آیة الله اشرفی شاهرودی ، از شاگردان مرحوم فقیه سبزواری
آیت الله حاج مصطفی اشرفی شاهرودی:
گذري کوتاه بر يک زندگي بزرگ
گزارشات زيادي برعليه ايشان بهوسيله ساواک، تنظيم شده، بود و دستور ترور ايشان از تهران صادر گرديد. ولي با سقوط رژيم ستمشاهي، اين دستور عملي نشد.
نام پدر: شيخ مصطفي اشرفي آيتالله العظمي حاج شيخ محمدعلي مشهور به حاج شيخ آقابزرگ اشرفي شاهرودي که در خانوادهاي اصيل و بزرگوار، از مادري علويه در شعبان سال 1307 هجري قمري، در روستايي که اهالي آن به التزام به دين از دير زمان الي الحال معروفند به نام روستاي «پرو» (واقع در20 کيلومتري شمال شهرستان شاهرود) به دنيا آمد. پدر بزرگوار ايشان عالمي متقي به نام «شيخ علينقي» بود که به تقاضاي اهالي روستاي «پرو» از وطن اصلي خود به نام «قلعه حاج محمدعلي» که بعداً معروف به «قلعه آقا عبدالله» شد، به دعوت پِروئيها براي تعليم و تربيت مردم، به آنجا مهاجرت کرد و به رسم علماي آن زمان ضمن اشتغال به وظايف تعليم و تربيت و اقامه جماعت و مجالس وعظ و ارشاد، خود مانند ساير اهالي اشتغال به کشاورزي داشته و به کدّ يمين و عرق جبين زندگي خانواده خود را اداره ميکرد. پدر مرحوم شيخ علينقي عالم عامل و شخصيت بزرگوار جامع رياست علمي و دنيوي به نام حاج شيخ محمدعلي بود که در بين مردم منطقه بسطام و پشت بسطام نافذالکلمه و مورد احترام و تبجيل و تکريم بود و روستاي «قلعه آقا عبدالله» را سر و ساماني داد، که مرکز استقرار عالم رباني عموي ايشان مرحوم آيتالله حاج شيخ عبدالحسين شد، که فرزند برومند ايشان مرحوم آيتالله حاج شيخ عبدالله بود که پس از مهاجرت از نجف اشرف، در کنار والد بزرگوارشان در همان روستا مستقر شده و رياست ديني منطقه را به عهده گرفت و مرجع حلّ امور ديني و مشکلات مردم بسطام و روستاهاي اطراف شده و قلعه مزبور را به مدرسه و دارالعلم تبديل کرد لذا از آن پس، اين قلعه به نام «قلعه آقا عبدالله» معروف شد. مرحوم حاج شيخ محمدعلي شاگرد مرحوم آيتالله حاج ملّا عباس بود که از شاگردان مرحوم صاحب جواهر بوده و پس از مراجعت از نجف اشرف به تقاضاي اهالي و شخصيات بزرگ بسطام (که در آن روزگار مرکز حکومت بود) در شهر بسطام مستقر شد و علاوه بر مرجعيت عامه ديني و دنيوي مردم حوزه علميه بسطام را رونق کاملي داد که مرکز پرورش طلاب و فضلاي عظام و مهاجرت تشنگان علم و فقاهت شد و مدرسه معروف اين شهر به نام «مدرسه شاهرخيه» که از يادگارهاي شاهرخ ميرزا بود، مهد علمي بزرگي گرديد و در نتيجه موقوفات مهمي براي طلاب و مدرسين آن مدرسه، تحت رعايت و توليت مرحوم ملاعباس وقف گرديد، که بخشي از آنها موقوفات مرحوم «محمدعلي بيک فرزند طهماسب» است، که تا سال 1206 هجري قمري وقفنامه و توليت موقوفات در خاندان آن مرحوم، باقي است. مرحوم حاج ملاعباس يکي از احفاد و اولاد مرحوم، عالم عامل متقي، حاج ملا فتحعلي هزارجريبي معروف به اشرف است، که در منطقه هزارجريب شخصيت علمي والايي بود و ملاي اسلام و مسلمين در آن سامان بوده است، که لقب «اشرفي» در اين خانواده، به اعتبار اجداد آنان که ساکن اشرف مازندران بودهاند، ميباشد. به هرحال، خاندان مرحوم آيتالله حاج شيخ آقابزرگ اشرفي، نسلاً بعد نسل همه از اعلام روحاني و شخصيتهاي بزرگوار و مورد تکريم مردم مازندران، و سپس بسطام و شاهرود و ضواحي آن بودند، که مرحوم آيتالله حاج شيخ آقابزرگ، ضمن وصيتنامه کتبي و شفاهي خود (که در نوار کاست مضبوط است) تا هفت پشت از پدران و اجداد خود را (که همه روحانيون بزرگوار و اکثراً مجتهدين والامقام بودند) نام ميبرد و به اولاد و احفاد خود شديداً توصيه ميکرد که اگر فرزندان و ذرّيه من خير دنيا و آخرت را خواهانند، حتماً هر فرزند از اولاد و احفاد ذکور من، لااقل يکي از پسران خود را براي تحصيل علوم ديني و اشتغال به دروس اسلامي، تا حد بالا اعزام نمايند. مرحوم آيتالله حاج شيخ محمدعلي (مشهور به حاج شيخ آقابزرگ اشرفي) در سنين کودکي پدر را از دست داد و مادر علويه بافضيلتش قائم به امر پرورش مادي و معنوي او گرديد و با هوش و ذکاوت زياد و عشقي که به فراگيري دانش داشت به زودي و با فراگيري قرآن مجيد، کتب ابتدايي و نوشتن، براي ادامه تحصيل راهي شاهرود (که در آن زمان مدارس علميهاش به خاطر وجود علماي اعلام در اين شهر مشهور بود) شد و در مدرسه علميه دينيه «بازار» معروف به «مدرسه اسماعيليه» مستقر شد و به زودي کتب مقدمات و بخشي از سطوح را در آن مدرسه، فراگرفت و براي امرار معاش، روزهاي تعطيل را به کار و کسب مشغول ميشد. در سال 1328 براي ادامه تحصيل، عازم حوزه علميه مشهد مقدس گرديد و در مدرسه «نواب» مستقر شد و تا سال 1340 هجري قمري با کوششي طاقتفرسا، مدارج علمي را طي کرد. بهطوري که مکرر از همدورههاي ايشان ميشنيديم که، هيچگاه از خواب بيدار نميشديم مگر اينکه تنها چراغ روشن حجرات مدرسه نواب، حجره حاج شيخ آقابزرگ بود که به دور از هرگونه دستهبندي (که در آن زمان بين طلاب متعارف بود) لايزال مشغول مطالعه و نوشتن بود و خود آن مرحوم مکرر ميفرمود که شش ماه شب نخوابيدم و پيوسته تا صبح مشغول مطالعه و نوشتن بودم. در اين دوران 12ساله، علاوه بر حضور در درس مرحوم آيتالله العظمي حاج آقا حسيني قمي و آيتالله العظمي حاج ميرزا محمد فرزند برومند مرحوم آخوند خراساني، که خود از مدرسين بنام سطوح عاليه بود، که بسياري از فضلا و نخبگان طلاب گرد شمع وجودش جمع شده و از درس او بهرهمند ميشدند، که يکي از آنان دانشمند محقق و خطيب فرزانه، مرحوم حاج شيخ حسينعلي راشد بود که در خاطراتش يکي از اساتيد بزرگ خود را مرحوم حاج شيخ آقابزرگ شاهرودي معرفي ميکند، در اين دوران از محضر اساتيد فلسفه مانند مرحوم آقابزرگ حکيم و غيره نيز بهرهمند گرديد. در طي ايام اقامت در مشهد در کمال عزت و قناعت ميگذراند و حتي در ايام قحطي شديد، کوچکترين تقاضاي کمک از کسي نکرد. با اينکه سخت مورد علاقه و احترام دو استاد فرزانه سابق الذکر خود بود. پس از چند سال توقف در مشهد، با بانويي عابده و صالحه از بيت علم و تقوي در شاهرود ازدواج کرد. ولي هيچ چيز عشق سوزان