ذکر جمیل مرحوم آیة الله فقیه سبزواری در دیدار استاد نوروزی با حجة الاسلام سید مهدی طباطبایی

 

ذکر جمیل مرحوم آیة الله فقیه سبزواری

در دیدار استاد نوروزی با حجة الاسلام سید مهدی طباطبایی

 

ذکر جمیل مرحوم آیة الله میرزا حسین فقیه سبزواری

آنچه می بینید و می خوانید ، برداشتی است از صفحه استاد فرهیخته و بزرگوار حجة الاسلام جناب آقای نوروزی که 23 مرداد ماه 96 ، به دیدار مرحم حجة الاسلام سید مهدی طباطبایی می روند .
برایند این دیدار ، خاطره هایی است که مرحوم طباطبایی از مرحوم فقیه سبزواری نقل می کنند .
 
  • ذکر جمیل مرحوم آیة الله میرزا حسین فقیه سبزواری

    آنچه می بینید و می خوانید ، برداشتی است از صفحه استاد فرهیخته و بزرگوار حجة الاسلام جناب آقای نوروزی که 23 مرداد ماه 96 ، به دیدار مرحوم حجة الاسلام سید مهدی طباطبایی می روند .

    برایند این دیدار ، خاطره هایی است که مرحوم طباطبایی از مرحوم فقیه سبزواری نقل می کنند .
     
     

     

    • alireza__norouzi   دیدار با حجت الاسلام والمسلمین حاج سید مهدی طباطبایی ، استاد برجسته اخلاق
      مشهدمقدس / ۲۳ مرداد ۹۶

      پ ن : صبح امروز به دیدار حجت الاسلام والمسلمین حاج سید مهدی طباطبایی استاد برجسته اخلاق و از روحانیون مبارز و انقلابی، در محل اقامت ایشان در مشهد مقدس رفتیم. در این دیدار به مناسبت ، یادی از علمای ناشناخته و گمنام خراسان در شهرستان های اطراف مشهد شد و بر احیاء یاد و خاطره این بزرگان تاکید شد.

    • خلاصه ای از برخی نکات مطرح شده چنین است:

    •  🔸مرحوم حاج میرزا حسین #فقیه_سبزواری در مشهد عالم بزرگی بود. مدتی زیادی خدمت ایشان بودم. یک هفته با ایشان حرم امام رضا(ع) می رفتم و اعمال و رفتارشان را زیر نظر میگرفتم تا از ایشان درس بگیریم. در حرم مطهر ایشان زیارت مختصری می خواند و در بالاسر سحرها اقلا نیم جزء قرآن می خواند. #حافظ_قرآن بود. #نماز_شب را در راه رفتن به حرم می خواند و می فرمود: در هنگام راه رفتن خواندن قرآن مکروه است اما نماز شب کراهت ندارد.
      مرد یافتم ایشان را. خیلی برای مردم کار میکرد. کارهای شخصی اش را خودش انجام می داد. حتی در منزلش گاو را خودش می دوشید. خیلی #متواضع بود.

    •  🔸چند تشییع جنازه در مشهد خیلی باشکوه بود. یکی تشییع شیخ مهدی #واعظ_خراسانی و یکی تشییع مرحوم شیخ علی اکبر #نهاوندی بود که در هوای برفی جمعیت زیادی گریه کنان در تشییع ایشان شرکت کردند.

    • 🔸اختلافات رفتاری و گفتاری مسئولین و بزرگان موجب تزلزل #اعتقادات_مردم می شود بخصوص که کسی عملش قولش را تکذیب کند که خیلی خطرناک است.

    • 🔸علما و افرادی که #اهل_توسل بودند و متمسک بودند هر چقدر هم که بد شدند، اما اهل بیت(ع) آنها را حفظ کردند، اما کسانی که متمسک و متوسل نبودند و یا اینکه متوسل برای اجتماع و دیگران می شدند نه برای خودشان، اینها به جایی نرسیدند.

    • 🔸آنچه انسان را نجات می دهد، #توسل است.

    • فَمَن یَکفُر بِالطّاغوتِ وَ یُؤمِن بِاللهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی‌ لَا انفِصامَ لَها (بقره/۲۵۶)، باید اینطور بود. باید از خدا بخواهیم که: الهی لا تَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ عَلَى عَقْلِي سَبِيلا وَ لا لِلْبَاطِلِ عَلَى عَمَلِي دَلِيلا. گاهی شیطان بر انسان آنطور مسلط می شود که کلام ما و عمل ما شیطانی می شود. باید به خداوند پناه ببریم.


    • https://www.instagram.com/p/BXxxQGHg_CM/?taken-by=alireza__norouzi

 

گفتگو با حجة الاسلام طباطبایی در رابطه با آیة الله شهید سعیدی

دردورانی افشاگری می کرد که نفس از کسی بیرون نمی‌آمد!

