برهان المحققین سبزواری
برهان المحققین سبزواری
امین، سید حسن
روان شاد حاج سید عبد اله برهان،فرزند مرحوم سید حسن پیشنماز سبزواری از سادات موسوی،متولد سال 1305 هجری قمری،در گذشتهء بیستم شعبان یکهزار و سیصد و هشتاد و چهار قمری برابر با چهارم دیماه 1343 خورشیدی.
استادان او دانایانی بودهاند چون میرزا ابو القاسم دامغانی.حاج میرزا اسماعیل مجتهد،افتخار الحکماء طالقانی،حاج میرزا حسین علوی مجتهد سبزواری.
من بندهی نویسنده را سعادت التزام آن دانا مرد در سالهای واپسین عمرش،بر دوام بود.او را مردی یافتم در حدیث و تفسیر و فقه و حکمت صاحب- نظر.منطقی شیوا و خطی زیبا داشت.در مسجد پامنار سبزوار اقامهء نماز جماعت میفرمود و پس از ختام فریضه بر منبر میرفت و به وعظ و خطابه اشتغال میداشت.مزاح بر طبعش غالب بود و از طنز و طیبت چیزی فرو نمیگذاشت در سالهای آخر عمر،ضعف بصر و ابتلاء به رمد او را رنج میداد.مرا با آنکه قابل نبودم به اعتبار پدر روحانی و جسمانیم آقای امین بسیار مینواخت و روزی این شعر را در توصیف و تشویق من بساخت که:
امین بن امین بن امین است در انگشت سلیمان چون نگین است
در انواع شعر از قصیده و غزل تا قطعه و رباعی به پارسی و تازی اوستاد بود.کم میگفت و گزیده.دیوان اشعارش بهمراه دو رساله«مشکوة الضیاء»و «رساله رجعت»به سال 1342 خورشیدی بچاپ رسید،و این از پس آن بود که منتخبی از اشعارش در«شناسائی گناه»تألیف سید حسین واعظی به سال 1378 قمری در مشهد مطبوع آمده بود.
از میان استادانش بشاگردی حاج میرزا حسین علوی مینازید و او را عدیم النظیر میشناخت.
برهان را با سبزوار وطن مألوفش خرسندی نمانده بود.در قصیدتی متین و استوار از دیار خویش چونین اندوهگنانه نالیده است که با خشم و نفرت،نفرین فرموده:
ای سبزوار!باد برد خاکت بر باد دادهای سروسامانم ای سبزوار!خاک خورد آبت کاندر کنار نهر تو عطشانم دامن به آب فضل و هنر شستم آلوده کرد خاک تو دامانم
در غزلیات برهان،مضامین لطیف و بکر بسیار به نظر میرسد نمونه را چند بیت میگزینیم:
تنم از بس که ضعیف است پیاپی شب هجر مرگ آمد بسراغ من و نشناخت مرا
با ما از آن نساخت دمی نو عروس دهر چون روزگار کهنه بدید آستین ما
بیا به میکده از جام بیخودی مینوش که رازهای نهان بشنوی ز جام شراب
فریب جامهی سالوس کم خور که دینداری به دستار و کله نیست
دلم اسیر حوادث بود که از چپ و راست گهش به جانب مسجد کشند و گه به کنشت
این خم باده که در جوش و خروش است امروز پارسائی است که در فکر ثوابی بوده است
به روز جمعه چهارم دیماه 1343 خورشیدی که مرگ برهان بدان روز اتفاق افتاد،در سبزوار تعطیل عمومی بود و این ابیات در همان اوان در رثاء آن بزرگ بر قلم من رفت:
باز از جور فلک گیتی پر از آه و نوا شد آسمان گرم ستمکاری و بیداد و جفا شد بلبل گویای دین از نغمه شد خاموش دردا رونق از بازار گرم شرع ختم انبیا شد حاجی برهان در دریای بینش کان دانش رخت بربست از جهان فانی و سوی بقا شد آفتاب برج تقوی و فضیلت آنکه روحش پر زنان چون شاهبازی جانب عرش علا شد مخزن فضل و فضیلت منبع ایقان و حکمت شهسوار عرصه تقوی ز رنج و غم رها شد گوهر یکدانهء ما را ستد پیک غم از ما او براحت رفت در فردوس و حسرتها بما شد جان فدایت باد ای رهدار پاک راهجویان کز غم مرگ تو از ما قامت و بالا دو تا شد در عزایت اشک میباریم چون ابر بهاری ای که گریان در عزای حضرتت ارض و سما شد ما ز اندوه تو گر باریم خون از دیده شاید چون گریبانگیر ما بعد از تو رنج و ابتلا شد تخم معنی و حقیقت کاشتی در مزرع دل خوشه برچین چون زمان خرمن ای مرد خدا شد عقدهها دارد امین در دل ز هجر روی خوبت ای که از لعل شکر خایت هزاران عقده وا شد
http://www.ensani.ir/storage/Files/20120326151901-4019-1759.docx