او را به فراگيري علم خاموش نميکرد تا اينکه سرانجام در سال 1340 هجري قمري براي استفاده از محضر اساتيد علم و فقاهت، با موافقت همسر خود، تنها راهي نجف اشرف شد و طي دوازده سال اشتغال بينظير شبانه روزي، دورههاي علم اصول را از محضر استاد علامه آيتالله العظمي آقا ضياءالدين عراقي و استادالمجتهدين آيتالله العظمي حاج ميرزا حسيني نائيني و چندين کتاب فقه را از محضر دو استاد فوقالذکر و سيدالفقها آيتالله العظمي حاج سيدابوالحسن موسوي اصفهاني _ قدس الله اسرارهم- بهرهمند گرديد. به طوري که حتي يک درس در طول اين دوازده سال از ايشان فوت نشد و نوشتار همه اين دروس، اليالحال نزد ما موجود است. يکي دو سال بعد همسر ايشان با فرزندش به همراه برادر خود، به ايشان در نجف اشرف ملحق شد و در کمال عزت و قناعت در يک اتاق و اخيراً در دو اتاق استيجاري، ايام تحصيل دوازدهساله را به پايان رساند و خود يکي از اعلام مدرسين سطوح عاليه مخصوصاً مکاتب و کفايهالاصول گرديد، و تقرير دروس اساتيد خود را بر مشتاقان به صورت محاضرات، القا مينمود. نبوغ علمي و جودت ذهن وقّاد و بيان شيواي او همانند اشتغال طاقتفرساي او در اين دوازدهسال، ضربالمثل شده بود. به طوري که مکرراً از همدورههاي ايشان ميشنيديم، که در هواي گرم تابستان نجف اشرف مثل باران عرق ميريخت و مطالعه مينمود يا دروس را مينوشت. و به راستي اميد آينده حوزه کهنسال نجف اشرف شده بود که مرحوم ميرزاي نائيني- چنانکه مکرراً شنيديم- پس از مطالعه نوشتار ايشان و صدور اجازه اجتهاد مطلق براي آيتالله اشرفي- ميفرمود اين نوشتهها نشان ميدهد که صاحب آن شصت سال در نجف لايزال مشغول مطالعه و بررسي مطالب اصولي و فقهي بوده و پيوسته به ديگر شاگردان که نوشتههاي آنان را مطالعه ميکرد ميفرمود گرچه خوب نوشتي ولي مثل حاج شيخ بزرگ شاهرودي ننوشتي. و استاد بزرگوارشان زعيمالاسلام حضرت آيتالله اصفهاني-قدس سره- که مرجع وحيد اسلام شده بود، مکرر از ايشان درخواست اقامت در نجف، براي به دست گرفتن زعامت و مرجعيت کبري را مينمود، که اينجانب اين مطلب را از بزرگان اساتيد نجف (از جمله مرحوم آيتالله العظمي حاج سيدمحمود شاهرودي) ميشنيدم. عزت نفس او ـ در کمال احتياج و نياز، با داشتن فرزندان متعدد- معروف و مشهور بود. باري، آنچنان اشتغال طاقتفرسا آن هم با مشکلات اقتصادي در هواي 50 درجه يا مافوق در نجف اشرف، مزاج او را عليل و چشمان وي را آسيب زد که ناچار با هردو استاد بزرگوارش مرحومين آيتالله اصفهاني و آيتالله ميرزا نائيني نباشد. چند وقتي به ايران براي استراحت و بازگرداندن سلامت و صحت مزاج بروند که ناگزير در سال 1353 مجرداً عازم ايران شده و موقتاً در شهر مقدس مشهدالرضا(ع) سکني گزيدند. ولي در اين مدت، سيل مشتاقان علم به جانب ايشان روانه شده و به امر موحد دين آيتالله قمي و آيتالله حاج ميرزا محمد آقازاده، درس شروع کردند و در مدت کوتاهي اجتماع عظيمي در درس ايشان حاصل شد، و با تقاضاي حضرات اعلام و فضلاي مشهد و اصرار بليغ واعظ شهيد، مرحوم حاج شيخ غلامرضا يزدي طبسي و نوشتن نامهها به مرجع عاليقدر زمان، مرحوم آيتالله العظمي اصفهاني بنا شد معظمله در مشهد مقدس بمانند، لذا پس از چندي عائله ايشان به دستور مرحوم آيتالله اصفهاني، به همراه مرحوم حجتالاسلام والمسلمين حاج شيخ کاظم حائري شاهکوئي عازم مشهد مقدس شدند و منزلي محقر با عائله سنگين اجاره کردند و طبعاً يکي از اعلام حوزه مقدس مشهد شدند که در اين راستا خدمات مرحوم حاج شيخ غلامرضا يزدي (واعظ توانا و مورد قبول همگان) را نبايد از ياد برد. باري طولي نکشيد که فاجعه به توپ بستن مسجد گوهرشاد و قتل عام مردم بي پناه که به عنوان اعتراض بر دستور کشف حجاب صادر از طرف رضاخان بيدين و قلدر، در مسجد و حرم مطهر حضرت رضا جمع شده بودند به وقوع پيوست و پس از آن با اعلام حکومت نظامي شبانه به منازل علماي مشهد ريخته و تکتک آنان را از خانهها بيرون آورده و به زندان بردند و از آنجا به تهران رهسپار کرده و چند ماهي در زندان تهران بودند. مرحوم آيتالله حاج شيخ آقابزرگ شاهرودي نيز در اين جمع زنداني بود. سرانجام پس از چند ماه توقف در تهران هريک از علماي مشهد را به شهري (يا زادگاه خود) تبعيد نموده و مرحوم آيتالله اشرفي را به شاهرود تبعيد کردند، که پس از چندي همسر و فرزندان ايشان به وي ملحق شدند. در شاهرود ابتدا به روستاي خود (وطن اصلي او) يعني روستاي «پرو» منتقل شده و براي امرار معاش با مختصر ملکي که از آباء و اجدادش به ارث برده بود و سالهاي دراز در اختيار برادر و خواهران بود، مشغول به کشاورزي و ايجاد باغستان و زراعت شدند، و با مختصر درآمد، زندگي خود و عائلهاش را اداره ميکردند. پس از چندي به تقاضاي علما و محترمين شاهرود، به شهر شاهرود منتقل شد. ولي عزت نفس و قناعت ذاتي وي را از اعتماد به نفس باز نداشت. لذا تنها براي امور کشاورزي به روستاي خود و قلعه آقا عبدالله ميرفتند. کمکم عظمت علمي آيتالله اشرفي موجب حضور علما و مردم متدين شاهرود شد و شهرت بهسزايي در منطقه شاهرود و بسطام و اطراف پيدا کردند. با سرنگوني رضاشاه و باز شدن مدارس علوم ديني، سرپرستي حوزه علميه شاهرود را به عهده گرفته و طلاب از هرسو به طرف شاهرود سرازير شدند و در مدت کوتاهي مدرسه علميه بازار «که در روزگار نخستين حيات علمي آيتالله اشرفي مهد آموزش ايشان بود» رونق بهسزايي گرفت و نماز جماعت ايشان، با اينکه در محله قديمي و کوچک شهر بود، پرجمعيتترين مساجد شد. وي در طول توقف در شاهرود، از اشتغال علمي و افاضه معارف اسلامي، به وسيله منبر رفتن و رتق و فتق امور اجتماعي و کوشش فراوان براي رفع نواقص شهرستان، و در عين حال اشتغال به کشاورزي براي امرار معاش، آني دست برنداشت به طوري که کثرت مشاغل گوناگون، سخت او را خسته و ناراحت ميکرد و در عين حال همه امور شخصي، حتي خريد دو عدد نان و يک بسته سبزي را به نفس نفيس خود انجام ميداد و از هرگونه استخدام خادم يا امر کردن به اين و آن، سخت متنفر بود. بلکه اگر مردم شريف ميخواستند افتخاراً يا تقرباً الي الله، برخي از امور شخصي او را (مانند خريد از بازار) تصدي کنند، مانع ميشد و خود شخصاً تمام آنها را انجام ميداد. که اين مباشرت در امور شخصي، ضربالمثل و الگويي شد، و اليالحال در اذهان مردم شهر باقي مانده است. وي در طول مدت توقف در شاهرود، اهتمام بليغ به حضور در مدرسه و تدريس ابتداييترين کتب سطح تا خارج را داشت و به تربيت طلاب و اشتغال آنان سخت اهميت ميداد و با اينکه در اين مدت مکرراً از طرف مرجع وحيد و عاليقدر شيعه، مرحوم آيتالله اصفهاني و سپس آيتالله بروجردي و نيز اعلام و بزرگان مشهد مقدس و اخيراً مراجع معاصري ايشان در نجف اشرف تقاضاي مهاجرت از شاهرود به يکي از اعتاب مقدسه نجف اشرف، قم و مشهد جهت زعانت و تدريس ميشد، در جواب ميفرمود: من يک عمر، از کدّ يمين و عرق جبين زندگي خود را سپري کردم. ديگر نميخواهم در اواخر عمر از وجوهات يا بيتالمال ارتزاق کنم، يا تصدي مقام مرجعيت را با - مسئوليت سنگين آن در پيشگاه خداوند متعال- بنمايم. به هرحال باقي عمر شريف خود را با اهتمام بليغ به امور اجتماعي، اقتصادي و ديني مردم و تعليم شعائر مذهبي در شهر شاهرود گذراند و يادگارهايي از خود به جا گذاشت، و سرانجام در اثر بيدار خوابي ناشي از کثرت مراجعين در شب عيد فطر سال 1394 قمري که رؤيت هلال شوال نزد ايشان ثابت شده بود، صبحگاه به حمله قلبي مبتلا شد و اوايل شب جمعه دوم ماه شوال 1394 برابر با مهر ماه 1353 در منزل شخصي خود، دار دنيا را وداع کردند. شهر بلکه شهرستان يکپارچه تعطيل و صورت عزاي عمومي به خود گرفت؛ تشييع جنازه او تا آن تاريخ، بينظير بود. مجالس ختم ايشان تا چهلم وفاتش ادامه داشت. از شهرهاي مختلف ايران براي شرکت در مجالس ختم ايشان، جمعيتها حضور به هم رساندند از طرف مراجع عظام تقليد نجف اشرف، قم و مشهد علاوه بر تلگراف تسليت و اقامه مجالس ختم، نمايندگاني به شاهرود اعزام شدند. تأليفات ايشان، در فقه و اصول فروان است که با کوشش دو فرزند روحاني ايشان برخي تحت عنوان «الروايع الفقهيه» به زيور طبع آراسته شد و اميد آنکه آن آثار گرانبها، يکي پس از ديگري چاپ و در اختيار محققين قرار گيرد. از معاصرين ايشان در دوران دراسات مشهد و نجف اشرف، کسي اکنون در قيد حيات نيست. ولي از شاگردان ايشان، آيت الله وحيد خراساني، و حجتالاسلام والمسلمين حاج سيدمرتضي موسوي امام جمعه ميامي و آقايان حجج اسلام حاج شيخ علياکبر قنبريان، حاج شيخ علياکبر الهي و حاج شيخ جعفر اشرفي در قيد حيات هستند، که ساکن شاهرود ميباشند. ارادتمندان به ايشان در طبقه عامه مردم بسيارند، که در قيد حيات هستند و ميتوان از آقايان حاج محمدتقي دزيانيان، حاج شيخ احمد آقايان و بسياري از اهالي معمّر شاهرود، و آقايان دکتر احمد صادقيان، ساکن تهران و دکتر علياصغر يارمحمدي، ساکن مشهد مقدس، نام برد. از ايشان سه فرزند ذکور به نامهاي حاج مجتبي اشرفي (فاضل و پرکار) و حضرات آيات، حاج شيخ مصطفي اشرفي (مدرس عالي دروس خارج در حوزه علميه مشهد) و حاج شيخ مرتضي اشرفي (سرپرست فعلي حوزه علميه شاهرود) و چهار دختر باقي ماندهاند.