 
حجت الاسلام سیدمهدی طباطبایی شیرازی

 

 

□جنابعالی از چه مقطعی وچگونه با شهید آیت الله سید محمدرضا سعیدی آشنا شدید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. پدر بزرگوار شهید آیت‌الله سعیدی اهل همدان، اما ساکن مشهد بودند و لذا ایشان هم در مشهد زاده شد. بنده در حوزه علمیه مشهد درس می‌خواندم و مرحوم پدرم، آقاسید محمدحسین طباطبایی در حوزه با ایشان آشنا شد و بنده هم از این طریق با ایشان آشنا شدم و رفت و آمد خانوادگی پیدا کردیم. این آشنایی منجر به ازدواج خواهر بنده، مرحومه بی‌بی خدیجه طباطبایی  با ایشان شد و مدتی هم در منزل ما زندگی کردند. بعد در سال 1338 به قم رفتند. یک فرزندشان در مشهد و بقیه در قم به دنیا آمدند. من هم بعد از مدتی به قم رفتم و منزل ایشان بودم و پس از آن به مشهد برگشتم. رفت و آمد خویشاوندی برقرار بود و ایشان تابستانها همراه خانواده به مشهد می‌آمدند. در ایام تبلیغ هم به خوزستان می‌رفتند. به مشهد هم که می‌آمدند، گاهی برای تبلیغ به فردوس، کاخک، گناباد و طبس می‌رفتیم. ما قبل از این پیوند رفیق بودیم و با این پیوند خویشاوندی، رفیق‌تر هم شدیم و اغلب سفرها را با هم می‌رفتیم.
 

□در زمینه تبلیغ، چه فعالیتهایی داشتند؟واز چه شیوه هایی استفاده می کردند؟

در خراسان، نوق رفسنجان و خوزستان را در جریان بودم. در خوزستان در مسجد آیت‌الله قائمی منبر می‌رفتند. مدتی هم به کویت رفتند و در آنجا حاج غلامرضا اشکنانی از ایشان پذیرایی می‌کردند. بیشتر در جنوب خراسان، کرمان، خوزستان و کویت برای تبلیغ می‌رفتند.
 

□کدام ویژگیهای ایشان در نگاه شما برجسته بودند؟

ساده‌زیستی و زندگی طلبگی ودرمجموع خلقیات یک روحانی محترم، دیندار، با اخلاق و مؤدب. فوق‌العاده با محبت و مهمان‌نواز بود و همیشه سعی می‌کرد با خودش مهمان به خانه بیاورد. هر چه را هم که در خانه داشت، جلوی مهمان می‌گذاشت. بسیار مقید به رعایت آداب دینی بود.
 

□نقش ایشان در تبیین اهداف نهضت امام خمینی و ترویج مرجعیت ایشان- آن هم در شرایطی که کمتر کسی حتی جرئت نداشت اسم امام را ببرد- بسیار برجسته است. در این باره توضیح بفرمایید.

شهید آیت‌الله سعیدی از روزی که نهضت امام آغاز شد، یار و همراه امام بود و در استان خراسان تنها روحانی بود که برای جلب همکاری علما با امام - با توجه به شناختی که از آنان داشت- به آنها مراجعه وآنها را تشویق می‌کرد. بنده چون در مشهد ساکن بودم، نقش رابط ایشان را با علما ایفا می‌کردم. ایشان نامه‌های مرحوم امام را برای آیت‌الله میلانی، آیت‌الله سبزواری و آیت‌الله میرزا احمد کفایی می‌آورد. امام اوایل فقط برای آیت‌الله قمی نامه می‌نوشتند و بعد به بقیه آقایان توسعه می‌یافت، چون ارتباط امام با آقای قمی بیشتر از دیگران بود. علت هم این بود که دیگران چندان از مسائل سیاسی استقبال نمی‌کردند. امام در تمام این نامه‌ها علما را به قیام، حرکت، مبارزه و استمرار در آن دعوت می‌کردند. واقعیت این است که علما چندان از این کار شهید آیت‌الله سعیدی که نامه‌ها را می‌آورد و می‌برد، استقبال نمی‌کردند. علت هم این بود که مشی آنها با مرحوم سعیدی فرق داشت. آن‌وقتها تلفن نبود که از قبل وقت بگیریم. شهید سعیدی به منزل ما می‌آمد و من می‌رفتم و از آقایان وقت می‌گرفتم. اغلب با هم می‌رفتیم، گاهی هم تنها می‌رفت. البته حضرات آقایان با من که ساکن مشهد بودم، مأنوس‌تر بودند.
 

□چه سالی به تهران آمدند و شیوه فعالیتهایشان در تهران چگونه بود؟

در سال 1344 به تهران آمدند و در همین مسجدی که در حال حاضر به نام مسجد آیت‌الله سعیدی معروف است، امام جماعت شدند. مرحوم آقای فلسفی هم در این مسجد منبر می‌رفت. در آنجا هیئتی به نام «هیئت کاظمیه دولاب» تشکیل شده بود که افراد آن اکثراً انقلابی و ازاعضای سابق فداییان اسلام در دوره شهید نواب صفوی بودند. شهید سعیدی تا سال 1347 در تهران بودند و بعد به نجف رفتند و با امام ملاقات کردند. مدتی در آنجا بودند و دو باره به تهران برگشتند. در خرداد سال 1349 هم دستگیر و زندانی و حدود هفت هشت روز بعد از آن شهید شدند.
 

