتار نموده ؛ و حتی غالب اوقات ، با آنها در سر یک سفره ،غذاي خود را تناول می فرمودند.

بعضی از بزرگان که بر این معنی اعتراض داشتند ، در پاسخ آن ها می فرمود " خاموش باش پروردگار ما یکی ؛ وپدر ومادر ما یکی است . پاداش ما با اعمال ما خواهد بود " [  کلینی در کافی قریب به همین مضمون نقل نموده است.]

حضـرت رضا علیه السلام در موقعی که غذا تناول می فرمودند کاسه بزرگی را پهلوي خود قرار داده ؛ واز آنچه در سفره بود ، در میان آن می ریختند. آنگاه دسـتور می دادند که کاسه مزبور را بر مسـتمندان قسمت کنند. [  از معمر بن خلاد نقل شده است .]

رفتار حضـرت رضا علیه السلام با امراء وبزرگان

رفتار حضـرت رضا علیه السلام با امراء وبزرگاننیز جـالب بوده است. مثـلاً نوشـته اند روزي فضل بن سـهل ( وزیر مامون ) جهت عرض گزارش شـرفیاب گردیـد ، اما حضـرت رضا تامـدتی به او التفات ننمود ، آنگاه متوجه فضل گردیـده ؛ و گفتگوهایی نمودنـد حتی نامه را به او داده و فضل بن سـهل نامه را ایسـتادهمی خوانـد . چون کـار وي به پایـان رسـید ، به همـان حال ، مراجعت ؛ وحضـرت رضا علیه السـلام در تمام این مـدت ، به فضل بن سـهل ، اجازهجلوس نداده بودند.

این بود قسمتی از طرز رفتار آن حضرت با فقراء و زیردستان ؛ و گاهی با امراء وبزرگان. 

ادامه دارد

منبع :

زندگانی حضرت رضا، سید زین العابدین فقیه سبزواری، مجله نامه آستان قدس، از سال 1339 تا 1341 شمسی به صورت سلسله وار