شرح حال و بيوگرافي (شيخ مصطفي اشرفي) حاج شيخ مصطفي اشرفي، سومين فرزند ذکور مرحوم آيتالله العظمي حاج شيخ محمدعلي (مشهور به حاج شيخ آقابزرگ شاهرودي) در شب 19 رمضان 1354 هجري قمري از مادري صالحه و عابده در شهر مقدس مشهد، به دنيا آمد. هنوز يک سال از عمر او نگذشته بود که با تبعيد پدر بزرگوارشان به شاهرود، به همراه مادر و ساير برادران و خواهران، به شهرستان شاهرود، منتقل شدند. دوران طفوليت را در اين شهر به مکتبخانه و سپس در سن 7 سالگي به دبستان رفته و دوران ششساله دبستان را (که در آن زمان مرحله ابتدايي شش سال بود) به پايان رساندند. پس از اخذ پاياننامه مرحله ابتدايي، با اشتياق فراواني که به پيمودن راه آباء و اجداد خود داشتند، وارد حوزه علميه شاهرود شده و دو سال در مدرسه بازار شاهرود، جامعالمقدمات و سيوطي و شرح قطرالسندي و شرح نظّام را خوانده و در شهريور 1329 منتقل به حوزه علميه مشهد مقدس شدند و در مدرسه سليمانيه آن شهر، به همراه برادرش (حاج شيخ مرتضي اشرفي) ساکن شده و با جديت فراوان طي 7 سال اقامت در مشهد، دوران مقدمات و کل دوره سطوح را به آخر رساندند. و سپس مشغول درس خارج شده و يک سال و نيم از درس خارج فقه و اصول آيتالله ميلاني ـ قدس سره - بهره جستند. در اين دوران از محضر اساتيد ادبيات مانند مرحوم شيخ محمدتقي اديب و شيخ غلامرضا شهري و اساتيد دروس سطوح مانند حضرات آيات و حجج اسلام حاج ميرزا احمد مدرس يزدي، حاج شيخ کاظم دامغاني و حاج شيخ هاشم قزويني و حاج ميرزا حسين سبزواري و اساتيد فلسفه مانند حضرات حاج ميرزا جواد تهراني و عمدتاً از مرحوم ايسي، بهرهمند شدند و در درس خارج فقه و اصول از محضر فقيه بزرگوار آيتالله العظمي ميلاني، يکسال و نيم بهره علمي بردند. همزمان با دروس حوزوي، موفق به اخذ پاياننامه دوره متوسطه و سپس دوره ديپلم و سرانجام پاياننامه ديپلمِ تمام، شدند و در سال 1335 با اصرار والدين، ازدواج کردند. در مهرماه 1336 شمسي براي ادامه تحصيل به تنهايي به نجف اشرف رهسپار شده و در مدرسه قوام شيرازي آن حوزه مبارکه، با برادرشان (حاج شيخ مرتضي) ساکن شدند و سپس راهي مجالس دروس خارج بزرگان شده و سرانجام مجلس درس حضرات آيات عظام، حاج سيدابوالقاسم خوئي و حاج شيخ حسين حلي، و حاج سيدمحمود شاهرودي را انتخاب کردند و پس از تبعيد امام خميني به عراق و شروع معظمله به تدريس کتاب البيع به درس ايشان نيز حاضر شده و 8 سال نيز از آن محضر بهرهمند شده و مورد عنايات خاصه ايشان، همانند ساير اساتيد، قرار گرفتند. و طي اقامت بيش از 17 سال در نجف اشرف و تحمل مشکلات فراوان از ناحيه حکومتهاي آن کشور - بهويژه حکومت جبار و ظالم بعثيان- با کمال کوشش و جديت مشغول درس و بحث مباحثه و نوشتن دروس و تقرير آن بر جمعي از فضلا بودند. در اين دوران، خود نيز مشغول تدريس سطوح عاليه گرديدند. به طوري که يکي از مدرسين معروف سطوح، در آن حوزه مقدسه شدند. در طول اقامت در نجف، چندبار هم براي ديدار والدين، در ايام تعطيل دروس حوزه نجف اشرف، موقت به ايران سفر کردند. سرانجام در تابستان سال 1353 شمسي، به خاطر خدمتگزاري پدر بزرگوار که مبتلا به بيماري قلبي شده بودند ـ با کمال کراهت اساتيد بزرگوارشان از مهاجرت وي به ايران و ترک حوزه علميه نجف اشرف- آن حوزه مجتهد پرور و مجاورت باب مدينه علمالنبي