□شهید آیت‌الله سعیدی ارادت ویژه‌ای به امام داشتند و امام نیز متقابلاً به ایشان علاقمند بودند. از این ارتباط برایمان بگویید؟

رابطه‌شان بسیار عاطفی بود. شهید سعیدی انسان بسیار خوش‌مشربی بود. خود امام هم آن روزها، بسیار خوش‌محضر بودند و احساس می‌کردم با هم رابطه عاطفی عمیقی دارند. همیشه گلایه داشت که: کسی به فکر یاری کردن آقای خمینی نیست!

خاطره جالبی که از رابطه امام و شهید سعیدی دارم این است که وقتی قرار بود دختر اول آقای سعیدی عروس شود، به اتفاق خانواده به قم رفتم. شهید سعیدی گفت: قرار است دو تن از علما هم بیایند. بعد دیدیم امام و آیت‌الله مرعشی نجفی هم آمدند. پدر داماد، آیت‌الله حسین غروی از علمای نجف و شاگردان آیت‌الله نائینی بود و ابتدا می‌خواست از طرف پسرش خطبه عقد را بخواند، ولی بعد از امام و آیت‌الله مرعشی خواهش کرد آنها خطبه عقد را بخوانند. شب بسیار پرخاطره و شادی بود. آن روزها تاکسی نبود. رفتند درشکه بیاورند و امام را به منزل ببرند. ایشان گفتند: خودم پیاده می‌روم. ما هم تا میدان بار ایشان را بدرقه کردیم. منظورم این است که امام این‌قدر با شهید سعیدی مأنوس بودند.

آقای سعیدی انسان بسیار شجاعی بود. غیرت دینی داشت و دلش برای دین می‌سوخت. ابداً هم با گروهها و جریانات و کسانی که رهبری غیر از امام را داشتند، کنار نمی‌آمد. بسیار به روحانیت پایبند بود.
 



□علت شهادت شهید سعیدی چه بود؟

علیه سرمایه‌داران امریکایی در ایران اعلامیه نوشته و پخش کرده بود.
 

□مضمون اعلامیه یادتان هست؟

بله، خطاب به علما نوشته بود: «چرا خواب هستید؟ شما برای ساخته شدن سینما در قم فریاد می‌کنید، ولی برای سرمایه‌گذاری امریکا در ایران اعتراض نمی‌کنید؟» و تک و تنها پایین اعلامیه را امضا کرده بود.
 

□خبر شهادت ایشان چگونه به شما رسید؟

آن موقع در مشهد بودم و آیت‌الله میلانی به من خبر دادند و سریع خودم را به تهران و خانه ایشان رساندم. به تهران که رسیدم مردد بودم که بمانم یا نمانم؟ سرانجام تصمیم گرفتم مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد غروی را که داماد اولشان و درس خوانده نجف و طلبه فاضلی بود، مسئول مسجد کنم و خودم به مشهد برگردم، ولی برخی از آقایان از جمله مرحوم آقای فلسفی، آقای ربانی شیرازی و آقای هاشمی رفسنجانی اصرار کردند که تو باید باشی! در مشهد موقعیت خوبی داشتم و در نهضت امام در مشهد، تقریباً گرداننده امور بودم! از نظر معاش و زندگی روزمره هم وضعم در مشهد خیلی بهتر بود. در تهران نهایتاً یک پیشنماز بودم. آن روز آقایان اصرار کردند و مرحوم آقای ربانی و مرحوم آقای منتظری به دیدنم آمدند و اصرار کردند به منزل دکتر واعظی بروم و در آنجا از من خواستند در تهران بمانم.
 

□گفته می‌شود مسجد آیت‌الله سعیدی مهم‌ترین محور مبارزه بوده است.اینطور نیست؟

همین‌طور است. این مسجد در منطقه‌ای قرار داشت که پر از جوانان انقلابی و نیروهای ارزشی بود. مرحوم مهدی طهماسبی، پسر شهید خلیل طهماسبی در آنجا مکبّر بود. آقای جعفری که یار طیب بود و سه نفر از کسانی که همراه طیب مدتها زندانی بودند، خانه‌هایشان پشت این مسجد قرار داشت. کسانی هم که در قیام 15 خرداد شرکت مؤثر داشتند، عمدتاً در این منطقه زندگی می‌کردند. شهید نواب صفوی را هم در یکی ازمنازل این منطقه دستگیر کردند! خلاصه اینکه منطقه پر از جوانان پرشور و انقلابی بود و به دلیل همین روحیه هم پشت سر آقای سعیدی قرار گرفتند. پس از شهادت ایشان،انقلابیون نمی‌خواستند این جمع پراکنده شود و لذا از من خواستند بمانم. گفتم: موقتاً می‌مانم تا تکلیف امام جماعت بعدی مسجد معلوم شود و بعد به مشهد برمی‌گردم، ولی امام نامه دادند که: مکلفی بمانی! و من هم اطاعت کردم و ماندم.
 

