زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری ( 4)
زندگی نامه حضرت رضا علیه السلام ( 4 )
به قلم : مرحوم آیة الله حاج میرزا زین العابدین فقیه سبزواری
فرزند ارشد مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری
قسمت چهارم
ورود امام علیه السلام به مرو
اشاره
همین که خبر ورود حضرت رضا علیه السلام به مرو رسید ، در مردم آن شهر شور و شعف زائد الوصفی پیدا شد.
مردم در انتظار ورود آن حضـرت ، دقیقه شـماري می نمودند . مامون دسـتور داد که مراسم اسـتقبال شایان فراهم آورند ؛ و امراء وبزرگان همه از موکب حضرت استقبال کنند. [مسعودي در اثبات الوصیه و مرحوم مفید در ارشاد]
حتی خود مامون نیز به اسـتقبال حضرت شتافت وآنچه لازمه ي احترام و تجلیل بود ، به جاي آورد. آنگاه دستور داد تا وسائل پذیرائی آن حضرت را از هر جهت مهیا ؛ و خدمتگزاران چندي هم براي خدمت معین کنند.
پیشنهاد مامون درباره خلافت و ولایتعهدي
چون مـدتی از ورود حضـرت رضا علیه السلام به مرو گـذشت و دیـد و بازدیـدها انجام یافت ، مامون در صـدد برآمد که نظر خود را درباره واگذاري خلافت با آن حضرت عملی سازد.
محمـد پارسـا در کتـاب خود (فصـل الخطاب ) می نویسـد چون حضـرت رضا علیه السلام در مرو به مامون پیوست ، مامون بر حضـرتش عرض خلافت نمود و خواست اصل خلافت را به آن حضـرت واگـذار کنـد اما حضـرت رضا علیه السلام قبول ننمود و در این باره عـذرها آورد و پاسخ هائی به مامون داد.
مامون در این خصوص بسـیار پافشاري داشت اما در هر نوبت ، حضـرتش جواب هائی به او می دادند بالاخره مـامون اظهـار داشت حـال که از قبول خلافت امتنـاع داري ، بایـد ولایت عهـدي را بعـد از من قبول فرمائی. در پاسـخ این تقاضا نیز حضـرت رضا علیه السلام فرمود من از پدرم شنیدم که او از آباء خود وآن ها از پیغمبر شنیده اند که من پیش از تو از دنیا خواهم رفت . بعضی نوشته اند که مامون مدت دو ماه این تقاضا را مکرر می نموده و حضرتش قبول نفرمودند.
در مناقب و ارشاد نوشـته شده که حضرت رضا علیه السلام مکرر از قبول ولایتعهدي مامون عذر خواسته است. بالاخره روزي حضرت را به خلوت خواست ؛ و سخنانی تهدید آمیز به وي گفت ؛ و در این مجلس ، تنها فضل بن سهل وزیر مامون حضور داشت.
از جمله سـخنان مامون این بود : »مگر نه عمر شوري را بین شـش نفر که یکی از آنها جـدت امیر المومنین علی علیه السلام بود قرار داد. در آنجا خلیفه شرط کرد که هر یک از آن ها مخالفت کند ، گردن او را بزنند«
حضـرت که متوجه سـخنان تهدید آمیز مامون شد ، فرمود من ولایتعهدي را میپذیرم به شـرط آن که امر ونهی نکرده و حکمی صادر نکنم ؛ ودر عزل و نصب ولاة و حکّام نیز دخالت نداشـته باشم .
مامون قبول کرد و بی اندازه اظهار خرسندي نمود پس دستور داد که ولایتعهدي حضرت رضا علیه السلام را به مردم در همه جا ابلاغ کنند.
مراسم ولایتعهدي
طبري در تاریخ خود نوشـته است که مامون در سال 201 حضـرت علی بن موسی علیه السلام را ولی عهد و خلیفه مسلمین بعد از خود قرار داد و او را رضاي آل محمد (ص) لقب داد . آنگاه دستور داد این امر را به همه مردم اعلام نمایند.
صـاحب نـور الابصـار می نویسـد چـون حضـرت علی بن موسـی الرضـا علیه السلام بـا اصـرار فضـل بن سـهل و برادرش حسن ناچـار از قبول ولایتعهـدي مامون گردید ، در روز پنجشـنبه پنجم ماه رمضان سال 201 مامون مجلس مفصـلی تشـکیل داد که در آن همه بزرگان از امراء دولت و سـران سـپاه و اعیان مرو حضور داشـتند .
در این مجلس ، مامون حضرت رضا علیه السلام را ولیعهد و خلیفه مسلمین بعد از خود معرفی نموده ، آنگاه خطباء و شـعراء ، در این باره قصائد و اشـعار نیکو سرودند و بدره اي بی شمار زر ، که قبلا تهیه شده بود ، بین حضار، هر کس را به فراخور حال خود تقسیم شد.