اميرالمؤمنين(ع) را با اخذ اجازه اجتهاد، رها کردند. در ضمن بعضي از سفرهاي موقت به ايران، اقدام به تأسيس مدرسه ملي براي آن دسته از متدينين که حاضر نبودند اطفالشان در مدارس دولتي رژيم شاهنشاهي، پرورش پيدا کنند، نمودند و با يادگار گذاشتن اين مرکز تربيتي اسلامي، رهسپار نجف اشرف شدند. باري پس از خداحافظي از آن حوزه مبارکه و اساتيد بزرگوارشان با عائله به طرف ايران حرکت نموده و در تيرماه 1353 برابر ماه شريف رجب سال 1394 قمري، در خدمت والدين در شهر شاهرود مستقر شدند. بنا بود به دستور مرحوم امام خميني(قدس سره) در حوزه قم استقرار پيدا کنند ولي با رحلت پدر بزرگوارشان در شب دوم ماه شوال سال 1394 برابر مهر 1353 و اصرار اهالي محترم و حوزه علميه شاهرود، ناچار به اقامت در آن شهر شدند. حوزه علميه شاهرود را تجديد بنا نموده و اهل علم و طلاب جديدي را جذب نموده و شب و روز، خود به تدريس ابتداييترين دروس حوزوي تا مرحله درس خارج، مشغول شده و بعضي مدرسين را از حوزه علميه قم و نقاط ديگر به شاهرود دعوت کردند، و حوزه علميه را رونق فراواني بخشيدند. در کنار اين فعاليت شبانهروزي، درب خانه را همانند پدر بزرگوار بر روي ارباب رجوع باز نموده و به گرفتاريهاي مردم و رفع نياز نيازمندان اهتمام بالغ ورزيده و در امور اجتماعي منطقه نيز همانند مرحوم پدر بزرگوارشان کوشا بودند چنانکه از اقامه نماز جماعت در سه وقت و رفتن منبر و تعليم و وعظ و ارشاد همانند سلف صالح آن شهرستان، دريغ نورزيدند. در طول اقامت در شاهرود چندين مسجد در شهر و روستاها ساختند و مدرسه شاهرخيه بسطام را از حالت خمودي بيرون آورده و موقوفات آن را احيا و طلاب و مدرس براي آن مدرسه نيز، جذب کردند. در تابستان 1356 به قصد زيارت اعتاب مقدسه عراق، راهي نجف اشرف شده و ديدار با مراجع و اساتيد عظام و حضرت امام خميني(قدس سره) را تجديد کردند، و در مذاکرات حضوري با مرحوم، امام شهريه حوزه مقدسه مشهد را تثبيت کردند، و در بازگشت از عراق، پيشگام در ايجاد تظاهرات برعليه حکومت شاه و رژيم ضد ديني و پهلوي بودند. بهطوري که گزارشات زيادي برعليه ايشان بهوسيله ساواک، تنظيم شده، بود و دستور ترور ايشان از تهران صادر گرديد. ولي با سقوط رژيم ستمشاهي، اين دستور عملي نشد. پس از پيروزي انقلاب تا سال 1362 به خدمات خود در اين شهرستان ادامه ميدادند تا اينکه در ديداري که با مرحوم امام خميني در نيمه آخر اين سال در جماران تهران داشتند، بنا شد براي استفاده بهينه از مقام علمي حضرت آيتالله حاج شيخ مصطفي اشرفي، وي عازم حوزه علميه قم و اگر نشد حوزه علميه مشهد مقدس شوند، که اين امر در اواخر سال 1362 انجام گرفت. گرچه اصرار اهالي شاهرود و اهل علم آنجا بر بازگشت معظمله به شاهرود بود، و در تابستان سال 1363 ناچار به مراجعت به شاهرود شدند، ولي با اتمام ماه شريف رمضان و انجام وظايف روحانيت در آن شهر، پس از انقضاء تابستان و شروع دروس حوزه مشهد، رهسپار مشهد مقدس شدند و در مدرسه مرحوم آيتالله العظمي خوئي که مرکز مهم دراسات حوزه علميه مشهد مقدس است، از آن زمان تاکنون به دروس سطوح عاليه سپس دروس خارج فقه و اصول و رجال و تفسير اشتغال دارند، و جمع کثيري از فضلا و دانشپژوهان از محضر معظمله، بهرهمند ميشوند و اين شيوه بحمدالله تعالي اليالحال استمرار دارد. با اصرار اهل علم