□اشاره کردید شهادت ایشان به دلیل اعتراض به سرمایه‌گذاری امریکاییها در ایران صورت گرفت، چرا هیچ‌یک از علما نسبت به این موضوع مهم اعتراض نکردند؟

در قم، آیت‌الله شریعتمداری حوزه علمیه را به وسیله دارالتبلیغ قبضه کرده بود. در تهران هم آیت‌الله سید احمد خوانساری عالم بسیار برجسته‌ای بود، اما حتی ایشان هم سکوت کرده بود. عده‌ای از مدرسین تهران که با امام ارتباط داشتند، می‌خواستند این سکوت را بشکنند. اطلاعی ندارم که آیا شهید سعیدی در باره مضمون اعلامیه ضد امریکایی خود با امام مشورت کرده بود یا نه، فقط یادم هست که می‌گفت: به هر کسی که روی آوردم، رویم را زمین انداخت و حاضر نشد اعلامیه را امضا کند! تا وقتی ایشان به شهادت رسید، از مضمون اعلامیه خبر نداشتم و تصور می‌کردم برای یک موضوع جزئی ایشان را دستگیر کرده‌اند و زود آزادش می‌کنند. حتی تصورش را هم نمی‌کردم که ایشان را شهید کنند.
 

□ از شهادت ایشان و تأثیراتی که باقی گذاشت ،بفرمایید.

یادم هست که کل منطقه به هم ریخت. آیت‌الله طالقانی آمدند که برای تکریم شهید سعیدی مجلس فاتحه بگیرند، اما ساواک در مسجد را قفل کرده بود و اجازه نمی‌داد کسی وارد شود. آیت‌الله طالقانی در خیابان نشستند و دکتر شیبانی سخنرانی کرد و بعد هم دستگیر شد. مرحوم آقای طالقانی را آن روز بازداشت نکردند، ولی روز بعد بازداشت کردند. ما قصد داشتیم در مسجد ختم بگیریم که اجازه ندادند و شب هفت در خانه ختم گرفتیم. سید عبدالرضا حجازی سخنرانی و اعلام کرد ایشان شهید شده و وظیفه است راهش را ادامه بدهیم. برای جوانها صحبت کردم. اصغر بدیع‌زادگان و سعید محسن هم که بعدها از رهبران مجاهدین شدند، ایستاده بودند و به حرف‌هایم گوش می‌دادند. آنها را از مسجد هدایت آیت‌الله طالقانی می‌شناختم و گاهی به مسجد ما می‌آمدند. مرحوم آقای طالقانی هم هر وقت به مشهد می‌آمدند، مهمانم بودند. جوانها همه جذب روحیه انقلابی شهید سعیدی می‌شدند و جالب اینجاست که بعضیهایشان ادعا می‌کردند: روحانیت نمی‌تواند انقلابی باشد!

شهید سعیدی عالمی مجتهد، انقلابی، عادل، فقیه و فوق‌العاده دلسوز بود و بسیار به خط و راه امام معتقد بود. همیشه می‌گفت: هر قطره خونش نام امام را فریاد خواهد کرد. و عمیقاً به این حرف اعتقاد داشت.ازجنبه اخلاقی بسیار متواضع بود و گاهی قابلمه غذایش را برمی‌داشت و می‌برد با فقرا می‌خورد! بسیار مقید بود که همیشه مهمان سر سفره‌اش باشد. بسیار اهل شوخی و مزاح بود و به همین دلیل همه دوستش داشتند. شبهای شنبه و یکشنبه به مناطق فقیرنشین اطراف تهران می‌رفت و برای جوانها صحبت می‌کرد. کلاسهای مختلفی برای جوانان گذاشته بودند و واقعاً شاگردانش با بقیه فرق می‌کردند و غالباً روحیه انقلابی داشتند. بسیار با مردم انس داشت و از هیچ کمک و راهنمایی‌ای دریغ نمی‌کرد. انسان فوق‌العاده شجاعی بود و در دورانی به مبارزه با رژیم شاه و افشاگری در باره ماهیت آن پرداخت، که نفس از کسی بیرون نمی‌آمد. سرانجام هم در راه ترویج دین و دفاع از خط امام به شهادت رسید. خدایش بیامرزاد.
 