صدوق از بیهقی نقل نموده وقتی که همه با علی بن موسـی بن جعفر بیعت کردند ، مامون به منبر بالا رفت گفت : ( اي گروه مردم ! من شمـا را به بیعت علی بن موسـی بن جعفر در آوردم ؛ وبه خـدا قسم که این نام ها اگر بر کران و کوران خوانـده شونـد ، یقین که به اذن خداي تعالی خوب و سالم خواهند شد )
در ارشاد نقل شده که عباس فرزند مامون ، به امر پدرش از جا برخاسـته ودست حضـرت رضا علیه السلام را بوسید . سپس مامون به او دوباره اذن جلوس داد. بعد از او ، به محمد بن جعفر بن محمد ، عم بزرگوار حضـرت رضا امر شد که از جا برخیزد . او هم تا برابر مامون رسـید ، ایسـتاده دست او را بوسـید. در همین خبر است که ابو عبـاد نـام از طرف مامون ، یک یک علویین و عباسـیان را که در مجلس بودند ، احضار کرده ؛ وبه آن ها ، سیم و زر ؛ و جوائز گرانبها میداد.
بعـد از تقسـیم جوائز ،مـامون به حضـرت رضـا علیه السلام عرض کرد که براي مردم خطبه بخوانـد . حضـرت هم خطبه بسـیار کوتاهی خواند ودیگر چیزي نفرمود.
شیخ بهائی در کشـکول مینویسد : ( حضرت ضمن قبول ولایتعهدي ، این نکته را نیز متذکر شد که تو از حقوق ما شناختی آنچه را که پدران تو نشـناختند ؛ وبه این ترتیب ، من از تو ولایتعهدي را قبول نموده ؛ و پذیرفتم ، اما جفر و جامعه دلالت دارند که این امر تمام نشده و انجام نخواهد گرفت )
مـامون فرمان ولایتعهـدي حضـرت رضا علیه السلام را به خط خود نوشـته ؛ وحضـرت هم با تصـرفاتی که در بین سـطور خط مامون فرمودند ، اعتراف خود را مرقوم داشته اند.
عده ي دیگر از بزرگان آن زمان نیز ، اعتراف نوشـته و آنرا امضاء نموده اند. در مطلع الشـمس مینویسد که این فرمان ، تا عهد سـلطنت امیر تیمور در مشهد ، در خزانه حضرت رضا علیه السلام باقی بوده ؛ و ملا سعید تفتازانی هم آن را دیده است.
پس از استقرار امر ولایت عهدي ، مامون فرمان داد که بنام مبارك حضرت رضا سکه زدند.
مضـمون عبـارت هـائی که در این خصوص نقـل شـده مختلف است و ممکن است چنـد رقم بوده و پول هاي مختلف بنام مبارك آن حضرت ضرب شده باشد. مثلا بعضی از پول ها در مرو ؛ وبرخی در شهر اصفهان ، ضرب شده است.
اعتراض مردم بر مامون و جواب او
می گوینـد بعـد از این وقایع ، به مامون گفتند تو اولاد علی بن ابیطالب علیه السلام را برتر از بنی عباس می دانی وآن ها را بیشتر دوست میداري.
مامون در جواب آن ها گفت خواستم آنچه را که علی بن ابیطالب علیه السلام از احسان و گذشت درباره ما انجام داده تلافی کنم.
چه آنکه امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، به عبداالله بن عباس (جدما ) ، حکومت بصره را داد و عبیداالله عباس را والی یمن کرد و سعید بن عباسرا ولایت مکه داد. همچنین قثم بن عبـاس را حکومت بحرین بخشـید ؛ و بـاین ترتیب ، هر یک از اولاد و بنی اعمام خود را در مرزيوالی فرمود. در صورتیکه سه خلیفه قبل از او، به هیچ یک از بنی هاشم ، ولایت و منصبی تفویض نکرده بودند. به شخص حضرت علی بن موسـی علیه السلام نیز، همین اعتراض از طرف بعضـی از مردم شده بود. حتی بعضـی از این اشـخاص ، در صدد قتل آن حضرت برآمدند.امـا حضـرت رضـا علیه السلام در جواب اعتراض آن هـا می فرمود آن چه یوسف پیغمبر را به قبول ولاـیت مصـر و جـدم امیرالمؤمنین علیه السلام را به دخول در شوري وادار نموده بود ، مرا نیز به قبول این امر مجبور نمود.
به هر حال ، صدوق از یاسـر ، خادم و ریان بن صـلت نقل می کند وقتی که حضـرت رضا علیه السلام ولایت عهدي مامون را قبول فرمود ، مامون که خود از این عمل بسـیار خوشـنود بود ، کلیه حکام و قضات و سـران لشـکر وبزرگان دیگر را خواسـته ؛ و همه را با بذل مال بسیار و منصب خرسند نمود ؛ و آنها همگی به این امر راضی شدند. تنها سه نفر به نام هاي عیسی جلودي، علی بن ابی عمران و ابو یونس. زیر بار نرفتنـد و مامون دسـتور داد آن ها را زنـدانی کننـد. بعضـی هم چنین نقل کرده انـد که آن سه نفر را در مجلس به امر مامون گردن زدند.
به این ترتیب ، ولایتعهدي حضرت رضا علیه السلام ، مسجل و پا برجا گردید.
تأثیر ولایتعهدي حضرت رضا
روز پنجم مـاه مبـارك رمضان سال 201 هجري ، به شـرحی که در شـماره قبـل ذکر آن برفت ، بیعت مردم بـا حضـرت رضا علیه السلام انجام پـذیرفت. پس از آن ، مـامون دسـتور داد که بر درهم و دینـار رایـج ، سـکه به نـام مبـارك آن حضـرت زدنـد. انتشار خبر ولایتعهـدي حضرت رضا علیه السلام ، در سراسر بلاد اسلام ؛ و مخصوصا در میان دوستداران خاندان رسالت ، با استقبال و خوشنودي تلقی شد. امراء لشکر و زعماء قوم ، در همه طبقات ، بیعت آن حضرت را گردن نهادند. فقط سه نفر از سرکردگان به نام عیسی جلودي علی بن ابی عمران و ابو یونس از بیعت استنکاف کردند و مامون دستور داد آن هر سه نفر را به زندان بردند.
از این مقدمه هنوز چیزي نگذشته بود که تصمیم دیگر خلیفه درباره حضرت رضا علیه السلام به مرحله اجرا درآمد.
مامون براي آنکه امر ولایت عهـد را مسـتحکم کنـد ، مقرر داشت ام حبیب خواهر خود را به حضـرت رضا علیه السلام تزویـج نماینـد وبه این ترتیب ، مراتب حق شناسی و رعایت رحم را به خیال خود درباره اولاد علی علیه السلام تکمیل کرد.
اغتشـاش عراق
خبر ولاـیت عهـدي حضـرت رضا علیه السلام چنانکه گفتیم در همه جا حسن اثر بخشـید و مردم در حق مامون دعاي خیر کردند. اما چون بنی العباس در عراق از این خبر آگاه شدند ، بهم برآمده ؛ و سخت اندیشناك گردیدند. [ ابن طقطقی در تاریخ خود الفخري نقل کرده و مورخین دیگر نیز آنرا متعرضند ]
آنها تصور کردنـد که این امر باعث زوال خلافت از خانـدان عباس ؛ و اسـتقرار آن در آل علی خواهد بود. به همین جهت مردم را بر مامون ( که در آن روزگار در خراسان بسر میبرد ) شورانیده ؛ ووادار به عصیان نمودند.
آن هـا بـا ابراهیم بن مهـدي ، عم مـامون بیعت کرده ؛ و به زعم خـود ، مـامون را نیز از خلاـفت خلع نمودنـد. به این ترتیب ، به نظر آنهـا امر ولایتعهدي حضرت علی بن موسی علیه السلام خود بخود منتفی میشد.
بنی العباس بعد از بیعت با ابراهیم به وي لقب ( مبارک ) داده بودند.
این خبر براي نخستین بـار در خراسـان به ذوالریـاستین ( فضـل بن سـهل ) رسـید . رفته رفته ، اطرافیـان مـامون نیز کم وبیش از این اخبار آگهی یافتنـد ؛ ولی هیچکس را جرئت آن نبود که موضوع را با خلیفه در میان نهـد. از طرفی ، فضل بن سـهل ، اشـخاص مطلع را تحت فشار قرار داده و نمی گـذاشت هیچ یک از اخبار سیاسـی را به سـمع خلیفه برساننـد به این ترتیب تا مـدتی خبر شورش مردم عراق و اغتشاش بغداد از مامون مستور ماند . اما بالاخره وضع بدین منوال نماند و شخصی به نام ( سلیمان ) که از زمان هارون الرشید با دربار عباسـی ارتباط داشت ، خبر آشوب عراق و مرکز خلافت ( بغداد ) را به سمع مامون رساند .
در همین اثناء ، حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام هم با مامون ملاقات ؛ وبه وي گوشـزد فرمود که مردم بغداد ، به علت انتخاب او به ولایت عهدي ، از مقام خلافت ناراضـی هسـتند. حضرت همچنین اضافه نمود که مردم از وزارت فضل بن سهل نیز خشمگینند.