و مردم شاهرود بنا شد تعلق خود را از شاهرود و حوزه آنجا قطع نکنند. لذا تا چند سال قبل سرپرستي حوزه علميه و جذب مدير و مدرسين کارآمد را براي آن حوزه ادامه ميداد. تا اينکه در اثر تراکم گرفتاريها، ناچار از چندسال قبل اداره امور تعليم و تربيت طلاب و مدرسه علميه را به برادر خود واگذار نمود، ولي تأمين شهريه طلاب کماکان ادامه دارد. چنانکه در ظرف اين مدت، علاوه بر خدماتي که در دوران 10ساله توقف خود در شهرستان شاهرود انجام داده بودند (مانند تجديد مدرسه بازار شاهرود و تجديد حوزه علميه شاهرود و بسطام- پس از تأسيس چند مسجد در شهر و روستاهاي شاهرود) خدمات ذيل را نيز انجام دادند: 1- توسعه مسجد مرحوم آيت الله اشرفي به دوبرابر. 2- تجديد بناي مدرسه و مسجد بيدآباد. 3- احياء موقوفات فراوان مدرسه شاهرخيه بسطام و مدرسه بيدآباد شاهرود و تحصيل درآمد تقريباً صد برابر از قبل. 4- تأسيس کتابخانه با اشتمال بيش از شانزدههزار جلد کتاب در فنون و علوم اسلامي و علوم دانشگاهي و مجهز به بهترين خدمات کامپيوتري و اينترنتي با سالنهاي متعدد جهت مطالعه و تحقيق خواهران و برادران به ضميمه صدها مجلات علمي. 5- تأسيس درمانگاه و کلينيک مجهز به بخشهاي مختلف با بهترين وسايل روز. 6- تأسيس مسجد و زائرسرا، جهت خدمات عبادي و رفاهي به زوار و مسافرين در 15 کيلومتري شاهرود به طرف سبزوار. 7- تأسيس مرکز خدمات خودروها و سوخترساني به آنها در جوار مسجد مزبور. 8- اهداء چهار قطعه زمين به اداره آموزش و پرورش بسطام جهت ساخت مدرسه. 9- اهداء يک قطعه زمين به مساحت تقريبي 11000 متر مربع جهت ايجاد فضاي ورزشي در بسطام. 10- اهداء 15هکتار زمين به دانشگاه آزاد اسلامي جهت تأسيس مرکز تحقيق و پژوهش که معالاسف عملي نشد. 11- ايجاد مراکز درآمد زاي متعدد، جهت خدمات فرهنگي و ديني در شهر شاهرود و روستاهاي آن و مشهد مقدس.
آثار علمي: 1- شرح فارس بر مکاسب شيخ انصاري 2- شرح عربي بر جلدين کفايهالاصول مرحوم محقق خراساني 3- يک دوره و نيم تقريرات درس اصول فقه 4- کتاب طهارت، تقرير درس مرحوم آيتالله حاج شيخ حسين حلّي 5- کتاب اجاره، تقرير درس مرحوم آيتالله العظمي شاهرودي 6- اجتهاد و تقليد، تقرير درس مرحوم آيتالله العظمي خوئي 7- کتابالصلاة، تقرير درس مرحوم آيتالله العظمي خوئي 8- کتابالصوم، تقرير درس مرحوم آيتالله العظمي خوئي 9- رساله في العداله 10- بخشي از تقريرات درس امام خميني در کتابالبيع 11- مقالات علمي متعدد در کنگرههاي بزرگداشت شيخ مفيد، شيخ انصاري، محقق اردبيلي و غيره. 12- هزاران نوارکاست CD شده، از تدريس خارج دوره اصول و کتابالصلاة به طور کامل و تدريس رسائل و مکاسب شيخنا الانصاري و کفايهالاصول محقق خراساني. 13- صدها نوارکاست از تفسير نهجالبلاغه در طي بيش از 20 سال در شبهاي ماه رمضان 14- دهها نوارکاست CD شده از مباحث علم درايه و رجال.
همبحثان: در دوران تحصيل در مشهد مقدس در ادبيات و سطوح مقدماتي، جناب حجتالاسلام حجت هاشمي، در سطوح متوسط و نهايي، آيات عظام، حاج شيخ محمدرضا مهدوي دامغاني، حاج سيدحسن مرتضوي در دوران خارج، در نجف اشرف، حضرات آيات و حجج حاج سيدحسن مرتضوي، حاج سيدعلي رئيسي، حاج سيدمهدي موسوي بجنوردي، حاج شيخ عباس عباسينژاد بيرجندي، حاج سيدابراهيم حجازي، حاج شيخ علياصغر معصومي، حاج شيخ مرتضي اشرفي و ... .
|