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

منبع  :

 

تبیان

 

 

گفتگوی منتشر نشده سید مهدی طباطبایی از خاطرات انقلاب

 

گفتگوی منتشر نشده سید مهدی طباطبایی از خاطرات انقلاب

روزنامه جوان نوشت: در روزهایی كه برما گذشت، روحانـی مجاهد و خدوم مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمهدی طباطبایی شیرازی روی از جهان برگرفت و رهسپار ابدیت شد. اینك در نكوداشت یاد و خاطره‌اش، برشی از یك گفت‌وشنود بلند- كه در ضبط خاطرات سیاسی آن زنده‌یاد با ایشان انجام گرفته است- را به شما تقدیم می‌داریم. امید آنكه تاریخ‌پژوهان انقلاب و علاقه‌مندان را مفید افتد.

به عنوان نخستین سؤال، لطفاً بفرمایید از چه مقطعی و چگونه با امام خمینی آشنا شدید؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. من از هفت سالگی در خانه پسرعمه‌هایم، مرحومان اخوان مرعشی بودم. حضرت امام در سال ۱۳۲۸ و هفت سال پس از سكونت پسرعمه‌هایم، خانه روبه‌روی خانه آنها را خریدند. من اولین بار امام را در روزی دیدم كه به آن خانه اثاثیه آوردند.

جنابعالی جزو معدود كسانی هستید كه قبل از آغاز نهضت امام، به علت فعالیت‌های سیاسی به زندان افتادید. علت دستگیری شما چه بود؟

همین ‌طور است. بنده علاقه زیادی به شخص شهید نواب صفوی داشتم و بسیار از شجاعت ایشان خوشم می‌‌آمد. در مشهد با او آشنا شدم و باورم نمی‌شد یك آخوند اینقدر دل و جرئت داشته باشد! به خاطر علاقه زیادی كه به او داشتم، وارد فعالیت‌های فدائیان اسلام شدم و در این باره در سال ۱۳۳۴ دستگیر و در زندان قزل‌قلعه زندانی شدم. شهادت این بزرگوار یكی از تلخ‌ترین خاطرات دوران زندگی‌ام است.

ظاهراً جنابعالی در جریان انتقال خبر كاپیتولاسیون به حضرت امام بودید. این خبر را چه كسی به امام رساند؟

این خبر را شهید آیت‌الله سعیدی به امام رساند. عماد تربتی سناتور مجلس بود و یك شب به منزل آقای آمیرزا احمد كفایی آمد و این خبر را به او داد و ما از طریق او خبردار شدیم و نامه‌ای نوشتیم و به آقای سعیدی دادیم كه رفت و امام را مطلع كرد.

چگونه همراهی خود را با نهضت امام آغاز كردید؟

بنده در مشهد بودم كه نهضت امام شروع شد. شهید سعیدی، مرحوم آیت‌الله منتظری و آیت‌الله شیخ عبدالرحیم شیرازی از سوی حضرت امام برای علمای مشهد نامه‌هایی آورده بودند كه آنها را به دستشان رساندم. از جمله آیت‌الله میلانی، آیت‌الله حاج آقا حسن قمی، آیت‌الله میرزا احمد كفایی و آیت‌الله حاج میرزاحسین سبزواری.

آیا پس از تبعید حضرت امام به نجف هم رفتید؟

بله، خوشبختانه توانستم چند سال پس از تبعید حضرت امام، خود را با زحمات بسیار به نجف برسانم و از محضر امام بهره‌مند شوم.

چگونه با شهید آیت‌الله سعیدی آشنا شدید؟ خویشاوندی ایشان با خانواده شما چگونه اتفاق افتاد؟

آیت‌الله سعیدی اصالتاً همدانی بود، اما خانواده‌اش قبل از تولد ایشان، در مشهد سكونت كرده بودند و آیت‌الله هم در مشهد به دنیا آمد. آن روزها مشهد جمعیت زیادی نداشت و مخصوصاً روحانیون خیلی كم بودند. ابتدا پدرم در حوزه علمیه مشهد با ایشان آشنا شد و من از طریق پدرم با آیت‌الله آشنا شدم و بعد هم رفت‌وآمدهای ما با هم شروع شد. همین رفت‌وآمدها هم شناخت ما را نسبت به ایشان بیشتر كرد و پدرم -كه بسیار به ایشان علاقه داشت- خواهرم مرحومه بی‌بی خدیجه را -كه از من بزرگ‌تر بود- به عقد آقای سعیدی در آورد. ایشان تا سال ۱۳۳۸ در منزل ما و با ما زندگی می‌كرد و بعد به اتفاق خانواده به قم رفت. بنده هم مدتی را كه در قم درس می‌خواندم، در منزل ایشان بودم و بعد به مشهد رفتم. آیت‌الله تابستان‌ها را به مشهد می‌آمد و در ایام تبلیغ هم معمولاً به خوزستان می‌رفت. وقتی هم به مشهد می‌آمد، گاهی جلساتی را برگزار می‌كرد. مسافرت‌هایی هم به شهرهای خراسان برای تبلیغ می‌رفت.

شما هم در این سفرها همراهی‌شان می‌كردید؟

بله، غالباً با هم به سفر می‌رفتیم و رابطه ما غیر از قوم و خویشی، جنبه رفاقت هم پیدا كرده بود. ایشان روی قضیه تبلیغ و منبر بسیار تأكید می‌كرد و معمولاً در جنوب خراسان، خوزستان، كرمان و كویت به تبلیغ می‌پرداخت.