بنـا به نقل تاریـخ الفخري ، حضـرت رضا علیه السلام ، به مامون فرمود حال که چنین پیش آمـده ، صـلاح در این است که خلیفه ، ما دو نفر را از خود دور سـازد تـا این فتنه ها خاموش گردد . بعضـی از سـران سـپاه هم بعـدا گزارش انقلاب عراق ؛ و شورش مردم بغـداد را به اطلاع مامون رسانده ؛ و گواهی دادند که فضل بن سهل ، مانع از اطلاع آنها از این جریان به خلیفه بوده است.
از اینجا بود که مامون ، با سوابق خـدمات فضل ، نسـبت به او بد گمان ؛ و خشـمگین گردید ؛ و چنانکه بعدا خواهیم دید ، محرمانه دسـتور داد که او را به وضع فجیعی در حمام سرخس به قتل رسانند.
فضل بن سـهل که مامون او را ذوالریاستین لقب داده بود ، از اولاد پادشاه ایران ؛ و پـدرش سـهل مجوسـی بود . [ تجارب السلف ] او نزد یحیی خالد ، قرب و منزلتی عظیم داشت . یحیی کارهاي خود بدو باز گذاشت. سـهل در ایام خلافت هارون الرشـید ، مسـلمان شد و پدر و پسر علم نجوم نیک میدانسـتند.
فضل طالع مامون را بدیـد و دلائل سـلطنت و خلافت در آن آشـکارا بود. گویند از آنگاه باز ملازمت مامون اختیـار ؛ و به خـدمتگزاري او ؛ و تـدبیر کارهـاي وي اشـتغال نمود.چون خلافت بعـدها به مامون رسـید ؛ و فضل را هم کفایت بود ؛ و هم سوابق خدمات پسندیده ، وزارت خود به وي تفویض کرد.
مورخین متفقنـد که فضـل را فضـل و کرم و حلم و بلاغت بود و عجب آنست که داراي حدسـی صـائب ؛ و در مکرمت به برمکیـان نزدیک بود . او آداب خدمت ملوك نیکو میدانست .
اما با داشـتن ملکه حلم ، عقوبت هاي سخت داشت . بالاخره در سال 203 [ تجارب السلف صفحه 163] ، روزي فضل بن سـهل از حضرت رضا علیه السلام استدعا نمود که متفقا به حمام رفته ؛ و در آنجا فصد کنند. حضرت در آن روز از رفتن به حمام استنکاف نموده وبه فضل هم فرمود شما هم امروز صلاح نیست به حمام برویـد … اما فضل از فرمایش حضـرت رضا علیه السلام سـرپیچی نموده و مصـمم گردید که در همان روز در حمام فصد کند. گویند علت این امر هم آن بود که چنان که گفتیم ، فضل بن سهل ، خود و پدرش ، در علم نجوم ، یدي طولی و به همین جهت پیش بینی هائی داشـتند. فضل به اصـطلاح در طالع خود دیـده بود که در همان روز معین ، خون او بین آب و آتش خواهد ریخت . اومی خواست که اگر در آن روز نحوستی نسبت به وي متوجه است ، بدین وسیله آن را مرتفع سازد.
اما بیچاره فضل ، گویا نمی دانست که اذا جاء القدر عمی البصـر ؛ و شاید علت امتناع حضرت رضا علیه السلام ، و نهی فضل هم از رفتن به حمام به همین جهت بوده است.
به هر حـال فضـل بن سـهل ، در آن روز به حمـام رفت وبـا توطئه اي که قبلا از طرف مامون در این باره درست شـده بود، چهار نفر از دژخیمان دربار خلافت ، با کارد به فضل حمله نموده ؛ واو را با وضع فجیعی قطعه قطعه کردند.
این حـادثه در شـهر سـرخس ، که در آن روز شـهر بسـیار معمور و آبادي بوده است ، روي داد ؛ وآن چهار نفر که فضل را کشـته بودند ، فرار کردند. اما چیزي نگذشت که هر چهار نفر را مامون دستگیر کرد و دستور داد آن ها را سر بریدند.
قبل از کشتن ، آن ها به مامون می گفتند تو ما را فرمودي که او را بکشیم ؛ و اکنون از ما قصاص میخواهی.
مامون با کمال وقاحت به آن ها گفت شما را به اقرار خودتان که او را کشته اید می کشم ؛ و به این دعوي که من شما را دستور داده ام ، از شما بیّنه می خواهم [ تجارب السلف و تاریخ الفخري ]
ادامه دارد . . . .
منبع :
زندگانی حضرت رضا، سید زین العابدین فقیه سبزواری، مجله نامه آستان قدس، از سال 1339 تا 1341 شمسی به صورت سلسله وار
زندگی ، شخصیت ، آثار ، خدمات ، استادان و شاگردان حضرت آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری ( ره ) 1386 - 1309 هجری قمری . مشهد .