خوب است كه به لحاظ این قرابت، قدری بر این موضوع توقف داشته باشیم. شهید آیت‌الله سعیدی از نظر تحصیلی و علمی چه مراتبی داشت و شاگرد چه كسانی بود؟

ایشان محضر اساتید بزرگی را درك كرد. شرح لمعه، قوانین و فقه را در محضر سیداحمد مدرس یزدی و پس از ایشان در محضر حاج شیخ كاظم دامغانی و حاج شیخ هاشم قزوینی گذراند. همچنین منطق را نزد آقای دامغانی خواند. در ادبیات محضر ادیب نیشابوری را درك كرد و هنگامی كه به قم رفت، مدتی شاگرد مرحوم آقای داماد، مرحوم آقای سیداحمد خوانساری و آیت‌الله گلپایگانی بود و قسمتی از فلسفه، فقه و اصول را نزد حضرت امام فرا گرفت. مدتی هم درس خارج آیت‌الله بروجردی می‌رفت. بعد هم كه خود مدرس شد.

چه ویژگی‌هایی در شخصیت ایشان، از نظر شما برجسته‌تر بود؟

آیت‌الله سعیدی یك روحانی دیندار، محترم و بسیار مقید به آداب و اخلاق بود. زندگی بسیار ساده طلبگی داشت و به هیچ‌وجه به دنبال نام، شهرت و خودنمایی نبود. بسیار صبور، با گذشت و مردمدار بود. واقعاً نسبت به مردم دلسوز، مهربان و مهمان‌نواز و برای مهمان، هیچ چیزی كم نمی‌گذاشت. دست بسیار دهنده‌ای داشت و شوخ و مهربان بود. اگر كسی از او درخواستی می‌كرد، اگر در توانش بود، لحظه‌ای درنگ نمی‌كرد. بسیار خوش‌روحیه و اهل بگو و بخند بود. خاطرم هست قرار بود دختر اول ایشان ازدواج كند. من، خانم و چهار فرزندم، از مشهد به قم رفتیم. شب گفت دو نفر از علما قرار است برای مراسم عقد دخترش بیایند. امام بودند و آیت‌الله مرعشی نجفی كه آمدند و خطبه عقد را خواندند. پدر داماد، آیت‌الله حسین غروی از علمای نجف و از شاگردان آیت‌الله نائینی بود. جلسه بسیار شیرین و پرنشاطی بود.
شهید سعیدی سراپا غیرت دینی بود. واقعاً دلش برای دین می‌سوخت و برای هدایت جوانان، سر از پا نمی‌شناخت. با اینكه گروه‌ها بسیار تلاش می‌كردند ایشان را جذب كنند، اما بسیار آزاده بود و زیر بار هیچ گروه و دسته‌ای نمی‌رفت. بسیار به سلك روحانیت پایبند بود. ایشان حقیقتاً عادل، مجتهد و انقلابی بود و همواره علاقه داشت فدای انقلاب شود. بسیار متواضع بود و گاهی قابلمه غذایش را برمی‌داشت و به خانه فقرا می‌رفت و با آنها غذا می‌خورد. خیلی مهمان‌دوست بود و همیشه با خودش مهمان به خانه می‌آورد. در هر جلسه‌ای كه می‌نشست، آنجا را پر از شور و نشاط می‌كرد. برای آموزش جوان‌ها، به مناطق دوردست می‌رفت و همه شاگردانش، انصافاً آدم‌های انقلابی از كار درآمدند. ایشان جمله معروفی دارد كه «هر قطره خون من كه بر زمین بریزد، نام خمینی را فریاد خواهد كرد.» واقعاً فدایی امام بود.

شهید سعیدی بسیار مورد علاقه حضرت امام بود. از نقش ایشان در نهضت امام برایمان بگویید.

ایشان درست از روزی كه نهضت شروع شد، فعالانه وارد میدان شد و تنها روحانی استان خراسان بود كه برای جلب همكاری علما با امام، به علما مراجعه می‌كرد. بنده چون در مشهد ساكن بودم، رابط بین ایشان و علما بودم. شهید سعیدی نامه‌های حضرت امام را برای علمای بزرگ مشهد، از جمله آیت‌الله میلانی، آیت‌الله حاج آقا حسن قمی، آیت‌الله میرزا احمد كفایی و آیت‌الله میرزا حسین سبزواری می‌آورد. امام اوایل نامه‌ها را خطاب به آیت‌الله حاج‌آقا حسن قمی می‌نوشت و با ایشان از نظر سیاسی ارتباط بیشتری داشت، چون برخی از علما علاقه‌ای به مسائل سیاسی و مبارزه نداشتند و لذا ارتباط با آنها تا حدودی كمتر شده بود. حضرت امام در این نامه‌ها علما را به قیام و مبارزه دعوت می‌كرد.

واكنش علما نسبت به این نامه‌ها و شخص شهید آیت‌الله سعیدی چه بود؟

خیلی از این‌گونه فعالیت‌های شهید سعیدی استقبال نمی‌شد، چون شیوه و مشی آنها با هم فرق داشت. آن روزها تلفن نبود و نمی‌شد با تلفن وقت بگیریم. شهید سعیدی به مشهد می‌آمد و من می‌رفتم وقت می‌گرفتم و ایشان نامه‌ها را می‌برد. گاهی هم من همراهی‌اش می‌كردم، چون علمای مشهد با من مأنوس‌تر بودند و مرا بهتر می‌شناختند. در سال ۱۳۴۴ ارتباطات شهید سعیدی با مشهد قطع شد، چون یك بار دستگیر و زندانی شد و دیگر نمی‌توانست مثل قبل زیاد به مشهد بیاید. در آن سال مردم فراهان و تفرش از ایشان دعوت كردند و یكی دو ماهی در فراهان بود. من به عراق رفته بودم و موقعی كه برگشتم، به من گفتند ایشان فراهان است. من هم به آنجا رفتم و وقتی با ایشان صحبت كردم، دیدم از دست مردم آنجا دلخور است! ابداً راضی به ماندنش در آنجا نبودم و برخوردی را كه مردم كرده بودند، در شأن ایشان نمی‌دانستم، لذا ایشان را از ماندن در آنجا منصرف كردم و برگشتم. من به مشهد رفتم و ایشان به قم رفت.

آیا شهید سعیدی بعد از تبعید امام هم با ایشان ارتباط داشت؟

نمی‌دانم. یك بار به مشهد آمد و گفت: «هیچ كسی به فكر كمك به آقای خمینی نیست!» رابطه ایشان با امام بسیار عاطفی بود. شهید بسیار خوش‌محضر بود. امام هم در آن دوره، بسیار خوش‌بزم بودند و این دو از قبل، خیلی به هم علاقه داشتند.

شهید سعیدی از چه سالی به تهران آمد و چگونه در مسجد موسی بن جعفر(ع) به فعالیت پرداخت و چه شد این مسجد به یكی از پایگاه‌های مهم انقلاب تبدیل شد؟

شهید سعیدی از سال ۱۳۴۴ در تهران ساكن و امام جماعت مسجد موسی بن جعفر(ع) در خیابان غیاثی شد. مرحوم آقای فلسفی هم در این مسجد منبر می‌رفت. مسجد در یك منطقه انقلابی قرار داشت كه پر از جوانان مبارز و متدین بود و با حضور شهید سعیدی، تبدیل به یكی از پایگاه‌های مهم انقلاب شد. پسر شهید خلیل طهماسبی مكبر این مسجد بود. بسیاری از افرادی كه در قیام ۱۵ خرداد حضور داشتند، ساكن این منطقه بودند. همچنین بسیاری از مریدان شهید نواب صفوی و یاران شهید طیب حاج رضایی. در واقع جای بسیار مناسبی برای فردی مثل شهید سعیدی بود كه همواره دغدغه ترویج نهضت امام را داشت. در این مسجد هیئتی به نام هیئت كاظمیه دولاب تشكیل شده بود كه اعضای آن اكثراً بازمانده‌های فدائیان اسلام و مریدان شهید نواب صفوی بودند.

علت آخرین دستگیری ایشان چه بود و برحسب روایات موثق، چگونه به شهادت رسید؟

ایشان تا سال ۱۳۴۷ در تهران بود و بعد به نجف رفت و با امام ملاقات كرد. مدتی در آنجا بود و بعد به تهران برگشت. نامه‌های ایشان به حضرت امام چاپ شده است و از آنها می‌توان به عمق رابطه شهید سعیدی با امام پی برد.
علت دستگیری شهید سعیدی این بود كه به تنهایی و بی‌آنكه كسی با ایشان همراهی كند، علیه سرمایه‌گذاری امریكایی‌ها در ایران اعلامیه نوشت و آن را پخش كرد. در آن اعلامیه خطاب به علما نوشته بود: شما علیه ساختن سینما در قم اعتراض می‌كنید و فریاد بر می‌آورید، ولی حضور سرمایه‌گذاران امریكایی در ایران، اعتراض شما را برنمی‌انگیزد… پایین اعلامیه را هم با كمال شهامت امضا كرده بود. ایشان را به خاطر این اعلامیه، در خرداد سال ۱۳۴۹ زندانی كردند و حدود ۱۰ روز بعد هم به شهادت رساندند.

آیا آیت‌الله در مورد محتوای این اعلامیه با امام مشورت كرده بود؟

نمی‌دانم كه آیا با امام مشورت كرده بود یا نه، فقط یادم هست كه گلایه داشت و می‌گفت: «به هركسی كه رو كردم، روی مرا زمین انداخت! حتی حاضر نشدند پای این اعلامیه را امضا كنند.» راستش را بخواهید ما تصورش را هم نمی‌كردیم كه این كار را انجام دهد. تصور می‌كردیم برای یك مسئله جزئی بازداشت و زندانی شده است و به‌زودی آزاد خواهد شد. بعد از شهادتش بود كه از مضمون این اعلامیه باخبر شدیم.

و شما بلافاصله بعد از شهادت ایشان به تهران آمدید؟

بله، آمدم كه به وضعیت خواهر و خواهرزاده‌هایم رسیدگی كنم و بعد هم به مشهد برگردم. می‌خواستم داماد اول شهید سعیدی، آقای آشیخ محمد غروی را -كه طلبه فاضلی بود و در نجف درس خوانده بود- در مسجد بگذارم، ولی آقایان فلسفی، هاشمی رفسنجانی و ربانی شیرازی گفتند این كار صلاح نیست. در مشهد زندگی خوبی داشتم و از نظر كار و معیشت، در آنجا راحت‌تر بودم. در تهران نهایتاً فقط پیشنماز مسجد موسی بن جعفر(ع) می‌شدم، ولی آقایان اصرار كردند كه بمانم. پذیرفتم كه به‌طور موقت بمانم تا برای مسجد فرد مناسبی را پیدا كنند، اما وقتی امام دستور دادند كه باید بمانید، حسب امر ایشان ماندم.

پس از شهادت آیت‌الله سعیدی، در منطقه سكونت ایشان چه اتفاقاتی روی داد؟

كل محله و منطقه به هم ریخت! ساواك در مسجد را قفل كرده بود و اجازه نمی‌داد برای ایشان مجلس ختم گرفته شود. مرحوم آیت‌الله طالقانی می‌آید و در خیابان مجلس ختم می‌گیرد و دكتر شیبانی هم سخنرانی می‌كند. دكتر شیبانی را همان روز و آیت‌الله طالقانی را فردای آن روز دستگیر می‌كنند. من آن روز نبودم. وقتی آمدم و خواستم مجلس ختم بگیرم، نگذاشتند و به‌ناچار در خانه ختم گرفتیم. در مجلس ختم، سیدعبدالرضا حجازی سخنرانی كرد و گفت ایشان شهید شده است و راهش ادامه دارد. خاطرم هست اصغر بدیع‌زادگان و سعید محسن هم آمده بودند. آنها را از مسجد مرحوم آقای طالقانی می‌شناختم و به این واسطه، به مجلس ختم آمده بودند. جوان‌ها مجذوب روحیه انقلابی شهید سعیدی بودند. خود مرحوم طالقانی هم هر وقت به مشهد می‌آمدند، مهمان من بودند.

واكنش امام نسبت به شهادت ایشان چه بود؟

گفته می‌شد كه امام در نجف برای شهید مجلس ختم گرفتند. ایشان پس از شهادت شهید سعیدی، نامه‌ای را برای اینجانب ارسال كرده و از اینكه فرزندان ایشان مشغول تحصیل در حوزه هستند و تصمیم دارند روحانی شوند، اظهار سرور كرده بودند. این آرزوی شهید سعیدی بود كه پسرانش كسوت روحانیت به تن كنند كه خوشبختانه این خواسته ایشان محقق شد.

فرزندان ایشان هم به بركت خون پدر شهیدشان و تربیت و زحمات شما و مادرشان افراد بسیار شایسته‌ای شده‌اند…

اینها همه از لطف خداست. من هم فقط انجام وظیفه كرده‌ام.

در پایان این گفت‌وگو مناسب است اشاره‌ای به نحوه آشنایی خود با مقام معظم رهبری كنید.

خاطرم هست كه آقا شاگرد مرحوم آیت‌الله میلانی بودند و در مشهد با علما ارتباط داشتند. ویژگی ایشان ارتباطی بود كه با جوانان و دانشگاهی‌ها داشتند. بنده معتقد بودم كه اگر آقای خامنه‌ای نباشند، ما جوان‌ها را در نهضت از دست می‌دهیم، چون ایشان زبان جوانان را خوب می‌فهمیدند و می‌فهمند و جوانان هم به ایشان اقبال دارند. آیت‌الله خامنه‌ای دراینباره و در دوره كنونی، در میان روحانیون بی‌نظیر هستند.

و سخن آخر؟

بنده سمت‌های مختلفی چون نمایندگی مجلس، سرپرستی بنیاد مستضعفان و امور اجرایی زیادی را به عهده داشتم، اما به نظر من نخستین وظیفه هر فرد روحانی، تبلیغ دین، رسیدگی به مستضعفان و روضه‌خوانی برای سیدالشهدا(ع) است. مباد كه مشغله‌های متعدد، ما را از این امور مهم باز دارد.

با تشكر از فرصتی كه در اختیار ما قرار دادید.

منبع: روزنامه جوان، سه شنبه ۱۳۹۷/۳/۱

تاریخ درج مطلب: سه شنبه، ۱ خرداد، ۱۳۹۷ ۱۱:۵۵ ق.ظ